نقد عرفان پست مدرن- قسمت دوم

035 ztq2ywjhnt - نقد عرفان پست مدرن- قسمت دوممدیتیشن یا مراقبه که سوگوارانه بعضی از دینداران کم‌دقت آن را مشابه نماز می‌پندارد، چهار رکن دارد:
۱. یک مکان آرام؛ ۲. وضعیت راحت؛ ۳. موضوعی برای توجه و مشغولیت؛ ۴. نگرشی بی‌تفاوت. همه این‌ها برای آن است که «سالک خود را از بند افکار و تصاویر ذهنی برهاند و به نوعی سکوت و عزلت برسد که در ورای ‌‌تفکر یا تعمق بر روی موضوعی یا مضمونی قرار دارد.

  • اومانیسم

اومانیسم به معنای اصالت انسان یا انسان‌گرایی، نوعی رویکرد به منزلت و ارزش‌های وجودی انسان است که در برابر تحقیرهای کلیسای قرون‌وسطا بر انسان در نیمه دوم قرن چهاردهم در ایتالیا، شکل گرفت. «اومانیسم، پارسایی تنگ‌نظرانه‌ای را که کلیسا مقرر می‌داشت، تاب نمی‌آورد، نمی‌خواست از طبیعت به عنوان دامی فریبنده بهراسد، نمی‌خواست نفس را پلید به شمار آورد و فضیلت را تنها در ترک زاهدانه زندگی بیابد. آموزه کلیسای قرون وسطا اعتقاد به گناهکاری ذاتی بود. (اعتقاد به این‌که روح و جسم به کلی از یکدیگر جدا هستند و چون آدمی جز از راه جسم توانایی نمایش روح را ندارد، گناهی اجتناب‌ناپذیر را به دوش می‌کشد. [و آمرزش این گناه با رنج و زهد میسر است، چنان که عیسی رنج کشید]) اما آموزه اومانیسم، پاک‌نهادی ذاتی بود.»

ارج نهادن به منزلت انسان در این جهان و انکار تمایز ارزشی میان جسم و روح و دنیا و آخرت به این نتیجه می‌رسد که تمایلات بشری در حیات طبیعی و دنیایی ارزشمند و قابل توجه است و از همین جا است که بذر سکولاریسم و دنیاگرایی در زمین اومانیسم کاشته و روییده می‌شود.

حذف تمایز ارزشی میان جسم و روح و شهر زمینی و شهر آسمانی، دو صورت را بر می‌تابید: یکی پذیرش ارزشمندی قدسی بودن روح و جسم و کنار گذاشتن مبنای تمایز. دوم پذیرش مبنای تمایز و حذف ماورای طبیعت و کنار‌گذاشتن اعتقاد به بعد روحانی، خدا، معاد و دین. «البته با توجه به حال و هوای آن روزگار، دشوار بود که اومانیست‌ها خود را مذهب ستیز به شمار آورند.»

در مرحله اول، اومانیست‌ها مذهبی بودند و فقط انتقاداتی از کلیسا داشتند؛ ولی در نهایت دو راه طی شد که «ژاک‌مارتین» آن را اومانیسم خدا محور و اومانیسم انسان محور نامید.

اومانیسم انسان محور سه مرحله را پشت سر گذاشته و امروز به ضد خود تبدیل شده است، یعنی با این‌که هنوز نامی از اومانیسم و حقوق بشر باقی است، ولی به روشنی این واژگان برای رفتارهای ضد انسانی و ضد حقوق بشر به‌کار می‌رود.

مرحله اولی که انگاره اومانیسم گذرانید، آن بود که ریشه‌های تغذیه‌ کننده‌اش را به فراموشی سپرد؛ زیرا در آغاز، اومانیسم با مطالعه آثار یونان باستان نظیر افلاطون و ارسطو و آرزوی بازگشت به آن دوران شکوفایی هنر و اندیشه پدیدار گردید. اما در قرون شانزده و هفده، روند اومانیسم به این‌جا رسید که براساس قدرت عقل انسانی تمدنی تازه بسازد. در این دوران هنوز زیر تأثیر رفورمیسم مسیحی عمل می‌کرد و شاید بتوان آن را دوره طبیعت‌گرایی مسیحی نامید.

مرحله دوم، قرون هجده و نوزده یا عصر روشنگری بود که خود را از استانداردهای فوق طبیعی جدا ساخت و معتقد شد که باید خویشتن را از خرافات مذهب و‌حیانی رها کرد و در معرض خوبی و نیکی طبیعی و فطری قرار داد. این دوره خویش‌بینی بر این آموزه آزموده نشده «روسو» استوار بود که اگر انسان به حال خود رها شود، وضعیت طبیعی عادلانه‌تر و بهترین زندگی را رقم می‌زند. چون این پندار نادرست بود و اومانیست‌ها توجه نداشتند که اعتقاد به خدا ضامن هر خیر در زندگی بشر است، مرحله سوم اومانیسم صورت بندی شد.

در مرحله سوم که قرن بیستم را پوشش داد و به قرن بیست‌و‌یکم نیز رسید، اومانیسم نتیجه‌ای مبنی بر براندازی همه ارزش‌های انسانی برای رسیدن انسان برتر به قدرت و سلطه مطلق، زندگی انسانها را در جهان زیر تأثیر دارد. نیچه با اعلام مرگ خدا، مرگ همه ارزش‌های انسانی را اعلام کرد و تنها ارزش، رسیدن به قدرت است، آن هم برای کسی که می‌تواند.

جمع کردن میان انسان و خدا یا فراموشی خدا و ملاحظه انسان به عنوان محور هستی در تفکر هندوئیسم و بودیسم به خوبی وجود دارد. در بودیسم اساساً اعتقاد به خدا وجود ندارد؛ بلکه محور در آن، مرام عرفانی «دارما» یا همان زنجیره علّی است که از جهل آغاز و به رنج ختم می‌شود که سایه موهوم خود را بر همه جهان زیست انسان افکند و عارف کسی است که با تمرکز و رعایت هشت راه رهایی، حقیقت پوچ آن را کشف کرده و به نیروانا یا فراشناخت (پرگیا) برسد و پوچی و خلأ (شونیتا) را دریابد.

در هندوئیسم نیز نظریه آتمن – برهمن به راحتی هر فاصله و تمایزی را میان انسان و خدا نفی می‌کند و با مراحل اولیه اومانیسم به راحتی کنار می‌آید. شانکارا حتی آتمن را به معنای مطلق نفس به کار می‌برد و آن را همزمان بر ذات خدا و ذات انسان اطلاق می‌کند ومیان آن‌ها هیچ تمایزی را منظور نمی‌کند.

با توجه به این هماهنگی‌ها، عرفان پست‌مدرن با رگ و ریشه بودایی و هندویی به راحتی می‌تواند در تمدن غرب بر مبنای اومانیسم جایگاهی پیدا کند.

علاقه‌مندان به عرفان پست مدرن مدعی‌اند که در این روش بدون اعتقاد به خدا و شریعت می‌توان در درون خود به کاوش و تأمل نشست و نشاط و آرامش معنوی را تجربه کرد.

البته این مطلب اشکالی ندارد، غیر از این‌که این منبع آفرینندگی درونی به هیچ منشأ متعالی و ماورای انسانی متصل نیست. در این مرام معنوی، انسان جدای از خداوند – که می‌تواند حامی و پشتوانه قدرت انسان باشد – معرفی نمی‌شود. در حالی که اگر به نامحدود بودن نیروی درون معتقد باشیم، هیچ تبیینی جز اتصال به قدرت خداوند یکتا نمی‌توان برای آن یافت. کنار‌گذاشتن او که قدرت انسان و بلکه همه هستی برای او و جلوه او است، گذشته از این‌که دروغی بزرگ است، ریشه‌های اومانیسم غربی را نیز آبیاری می‌کند.

همه انسان‌ها به ضعف و ناتوانی‌های خود واقف هستند: این‌که به دیگران محتاجند با یک دگرگونی کوچک بیمار و بستری می‌شوند و در این دنیای تنگ همواره مجبورند در بین خواسته‌های خود دست به گزینشی بزنند و هیچ‌گاه نمی‌توانند به هر آن‌چه می‌خواهند، دست‌یابند. این‌ها واقعیاتی است که کسی انکار نمی‌کند. در این شرایط، ظرفیت شناختی و هوشیاری انسان دو کار‌کرد می‌تواند داشته باشد: یا نیروی بیکرانی را ببیند و در پیوند با او بکوشد تا مشکلات را پشت سر بگذارد و ناکامی‌های دیگر را به امید کامیابی اخروی و برخورداری از اکرام خداوند تحمل کند یا پرده اوهام را بر همه رنج‌ها بکشد و خود را خلاص کند.

معنویت جدید و عرفان سکولار چون به خداگرایی ملتزم نیست، ناگزیر در بن‌بست اومانیسم، بهشتی موهوم و راهی خیالی برای خود پرداخته است. در این زندگی رنج‌خیز دنیا بویژه دشواری‌ها و ناملایمات تمدن جدید، که نمی‌تواند آن را به تنهایی تحمل کند، به تدریج به این گمان می‌رسد که همه این عالم یک بازی موهوم است و من با توهم این‌که نیروی مقاومت در برابر این مشکلات و گذر از آن‌ها را دارم، می‌توانم رنج و درد خود را کاهش دهم. ولی باید گفت که حل این مشکل تنها با اعتقاد به خدا به عنوان منبع بیکران نور و نیرو در درون و بیرون انسان ممکن است.

  • سکولاریسم

سکولاریسم با واژگانی نظیر: دنیا‌گرایی، دین‌زدایی، جدایی دین و سیاست و عرفی شدن معادل‌های فارسی این لغت همراه است.

نخستین بار این کلمه در معاهده وستفالی (Westphali) در سال (۱۶۴۸‌م.) به کار رفت و مقصود از آن، توضیح و توصیف انتقال زمین‌های تحت نظارت کلیسا به زیر اقتدار سیاسی غیر روحانی بود. علاوه بر آن، دیر زمانی بود که کلیسا کشیشانی را که در تشکیلات دینی و رهبانی خدمت می‌کردند، کشیش‌های دینی و آن‌ها که در خدمت جامعه و بیرون از تشکیلات دینی بودند، سکولار یا عرفی می‌نامید.

بعد از آن به کمرنگ‌شدن برخی از جنبه‌های دین هم سکولاریسم گفتند؛ برای نمونه نظریه «فروید» که منشأ دین را ناخودآگاه معرفی می‌کند یا «اگوست‌کنت» که دین را اساساً مربوط به دوران کودکی و پیش از بلوغ انسان می‌داند و پیشنهاد می‌کند که برای گذر از آن دوران و راه یافتن به بلوغ فکری و عصر علم و صنعت، مرام و اندیشه اومانیسم به جای مذهب بنشیند و کارکردهای انجام‌بخشی را ارائه دهد.

«مارکس»، دین و معنویت را ساخته و پرداخته طبقه سلطه‌گر بر طبقه زیردست می‌داند که باید با انقلاب کارگری، ایدئولوژی‌کمونیسم جایگزین آن شود.

«امیل دورکیم» نیز اتحادیه‌های صنفی و گروه‌های اجتماعی را جایگزین خوبی برای دین می‌داند؛ زیرا آن‌ها می‌توانند کارکردهای دین را که هویت‌بخشی افراد است، به خوبی ارائه دهند.

«ماکس وبر» نیز با طرح نظریه عقلانیت و افسون‌زدایی از جامعه مدرن به مسأله حذف دین از زندگی بشر توجه کرده است، اما جایگزینی برای آن پیشنهاد نمی‌کند؛ زیرا کارکردهایی را در آن می‌بیند که پدیده‌های دیگر توان تولید آن را ندارند. او معتقد بود که اعتقادات معنوی رنج‌ها را قابل تحمل کرده و پیشرفت‌های بزرگ را پدید می‌آورد و بدون آن زندگی یک قفس آهنین است. از این‌رو هم جرج ویگل «مدعی بود که ما امروزه شاهد شکل‌گیری نوعی حرکت فراگیر احیاگرانه دینی در تلاش برای سکولاریسم‌زدایی از جهان، هستیم.»

این شکست سکولاریسم افراطی در عصر مدرن سبب شد که نوعی سکولاریسم تعدیل شده پیشنهاد شود و همین امر مبنای معنویت‌گرایی در عصر پست‌مدرن قرار گیرد. سکولاریسم تعدیل شده بر این مبنا است که انسان نیاز به دین و فراغت از زندگی مادی دارد؛ ولی نباید این نیاز به حوزه عمومی‌کشیده شود. «پارسونز در روند تحولات جاری در زیر ساخت اجتماعی، برای آینده دینداری در جوامع مسیحی غرب پیش‌بینی کرده و اشاره به موقعیتی دارد که در آن دین از هر‌گونه حضور در حیز اجتماعی معزول شده است و تنها برای قابل تحمل کردن زندگی در قفس آهنین دنیای تهی از معنا، به تعلق‌خاطر شخصی بدل می‌شود تا دلمشغولی اوقات فراغت وی گردد.»

بنابراین عرفان پست‌مدرن به گونه‌ای طراحی شد که کاملاً بر اصطلاح درونی فرد تأکید دارد و می‌تواند سختی‌های زندگی مدرن را قابل تحمل کند.

هندوئیسم و بودیسم که اعتقاد به معاد و حیات اخروی در آن کمرنگ است و به جای آن تناسخ و بازگشت‌‌های متوالی به این جهان را در بر دارد، می‌تواند زمینه خوبی برای هماهنگی با سکولاریسم تعدیل شده غرب باشد؛ زیرا هر دو می‌خواهند از رنج زندگی دنیا بکاهند ودر هر دو مرام، زندگی دنیا اعتبار دارد؛ زیرا پایان آن، تولدی دیگر را در پی دارد. انسان‌های خوب در بازگشت مجدد به جهان در طبقات بالای جامعه و بدکاران در طبقات پایین یا حتی به صورت حیوانات، گیاهان و حتی جمادات به دنیا باز می‌گردند.

در کاوشیتکی اوپانیشاد آمده است: «چه به شکل کرم یا میت یا ماهی یا مرغ یا مار یا ببر یا شخصی یا موجودی دیگر، تناسخ هر فرد بسته به علم و عمل او است.»

ولی چرا انسان درگیر چرخه سمسارا می‌شود و همواره به دنیا و رنج‌های فرساینده آن باز می‌گردد؟ پاسخ هندوئیسم این است که انسان وقتی علاقه‌مند و وابسته به چیزی باشد، برای آن عمل می‌کند و این به سبب تعلقی است که فرد دارد و این فشار و رنج که او را به عمل و تلاش واداشته است، موجب می‌شود که انسان پس از مرگ بار دیگر به این دنیا برگردد و رنج‌های گذشته را که به آن‌ها وابسته بوده، ادامه دهد؛ از این‌رو در بریهدار ‌نیکه اوپانیشاد آمده است: «میل آدمی تصمیم به وجود می‌آورد، تصمیم موجب عمل می‌گردد و عمل طالع آدمی را معین می‌دارد.» بودائیان نیز معتقدند تا انسان از زنجیر دار‌‌ما رها نشود و تهی‌بودن و پوچ بودن عالم را در نیابد، در چرخه سامسارا اسیر می‌ماند. البته چون معتقدند هیچ چیز پایدار نیست، می‌گویند حتی در سامسارا نیز کسی به‌طور کامل باز نمی‌گردد، بلکه برخی از ویژگی‌ها به زندگی دیگر منتقل می‌شود.

این اعتقاد سبب شد که آن‌ها اساس برنامه‌های عملی خود را بر پایه رهایی از رنج زندگی این دنیا بنیان نهند. در زندگی مدرن امروز هم که فشار‌های روانی و جسمی و ذهنی، انسان‌ها را پریشان نموده، مضمون رهایی از رنج زندگی یا «موکشا» بسیار جذاب به نظر رسیده و مورد توجه مرام‌های معنوی مدرن قرار گرفته است. این عقیده کاملا مناسب با علاقه انسان مدرن به زندگی این جهان و یافتن راه‌هایی برای حد‌اکثر لذت و بهره‌مندی از دنیا است. عرفان سکولار به انسان می‌آموزد که چگونه هر چه بیشتر توانایی خود را به کار گیرد تا کمیاب‌تر و موفق‌تر و راحت‌تر در دنیا و برای دنیا عمل کند.

ماهاریشی‌ماهش این روش معنوی را هوشیاری خلاق نامیده است: «منظور از خلاق، توان ایجاد تغییر و منظور از هوشیاری، توان جهت دادن به تغییر است. به این ترتیب اصطلاح هوشیاری خلاق، ظرفیت‌ذاتی آدمی را در تحمل پیشرفت توجیه می‌کند.»

در نتیجه این روش معنوی می‌کوشد تا انسان‌ها را برای تحمل مدرن و مقتضیات آن آماده‌تر سازد و آستانه تحمل فشار‌های آن را در مردم بالا برد.

علاوه بر انحصار کارکرد این جهانی عرفان پست‌مدرن، محدود شدن آن به حوزه شخصی افراد نیز بعد دیگر سکولاریست بودن این مرام معنوی است.

اصل طریقت عرفانی هندویی بر تامل درونی، مراقبه و رسیدن به معرفت‌نفس (برهمن – آتمن) بوده و طریقت‌های عبادی نیز به نوعی سکون، آرامش و کسب فیض در محضر خدایان بت‌گونه خلاصه می‌شود. هر کس باید از درون خود را رها سازد تا به کسب معرفت توفیق یافته و به آرامش رسد و به رنج دنیا خاتمه دهد.

البته این به معنای ترک زندگی نیست؛ هر چند مرحله کامل مراقبه و درون‌نگری عرفان هندویی با ترک دنیا و زندگی در انزوا تحقق می‌یابد، ولی مراحلی از آن برای همه قابل عمل است و در زندگی روزمره می‌توان جایی برای آن باز کرد تا به وسیله آن برای دقایقی از زندگی مادی گریخت و به مراقبه پرداخت. در بودیسم نیز اصل سیر‌ سلوک عرفانی وشهود تهی‌بودن و پوچی‌جهان و رسیدن به نیروانا و رهایی از رنج دارما با مراقبه امکانپذیر است. ماهاریشی‌ماهش با معرفی مدیتیشن. متعالی (t m) می‌کوشد این روش را به همه مردم جهان بیاموزد. او این روش را متعالی توصیف می‌کند تا نشان دهد که هر کس به آن عمل کند، به ورای تجربه بیداری و آرامش عمیق می‌رسد. به این صورت که روزی دوبار به مدت حدود سی دقیقه آرام و بی‌حرکت و راحت بنشیند یا دراز بکشد و با تنفس عمیق و آرامش ذهنی، آماده رسیدن به آرامش درونی و روانی شود.

طرفداران این روش مدعی‌اند که بدون اعتقاد به خدا و پیامبران می‌توان در درون خود مأوا گزید و نشاط و آرامش معنوی و درونی را تجربه کرد.

در مجموع با ملاحظه مبانی عرفان‌های شرق دور، همانندی‌هایی با برخی از مبانی تمدن غرب مشاهده می‌شود که زمینه‌های پدید آمدن عرفان‌های سکولار بر شالوده حیات طبیعی معاصر را فراهم می‌سازد. در بررسی شاخص‌های عرفان پست‌مدرن می‌بینیم که چگونه این معنویت جدید در متن تمدن رو به افول غرب جا گرفته است و در تحکیم شالوده‌های سلطه‌گرانه و سلطه‌پذیرانه آن به کار می‌آید.

  • بخش دوم: شاخص‌های عرفان سکولار

عرفان سکولار ویژگی‌های منحصر به فرد و شاخص‌هایی مشترک با عرفان هندویی دارد؛ به بیان دیگر برخی شاخص‌ها مخصوص عرفان پست‌مدرن است و برخی دیگر میان این عرفان جدید و عرفان هندویی مشترک است. بعضی از مواردی که در این‌جا به عنوان شاخص معرفی می‌شود، در عرفان هندویی نقش مبنایی دارد؛ برای نمونه مباحثی که در ذیل عنوان «موهوم‌انگاری» می‌خوانیم، از این دست می‌باشد. که در بودیسم و هندوئیسم به عنوان «مایا» و اساس جهان‌بینی آن‌ها است.

با مطالعه مبانی دیدیم که هندوئیسم زمینه‌های لازم برای حضور در متن تمدن فرسوده لیبرال سرمایه‌داری را داشت. اما بررسی شاخص‌های عرفان سکولار نشان می‌دهد که چگونه این تمدن رو به افول برای جبران ضعف خود می‌کوشد که حتی تمایلات معنوی انسان‌ها را در راستای اهداف خود ساماندهی کند.


پوچ‌گرایی روش‌شناختی

مدیتیشن یا مراقبه که سوگوارانه بعضی از دینداران کم‌دقت آن را مشابه نماز می‌پندارد، چهار رکن دارد:
۱. یک مکان آرام؛
۲. وضعیت راحت؛
۳. موضوعی برای توجه و مشغولیت؛
۴. نگرشی بی‌تفاوت. همه این‌ها برای آن است که «سالک خود را از بند افکار و تصاویر ذهنی برهاند و به نوعی سکوت و عزلت برسد که در ورای ‌‌تفکر یا تعمق بر روی موضوعی یا مضمونی قرار دارد.»

یک اصل پذیرفته شده در این روش این است که همه پریشانی‌ها و آشفتگی‌های ما به خاطر آشفتگی ذهن است. اگر ذهن آرام شود، به آرامش (relaxation) خواهیم رسید. بر این اساس دو دستور یا توصیه ارائه می‌شود: به یک موضوع مشغول شوید و دیگر این‌که نسبت به تصاویر ذهنی‌تان به بی‌تفاوتی یا نظاره محض برسید؛ البته این دو به هم مربوط‌ند؛ یعنی اگر شخصی به یک چیزی مشغول شود، معمولاً به امور دیگر کم‌توجه یا بی‌توجه می‌شود.

در اولین بند شاخص‌های عرفان سکولار به این می‌پردازیم که اساتید مدیتیشن برای مشغولیت چند چیز را پیشنهاد می‌کنند:

یک. تراراک (trarak): خیره شدن به یک شعله شمع؛

دو. مانترا: تکرار صداها یا کلمات؛

سه. تمرکز بر روی تنفس.

دکتر «هربرت بنس» از مانترا و تنفس بر تمرکز برای آرامش بیماران خود استفاده کرد و آن را بسیار مفید یافت. اما از این سه، مانترا بسیار مورد توجه ماهاریشی‌ماهش بوده و امروزه در جهان برای مدیتیشن به‌طور گسترده‌ای از ما‌نترا استفاده می‌شود. مانترا‌ها معمولاً از زبان سانسکریت انتخاب شده و مورد استفاده قرار می‌گیرند و بی‌معنا بودن آن‌ها یا مفهوم نبودن معنای مانترا برای مدیتاتور اهمیت ندارد؛ زیرا قرار است فقط به هدف تمرکز و تخلیه فشار ذهنی و فشارهای فکری و آرامش ذهنی مورد استفاده قرار گیرد. البته تمرکز به معنای تمرکز فکر روی یک موضوع برای فهم نیست، بلکه به معنای توقف فهم و کارکرد ذهن است. تمرکز یعنی آرامش ذهنی و مانترا برای این به‌کار گرفته می‌شود که ذهن را خسته کند؛ به همین جهت اگر بی‌معنا یا برای کاربر نامفهوم باشد، باز هم می‌تواند در متوقف کردن ذهن به او کمک رساند.

جیمز هویت می‌نویسد:
« مربیان مدیتیشن پول زیادی از افراد می‌گیرند تا به آن‌ها یک لغت سانسکریت به عنوان مانترا ارائه دهند و اصرار دارند تا به آن‌ها بقبولانند که تنها انتخاب این واژه به نام مانترا برای سیستم عصبی آن‌ها مناسب است. ولی هرگز علم و تجربیات انجام شده این طرز تفکر را تایید نمی‌کند.»

دکتر هربرت بنسن در این‌باره می‌گوید:
« هر چند مدیتیشن متعالی ™ در از بین بردن استرس و استقرار ریلاکس شدن بسیار مؤثر است، ولی بررسیهای ما طی یک سلسله تحقیقات در دانشگاه هاروارد و آزمایشگاه ثورندیک مموریال (thorndike memorial) نشان دادند که با هر واژه دیگری هم که به عنوان مانترا انتخاب شود، همین نتایج به‌دست می‌آید؛ بنابراین تغییرات پدید آمده در شرایط مدیتیشن کمترین ارتباطی با ذکر مانترای اختصاصی، آن هم به زبان ناشناخته سانسکریت ندارد.»

گذشته از این‌ها یک نقد اساسی که می‌توان به مانترا در روند مدیتیشن وارد کرد، این است که مربیان این روش معتقدند: ‹‹ عمیق‌ترین مراحل یا سطوح مدیتیشن در زمانی حاصل می‌شودکه یک واژه بدون معنی یا بدون معانی عمیق و ریشه‌دار به عنوان مانترا انتخاب شده باشد.››

بنابراین این عرفان از امکانات شناختی انسان برای رشد و کمال فردی به خوبی استفاده نمی‌کند. بی‌تردید تفکر، راهی به سوی شناخت حقیقت است و اگر به درستی از آن استفاده نشود، عرفان چه معنایی خواهد داشت.

در عرفان اسلامی نماز کانون تفکر به معانی بلند قرآنی و نام‌های خداوند متعال است؛ نام‌هایی که علاوه بر آرامش به انسان قدرت، هوشمندی و معرفت می‌دهد؛ معرفتی که آینه‌دار نفس انسان و کل عالم هستی است. معرفتی که همه چیز را به منزله آیت الاهی بر بصیرت قلبی انسان می‌گشاید و آرامشی در پیوند با رحمت بیکران الاهی به انسان عطا می‌کند و این همه برای کسی است که نماز بخواند و بداند که چه می‌گوید و به اذکار و کلمات آن توجه کند و در معانی آن اندیشه ورزد. اما در مدیتیشن اثری از تفکر بر خداوند و نام‌های نیکوی او نیست. آن‌چه امروزه در جهان به عنوان مانترا آموزش داده می‌شود، تکرار آواها و کلماتی است که فقط و فقط به منظور انصراف ذهن از مشغولیت‌های عادی استرس‌زا به کار می‌آید. لوئیس پروتو کارکرد مانترا را این‌طور توصیف می‌کند:

« راه درست آرام کردن ذهن، جنگیدن و نهیب زدن به آن نیست؛ بلکه باید یک اسباب بازی را در اختیار او قرار دهید تا خود را با آن مشغول سازد، درست همانند موقعی که شما عروسکی را به یک کودک بد‌خلق می‌دهید تا او را آرام کنید. اگر ذهن با نظاره غیر فعال به نحوه انجام تنفس مشغول شود و در ضمن با تکرار یک مانترا یا ذکر‌گویی مشغول و سرگرم شود، آن‌گاه این موقعیت و امکان برای ذهن فراهم می‌گردد تا به یک نقطه توجه پیدا کند.»
این مسأله یعنی پرداختن به هیچ و پوچ.

توهم‌گرایی

پوچ‌گرایی روش‌شناختی که در سلوک عرفانی پست‌مدرن به کار می‌آید، موجب توهم‌گرایی می‌شود. آرامشی که با تکرار مانترا حاصل می‌شود، بر اثر نوعی خستگی ذهنی و از کار افتادن فعالیت آن است؛ یعنی آن‌چه به عنوان رکن چهارم مدیتیشن از آن یاد شد، عبارت است از نظاره محض یا نگرش بی‌تفاوت. به باور پاولوف با تکرار هر واژه‌ای پس از مدتی یک نقطه در مغز دچار خستگی می‌شود و پس از آن مهار شده و با بسط این مهار در سطح مغز، نوعی خلسه و رخوت یا آرامش یه وجود می‌‌آید که حالتی از ریلاکس شدن است.

وقتی بر اثر تکرار مانترا تا اندازه‌ای مغز از کار می‌افتد، دستگاه عصبی با کاهش فعالیت رو‌به‌رو و ماهیچه‌ها سست می‌شود و فشار عضلانی به کاستی می‌گراید. در این شرایط می‌توان به نظاره محض یا نگرش بی‌تفاوت رسید. برای درک نظاره محض لازم است توصیف ماهاریشی درباره ذهن را بدانیم.

ماهاریشی ذهن را چون اقیانوسی می‌داند که امواجی در سطح و آرامشی در اعماق دارد. فعالیت‌های خود‌آگاه (افکار، عواطف و ادراکات) مشابه امواج سطح اقیانوس‌‌اند که روان ما را متلاطم می‌کند؛ اما ژرفای ذهن را آرامشی عمیق فرا گرفته است. افکار ما از عمق ذهن بر می‌آیند و وقتی به سطح آن می‌رسند، متلاطم و خروشان هستند. در روند مدیتیشن، شخص از تلاطم سطح که در حالت عادی با آن درگیر است، به ژرفای آرام ذهن می‌رود و افکار خود را از آغاز پیدایش مشاهده می‌کند و از گرفتاری در ناآرامی سطح خودآگاه ذهن رها می‌شود.

لوئیس پروتو با مثالی، دیدگاه ماهاریشی را به خوبی آفتابی کرده است. او می‌نویسد:
« حالت خودتان را در شرایطی مجسم کنید که بدون کمترین علاقه و اشتیاقی به یک برنامه تلویزیونی می‌نگرید، تنها بدین خاطر که کار دیگری برای انجام دادن یا مشغول شدن ندارید و توجه دارید که تصاویر، ساختگی و غیر واقعی است. نقطه متضاد این حالت، درگیر شدن است؛ برای مثال وضعی را تجسم کنید که شما با هنر‌پیشه فیلمی‌که در حال مشاهده آن هستید، هماهنگی و همدلی دارید. در این شرایط کلیه اتفاقاتی که برای او به وقوع می‌پیوندد، تصور می‌کنید که خودتان هم در این ماجرا شریک هستید. هرگاه که با جریان رشته‌ای از افکار و خیالات متعدد درگیر می‌شویم، مانند این است که کاست محتوی یک فیلم داستانی را در ویدئو قرار داده‌ایم. تنها تفاوتی که در این‌جا وجود دارد این است که در مورد اول، نمایش فیلم یا درگیری به جای ویدئو در داخل سر ما و در افکار ما عرضه می‌شود.»

« بنابراین نظاره محض به این معنا است که ذهن شما ظرف مجموعه‌ای از تخیلات و توهمات پوچ است و با پی بردن به این موضوع می‌توانید بی‌تفاوت به آن‌ها بنگرید و از تلاطم سطح به آرامش عمق ذهن برسید و ریلاکس‌شدن را تجربه کنید. در حالت ریلاکس که آگاهی متعالی پدیدار می‌شود، ذهن فقط به‌اندازه‌ای که به خواب نرود باید فعال بماند. »

البته مسلم است که اگر ما اساساً ذهن و تفکر را مزاحم آرامش بدانیم و بپنداریم که با توقف اندیشه می‌توان به آرامش رسید، چاره‌ای جز این نداریم که این بخش از استعداد آگاهی انسان را ظرف اوهام تلقی کنیم.

اما نماز به‌راستی فرصت تعالی آگاهی انسان از اندیشه تا شهود است؛ از‌این‌رو نباید در حالت خستگی و خواب‌آلودگی
به سوی نماز رفت؛ زیرا در این صورت نمی‌توان به معانی آن اندیشید و اسرار آن را مشاهده کرد.

امام صادق (ع) فرموده‌اند:
‹‹هرگاه روبه قبله ایستادی، دنیا و هر چه را در آن است و مردم و احوال و اوضاع آن‌ها را یکسره فراموش کن و دلت را از هر آن‌چه تو را از خدا باز می‌دارد، خالی کن و با چشم دل، عظمت خدای را ببین و آن روزی را به یاد آر که هر کس کرده خود را می‌یابد و همگان به سوی خداوند که صاحب اختیارآن‌ها است برگردانده می‌شوند و در آن روز تو با پای ترس و امید در پیشگاه او می‌ایستی. هنگام تکبیر گفتن هر آن‌چه را میان آسمان‌ها و زمین است، دربرابر کبریایی او ناچیز شمار…››

پس در نماز با اندیشه در حقیقتی برتر، آگاهی انسان در بعد اندیشه و تفکر اوج می‌گیرد تا جایی که آن حقیقت نامتناهی را که منبع آرامش و اطمینان نفس است، مشاهده می‌کند و در برابر او به تواضع می‌ایستد و رکوع و سجود می‌گذارد و سایر حقایق و خلایق را بندگان و آفریدگان او می‌بیند که همه به سوی او باز می‌گردند. پس در همه هستی حضور خدای مهربان و قدرت بیکران او را می‌یابد و غرق در آرامش و آگاهی حقیقی می‌گردد.

اما در مدیتیشن تداوم تصورات و افکار، مانع پیشرفت کار نیست؛ بلکه نشانه مدیتیشن موفق است و ماهاریشی آن را اصل کامل شدن راه نامیده است. فقط باید آن‌ها را اوهام و تخیلات پوچ دانست؛ نه حقیقتی برتر از انسان است که به آن بیندیشی و نه عظمتی که در برابر آن متواضع شوی و سبکبار به سوی او پر‌گشایی. این توهم‌گرایی نتیجه منطقی پوچ‌گرایی روش شناختی مدیتیشن است و خود آثاری را در پی دارد که در ادامه به بررسی آن می‌پردازیم.

موهم گرایی

نتیجه منطقی توهم‌گرایی برای رسیدن به آرامش که به عنوان نظاره محض یا نگرش بی‌تفاوت مطرح شد، این است که در واقعیت عالم شک پدید آید و اوهام به انسان هجوم آورد.

یکی از مبانی بودیسم و هندوئیسم (بویژه در اندیشه‌های شانکارا)، که در عرفان سکولار به عنوان مبنا مطرح نمی‌شود ولی به صورت یک شاخص از آن گریزی نیست؛ نظریه مایا (maya) است. براساس این نظریه، پرده‌ای از اوهام بر چشم و اندیشه انسان افکنده شده و انسان پدیده‌های جهان را در این پرده جادو می‌بیند. « جهان پدیده‌ها چون یک چشم بندی ساحرانه، تنها فریبی است. همان‌گونه که به یاری چشم‌بندی و جادو چیزی‌که واقعیت ندارد، واقعی نشان داده می‌شود، در جهان نمودها نیز آن‌چه دریافت می‌شود، واقعیت ندارد. این نمودها و پدیده‌ها، آفریده ادراک ما است و در کانون این درک نادرست، پندار وهمی و غیر واقعی جای دارد. »

شانکارا معتقد است که «نمایش و تظاهر عالم، مایا است که یک ماهیت حقیقی نیست، بلکه تنها یک جهل موجب این تظاهر می‌شود.»

مطالعه فیزیولوژی مدیتیشن به خوبی زمینه‌های این مشکل روانی را مشخص می‌کند. دو رکن مدیتیشن یعنی مکان آرام و وضعیت راحت، نوعی محرومیت حسی را به وجود می‌آورد. برای مدیتیشن باید لباس راحت پوشید و در جای راحت مثل مبل دراز کشید یا نشست، سپس تمام عضلات را به صورت شل و رها درآورد و چشم‌ها را بست. مدت لازم برای این عمل تا رسیدن به ریلاکس حدود سی دقیقه است. پس از این مدت محرومیت حسی، ماده‌ای توهم‌زا (serotonin) به نام سروتنین در بدن تولید می‌شود.

آزمایش‌های «هب» در دانشگاه مک‌گیل نشان می‌دهد که افراد در این وضعیت دوره‌های خالی را تجربه کردند و طی آن نمی‌توانستند به هیچ‌وجه درباره چیزی فکر کنند… هیجان‌هایشان غالباً رمیده بودند…. در حدود ۸۰ درصد از آزمودنی‌ها هب، نوعی توهم را گزارش دادند. غالباً نخستین توهم، روشن شدن یا درخشنده شدن میدان بینایی آنان بود…. به دلایلی که هیچ‌کس کاملاً نمی‌داند، محتوای این توهم‌ها مافوق کنترل آزمودنی‌ها به نظر می‌رسد.

با توجه به این‌که استفاده از مانترا موجب خستگی‌ذهنی می‌شود، ملاحظه می‌کنید که این عمل نیز حصول آثار محرومیت حسی را تسریع می‌کند؛ بنابراین جای تعجب نیست که چگونه بودائیان و هندویان که مدیتیشن‌های طولانی همراه با ترک غذا و زندگی عادی دارند و ریاضت می‌کشند، همه جهان را رویا می‌دانند و کمال انسان را در تجربه خلا و تهی می‌پندارند. به همین علت در بودیسم تأکید می‌شود که حتی آتمن هم وجود ندارد وتوهمی‌بیش نیست.

موهوم‌انگاری یا پوچ‌گرایی فلسفی یک شاخص عرفان پست‌مدرن است و هر چند کمی دیر‌یاب می‌باشد و ممکن است به آن تصریح نشود، ولی کسانی که در تمرینات مدیتیشن استمرار دارند، به این شاخص نزدیک شده و در دنیای موهوم با آرزوها و لذت‌های پندارین به‌سر می‌برند.

در نماز هرچند که یافتن مکانی آرام و پاکیزه اهمیت دارد، ولی چون هوشیاری اندیشه و از آن مهم‌تر تحرک وجود دارد، هیچ‌گاه محرومیت حسی پدید نمی‌آید. انسان در نماز بارها دست خود را حرکت می‌دهد و به رکوع و سجود و قیام و قعود تغییرحالت می‌یابد؛ افزون بر این، مدت هر نماز کمتر از مقداری است که حتی در حالت سکون برای کسانی که ناگزیر خوابیده یا نشسته نماز می‌خوانند، محرومیت حسی بدنبال داشته باشد و مورد دیگر این‌که اذکار نماز متنوع است و هر حالت، ذکر ویژه‌ای دارد و بیش از آن‌ها ‌نیز انسان می‌تواند در قنوت یا سجود اذکار مستحبی را به انتخاب خود بگوید و این همه فعالیت ذهنی را در مسیر تعالی آگاهی و ارتباط معنوی با خداوند به‌کار می‌گیرد.

برای مدیتیشن دو بار در روز، یعنی صبح و عصر توصیه می‌شود؛ ولی نماز سه بار و در مدت زمان‌های کمتری انجام می‌شود و می‌توان آن را تا پنج مرحله در روز نیز به جای آورد. همه این تفاوت‌ها نشان می‌دهد که هدف از نماز، شکوفایی معنوی انسان در شناخت حقیقتی برتر است که در همه جهان واقعی، آثار او آشکار می‌باشد. ولی مدیتیشن، فراغتی از فشارهای روانی و آرامشی موهوم‌انگار را، که در بستر همین زندگی موهوم مادی معنا می‌دهد، دنبال می‌کند.


آمادگی برای سلطه‌پذیری

در زندگی مدرن، انسان تمام توان و تمایلات جسمی و روانی خود را برای بهره‌گیری هر چه بیشتر از دنیای پرتزاحم و محدود مادی هزینه می‌کند، برای انسانی که استعداد نامحدود برای شناخت خداوند و ارتباط با او دارد، چنین شرایطی فشار شدید روانی و جسمی پدید می‌آورد؛ زیرا چیزهای بسیاری را می‌خواهد و با تلاش فراوان به آن نمی‌رسد یا اگر می‌رسد، باز هم بیشتر می‌خواهد. کار که می‌توان آن را به صورت راهی برای برآوردن نیازهای طبیعی، روانی، انسانی و شکوفایی و خلاقیت مورد توجه قرار داد، امروزه به شکل نفس‌گیری تا حد یک ضرورت زهرآگین اقتصادی تنزل یافته است؛ حتی تحصیل علم، ماهیت خود را از دست داده است. تفریح و اوقات فراغت که برای افراد متعادل می‌تواند لذت و آرامشی گوارا به همراه داشته باشد، امروزه برای کسب لذت‌های بیشتر و هیجان به صورت استرس‌زایی تداوم وضع ناگوار زندگی کاری شده است.

این پدیده به‌خاطر استرس دایمی است که در زندگی جدید جریان دارد. دکتر «والتر ب. کانن» آثار و عوارض وضعیت استرس را مطالعه و پژوهش‌های خود را در قالب نظریه عکس‌العمل جنگ و گریز ارائه کرد. بسیاری از موارد بیماری‌های قلبی، عروقی، گوارشی و تنفسی در شرایط استر‌س‌زا پدید آمده و تشدید می‌شود. ۴۰ تا ۵۰ درصدمراجعان به پزشک، مشکل روانی دارند . افسردگی‌ها و اضطراب‌ها که بسیاری از مردم جهان را گرفتار کرده، از پیامد‌های‌روانی وضعیت زندگی امروزی است.

این وضعیت، دو پیامد خطرناک برای تمدن جدید و منافع و نیروهای سلطه در این تمدن دارد که یکی به وجود آمدن مردمی‌بیمار، پریشان و سرکش که در قید و بند انضباط سیاسی نیستند و دوم، شکل دیگری از اندیشه‌ای مخالف که نظام دیگری را پیشنهاد می‌کند و برای دگرگونی نظام موجود می‌کوشد.

بنابراین باید برای مشکلات این زندگی چاره‌ای اندیشید. مراکز علمی‌که در خدمت نظام لیبرال سرمایه‌داری هستند، برای حل این مشکل، پژوهش‌هایی انجام دادند که حاصل آن، چند مورد بود: یکی طرح شیطانی عصر آکواریوس که به منظور ایجاد گروه‌های ابتذال بویژه بین جوانان بود تا به وسیله رقص‌های تند، سکس، روابط جنسی عجیب و غریب و استفاده از مواد مخدر تخلیه نیرو شوند؛ البته این روش، مطلوب همه نیست و دیگری روش‌های ملایم‌تر برای تخلیه استرس‌ها و بازسازی توان جسمی و روانی بود. در مورد دوم، مطالعات شرق‌شناسی کانون‌های استعماری به‌کار آمد و بودیسم و هندوئیسم به عنوان روش‌های معنوی خنثا مورد توجه قرار گرفت. معنویتی که آرامش، سازگاری با شرایط موجود و بی‌تفاوتی اخلاقی و سیاسی را در‌بر ‌دارد و تنها به آرامش و نجات انسان از رنج زندگی می‌اندیشد. جیمز هویت می نویسد:

« باید با این زندگی به تطابق و همنوایی برسیم یا لااقل به آن نزدیک گردیم… ایجاد تغییر در خودمان خیلی راحت‌تر و عملی تر از آن است که برای تغییرات و تحولات اساسی و بنیانی در محیط کوشش کنیم»

هواداران مدیتیشن در اهمیت و ضرورت روش پیشنهادی‌شان چنین پاسخ داده‌اند:
« رشد سریع پیشرفت نیازمند آن است که مردم نیز با سرعت، از استرس‌های درونی خود رها گشته تا مشکل چند تکه شدن فزاینده اجتماع که به صورت بحرانی خارجی ظهور کرده است، حل شود. مردم باید انعطاف‌پذیر شوند. مردم بدون آن‌‌که به استرس زیادی گرفتار شوند، باید شیوه رویارویی با انواع مختلف نیازهای عاطفی و جسمی میان افراد را که به سرعت در حال تغییر است، بیاموزند. مردم باید با یافتن طریق رضامندی پایدار میان خود و نه صرفاً با نگریستن به نقش‌های اجتماعی خشن برای کام‌بخشی، خودکفا شوند. در مردم باید توان کامل یکنواخت کردن اختلافات به منظور تقویت غنای زندگی در میان این تغییر شتابان به وجود آید.»

مدیتیشن با نشستن راحت یا خوابیدن و به تصورات فشارآور ذهن بی‌تفاوت نگریستن و تسلیم و پذیرش در برابر این فشارهای عصبی، مردم را نسبت به فشارهای تمدن سرمایه‌داری مطیع می‌کند. محرومیت حسی حاصل از مدیتیشن، ویژگی‌های روانشناختی سلطه‌پذیری را در افراد به‌وجود می‌آورد. از مهم‌ترین آثار محرومیت حسی، (اختلالات ادراکی) و (تلقین‌پذیری) است این وضعیت روانشناختی وقتی با فشار تبلیغاتی رسانه‌های سرمایه‌داری همراه می‌شود، ساختار سلطه‌گرانه و سلطه‌پذیرانه حیات طبیعی را تثبیت و تحکیم می‌کند. حاصل سلطه‌پذیری روانشناختی و سلطه‌گری تبلیغاتی به صورت نسبی‌گرایی اخلاقی، مصرف‌گرایی اقتصادی و غوغا‌سالاری سیاسی (مبوکراسی) جلوه‌گر می‌شود.

مهمترین کارکرد مدیتیشن، دادن آرامش به افراد در جوامع پر استرس امروز نیست، بلکه تحمل‌پذیر کردن استیلا و استثمار سلطه‌گران سرمایه‌دار جهانی است. اما نماز، قیام و حرکت است. قیام نماز به معنای آمادگی برای قیام الله و حرکت برای حق است. در نظر عارفان مسلمان، قیام نماز نمادی از قیام عبد به حق و توحید عملی است هنگام نشستن مستحب است که پای چپ در زیر بدن قرار گرفته و پای راست روی آن باشد؛ به این معنا که من حق را برپا داشته و باطل را از میان می‌برم بنابراین نماز نه آمادگی برای سلطه‌پذیری، بلکه آمادگی برای جهاد و سلطه‌ستیزی است. این همه سر و صدا و تبلیغات با وصف‌های جذاب هوشیاری خلاق، آرامش، آگاهی متعالی و …. به ساده‌ترین بیان، پذیرش تسلیم در برابر نیروی سلطه‌گر در تمدن سرمایه‌داری است.

زنگ تفریحی برای بردگان سرمایه‌داری
مدیتیشن آثار مثبتی در جسم و روان انسان دارد. هربرت‌بنسن که به تحقیق روی این آثار پرداخته مجموعه ‌آن‌ها را زیر عنوان عکس‌العمل ریلاکسیشن معرفی کرده است. پیامد‌های مطلوب مدیتیشن عبارت است از: کاهش ضربان قلب و فشار خون شریانی، کاهش تعداد حرکات تنفسی و سوخت‌و‌ساز سلولی و لاکتات (ضایعات سوخت و ساز سلولی) در خون، کاهش فعالیت سیستم عصبی سمپاتیک و افزایش فعالیت پاراسمپاتیک و افزایش امواج آلفا از مغز و کاهش تنش عضلانی.

اگر چه کارکرد‌های سیاسی مدیتیشن که در مورد قبل بررسی شد، در شمار کارکردهای مخفی این عمل است، که هیچ‌گاه به آن تصریح نمی‌شود، اما بخش مثبت از کارکردهای آن مورد تاکید فراوان قرار می‌گیرید و معمولاً کتاب‌هایی که در این باره نوشته می‌شود، به اهمیت مدیتیشن در بازیابی توان جسمی و روانی برای انجام بهینه کارها و وظایف شغلی تأکید می‌ورزند.

نمی‌خواهم بگویم که تلاش برای سلامتی یا بهبود انجام وظایف شغلی بد است؛ اما این وضع را در کنار سلطه سیاسی و اقتصادی کسانی در نظر بگیرید که می‌کوشند با کنترل فرهنگی، معنویت و معرفت مردم را مهار کنند و توانایی آن‌ها را در خدمت به تحکیم شالوده نظام سرمایه‌داری و تامین منافع بی‌پایان سرمایه‌داران بهبود بخشیده و به‌کار گیرند.

یکی از ابعاد سکولار بودن این روش معنوی همین است که مهم‌ترین فایده‌ای که برای آن معرفی می‌شود، کامیابی در زندگی مادی و موفقیت‌های اقتصادی و شغلی است . یکی از کسانی‌که در این زمینه آثار بسیاری نگاشته و تلاش‌های بسیاری انجام داده، خانم شاکتی‌گو تبعه آمریکا است که حتی نام خود را از هندوئیسم اقتباس کرده است او که تحت تأثیر سفرش به هند و فراگیری هندوئیسم است، بر مبانی انسان‌گرایانه معنویت هندوئیسم تأکید کرده و می‌نویسد:

« برای خوشبخت و موفق زندگی کردن و استفاده از تجسم خلاق، هر‌چند باید مفاهیم معینی را امکانپذیر بدانید، اما لازم نیست که به یکی از آرمان‌های ماورای طبیعی یا به قدرتی برون از خود، ایمان و اعتقاد داشته باشید. »

او معتقد است که کافی است ما در خیالمان آن‌چه می‌خواهیم، تجسم کنیم و به آن باور داشته باشیم، پس از آن، نیروهای دریایی، ما را به سوی آن هدایت کرده و در دستیابی به آن مدد می‌رساند.
او برای روند عملی طرح خود چهار مرحله بیان می‌کند:

۱. هدف خود را تعیین کنید؛
۲. آرمان یا تصویری روشن بیافرینید؛
۳. اغلب اوقات بر آن تمرکز کنید؛
۴. به آن انرژی مثبت بدهید.

برای انجام این مراحل باید در وضعیت آلفا یا حالت مدیتیشن قرار گیرید. او می‌گوید: باید به شهود درونی توجه کرد و آن را به عنوان هدایتگر پذیرفت؛ چون او شما را به سوی بهترین وضعیت هدایت می‌کند . «گواین» هیچ‌گاه معیاری را مشخص نمی‌کند که صدای درون چیست و چه می‌گوید و چرا درست می‌گوید و از کجا می‌آموزد؟ ادعاهای او نه تنها اثبات‌پذیر نیست، بلکه ابطال‌پذیر هم نیست؛ زیرا اگر شما به ندای درونتان گوش دهید و نتیجه خوشایندی نگیرید، حتما اشتباه شنیده‌اید و آن ندای درونی شما نبوده یا القای دیگران بوده یا خواسته‌های نادرستی که براساس تکیه بر بیرون وجودتان در شما برانگیخته شده است. او تصریح می‌کند راه مهارت‌یافتن در شهود درونی یا شنیدن صدای درون راه سعی و خطا است. فقط با این معیار که در نهایت اگر احساس رضایت کردید، درست شنیده‌اید و در غیر این صورت اشتباه کرده‌اید.

مهم‌ترین فایده نظریات شاکتی‌گو این است که به اسم گوش دادن به صدای درون، ما را مطیع فریادهای تبلیغاتی زندگی امروزین می‌کند؛ فریادهایی تکراری که انعکاس آن ناخواسته در درون ما طنین می‌افکند.

اگر کمی‌با روانشناسی تبلیغات آشنا شویم و توجه کنیم که در نظام سرمایه‌داری نه تنها اقتصاد، بلکه سیاست و فرهنگ نیز با تبلیغات و دستکاری تمایلات، ذوقیات و اندیشه مردم مدیریت می‌شود، آن‌گاه به خوبی معلوم می‌گردد در زمانی که سخت‌گیری‌های علمی‌برای اثبات یک نظریه بسیار پیچیده شده است، چگونه نظریات کسی مانند شاکتی‌گواین در کتاب‌ها و موسسات بسیاری با حمایت مراکز علمی وابسته در جهان تبلیغ می‌شود. معمولاً نویسندگانی نظیر: شاکتی‌گواین، آنتونی‌رابینز، وین دایر، ناپلئون‌هیل، کنت‌بلانکارد و و دیگران که از پوشش تبلیغاتی خوبی برخوردارند، آرامش، شکوفایی، رضایت‌مندی و کمال فردی را در توفیقات مادی و دانستن راه ثروتمند شدن می‌دانند و می‌کوشند آن را به همه مردم جهان بیاموزند. با این همه معلوم نیست چرا روز‌به‌روز تراژدی فقر و گرسنگی در جهان دردناکتر می‌شود؛ حتی در آمریکا که محل زایش این تئوری‌ها است، تعداد افراد بی‌خانمان رو به افزایش است!

البته حرف‌های آن‌ها برای ما که در تمدن سرمایه‌داری زندگی می‌کنیم، بسیار خوشایند است؛ زیرا راه هماهنگ‌شدن با ارزش‌های همین تمدن را به ما می‌آموزند و سلطه‌پذیری سیاسی و اقتصادی را برای ما توجیه می‌کنند تا ستم‌ها و سلطه را زیبا ببینیم و راحت و بی‌دردبپذیریم. یاد می‌دهند که مدیتیشن کنید و آن‌چه دوست دارید، به آن برسید، به تصور آورید و بعد برای رسیدن به آن تلاش کنید. همواره نیمه پر لیوان را ببینید و به فکر پر‌کردن نیمه خالی آن نباشید. چون نمی‌توانید جهان را تغییر دهید. پس باید هماهنگ شوید، به کسانی توجه کنید که ثروتمند شده‌اند. پس مدیتیشن کنید، ریلاکس باشید و در تخیلات خود غوطه‌ور شوید و بکوشید و از کوششتان لذت ببرید تا بمیرید. البته این آخری را نمی‌گویند، چون این مطلب رویارویی با حقیقت و کلید معنویت راستین است و با خیالات خوشایندی که رضایت و آرامش و کمال‌فردی موهوم را برای ما می‌سازد، تعارض دارد.

معنویت و عرفان اسلامی‌با شریعتی روشن، انسان را از سرگردانی در امکانات نامحدود انتخاب و ناخودآگاه تسلیم خواسته دیگران شدن به سامانی روشن می‌رساند و آرامشی می‌دهد که خود زمینه رسیدن انسان به کمال حقیقی و شکوفایی معرفت فطری است.

عرفان سکولار – یعنی عرفان بدون خدا و معاد – عرفان بدون شریعت و آیین خواهد بود و آن‌گاه که خدا برود، باید به انتظار شیطان و غلبه طاغوت نشست. آرامش، تلاش و کوشش، رضایتمندی و نعمت و برخورداری خوب است و بخشی از تعالیم معنوی اسلام را تشکیل می‌دهد، اما نه به قیمت از دست رفتن عزت انسانی و نه به بهای پذیرش ستم و سلطه دنیا‌مداران، بلکه اگر انسان به عظمت وجودی خود در ربط با پروردگار توجه کند و زندگی حقیقی در سرای دیگر را که پایان نخواهد داشت، فراموش نکند، عرفان و معنویت او حسینی (ع) می‌شود و عزت و ذلت را به‌درستی تشخیص می‌دهد و از چشمه جوشان عرفان و معنویت حقیقی و ابدی بهره‌مند می‌گردد.

نویسنده: حمیدرضا مظاهری سیف
منبع: کتاب نقد، شماره ۳۵

همچنین ببینید

نگرشی بر دوران غیبت صغری و نقش نواب خاص (قسمت اول)

علی غفارزادهیکی از مسائلی که پیروان ادیان و مذاهب گوناگون ، اعم از یهودیان ،مسیحیان ، زرتشتیان و مسلمانان وهمه ملل عالم بر آن اتفاق نظر ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *