ميعاد و موعود

f0550473f4b2e7a50cc9e541d762c547 - ميعاد و موعود

به مناسبت سالروز نهم شهریور ۱۳۵۷ – امام موسی صدر شهید بی نشان

سخنرانى امام موسى صدر

اندیشه ظهور مهدى (ع) به شیعیان اختصاص ندارد، این عقیده در کتب روایى همه مذاهب اسلامى یافت مى‏ شود. صدها و هزارها روایت دلالت دارند و ثابت مى‏ کنند که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «اگر حتى یک روز از جهان باقى مانده باشد، خداوند آن روز را طولانى مى ‏گرداند، چندان که مردى از اهل بیت (ع) من، هم‏نام و هم‏کنیه من، ظهور کند و زمین پر از ظلم و بیداد را از عدل و قسط پر کند».

 

این حدیث در همه مذاهب اسلامى متواتر است. انتظار منجى، انتظار روح حق و انتظار یک حادثه عظیم در همه مذاهب و ادیان وجود دارد. این اندیشه از حوزه فعالیت‏ هاى دینى فراتر رفته، فعالیت‏ هاى تکوینى را نیز شامل مى‏ شود. هرگاه به تلاش انسان‏ ها در حوزه‏ هاى گوناگون نظرى افکنیم، مشاهده مى‏ کنیم که در همه عرصه‏ ها، همچون علم، فلسفه، ادبیات و تجارب اجتماعى، نظام‏ ها و مقررات رو به کمال دارند و در همه مسائل زندگى به سوى اوضاع و احوال برتر پیش مى‏ روند. گرچه آدمى گاهى مى‏ لغزد، گاه اشتباه مى ‏کند و منحرف مى‏ گردد، امّا این لغزش‏ ها، در حرکت اصلى زندگى بشر و در روند کلى آن، امورى جزئى‏ اند. انسان از ابتدا در حال تکامل، ترقى و تعالى بوده و به سوى بهتر شدن گام برداشته است.

آدمى مطمئن است که شرایط برتر براى او امکان‏پذیر است و از همین رو براى رسیدن به آن تلاش مى‏ کند. اگر آن‏گونه که برخى اعتقاد دارند، بشر رو به سقوط و نابودى داشت یا جهان در حال پس رفت و حرکت قهقرایى بود و در امور مختلف به وضع نامطلوب‏تر راه مى‏ پیمود، انسان با امید و قدرت و ایمان، براى آینده تلاش نمى‏ کرد. زنجیره مستحکم علم از حوزه‏ هاى مختلف علمى و نظام‏ هاى اجتماعى مى‏ جوشد. تلاش‏ هایى که براى تجربه‏ اندوزى در حوزه‏ هاى اجتماعى و نیز در نجوم، ابزار و وسایل و حمل و نقل به عمل مى‏ آید، همه و همه، آینده بهتر را نوید مى‏ دهند، آینده‏اى که در آن همه افراد بشر توان و امکانات و شایستگى خود را براى رسیدن به زندگى سعادتمندانه به کار م ى‏گیرند.

در حال حاضر، تنها بخشى از توان انسان یا به تعبیر بهتر، بخش اندکى از توانایى بشر در راه زندگى به کار مى‏ رود و بخش عمده استعدادها و همچنین اغلب افراد همواره خارج از گود هستند و توان و شایستگى آنان براى زندگى و سعادت انسانى، براى رسیدن به قلّه در تلاش است. امّا کدامین قله؟ کمال آن است که همه انسان‏ها با تمام شایستگى‏ ها – نه فقط با توان مادى یا فکرى – در جهت خیر و صلاح بشریت تلاش کنند. شکى نیست که این نظام، همانند یک آرزو، بر فکر و اندیشه هر انسان تلاشگرى سایه افکنده است. عقیده شیعه به امام مهدى (ع) در حقیقت انتظار برانگیزاننده و بشارت‏ دهنده این آینده است، آینده‏ اى که آرزوى همه و آینده همه است. من قصد ندارم در تفصیل و توضیح این عقیده وارد شوم، بلکه به «بُعد تربیتى» آن خواهم پرداخت.

باید بگویم که مفهوم انتظار نزد ما معنى حقیقى خود را از دست داده و منحرف شده است. ما انسان‏ها، به بهانه انتظار، از مسئولیت‏ هاى خود شانه خالى مى‏ کنیم و کار و تلاش را در انتظار ظهور صاحب‏ الزمان (ع) رها کرده‏ ایم. این انحراف در همه ارزش‏ها اتفاق افتاده و براى بهره‏ مند نشدن از ارزش‏ ها ابزارى شده است. امّا حقیقت این است که‌اندیشه انتظار در حیات این مذهب نقش مهمى داشته است؛ زیرا امید، همان زندگى در آینده و راه آینده و وسیله پیوند آدمى به آینده است. فردى که‏ از آینده ناامید شده، گمان مى‏ برد که زندگى فایده‏ اى ندارد پس مى‏ گوید ما را به حال خود واگذارید. تاریخ به روشنى گواهى مى‏ دهد که، بر ما و بر هر ملتى، دوران درازى از رنج و محنت گذشته است و اگر امید به ظهور امام زمان (ع) و فرج الهى نبود، از میان رفته بودیم، امّا این سخن حضرت رسول اکرم (ص) که «اگر از دنیا تنها یک روز باقى مانده باشد آن روز به قدرى طولانى مى‏ شود تا مردى از اهل‏بیت (ع) من که نام او نام من و کنیه او کنیه من است، ظهور نماید و دنیاى پر از بیداد را از عدل و قسط پر کند»، به ما امید مى‏ بخشد و بقاى ما را تضمین مى‏ کند؛ زیرا ما به سخن پیامبر (ص) اعتقاد داریم و در آن شک نمى‏ کنیم. این امید است که ما را حفظ کرده و زنده نگه داشته است و امید است که میان ما و آینده راهى باز کرده است و امید، خود از این عقیده سرچشمه مى‏ گیرد.

این تفکر اختصاص به ما ندارد. شما مى‏ دانید که پس از عروج حضرت مسیح (ع) – یا به اعتقاد مسیحیان، پس از شهادت و عروج روح آن حضرت – ستمى بر مسیحیان رفت که در تاریخ و تاریخ ادیان مانندى ندارد. امّا امید و اعتقادى که به این بشارت آن حضرت داشتند که «روح حق خواهد آمد»، همان که به روح القدس و تجلى روح القدس تفسیر مى‏ شود، آنها را از نابودى نجات داد.

معنى انتظار

انتظار عبارت است از اینکه آماده باشیم، شمشیر و تفنگ در دست، تمرین کنیم و آموزش نظامى ببینیم. خود را آماده سازیم. مراقب و نگهبان بگماریم و رادارها را فعال کنیم تا زمان حمله ناگهانى دشمن را دریابیم. این معنى انتظار است. ما در انتظار حضرت مهدى (ع) هستیم. آن حضرت، پس از آنکه ظلم و جور جهان را فرا گرفت، چه خواهد کرد؟ او مى‏ آید و عدل و داد را در جهان حاکم مى‏ کند. این آرزو چقدر عظیم است و این هدف چقدر بزرگ! مهدى (ع) تنها کسى است که جهان را پس از گسترش ستمکارى، از عدل و داد پر خواهد کرد. این حادثه بزرگى است که هیچ چیز جز صاحب آن، بزرگ‏تر از آن نخواهد بود. آیا این حادثه تنها به دست حضرت مهدى (ع) روى مى‏ دهد؟ طبیعتاً نه. ما باید همکارى و همیارى کنیم. ما مى‏ خواهیم امام عصر (ع) به تمام و کمال در جهان ظهور کند. علم او، هنر او، قدرت و تربیت او ظهور کند. ما باید آماده باشیم. زمانى که از ما دعوت مى‏ شود، چه باید بکنیم؟ ما باید آماده ایفاى نقش خود باشیم. هنگامى که آن حضرت فریاد «اى مردم!» برمى‏ آورد، او را لبیک بگوییم. باید آماده باشیم و از هر چه داریم دست بشوییم. در حال آماده باش و با آمادگى کامل به کمک او بشتابیم. اگر جز این است، پس معنى انتظار چیست؟ انتظار یعنى آمادگى، بسیج شدن، آموزش و آمادگى روحى، روانى، فکرى، معنوى و جسمى و نیز آمادگى تکنولوژیک و نظامى.

خداوند جز از راه اسباب و وسایل امور، را سامان نمى‏ دهد. کسى که در انتظار عزّت و شرف است، نمى‏ تواند انتظار یک پیروزى ناگهانى را داشته باشد و نباید عزّت و شرف را بدون تلاش و رنج توقع کند.

حضرت على (ع) در سخنى فرمود: «آرزوها نشانه‏ هاى فریب خوردن انسان‏ هاى کم‏ عقل است». انسان باید احمق و نادان باشد تا بدون رنج و تلاش، انتظار موفقیت را بکشد، تا عظمت و قدرت را بدون رنج طلب کند؛ این ممکن نیست. آرزوها نشانه‏ هاى فریب خوردن انسان‏هاى احمق است. انتظار، یک محرک است. اجداد و گذشتگان نیکوکار ما ایستادگى خود را حفظ کردند. ما و آنها در شرایط دشوارى که ما را مستحق زندگى ساخت زندگى کردیم. فقیر و ثروتمند، همه، در صفى واحد همچون دیوارى سربى، در پیشگاه خدا ایستادند و ایستادیم؛ در حالى که هیچ چیز بر دیگرى برترى نداشت. امام جماعت نماز را برگزار مى‏ کند، نمى‏ تواند از مأموم دور باشد یا در جایى بالاتر از او بایستد. اگر محل قرار گرفتن امام به‌اندازه یک وجب بالاتر از مکان نمازگزاران باشد نماز جماعت باطل است. امام حتماً باید همراه با مردم باشد و وقت و زندگى خود را با آنها بگذراند. او نباید بالاتر از آنها قرار گیرد و نمى‏ تواند خود را از آنها برتر بداند و میان امام و مردم فاصله و دورى جایز نیست. آیا مى‏ توان از این مطلب حکمى اجتماعى انتزاع کرد؟ حتى اگر در نماز فرادا که یک عبادت فردى است، بیندیشیم، در خواهیم یافت که در آن احکام اجتماعى زیادى یافت مى‏ شود. در این نماز مقید بودن به زمان لازم است.

«إِنَّ الصَّلاهَ کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً؛ ۱ نماز در حقیقت در زمان‏ هاى معینى واجب شده است».
در نماز رعایت حقوق مردم نیز دیده مى‏ شود، چنان‏که نماز در مکان غصبى باطل است. در شرایط نماز، مسئولیت اجتماعى و برخى امور مطلق نیز دیده مى‏ شود. هیچ‏یک از احکام اسلامى یا دینى نسبت به مسائل اجتماعى بى‏ اعتنا نیست. بنابراین، این به مسائل دنیا نیز اهتمام و توجه دارد.
«فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاهَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ؛ ۲ سپس کسانى جانشین اینان شدند که نماز را ضایع گذاشتند و پیرو شهوات گردیدند».
اگر ما بخواهیم با امیال، اختلافات، تصلب و مسخ شدن و شب‏ نشینى‏ ها زندگى کنیم، مستحق حیات نیستیم و محکوم به مرگیم یا لااقل باید گفت، لایق زندگى شرافتمندانه نخواهیم بود. آیا ممکن است کسى در دل ایمان داشته باشد امّا ایمان خود را در اعمال جسمانى متبلور نسازد؟ این ممکن نیست. یعنى ممکن نیست کسى بگوید که من در دل ایمان دارم امّا در خارج کارى نکند که دلالت بر ایمان او داشته باشد.

«ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ؛ ۳ سپس عاقبت آن کسانى که مرتکب کارهاى بد شدند ناگوارتر بود. زیرا، آنان آیات خدا را دروغ انگاشته‏ اند و آنها را به مسخره گرفته‏ اند».

کسى که بخواهد ایمان خود را حفظ کند، باید ایمانش را در اعمال و رفتارش متبلور سازد؛ زیرا بشر یک شى‏ء واحد است؛ دو چیز نیست که جسم و روح هر کدام جدا باشد. جسم بدون روح کارى نمى‏ کند؛ این ممکن نیست.
عمل خارجى، ظهور عمل روحى است و عکس این نیز صادق است. اگر ایمان خود را به کار نبندیم به وظیفه خویش عمل نکرده‏ ایم. مسئله این است که ما مؤمن بودیم. سپس این ایمان رفته رفته ضعیف شد و تنها ظاهر و نقشى از آن باقى ماند. ما در اسم و ظاهر مؤمنیم، امّا حقیقت این است که اگر از ایمان ما حرکت و حیات ظاهر شود، مى‏ توانیم خود را مؤمن بخوانیم. ایمان زنده، ایمانى است که انسان را به حرکت وا دارد، او را منع کند، به پیش راند و امر و نهى کند. ایمان، اصل و منبع امید است. نومیدى مرگ است و جمود. آیا یأس کفر است؟ بله. نومیدى به معنى بى‏ اعتقادى به حق است. امّا ایمان به خدا، خدایى که حق و عدالت و علم است و صاحب اسماء حسنى و امثال علیا است، مستلزم این است که ایمان داشته باشیم به اینکه جهان هم جهان حق و عدل و دانش و زیبایى است. چرا؟ به این دلیل که این جهان مخلوق خدا است. پس ایمان به خداى حق یعنى:

«وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ ما خَلَقْناهُما إِلَّا بِالْحَقِّ؛ ۴ ما آسمان‏ها و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازیچه نیافریده‏ ایم، آنها را به حق آفریده‏ایم».
ایمان به خداى دانا، یعنى: زمین بر اساس علم بنا شده است و با نادانى نمى‏ توان در این زمین حرکت کرد، مگر همانند حرکت نابینا و غریق. ایمان به خداى عادل، یعنى: زمین براساس عدل بنا شده است. بنابراین، ما به خدا ایمان داریم و خود را به حق مى‏ دانیم. معنى این سخن آن است که آینده از آن ماست. چرا؟ زیرا هستى بر اساس حق استوار است. حق گسترش مى‏ یابد، زیرا حق از دل هستى و زندگى سرچشمه مى‏ گیرد. این آیات نیز بر همین دلالت دارد: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ؛ ۵ و ما در زبور- پس از تورات- نوشته‏ ایم که این زمین را بندگان صالح من به میراث خواهند برد».

منظور این است که این حکم در کتاب‏ هاى آسمانى قدیمى و تا امروز نوشته شده است. امّا ناصالح، در این هستى، جسمى غریب است، او بیگانه است، همانند ورود چیز غیر خوراکى در بدن یا ورود سنگى در آن، که نه تنها سودى ندارد، بلکه باقى ماندن آن در بدن موجب آزار و درد و بیمارى است. بدن این شى‏ء را تحمل نمى ‏کند و به طور مستمر و مداوم با آن مبارزه مى‏ کند تا بالاخره آن را دفع کند. این معنى جسم بیگانه است، یعنى جسم نامتناسب با بدن. هستى نیز همین‏ گونه است. باطل در هستى- که مخلوق خداى حق و عدل و عالم است- بیگانه است. همچنین جاهل، ظالم و ملحد در این هستى بیگانه‏اند. در زمین خدا، مجالى براى جاهل و مکانى براى ظالم وجود ندارد. در سرزمین خدا جایى براى منحرف و هرج و مرج طلب نیست. اینها مى‏آیند و مى‏ روند.

«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً؛ ۶ خدا به کسانى از شما که ایمان آورده‏ اند و کارهاى شایسته کرده‏ اند، وعده داد که در روى زمین جانشین دیگرانشان کند، همچنان که مردمى را که پیش از آنها بودند، جانشین دیگران کرد و دینشان را- که خود برایشان پسندیده بود- استوار سازد و وحشت شان را به ایمنى بدل کند. مرا مى‏ پرستند و هیچ چیز را با من شریک نمى‏ کنند».

«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ؛ ۷ ما بر آنیم که بر مستضعفان بر روى زمین نعمت دهیم و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم».
این است حرکت به طور کلى. بنابراین، آینده از آن حق است، اگر ما واقعاً بر حق باشیم و به آن ایمان داشته باشیم. این ایمان مستلزم ایمان به پیروزى است. پس ایمان به خدا مستلزم امید است و نومیدى کفر به شمار مى‏ رود.

انتظار و آمادگى‏

ما امروز بسیار نیازمند امید و انتظاریم، زیرا رنج‏ ها و مشکلات بر آنند که این دو گوهر گرانبها را از ما بگیرند. تصور کنید که بسیارى از مردم از امید به آینده بریده‏ باشند. چه اتفاقى مى‏ افتد؟ این جماعت باید بدانند که ناامیدى کفر است. پس مؤمن ناامید نمى‏ شود. شرایط هرگونه که باشد مهم نیست. یهودیان، قبل از حضرت موسى (ع) چقدر ذلت کشیدند، چند صد سال خوارى را تحمل کردند از همه جا رانده شدند، باز هم تحمل و ایستادگى کردند، هر کس، هر انسانى و هر ملتى تلاش کند به هدف مى‏ رسد. بنابراین، هیچ دلیلى ندارد که ما در مقابل دشمن امید خود را از دست بدهیم، هر چند که همه کشورهاى بزرگ جهان پشتیبان دشمن باشند. در جنگ بدر، مشرکان دو نماد را به دست گرفتند. گروهى نمادى یا بتى به نماد هبل را بلند کردند و شعر معروف «اعل هبل» را فریاد مى‏ زدند یعنى «سرافراز و بلند باد هبل». مسلمانان به فرمان پیامبر اکرم (ص) پاسخ دادند: «الله أعلى و أجلّ» یعنى «خداوند بلندمرتبه‏ تر و بزرگ‏تر است». گروه دوم مشرکان، بت دیگرى یعنى عزّى را بلند کردند و گفتند: «هذه عزّى ولا عزّى لکم» یعنى: «این عزّى است و شما عزّى ندارید» و مسلمانان پاسخ مى‏ دادند: «الله مولانا و لا مولى لکم»؛ یعنى «خدا مولاى ما است و شما مولا ندارید». آنها هبل و عزّى داشتند و ما الله داشتیم.

«وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ؛ ۸ خدا را نشناختند آنچنان که شایان شناخت اوست و در روز قیامت، زمین یکسره در قبضته اوست و آسمان‏ها، در هم پیچیده، در ید قدرت او».
امید به خداوند بزرگ است. ما هرگز امید را از دست نخواهیم داد؛ هرگز. پیش از این، شرایط بسیار دشوارتر امروز بر ما گذشت و ما هرگز نومید نشدیم. ما امروز نیازمند امید، انتظار آمادگى هستیم. محال است خداوند انتظار را به معنى فرافکنى و شانه خالى کردن از ما بپذیرد.
«وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ؛ ۹ و خدا هر کس را که یارى‏اش کند، یارى مى‏کند و خدا توانا و پیروز است».
خداوند چه کسى را یارى مى‏کند؟

«الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ؛ ۱۰ همان کسانى که اگر در زمین مکانتشان دهیم نماز مى‏گذارند و نماز مى‏دهند و امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند».
پى‏نوشت‏ها:
منبع: ادیان در خدمت انسان از مجموعه در قلمرو اندیشه امام موسى صدر، ترجمه سید عطاءالله افتخارى.
__________________________________________________
(۱). سوره نساء (۴)، آیه ۱۰۳.
(۲). سوره مریم (۱۹)، آیه ۵۹.
(۳). سوره روم (۳۰)، آیه ۱۰.
(۴). سوره دخان (۴۴)، آیات ۳۸ و ۳۹.
(۵). سوره انبیاء (۲۱)، آیه ۱۰۵.
(۶). سوره نور (۲۴)، آیه ۵۵.
(۷). سوره قصص (۲۸)، آیه ۵.
(۸). سوره زمر (۳۹)، آیه ۶۷.
(۹). سوره حج (۲۲)، آیه ۴۰.
(۱۰). سوره حج (۲۲)، آیه ۴۱.

همچنین ببینید

مباهله، به روايت متون كهن‏

عبدالحسن بزرگمهرنيادر تاريخ 23 ساله بعثت پيامبر اكرم و نبى معظّم، روزهاى بسيار مهم و سرنوشت‏ سازى وجود دارد كه هر يك از رخدادهاى آن به ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.