باران که نبارید توبه نکردید!

به یاد و به نام همه مردان و زنانی که درد و رنج و خستگی  وتنگی معیشت را در این عصر و زمان، به تجربه نشسته‌اند.

باران که نبارید توبه نکردید!

«به من خبر دهيد اگر آب مورد بهره‏برداری شما  در زمين فرو رود [تا جابی كه از دسترس شما خارج گردد]، نهايتاً كيست كه برايتان آب روان و گوارا بياورد؟!۲ … این آیه دربارة قائم(عج) است. اگر امامتان از شما غایب شود و ندانيد كه او كجاست، چه كسی امامی برای شما خواهد آورد تا اخبار آسمان و زمين و حلال و حرام خدای تعالی را برای شما بياورد…»۳

آسمان و بارش باران در اختیار شما نبودند؛ عهدی هم با شما نبسته بودند که به فرمان بمانند تا هر زمان خواستید ببارند و هر موقع نخواستید، نبارند!

امر بر شما مشتبه شده بود؛ در گمان افتاده بودید در توهّمی سخت؛ امّا وقتی آسمان از باریدن دریغ کرد و خشکی تقدیر مقدّرتان شد، انگشت به دهان ماندید؛ در حیرتی تمام بر جای خود، خشکتان زد؛

گردی - باران که نبارید توبه نکردید!

چرا باران نمی‌بارد؟!

عزمی و اراده‌ای برای کوتاه آمدن، بازگشت و افتادگی پیشه کردن در مقابل آسمان در شما پیدا نشد. گمان و توهّم دست از سرتان برنمي‌داشت؛ گویا آسمان را محکوم ارادة خویش می‌شناختید؛ امّا آسمان و ابر از بارش دریغ کردند و از آسمان جز خشکی، جز خاک به جای باران تصیبتان نشد.

به سراغ آب‌های جاری باقی‌مانده از بارش‌های پیشین رفتید و تا می‌شد از آن نوشیدید و از روی لجبازی و شاید، دانسته و ندانسته، اعلام بی‌نیازی به آسمان و ابر بارنده‌اش، مابقی آب را بر زمین ریختید؛ در غفلت از آنکه باقی‌مانده‌های برف‌های انبان شده بر کوهساران نیز روی به تمامی نهاده و جویبار‌ها نیز خشک شده‌اند.

رودخانه‌ها، چشمه‌ها، قنات‌ها و حتّی آب‌انبارها ته کشیدند.

پنهانی، رقابتی میان شما و آسمان اتّفاق افتاده بود. آسمان نمی‌بارید و ابری بر بلندای سر تان روانه نمی‌ساخت و شما چشم به باقی مانده‌های از بارش‌های پیشین دوخته بودید؛ همان که به سالی گرم و سوزان، ته کشید.

دست بردار نبودید. جویندگان آب را به کاویدن صحراها و دشت‌ها وا داشتید تا شاید راهی به سوی عمیق‌ترین و دور از دسترس‌ترین منابع آب در عمیق‌ترین لایه‌های زمین بیابند. شاید پیش خود فکر می‌کردید که

گر چرخ به کام ما نگردد

کاری بکنیم تا نگردد

گوییم به او مطیع ما گرد!

یا می‌گردد و یا نمی‌گردد

گر گشت، خوش است

ورنه ما دست از او نکشیم تا نگردد

خدا می‌داند که از کجا این گمان در سر بی‌کلاه شما افتاده بود که؛

«دست از او نکشیم تا نگردد.»

۱۰ 300x191 - باران که نبارید توبه نکردید!

آسمان هم که در دوردست شما مشرف بر زمین و خان و مان‌ها و حتّی با خبر از نیّت‌های نهفته در دل‌های شما بود؛ جمیع خلق عالم را می‌نگریست و از حال دارا و نادار و قوی و ضعیف با خبر بود و دریافته بود که شما در گمان افتاده‌اید و برای آنکه همة توش و توانش را به رختان بکشد و شما را تنبیه کرده باشد، خورشید را تیزتر و توفنده‌تر از هر زمان به سراغ شما فرستاد.

در چشم بر هم زدنی، تشنه‌تر از هر زمان، چون گرفتار آمدگان در برهوت زمین، در جست‌وجوی آب از این سوی صحرا به سوی دیگر، سینه بر شن و ماسة تفتیده می‌کشیدید تا شاید از میان آن‌همه تشنگی و سراب، قطره آبی بیابید و از مرگ نیستی برهید؛

امّا واسپس آن‌همه ناسازگاری و ناسپاسی، دیگر آبی بر زمین و حتّی لایه‌های زیرین نماند تا شما را از آن‌همه تشنگی و نفس‌هایتان که به شماره افتاده بود، برهاند.

آسمان همة همّت خود را مصروف آن ساخته بود تا همة تشنگی، همة بی‌تابی و همة واماندگی را به شما که در گمان افتاده بودید، بچشاند؛

به خود آورَد؛ به زاری وا دارد و به یادتان بیاورد که این آسمان است که ابرهای بارنده را در آغوش گرفته و به سوی هر سرزمین و برای هر که بخواهد، روانه می‌سازد و اراده‌ای را سرآمد ارادة خود نمی‌شناسد؛

به یادتان بیاورد که اگر بخواهد، می‌تواند شما را در تشنگی و زاری در میانة برهوت داغ زمین، مبتلای همة خواری و شکستگی کند؛

به یادتان بیاورد که باران را از آسمان باید خواست و نه از برهوت زمین!

اسماعیل شفیعی سروستانی – سردبیر

پی‌نوشت‌ها:

  1.  حدیث بلند امام صادق(ع) خطاب به حمران بن اعین، کلینی، محمّد بن یعقوب، «الکافی»، تهران، اسلامیه، روضة کافی، ج ۸، صص ۳۶-۴۰.
  2. سورة ملک، آیة ۳۰.
  3. روایت از امام رضا(ع)، بن بابویه صدوق، محمّد بن علی، «کمال الدّین و تمام النعمه»، ج ۱، ص ۳۲۶.

 

همچنین ببینید

تمدن حاصل فرهنگ

تمدن حاصل فرهنگ و تفکر

۱- تمدن هر قوم مجموعه  بهم پیوسته ای از مناسبات وابزار های مادی است که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *