قرن، قرن اندیشه شیعه است.
به نام حضرت حق، دوست سرمد از ازل تا به ابد، آنکه از روز ازل جلوه کرد و دل برد و خود نهان کرد. تا مرا آلوده خاک کرد که حجابم تن من شد و خاک زمین آن پرده که بر انداخت و حجاب آورد به پیش، دل برد و خاک را کرد حجاب:گفتیم و باز میگوئیم. من از مشتی خاکم که با آب لطف گلی ساخت، با نسیم عشق سرشت و به آتش هجران راهی خاک کرد. به تن می نگرم که اگر لطف و عشق و هجران نبود به چه می ارزید؟
آن آب لطف، فیضش بود و آن نسیم عشق نفختف بود و آن آتش هجران باعث ازدیاد عشق است تا هجران دست ندهد، عشق معنا نشود. دید در بَرش بودیم بی تشویش، رگ معشوقیش بجنبید به هجران مبتلا کرد و خود چشم انتظار بنشست با نگرانی، سخنی که ملائک گفتند در آغاز او را نگران کرد و فرشتگان منتظرند تا ببینند عشق انسان، فرشته ندانست عشق چیست و نمی داند، ولی از سویی نظر حق میبینید بر این عاشق دل سوخته و متحیر است از چه مقوله است که معشوق از برای ازدیاد محبت، عاشق واصل به آتش هجران مبتلا کند.