آیا تشیع را ایرانىها به وجود آوردهاند؟
در طول تاریخ تشیع، این اتهام از سوى نویسندگان مختلف – اعم از اهل سنت و مستشرقان – همواره به تشیع وارد مىشد که تشیع ساخته دست ایرانىهاست. در دوره معاصر نیز برخى از مستشرقان، همچون دوزى، ادوارد براون، ولهاوزن و بروکلمان، به گونهاى دیگر به تکرار این ادعا پرداختهاند.۱ برخى از نویسندگان معاصر غرب همانند احمد امین و ابوزهره نیز از طریق دیگر این ادعا را مطرح کردهاند.۲ از سوى دیگر، نیز بسیارى از نویسندگان شیعى همانند شهید مطهرى در خدمات متقابل اسلام و ایران، دکتر وائلى در هویه التشیع، شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء در اصل الشیعه و اصولها، سید محسن امین عاملى در الشیعه فى مسارهم التاریخى، در مقام اثبات اصالت اسلامى تشیع و رد این نظریات برآمدهاند. به طور کلى مىتوان گفت صاحبان این نظریه در مجموع از چهار طریق زیر در صدد اثبات ادعاى خود برآمدهاند:
۱. شباهت در عقاید
۲. موالى
۳. شهربانو
۴. ایرانیان و انتقام از اسلام
براى روشنتر شدن بحث، به بررسى این دلایل مىپردازیم.
۱. شباهت در عقاید:
خلاصه استدلال ایشان در این بخش چنین است:
الف) به طور اجمال شباهت هایى میان عقاید شیعهو عقاید ایرانیان قبل از اسلام، یعنى زرتشتیان، وجود دارد.
ب) ایرانىها پس از شکست امپراطورى ساسانى به دست عربهاى و مسلمان، اسلام اختیار کرده، در شهرهاى اسلامى مانند کوفه سکنى گزیدند.
ج) آنها دراین شهرها، درظاهر محبت خاندان اهل بیت (ع) را ابراز کرده، عقاید پیشین خودرا در لباسى به ظاهر اسلامى در آورده، تحت نام گروهى به نام شیعه، آنها را در میان جامعه اسلامى پراکندند و بدین ترتیب آنها شیعه را به وجود آوردهاند و یا این که آن را تغییر شکل داده، به شکل ایرانى عرضه کردند. براى نقد این نظریه، در آغاز لازم است با عقایدى که آنها ادعاى اشتراکشان را میان شیعیان و ایرانىها دارند، آشنا شویم.
به طور کلّى، این عقاید عبارتنداز:
۱. امامت و پیشوایى به عنوان عنایتى الهى:
شیعه بر خلاف اهل سنّت اعتقاد دارد که امامت، عنایتى الهى است که اختیار آن، یا فقط به دست خداوند مىباشد و از این رو به نص یعنى تعیین خداوند، قائل شده است.
کنت گوبینو معتقد است که این عقیده از ایرانیان به میان شیعه راه یافته است؛ با زیرا ایرانیان نیز سلطنت را حقى آسمانى یا موهبتى الهى مىدانستند که در دودمان ساسانى به ودیعه گذاشته شده است.۳
عقیده تخمه شاهى یا فرّه ایزدى یعنى اعتقاد به این که خداوند از آغاز به خاندانى عنایت داشته و تخمه شاهى را در آن خاندان نهاده است، نیز در همین راستاست.۴
چنان شاه پالوده گشت از بدى
که تابید از او فرّه ایزدى5
۲. وراثت در امامت:
یکى از ویژگىهاى شیعه امامیه آن است که امامت را در یک خاندان به خصوص منحصر دانسته، براى آن خاندان نسل در نسل تا تکمیل عدد دوازده امامت و پیشوایى را قائل است و بیرون رفتن این نصب از این خاندان را جایز نمىداند؛ حتى اگر فرد بالغى در هنگام رحلت امام پیشین وجود نداشته باشد، در این هنگام از روى ناچارى، براى فرزند نابالغ امام پیشین، حتى اگر مانند امام دوازدهم آنان، طفلى پنج ساله باشد امامت قائل مىشود؛ همان گونه که ایرانیان نیز به دنبال امتداد بخشیدن به مسئله فرّه ایزدى، وراثت در سلطنت را قائل شده، حتى در مقاطعى به علّت نبود پسرى شایسته از شاه پیشین، سلطنت را به دختران او تفویض کردهاند.
۳. مهدویت
اعتقاد به مهدویت درشیعه، ظهور منجى در آخر الزمان است؛ یعنى پس از آن که دنیا از جور و ستم پر شده، منجى عدل و داد را درآن مىگستراند و این از ایرانیان گرفته شده است و در تبین این موضوع آمده است:
«ایرانىها به دو خدا، یکى خداى خوبىها به نام یزدان و دیگر خداى بدىها به نام اهریمن معتقد بودند و مىگفتند: این دو خدا هر دو بر زمین حکومت مىکنند تا این که «ساو شیانت»، پسر زرتشت پیامبر ظهور کرده و براهریمن غلبه کند و دنیا را یکسره به دست یزدان بسپارد؛ لذا آنها همیشه منتظر ساوشیانت بودندو هنگامى که مسلمانان، ایران را فتح کردند و ایرانىها با عربها درآمیختند، این عقیده به سرعت در میان عربها راه خود را پیدا کرد.»6
۴. عصمت
عصمت – یعنى دورى پیشوا از هر پلیدى – نیز از پیامدهاى مسئله فرّه ایزدى است. در میان مسلمانان، تنها شیعیان هستند که در پیشوایان خود اعتقاد به عصمت و دورى از هر گونه گناه و پلیدى دارند گروه فراوانى از دیگر مسلمانان، حتى پیشوایى شخص فاسق را جایز مىشمرند. در نقد این نظریات باید گفت:
۱. با مراجعه به کتابهاى روایى شیعه، همانند اصول کافى و نیز کتب کلامى همانند شرح تجرید الاعتقاد علامه حلّى و شوراق الالهام لاهیجى در مىیابیم که شیعه براى اثبات هریک از چهار باور پیشین، به قرآن، سنّت – یعنى روایات پیامبر (ص) و ائمه علیهمالسلام – و عقل متمسک مىشود و با این منابع استدلالى به خوبى از عهده اثبات این عقاید بر مىآید، به عنوان مثال، پشتوانه مسئله مهدویت، روایات فراوان و در حد تواترى است که در منابع شیعه و اهل سنّت وجود دارد۷ و از همین رو درمیان اهل سنّت نیز این عقیده به عنوان یک باور عمومى مورد قبول مىباشد و اختصاصى به تشیع ندارد. همچنین براى اثبات شرایط پیشوایى در شیعه، همچون عصمت، نصّ و وراثت کافى است که به بعضى از کتابهاى بزرگ روایى، مانند عبقات الانوار، نوشته سید حامد حسین لکنهوى، احقاق الحق، نوشته قاضى نورالّله شوشترى و کتاب فضائل الخمسه من الصحاح السته، نوشته سید مرتضى حسینى فیروزآبادى مراجعهاى داشته باشیم تا دریابیم چگونه نویسندگان این کتابها موارد فوق را از طریق روایات – و به ویژه روایات اهل سنّت – اثبات کردهاند.
۲. اگر نگاهى به کتابهاى کلامى شیعه داشته باشیم، درمى یابیم که شیعه در مباحث مختلف کلامى از توحید تا معاد، داراى مبانى مستقل بوده، در بسیارى از موارد این مبانى با کلام دیگرى فرق مسلمانان همچون اشاعره، معتزله و خوارج متفاوت است و با دلایل متقن که تکیه بر عقل و نقل قطعى همچون قرآن و سنّت معتبر دارد، به اثبات مبانى خود مىپردازد و از این رو توانسته است در طول تاریخ پر بار خود، به عنوان یک مکتب کلامى مستقل و ماندگار، براى خود جایگاهى ویژه فراهم آورد.
حال چگونه مىتوان تنها به صرف ادعاى اشتراک در چند نقطه – آن هم به صورت ناقص – با بعضى از عقاید ایرانیان، این مکتب غنى را ساخته ایرانیان رزتشتى دانست؟ اگر چنین است، چرا ایرانیان تنها در این چند مورد تأثیرگذار بودند و در موارد مهمّى مانند توحید و ثنویت، تقدیس آتش، عدل الهى و…نتوانستند کوچکترین اثرى از خود به جاى گذارند؟
۳. علاوه بر این، صرف شباهت چند عقیده در دو مکتب متفاوت، نمىتواند دلیل تأثیر مکتب متقدّم در مکتب متأخر باشد؛ زیرا اگر چنین باشد، درمیان ادیان آسمانى همانند اسلام؛ یهودیت و مسیحیت نیز مشترکات فراوانى وجود دارد و آیا این کافى است که اسلام را متأثر از یهودیت یا مسحیّت بدانیم؟ آیا نقاط اشتراک میان اسلام و یهودیت بیشتر است یا اشتراک میان مجوسیت و تشیع؟ آیا آموزه هایى از دین زرتشت همچون پندار نیک، به گونهاى در اسلام مورد تأیید قرار نگرفته است؟ آیا مىتوان همین موارد تشابه را به عنوان تأثیر مجوسیت بر اسلام تلقى کرد.
۴. از نظر تاریخى، با مطالعه تاریخ تشیع و تطورات آن به این نتیجه مىرسیم که در دوران شکلگیرى تشیع که عمدتاً قرون ابتدایى اسلامى، یعنى عصر حضور ائمه را شامل مىشود، ایرانیان تأثیر کمترى در این روند داشتهاند. در میان اصحاب امام على(ع)، غیر از مسلمان فارسى شخصیت ایرانى مهم دیگرى وجود ندارد. در میان سپاهیان امام حسین(ع) نیز کمتر نام فرد تأثیرگذار ایرانى به چشم مىخورد.
در کتابهاى رجالى شیعه همچون رجال شیخ طوسى، گرچه نام تعدادى از اصحاب ایرانى ائمه(ع) وجود دارد، اما هیچ گاه براى آنان تأثیر و جایگاهى همچون اصحاب عرب – مانند محمد بن مسلم، زراره، یونس بن عبدالرحمن، هشامبن حکم، هشام بن سالم و دیگر اصحاب که در رواج فقه و کلام شیعه و معرفى هویت شیعى تأثیرگذار بودهاند – مشاهده نمىکنیم.
از سوى دیگر این دوره زمانى است که امامان شیعه به تثبیت کلام شیعى و از جمله عقاید پرداختند که کتابهاى روایى شیعى که این روایات را با اسناد متقن از امامان نقل کرده، گواه این مدعاست.
در این دوره در مقایسه با فهرست اسامى شاعران عرب که همانند کمیت اسدى، سید حمیرى، دعبل خزاعى که با اشعار خود به رواج شعارهاى شیعى پرداختند، کمتر نام شاعرى ایرانى را مشاهده مىکنیم که در این مسیر گام نهاده باشد.۸
۵. در نقطه مقابل، هنگام مطالعه سیر ورود ایرانیان به اسلام در مىیابیم که آنها در آغاز همان اسلام رسمى حکومتى را پذیرفتند و در تحکیم مبانى آن که بعدها به نام اسلام رسمى حکومتى را پذیرفتند و در تحکیم مبانى آن که بعدها به نام اسلام سنّى مشهور شد، بیشترین تأثیر را داشتند و اگر تلاش ایرانىها در این سیر نبود، معلوم نبود که اسلام سنتى چه سرنوشتى پیدا مىکرد. براى اثبات این ادعا کافى است که بدانیم صاحبان کتابهاى روایى معتبر اهل سنت که به صحاح سته مشهور شده است، منصوب به شهرهاى ایران آن زمان بودهاند. محمدبن اسماعیل بخارى از بخارا، مؤلف کتاب صحیح بخارى، محمدبن عیسى بن سوده ترمذى، منسوب به ترمذ، مؤلف کتاب سنن الترمذى، محمدبن یزید قزوینى، مشهور به ابن ماجه، مؤلف سنن ابن ماجه، مسلم بن حجاج نیشابورى، مؤلف صحیح مسلم، احمد بن على بن شعیب نسایى، منسوب به نسا از شهرهاى خراسان بزرگ، مؤلف کتاب سنن نسایى و ابوداود سلیمان بن اشعث بن اسحاق سجستانى، منسوب به سیستان، مؤلف کتاب سنن ابى داود، همه ایرانى بودهاند.۹
همچنین بزرگانى از متکلمین اهل سنت در این دوره، که در تثبیت پایههاى کلامى برخى از مذاهب آنان نقش داشتند، مانند ابوالهذیل علّاف، نظّام، و اصل بن عطاء، حسن بصرى و عمرو بن عبید همگى ایرانى بودهاند.۱۰
به طور خلاصه مس توان گفت که در قرون اولیه که دوره تثبیت مذاهب مختلف کلامى و فقهى اسلامى است، تعداد ایرانیان غیر شیعه به هیچ وجه قابل مقایسه با ایرانیان شیعى نیست.
به نقل از نشریه پرسمان
پىنوشت:
۱. شیخ احمد وائلى، هویه التشیع، ص ۶۴؛ مجموعه آثار، شهید مرتضى مطهرى، ج ۱۴، ص ۱۱۳ – ۱۲۵.
۲. احمد امین، فجر الاسلام، ص ۱۱۱، و ۲۷۶؛ محمد ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ج ۱، ص ۴۱.
۳. مجموعه آثار، ج ۱۴، ص ۱۱۴.
۴. عبداللّه فیاضى، تاریخ الامامیه، ص ۷۸.
۵. ر.ک: دهخدا، لغت نامه، ذیل کلمه فره ایزدى.
۶. تاریخ الامامیه؛ به نقل از کسروى، التشیع و الشیعه، ص ۳۵.
۷. ر.ک: فقیه ایمانى، الامام المهدى عند اهل السنه، انتشارات امیرالمؤمنین(ع) اصفهان.
۸. اصل الشیعه و اصولها، ص132.
۹. هویه التشیع، ص89-98.
۱۰. مجموعه آثار، ص590.