اشاره:
حجتالاسلام و المسلمین شیخ جعفر ناصری از جمله محققان و مبلغان معارف اخلاقی و مهدوی و از جمله شاگردان اخلاقی آیتالله سید عبدالکریم کشمیری(ره) و همچنین پدر گرامیشان آیتالله ناصری دولتآبادی میباشند. ایشان در حال حاضر مسئولیت مدرسه علمیه صاحبالزمان(ع) اصفهان و نیز مؤسسه فرهنگی دارالهدی (در زمینه مباحث اخلاقی و مهدوی) را به عهده دارند. با توجه به اهمیت موضوع ارتباط با عالم غیب، رؤیت و مشاهده امام غایب(ع) در عصر غیبت کبری، با ایشان به گفتوگویی صمیمانه پرداختیم که آن را به حضور خوانندگان موعود تقدیم میکنیم؛ باشد که راهنمای صادقی برای محک مدعیان این امر باشد.
با تشکر از قبول زحمت این گفتگو لطفا بفرماییدساکنان عالم غیبی چه موجوداتی را شامل میشوند؟
باید توجه داشته باشیم که عالم سیر خودش را دارد؛ چه در ملک و چه در ملکوت. و خدای متعال انسان را مأمور به ایمان و عمل صالح کرده برای اینکه به شهود حقایق برسد و ساکنان عوالم غیبی منحصر به ملائکه نیستند. موجودات برزخی موجوداتی هستند که عالم جداگانهای دارند، ارواح هم موجودات لطیفی هستند که عالم جداگانهای دارند. روح مؤمن در عالم برزخ در قالبی است که آن قالب به ایام حیات و زندگانی او بسیار شبیه است اما مجرد و لطیف است. ملائکه اجسام لطیفی هستند اما ارواح قالب دیگری دارند. اصلاً بخشی از ملکوت، اعمال مجسم انسانها را صورت میدهد؛ یعنی نماز مؤمن، روزه مؤمن، حج مؤمن به صورت فردی درمیآید که تا مقام قرب الهی عروج پیدا میکند۱.
این قالبهای عبادی که صور ممثله عبادات و اعتقادات هستند عالم جداگانهای دارند. در اینجا باید متذکر این مطلب هم بشویم که شیاطین هم جنس لطیفی از آتش دارند و آنها عمل انسانها را میبینند و به همین خاطر اخلاص مؤمن همیشه در خطر است. چون خود مؤمن هنوز به شهود نرسیده است، نمیداند نمازی را که میخواند به چه صورت درآمد و کجای آن نقص داشت ولی شیاطین بلافاصله حاضر میشوند. وقتی عبد صالحی نماز شبی میخواند همان موقع این نماز صورت ملکوتی پیدا میکند و ممثّل به صورتی میشود. ملائکه آن را برمیدارند و تا مقام قرب الهی بالا میبرند ولی شیطان بلافاصله خودش را میرساند ببیند آیا میتواند عمل مؤمن را مخدوش کند و به اخلاص مؤمن آسیب بزند و عملش را از بین ببرد؟ آیا میتواند مؤمن را به عجب و ریا مبتلا کند؟ وقتی مؤمن دچار عجب و ریا شد آن صورت ممثل مخدوش میشود و قدرت ارتقا و طیّ طریق تا مقام قرب را نخواهد داشت. شیطان این مسئولیت را به عهده خودش و ابنائش گذاشته است. شیطان همانند خون در رگ و ریشه بنیآدم در سریان و جریان است. اصلاً دیدن شیطان کار هر کسی نیست. دیدن شیطان که از اجسام مجرد به شمار میآید، کار اولیای شیطان است. چنانکه فرعون شیطان را میدید و شیطان سراغ او میآمد و یا کار انبیا و کسانی است که اهل شهود باشند. آنها هستند که میتوانند او را و خرابکاری او را ببینند.۲
شیاطین خوب میدانند که چگونه عمل مؤمن را خراب کنند. بالاخره شیطان مسیری را طی کرده و به فرمایش امیرالمؤمنین سجدههای شش هزارساله داشته است. شما ببینید که در ابتدای خلقت وقتی شیطان وقت و فرصت از خداوند خواست، خدای متعال فرمود تو را تا «روز وقت معلوم» فرصت خواهیم داد درحالی که او تا قیامت فرصت خواسته بود ولی خدای متعال تا زمان ظهور حضرت بقیهالله ـ روحیلهالفداء ـ به او فرصت داد و او قسم یاد کرد که « فبعزّتک لأغوینّهم أجمعین إلّا عبادک منهم المخلَصین؛ خدایا من به عزت و جلال تو اینها را گمراه خواهم کرد مگر بندگان مخلَصت را»3 آن زمان که هنوز بندگان مخلَص به دنیا نیامده بودند. ابتدای خلقت حضرت آدم بود ولی او به کار خودش و کیفیت کارش احاطه داشت. او میداند هر عمل صالحی وقتی از مؤمن صادر میشود قابل خدشه است مگر عملی که از روی اخلاص صادر شود. که آن عمل در زاویهای صادر خواهد شد و ارتقا پیدا خواهد کرد که شیطان نمیتواند آن عمل را ببیند لذا از همان اول آن عمل خالص و عمل مخلصین را استثنا کرد. به دلیل اینکه آن عمل برای او نامریی خواهد بود و او نمیتواند بر آن احاطه داشته باشد. شیاطین احاطه زیادی به کار دارند و کیفیت خراب کردن را خوب بلد هستند. آنها جنس و مواد کارشان مواد دیگری است.۴
شیطان مواد کار خودش یعنی حلم، ایمان، نماز و … را میتواند ببیند و به آنها آسیب وارد کند از آن طرف کسی که اهل شهود شده و چشمان او آن قدر لایق و پاک شده است که موجودات مجرد ملکوت را میتواند درک کند، یا به فضل خدا میتواند اعمال خود را از آفت نگه دارد.
آیا عوالم غیبی و ساکنان آنها قابل دستهبندی هستند یا خیر؟ و در صورتی که قابل دستهبندی هستند، به چه صورت دستهبندی میشوند؟
به هر حال عوالم غیب و ساکنان آنها دارای مراتب هستند و از نظر قرآن و روایات این موضوع امری بدیهی است. یکی از ساکنان غیب حضرت جبرئیل(ع) است که به تعبیری ایشان را باید سلطان ملکوت بخوانیم و طبیعی است که ایشان زیرمجموعههای متعددی داشته باشد. روایاتی که ملائکه را معرفی میکنند در ضمن این روایات درجات و مقام آنها را میتوان فهمید. طبیعی است که ملائکهای که موکل
فرود آوردن قطرههای باران هستند درجه و مقامشان با حضرت جبرئیل(ع) که همیشه در محضر انبیای عظام و استادش امیرالمؤمنین(ع) بوده است، فرق میکند.
دستهبندی ساکنان ملکوت کار آسانی نیست و یک تحقیق وسیع و رجوع به آیات و روایات میطلبد. به طور کلی باید بگوییم که دستهبندی ساکنان عوالم غیب به حسب مراتب آنهاست و مراتب آنها هم به حسب معرفت آنها و مسئولیت آنها. ملائکهای که به شیعیان اهلبیت(ع) خدمت میکنند و سلام شیعیان را به حضرت اباعبدالله(ع) میرسانند. ملائکهای که نماز را ارتقا میدهند و به مرتبه قرب الهی میرسانند. اینها در جای خودش دستهبندی و درجهبندی شده هستند و مهم آن است که انسان قوه بصیرتی پیدا کند و بتواند ببیند که در آیات بسیاری به این معنا اشاره شده و مردم و مؤمنین را به این ترغیب کردهاند که دارای بصیرت باشند و یکی از مراتب بصیرت، شهود ساکنان ملکوت است.
برای حضرت ابراهیم(ع) این شهود در حد بسیار وسیعش پیدا شد. امیرالمؤمنین(ع) نیز میفرماید: «لوکشف الغطاء ما ازددت یقیناً؛ اگر پردهها کنار بروند برای من یقینی بیش از آنکه دارم پیدا نخواهد شد.» برای اینکه آن بزرگوار دائم پشت پرده را میبیند. پرده برای ما پرده است و الّا برای آن بزرگوار که تا منتهای
معراج پیامبر اکرم(ص) را دیده و در شب معراج به سبب داشتن بصیرت آن حضرت را همراهی کرده و آزادی روح، روح آن بزرگوار به همراه جسم رسول خدا مشرف به نزدیکترین قرب ربوبی شده است، هیچ پرده و غطائی نخواهد بود.
ارتباط و اتصال انسان با موجودات عالم غیب چگونه حاصل میشود؟آیا این ارتباط در اختیار ا نسان هست؟
در مورد نحوه ارتباط و اتصال با این موجودات بود، باید گفت که فقط با ایمان، عمل صالح و رسیدن به شهود میتوان به این مقام رسید.
ما همانطور که دو چشم ظاهر داریم، دو چشم باطن هم داریم و این دو چشم باطن باید باز و روشن شوند برای درک حقائق باطنیه برزخیه ممثّله. باید چشم باز شود تا بتواند ارتباط و اتصال برقرار کند. برخی اولیای خدا بودهاند که به این شهود رسیدهاند. گاهی در شب قدر برای بعضی از اولیای خدا (پردهها) کنار میرفته و مشاهده میکردهاند. گاهی به دلایلی نصیب یکی از اولیای خدا شهود زیاد بوده و مشاهده میکردهاند.۵
بعضی از اولیا نقل میکنند که در بیابان میگفتهاند اذان صبح شد و وقتی از آنها میپرسیدند آقا شما از کجا فهمیدید؟ میفرمودند که ملائکه شب رفتند و ملائکه روز آمدند. وقتی انسان به شهود رسید برکات بیحدّ و حصری خواهد داشت.
خلاصه اینکه ارتباط انسان با موجودات غیبی (البته با آن دسته از موجودات که امکان دارد در قلمرو حس انسان قرار بگیرند) به دوگونه تصور میشود:
اول، گاهی با موجودات مجرد همچون ملائکه است که این اختیاری نیست، به این معنا که هروقت انسان اراده کند بتواند با آنها رابطه برقرار کند، بلکه علاوه بر فراهم آمدن مقدمات اذن خداوند متعال هم باید به آن تعلق گیرد. در صورت مشاهده چه بسا به صورت انسان ظاهر میشوند همچون ظهور ملک روح که برای حضرت مریم (س) به صورت بشر متمثل شد:
«فتمثّل لها بشراً سویّاً»6.
دوم، برخی هم ممکن است در تسخیر انسان قرار گیرند چه بسا احتمال اختیاری بودن ارتباط با آنها مطرح باشد، همچون تسخیر جن.
{mospagebreak}
دایره حضور این موجودات در حیات انسانها، چه در خواب و چه در بیداری، چگونه است؟
دایره حضور موجودات برزخی بسیار وسیع است و به قول بعضی از حکما، اطراف هر انسانی بیحد و حصر ملائکه و قوای نامرئی ملکوت در حال رفت و آمد هستند و گاهی در خواب برای بعضی از اهل مراقبه نقطه شروعی ایجاد میشود و بابی از فضل الهی مفتوح میگردد. اما همینجور که عرض کردم اینها بسیار متعدد و متنوع هستند. غیر از اینکه موجودات عالم ملکوت انواع دارند، هر نوعی هم دارای مسئولیتی خاص هستند و این بحث جای کار بسیار دارد و اگر انسان در آیات و روایاتی که در این زمینه آمده، تدبر داشته باشد برکات زیادی برای او خواهد داشت. ظهور قوای عالم ملکوت از یک نظر و به یک اعتبار همه جا را گرفته است. هر برگی ظهور در توحید دارد و دفتری است از توحید الهی.
هر گیاهی که از زمین شعر روید
وحــده لاشــریک لـه گـویـد
طبیعی است گیاهی که از زمین میروید قوای ملکوتی برای تربیت همراه او هستند و این ما هستیم که باید چشم و دل باز کنیم و ببینیم که در عالم چه اتفاقاتی دارد میافتد. و این بخش اگر برای انسان باز شود راهی به سمت امامشناسی خواهد بود، راهی متقن و محکم. بخشی از مقام امام بعد از این جریان برای انسان روشن میشود. انسان یک مقدار پیش برود، قوای ملکوتی را بشناسد، عظمت آنها را درک کند، انواع و مراتب آنها را احساس کند، با چشم باطن بعضی از این مسائل را ببیند و بعد ببیند که همه اینها مأمورند و به امر و فرمان امام هستند. وقتی که توانست دلی زلال و چشمیباز داشته باشد آن وقت میتوان بخشی از مقام امام را بشناسد. وگرنه حرکتهای اولیه هم نمیتواند دور باشد از ارتباط اولیه با امام(ع). این حرکت، حرکتی است که با امام(ع) شروع میشود و با امام پایان مییابد. آن بزرگواران که فرمودند: «نحن حجابالله الاکبر» یعنی ای انسان پایان راه تو، امامشناسی خواهد بود. تو خداشناسی را بیرون از امامشناسی نمیتوانی بیابی. «نحن حجابالله الاکبر» یعنی پردهداری خداشناسی ما هستیم. نمیتوانی دور بزنی و به سمت خداشناسی از غیر طریق امامشناسی بروی. تمام اینها در امامشناسی است.
به روایتی بسیار زیبا برخورد کردم که از
محضر امام صادق(ع) سؤال شد که «یابن رسولالله! آیا این روایت صحیح است که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: رسول خدا (ص) به من هزار باب از ابواب را تعلیم دادند که از هر بابی هزار باب مفتوح میشد؟» حضرت فرمودند: «آری صحیح است، این چنین بوده است.» راوی گویا تعجب کرده و خواست در یک مقایسه به یک نتیجهگیری برسد. عرض کرد: «یابنرسولالله شیعیان و محبان شما چه مقدار از این بابها را دارند؟» حضرت فرمودند: «یک باب یا دو باب» شاید هم لف و نشر مرتب باشد؛ یعنی شیعیان خالص دو باب از این بابها را دارند و محبین یک باب. یعنی حتی شیعیان کاملی که خودشان دریای بیپایان بودهاند، از این یک میلیون باب دو باب را دارند. بقیه مخصوص به امام است و اینجاست که تا حدودی تکلیف ما روشن میشود که آنچه از معارف که بزرگان ما به آن رسیدهاند قطرهای ناچیزی از این دریای بیپایان است. دریای بیپایان امامت، بیحد و حصر درّ و گوهرهایی دارد که به شیعیان خالص قطرهای از آن دریا رسیده ولو آن قطره نسبتاً دریای بیپایان باشد.
چگونه امر بر انسان مشتبه میشود و این اشخاص را با اشخاص دیگر مثل ائمه معصومین(ع) اشتباه میگیرد؟
این موضوع، موضوع مبتلا به ولازمی است. تأثیر قوه خیال در قضایایی که انسان در خواب میبیند فراوان است و اصولاً موجودات مجرد چه شیاطین چه ملائکه برای مردم تجلی و ظهور زیاد دارند. شما نگاه بکنید خواب عزیز مصر در قرآن بیان شده. او فردی کافر بود اما تکلیف چهارده سال آینده را در خواب دید. رؤیای او صادقه و صحیح بود. پس ممکن است فردی کافر باشد و قضایای برزخی صحیح و اتفاقات آینده را بتواند ببیند. یا آن دو نفر زندانی که همسلولی حضرت یوسف بودند، هردو خوابشان صحیح بود. یکی گفت: «إنی أرانی أعصِرُ خمراً؛ من دیدم انگور میفشردم برای درست کردن شراب.» حضرت گفتند: تو ساقی شراب پادشاه خواهی شد و به همین سمت هم رفت. دیگری گفت: « إنّی أرانی أحمل فوق رأسی خبزاً تأکل الطیرمنه۷؛ من دیدم روی سرم نان حمل میکردم و پرندهها میآمدند و میخوردند» حضرت فرمودند: تو را اعدام میکنند. این دو نفر با اینکه هردو کافر بودند ولی باز خوابهایشان خوابهای صحیحی بود.
چه مؤمن و چه کافر هردو خواب صحیح و سقیم میبینند. مؤمنین زیادی هم داریم که تحت تأثیر قوه خیال، صحنههایی را که در روز یا روزهای گذشته دیدهاند و حتی گاهی قضایایی را که میخواهند ببینند به صورتی در خواب میبینند ولی این امتیازی نیست. مؤمن و کافر مساوی هستند. سه نمونه را عرض کردم که مسلمان هم نبودند و خواب صحیح دیده بودند. آن طرف هم فراوان است، کسانی که مسلماناند ولی خواب غیرصحیح میبینند. به سختی میتوان اعتماد کرد مخصوصاً قضایایی که خارج از قاعده باشد. دیدن حضرت بقیهالله و دیدن ائمه معصومین(ع) در باید در کمال خواب بیننده خوابش را نقل میکند، معلوم میشود این خواب مشکل دارد و صحیح نیست. تأثیر قوه خیال در این خواب زیاد است. مشکلی که الان مردم ما زیاد دچار آن میشوند این است که گاهی امر مشتبه میشود، فردی را میبیند، و آن فرد فرمایشی میکند. وقتی طرف بیدار میشود، یا حتی در خواب به این نتیجه میرسید که آن فرد یکی از ائمه معصومین(ع) بود. اگر مسئله شخصی باشد امری است و یک برخورد باید با آن بشود و اگر مسئله عمومیباشد به نحو دیگری باید با آن برخورد کرد. کمال احتیاط را باید در این مسائل انجام داد. مبادا ما پیغام حضرت بقیهالله ـ روحی له الفداء ـ را مستند به یک خواب کنیم. مسئله تشرف در خواب و بیداری کار بسیار حساب شده و سنگینی است و متأسفانه الان این قضیه دارد لوث میشود. به این معنا که هرکسی مدعی شهود امام در خواب و حتی در بیداری میشود. در یکی از توقیعاتی که امام زمان برای جناب شیخ مفید صادر فرمودهاند، شیخ مفیدی که به بالاترین درجه علم حقیقی و خدمات اجتماعی به شیعیان اهلبیت(ع) و به درجه اخلاص رسیده بود. حضرت ضمن این توقیع به او میفرمایند: «ما عبادات شما را دیدیم و اجازه یافتیم که شما را به مکاتبهای مشرف کنیم.» جناب شیخ مفید بعد از آن همه سعی و تلاش، مشرف به یک مکاتبه میشود. بعضی از داستانها و جریانهایی که اخیراً گفته میشود که شما در جریان هستید و شنیدهاید، چه عوارضی پیدا میکند، خیلی زود مستند به امام میشود در حالی که در بین اتقیا، صلحا، اولیای خدا و در بین علمای راهیافته از این حرفها نبوده است.
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله کشمیری را. یک وقتی در محضرشان از شخصی که تشرفی پیدا کرده بود و یک داستان بسیار طولانی را در آن تشرف گنجانده بودند، صحبت شد. مرحوم آیتالله کشمیری فرمودند که من به نظرم میرسد که این مکاشفه باشد نه تشرف در عالم بیداری. اکثر قضایایی که اتفاق میافتاده صحنههایی بوده از مکاشفات قوی و مکاشفات گاهی آنقدر ظهور و تجلی دارند که برای خود طرف قابل تشخیص نیستند. آیا این قضیه در عالم خارج اتفاق افتاد یا قضیهای بود که من به صورت مکاشفه دیدهام؟ وقتی این تشرف را که داستان طولانیای داشت در محضر ایشان گفتند، ایشان فرمودند: به نظر من کشفی بود که برای او حاصل شده و شبیه به خواب است. اما این جمله را هم فرمودند که زیبا بود، فرمودند: «این نوع قضایا از فردی مثل آیتالله بهجت شنیده میشود که اینها هم مدعی این قضایا نیستند» و بزرگان از علمای ما پرهیز داشتهاند که این مسئله تشرف لوث شود. الان هر فردی از کوچه و بازار میرسد مدعی تشرف و مدعی نیابت میشود که حضرت مسائل اجتماع را به من میگویند و به من پیغام میدهند که به دیگران بگویم. خوشبختانه در چند مورد با آنها برخورد شده بود و بلافاصله اظهار ندامت کرده بودند و اظهار کرده بودند که شیطان بر ما مسلط شد و ما این نسبتهای ناروا را دادیم. لذا از گسترش و توسعه این مطلب باید پرهیز کرد. گاهی این قضیه واقعاً مشتبه میشود و گاهی هم افراد خطرناکی این قضایا را به بازی میگیرند. فردی مثل «سیدمحمدعلی باب» شیطان در خوابش نفوذ میکرد. در تاریخ هست که چگونه شیطان بر او چیره میشد و دستور و پیغام داد تا بالاخره او را به دام انداخت و شیطان بیکار ننشسته است. منتها ما علمایی داریم که سبک و روش و منش آنها برای ما حجت هست. اینجور بیانها از بزرگانی شنیده میشد که این ادعاهای مکرر و اضافی را نداشتند ولی از مرحوم قاضی شنیده نشد. از خود مرحوم آیتالله کشمیری شنیده نشده. از مرحوم آیتالله بهجت شنیده نشده است. اینها اگر هم بوده است در دل خودشان است. و جمله دیگری مرحوم آیتالله کشمیری داشتند که خالی از لطف نیست فرمودند: اگر در عالم خواب یک بابی برای یک سالکی باز شود (فرض کنید که یک آیهای را میخواند و سحر بیدار میشود و یا مورد عنایتی خاص قرار میگیرد که هر وقتی خواست یک ذکری یا توسلی پیدا میکند و یک ارتباطی پیدا میکند که یک چیزی را در خواب به او میگویند و او را راهنمایی میکنند) اگر دو جا نقل کند آن حال از او گرفته میشود و آن را از دست میدهد. چگونه است که بعضیها هرچند وقت یک بار یک تشرفی را نقل میکنند و با آن کرّ و فرّی را انجام میدهند، پیغام میآورند و میبرند و هیچ اتفاقی هم نمیافتد. شاید مشکلی در گوشه و کنار قضیه بوده باشد. البته نفی نمیتوان کرد تشرفات بوده و هست، در بین علمای خالص بوده اما کمال دقت و احتیاط برای این قضیه لازم است.
فرق میان رؤیت، مکاشفه و رؤیا چیست؟ حد و مرز آنها چیست و با چه مقدمات و تمهیداتی میتوان به مراتب عالیه از رؤیای صادقه تا دیدار رسید؟
خدای متعال نصیب انسان از خزانه غیب خودش را فراوان کند. از این جهت که گویا این قضیه نصیبی خاص است. اما عمل صالح و نیت خالص بیتأثیر نیست و خواست فراوان و عشق بیحد و مرز انسان را نزدیک میکند و ابوابی را از ناحیه خداوند باز میکند و طبیعی است برای مؤمن از رؤیا شروع میشود. آرامآرام ایمان و عمل صالح در درون انسان تأثیری خاص میگذارد و مؤمن وقتی به خواب میرود، روح او امکان صعود و عروج به عوالم لطیف را پیدا میکند «لهم البشری فی الحیوه الدنیا و فیالاخره»8، بشارتهایی به مؤمن میرسد که از عالم خواب و رؤیا شروع میشود. به خاطر اینکه در عالم خواب و رؤیا بخش زیادی از تعلقات انسانی حذف میشود. اشتغالات نفسانی کم میشود. طبیعی است که در عالم بیداری، روح به بدن تعلق دارد و در شئون مختلف و ابعاد متفاوت و زوایای بسیار زیادی مشغول ساماندهی است. اما در عالم خواب برای مؤمنی که در مسیر تهذیب و طریق تقوا گام برمیدارد، خیلی از آن اشتغالات نفسانی میرود یا کمرنگ یا محذوف است و این باعث میشود که روح مؤمن در عالم خواب برای نیل به مقاصد عالی سبک باشد تا حقایق برزخی را درک کند و بزرگان عالم معنا را مشهود کند و خدمت اولیای خدا و ائمه اطهار(ع) شرفیاب شود. اینها دست به دست هم میدهد، روح مؤمن هم که در عالم خواب سبکبالتر است آماده عروج و تشرف به محضر اولیا میشود. خلاصه امکان تشرف در خواب مخصوصاً برای نفوس صادق و مخلص که سعی و اهتمام روزانهشان در طریق تهذیب و تبلیغ است بیشتر است. مخصوصاً تبلیغ ولایت امیرالمؤمنین و به ویژه در مسیر حضرت بقیهالله، روحیلهالفداء.
به هر حال این امر خطیر و بزرگی است که در این زمان انسان طریق مستقیم را انتخاب بکند. انگیزههای نفسانی را کنار بگذارد و هدفش فقط تبلیغ و ترویج حضرت بقیهالله(ع) باشد و این را هم عرض کنم که این کار سخت خواهد بود اما ارزش دارد که فعالیتهای مهدوی به گونهای پیگیری شود که برای آیندگان از برکات و توجهات به حضرت بقیهالله(ع) فراوان میوه به بار بیاورد. این وظیفه همه ماست.
اصولاً در رؤیا برای بعضی از مؤمنین تشرف به محضر اولیای خدا، انبیا و دیدن حقائق برزخی که عوالم مختلف و متفاوتی دارند شروع میشود. بخش بعدی رسیدن به حالت مکاشفه است. برای کسانی که ابتدا در رؤیا به حقایقی میرسند مرحله بعد این است که آن قطع تعلقی را که ابتدا در خواب باید حاصل میشد، آرامآرام در اثر کثرت اشتغال به ذکر خدا و کثرت یاد محبوب و توجه دل به حضرت بقیهالله و ائمه اطهار(ع) و پیامبر اکرم(ص) این حال عدم تعلق در بیداری حاصل میشود و نفس به گونهای مشغول به محبوب میشود که در عالم بیداری هم میتواند فارغ بنشیند و صور برزخی را با چشم دل ببیند و خواب نباشد و صحنهها و اتفاقات برزخی را درک کند و خواب نباشد.
بخش مکاشفات از اینجا برای اولیا و برای کسانی که در این مسیر زحمت کشیدهاند شروع میشود. علیرغم سختیهای فراوانی که دارد تا مؤمنی صور برزخی را در خواب یا در بیداری به صورت مکاشفه ببیند ولی تا اینجا نسبتاً آسان پیش میرود. بعضی چیزها هست که آثار وضعیشان این است که چشم دل را بینا میکنند و قوت و قدرت درک معانی لطیف را به انسان میدهند. بعضی اعمال زودتر انسان را به این مرتبه میرساند یکی از آن اعمالی که زودتر انسان را به مرحله مشاهده میرساند، گریه زیاد است یا از خوف و محبت خدا و یا به عشق اهلبیت و مخصوصاً گریه برای حضرت سیدالشهداء. گریه برای حضرت سیدالشهدا چشم دل را باز میکند. چشم را زلال و درک را لطیف میکند و به روح انسانی قدرت میدهد تا بتواند قضایای لطیف و صور برزخی را حتی صورتهای ارواح اولیا و ائمه درک و دریافت. گریه برای حضرت سیدالشهدا خیلی مؤثر است و به فرمایش بعضی از اساتید، بیداری شب هم خیلی مؤثر است، حداقل بیداری بخشی از شب که همان سحر باشد و خواندن قرآن در نیمه شب هم خیلی مؤثر است. زود انسان را به درک بعضی از حقایق موفق میکند تا مرتبه بعدی که رسیدن خدمت حضرت و رؤیت است و این کار آسانی نیست.
شما در جریان تشرف علیبن مهزیار نکات و لطائف زیادی میبینید. این بزرگوار حدود بیست سفر به حج رفت یک سفر واجب، بقیه فقط به عشق حضرت بقیهالله(ع). ما یک چیزی میشنویم اما قضیه بسیار سخت بوده است. از اهواز به عشق حضرت بقیهالله(ع) و زیارت ایشان راه میافتاد. دیدم بعضی جاها نقل میکند که من از اهواز که حرکت میکردم میرسیدم نجف، در حرم ائمه اطهار، وادیالسلام، مسجد کوفه، مسجد سهله، مانند مجنونی میگشتم و گریه میکردم و عبادت میکردم و توسل پیدا میکردم تا حضرت بقیهالله(ع) را ببینم. به مدینه که میرفتیم حرم رسول خدا (ص) و ائمه بقیع(ع) را زیارت میکردم، التماس میکردم ولی توفیق حاصل نمیشد. میآمدم مکه، اعمال حج، قسمت به قسمت، منا، مشعر، مسجدالحرام، سعی، مطاف، بازهم نمیشد. اعمال حج تمام میشد و بازهم نمیشد. برمیگشتم اما با چه غم و اندوهی! تا دوباره سال دیگر به همین منوال، نوزده سفر اینگونه رفتن و سختیها و آمد و شد را تحمل کردن برای زیارت حضرت بقیهالله(ع) بود تا اینکه بالاخره حضرت بقیهالله(ع) را زیارت کردند. تازه وقتی آن واسطه را در مسجدالحرام میبیند، ابتدا گمان میکند آن واسطه خود حضرت بقیهالله ـ روحیلهالفداء ـ هستند ولی ایشان جواب میدهد نه من واسطهای هستم که آمدهام شما را به محضر حضرت ببرم. وقتی ایشان علیبن مهزیار را برد، پشت در خیمه او را نگاه داشت که باید باز اجازه بگیریم. شخص واسطه داخل خیمه رفت و اندکی بعد بیرون آمد، به او گفت خوشحال باش که اجازه تشرف و ملاقات یافتی. وقتی علیبن مهزیار وارد شد شما گمان میکنید کار آسانی است، بعد از بیست سفر شخص عاشق حالی دارد که در ابتدا گمان میکند که معشوق به او جفا کرده است. وقتی وارد خیمه شد طبیعی است که یک عاشق حال طلبکاری عجیبی داشته باشد که یکی از نکات و دقائق بسیاری این تشرف همین بخش ملاقات اولیه است. امام زمان(ع) با یک جمله صحنه را تغییر دادند. حال علیبن مهزیار حال عشق است، حال کسی است که هر زحمتی میباید بکشد، کشیده و معشوق به او جفا کرده ولی حضرت با یک جمله فرمودند:
«
کنّا نتوقـّعک لیلاً و نهاراً یا اباالحسن!۹؛ پسر مهزیار! ما شبانهروز منتظر آمدن تو بودیم چه امری موجب دیر آمدن تو شد، چرا دیر آمدی؟» پسر مهزیار متحیر شد. عجیب که من که نوزده سفر به عشق حضرت آمدم، حالا حضرت میفرمایند شبانهروز منتظر تو بودیم؟ چطور اینها را جمع بکند؟ یک جوابی داد که شاید شما هم بودید همین جواب را میدادید، عرض کرد: «یابن رسولالله، آقا من کسی را نیافتم که مرا به وجود شما دلالت کند.» میگوید حضرت چهار زانو نشسته بودند و با انگشت سبابه به سمت زمین اشارهای میکردند این جمله را که عرض کردم سرشان را بلند کرد فرمودند: یا اباالحسن. دلیلش این نیست. نه، آن کسی که الان کسی را به دنبال تو فرستاد بیست سال پیش هم میتوانست بفرستد و من متحیر بودم پس چه دلیلی دارد که حضرت شروع کردند سه دلیل برای این قضیه آن هم خطاب به علی مهزیار، کسی که عاشق است، کسی که نوزده سفر حج کرده به خاطر زیارت آقا. سفر اولش سفر واجب بوده و نوزده سفر دیگر فقط به خاطر آقا. آقا نخواستند که تکدّر خاطر برای او حاصل شود و خطاب را تمام کردند نسبت به همه شیعه. فرمودند: «ولکنّکم کثّرتم الأموال.» ای پسر مهزیار شماها درصدد زیاد کردن اموال بودهاید یعنی اگر کسی بخواهد تشرف محضر امام زمان(ع) پیدا کند باید تمام وجودش و تمام دلش امامزمانی باشد. ببینید حضرت کجا را دست میگذارند. «و لکنکم کثرتم الأموال و قطعتم الرّحم.» شما مراعات رحم و سفارشاتی که برای حق و حقوق بین شما شده است را نکردید. حق و حقوق دینی و عاطفی بین خودتان را مراعات نکردید. این مسئله دومیبود که حضرت سفارش کردند که اگر تشرفی برای تو حاصل نشد دلیلش یکی زیادهخواهی بود که نسبت به اموال داشتی. نه زیادهخواهی حرام، آنکه خارج است و بلکه حلال. یعنی باید امامزمانی خالص بود و حتی این مسئله را هم کنترل کرد و زاهد شد و بعد هم مسئله صلهرحم و رسیدگی به ارتباطهای عاطفی بین کسانی که حقی بر گردن انسان دارند. «و قطعتمالرحم و تجبّرتم علی فقراء المؤمنین.» اگر یک وقت نسبت به فقرای مؤمنین بیتوجهیهایی صورت گرفت. شما آنها را به استخدام گرفتید، یا به گونهای نسبت به آنها ظلم روا داشتید که آنها را متحیر کردید در بعضی از تعابیر دارد که (تحیّرتم)، شما حق و حقوق فقرا را خلط کردید. این هم باز به مسئله اول برمیگردد یعنی شما وقتی فقر را در مؤمن حس کردید باید به ایمان او نگاه میکردید و همه ارزشهای انسانی را طبق ایمان او باید قائل میبودید و توجه شما به این مسئله نبود و اگر پای خود را بر پای فردی ضعیف گذاردید و دیدید که مشکلی نیست فشار میدادید. حضرت این را خطاب به همه مؤمنین بیان میکنند که علیبن مهزیار روی زمین نشست و شروع کرد به گریه کردن که «التوبه التوبه سیدی الإقاله الإقاله» حضرت فرمودند «لابأس علیک» اینجا بود که دلگرمیای شد برای علیبن مهزیار.
جریانهای تشرفات کار خیلی مشکلی است. یا رزقی خاص است که نصیب بعضی افراد میشود و یا افرادی که میخواهند در مراتب عالی ایمان سیر کنند و بر اثر خواست فراوان، خدای متعال رزق آنها میکند که در همین زمان هم بوده است که بعضی این رزق را داشتهاند و این عنایات به آنها شده و این مسئله را انکار نمیتوان کرد که اکنون هم تشرف محضر حضرت بقیهالله ممکن است. و بزرگانی بودهاند از علما و بزرگان دلسوخته که نصیبی از این معنا داشتهاند و رزقی از این سفره برداشتهاند. مقدمات و تمهیداتی که انسان را ارتقا میدهد نهایتاً بازگشتن به تقوا و رسیدن به مراتب عالیتری از تقوا و حضور در محضر حقتعالی و حضرت بقیهالله(ع) است.
{mospagebreak}
آیا اساساً مسئله تشرف در عصر غیبت وجود دارد یا خیر؟ اگر این جواب مثبت است آیا این امکان برای عموم است یا خصوص؟
بله تشرف در زمان غیبت امکان دارد، اولاً بهترین دلیل بر امکان آن وقوعش است و ثانیاً در برخی از دعاها که درخواست دیدار شده، عبارت مطلق است. نظیر عبارتی که در دعای عهد عرضه میداریم: «ألّلهم أرنی الطلعه الرّشیده» امکان تشرف به نظر بزرگان هم وجود دارد اما خواص این مسئله، خواصی که رزق تشرف دارند، افراد دلسوخته هستند پیرمرد دلشکستهای ممکن است نصیبش شود، دلسوخته زحمتکشیدهای که تمام همّ و غمّش عشق به حضرت بقیهالله ـ روحیلهالفداء ـ است
و در عین حال ممکن است شخصی که به صورت ظاهری دارای موقعیتی اجتماعی است نصیب پیدا نکند. این رزق برای افراد ممکن است گرچه به ندرت اتفاق میافتد اما بودهاند افرادی که درک محضر آن بزرگوار را کردهاند و بهره بردهاند.
آیا شرط یا شرایطی خاص برای نیل به تشرف ذکر شده است؟ این شرائط کدامند؟
البته مسئله تشرف به گونهای پیچیده است که در زمان خود امام عسکری که حضرت چندساله بودند حضرت احیاناً حضرت بقیهالله(ع) را به بعضی از خواص شیعه نشان میدادند برای اتمام حجت و شرطی که از مجموع قضایای تشرفات در چند جمله به نظر میآید شرائط اولیه را باید دارا بود به اضافه ایمان و تقوا و عمل صالح.
برای ارتباط با معصوم باید سنخیت وجود داشته باشد. یعنی عصمت نسبی برای شخصی حاصل شده و با گناه بیگانه باشد. در توقیع آن حضرت(ع) به شیخ مفید آمده است:
ولو أنّ أشیاعنا وفّقهم الله لطاعته علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تأخّر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجّلت لهم السعاده بمشاهدتنا علی حقّ المعرفه
و صدقها منهم فما یحبسنا عنهم إلّا مایتّصل بنا ما نکرهه و لانؤثره منهم۱۰.»
غیر از این یک دلشکستگی و دلسوختگی فراوان و اشک فراوان میخواهد. باید یک عمر در این مسیر سعی کرده باشد. این تاجی است که به طور طبیعی سر هر کسی نمیگذارند. اینکه کلاسی بگذارند، کما اینکه شنیدم که در بعضی از شهرستانها گذاشتهاند تا در بعد از چند ترم حضرت را نشان بدهند، اصلاً در بین بزرگان شنیده نشده است. این یک ارتباطی است که برای افراد دلسوخته به حسب موقعیتی خاص و ارتباطی خاص، خدای متعال نصیب میکند و تصور این است که افرادی که رزق خاص دارند به نحوی مورد توجه هستند و از ابتدای زندگیشان مورد توجه بودهاند. اینها محفوظ میمانند و یک دلشکستگی خاصی دارند. اینها مورد توجه هستند تا به محبوب خودشان برسند. حتی برای تشرفاتی که غیر از اصحاب حضرت و خواص حضرت دارند. نه، تشرفاتی که عموماً گاهی پیش آمده در یک نوع عصمت و حفظ الهی بودهاند، یک سری گناهان سنگین دوش اینها را سنگین نکرده و این دلسوختگی در آنها بوده و این عشق در جانشان موج میزده است.
اساساً دامنه اختیار غیرمعصوم برای امر تشرف چقدر است؟ اگر دیداری در بیداری حاصل شود چگونه میتوان مطمئن شد که آن شخص امام است؟
البته مجموع تشرفات خدمت حضرت بقیهالله(ع) را نمیتوان برایش تضمینی قائل شد که حتماً خود حضرت بودهاند مگر در مواردی که شواهد صدقی بر قضیه بوده است و این کار متخصصین از علمای راه رفته ما بوده است. جریان حاجعلی بغدادی را نگاه کنید، مرحوم حاج شیخ عباس قمی صاحب مفاتیحالجنان نقل میکنند. ولی حاصل این تشرف سفارشهایی است که همین سفارشها را ائمه دیگر به زبانهای مختلف داشتهاند، نتیجه این تشرف سوق دادن مردم است به نافله، عاشورا و زیارت جامعه، امور شخصی و امور مالی حاصل آن نبوده است که الان جامعه را دچار مشکل بکند. اگر نتیجهای و حاصلی در تشرف میبود همان نتیجه را ائمه دیگر به زبان دیگر بیان میکردهاند و بعید به نظر میآید که در این قضیه بتوان اختیاری برای غیرمعصوم تلقی کرد مگر حضرت خضر که باب حضرت بقیهالله(ع) و مورد توجه ایشان و انیس و مونس حضرت بقیهالله ـ روحیلهالفدا ـ هستند و چه بسیار مناسب است کسانی که توسل به حضرت بقیهالله(ع) دارند و عشق آن بزرگوار در دلشان موج میزند توجهی هم به حضرت خضر داشته باشند چرا که آن بزرگوار فعلاً باب حضرت بقیهالله(ع) هستند و حضرت با ایشان مأنوسند.
به هر حال دامنه تشرفات به گونهای نیست که اختیاری باشد و محدودیتهایی در این قضیه هست، برای اینکه قضیه تشرفات لوث نشود و هر کسی مدعی نشود و هر کاری را خواستند بکنند از این کانال وارد نشوند. بالاخره این هست ولی محدود به خواص از اهل ایمان و تقوا و مراقبههای بالا.
راجع به حلقههای گرد حضرت نظیر: اوتاد، ابدال و رجالالغیب؛ ضمن معرفی این حلقهها دائره وظائف، اختیارات این افراد چگونه است؟ آیا جز اینها هم ممکن است عدهای از طرف امام مأموریت داده شوند؟
این سؤال احتیاج به فرصت دیگری دارد که جدا مورد صحبت قرار بگیرد. اما آنچه که از روایات به دست میآید این است که بله، افرادی در اطراف آن جناب هستند و اسامییا مراتب مختلفی دارند. «ابدال» کسانی هستند که در جامعه هم هستند و با مردم زندگی میکند. خدا رحمت کند مرحوم آقای مولوی قندهاری نقل میکردند که در نجف که بودهاند با بعضی از ابدال برخورد میکنند. ایشان نقل میکردند: من جای دیگر نشنیدهام کسی را که میخواهند به مقام ابدالی برسانند حضرت بقیهالله(ع) برای او پیغامی و ذکری و دستوری را میفرستند که او مشغول شود و ممکن است حضوری یا با پیغام برنامهای را برای او میفرستند و کمکم ارتقا پیدا میکند تا خود بتواند محضر حضرت را درک کند و این تعبیر از ایشان بود که برای یکی از بزرگانی که ایشان میشناختند که پیغامی از طرف حضرت بقیهالله ـ روحیلهالفداء ـ رسیده بود و حضرت اسمی از اسماء حق تعالی را بر برگی از زیتون نوشته و برای او فرستاده بودند که این ذکر و دستور را انجام بدهد تا ابواب رحمت الهی بر او مفتوح شود و بیشتر بتواند در این مسیر موفق باشد. به هر حال جریان اوتاد، ابدال و رجالالغیب، جریان مفصلی است که اگر ما فقط به بعضی از آنها بتوانیم اشاره کنیم با این ضیقوقت مناسب است.
جناب ملافتحالله شوشتری که از شعرای بزرگ بودهاند و خودشان هم آدم راهرفتهای بودهاند، در یکی از کتابهایشان ذکر میکنند که مرحوم آقاسیدعلی شوشتری (استاد اخلاق و عرفان مرحوم ملاحسینقلی همدانی) از ابدال بودند و خدمت حضرت بقیهالله(ع) میرسیدهاند. برنامههایی به عهده ایشان بود و به محضر حضرت تشرف داشتند. در بین علمای شیعه بودهاند کسانی که به این مرحله رسیده و خدمت حضرت را درک کرده بودند. من جمله از افرادی که گاهی از ناحیه مقدس حضرت مأموریتی به عهده ایشان بوده است در اصفهان یک زمانی درباره حاجحسین کشیکچی این ماجرا مشهور شد که جریان مفصلی دارد و شخصی از تجار اصفهان عازم بیتاللهالحرام میشود. به عراق میرسد از قافله عقب میافتد و مدتها گریه و زاری میکرده که من خداحافظی کردهام و میخواهم بروم به مکه و روی برگشت به ایران را ندارم. در خواب میبیند که حضرت علی به او میفرمایند: برو مسجد سهله فرزندم تو را میفرستند. این تاجر اصفهانی به مسجد سهله میآید و ناگهان با شخص اسبسواری برخورد میکنند. آن بزرگوار میفرمایند: فلانبن فلان شما هستید؟ میگوید بله آقا! میفرمایند میخواستی بروی مکه و از قافله عقب افتادی؟ حضرت اشارهای میکنند و صدا میزنند. حاجحسین! میگوید پیرمردی ظاهر شد. میگوید دیدم همان حاجحسین کشیکچی خودمان است. فرمودند این پیرمرد را به مکه برسان و بعد از اعمال هم او را به اصفهان برگردان که این جریان خود مفصل است خلاصه اینکه بودهاند کسانی که مأمورتی از ناحیه مقدسه به آنها واگذار میشده است.
إنشاءالله خدای متعال ما را از یاران و خاصّان و شیعیان خالص آن حضرت قرار دهد و رزق ما را هم قرار بدهد که محضر آن بزرگوار را درک کنیم و جمال نورانیاش را مشاهده کنیم و به فضل الهی در دنیا و آخرت از او جدا نشویم.
وصلیالله علی محمد و آله الطاهرین.
پینوشتها:
۱. در روایات متعدد اشاره به این مضمون شده که مؤمن در وقت احتضار میبیند که بالای سرش افراد بسیار زیبایی نشستهاند میپرسد تو که هستی؟ یکی میگوید من نماز توام. یکی میگوید من روزه توام. یکی میگوید من قرآنی هستم که میخواندهای و معتقد بودهای و یکی از آنها که از همه زیباتر است میگوید من ولایت تو به امیرالمؤمنین(ع) هستم.
۲. در حدیثی است که حضرت عیسی(ع) به داخل یک
چهار دیواری بین راهی رفت تا استراحت کند. این بزرگوار بسیار زاهدانه زندگی میکرد. زاهد حقیقی بود و هیچ جایی حتی برای استراحت نداشت. نه خانهای و نه اثاث البیتی، در آنجا نیمه خشتی را دید آن را به زیر سر کشید. بلافاصله شیطان حاضر شد. خطاب به شیطان فرمود: «ای ملعون کجا آمدی؟ چرا دفعتاً حاضر شدی؟ مگر من چه کردم که تو خودت را رساندی». شیطان گفت: «ای پیغمبر خدا! دیدم نیمهخشتی را به زیر سر کشیدی گفتم میروم و به او القا میکنم که میتوان بهتر از این زندگی کرد و یک خشت را تبدیل به متکا کرد» و دنبال قضیه القائاتی است که شیطان دارد. حضرت عیسی روحالله فرمودند: «نیمهخشتی را هم به ما نمیتوانی ببینی؟» نیمهخشت را کنار زدند و خوابیدند، او هم رفت.
۳. سوره حجر(۱۵)، آیه ۴۰.
۴. شما ببینید در شب عاشورا حضرت سیدالشهداء(ع) نزدیک خیمهها نشسته و به شمشیر تکیه داده بودند یا سر مبارکشان را روی دسته شمشیر گذاشته بودند و گویا مقداری خواب بر چشمان مبارک حضرت غلبه کرد. لشکر دشمن حمله کردند. حضرت زینب(س) هجوم دشمن را حس کردند، آمدند خدمت برادر و عرضه داشتند: «أخی أباعبدالله یا ابن امّی» حضرت چشم گشودند و فرمودند چه شده خواهرم؟ حضرت زینب عرض کردند: «قد قُرب منّا العدو» دشمن نزدیک شده است. چه میخواهند؟ حضرت اباعبدالله(ع) وقتی که دیدند اضطراب اهلبیت و حضرت زینب(س) را فرا گرفته فرمودند: خواهرم! «لایذهبنّ بحلمک الشیطان» .
۵. مرحوم حاجهادی ابهری که از دوستان و یا به تعبیری از اساتید بعضی بزرگان است. ایشان خیلی بکّاء بود. شاید خود من در سن کودکی خدمت ایشان رسیده بودم نجف میآمدند منزل ما و با پدرم دوست بودند. بعدها ما شنیدیم که چقدر این بزرگوار اهل شهود و مشاهده بوده و چشمانش باز بود. از ایشان نقل کردهاند که گاهی بعضی شبها میخواسته بخوابد، پدرش که از دنیا رفته بود، روح او میآمده و میگفته پسرم دو رکعت نماز برای من بخوان و استراحت کن. بلند میشد. دو رکعت نماز برای روح پدرش میخواند، مادر، اقوام و همه امواع میآمدهاند و میگفتهاند دو رکعت نماز برای ما بخوان. شاید این اتفاق برای ما بیفتد ولی درک نکنیم، چون چشم باطن ما نمیتواند قالب لطیف آنها را درک کند. یا چشم ما نابیناست و یا مشکل دیگری در کار است که عمدتاً مربوط به خود انسان است.
۶. سوره مریم (۱۹)، آیه ۶۷.
۷. سوره یوسف (۱۲)، آیه ۳۶.
۸. سوره یونس (۱۰)، آیه ۶۴.
۹. [اباالحسن کنیه پسر مهزیار است]۱۰. احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۴۹۹.
ماهنامه موعود شماره ۶۵