به گزارش موعود داستان این بار از آنجا شروع میشود که در شب عاشورا در بولوار دریای سعادت آباد، یک خانم معلوم الحال که با وضعیت ناهنجاری در خیابان مقابل تکایای عزاداری ظاهر شده و با چند پسر دیگر سرگرم کشیدن سیگار و اعمال منافی عفت بوده، با تذکر دو خانم مذهبی مواجه میشودحلمه اوباش به ناهیان از منکر برای مردم به یک داستان تکراری بدل شده است. حملاتی که حتی آمار حدودی آن هم قابل تخمین زدن نیست و جدای از تعداد جانبازان این اصل مهم دین، از سال ۶۹ تاکنون شهادت حداقل ۱۶ نفر را بدنبال داشته است. از شهید ناصر ابدام ۱۵ ساله در سال ۶۹ تا طلبه شهید علی خلیلی در سال ۹۳.
داستان این بار از آنجا شروع میشود که در شب عاشورا در بولوار دریای سعادت آباد، یک خانم معلوم الحال که با وضعیت ناهنجاری در خیابان مقابل تکایای عزاداری ظاهر شده و با چند پسر دیگر سرگرم کشیدن سیگار و اعمال منافی عفت بوده، با تذکر دو خانم مذهبی مواجه میشود.
فرد مذکور در مقابل تذکر لسانی آن دو نفر اقدام به کشف حجاب کرده و به سمت آنها حملهور میشود و پس از درآوردن چادر از سر آنها اقدام به ضرب و شتم ناهیان از منکر میکند؛ این خبری بود که چندی پیش در رسانهها منتشر شد.
خانم میرزاحسین همان فردی است که شب عاشورا همراه دختر ۱۴ سالهاش در حوالی دانشگاه امام صادق(علیه السلام) مورد ضرب و شتم قرار گرفت و تنها جرم او “یک تذکر لسانی” به اوباشی بود که در مقابل تکایای عزاداری با وضعیتی نامناسب مشغول گپ و گفت و سیگار کشیدن بودند. او با حضور در غرفه مشرق از عملکرد رسانههای ارزشی گلایه کرد و به تشریح جزئیات ماجرا پرداخت که در ادامه میخوانید؛
«دقیق مصادف با شب عاشورا این اتفاق افتاد. من همراه دخترم که تنها ۱۴ سال دارد تصمیم گرفتیم به هیاتی سمت دانشگاه امام صادق برویم. وقتی قدم زنان در بلوار دریا به سمت هیات در حال حرکت بودیم، با صحنه ای زشت مواجه شدیم. دو خانم همراه یک آقا در حال کشیدن سیگار و یک وضعیت نامناسب پوششی را دیدیمما چون “امر به معروف و نهی از منکر” را وظیفه شرعی خود می دانستیم طبق معمول همراه دخترم یک تذکر لسانی به آنها دادیم و من به آنها گفتم: «عزیزم اگر امکان دارد حجاب تان را رعایت کنید.»
اما آنها به من و دخترم شروع به فحاشی کردند. من بخاطر امام حسین(علیه السلام) به هیچ وجه ناراحت نشدم و چون شب عاشورا بود و آن منطقه هم مثل کل شهر تهران در عزای امام حسین(علیه السلام) سیاه پوش شده بود خطاب به آنها گفتم: «امام حسین(علیه السلام) از شما حجاب می خواهد به احترام امام حسین(علیه السلام) حجاب تان را رعایت کنید.اما آن خانم به یکباره به سمت من حمله ور شد و شروع کرد به فحش دادن و ناسزا گفتن. همسر دوست بنده که تازه از راه رسیده بود آمد و به اعتراض به آنها گفت: چرا به ناموس مردم فحاشی میکنید؟ آما آنها در جواب به او گفتند: ناموس مردمه و به شما مربوط نیست؛ دخالت نکنید!
در همین حین بود که جر و بحث بین اطرافیان بالا گرفت و آنها چادر از سر رفیق من کشیدند و شروع به ضرب و شتم او کردندمن دیدم که دوستم در حال کتک خوردن است و آنها سر او ریختهاند. من رفتم طرف یکی از دوستان آن خانمیکه به من فحاشی کرده بود و به او گفتم باید بایستید تا نیروی انتظامیبیاید و ماجرا را پیگیری کند.
اما او به رفقایش خبر داد و اقدام به فرار کردند.
من رفتم سمت آن خانمیکه با دوستم درگیر بودند و او را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند و دست او را گرفتم ولی او شروع کرد مشت و لگد نثار من کرد. ولی من هیچ عکس العملی نشان ندادمحتی یک خانم محجبه هم آمد نزدیک ما شد و به من گفت چرا ایستادی و کتک می خوریدر همین حین بود که آن خانم محکم به سر من ضربه زد و سر من به یک درب آهنی برخورد کرد و من افتادم؛ و بعد از آن راهی بیمارستان شدم.
جالب اینجاست که وقتی به کلانتری ۱۳۴ شهرک غرب رفتیم، آنها در کلانتری هم شروع به جسارت و فحاشی کردند و مدام ما را تهدید میکردند که اگر شکایت کنید ما فلان کار را میکنیمدر کلانتری رفقایشان را هم صدا زده بودند و تعدادشان خیلی زیاد شده بود، آنها خطاب به دوستم میگفتند که ما شما را زنده نمیگذاریم و میکشیماوضاع اینگونه بود که ناگهان آن دوتا خانم درازکش شدند و گفتند ما کتک خوردیمسیل تهمت و اتهام زنی در کلانتری روانه ما شد و همه شان با هم هر چه که به ذهنشان می رسید نثار ما کردند؛ از کتک زدن تا اسیدپاشی و هر چیز دیگه ای که به ذهنشان رسید به ما گفتند و تهمت زدند