انقلاب زینب کبری(س) در سرزمین کوفه

شهر «کوفه» نزدیک ترین شهر به «کربلا» در مسیر رفتن به «شام» بود. به همین دلیل بود که اسرای خاندان اهل بیت(علیهم السلام) را ابتدا به آن شهر بردند. این شهر، از سویی مرکز شیعیانی بود که برای امام حسین(علیه السلام) نامه نوشته بودند و از سوی دیگر، مرکز عهدشکنانی بود که زمانی امیر مؤمنان علی(ع) و زمان دیگر امام حسن مجتبی(ع) را به بهای زر تنها گذاشتند.

پیش از آنکه به نقش حضرت زینب کبری‌(سلام الله علیها) در این شهر بپردازیم، خوب است بدانیم که کوفه پس از ماجرای خونبار کربلا، در چه اوضاعی به سر می‌برد.

مردم کوفه و نشناختن امام حسین(ع)
کوفه، سرزمین حکومت حضرت علی(ع) و امام حسن(ع) بود. البته حکومت هیچ کدام از این دو امام، روی هم رفته بیش از پنج سال نشد؛ ولی همین مقدار کافی است تا مردمان کوفه را در برخورد با ایشان بشناسیم. علاوه بر آنکه مردم کوفه، وفاداری لازم برای همراهی با دو امام را از خود نشان ندادند، تحت نفوذ کلام و عمل معاویه و فرزند فریبکارش یزید (علیهما اللعنه) نیز بودند.

حضرت زینب(س) در شرایطی به کوفه وارد شدند که برخی از مردم کوفه، از ماجرای به وقوع پیوسته در کربلا بی خبر بودند، برخی در اثر پیمان شکنی در مقابل امام حسین(ع) قرار گرفته بودند و عدّه ای دوست غافل پیمان شکن نیز در میان آنان بود که اغلب آنان پس از ماجرای کربلا، در قالب «توّابین» گرد هم آمدند. (۱)

ورود اندوهبار اسرای کربلا
در کتابهای تاریخی آمده است که زنان شهیدان کربلا و فرزندان آنها، زنجیر شده به یکدیگر، در حالی که روسری و معجری بر سر نداشتند، در ورودی دروازه ی کوفه، پشت سر نیزه داران که سرهای مقدّس شهیدان را حمل می‌کردند، ایستاده بودند. پیشاپیش این کاروان نزار و نالان، حضرت زین العابدین علی بن حسین(ع)، بر بلندی شتری بی جهاز نشسته بودند و برخی از زنان و کودکان، به شتر آن حضرت بسته شده بودند و برخی از بنی هاشم نیز بر شترانی نشسته بودند که جز یک قالی کوچک چیزی بر آن نبود.(۲)

در ورودی دروازه، زنی از کوفیان، از حضرت زینب(س) پرسید: «شما چه کسی هستی؟» فرمودند: «ما خاندان رسالتیم.» آن زن هر چه معجر و روسری می توانست جمع کرد و اسیران میان خودشان تقسیم کردند و بدین ترتیب، کمی پوشیده شدند؛ ولی در مقاتل آمده است که صورت آنان تا خود «شام» مانند بردگان تُرک و دیلم، پیدا بود و همه، آنان را می دیدند.(۳)

نخستین تیری که به هدف خورد
می توان نقش حضرت زینب(س) را در سرزمین کوفه، در سه بخش مورد بررسی قرار داد:

الف) معرفی نسب شهیدان و اسیران
خاندان رسالت در حالی وارد کوفه شدند که عدّه ای از مردم از شادی هلهله می‌کردند و عدّه ای با شناختن سرهای روی نیزه ها، گریه سر داده بودند.
در این هیاهو، نخستین حرکتی که مردم گناهکار را متوجّه گناه خود کرد، توسط حضرت زینب(س) صورت گرفت.
بشیر بن خزیم اسدی می‌گوید:

«زینب، دختر علىّ (ع) را در آن روز که به سخن پرداخت دیدم؛ ندیدم زنى با حیایی را که سخنورتر از او باشد؛ گوئیا از زبان امیر المؤمنین (ع) سخن مى‏ گوید. آن زن اشاره‌ اى به مردم کرد و فرمود: «خاموش باشید»، نفس هاى مردم در سینه ‏ها حبس و جرس ها از صدا افتادند. بعد فرمود: حمد و ستایش شایسته ی خداوند است و درود بر جدّم محمّد و آل برگزیده و پاک او. امّا بعد. اى اهل کوفه! اى اهل نیرنگ و بى ‏وفایى! آیا مى‏ گریید؟! هرگز اشک شما پایان نپذیرد و ناله ‏تان فرو ننشیند….»(۴)

بدین ترتیب، همه را متوجّه خاندان خود گرداندند: «واى بر شما اى کوفیان! آیا مى ‏دانید که چه جگرى از رسول اللَّه پاره پاره کردید؟»(۵)
این سخنان، چنان در مردم تأثیر گذاشت که از آن نعره های شادی، در پایان سخنرانی دیگر اثری نماند و فضای شهر را صدای شیون پر کرد و مردم چون سرگشتگان دستهای خود را می‌گزیدند و می‌گریستند. (۶)

ب) شکستن ابهّت ابن زیاد
یکی از اقدامات حضرت زینب(س)، شکستن قدرت پوشالی ابن زیاد بود. آن حضرت(س) در کاخ ابن زیاد، او را با نام مادرش، «مرجانه» صدا زدند و «زنازاده» خواندند. (۷) این در حالی بود که مردم از ترس او در سوراخ موشهای خود پنهان شده بودند و اطرافیان ابن زیاد نیز هرگز جرئت بیان نسب ناپاک او را نداشتند.(۸)

ج) نجات جان وارث حسین(ع)
از مهمترین نقشهای حضرت زینب(س) که با زیرکی تمام آن را به اذن خداوند به انجام رساندند، نجات جان حضرت سجّاد(ع) از دست عبیدالله بن زیاد بود.
آن حضرت(س)، زمانی که آن زنازاده قصد جان امام را کرد، میان سربازان او و امام سجّاد(ع) حائل شدند و فرمودند:
«ای ابن زیاد! تو کسی از مردان ما را باقی نگذاشتی! اگر می خواهی او را بکشی، مرا نیز باید با او بکشی.»(۹)
این حرکت حضرت زینب(س) از طرفی شجاعانه و از طرفی بسیار زیرکانه بود؛ چرا که عربها، از کشتن زنان به شدّت پرهیز می‌کنند؛ حتّی حرام خوارانی مثل اطرافیان ابن زیاد نیز حاضر نبودند تن به چنین کاری دهند. بدین ترتیب، وقتی که ابن زیاد، جوّ را مساعد کُشتن ندید، از خون هر دو آنان درگذشت.(۱۰)

پی نوشت:
۱. روحانی، سید سعید، کوثر، تابستان ۱۳۸۲، شماره ۵۸؛ به نقل از سایت پایگاه حوزه
۲. ابن طاووس، على بن موسى، «غم نامه کربلا»، ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف، تهران، نشر مطهّر، چاپ اوّل، ۱۳۷۷، صص ۱۶۳- ۱۶۴؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور ۳/۵.
۳. ابن طاووس، على بن موسى، «لهوف»، ترجمه میر ابو طالبى، قم، دلیل ما، چاپ اوّل، ۱۳۸۰، صص ۱۸۲- ۱۸۳؛ با استفاده از همان نرم افزار.
۴. همان، صص ۱۶۹- ۱۷۰.
۵. همان، ص ۱۷۰.
۶. همان، ص ۱۷۱.
۷. همان، صص ۱۷۶- ۱۷۹.
۸. همان.
۹. همان.
۱۰. همان.

پ.میعاد

Check Also

ماهنامه موعود شماره 280 و 281

شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد

با امکان دسترسی سریع دیجیتال ؛ شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد ماهنامه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *