فرزند انسان، بر طینتی پاک و فطرتی توحیدی و ولایی از مادر متولّد میشود و شیطان هیچ دستی برای تعدّی به او ندارد، در گام نخست این پدر و مادرند که او را از فطرتش جدا ساخته و بر آن، خاکستر شرک و کفر و الحاد می پاشند و در گام بعد و پس از سن تکلیف، او خودش راه ها را بر ابلیس و لشکریانش می گشاید.
فرزند انسان، بر طینتی پاک و فطرتی توحیدی و ولایی از مادر متولّد میشود و شیطان هیچ دستی برای تعدّی به او ندارد، در گام نخست این پدر و مادرند که او را از فطرتش جدا ساخته و بر آن، خاکستر شرک و کفر و الحاد می پاشند و در گام بعد و پس از سن تکلیف، او خودش راه ها را بر ابلیس و لشکریانش میگشاید. نجاسات فیزیکی و مادّی، مانند حسد، ریا، دروغ و… از دیگر سو کالبد آدمی را برای ورود نیروهای خبیث میگشایند. شیاطین از مسیر نجاسات گام به گام بر فرزندان آدمی دست مییابند در حالی که همگان در برابر این دو دسته از نجاسات ناپرهیزگاری دارند.
••• غیبت و بدگویی از دیگران
حجّتالاسلام محّیالدّین حائری شیرازی فرمودند:
شیخ بهلول، نقل کرد: در زمان رضا خان به خاطر آن که مورد غضب شاه بودم و مأموران در تعقیب من بودند، همسر خود را طلاق دادم؛ زیرا اگر او به زوجیّت من باقی میماند ممکن بود مورد تعرّض دستگاه قرار بگیرد.
حتّی پس از آنکه او را طلاق دادم و عدّه او تمام شد، وسیله ازدواج مجدّد را برای او فراهم آوردم تا هیچ ناراحتی و خطری از ناحیه من متوجّه او نشود.
مدّتی گذشت. این زن مُرد.
من در خواب سه زن را دیدم که نزد من آمدند. از آنها پرسیدم: شما کیستید؟
یکی از آنها گفت: من عمّه پدر تو هستم، و دو نفر دیگر هم از خویشان به شمار میآمدند.
به هر صورت آنان به من گفتند: حضرت زهرا(س) ما را فرستاده است تا این مطلب را به شما برسانیم که وقتی زن شما از دنیا رفت، ملائکه عذاب قصد عذاب او را داشتند؛ ولی حضرت زهرا(س) دستور فرموده است، فعلاً دست از عذاب او بردارید.
علّت عذاب، غیبتهایی بود که او از بعضی از مردم کرده بود و دلیل دستور توقّف عذاب از سوی حضرت زهرا(س) نیز برای آن است که شاید از غیبت شدگان رضایت خواهی شود و آنان نیز رضایت دهند.
شیخ بهلول گفت: من پس از بیدار شدن از خواب، فوراً خود را به محلّ سکونت آن زن رسانیده و به منبر رفتم، بالای منبر به مردم گفتم:
شخصی از اهل این محل از دنیا رفته و غیبت بعضی از مردم را کرده است. از تقصیر او بگذرید و او را عفو کنید تا از عذاب اخروی نجات یابد و به دیگران هم که در جلسه حاضر نیستند، بگویید تا از تقصیر او بگذرند.
بعد از مدّتی همسر سابقم را خود، در خواب دیدم که رو به من کرده و گفت: فلانی راحت شدم و اضافه کرد که: تو نیز اینجا بیا، چرا در دنیا، این محلّ کثیف مانده ای.
••• اثر خدمت و احترام به پدر و مادر
آیتالله خزعلی از آیتالله محمّدرضا بروجردی نقل کردند که:
پدر آقای مشکور در عالم خواب میبیند به حرم امام حسین(ع) مشرّف شده است و همه مردمیکه آنجا به زیارت مشغول هستند ـبه جز چند نفر ـ به صورت حیوانات دیده میشوند.
در همان حال نیز مشاهده میکند که جوانی به حرم وارد شده و گفت: السّلام علیک یا ابا عبدالله
و از آن حضرت جواب شنید:
و علیک السّلام احسنت.
آقای مشکور میگوید:
از خواب بیدار شده و به حرم مشرّف شدم، منظره حرم را همانطور که درخواب دیده بودم، مشاهده کردم، البتّه همه به صورت انسان بودند؛ امّا افراد همان افرادی بودند که در خواب آنها را مشاهده نموده بودم.
چیزی نگذشت که ناگهان دیدم همان جوان نیز آمده و سلام داد؛ ولی من جواب سلام حضرت را نشنیدم.
سراغ جوان رفته و جریان خوابم را به او گفتم.
جواب داد که برای او مهم نیست.
گفتم: چطور این خواب برای شما مهم نیست؟
گفت: من جواب آن حضرت را شنیدم.
گفتم: شما چه کردی؟
جواب داد: من هر شب جمعه به زیارت حضرت میآیم و هر بار پدر یا مادرم را به حرم میآورم.
یک بار پدر و مادرم هر دو با هم گفتند ما را ببر.
در بین راه، پدرم به زمین خورد و از راه رفتن عاجز شد؛
ولی باز ازمن خواست که او را به حرم ببرم. من او را روی دوش خودم قرار داده و به حرم بردم؛ بنابراین حضرت جوابم را دادند و مرا تحسین کردند.
••• نماز اوّل وقت
حجّتالاسلام سیّــدعبّـاس حسینی واعظ میفرمود:
وقتی به «مشهد» رفتم و خدمت حاج شیخ حسنعلی نخوکی اصفهانی رسیّدم به ایشان عرض کردم: برای عاقبت به خیری و روزی چه کاری باید کرد؟ فرمود: نماز اوّل وقت، نماز اوّل وقت، نماز اوّل وقت.
••• مشکل شدن امور به خاطر ترک نماز
مرحوم آیتالله حق شناس نقل میکردند:
موقعی که من در «قم» ساکن بودم، یکی از جوانهایی که با من رابطه داشت، نامهای به من نوشت که: فلانی، مرا برای سربازی طلبیدهاند. شما دعا بفرمایید تا شاید از آن خلاص شوم.
من هم به حرم حضرت معصومه(س) رفتم و برای نجات او دعا کردم.
شبانگاه خواب دیدم که جوان یاد شده به اتاق من آمده و به سینه میزند و حسین، حسین میگوید.
خواب را برای مرحوم آیتالله آقای حجّت نقل کردم.
ایشان چنین تعبیر فرمود: این شخص مضطرّ است بیشتر درباره او دعا کنید.
من هم اجابت کرده و بیشتر دعا کردم. تا آنکه شبی مجدّدا در عالم خواب به من گفتند: ما رفتن به سربازی را از او بر میداریم به شرط آنکه او نماز بخواند و هر گاه در نماز کوتاهی کند، دوباره او را مبتلا میکنیم.
من پس از بیدار شدن از خواب بسیار تعجّب کردم و همان طور که در خواب شرط شده بود، دستوری را طیّ نامه برای او نوشتم.
••• اثر ترک حجّ
حجّتالاسلام سیّد موسی اصفهانی میگفتند:
دایی من با آیتالله العظمی حکیم مرتبط بود و به کلاس درس ایشان میرفت.
ایشان گفت: آقای حکیم فرمودند: با شخصی دوستی فراوانی داشتم و با هم قرار گذاشته بودیم که هر کدام زودتر از دنیا رفتیم، به خواب دیگری بیاییم.
دوست من وفات یافت و حدود یک سال گذشت و به خوابم نیامد. پس از گذشت یک سال، به خوابم آمد. گفتم: قرار بود زود به خوابم بیایی!
گفت: هنگامیکه مردم به من گفتند: «مُت یهودیّا او نصرانیّا؛ یهودی یا نصرانی بمیر.»
گفتم: چرا؟ گفتند: چون حجّ به گردن داری. بسیار ناراحت شدم؛ امّا در آن حال فاطمه زهرا(س) و ائمه اطهار(ع) را دیدم.
دست به دامن حضرت زهرا (س) شدم. آن بزرگوار سفارش مرا به حضرت مهدی(عج) کرد. آن حضرت حجّ مرا به گردن گرفت تا در سال آینده به جا آورد و من تا حجّ را آن حضرت انجام نداد، آزاد نشدم.
••• درخواست جناب حبیببن مظاهر
حجّتالاسلام قرهی از حجّتالاسلام شیخ جواد کربلایی نقل کردند که:
مرحوم میرزا محمّدحسن شیرازی در مکاشفهای حبیب بن مظاهر را دیدند و از ایشان پرسیدند که شما میخواهید برای چه به دنیا برگردید؟
فرمود: برای سه کار:
۱ـ شرکت در مجلس عزای امام حسین(ع) کنم؛
۲ـ آب بدهم؛
۳ـ صلوات بفرستم.
••• سکونتگاه ظلم
حجّتالاسلام ابوالقاسم غروی میفرمودند:
شخصی نزد پدرم آمد و طلب استخاره کرد.
پدرم گفت: بد است، ضرر میکنی؛ بلکه در هر معاملهای که انجام دهی ضرر خواهی کرد.
آن مرد گفت: آقا چرا این طور است؟
من می توانم کار را بیافرینم؛ امّا در عین حال همیشه متضرّر میشوم.
پدرم گفت: میخواهی علّت آن را بدانی؟
گفت: آری.
فرمود: علّت آن دو چیز است:
یکی به خاطر خانهای که در آن زندگی میکنی؛ دوم به دلیل بیاهمّیتی و استخفافی که نسبت به نماز داری. مثلاً همین امروز نماز تو قضا شده است. هر گاه احتیاج به غسل داشتی، باید قبل از طلوع آفتاب غسل کنی و نمازت را با طهارت بخوانی.
آن مرد گریه کرد و رفت.
بعد از مدّتی نزد پدرم آمد؛ ولی هنوز خانه خود را تبدیل نکرده بود.
چندی بعد معلوم شد که این خانه از قبل، محلّ زندان دولت بوده و در آنجا ظلم و ستمهای زیادی به مردم شده است.
در آب انبار آن خانه، سنگهای بزرگی بوده است که با برداشتن سنگها سیاه چالهای زندان ظاهر شد.