مقام اطمینان
مقصود از دعوت انبیا و نزول کتابهای آسمانی، رساندن انسان به مقام اطمینان، رضا و تسلیم است. این برترین مقامی است که بشر میتواند در این چند روزه حیات دنیوی، خود را به آن برساند. وقتی که انسان به این مقام رسید، به ارواح عالیه و در رأس ایشان محمد و آل او(ص) متصل میشود.
مقصود از دعوت انبیا و نزول کتابهای آسمانی، رساندن انسان به مقام اطمینان، رضا و تسلیم است. این برترین مقامی است که بشر میتواند در این چند روزه حیات دنیوی، خود را به آن برساند. وقتی که انسان به این مقام رسید، به ارواح عالیه و در رأس ایشان محمد و آل او(ص) متصل میشود.
برای واضحتر شدن مطلب، لازم است به فقرات «زیارت شریف امینالله» توجه شود تا معنای «نفس مطمئنه» معلومتر شود.
در این زیارت اولین حاجتی که شخص زائر میطلبد، این مطلب است که: « أللّهم اجعل نفسی مطمئنّهً بقدرک؛ خداوندا، نفس مرا به تقدیر خودت مطمئن گردان.» زیارت شریف امینالله با اینکه کوتاه است ولی به راستی زیارتی جامع و از معتبرترین زیارات است.
یک نفر از اهل ایمان سؤال میکرد، چطور است که زیارت امینالله با اینکه صفحهای بیشتر نیست، اما از همه زیارتها با فضیلتتر است.
بنده در پاسخش عرض کردم، هر چند این زیارت از نظر کمیت، اندک است، اما کیفیت را ملاحظه کنید. در این زیارت شریف، اگر زائر طالب این مقامات باشد، همه گونه نعمت معنوی در آن درخواست میشود.
اگر کسی امام معصوم(ع) را با صفت «امینالله» بشناسد، او را بس است؛ یعنی از روی اعتقاد و یقین خطاب به امام بگوید: تو خزینهدار خدا هستی، آنچه به هر کس میرسد به واسطه تو میرسد، و این معنی را باور داشته باشد.
«گواهی میدهم که تو در راه خدا جهاد کردی، آن گونه که سزاوار بود. به کتاب خدا عمل کردی، به سنت رسول خدا رفتار نمودی». غرضم اهمیت زیارت از نظر کیفیت است، اگر با حضور قلب؛ عقاید حقیقتی را اظهار نماید، این چند سطر معادل چند صفحه زیارت است.
اطمینان نفس
نخستین حاجت در زیارت امینالله، درخواست نفس مطمئن است:
خدایا نفس مرا به تقدیرات خودت مطمئن گردان.
یعنی، اعلی درجه را مطالبه میکند. این مقام سلمان و ابوذر است تا آنکه به تدریج، مقامش برسد به اتصال به نفس کلی الهی، یعنی محمد و آل او(ع).
«گواهی میدهم که تو در راه خدا جهاد کردی، آن گونه که سزاوار بود. به کتاب خدا عمل کردی، به سنت رسول خدا رفتار نمودی». غرضم اهمیت زیارت از نظر کیفیت است، اگر با حضور قلب؛ عقاید حقیقتی را اظهار نماید، این چند سطر معادل چند صفحه زیارت است.
اطمینان نفس
نخستین حاجت در زیارت امینالله، درخواست نفس مطمئن است:
خدایا نفس مرا به تقدیرات خودت مطمئن گردان.
یعنی، اعلی درجه را مطالبه میکند. این مقام سلمان و ابوذر است تا آنکه به تدریج، مقامش برسد به اتصال به نفس کلی الهی، یعنی محمد و آل او(ع).
«نفس» در این آیه، نظیر جان و روح انسان است که بدن، مَرکَب او است. همان حقیقت انسانیت که پیکر وسیله اجرای دستوراتش میباشد. همانی که به آن اشاره میکنی: «من» و میگویی: من رفتم، من کردم، اشاره به ذات و حقیقت است. «مطمئنه» هم از اطمینان است، به معنی قرار و سکون، و ضد اضطراب و تزلزل است. انسان در اضطراب است تا وقتی که به اطمینان برسد؛ اما اضطراب در چه چیز؟
اضطراب در تکیه به اسباب
آدمی تا خدا را نشناخته، به مقام یقین نرسیده است. در هر مقام و مرتبهای که باشد، دلش نسبت به اسباب مضطرب است. بار زندگی را بر دوش خودش میبیند، مثلاً میبینید که چگونه بعضی ازجوانها درس میخوانند، زحمت میکشند تا نمره بیشتری بگیرند؛ ورقهای به نام دیپلم یا دکتر بگیرند، چون میبیند اگر این ورقه را بگیرد در ادارهای استخدام میشود و حقوقی دریافت مینماید، مرتباً در اضطراب است مبادا نمره لازم را نیاورد.
اضطراب در تکیه به اسباب
آدمی تا خدا را نشناخته، به مقام یقین نرسیده است. در هر مقام و مرتبهای که باشد، دلش نسبت به اسباب مضطرب است. بار زندگی را بر دوش خودش میبیند، مثلاً میبینید که چگونه بعضی ازجوانها درس میخوانند، زحمت میکشند تا نمره بیشتری بگیرند؛ ورقهای به نام دیپلم یا دکتر بگیرند، چون میبیند اگر این ورقه را بگیرد در ادارهای استخدام میشود و حقوقی دریافت مینماید، مرتباً در اضطراب است مبادا نمره لازم را نیاورد.
فلان کاسب، در اضطراب است نکند در این معامله ضرر کند. همه این اضطراب را دارند، زبان میگوید « لااله الاالله» قرآن میخواند و میگوید امور به دست خدا است، اما دلش هنوز باورش نشده است.
سببش این است که هنوز اسباب را مستقل میداند؛ میگوید رب خداست، مدیر و مدبر خداست، ولی حالش حال کفر است، یعنی بار زندگی را بر دوش خودش میپندارد. خیال میکند تنها به وسیله این اسباب کارها اداره میشود. مدیر و مدبر، خودش است و دیگران را مستقل بالذات میبیند، لذا تا خودش را مستقل و بیپناه و بیتکیه میبیند مضطرب است چون اسباب طوری نیست که همیشه مطابق میل شخص باشد، چه بسیار مواردی که شخص به فراق اسباب مبتلا میگردد یا خوف از فقدان آنها، او را از پای در میآورد.
کفر حقیقی، تکیه به مال و اولاد
مثلاً سرمایهای داشت به خیالش زندگیاش به آن میچرخید. حال که از کفش رفت؛ مثل اینکه دنیا به آخر رسیده است؛ حزن و اندوه او را فرا میگیرد، صورت ملکوتیاش را اگر کسی در آن حال ببیند، کفر حقیقی است. مثل اینکه عقیدهای به غیب ندارد. حالا که سببی از اسباب از کفش رفته، همه چیزش از بین رفته باشد.
اولادی داشت، که امید داشت بزرگ و عصاکشش شود، اگر مُرد، آرامَش از کفش میرود. خدا را نشناخته لذا این طور جزع و فزع و بیتابی میکند.
خودکشی در اثر اضطراب نفس
گاه میشود چنان فقدان سبب او را از پا در میآورد که هیچ روزنه امیدی برای خود نمیبیند و خودش را میکشد. فلان جوان چون در کنکور قبول نشده، انتحار میکند، چون زندگی را بر دوش خودش میبیند. تنها چشمش به این سبب بوده و به آن هم نرسیده لذا قطع امید میکند و خودش را میکشد؛ این کفر حقیقی است.۱ چون به خدای خود اطمینان ندارد، اضطراب و تزلزل دارد.
طلب اطمینان بر مزار ولیّ خدا
به هر حال انسان در هر مرحلهای که هست تا به حدّ اطمینان نرسد در اضطراب است، بزرگترین نعمت خدا در ایمان کامل است خدایا نفس مرا مطمئن گردان. خدایا من بر سر قبر ولیّ تو آمدهام از تو میخواهم که نعمت اطمینان نفس را به من عنایت فرمایی؛ ای امین خدا، ای خزانهدار خدا، تو واسطه شو.
خودکشی در اثر اضطراب نفس
گاه میشود چنان فقدان سبب او را از پا در میآورد که هیچ روزنه امیدی برای خود نمیبیند و خودش را میکشد. فلان جوان چون در کنکور قبول نشده، انتحار میکند، چون زندگی را بر دوش خودش میبیند. تنها چشمش به این سبب بوده و به آن هم نرسیده لذا قطع امید میکند و خودش را میکشد؛ این کفر حقیقی است.۱ چون به خدای خود اطمینان ندارد، اضطراب و تزلزل دارد.
طلب اطمینان بر مزار ولیّ خدا
به هر حال انسان در هر مرحلهای که هست تا به حدّ اطمینان نرسد در اضطراب است، بزرگترین نعمت خدا در ایمان کامل است خدایا نفس مرا مطمئن گردان. خدایا من بر سر قبر ولیّ تو آمدهام از تو میخواهم که نعمت اطمینان نفس را به من عنایت فرمایی؛ ای امین خدا، ای خزانهدار خدا، تو واسطه شو.
اگر کسی اطمینان به پروردگارش پیدا کند، طوری میشود که اگر تمام اسباب ظاهری از او گرفته شود چون خودش را تنها نمیبیند مولا دارد، ۲ آرامشش از بین نمیرود.
اعتماد به خزانه مولا
برای روشن شدن مطلب مثالی بزنم:
شخصی میگوید، علت انتباه (بیداری) من پیش آمدی بود، که قحطی سختی در شهر ما واقع شده، و خلق همه در ناراحتی و اضطراب فوقالعادهای بودند. در این موقعیت که همه در اضطراب و ناراحتی بودند، غلامی را دیدم خندان و شادمان سرگرم کاری بود. به او گفتم: چطور است که تو را خندان میبینم مگر نمیبینی همه در ناراحتی هستند؟ گفت: مولای من انبارش پر از آرد است. من غمی ندارم، مولا خزینهاش پر است.
اعتماد به خزانه مولا
برای روشن شدن مطلب مثالی بزنم:
شخصی میگوید، علت انتباه (بیداری) من پیش آمدی بود، که قحطی سختی در شهر ما واقع شده، و خلق همه در ناراحتی و اضطراب فوقالعادهای بودند. در این موقعیت که همه در اضطراب و ناراحتی بودند، غلامی را دیدم خندان و شادمان سرگرم کاری بود. به او گفتم: چطور است که تو را خندان میبینم مگر نمیبینی همه در ناراحتی هستند؟ گفت: مولای من انبارش پر از آرد است. من غمی ندارم، مولا خزینهاش پر است.
فوراً متنبه شدم. غلامیبا مولای ظاهریاش چنین است. قوت قلبش خزینه مولایش میباشد و دیگر اضطراب و ناراحتی ندارد. ای کاش یک روز هم من با مولای حقیقی خودم چنین بودم. بگویم خدا دارم، همه چیز دارم. خزینه خدایم همیشه مملو است.
اگر پول گم شد، بگویم خدا دارم. قوت قلبم خدایم باشد نه تواناییام.
اگر پول گم شد، بگویم خدا دارم. قوت قلبم خدایم باشد نه تواناییام.
اولاد هم خدا دارد
گاه میشود میگوید چه کنم ده تا نان خور دارم! مگر بار زندگی روی دوش تو است؟ بچه که مال خداست. خودت هم مال خدا هستی.
هر آن کس که دندان دهد نان دهد
غصه میخورد که پس از من اولادم چه میشود. او هم خدا دارد و کارش به دست او است، همانطور که خودت هم کارت به دست او است. نمیخواهد غصهاش را بخوری. همه این خوف و رجاهای مادی، دلهره و اضطرابها کفر است. این بریدگی از خداست.
پرورش دهنده فقط خدا
قرآن مجید در باب «توحید افعالی» اینقدر پافشاری میفرماید، باشد که ایمانی نصیب ما شود، این همه تشریح میفرماید خدا همه کاره است و غیر خدا هیچ کاره.
خودت و من و دیگران همه قطره آب گندیدهای بیش نبودیم. خدا ما را به این جا رسانید. وقتی که در گهواره بودی هنوز به حدّ تمیز نرسیده بودی، کی پدر و مادر را مسخر فرمود تا از تو پذیرایی کنند؛ آن روز روی پای خودت و مستقل نبودی، چطور امروز مستقل شدی؟ رزق با خدای تو است، نه خودت:
نیست جنبندهای مگر اینکه روزیاش با خدا است۳
نیست جنبندهای مگر اینکه روزیاش با خدا است۳
ادامه حیاتت هم تا وقتی است که او اراده کرده باشد و تا وقتی زنده هستی، روزیات را نیز میرساند. بلی به جهت مصلحتها و حکمتهایی دستور داده شده است دنبال کسب و کار بروید، زراعت و دامداری کنید، وگرنه بار زندگی به دوش شما نیست، زندگی شما وابسته به همان است که اصل حیات از او است لذا نباید کم و زیادی اسباب تو را مضطرب گرداند.
اگر فردا زنده باشم رزقش میرسد
جناب «ابوذر» را شنیدهاید، «معاویه» دویست اشرفی برایش فرستاد بلکه بتواند او را از علی(ع) برگرداند. ابوذر اشاره به تغار (ظرف نان) کرد و گفت: تا در این تغار موجود است من بینیازم. نگاه کردند دو قرص نان دیدند گفتک یکی برای افطار و دیگری برای سحری من کافی است، اگر فردا هم جزء عمرم باشد خدا میرساند. فردائی که مشکوک است، معلوم نیست جزء عمرم باشد، چرا غصهاش را بخورم؟ همانکس که تا امروز مرا اداره کرد، بقیه عمرم را نیز اداره میفرماید.
باید یقین کنی که جز به خدا به هیچ کس و هیچ چیز احتیاجی نداری.۴ ما سوی الله همه مخلوقاند صاحبان مقام هم همه محتاج به خدایند. تا خدا چه خواهد. اگر بنا باشد، با واسطه یا بیواسطه تو را نجات میدهد.
مؤمن موحد در قعر چاه گرفتار شد
داستان آن مرد خدا را شنیدهاید یا نه؟ شب تاریکی در بیابان میرود و به قعر چاهی میافتد. در آن ته چاه گرفتار شده بود که ناگهان بعضی از رهگذرها برای اینکه کسی به چاه نیفتد سنگ بزرگی هم روی آن چاه میگذارند و دهانه چاه را میبندند.
اما این شخص در آن قعر چاه، امیدش به خداست. باورش هست اگر عمرش باقی باشد و اجلش نرسیده باشد، خدا او را نجات میدهد.
ناگهان دید از بالای سرش خاک میریزد. نگاه کرد چیزی مانند دُم جانوری به پایین آویخته است دستش را به آن گرفت و بالا آمد.
اگر خدا تو را ازچاه نجات دهد، به هر وسیلهای که خواست تو را بیرون میآورد و اگر نخواهد، با هر وسیلهای هم باشد نخواهد شد.
ترس و اندوه از اولیای خدا دور است
مدبرالامور خداست و تدبیر همه کارها به دست خداست. نسبت به هر فردی چنین است. مدبر جمیع ذرات هستی، خداست.
غرضم آن بود که واضح شود تا وقتی انسان در خوف و حزن از دست دادن اسباب است، جزء اولیای خدا نمیشود چون اولیای خدا از فقدان سبب ترسناک نیستند و بر آتیه نیز اندوهی ندارند.۵
در دنباله زیارت درخواست میکنیم: «راضیه بقضائک؛ خداوندا مرا به قضای خودت راضی بگردان»
خدای من اگر صلاح دانسته به این بلا مبتلا شوم که خیر من است، اگر صلاح هم نداند که واقع نمیشود. لذا چنین فردی نه ازگذشته و نه از آینده باکی ندارد؛ چیزی که از آن مردم معمولی میترسند. اگر خدا خواسته باشد یقیناً خیر من است پس چرا من ناراحت باشم و اگرهم نخواسته باشد که واقع نمیشود.
حسین(ع) و زینب(س) نمونههای کامل اطمینان
حسین(ع) میداند از مکه که حرکت میکند گرفتاریها و سختیها در پیش دارد ولی چون مصلحت خدا و خیر است، و بالا رفتن درجه حسین(ع) به قبول این زحمات است، آن را میپذیرد.
حسین(ع) و زینب(س) نمونههای کامل اطمینان
حسین(ع) میداند از مکه که حرکت میکند گرفتاریها و سختیها در پیش دارد ولی چون مصلحت خدا و خیر است، و بالا رفتن درجه حسین(ع) به قبول این زحمات است، آن را میپذیرد.
حسین(ع) دارای نفس مطمئن است؛ آرامش به خواست خدا دارد و راضی به قضای خداست.
زینب(س) هم در این سفر چقدر آرامش خودش را حفظ کرد، بلکه زنها و بچهها را نیز آرامش میداد. ایمان و نفس مطمئن چه میکند؟ در مجلس «ابن زیاد» و «یزید» و بازار کوفه در حالات زینب نوشتهاند: «وضعش طوری بود مثل اینکه پیش آمدی برایش نشده است.»
زینب(س) هم در این سفر چقدر آرامش خودش را حفظ کرد، بلکه زنها و بچهها را نیز آرامش میداد. ایمان و نفس مطمئن چه میکند؟ در مجلس «ابن زیاد» و «یزید» و بازار کوفه در حالات زینب نوشتهاند: «وضعش طوری بود مثل اینکه پیش آمدی برایش نشده است.»
شیعیان چون کوه استوار
آری، مؤمن چون کوه استوار است که گردباد حوادث او را تکان نمیدهد. خدایا میشود ما هم از اطمینان نفس بهرهای داشته باشیم. مرتبهای از مقام رضا و تسلم نصیب ما شود تا شباهتی هم به شیعیان اهلبیت(ع) داشته باشیم.
من این طور گمان دارم که میان ما و ایشان فاصله زیادی است. هنگام امتحان معلوم میشود که چقدر به اسباب دلگرم هستیم و تکیه به غیر خدا معلوم میشود.
آری، مؤمن چون کوه استوار است که گردباد حوادث او را تکان نمیدهد. خدایا میشود ما هم از اطمینان نفس بهرهای داشته باشیم. مرتبهای از مقام رضا و تسلم نصیب ما شود تا شباهتی هم به شیعیان اهلبیت(ع) داشته باشیم.
من این طور گمان دارم که میان ما و ایشان فاصله زیادی است. هنگام امتحان معلوم میشود که چقدر به اسباب دلگرم هستیم و تکیه به غیر خدا معلوم میشود.
برای اولیای خدا باید فقدان اسباب پیش بیاید تا امتحان شوند. «ابراهیم(ع)» را که میخواهند به «مقام خُلّت» برسانند، او را امتحان میکنند. تو میخواهی به جایی برسی که «سلمان» و «حبیب بن مظاهر» هستند، آیا به خدای خودت اطمینان پیدا کردهای، یا مضطرب هستی و خودت را مستقل میپنداری و هزار مولا برای خودت درست کردهای؟ چون و چراها داری چون خودت را بنده نمیبینی و تعیین مصلحت میکنی، و وقتی خلاف توقعت دیدی، اعتراض داری.
رضا و خوشنودی به خواست حق
لذا در معنی رضا فرمودهاند: ترک اعتراض است. حالش طوری شود به آنچه برایش پیش میآید ایرادی نداشته باشد. هر طور پروردگار من صلاحم را دانسته باشد.
رضا و خوشنودی به خواست حق
لذا در معنی رضا فرمودهاند: ترک اعتراض است. حالش طوری شود به آنچه برایش پیش میآید ایرادی نداشته باشد. هر طور پروردگار من صلاحم را دانسته باشد.
زیارت امینالله را که میخوانیم، درباره هر یک از ائمه(ع)، از او بخواهیم واسطه شود و ما را به مقام اطمینان نفس و رضایت به قضای خداوند برساند.
در توسلاتمان به اهل بیت(ع) نیز این نعمتهای باقی را بخواهید. وقتی میخواهی بمیری با وضع عادیات هیچ فرقی نداشته باشد. ناراحت نباشی از اینکه میخواهی از اینجا بروی. رازق تو در اینجا خداست در برزخ نیز خداست، فردای قیامت هم همین است.
بر سر جنازههایمان میخوانند، که خدایا این بنده تو و پسر بنده تو است، بر تو نازل شده است. اما حال خودت اگر هنگام مرگ چنین باشد، خیلی اثرش بیشتر است. راستی باورت باشد که بر بساط لطف خداوند وارد میشوی.
پینوشتها:
٭ برگرفته از: کتاب نفس مطمئنه، انتشارات کانون تربیت شیراز.
۱. قدیئسوا من الاخره کمایئس الکفارمن اصحاب القبور. سوره صف ۶ آیه ۱۳.
۲. ذلک بأنّ الله مولی الذین آمنوا و انّ الکافرین لامولی لهم. سوره محمد (۴۷)، آیه ۱۱.
۳. و ما من دابّه فی الارض الا علی الله رزقها. سوره هود (۱۱)، آیه ۶.
۴. یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله. سوره فاطر (۳۵)، آیه ۱۵.
۵. الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون. سوره یونس (۱۰)، آیه ۶۲.
پینوشتها:
٭ برگرفته از: کتاب نفس مطمئنه، انتشارات کانون تربیت شیراز.
۱. قدیئسوا من الاخره کمایئس الکفارمن اصحاب القبور. سوره صف ۶ آیه ۱۳.
۲. ذلک بأنّ الله مولی الذین آمنوا و انّ الکافرین لامولی لهم. سوره محمد (۴۷)، آیه ۱۱.
۳. و ما من دابّه فی الارض الا علی الله رزقها. سوره هود (۱۱)، آیه ۶.
۴. یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله. سوره فاطر (۳۵)، آیه ۱۵.
۵. الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون. سوره یونس (۱۰)، آیه ۶۲.