نغمه‌های کوی دوست

روزی یکی از طلّاب «مدرسه رفاه» به امام عرض می‏کند که شما چرا در بین صحبت‏هایتان از امام زمان(ع) کمتر اسم می‏برید؟ امام به محض شنیدن این سخن در جا ایستادند و فرمودند: چه می‏گویی؟ مگر شما نمی‏دانید ما آنچه داریم از امام زمان(ع) است، و آنچه من دارم از امام زمان(ع) است و آنچه از انقلاب داریم از امام زمان است.

 
 
اشاره:
شناخت الگوهای موفّق در عصر حاضر، آرزوی هر جوان حقیقت‏جو و طالب رشد و خوشبختی است. نوشتار زیر نیم نگاهی به گنجینه شخصیتی و زندگی امام خمینی(ره) در دوران حیات روح‏انگیز ایشان دارد. به امید پیروی از گفتار و رفتار الهی او که چون چراغی فروزان، روشنی‏بخش پویندگان طریق سعادت است.

امام برای کارها و فعّالیت‏ها و برنامه‏های روزانه خود جدولی داشتند که خودشان آن را تهیّه می‏کردند. در آن جدول کارهای همه ساعات شبانه‏روزی امام، به جز ساعاتی از شب که برای نماز شب و راز و نیاز با خدا از خواب برمی‏خاستند، درج شده بود.

امام در تمام طول شبانه‏روز، حتّی یک دقیقه وقت تلف شده و بدون برنامه از قبل تعیین شده نداشتند. ایشان روزی سه مرتبه و هر بار نیم ساعت قدم می‏زدند که این راه رفتن با ذکر گفتن همراه بود؛ یعنی نیم ساعت راه رفتن با ساعات تنظیم نمی‏شد، بلکه با ذکرهایشان تنظیم می‏شد.
زیارت عاشورای ایشان ترک نمی‏شد و آن را با صد لعن و سلام می‏خواندند. در ماه مبارک رمضان هر روز ده جز قرآن می‏خواندند، یعنی هر سه روز یک دور قرآن را ختم می‏کردند. آن‏قدر از هوش و ذکاوت برخوردار بودند که نسبت به آنچه در ضمیر انسان مترتّب می‏شد آگاه بودند.
امام معمولاً در مجالس، سکوت اختیار می‏کردند، مگر موقعی که کسی از ایشان چیزی می‏پرسید. با مردم همزیستی داشتند و با خضوع تمام سعی می‌کردند که زودتر سلام کنند و عمل به احکام دین مورد تأکید ایشان بود.
امام در مصرف برق نهایت صرفه‏جویی را داشتند. ایشان مایحتاج خود را روزانه تهیّه می‏کردند و هرگز حاضر نمی‏شدند چیزی را که همان روز احتیاج ندارند تهیّه فرمایند.
امام به نظافت اهمّیت می‏دادند، شاید سال‏ها و سال‌ها یک قبا و لبّاده داشتند و می‏پوشیدند ولی همین یک قبا آنقدر تمیز بود که شاید کم‏تر کسی به نظافت ایشان پیدا می‏شد.
عروس امام در مورد ایشان می‏فرمایند: نجف که بودیم آقا چشمشان ناراحت شده بود، دکتر آمد و چشم ایشان را دید و گفت: شما چند روزی قرآن نخوانید و استراحت کنید. امام یک دفعه خندید و گفتند: دکتر، من چشمم را برای قرآن خواندن می‏خواهم! چه فایده‏ای دارد اگر چشم داشته باشم و قرآن نخوانم؟ شما یک کاری بکنید که من قرآن بخوانم.
امام نقش مادر را در خانه و در تربیت فرزند بسیار تعیین‏کننده می‏دانستند به تربیت بچّه‏ها خیلی اهمّیت می‏دادند و می‏گفتند: اگر کسی بتواند یک نفر را تربیت کند، خدمت بزرگی به جامعه کرده است.
ایشان معتقد بودند که در تربیت فرزند از مرد کاری برنمی‏آید و این کار بر دوش مادر نهاده شده است؛ چون عاطفه زن بیشتر است و قوام خانواده هم باید براساس محبّت و عاطفه باشد و معتقد بودند که شریف‏ترین شغل در عالم، بزرگ کردن یک بچّه و تحویل دادن یک انسان به جامعه است. در طول تاریخ از آدم تا خاتم، انبیا آمدند که انسان درست کنند.
امام، احترام به مادر را بسیار مهم می‏دانستند و سفارش می‏کردند که برای مادرتان هدیه بخرید.
امام در انتخاب همسر، چه برای دخترانشان و چه برای پسرانشان روی خانواده‏هایشان خیلی تأکید می‏کردند. امام می‏فرمودند: خانواده‏ها باید هم مسلک باشند، سنخیت داشته باشند و مؤمن و متعهّد باشند.
از جمله آزادی‏هایی که امام در مورد همه و نیز در مورد فرزندانشان قائل بودند، حقّ انتخاب همسر بود. بنابراین به هنگام ازدواج دخترانشان می‏فرمودند: من فلانی را مناسب تشخیص دادم، امّا نظر نهایی به عهده شما فرزندان است و در صورت عدم تمایل دختران به ازدواج مسئله منتفی بود.
ایشان از مردانی که به همسرانشان جفا کرده، آنها را طلاق می‏دهند و همسر دیگری اختیار می‏کنند، به شدّت نفرت داشتند. البتّه مسائل اخلاقی ایجاب می‏کرد که این نفرت را ابراز نکنند. امام در مورد مهریه فرزندانشان حدّ متعارف را در نظر داشتند. مقدار زیادی را نمی‏پذیرفتند، ولی قانع به این هم نبودند که کسی فقط یک کلام الله مجید را مهر قرار دهد.
یادداشت امام در صفحه اوّل قرآنی که برای یک زوج جوان نوشتند؛ چنین بود: زن و مردی که می‏خواهند ازدواج کنند اگر بخواهند خوشبخت باشند، باید عازم سازش باشند، یعنی باید تمام تلاششان این باشد که با یکدیگر بسازند.
امام در پوشش خانم‏ها روی رنگ خاصّی نظر نداشتند و در کل معتقد بودند که پوشش نباید مفسده‏انگیز باشد، البتّه چادر را بهتر می‏دانستند؛ چون معتقد بودند چادر برای زن برازنده‏تر است و سمبل انقلاب اسلامی است.
امام در عین حال که به ارتباط بین زن و مرد (نامحرم) بسیار حسّاس بودند امّا به این امر نیز معتقد بودند که زن با حفظ خود از گناه می‏تواند بیشترین فعّالیت را داشته باشد.
ایشان در پاسخ به افرادی که از ایشان درخواست کرده بودند از ورود خانم‏ها در تظاهرات و راهپیمایی‏های دوران انقلاب جلوگیری کنند تا احیاناً اهانت و هتک حرمتی نسبت به آنها نشود، می‏فرمودند: خانم‏ها دوش به دوش مردان، در کنار آقایان، در تمام مراحل شرکت داشته باشند و هیچ کس حق ندارد که تفوّهی (حرف و سخنی) نسبت ‏به مسئله جدا کردن خانم‏ها از حرکت‏ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داشته باشد.
امام خمینی(ره) در توصیه به مسئولان می‏فرمودند: شما سعی کنید امکانات تحصیلی را برای خانم‏ها فراهم کنید برای اینکه به اینها در طول تاریخ بسیار ظلم شده، حال برخی از آنها را که من می‏بینم استعدادهای خوبی دارند که باید شکوفا شود و در حقیقت حیف است که هدر رود.
یکی از شاگردان و مریدان امام می‏گوید: روزی برای تکامل معنوی و تهذیب روح از حضرت امام راهنمایی خواستیم، ایشان با یک جمله کوتاه، یک دنیا مطلب به ما گفتند: سعی کنید در اخلاص عمل‏.
در بیرونی منزل امام، یعنی اتاقی که شب‏ها، برای ملاقات با مردم تشریف می‏بردند، فرش‏ها ناقص بود، حجّت‏الاسلام قرهی خدمت امام عرض کرد: آقا اجازه بدهید یک فرش برای اینجا تهیّه کنیم. فرمودند: از توی اندرونی بیاورید، عرض شد آنجا گلیم است و با اینجا جور در نمی‏آید فرمودند: منزل امام زمان(ع)
هم معلوم نیست چی افتاده است.
مهمان‌داری حضرت امام بسیار ساده بود، تشریفاتی نبود، اگر خورشی سر سفره بود یک نوع بود. هیچ‏گاه ندیدم دو نوع خورش سر سفره باشد، امّا نوعاً از خورش قرمه سبزی خوششان می‏آمدند.
برای وضو گرفتن یک قطره آب اضافی مصرف نمی‏کرد، حتّی بین مسح سر و شست‏وشوی دست راست و چپ، شیر آب را می‏بستند تا مبادا آب اضافی از شیر خارج شود.
حضرت امام در عین پرکاری و تلاش مداوم، بسیار منظّم بودند. یکی از اساسی‏ترین رموز موفّقیت امام در زندگی، نظم بود. اهل منزل امام زندگی ایشان را به صورت یک ساعت اتوماتیک خودکار درک کرده‏اند؛ بنابراین دستورالعمل کارشان را از روی کار ایشان منظّم می‏کردند، دقیقاً می‏دانستند که امام چه ساعتی می‏خوابند، چه ساعتی بیدار می‏شوند و چه زمانی برای ملاقات می‏آیند.
اوّلین روز بستری شدن حضرت امام در بیمارستان، همه خانواده دور ایشان حلقه زده بودند، در حالی که حالت رضایت‏آمیزی در چشم‏ها و صورتشان موج می‏زد، سعی می‏کردند که اضطراب و نگرانی ما را تخفیف دهند و گاهی بدون مقدّمه شروع به نصیحت و توصیه می‏کردند؛ مثلاً نمازتان را اوّل وقت بخوانید، سعی کنید از گناهان، چه کوچک و چه بزرگ، اجتناب کنید. بزرگ‏ترین عبادت، گناه نکردن است؛ اگر گناه نکنید خداوند راه توفیق انجام مستحبّات را به شما نشان می‏دهد.
اگر چه حضرت امام مسئولیت رهبری جامعه اسلامی ‌را به دوش داشتند، ولی هیچ وقت مسئله خانواده و محبّت به فرزندان را فراموش نمی‏کردند، ما می‏دیدیم صبح‏ها وقتی که سفره پهن می‏شد، خود حضرت امام چای می‏ریختند.
حضرت امام بسیار به نماز جماعت اهمّیت می‏دادند، بسیار سفارش به نماز می‏کردند و همیشه می‏گفتند: همین که شما می‏گویید اوّل این کار را بکنم بعد نماز می‏خوانم، این خلاف است؛ این حرف را نگویید، به نمازتان اهمّیت بدهید، اوّل نماز.
روزی یکی از طلّاب «مدرسه رفاه» به امام عرض می‏کند که شما چرا در بین صحبت‏هایتان از امام زمان(ع) کمتر اسم می‏برید؟ امام به محض شنیدن این سخن در جا ایستادند و فرمودند: چه می‏گویی؟ مگر شما نمی‏دانید ما آنچه داریم از امام زمان(ع) است، و آنچه من دارم از امام زمان(ع) است و آنچه از انقلاب داریم از امام زمان است.
حضرت امام وقتی وارد مجلسی می‏شدند هرجا که بود، می‏نشستند و غالباً دم در و در جمع مردم کوچه و بازار می‏نشستند و هیچ‏گاه مسندنشین نبودند.
مرحوم حاج آقا مصطفی، فرزند گرامی‌حضرت امام، درباره شبی که امام را در «قم» دستگیر کردند و به «تهران» بردند، به نقل از امام می‏گفت: وقتی مرا می‏بردند، بین قم و تهران ماشین از جاده منحرف شد، من فکر کردم می‏خواهند قضیه را خاتمه بدهند. ولی وقتی مراجعه به قلبم نمودم، دیدم هیچ تغییری نکرده است. حضرت امام بعد از آزادیشان در سال ۴۲ در مسجد اعظم قم سخنرانی کردند و فرمودند: والله من به عمرم نترسیدم. آن شبی هم که مرا از قم به تهران می‏بردند، آنها می‏ترسیدند و من آنها را دلداری می‏دادم.
روزی حضرت امام برای درس دادن وارد شدند، متوجّه شدند که تشکی برای ایشان انداخته‏اند، فوراً آن را کنار زدند و مثل سایر طلّاب روی زیلوی مسجد نشستند و درس را شروع کردند.
یکی از مسائلی که دوستان امام در آن اتّفاق‏نظر داشتند، این بود که ایشان مطلقاً غیبت نمی‏کردند. از همان ایّام جوانی در مجلسی که نشسته بودند، اجازه نمی‏دادند به هیچ وجه کسی غیبت کند و اگر کسی می‏خواست غیبت کند، امام فوراً مطلب را برمی‏گرداندند و رشته سخن را تغییر می‏دادند.
هنگامی‌که حضرت امام در دل شب برای نماز شب از خواب برمی‏خاستند، از یک چراغ قوّه بسیار کوچک استفاده می‏کردند که تنها جلوی پای ایشان را روشن می‏کرد و لامپ را روشن نمی‏کردند و به آرامی‌ راه می‏رفتند تا اینکه دیگران بیدار نشوند.
در کنار «حسینیه جماران»، محلّی از پول مردم ساخته شده بود که بانی داشت و قرار شده بود که کمی‌ به ظاهر حسینیه برسند، روزی امام آمدند و دیدند که بنّاها و کارگران مشغول گچ‏کاری در حسینیه هستند. امام با عصبانیت بیرون آمدند و جمله بسیار عجیبی فرمودند: بگذارید من بمیرم و شما این کارها را انجام دهید.

پی‌نوشت‌ها:

پایگاه اینترنتی:
http://www.imam-khomeini.com
٭ برگرفته از: کتاب‌های: سیره امام خمینی، ج ۱؛ کتاب پرتوی خورشید، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، واحد خاطرات.

ماهنامه موعود شماره ۱۱۲

همچنین ببینید

لوشاتو

لوکاشنکو: به پریگوژین گفتم که نیروهای واگنر مثل حشره له خواهند شد

رئیس جمهور بلاروس تأکید کرد که به رئیس واگنر در مورد نابودی اعضای گروه هشدار …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *