انفعال، ابتذال، انتحار

طى یکى دو سال اخیر، بارها موضوع «خودکشى » برخى مردان و زنان، در صدر اخبار حوادث جامعه شهرى نشسته و ذهن و زبان مردم را به خود مشغول داشته است. واقعه وقتى دردناک و اسفبار مى ‏شود که خبر خودکشى دختران یا پسرانى جوان منتشر شده یا فیلم گفت ‏وگوى آنان، پیش از پرتابشان از بلنداى پلى در یک بزرگراه شهرى بر صفحه تلفن‏ هاى همراه، دست به دست شود.

مصادیق پروازى این‏چنین سیاه و مرگبار، در سایر نقاط جهان، حکایت از واقعه‏ اى در ابعاد جهانى مى کند؛ چنان‏که ذهن برخى جامعه‏ شناسان و روان‏شناسان داخلى و خارجى را به خود درگیر ساخته و درباره این وقایع، تحلیل‏ هاى گوناگونى ارائه کرده‏ اند.
پروژه «نهنگ آبى »، تنها یکى از عوامل مؤثّر در این وقایع شناخته شده و درباره‏اش داد سخن داده‏ اند.
معلوم و مسلّم است که انسان معاصر در عصر حاضر، رویارو با مسئله‏ اى این‏چنین دردناک است. موضوعى آشکار و از پرده بیرون افتاده که به دلیل تکثّر، نمى توان نادیده‏ اش گرفت و درباره‏ اش اندیشه نکرد.

انتشار فیلم کوتاهى از گفت‏وگوى دو دختر اصفهانى، که هر لحظه به لبه پرتگاه نزدیک و نزدیک‏تر مى شوند، قلب‏ ها را فشرد و همه را متأثّر و اندوهناک ساخت؛ در حالى که مى شد سرزندگى را در سیماى آن دو نوگل دید؛ همانان که لحظاتى بعد در برابر دیدگان رهگذران در یک بزرگراه پرپر شده و از بین رفتند. اگر صداى آنان شنیده نمى شد، هر بیننده‏ اى گمان مى برد آن دو در حال رفتن به جشن تولّد یکى از دوستانشان، در میان جمعى شادمان و سرخوشند. آنها تحت تأثیر داروهاى روان‏گردان نبودند و اگر چه از منظرهاى مختلف این واقعه مورد بررسى و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است؛ امّا واقعیت خودکشى به رغم همه برخوردارى ها در میان بى دردى و در فصل جوانى، قابل انکار نیست و تعدّد واقعه نیز نشان مى دهد که با موردى استثنائى و خلاف قاعده مواجه نیستیم. به قول شاعر باید گفت:

خبر آمد خبرى در راه است‏

ناهنجارى ویژه‏ اى که در رویکرد برخى جوانان به خودکشى خود را نشان مى دهد.
آنچه که انسانى را تا منتهاالیه جاده مرگ مى کشد، «انفعال شدید»، «یأس شدید» و فقدان انگیزه‏اى براى ادامه حیات است.
آن هنگام که انسانى «فردا» را فراروى خود تیره و تاریک ببیند، در اوج انفعال، خود را به یکى از مهلکه‏ ها درمى افکند:
۱. ابتذال؛
۲. انتحار.
اتّفاقى در درون یا اتّفاقى در بیرون، همچون نابه‏ سامانى هاى محیط اجتماعى و … گاه چنان نهال تلخ بدبینى، پوچى و انفعال را آبیارى مى کنند که لاجرم، شکوفه سیاه انتحار به بار مى نشیند.
شکست در ماجرایى عاشقانه، سرخوردگى واسپس دویدن‏ هاى تمام نشدنى در میان چالش‏ هاى ناخواسته، تنها مصادیقى از اتّفاقاتى هستند که گاه فراروى انسانى رخ نموده و او را بر سر دو راهى تن دادن به ابتذال و خوش‏ باشى نابخردانه یا انتحار مخیر مى سازد؛ لذا آنکه بیباکى و تهوّر تن دادن به‏ انتحار را در خود نمى بیند، تن به مرداب ابتذال مى دهد تا آنچه را به عنوان رنج مى شناسد، به دست تندباد فراموشى بسپارد.
انگیزه بودن و زندگى، همراه با شادمانگى را در آنکه فراروى خود، افقى تیره و تار مى بیند، نمى توان دید. جوانى که درسینه خود، چاله‏اى و فرادست خود، پرده‏ اى سیاه مى بیند و قدرت مرتفع ساختن این دو را در خود نمى شناسد، لاجرم به یکى از دو گزینه سابق‏الذّکر روى مى آورد. به عبارتى او مرگ را تحمّل‏ پذیرتر از حیات قرین با چاله‏اى سیاه در سینه شناخته و بدان تن مى سپارد.
نگارنده، همه توجّه خود را معطوف وجود برخى پروژه‏ هاى مرگ‏ آفرین، همچون «نهنگ آبى » در شبکه‏ هاى مجازى نمى سازد؛ اگر چه آن را منکر نیست و بى تأثیر نمى شناسد؛ به عبارتى جمله حوادث اخیر را نمى توان معلول این‏گونه بازى ‏ها و پروژه‏ ها دانست؛ زیرا دلیلى و قرینه‏ اى مشاهده نمى شود که همه آنانى که دست به انتحار زده‏ اند، تحت تأثیر این پروژه شیطانى بوده‏ اند.
در نگرش دینى و آموزه‏ هاى توحیدى، جان آدمى، به دلیل علوّ شأن، متوجّه و معطوف حقیقتى نورانى است و در باطن خود، جوینده کمالاتى آسمانى و گریزان از همه آنچه پلیدى و کثیفى است.
«فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ؛
۱
این فطرتى است که خداوند انسان‏ها را بر آن آفریده است؛ دگرگونى در آفرینش الهى نیست؛ این است آئین استوار؛ ولى اکثر مردم نمى دانند.»
به قول رسول خاتم (ص):
«کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَه؛ ۲
همه تولّد یافته‏ ها بر فطرت الهى به دنیا مى آیند.»
و در این معنا، هیچ استثنائى نیست، این شرایط خانوادگى، اجتماعى و سایر عواملند که مولودى را از مسیر روشن و بر حق، خارج ساخته و به مغاک سیاه کفر و شرک و ضلالت درمى افکنند.
میل باطنى هر نوتولّدیافته‏ اى، نیل به فراخناى آسمان نور و روشنایى و کمال مطلوب الهى است و هر چه به نوجوانى و جوانى نزدیک‏تر مى شود، این میل در او شدّت مى گیرد؛ مگر آنکه …
به عکس زنان و مردان میانسال و پیرسال، نوجوان وجوان، نگاهش به افق پیش رو و فرداست و به جز خاطراتى از بازى ‏هاى کودکانه و زندگى در صحن خانه و خانواده، گذشته‏ اى و تاریخى ندارد.
«فقدان هدایت و ارشاد لازم یا سرکوب میل باطنى »، قوّه خدادادى و میل باطنى کودک و نوجوان را در پس پرده برده و مجال عرض اندام را از آن سلب مى نماید؛ به عبارتى دیگر، آن زمان که فرزندان زندگى ما، میان میل باطنى و فطرى خود و جهان بیرونى (مناسبات و معاملات فردى و جمعى ) هم‏خوانى و هم‏نوایى و مجانست را تجربه کنند، پروازى آرام، مؤثّر و پیش برنده را آغاز کرده تا دور دست عالم نور و روشنایى برکشیده مى شوند؛ امّا اگر به هر نحو و نوع، در جان ایشان دستکارى اتّفاق بیفتد (در اثر تعلیمات و القائات مغایر با طلب جان) یا آنکه در جهان بیرونى، مطلوب جان در صورت مناسبات و معاملات سیاسى، احتماعى، اقتصادى و … فراروى آنها قرار نگیرد، آنان در چالشى بزرگ و تناقضى دهشتناک گرفتار آمده و فراروى خود، راهى جز غلتیدن به یکى از دو راه ابتذال یا انتحار نمى نگرند.
وقوع انفعال، نقطه عطفى است که فرزندان آدمى را بر سر دوراهى یادشده مستقر مى سازد. این در حالى است که جان متعالى و فطرت الهى، هیچیک از این دو را پذیرا نیست و مطلوب نمى شناسد.
انتحار، تجربه مرگ طبیعى، واسپس حیات طیبه و به مثابه پلى براى دست‏یابى به حیات باقى نیست و نمى بایست این دو، یعنى انتحار و مرگ را یکى دانست.

سرانجام انتحار، سقوط در مغاک سیاه جهنّمى و مرگ واسپس حیات پاک، صعود به مدارج عالى و متعالى است. عرض کردم دستکارى نابخردانه (و خلاف ناموس هستى که عین تعادل، زیبایى و تعالى است)، در جان انسان یا جهان که انسان‏ ها در آن سیر و سفر مى کنند، طریق پرسنگلاخى را پیشنهاد و مهیا مى کند که سرانجامش، جز سیاهى نیست.
مى خواهم عرض کنم این مائیم که دانسته و ندانسته، نوجوان و جوان را راهى یکى از دو جاده سیاه مى کنیم.
این تعلیمات و القائات دانسته و ندانسته ما یا جامعه و جهانى که ما ساخته و از آن لغزشگاهى براى سوق پیدا کردن آن بى ‏گناهان به سوى هلاکت‏گاه پرداخته‏ایم، است که نوجوان و جوانى را به سوى پرتگاه هلاکت مى ‏کشد. این ما شامل همه اشخاص و عوامل شناخته و شناخته نشده‏اى مى ‏شود که در وقوع یکى از دو واقعه یا هر دوى آنها مؤثّر بوده یا هستند.
معلّمان حقیقى (انبیاء و اولیاء) همه همّتشان مصروف پاسخ‏گویى به طلب جان آدمى است و ایجاد زمینه‏ها و امکاناتى در جهان خارجى (متّکى و مبتنى بر نظام عادلانه) تا در هماهنگى و هارمونى چشم‏نوازى، جان و جسم فرزندان آدمى، سیر و سفرى زیبا به سوى آینده‏اى الهى را تجربه کند و به هیچ‏روى در موقعیت انفعالى، زمینه‏ساز ابتذال یا انتحار قرار نگیرد.
هیچ‏روى در موقعیت انفعالى، زمینه‏ساز ابتذال یا انتحار قرار نگیرد.
مجاهدى که جهان خارجى دست‏ساز ظالمان را هم‏افق و هم‏سو با جهان باطنى خود نمى ‏یابد، پاى در میدان جهاد مى ‏گذارد تا شاید در اثر مجاهدت و حذف عوامل مزاحم و مانع، نوعى هماهنگى و تعادل در میان «جهان خارجى و عالم درونى » را تجربه کند و سیر و سفرى عمومى را براى تجربه کمالات ظاهرى و باطنى فراهم آورد.
بى ‏سبب نیست که در تعلیمات آسمانى، همواره پنجره‏اى بر افقى روشن بر آدمى گشوده مى ‏شود؛ فصل رهایى و ظهور موعود، تا در گام نخست، انگیزه بودن و رفتن و سپس میل به مجاهدت براى دست‏یابى به آن مطلوب، در پیروان ایجاد شود و سپس فراخوانى براى سیر و سلوک در جاده‏اى که به آن عالم نورانى منتهى مى شود.
همه تعلیمات آسمانى ادیان توحیدى در سه ساحت عقیدتى، اخلاقى و عملى، شامل اشارات فکرى و اعتقادى به سوى آن مطلوب و فرهنگ، فرهنگى و ادبى براى رفتن و سرانجام دستورى براى بالا رفتن از نردبان‏
نورانى ‏اند.
همه این معانى را در آموزه‏هاى موعود گرایانه مورد توجّه عموم ادیان توحیدى ملاحظه مى ‏کنید. به عبارتى منجى ‏گرایى و مهدویت، جان جمله آموزه‏هاى دینى، منظور از آن آموزه‏ها و رهنمون به سوى آن عالم پاک است؛ عالمى که در آن، جسم و جان در هماهنگى تام، به آرامشى اثیرى و بالنده مى ‏رسد. تصویر ارائه شده از «فردا»، در آموزه‏هاى مهدوى، همواره «روشن»، «هماهنگ» و «هم‏افق» با جان و فطرت آدمى، انگیزه‏دهنده و شورآفرین است تا هر انسان باورمند به آن آموزه‏ها، همه قواى جسمانى و روحانى را در کارى وارد کند که او را به سوى آن جاده سوق مى ‏دهد و بر آن مى ‏دارد تا در جاده‏اش، سیر و سلوک کند.
حقیقت آموزه‏هاى مهدوى مندرج در تعالیم وحیانى و کلام حضرات معصومان (ع) ذیل سه وجه یادشده، قابل شناسایى و دیدار است:
* پاسخ دهنده به طلب جان آدمى؛
* هدایت همه قواى ظاهرى و باطنى به سوى آرمان ارائه شده؛
* و سرانجام سیر و سلوک تا دست‏یابى به حقیقت مطلوب و مطلوب حقیقى است.
ویژگى آرمانى و متعالى این آموزه سبب مى ‏شود که خستگى، وازدگى و انفعال بر لایه‏هاى درونى جان انسان راه پیدا نکند.
آموزه‏هاى حاصل از علم خودبنیاد جدید که فرزند بلافاصل تاریخ و تفکّر اومانیستى غربى است، از این ویژگى ‏ها تهى است. علّت این امر هم معطوف به «رویکرد این جهانى » و سکولار غرب به عالم و آدم و ادبار به معاداندیشى ویژه تفکّر دینى است.
غرب مدرن، چاله و چالش حاصل از این ضعف در خانه جان انسان عصر مدرن را با «جعل ایدئولوژى » هاى پى ‏در پى سیاسى، اجتماعى و جعل «اسطوره‏ها و قهرمانان» زمینى در عرصه‏هاى مختلف ورزشى، هنرى و … جبران مى ‏کند. ایدئولوژى ‏ها مرام‏هایى هستند که مرگ این حوزه فرهنگى و تمدّنى الحادى را به تأخیر انداخته و هر دم انگیزه‏اى و امیدى براى تجربه جهانى آکنده از برخوردارى، پیشرفت و رفاه به بدنه نحیف آن القاء مى ‏کند و مجال بروز احساس نیاز به دین کامل و جست‏وجوى آن را مى ‏پوشاند و اسطوره‏هاى جعلى، الگویى و مدلى براى بودن و زیستن را فراروى مردم قرار مى ‏دهد تا میل کمال‏طلب شخصى انسان‏ها را تشفّى داده و آنها را با مشغول شدن به سراب، از جست‏وجوى آب‏زلال بازدارد. بدین‏وسیله، انرژى مردم تخلیه و همه فرصت‏ها از دست آنها ربوده مى ‏شود تا زمان تجربه پیرى و بازنشستگى و مرگ فرا رسد.

مجموعه سرگرمى ‏هاى حیوى و شهوى نو به نو در غرب، هماره بر طلب جان آدمى، خاکستر ریخته، مجال بیدارى و هوشیارى لازم را از آن بازمى ‏ستاند؛ امّا در میان ساکنان سرزمین‏هاى شرقى و اسلامى، وضع دیگرى است.
آنان طى قریب به دویست سال اخیر، در جایى میان آسمان و زمین سیر مى ‏کنند، نه شرقى شرقى و نه غربى غربى ‏اند.
باقى ‏مانده‏هاى آثار و آداب حوزه فرهنگ دینى، آنان را به سوى آسمان و لهیب شهوت جهان مدرن غربى، آنان را به سوى زمین مى ‏خواند. در موقعیتى نه این و نه آنى، که از آن، با عنوان «غرب‏زدگى » یاد مى ‏شود. تفصیل این وضع فرصتى دراز مى طلبد.
وضع و موقعیت نوجوانان و جوانان، در این میانه از همه آشفته‏تر و قابل تأمّل‏تر است.
پوشیده نیست که نقل ماجراهاى سال‏هاى گذشته، «نشخوار سالخوردگان» است. این گروه اجتماعى، همه حواسّ خود را معطوف به گذشته و به نقل خاطرات رفته مشغول مى ‏سازند و گاه از آن‏همه گذشته با افتخار و بى ‏افتخار، ایده‏اى و آرمانى براى نوجوانان و جوانان مى ‏سازند.
این در حالى است که این گروه پرانرژى و تنومند در جسم، رویکردى به آینده و چشمى به فردا دارد و در جان، آرمانى مى ‏طلبد و مهیاست همه جوانى ‏اش را پاى آن هزینه کند.
جوان، حامل فطرتى پاک، امّا فاقد تجربه تاریخى کافى است؛ از این‏رو در گذشته سیر نمى ‏کند و چشم به فردا دارد. به همین دلیل، اگر فراروى خود آینده را روشن، امیدآفرین، برانگیزاننده و البتّه دست‏یافتنى نبیند، مبتلاى انفعال شده و پاهایش از رفتن بازمى ‏ماند و چنان‏که معلّمان، پدران و مربّیان خود را جملگى در زمره «نشخوارکنندگان خاطرات و آرزوهاى سپرى شده» ملاحظه کند، از آنان روى برمى ‏گرداند.
در جامعه امروزین ایران اسلامى، عموم متصدّیان امور اجتماعى، سیاسى و فرهنگى، نشخوارکننده خاطرات عصر گذشته‏اند. از این‏رو، مدام از گذشته سخن گفته، برایش نغمه مى ‏سرایند و از هر پیشامدى، بهانه‏اى براى تزئین کردن قاب خاطرات خود بهره مى ‏جویند. وضع، وقتى اسفبار مى ‏شود که این جماعت، اراده کنند خاطرات و ماجراهاى رفته را که از آن‏همه، جز آلبومى مملوّ از عکس باقى نمانده، براى نوجوانان و

جوانان، به مثابه «آرمانى » نورانى، هیجان‏آفرین و برانگیزاننده بسازند. امرى که در حقیقت، همه توان و قوّه آرمانى و برانگیزانندگى خود را از دست داده و در میان مجموعه «واقعیت‏ها و تجربه‏ها»، صدها پیرایه نیز بر آن‏همه آوریخته است، از موضوعات و قهرمانان واقعى و سپرى شده، به هیچ‏وجه آرمانى براى فردا برکشیده نمى ‏شود، آن‏هم ملکوک به صدها لکّه و متّهم به صدها تهمت و از همه مهم‏تر آنکه، مربوط به «عصرى سپرى شده» اند و جوانان قادر به برقرارى نسبت با آن‏همه نیستند و خود را در آن شریک نمى ‏شناسند و از سوى آنان انگیزه و انرژى ‏اى دریافت نمى ‏کنند که بتوانند با بال آن به سوى فردا پرواز کنند. در نتیجه جمعیتى از این جوانان، آن تمنّا و طلب آرمانى را در فضاى مجازى جست‏وجو مى ‏کنند تا در میان مجموعه‏اى از بازى ‏ها و سرگرمى ‏هایى که عموماً غرب یهودى ‏زده آن‏همه را فرارویشان قرار داده است و در وضعى انفعالى، خود را در باتلاق شهوات و لذّات غرقه سازند تا خاکسترى بر اخگر سرخ درون سینه خود ریخته باشند، جریانات سیاسى، اجتماعى شبه‏فرقه‏اى و فرقه‏هاى نوظهور برآمده از هواجس نفسانى نیز در این شرایط، دامگاهى فراروى جوانان طالب آرمان و انگیزه قرار مى ‏دهند و بسیارى را در خود مى ‏گیرند.

این سخن به این معنى نیست که مى ‏بایست همه تجربه‏هاى پدران و آموزه‏هاى گذشتگان ترک شود.
آموزه‏ها و حقایق وحیانى، پشتیبان و تکیه‏گاهى براى سیر و سفر در آینده است و گذشته‏هاى پرافتخار و تجربه کهنسالان در زندگى، به مثابه آینه‏اى عبرت‏آموز براى سیر و سلوک.
کدامین راننده را مى ‏شناسید که در حین رانندگى در جاده، به تمامى چشم به آینه دوخته و عقب سر را بنگرد؟ رانندگان با نگاه به آینده، گذشته را مى ‏نگرند تا مصونیت یابند و رو به جلو مى ‏رانند تا به مقصد برسند.
در فرازهایى از کتاب «استراتژى انتظار»، بیان کردم که بخش مغفول‏مانده حیات فرهنگى مسلمانان به نحو عام و شیعیان به نحو خاص که مى ‏تواند مجال تجدید حیات فرهنگى را سبب شده و پاسخ‏گوى طلب جان جوانان شود، در گفتمان مهدوى قابل شناسایى است.

«گفتمان مهدوى »، واجد پتانسیل و انرژى نهفته بسیارى است که با پشتیبانى بسیارى از آیات، احادیث و روایات رسیده از حضرات معصومان (ع) مى ‏تواند عموم گروه‏ها و طبقات اجتماعى و به ویژه جوانان را از آبشخور خود سیراب کرده و پرتوان به سوى فرداى تعریف شده، یعنى «عصر ظهور» کبراى حضرت ولى ‏عصر (ع) هدایت کند. حصن حصینى که آنان را از همه دام‏هاى چیده شده ابلیس و جنودش مصونیت مى ‏بخشد.
گفتمان مهدوى با تکیه بر تجربه و علم چند هزارساله انبیاء و اصیاء، نسبتى که با جان و سرشت آدمى دارد، با دارا بودن رویکردى جوان‏پسند به فردا (آینده) و فرهنگى غنى براى کشف تعریف بودن و زیستن در عصر غیبت و انتظار، بهترین و پاسخ‏گوترین پاسخ سؤال و طلب انسان مبتلا در دریاى ابتلائات و شبهات است؛ در حالى که به تمامى از آن غفلت مى ‏ورزیم.
براى این گفتمان، ساحات مختلفى مى ‏توان برشمرد که از برخورد مناسبتى آکنده از احساس و شعر و شاعرانه‏ها، آغاز و به ساحت گفت‏وگو از استراتژى کلان براى اصلاح‏گرى معاملات و مناسبات عمومى مستعضفان ختم مى ‏شود، این‏همه در حالى ‏است که در خود و با خود، هستى ‏شناسى ولایى ویژه‏اى را در حوزه تفکّر و نظریه‏پردازى دارد.

این حوزه فرهنگى مغفول، توانایى پاسخ‏گویى به طلب جسم و جان انسان‏ها در همه مناسبات و معاملات فردى و جمعى، نیازهاى حیات در ساحات دنیوى، برزخى و قیامتى را داراست.
حال باید پرسید: چگونه است که مجال و امکان لازم براى هدایت مستضعفان این سرزمین و به ویژه نوجوانان و جوانان تشنه‏کام معرفت و آگاهى به سوى این «هویت» حقیقى فراهم نیامده و در مقابل، فضاى فراخى براى متمسّک شدن مردم به هویت‏هاى جعلى و دست‏ساز یهودیان ایجاد شده است.
دور از انتظار نیست که در وقت مسکوت و مغفول‏گذاردن این بخش مهم از گستره مباحث اعتقادى و نظرى خاصّ شیعى و در میان دریاى موّاج ابتلائات و فتنه‏هاى رهزن، جمعى از جوانان منفعل و ره‏گم‏کرده به دام ابلیس افتاده و خودکشى را تنها راه خلاص خود بشناسند.

مؤسّسه فرهنگى موعود، طى ۲۲ سال گذشته، همه همّت خود را در کار وارد ساخته تا ضمن آرائه گونه‏هاى مختلفى از آثار و محصولات و گشودن ابواب گفت‏وگو از حضرت موعود در وجوه مختلف، جمع بزرگى از مسئولان و متولّیان را متوجّه و متذکّر این معانى شود و خطراتى که جوانان و جامعه جوان شیعى ما را تهدید مى ‏کند، یادآورى نماید.
همه سابقه و لاحقه موعود، پشتیبان این ادّعاست.
ما، ایران را شیعه خانه امام زمان (عج) و همه موجودى مادّى و فرهنگیان را به عنوان امانات آن امام عزیز مى ‏شناسیم و همه صاحبان قلم و امضا را مسئول در برابر آن امام عالى مقام و همه آنچه که بر سر شیعیان و مستضعفان مى ‏آید، مى ‏شناسیم و در همه حوادث سوء رفته و در حال گذار، سهیم مى ‏دانیم. باشد تا روزى همه ما در پیشگاه آن ولى ارجمند و برگزیده خداوند، حجّت لازم براى اعمالمان را اقامه کنیم.
والسّلام.
سردبیر
پى ‏نوشت‏ها:
(۱). سوره روم، آیه ۳۰.
(۲). کلینى، محمّد بن یعقوب، «الکافى »، تهران، اسلامیه، ج ۲، ص ۱۳.

همچنین ببینید

ایرانی و ایران فرهنگی 310x165 - فرهنگ ایرانی و ایران فرهنگی

فرهنگ ایرانی و ایران فرهنگی

۱. قلمرو فرهنگی ایران بزرگ دانش‌آموزان در مدارس، جغرافیای خاکی ایران را، منحصر در ۱۶۴۸۰۰۰ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *