… یکى دو روزى مى شود که شاخه هاى گل محمدى توى گلدون شیشه اى روى میزم را تماشا مى کنم و هر لحظه رنگى از شکفتن غنچه هاى بسته آنها را آرام آرام و یکى یکى باز مى شوند و خنده زندگى سر مى دهند.
رنگ گلها، رنگ زندگى است و طراوتشان، طراوت حیات. به همین خاطر است که کسالت و جمود را از اتاق بیرون بردهاند. چه زیبا در سکوت، بى صدایى را مى شکنند. خوب که گوش بدهى صداى خنده هاى شادمانه شان را مى شنوى و صداى نوشیدن قطره قطره هاى آب صاف و زلال گلدان شیشه اى را.
همیشه از گلهاى پلاستیکى متنفر بوده ام. همه شان بوى رکود، ایستایى و بى بویى مى دهند. وقتى، یکى از این گلهاى شاداب پژمرده مى شوند دلم مى گیرد، مثل شمعى که به آخر مى رسد یا عمر آدمى که به سر مى آید. آنوقت دیگه آب پاک و زلال داخل گلدان هم دردى را دوا نمى کند. گلهاى شکفته آرام در کنار غنچه هاى خودشان مى میرند، غنچه هایى که رنگ و بوى آن گلها را دارند و نمى خواهند که بوى گلها از خاطره ها برود. تازه، دانه ها هم در خودشان نشان گلها را دارند، دانه هایى که دیر یا زود، میان یک خاک مناسب پر و بال مى گیرند و جوانه مى زنند.
ریشه ها همه قوت شاخه هاى گل اند، همه گل اند، همه غنچه ها، حتى آن موقعى که میان خاک پنهانند در همان وقت آن ریشه هاى خاکى و قهوه اى، رنگ سبز و صورتى و سرخ و بوى یاس و مریم و محمدى را در خود پنهان دارند. فقط کافى است که چشم را خوب باز کنى تا با یک نفس عمیق بتوانى بوى گلها را استشمام کنى.
ریشه ها همه رنگ و بوى گلها هستند، به خاطر همین هم هست که وقتى شاخه گلها را از ساقه قطع مى کنى و توى گلدون مى گذارى بیش از دو سه روز دوام نمى آورند بله! ریشه ها همه شادابى و تنومندى شاخه ها هستند.
هیچ ریشه هاى نرم و نازک پیچکها را دیده اى یا ریشه هاى لاغر ساقه هاى گندم و برنج را؟ وقتى ریشه ها نتواند پنجه در خاک بیندازند و از ته زمین آب را بالا بکشند، وقتى ریشه ها قادر به نگهداشتن تنه ها نباشند ساقه ها و شاخه ها روى زمین پخش مى شوند ویا به تنه درختى دیگر و حتى دیوارها و خرپشته ها مى چسبند شاید که بمانند اما تا کى؟ با کوچکترین تلنگرى فرو مى ریزند، به این شاخه ها هیچ چیز نمى شود آویخت. آنها حتى خودشان را هم طاقت نمى آورند …
سردبیر
[۱] —، موعود، ۲۰۵جلد، [بى نا] – [بى جا] – [بى جا]، چاپ: ۱.