کیفیت ظهور( زمان و مکان واقعه)نشانه ها و علائم ظهور

پس چرا حضرت حجت اروحنا فداه ظهور نمی‌کنند…؟!

برای کسانی که می‌گویند: پس چرا حضرت حجت اروحنا فداه ظهور نمی‌کنند...؟!

برای کسانی که می‌گویند: پس چرا حضرت حجت اروحنا فداه ظهور نمی‌کنند…؟!

با وجود اینکه هم از یک ‌سو مشاهده می‌شود که مستکبران عالم هر ظلمی که می‌خواهند انجام می‌دهند و فارغ از افکار عمومی جهان هر جنایتی که بخواهند مرتکب می‌شوند (نظیر اقدامات اسرائیل و آمریکا و…) و انواع فسادها نیز، نظیر فسادهای اعتقادی و اخلاقی و حتی زیست‌محیطی، گریبان تمام بشریت و زمین را گرفته است؛
و هم از سوی دیگر به نظر می‌رسد که حضرت مهدی عج‌الله‌فرجه‌الشریف یاران بسیاری دارند (این همه شهید در دوران دفاع مقدّس، شهدای مدافع حرم از ملیّت‌های مختلف، این همه زوار میلیونی اربعین حسینی و…) این سؤال ممکن است به ذهن بیاید که:
پس علت این‌که حضرت ظهور نمی‌کنند چیست؟

قبل از اینکه بخواهیم به پاسخ این پرسش بپردازیم، لازم است تا چند حدیث شریف تقدیم شود:

سدير صيرفی‌ گويد:
خدمت امام صادق عليه السّلام رسيدم و عرض‌كردم: به خدا كه خانه نشستن برای‌ شما روا نيست،
حضرت فرمود: چرا ای‌ سدير؟!
عرض‌كردم: برای‌ بسياری‌ دوستان و شيعيان و ياورانی‌ كه دارید‌، به خدا كه اگر امير المؤمنين عليه السّلام به اندازه شما شيعه و ياور و دوست می‌داشتند، تيم وعدی‌ (قبيله دو غاصب خلافت) نسبت به حق او طمع نمی‌كردند (و حقشان را غصب نمی‌نمودند.)
فرمود: ای‌ سدير، فكر می‌كنی‌ یاران من چه اندازه باشند؟
گفتم: صد هزار.
فرمود: صد هزار؟!
عرض‌كردم آری‌، بلكه دويست هزار،
فرمود: دويست هزار؟
عرض‌كردم: آری‌ و بلكه نصف دنيا،
حضرت سكوت كرد و سپس فرمود: برايت آسان است كه همراه ما تا ينبع بيایی‌‌؟
گفتم: آری‌.
سپس دستور فرمود الاغ و استری‌ را زين كنند،
…راه افتاديم تا وقت نماز رسيد، فرمود: پياده شويم نماز بخوانيم، سپس… حضرت به سوی‌ جوانی‌ كه بزغاله می‌‌چرانيد نگريست و فرمود:
ای‌ سدير به خدا اگر شيعيانم به شماره‌ی اين بزغاله‌ها می‌بودند، خانه نشستن برايم روا نبود،
آن‌گاه پياده شديم و نماز خوانديم، چون از نماز فارغ شديم به سوی‌ بزغاله‌ها نگريستم و شمردم هفده رأس بودند[۱].

در حالی امام صادق علیه السلام می‌فرمایند که من اگر هفده یار می‌داشتم قیام می‌کردم که برای ایشان فقط حدود چهار هزار شاگرد ثقه در تاریخ ذکر شده! پس مشخص می‌شود که این یاران باید ویژگی‌های خاصی داشته‌ باشند که حتی این شاگردان مستقیم مورد اعتماد خود امام صادق علیه السلام نیز حائز این ویژگی‌ها نبودند. احادیثی که در ادامه تقدیم می‌شود مقداری بیشتر پرده از این ابهام کنار می‌زند.

جمعی از شیعیان خدمت حضرت امام صادق علیه السلام شرفیاب شده و سخن از مشکلات زمان خود کردند، حرفشان به امر فرج رسید و گفتند:
ای پسر رسول خدا چه زمان فرج و گشایش حاصل می‌شود؟
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
آیا خوشحال می‌شوید اگر به این آرزویتان برسید و فرج فرا رسد؟
عرض کردند آری به خدا سوگند!
فرمود: حاضر هستید از اهل و عیال و دوستان و عزیزان خود بگذرید و بر مرکب سوار شوید و لباس رزم بپوشید؟!
عرض کردند: آری
فرمود: حاضر هستید در مقام جنگ و جهاد با دشمنان برآیید؟
گفتند: آری
پس از اینکه حضرت این امور را از آنان اقرار گرفت و با سوگند و قسم آمادگی خود را نسبت به همه‌ی این امور اعلام داشتند،
آن‌گاه فرمود: همانا ما از شما چیزی آسان‌تر از همه‌ی این امور خواستیم ولی شما انجام ندادید!
همگان ساکت شدند؛ یکی از میان جمع پرسید: فدای شما شوم آن امر سهل‌تر که شما از ما خواستید و ما امتثال ننمودیم چه بود؟
حضرت فرمودند: به شما گفتیم ساکت باشید (زبان خود را کنترل کنید)! اگر دست (از گفتارهای نابجایتان) باز می‌داشتید باعث رضایت ما می‌شدید و اگر مخالفت (با این دستور) می‌نمودید (جلوی زبان خود را نمی‌گرفتید) موجب اذیت (و رنجش) ما می‌شدید (با این حال) شما مخالفت کردید و امر ما را انجام ندادید (و جلوی زبان خود را نگرفتید!)[۲].

آیا اعضا و جوارح ما، یعنی چشم و گوش و زبان و دست و پا و ارتزاق و… ما پاک است؟ آیا ما که گمان داریم منتظر حضرتش هستیم و حاضریم جان خود را فدای ایشان کنیم، با رفتار خود موجب رنجش و آزار امام زمانمان نمی‌شویم؟

در روایت دیگری، شخصی به امام باقر (علیه السلام) عرض کرد: آقا جان یاران شما در کوفه فراوانند، بلند شوید و قیام کنید.
حضرت فرمودند: آیا میان آن‌ها اگر نیازی پیدا کنند دست در جیب برادرش می‌کند و به مقدار نیاز برمی‌دارد به شکلی که وقتی دیگری فهمید ناراحت نشود؟
آن شخص گفت: نه!
حضرت فرمود: بنابراین آن‌ها آمادگی یاری مرا ندارند.
بلکه ایشان که حاضر نیستند برای همدیگر پول خرج کنند به خون دادن برای ما بخیل‌تر هستند[۳].

روایت قبلی درباره‌ی اوضاع و احوال اعضا و جوارح شیعیان و مدعیان انتظار و یاری حضرت بود، اما در حدیث فوق، سخن از جوانح و اوضاع باطنی و صفات شیعیان و مدعیان یاری حضرت است؛ آیا ما نسبت به دیگر شیعیان و برادران ایمانی خود چنین سخاوت و برادری و یک‌رنگی و یک‌دلی داریم؟  آیا صفات و اوضاع قلب و جوانح ما ممدوح و مرضی خدا و ولی خدا است؟!

در روایت دیگری از مأمون رقّی نقل شده است:
خدمت امام صادق علیه السلام بودم که سهل بن حسن خراسانى وارد شد، سلام کرد و نشست. سپس گفت ای فرزند رسول خدا! چقدر شما رئوف و مهربان هستید. شما امام هستید، چرا از حق خود دفاع نمى‌‌کنید، با این‌‌که بیش از صد هزار شیعه‌ی آماده‌ی نبرد دارید.
امام علیه‌السلام فرمود: خراسانى بنشین، خوش آمدی.
سپس به خدمت‌کار فرمود: تنور را روشن کن!
خدمت‌کار امام علیه‌السلام تنور را روشن کرد. و امام رو به مرد خراسانى نموده، فرمود: داخل تنور شو!
خراسانى با التماس گفت: ای فرزند رسول خدا! مرا با آتش مسوزان. از جرم من در گذر، خدا از تو بگذرد.
امام علیه‌السلام فرمود: تو را بخشیدم.
در این هنگام هارون مکى وارد شد در حالی‌که کفش خود را با دست گرفته بود، گفت: السلام علیک یا ابن رسول اللَّه.
امام علیه‌السلام فرمود: کفش­‌هایت را بیانداز، برو داخل تنور بنشین!
هارون مکی (بی‌درنگ! و بی‌هیچ سخنی!)، کفش­‌هایش را انداخت و رفت در داخل تنور نشست.
در این هنگام امام علیه‌السلام با مرد خراسانی به سخن­ گفتن پرداخت و مانند کسی که در خراسان بوده از جریان‌هاى آن منطقه خبر داد. سپس فرمود: خراسانى برو ببین در تنور چه خبر است.
خراسانی می‌گوید: به جانب تنور رفتم، دیدم هارون مکی چهار زانو در تنور روشن نشسته است. بعد از تنور خارج شد، و به ما سلام کرد.
امام علیه‌السلام فرمود: از این‌ها در خراسان چند نفر پیدا مى شود؟!
خراسانی گفت: به خدا قسم! یک نفر هم نیست.
امام علیه‌السلام فرمود: (بله) به خدا یک نفر هم پیدا نمى‌شود، ما زمانى که پنج نفر یاور مانند این (هارون مکی) نداشته باشیم قیام نخواهیم کرد، ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر (از هر کس دیگری) می‌دانیم[۴].

آیا ما این‌چنین مطیع محض تمام اوامر آن حضرت خواهیم بود؟ حتی اگر به ظاهر دستوراتشان عقل‌ستیزترین اوامر باشد باشد!

در ماجرای جنگ سپاهیان اندک طالوت با سپاه عظیم و مجهز جالوت که در قرآن بیان شده، گفته شده است که سپاه طالوت، پس از گذر از یک بیابان گرم به نهر آبی رسیدند که آن سوی نهر باید با سپاه جالوت درگیر می‌شدند، طالوت به سپاهش گفت:
«به راستی که خدا شما را به نهر آب مورد امتحان قرار داده، پس هر کس از آن بنوشد از من نیست و هر کس از آن نخورد از من است، مگر به قدر یک کف دست برگرفتن از آب این رودخانه و نه بیشتر…[۵]»
در این جا حکم خدا که توسط طالوت به سپاه خسته‌ی از بیابان گذر کرده‌ی تشنه‌ی در کنار نهر آب داده شد، آن هم در حالی که آن طرف نهر نیز با سپاه عظیم جالوت طرف خواهند شد، کاملاً خلاف عقل ظاهری است!
و قرآن و روایات خبر می‌دهد که اکثر مطلق سپاه طالوت در این امتحان مردود شدند، با اینکه قبل از آن، خدا با حاضر کردن اعجاز گونه‌ی تابوت عهد برای بنی‌اسرائیل، حقانیت و برگزیده‌‌ی الهی بودن طالوت را برایشان کاملاً مشخص و بر ایشان اتمام حجت هم کرده بود!
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در خصوص این آیات می‌فرمایند:
به‌راستی که یاران قائم (عج‌الله‌فرجه‌الشریف) نیز به مانند همین ماجرا امتحان می‌شوند[۶]. (با اوامر و فرامینی که به ظاهر خلاف عقل است، و البته پیش از ابلاغ چنین فرامینی، به مانند ماجرای طالوت و بنی‌اسرائیل، حضرت حجت علیه‌السلام بر طبق روایات به ایشان انواع معجزات را نیز نشان می‌دهد و بر ایشان اتمام حجت می‌کند که حجت برگزیده‌ی خدا هستند!)

مجدد عرض می‌کنم به جهت شدّت اهمیت مطلب؛ آیا ما مدعیان یاری حضرت، مطیع محض تمام اوامر آن حضرت هستیم؟ ولو که به ظاهر عقل‌ستیزترین اوامر هم باشد!!
باز در روایات معتبر و متعدد بیان شده است که حضرت حجت ارواحنا فداه به مانند حضرت خضر و حضرت داوود به علم باطنی خود عمل می‌کنند، آن هم نه فقط در محکمه و محل قضاوت، بلکه مأمور هستند که در همه‌ی امورشان به علم باطنی خود عمل کنند و مهمترین دلیلی که منافق در ساختار ایشان راهی ندارد و قیام و انقلاب جهانی‌ ایشان را نمی‌توانند به انحراف بکشانند نیز همین است که نه اجازه می‌دهند منافقی به ساختارشان راه پیدا کند و نه اجازه می‌دهد در برابرشان منافقی باقی بماند!
ایشان برای اقداماتشان توضیحی هم نمی‌دهند (البته بعد از آن‌که با اعجاز و ادله‌ی خدشه‌ناپذیر اتمام حجت کردند که حجت پروردگار بر خلق خدا هستند)، و اگر کسی بنا باشد با قدرت تشخیص خودش کارها و اوامر حضرت را تحلیل کند، (مانند کاری که حضرت موسی علیه السلام در قبال اقدامات حضرت خضر انجام می‌داد) قطعاً در برابر ایشان خواهد ایستاد و نمی‌تواند اقدامات و اوامر حضرت را که به امر خدا و بر طبق علم باطنی و الاهی ایشان است را تاب بیاورد (آنچنان که حضرت موسی علیه السلام نیز نتوانست اقدامات حضرت خضر را تاب بیاورد چون با علم محدود خود کارهای خضر را تحلیل می‌کرد.)
چنانچه روایات در این زمینه که حضرت حجت در همه‌ی امور به علم باطنی خود عمل می‌کنند فراوان است که می‌توانید به کتاب شریف و بسیار ارزشمند مکیال المکارم اثر آیت الله سید محمد تقی موسوی اصفهانی مراجعه فرمایید[۷].

خوب، این‌ها که بیان شد یعنی چه؟ یعنی اگر کسی سر سوزنی منیّت و نفسانیت برایش باقی مانده باشد، و برای خود تعلّق خاطری هم ارز با اوامر حجت خدا داشته باشد، یا برای خود، استقلالی در قدرت تشخیص قائل باشد (آن هم در برابر حجت خدا در حالی که او برایش با اعجاز و ادله‌ی خدشه‌ناپذیر اتمام حجت هم کرده است)؛ قطعاً نه تنها نمی‌تواند به امام زمانش یاری برساند، بلکه در برابر ایشان نیز خواهد ایستاد!

بزرگی چنین مثال می‌زد؛ می‌گفت هر کسی به چیزی تعلّق خاطر دارد، دقیقاً از همان‌جا امتحان می‌شود که پاشنه‌ی آشیل و نقطه ضعف نفسانیت اوست تا حقیقت عیار ایمانش مشخص شود.
می‌گفت: چقدر ما خانم‌هایی داریم که دعا می‌کنند یابن الحسن ظهور کنید، برای ظهور امام زمان بی‌تاب هستند و اشک می‌ریزند؟! چند نفر از این خانم‌ها، اگر حضرت بیایند به آن‌ها بگویند از شروط ظهور ما این است که هر یک از همسران شما ده زن صیغه‌ای داشته باشند، بی‌درنگ قبول می‌کنند؟!
بعد برای این مثالشان به این حدیث شریف معتبر استناد می‌جستند:
مردى در حضور امام صادق عليه السلام از زن خود سخن به ميان آورد و از ایمان او تعريف كرد. حضرت به او فرمود: آيا [تا به حال] غيرت [و حسادت زنانه‌ی] او را تحريك كرده‌اى؟
عرض كرد: نه.
حضرت فرمود: غيرتش (و حسادت زنانه‌اش) را تحريك كن.
آن مرد رشك همسر خود را برانگيخت، امّا زن پايدارى نشان داد. مرد به امام صادق عليه السلام عرض كرد: غيرتش را تحريك كردم، اما شكيبايى به خرج داد.
حضرت فرمود: پس ایمان او همان‌گونه است كه تو مى‌گويى (چرا که بر امر و دستور و حکم خدا مبنی بر جوازی که به مرد داده است برای اختیار همسری دیگر شکیبا بوده است و اعتراض نداشته)[۸].

یعنی مسئله‌ی لیاقت برای یاری حضرت، مسئله‌ی قربانی کردن هرگونه تعلق نفسانی در ذیل امر و رضای مولاست که به مراتب از جان‌ دادن هم بسیار سخت‌تر است! و این همان بیان خدا در قرآن کریم است که فرموده است:

«فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً[۹]
به پروردگارت سوگند كه آن‌ها ايمان نخواهند آورد، مگر اينكه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند؛ و سپس از داورى تو، حتی در دل خود احساس ناراحتى نكنند؛ و كاملاً تسليم باشند.»

امام صادق علیه السلام در ذیل این آیه می‌فرمایند:
اگر گروهی تنها خدا را بپرستند و برای او شریک نگیرند و نماز برپا داشته و زکات داده و حجّ خانه‌ی خدا را بجا آورند و ماه رمضان را روزه بگیرند، امّا درباره‌ی یکی از افعال و اوامر خداوند یا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنین بگویند:
ای کاش برخلاف آنچه انجام داده، رفتار می‌کرد یا حکم می‌کرد یا حتی بیان هم نکنند بلکه همین فکر به ذهنشان خطور کند، چنین کسانی مشرک می‌شوند.
و سپس همین آیه را تلاوت فرمودند[۱۰].

از یکی از علمای ربّانی معاصر سؤال شد که چگونه یار امام زمان‌مان بشویم و راه رسیدن به امام زمان علیه السلام چیست؟
ایشان در پاسخ، این آیه از قرآن کریم را بیان کرده بودند:
لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ[۱۱]
هرگز به برّ نخواهید رسید تا اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید.

ارتباط این آیه، با رسیدن به امام زمان و یاری حضرت چیست؟
در روایات ذیل این آیه بیان شده است که امامان فرموده‌اند: مقصود حقیقی از بِرّ در این آیه، ما اهل بیت هستیم[۱۲].
یعنی برای رسیدن به امام زمانمان باید تعلّقاتمان را در راه رضای خدا فدا کنیم و بدانیم هر گونه اتکای به فهم و عقل و تشخیص خودمان، ما را به لغزش و گمراهی و در نهایت ایستادن مقابل ولی خدا می‌کشاند!
چناچه مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز می فرمایند: هرکس رأی و نظر و دانش خودش تکیه گمراه شد و هر کس به عقل خودش اکتفا کرد لغزید[۱۳].
و زمانی که به امر خدا، امام زمان علیه السلام با اعجاز و براهین علمی خدشه‌ناپذیر حقانیت خود را اثبات می‌کنند و مشخص می‌شود که ایشان حجت خدا بر خلق هستند، همان عقل که مهمترین وظیفه‌اش یافتن ولی و حجت خداست می‌گوید زین پس باید از او که علمش متصل به علم خداست و جز امر خدا را انجام نمی‌دهد، اطاعت محض کرد، حتی اگر اوامرش به ظاهر خلاف منطق من و خلاف فهم من یا خلاف مطلوب نفس من باشد! و البته این به حرف ساده است و به گواه تاریخ چه بسیار پیروان انبیا که معجزات پیامبرانشان را هم دیدند، ولی در هنگام امتحان از اطاعت ایشان سرپیچی کردند و بلکه در برابر ایشان ایستادند!

برای اینکه باز بهترین تبیین شود که مسئله‌ی لیاقت پیدا کردن برای یاری حضرت چقدر فراتر از آن چیزی است که در اذهان عمومی است لازم است مطلب دیگری تقدیم شود.

در روایات معتبر از جمله حدیث شریفی از امام رضا علیه السلام بیان شده که مراتب ایمان به شرح ذیل است:
همانا دين فقط‍‌ اسلام است، و ايمان يك درجه بالاتر از آن است و تقوى يك درجه بالاتر از ايمان است و يقين يك درجه بالاتر از تقوى است
و ميان مردم چيزى كمتر از يقين تقسيم نشده است،
روای می‌گوید عرض‌كردم يقين چيست‌؟
حضرت فرمود: توكل بر خدا… [۱۴]
بر طبق این حدیث شریف، مشخص می‌شود که یقین مرتبه‌‌ای برتر و متعالی‌تر از تقواست!

همچنین در روایتی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل شده که رسول خدا حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله خطاب به ایشان، بخشی از اوصاف منتظران حقیقی و بهشتی امام زمان عج‌الله‌فرجه‌الشریف را در عصر غیبت چنین بیان می‌کنند:
منتظرانی اهل یقین بدون هیچ تردید و اعتراضی، صابر و تسلیم محض[۱۵].

بنابر این، یاران حضرت همگی اهل یقین و حقیقتاً اهل توکّل هستند؛ و مقام اهل یقین و اهل توکل حقیقی از مقام اهل تقوا چنانچه بیان شد بالاتر است؛ یعنی به عنوان نمونه همه‌ی اوصاف بلند و متعالی‌ای که حضرت امیر صلوات الله علیه در خطبه‌ی متقین برای توصیف اوصاف اهل تقوا بیان داشته‌اند را یاران امام زمان دارا هستند و البته بالاتر از آن را نیز دارند چرا که بیان شد مرتبه و مقام یاران حضرت، مرتبه و مقام اهل یقین و متوکلان حقیقی است.

برای اینکه مقداری بهتر مشخص شود که چه ویژگی‌ مهمی را این یاران حضرت که اهل یقین و توکل حقیقی‌ هستند دارا می‌باشند، دو حدیث دیگر تقدیم می‌شود که بیان برخی از ویژگی‌های اهل یقین و توکل و حقیقی است:
حدیث نخست درباب برخی ویژگی‌های اهل یقین:
یکی از نشانه‌های یقین صحیح این است که اگر انسان بین دو امر مخیر شد که در یکی رضای خالق و خشم مخلوق و در دیگری عکس آن باشد، رضای خالق را بر رضای مخلوق ترجیح دهد و هرگز بر هیچ یک از مقدّرات الهی اعتراضی نداشته باشد[۱۶].

حدیث دوم درباره‌ی معنی حقیقی توکل:
جبرئیل امین به نبی اکرم صلی الله علیه و‌ آله در توضیح بیان معنی توکل می‌فرماید:
و اما توکّل بر خداوند عزّ و جلّ عبارت است از اینکه:
انسان بداند که مخلوق هیچ ضرر و نفعی برایش ندارد، نه می‌تواند (استقلالی) چیزی عطا کند و نه می‌تواند مانع چیزی شود و بر این اساس شخص از مخلوقات مأیوس می‌شود، وقتی چنین شد، برای احدی جز خدا کار نمی‌کند و جز به خدا امید نمی‌بندد و جز از خدا نمی‌ترسد و جز به خدا طمع نمی‌ورزد[۱۷] و این حال همان توکّل واقعی است[۱۸].

این روایات در توصیف ویژگی‌های اهل یقین و اهل توکل یعنی چه؟
یعنی یاران واقعی امام زمان عج‌الله‌فرجه‌الشریف همگی اهل توحید افعالی هستند و جز خدا مؤثری در این عالم قائل نیستند!
و تا این امر برای انسان باور قلبی و یقینی نشود که جز خدا احدی نمی‌تواند به انسان نفع و ضرری برساند، نه انسان از ریا نجات پیدا می‌کند و نه از عجب رهایی می‌یابد!
چرا از عجب رهایی نمی‌یابد؟ چون برای خودش به شکل استقلالی منشا اثری در نیکی‌هایش قائل است، لذا دچار عجب می‌شود چون خود را فقر محض و نیاز محض و تقصیر محض نمی‌بیند و هر امر نیک در خودش را نیز توفیق الهی محض نمی‌داند! بلکه برای خود به شکل استقلالی شأنی و سهمی در این خیری و نیکی که در خود و رفتارش می‌بیند قائل است؛ لذا از عجب رهایی نمی‌یابد.
چرا از ریا نجات پیدا نمی‌کند؟ چون برای خلق منشأ اثری استقلالی برای کسب سود یا دفع ضرر قائل می‌شود،‌ لذا آگاهانه یا حتی ناخودآگاه وقتی کاری می‌کند، جلب نظر آن خلقی که می‌پندارد در کسب سود یا دفع ضررش مؤثر هستند هم دخیل می‌شود.
لذا بدون تحقق این توحید افعالی (یعنی باور یقینی به اینکه جز خدا در این عالم هیچ کس در سود و زیان انسان اثر استقلالی ندارد) هرگز اخلاصی محقق نخواهد شد.

و برای نیل به این مقامات، یعنی رسیدن به مقام اهل یقین و توکل حقیقی ضمن اینکه باید همواره در شناخت عمیق دین و تحصیل اعتقادات صحیح و عمیق تلاش کرد، باید طبق دانسته‌های یقینی عمل کرد و هرگز بر خلاف یقینات عمل نکرد. چرا که عمل بر خلاف امور یقینی ویران‌کننده‌ی تقوا و در نتیجه نابودگر فرقان است؛ فرقانی که قدرت تشخیص حق از باطل در انسان است و اگر آسیب دید انسان نمی‌تواند بفهمد حق و باطل چیست و وظیفه‌اش چیست که طبق آن بخواهد عمل کند.
و علاوه بر این بذلِ تمام توان برای تحصیل اعتقادات صحیح و مجاهده با نفس و تشیخص وظیفه و عمل طبق آن و پرهیز از بدعت‌ها و مؤانست با نااهلان و مجالست و اطاعات از نیکان، باید تضرّع تام به درگاه الهی داشت و ضمن اقرار به عجز و تقصیر به اولیای الهی نیز توسل داشت، تا خدا و اولیایش إن‌شاء‌الله دست‌گیر انسان شوند در این مسیر.

در پایان باید عرض کنم، این‌ها که بیان شد، برای تبیین این حقیقت بود که اگر حضرتش ظهور نمی‌کنند، نه به جهت خدایی ناکرده بخل خدا و ایشان است و نه به جهت جهل یا عجز ایشان، بلکه به این خاطر است که مسئله‌ی فرج و ظهور و قیام آن حضرت بنا نیست با اختیار بشر تعارض داشته باشد؛ بلکه باید در دل وجود اختیار باشد و نصرت معجزه‌وار الهی اساس کار نیست، بلکه ضمیمه به مجاهدت‌ها و رشادت‌های یاران راستین و پرشمار حضرت است؛ چنانچه در این حدیث شریف از حضرت امام محمد باقر علیه السلام حضرت در این خصوص می‌فرمایند:
بشير نبّال نقل می‌کند: به مدينه خدمت امام باقر علیه السلام شرفیاب شدم عرض كردم: برخی از شیعیان شما می‌گویند: وقتی مهدىّ‌ قيام كند همۀ كارها از براى او به خودى خود درست شود و به اندازۀ حجامتى خون نمي‌ريزد.
حضرت فرمود: هرگز چنين نيست، سوگند به آن كس كه جان من به دست او است، اگر بنا بود كارها به خودى خود براى كسى درست مي‌شد، هر آينه براى رسول خدا صلی الله علیه و‌ آله (که افضل از قائم عج‌الله‌فرجه‌ بودند) درست مي‌شد. آن‌گاه كه دندان‌هاى جلو آن حضرت شكست و صورت مباركش زخم برداشت. نه، هرگز، سوگند به آن كس كه جان من به دست او است، تا ما و شما عرق و خون بسته را پاك كنيم و سپس پيشانى‌اش را-بنشانى علامت-مسح كرد. (یعنی سختی‌های بسیار باید برای تحقق این امر متحمّل شد)[۱۹].

و برای تربیت چنین یارانی با این درجه از ایمان و یقین ابتلائاتی سخت و دشوار لازم است تا این ایمان و اخلاص و یقین در دل این ابتلائات محقق شود، و از اینجا مشخص می‌شود که یکی از دلایلی که قبل از ظهور بشر با سوء اختیارش این‌چنین زمین را از ظلم و جور و شرک و نفاق و فساد و کفر پر می‌کند ریشه در چه امری دارد!
اولا خدای متعال بنا نیست با اجبار مانع شود و بشر خودش باید به این بلوغ برسد که ادعای استغنایش از آسمان، حتی برای امور دنیایی‌اش ادعایی گزاف بوده و برای این بشر مدعی استغنای از آسمان و اکتفاگر به عقل و علم خودبنیادش چیزی جز بن‌بست به دنبال نداشته.
چرا که به گواه سازمان بهداشت جهانی افسردگی تا سال ۲۰۳۰ به نخستین عامل تهدید‌کننده‌ی سلامت بشر تبدیل می‌شود با روندی رو به رشد و افزایشی در سراسر جهان و باز به گواه تحقیقات معتبر میان افسردگی و مدرن شدن سبک‌زندگی رابطه‌ای کاملا مستقیم و معنادار وجود دارد و باز به گواه تحقیقات معتبر شکاف طبقاتی و حذف قشر متوسط با سرعتی فزاینده در کل ساختارهای اقتصاد جهانی (چه قدرت‌های سنتی اقتصادی مثل آمریکا و آلمان و ژاپن و چه قدرت‌های نوظهور اقتصادی مثل چین و هند و برزیل و…) به شدّت رو به رشد است و از این دو مهمتر، اساساً با توجه به میزان مصرف مورد نیاز مواد اولیه برای بقای این ساختار تمدّنی عملاً بدبینانه تا سال ۲۰۵۰ و خوش‌بینانه با بهره‌گیری از همه‌ ظرفیت‌ها در صرفه‌جویی و بازیافت نهایتاً تا ۲۱۰۰ این تمدّن با این وضع مصرف انرژی توان بقا ندارد و زمین از تبعات زیست‌محیطی سوخت‌های فسیلی و حتی به اصطلاح سوخت‌های پاک (نظیر باطری‌های لیتیومی و خورشیدی و انرژی هسته‌ای) و… و انواع زباله‌ها و پسماندها عملا غیر قابل زیست و به مرحله‌ی غیرقابل بازگشت می‌رسد و برای بقا راهی ندارد جز اینکه پارادایم مرکزی این تمدّن یعنی ماتریالیسم و روش علمی که از همان ابتدا هر عامل فوق محسوسی را حذف می‌کند در تحلیل را از اساس کنار گذارد و به طبع کنار گذاشتن ماتریالیسم و روش علمی، باید اومانیسم و سکولاریسم نیز کنار گذاشته شوند و البته حتی اگر اکثر مردم دنیا قبل از نهایی شدن بحران به این حقیقت وقوف یابند، آن عده‌ی محدودی که سود سرشارشان در بقای این پارادایم است و اتفاقا قدرت رسانه‌ای و نظامی و تکنولوژیک و اقتصادی دنیا را هم در قبضه‌ی خود دارند، با هر گونه تلاش برای تغییر اساسی در هسته‌ی مرکزی این پارادایم شدیدترین برخورد را خواهند کرد، چرا که این تغییر برابر است با نابودی امپراطوری آن‌ها و حضرت حجت برای این انقلاب جهانی خود و تغییر این پارادایم مرکزی نیاز به یارانی بصیر و بسیار پایدار در اوج استقامت و ایمان دارند تا از هر لغزش و سستی در مسیر این مبارزه‌ی سخت در امان باشند و با حفظ اختیار بشری این تغییر عظیم را به انجام رسانند با هدایت خود حضرت حجت ارواحنا فداه و استقبال جهانی آن.
چنین یارانی با این درجه از بصیرت و ایمان و تقوا و یقین فقط در دل سخت‌ها و ابتلائات بزرگ و دشوار و حرکت در مسیر مخالف و متضاد با سختی و آسایش تربیت می‌شوند؛ چنانچه مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام به زیبایی در فرازی از خطبه‌ی قاصعه این حقیقت را چنین بیان فرمودند:

اگر خداى سبحان اراده مى‌فرمود، به هنگام بعثت پيامبران، درهاى گنج‌ها، و معدن‌هاى جواهرات، و باغات سرسبز را به روى پيامبران مى‌گشود، و پرندگان آسمان و حيوانات وحشى زمين را همراه آنان به حركت در مى‌آورد.
امّا اگر اين كار را مى‌كرد، آزمايش از ميان مى‌رفت، و پاداش و عذاب بى‌اثر مى‌شد، و بشارت‌ها و هشدارهاى الهى بى‌فايده مى‌بود، و بر مؤمنان اجر و پاداش امتحان‌شدگان واجب نمى‌شد، و ايمان آورندگان ثواب نيكوكاران را نمى‌يافتند، و واژه‌ها [مانند صابر، شاکر، متوکل و…]، معانى خود را از دست مى‌داد.
در صورتى كه خداوند پيامبران را با عزم و اراده‌ی قوى، گرچه با ظاهرى ساده و فقير مبعوث كرد، با قناعتى كه دل‌ها و چشم‌ها را پر سازد، هر چند فقر و ندارى ظاهرى آنان چشم و گوش‌ها را خيره سازد.
اگر پيامبران الهى، داراى چنان قدرتى بودند كه مخالفت با آنان امكان نمى‌داشت، و توانايى و عزّتى مى‌داشتند كه هرگز مغلوب نمى‌شدند، و سلطنت و حكومتى مى‌داشتند كه همه چشم‌ها به سوى آنان بود، و مردم برای رسیدن به آنان بار سفر می‌بستند، در آن صورت پذیرش و باور آنان برای مردم آسان‌تر می‌بود و زمینه‌ی غرور و سرکشی در برابر حق کمتر می‌شد
و متكبّران در برابرشان سر فرود مى‌آوردند، و تظاهر به ايمان مى‌كردند، از روى ترس از قدرت آن‌ها يا علاقه‌اى كه به مادّيات داشتند.
در آن صورت نيّت‌هاى خالص يافت نمى‌شد،
و اهداف غير الهى در ايمانشان راه مى‌يافت،
و با انگيزه‌هاى گوناگون به سوى نيكى‌ها مى‌شتافتند.
اما خداوند سبحان اراده کرده است که پیروی از پیامبرانش، ایمان به کتاب‌هایش، فروتنی در برابر ذاتش، تسلیم در برابر فرمانش، و اطاعت از او، اموری ویژه و خالص برای خودش باشد؛ اموری که هیچ انگیزه یا آمیختگی غیرالهی در آن‌ها راه نیابد.
و هر مقدار آزمايش و مشكلات بزرگتر و سخت‌تر باشد، ثواب و پاداش نيز بزرگتر خواهد بود (و اخلاص و ایمان حقیقی بیشتر نمایان خواهد شد[۲۰].)
و چنانچه بیان شد، این است که در آخرالزمان و قبل از ظهور شرایط برای مؤمنین سخت و سخت‌تر می‌شود و ابتلائات سنگین و سنگین‌تر و خدا در وصف آن فرموده:
«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ[۲۱]
به يقين همه‌ي شما را با امورى همچون ترس، گرسنگى و كاهش در مال‌ها و جان‌ها و ميوه‌ها‌ آزمايش مى‌كنيم؛ ‌ و بشارت ده به صابران.»
محمد بن مسلم می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) شنیدم که فرمود: پیش از ظهور قائم (علیه‌السلام)، نشانه‌هایی از جانب خداوند عزّوجل برای مؤمنان خواهد بود.
عرض کردم: فدایت شوم، آن نشانه‌ها چیست؟
فرمود: همان است که خداوند عزّوجل فرموده: و قطعاً شما را می‌آزماییم. یعنی مؤمنان را، پیش از خروج قائم (علیه‌السلام)، با چیزی از ترس، گرسنگی، کاهش در اموال، جان‌ها، و ثمرات؛ و بشارت ده به شکیبایان.
سپس امام توضیح داد و فرمود:
ترس: از پادشاهان بنی فلان در پایان دوران حکومتشان.
گرسنگی: به‌سبب گرانی قیمت‌ها.
کاهش در اموال: رکود تجارت و کمبود درآمد.
کاهش در جان‌ها: مرگ‌های گسترده.
کاهش در ثمرات: کم‌بازدهی محصولات کشاورزی.
و در چنین اوضاع و شرایطی بشارت ده به صابران، به تعجیل در ظهور قائم (علیه‌السلام).
سپس فرمود: ای محمد، این است تأویل آیه. همانا خداوند تعالی می‌فرماید: «و تأویل آن را جز خدا و راسخان در علم نمی‌دانند[۲۲]

لذا با توجه به کل آنچه بیان شد، حال بهتر این دو حدیث شریف فهم می‌شود:
حدیث نخست از حضرت امام محمد باقر علیه السلام‌ که می‌فرمایند:
اگر به تعداد ۳۱۳ نفر اهل بدر، برای امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف یار پیدا بشود، بر ایشان واجب می‌شود که قیام کند و تغییر ایجاد کند[۲۳].
یعنی به قول آیت الله بجهت رضوان الله علیه ما ساده گرفتیم آمدنش را
و:
سال‌ها منتظر سيصد و اندی مرد است
آن‌قَدَر مرد نبوديم كه يارش باشيم

 

و حدیث دوم از مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام که وصف فرزند دل‌بندشان مهدی عج‌الله‌فرجه‌الشریف فرمودند:
صاحب این امر، همان رانده‌ شده‌ی فراریِ تک و تنهاست[۲۴].

به قول استاد بزرگوار ما، حضرت حجت ارواحنا فداه، مفرد مذکّر حاضر هستند!
این ما هستیم که غایب هستیم از آن جایگاهی که باید باشیم…

با این مقدّمات مشخص شد که اینکه حضرت با وجود این شرایط ظهور نمی‌کنند، چون اولا جهان هنوز آنچنان که باید خواهان حضور آن منجی الهی نیست و بشر همچنان به خودش و دستاوردهایش برای بهبود و درست کردن این اوضاع دل‌بسته و چشم امید دارد.
در ثانی و از آن مهم‌تر! یارانی با کیفیت لازم از حیث ایمان و یقین و توکل که برای تحقق این انقلاب جهانی با حفظ اختیار بشری نیاز هست هنوز برای حضرت محیا نشده است که این مقاله در حقیقت تلاشی بود تا مشخص کند که چرا این یاران کیفیتی بسیار فراتر از حد تصور ما در ایمان و یقین و تقوا و توکل دارند.

اما از سوی دیگر و به عنوان حسن ختام، برای اینکه ما دچار یأس هم نشویم و امر لایق شدن برای یاری امام زمان ارواحنا فداه را محال و نشدنی نپنداریم، روایتی بسیار معتبر تقدیم خواهم کرد که بشارتی عظیم برای ما منتظران ضعیف و عاصی حضرتش است که بعد از آنکه تمام تلاش خود را کردیم و دست توسل به اولیای خدا و تضرع به درگاه الهی داشتیم، چشم امید به فضل و بی‌استحقاق‌بخشی خدای متعال و دستگیری اولیایش داشته باشیم که:
گر گدا کاهل بُوَد تقصیر صاحب‌خانه چیست؟

اما مطلبی بسیار مهم و معتبر و تکان‌دهنده که  بشارتی حیات‌بخش و بی‌نظیر برای منتظران گنهکار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است:
«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا[۲۵]
بگو ای بندگان من که در انجام گناه در حق خود زیاده‌روی کرده‌اید، از رحمت خدا نا امید نشوید، چرا که به تحقیق خداوند همه گناهان را می آمرزد.»

استدعا دارم با صبر و حوصله تا پایان، مطلب را دنبال فرمایید.
اگر شما از محبان و ارادتمندان حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف باشید به شما اطمینان می‌دهم إن‌شاء‌الله که این حکایت، امیدبخش‌ترین و حیات‌بخش‌ترین حکایتی است که به عنوان یک دوستار و منتظر امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف تا کنون مطالعه کرده‌اید یا شنیده‌اید (به خصوص اگر کارنامه عملتان چون نگارنده پر باشد از…!)
حکایتی که به عنوان حسن ختام خدمت شما تقدیم می‌شود در بسیاری از منابع معتبر نظیر اثباة الهداة (اثر شیخ حر عاملی)،
فرج المهموم (اثر سید بن طاووس)، مدینة المعاجز (اثر سید هاشم بحرانی)، الخرائج (اثر قطب راوندی) و بحارالانوار (اثر علامه مجلسی) نقل شده است، ما در اینجا پس از نقل ماجرا، متن و سند آن را بر طبق آنچه در کتاب غیبت شیخ طوسی رحمت الله علیه آمده ذکر می‌کنیم.
و اما برویم سر اصل مطلب:
شخصی است به نام قاسم بن علاء، از یاران باوفای ائمه علیهم السلام است که توفیق یافت تا مقام وکالت سه امام همام یعنی امام هادی، امام حسن عسکری و امام زمان علیهم السلام را در منطقه آذربایجان به عهده بگیرد.
از سوی امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف برای او مکرر نامه می‌آمده و در اواخر عمر ۱۱۷ ساله‌اش به مدّت دو ماه برایش نامه‌ای از سوی حضرت نمی‌آید و او نگران می‌شود،
شخص بزرگواری که این حکایت را برای ما بیان می‌‌کرد، فرمود که همین نگرانی قاسم از نرسیدن نامه از سوی حضرت بعد از گذشت دو ماه، نشان می‌دهد که مراودات او با حضرت به فاصله‌های زمانی کم و مستمر بوده است.
بالاخره پس از دو ماه از سوی حضرت پیکی بر او وارد می‌شود و او پس از استقبال ویژه از ایشان، نامه را دریافت می‌کند و با توجه به اینکه از ۸۰ سالگی نابینا شده بوده، آن را به پیشکار خود می‌دهد تا بخواند.
پیشکار پس از مطالعه به گریه می‌افتد، قاسم از او می‌پرسد چه شده، خبر بدی است؟!
پیشکار می‌گوید برای شما نه خبر بدی نیست، اما برای ما چرا خبر بدی است…
حضرت در نامه به قاسم بیان فرموده بودند که، از زمان رسیدن نامه به او بیش از ۴۰ روز زنده نخواهد بود و از روز هفتم دریافت نامه بیمار می‌شود و یک هفته قبل از مرگ هم بینایی‌اش را دوباره باز می‌یابد.
حضرت به همراه نامه، برای او کفن هم فرستاده بودند!
قاسم پس از اطلاع از محتوای نامه بی‌درنگ از پیک از حضرت می‌پرسد: علی سلامةٍ من دینی؟ (آیا هنگام مرگ دینم در سلامت است؟)
پیک می‌گوید بله در هنگام مرگ دینت در سلامت خواهد بود.
آن شخص بزرگواری که مطلب را برای ما نقل می‌فرمود از این پاسخ پیک استفاده کرد که او یک شخص عادی نبوده است، بلکه از خصّیصین حضرت بوده.
در نقل آمده که پس از شنیدن این پاسخ از پیک، قاسم خندید (فضحک). (ای خوش بر احوالش)
قاسم همکاری داشت به نام عبدالرحمن که در امور مالی و دنیوی با او مراوده داشت؛ او یک سنی‌ ناصبی بود و از عالمان اهل سنت هم بود و در مناظره با شیعیان هم بسیار سرسخت بوده.
قاسم به اطرافیانش می‌گوید: دوست دارم تا این نامه را به عبدالرحمن هم نشان دهم تا بلکه هدایت شود.
از قضا در همان هنگام که پیک وارد خانه شده بود، عبدالرحمن نیز برای کاری به آنجا آمده بود.
قاسم به رغم مخالفت اطرافیان نامه را به عبدالرحمن نشان می‌دهد؛ عبدالرحمن بعد از خواندن نامه با حالت خشم و ناراحتی به او می‌گوید:
ای قاسم از خدا بترس، تو مرد فاضل و عاقلی هستی، این چه نامه‌ای است که به من نشان می‌دهی که در آن ادعاهایی شده است که مخالف سخنان خداوند در قرآن است.
مگر نخوانده‌ای که خدا می‌فرماید:
«وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ[۲۶]
هیچ‌کس نمی‌داند که فردا (از سود و زیان) چه کسب خواهد کرد و هیچ‌کس نمی‌داند که به کدام سرزمین خواهد مرد.»
و می‌فرماید:
«عَالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا[۲۷]
(خداوند) آگاه به غیب است و کسی را بر غیبش آگاه نمی‌کند.»
پس در این هنگام که عبدالرحمن این آیه را خواند، قاسم خندید و گفت: چرا آیه را کامل نمی‌خوانی؟!
بگو که در ادامه آیه هم خداوند می‌فرماید:
«إِلّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۲۸]
(خداوند کسی را از غیبش آگاه نمی‌کند) مگر آن رسولش را که از او راضی باشد.»

و آقا و مولای من از همان فرستادگان است که خداوند از او راضی گشته! حال اشکالی که ندارد، این نامه را که دیدی، از امروز تا ۴۰ روز آینده احوال مرا در نظر داشته باش، اگر همان شد که در نامه بیان شده، پس از عاقبتت بترس و بدان که در گمراهی هستی!
عبدالرحمن این را شنید و قبول کرد. پس از گذشت هفت روز، قاسم مریض شد و در بستر افتاد و یک هفته مانده به چهل روز هم خداوند بینایی‌اش را به او بازگرداند.
وقتی بینا شد اولین کسی را که دید فرزندش حسن بود که در حیاط مشغول کاری بود.
این فرزند قاسم، شخصی بود به نام حسن که اهل معصیت بود و قاسم از شراب‌خواری‌اش مطلع بود، و خود پسر به پدر گفته بود که از گناهان بزرگ دیگرم بی‌خبری!
تا چشمان قاسم به حسن افتاد سه‌ بار این چنین دعایش کرد: «خداوند تو را از معصیتش نجات دهد و توفیق بندگیش را نصیبت گرداند.»
چند روز بعد هم دوباره او را صدا زد، به او گفت: ای فرزند، می‌دانی که مسئول زمینی هستم که وقف امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف است. پس از من متولی آن زمین بشو و در هر سال نیمی از سود را برای خود بردار و نیم دیگر را برای حضرت بفرست و من امیدوارم که بعد از من امام زمان علیه السلام  تو را به عنوان وکیل در این منطقه انتخاب نماید؛
وقتی که آن شخص بزرگوار به اینجای حکایت رسید، همان بر سر منبر اشک از چشمانش جاری شد و گفت: «ین برای امثال ما خیلی مایه امید است!!»
خلاصه وقتی که قاسم این مطلب را که به حسن گفت، او منقلب شد، گریه کرد و از خدا طلب بخشش کرد و به پدر قول داد که تمام تلاشش را می‌کند که از  شرابخواری و آن گناهان دیگری که پدر از آن بی‌خبر بود دست بردارد.
بیناشدن قاسم پس از دریافت این نامه چنان سروصدا به پا کرد که قاضی القضات بغداد برای صحت و سقمش اقدام کرد و خبرش به شدّت همه جا در بین شیعیان و اهل سنت پیچید.
در پایان چهل روز قاسم از دنیا رفت.
نقل شده است که عبدالرحمن در تشییع قاسم با سر و پای برهنه پیشاپیش جنازه می‌دوید و ندای یا مولا یا مولا سر می‌داد. اطرافیان ناصبی عبدالرحمن که بسیار از این حالت وی خشمگین بودند به شدّت به او اعتراض کردند که تو که با این رافضی‌های فاسد الاعتقاد این‌همه مناظره کردی آخر این چه کار است که می‌کنی؟!
او در پاسخ گفت: ساکت شوید که من چیزی دیده‌ام که شما ندیده‌اید و حجت بر من تمام شده است و تشیّع خود را اظهار کرد.
اما بشنوید از مهمترین بخش حکایت که برای بنده و امثال بنده امیدبخش که نه حیاتبخش است و به دل‌های مرده من و امثال من جان دوباره می‌بخشد.
پس از مدّت کوتاهی نامه‌ای از امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف برای همان حسن آقایی که شراب‌خوار بود و کارهای فلان و فلان هم می‌کرد (و البته به دعای پدرش توفیق یافته بود و پشیمان شده بود و توبه‌ی راستین کرده بود) فرستاده شد
که در آن حضرت ضمن تعزیت و سرسلامتی بابت مرگ پدر به او برایشان همان دعایی را کرده بودند که پدرش در حقش کرده بود یعنی فرموده بودند:
ألهمك الله طاعته و جنبك معصيته – خدا اطاعتش را به تو الهام کند و تو را از معصیتش دور نماید.
و اعلام فرمودند که:
قد جعلنا أباك إماما لك و فعاله لك مثالا[۲۹]
به راستی که ما پدرت را به مقام وکالت منصوب کردیم، پس از این به بعد تو را نیز به همان مقام منصوب می کنیم.

در پایان نیازی به شرح نمی‌بینم، جز همان جمله‌ای که آن شخص بزرگوار در حالی که از چشمانش اشک جاری بود بیان کرد:
این حکایت برای امثال بنده بسیار مایه امید است…

مطلب را با پیامکی که بین من و یکی از دوستانم چندی پیش در پی شدّت یافتن جنایات اسرائیل در غزّه ارسال کرده بود پایان می‌برم؛
او برایم پیامک زده بود و نوشته بود: من دیگه نمی‌دونم باید چی بشه که امام زمان ظهور کنن؛
و در پاسخش نگاشتم: وقتی بنا نیست شیعیان مریخ حضرت رو یاری کنن،
و من و تو که خدا از فضلش، محبت و معرفت نسبت به ایشان رو به ما عنایت کرده و مدعی انتظار حضرت هستیم، نسبت به دیروز و دیروزهای قبل‌تر هیچ فرقی نکردیم (اگر پس رفت نکرده باشیم)، چرا منتظر تغییر در بیرون هستی!؟

 

در پایان باید عرض کنم که ظهور وعده‌ی قعطی و حتمی خداوند است که دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد[۳۰]؛ لکن اگر ما هدفمان از زندگی را فراموش نکنیم و از یاد امام زمانمان و پیمانی که با او داریم غافل نباشیم، امید است که به جای دیر، زود رخ دهد…

[۱] سَدِيرٍ اَلصَّيْرَفِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی‌ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقُلْتُ لَهُ …وَ نَظَرَ إِلَی‌ غُلاَمٍ يَرْعَی‌ جِدَاءً فَقَالَ: وَ اَللَّهِ يَا سَدِيرُ لَوْ كَانَ لِي شِيعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ اَلْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِي اَلْقُعُودُ وَ نَزَلْنَا وَ صَلَّيْنَا فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ اَلصَّلاَةِ عَطَفْتُ عَلَی‌ اَلْجِدَاءِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِيَ سَبْعَةَ عَشَرَ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۲، ص۲۴۲)

[۲] وَ رُوِّينَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّ قَوْماً مِنْ شِيعَتِهِ اجْتَمَعُوا إِلَيْهِ فَتَكَلَّمُوا …َقَالَ قُلْنَا لَكُمُ اسْكُتُوا فَإِنَّكُمْ إِذَا كَفَفْتُمْ رَضِينَا وَ إِنْ خَالَفْتُمْ أُوذِينَا فَلَمْ تَفْعَلُوا‌. ( دعائم الإسلام (قاضی نعمان مغربی): ج۱، ص۶۰)

[۳] عَنْ بُرَیدٍ الْعِجْلِی قَالَ: قِیلَ لِأَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ (علیه السلام): إِنَّ أَصْحَابَنَا بِالْکوفَةِ جَمَاعَةٌ کثِیرَةٌ فَلَوْ أَمَرْتَهُمْ لَأَطَاعُوک وَ اتَّبَعُوک فَقَالَ: یجِی‌ءُ أَحَدُهُمْ إِلَی کیسِ أَخِیهِ فَیأْخُذُ مِنْهُ حَاجَتَهُ؟ فَقَالَ: لَا  قَالَ: فَهُمْ بِدِمَائِهِمْ أَبْخَلُ. ( الاختصاص (شيخ مفید): ص۲۴)

[۴] کُنْتُ عِنْدَ سَیِّدِیَ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِذْ دَخَلَ سَهْلُ بْنُ حَسَنٍ اَلْخُرَاسَانِیُّ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ …فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ وَ اَللَّهِ وَ لاَ وَاحِداً أَمَا إِنَّا لاَ نَخْرُجُ فِی زَمَانٍ لاَ نَجِدُ فِیهِ خَمْسَةً مُعَاضِدِینَ لَنَا نَحْنُ أَعْلَمُ بِالْوَقْتِ. ( مناقب (ابن شهر آشوب): ج۴، ص۲۳۷)

[۵] إِنَّ أللهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ (بقره:۲۴۹)

[۶] إِنَّ أَصْحَابَ الْقَائِمِ یُبْتَلَوْنَ بِمِثْلِ ذَلِکَ. (الغیبهْ (نعمانی) ص۳۱۶)

[۷] در جلد نخست، باب‌های: حکم آن حضرت به حقّ؛ حکم آن جناب به باطن؛ شباهت به خضر علیه السلام؛ شباهت به داوود علیه السلام و شباهت به سلیمان علیه السلام که در این ابواب روایات معتبر در این خصوص را به نقل از منابع معتبری چون کمال الدین شیخ صدوق یا غیبت نعمانی یا ارشاد القلوب دیملی، مناقب ابن شهر آشوب و بحار الانوار علامه مجلسی، ذکر کرده‌اند، روایاتی بسیار مهم و تکان‌دهنده!

[۸] ذَكَرَ رجُلٌ لأبي عبدِ اللّهِ عليه السلام امرأتَهُ فَأحسَنَ علَيها الثَّناءَ، فقالَ لَهُ أبو عبدِ اللّهِ عليه السلام: أغَرْتَها؟ قالَ: لا، قالَ: فَأغِرْها، فَأغارَها فَثَبَتَت، فقالَ لأبي عبدِ اللّهِ عليه السلام: إنّي قد أغَرتُها فَثَبَتَت، فقالَ: هِي كما تَقولُ. (الکافی (ثقة السلام کلینی): ج۵، ص۵۰۵)

[۹] (نساء:۶۵)

[۱۰] عَنْ عَبْدِاللَّهِ الْکَاهِلِیِّ قَالَ قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَقَامُوا الصَّلَاهًَْ وَ آتَوُا الزَّکَاهًَْ وَ حَجُّوا الْبَیْتَ وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ ثُمَّ قَالُوا لِشَیْءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ أَوْ صَنَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِی صَنَعَ أَوْ وَجَدُوا ذَلِکَ فِی قُلُوبِهِمْ لَکَانُوا بِذَلِکَ مُشْرِکِینَ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَهًَْ فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً ثُمَّ قَالَ أَبُوعَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) عَلَیْکُمْ بِالتَّسْلِیمِ. (الکافی (ثقة الاسلام کلینی): ج۱، ص۳۹۰)

[۱۱] (آل‌عمران:۹۲)

[۱۲] امام باقر و امام صادق علیهما السلام: إِذْ يَقُولُ: «لَنْ تَنالُوا اَلْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ» فَنَحْنُ اَلْبِرُّ. (تفسیر عیاشی: ج۱، ص۱۸۴)

[۱۳] مَنْ أُعْجِبَ بِرَأْيِهِ ضَلَّ وَ مَنِ اِسْتَغْنَى بِعَقْلِهِ زَلَّ. (الکافي (ثقة السلام کلینی):  ج۸، ص۱۸)

[۱۴] إِنَّمَا هُوَ اَلْإِسْلاَمُ وَ اَلْإِيمَانُ فَوْقَهُ بِدَرَجَةٍ وَ اَلتَّقْوَى فَوْقَ اَلْإِيمَانِ بِدَرَجَةٍ وَ اَلْيَقِينُ فَوْقَ اَلتَّقْوَى بِدَرَجَةٍ وَ لَمْ يُقْسَمْ بَيْنَ اَلنَّاسِ شَيْءٌ أَقَلُّ مِنَ اَلْيَقِينِ قَالَ قُلْتُ فَأَيُّ شَيْءٍ اَلْيَقِينُ؟! قَالَ: اَلتَّوَكُّلُ عَلَى اَللَّهِ وَ اَلتَّسْلِيمُ لِلَّهِ وَ اَلرِّضَا بِقَضَاءِ اَللَّهِ وَ اَلتَّفْوِيضُ إِلَى اَللَّهِ. (الکافي  (ثقة الاسلام کلینی): ج۲، ص۵۲)

[۱۵] مُنْتَظِرُونَ مُوقِنُونَ غَيْرُ شَاكِّينَ صَابِرُونَ مُسْلِمُونَ (بحار الأنوار (علامه مجلسی):  ج۵۲ ص۱۴۳ – به نقل از تفسیر نعمانی)

[۱۶] مِنْ صِحَّةِ يَقِينِ اَلْمَرْءِ اَلْمُسْلِمِ أَنْ لاَ يُرْضِيَ اَلنَّاسَ بِسَخَطِ اَللَّهِ وَ لاَ يَلُومَهُمْ عَلَى مَا لَمْ يُؤْتِهِ اَللَّهُ (الکافي (ثقة السلام کلینی): ج۲، ص۵۷)

[۱۷] طمع یعنی چشم امید داشتن بدون توجه به اعمالی که کرده است؛ در امید، شخص عملی انجام می‌دهد و در ازای آن عمل امید دارد سود و خیری از سوی کسی عایدش شود، ولی در طمع، شخص بدون نظر به آنچه کرده تنها چشم امیدش به سوی کسی است که از او گمان خیر دارد. به همین دلیل طمع در حدیث جنود عقل و جهل جزو جنود عقل است و خدا هم دوست دارد بندگانش از روی طمع او را بخوانند، یعنی اگر عمل نیکی دارند، به اعمال نیکشان تکیه نکنند و خود را با وجود آن اعمال وقتی خدا را می‌خوانند مستحق و طلب‌کار ندانند (که توفیق همان اعمال نیک هم از خدا بوده) و اگر هم اعمال بدی داشته‌اند باز مأیوس نباشند و با امید خدا را بخوانند. به این چشم امید داشتن به خدا فارغ از هر عمل نیک و بدی که انسان دارد در ادبیات قرآنی می‌گویند خواندن خدا از روی طمع که خدا دوست دارد بنده‌اش چنین او را بخواند: «وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً (اعراف:۵۶) از روی خوف و طمع او را بخوانید.»

[۱۸] …مَا اَلتَّوَكُّلُ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ اَلْعِلْمُ بِأَنَّ اَلْمَخْلُوقَ لاَ يَضُرُّ وَ لاَ يَنْفَعُ وَ لاَ يُعْطِي وَ لاَ يَمْنَعُ وَ اِسْتِعْمَالُ اَلْيَأْسِ مِنَ اَلْخَلْقِ فَإِذَا كَانَ اَلْعَبْدُ كَذَلِكَ لَمْ يَعْمَلْ لِأَحَدٍ سِوَى اَللَّهِ وَ لَمْ يَرْجُ وَ لَمْ يَخَفْ سِوَى اَللَّهِ وَ لَمْ يَطْمَعْ فِي أَحَدٍ سِوَى اَللَّهِ فَهَذَا هُوَ اَلتَّوَكُّلُ… (معاني الأخبار (شیخ صدوق): ج۱، ص۲۶۰)

[۱۹] عَنْ بَشِيرٍ اَلنَّبَّالِ قَالَ: قَدِمْتُ اَلْمَدِينَةَ وَ ذَكَرَ مِثْلَ اَلْحَدِيثِ اَلْمُتَقَدِّمِ إِلاَّ أَنَّهُ قَالَ لَمَّا قَدِمْتُ اَلْمَدِينَةَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّ اَلْمَهْدِيَّ لَوْ قَامَ لاَسْتَقَامَتْ لَهُ اَلْأُمُورُ عَفْواً وَ لاَ يُهَرِيقُ مِحْجَمَةَ دَمٍ فَقَالَ كَلاَّ وَ اَلَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوِ اِسْتَقَامَتْ لِأَحَدٍ عَفْواً لاَسْتَقَامَتْ لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حِينَ أُدْمِيَتْ رَبَاعِيَتُهُ وَ شُجَّ فِي وَجْهِهِ كَلاَّ وَ اَلَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ حَتَّى نَمْسَحَ نَحْنُ وَ أَنْتُمُ اَلْعَرَقَ وَ اَلْعَلَقَ ثُمَّ مَسَحَ جَبْهَتَهُ. (غیبت (نعمانی): ج۱، ص۲۸۴)

[۲۰] ولو اراد الله سبحانه لانبيائه حيث بعثهم ان يفتح لهم كنوز الذهبان و معادن العقيان و مغارس الجنان… ولكن الله سبحانه اراد ان يكون الاتباع لرسله و التصديق بكتبه و الخشوع لوجهه و الاستكانة لامره و الاستسلام لطاعته امورا له خاصة لا تشوبها من غيرها شائبة و كلما كانت البلوى و الاختبار اعظم كانت المثوبة و الجزاء اجزل. (نهج البلاغه (سید رضی): فرازی‌ از خطبه ۱۹۲، معروف به خطبه قاصعه)

[۲۱] (بقره:۱۵۵)

[۲۲] …إِنَّ قُدَّامَ اَلْقَائِمِ عَلاَمَاتٍ تَكُونُ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْمُؤْمِنِينَ قُلْتُ وَ مَا هِيَ جَعَلَنِي اَللَّهُ فِدَاكَ قَالَ ذَلِكَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ يَعْنِي… (كمال الدين (شیخ صدوق): ج۲، ص۶۴۹)

[۲۳]  اذا اجتمع للامام عدة اهل بدر ثلاثمائة و ثلاثة عشر وجب علیه القیام و التغییر. ( بحارالانوار (علامه مجلسی): ج۹۷، ص۵۱)

[۲۴]  صاحب هذا الامر الشريد الطّريد الفريد الوحيد. (کمال الدین (شیخ صدوق): ج۱، ص۳۰۳)

[۲۵] (زمر:۵۳)

[۲۶] (لقمان:۳۴)

[۲۷] (جن:۲۷)

[۲۸] (همان)

[۲۹] الغیبه (شیخ طوسی): ج۱، ص ۳۱۰ تا ۳۱۵

[۳۰] هَلْ يَبْدُو لِلَّهِ فِي اَلْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ يَبْدُوَ لِلَّهِ فِي اَلْقَائِمِ فَقَالَ إِنَّ اَلْقَائِمَ مِنَ اَلْمِيعَادِ وَ اَللَّهُ لا يُخْلِفُ اَلْمِيعادَ (آل عمران:۹). (غیبت نعمانی: ج۱، ص۳۰۲) راوی می‌گوید به امام جواد علیه السلام عرض کردیم آیا خداوند در علائم حتمیه هم ممکن است بداء نماید، حضرت فرمودند بله، گفتیم می‌‌ترسیم در اصل خود ظهور حضرت قائم عج‌الله‌فرجه‌الشریف و تشکیل حکومت عدل جهانی ایشان نیز بداء رخ دهد، حضرت فمودند قیام قائم عج‌الله‌فرجه‌الشریف (و پاک کردن زمین از ظلم و جور و شرک و کفر و نفاق) وعده خداوند است و خداوند از وعده‌ی خود تخلف نمی‌کند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا