دانستنیهایى درباره حضرت مهدى، علیه‌السلام

اشاره: آنچه که یک شیعه منتظر مى‌‌بایست درباره امام و مقتداى خویش بداند مجموعه‌‌اى از معارف را شامل مى‌‌شود، که برخى مطالبى عمومى‌‌اند که فراگیرى آنها بر همه لازم است و برخى دیگر مطالبى تخصصى که شاید براى همگان لازم و ضرورى نباشد.

مقاله حاضر تلاشى است در جهت معرفى ابعاد مختلف شخصیت‌‌حضرت حجت، علیه‌‌السلام، به عموم دوستداران موعود.

در اینجا لازم مى‌‌دانیم از حضرت آیه‌‌الله سید على شفیعى که زحمت نگارش این مقاله را متحمل شدند، سپاسگزارى کنیم.

۱. مهدویت‌‌شخصیه و نوعیه
در باب مهدویت عقیده مذهب شیعه این است که مهدویت‌‌خاصه صحیح و مقبول است و به تعبیر دیگر آنچه مورد پذیرش است مهدویت‌‌شخصیه است نه مهدویت نوعیه.

لکن بعضى از صوفیه و عرفا قائل به مهدویت نوعیه بوده یا هستند. به این معنا که عقیده دارند در هر عصرى و دوره‌‌اى باید یک مهدى وجود داشته باشد که ویژگیها و خواص مهدویت و هادویت را داشته باشد و مى‌‌گویند هیچ عصرى خالى از یک مهدى هادى نیست و ضرورتى هم ندارد که مشخص شود از نسل چه کسى است و چه خصائصى را داراست؟ (۱) این عقیده بعضى صوفیه و عرفا است که البته از نظر ما نامفهوم بلکه مردود است. عقیده مبرهن و مستدل مذهب شیعه آن است که مهدویت، مهدویت‌‌شخصیه است، یعنى یک فرد است که مهدى این امت است و موعود امتها و ملتها است و ابعاد و ویژگیهاى او مشخص است. خانواده‌‌اش، پدر و مادرش، محل ولادت و غائب شدن و نشانه‌‌هاى ظهورش و حتى خصوصیات جسمى او و در یک کلام همه ابعاد مربوط به او اعلام شده است و با این مشخصات و ویژگیهاى ذکر شده، ما فقط یک مهدى را قبول داریم. آرى یک فرد به عنوان مهدى است که واجد و جامع تمامى این خصائص و ویژگیها و نشانه‌‌ها است.

براى آنکه مفهوم مهدویت نوعیه مقدارى روشنتر شود، به اشعارى از ملاى رومى درباره امام حى غائب دقت کنید که مى‌‌گوید هر دورى یک ولى دارد ولى ما معتقدیم که در تمام ادوار و اعصار تنها و تنها یک ولى هست ملاى رومى مى‌‌گوید:

پس به هر دورى ولیى قائم است تا قیامت آزمایش دائم است هر کرا خوى نکو باشد برست هرکسى کوشیشه‌‌دل‌‌باشدشکست پس امام حى قائم آن ولى است خواه‌‌از نسل عمر، خواه از على‌‌است مهدى و هادى وى است اى راه جو هم‌‌نهان و هم نشسته پیش رو (۲)

این که در ابیات بالا ملاحظه مى‌‌نمایید مفاد مهدویت نوعیه است. ما قائل هستیم که این ادعا هیچ دلیل و برهانى در مقام اثبات ندارد; بلکه تمامى ادله مهدویت‌‌شخصیه و خاصه به گونه‌‌اى است که هر نوع مهدویت دیگرى را نفى مى‌‌کند و مهدویت‌‌شخصیه خاصه را با همان ابعاد و جزئیات و شرایط و صفات و علاماتى که بیان داشتیم; اثبات مى‌‌نماید. پس اگر در مطالعات و بررسیها پیرامون امام زمان، علیه‌‌السلام، مهدویت نوعیه به بیان فوق یا هر بیان دیگر ارایه و مطرح شد باید توجه داشت که این نظر و عقیده اصیل و پذیرفته شده شیعه امامیه نیست‌‌بلکه دیدگاه مذهب شیعه همان هدویت‌‌خاصه شخصیه است که به آن معتقدیم.

۲. سخنى درباره معناى ظهور
مطلب دیگر که هر چند هنوز آن را مورد تحقیق تام و تتبع و کاوش قرار نداده‌‌ام لکن اصول و کلیت آن را عرضه مى‌‌دارم این است که: کلمه «ظهور» نوعا به معناى ظهور شخص امام زمان، علیه‌‌السلام، مطرح مى‌‌شود و مثلا به همین معنى «عجل على ظهورک‌‌» گفته مى‌‌شود و البته این مساله‌‌اى قطعى و غیرقابل انکار است; لکن احتمال قوى و جدى دیگرى هم وجود دارد که ظهور به معناى ظهور امر باشد نه ظهور شخص. البته ظهور کامل و تام امر، مستلزم ظهور شخص است. یعنى تا شخص ظاهر نشود، امر امت‌‌به صورت تمام و کامل ظاهر نمى‌‌شود، ولى در عین حال میان این دو تفاوتهایى وجود دارد.

اصل این تفکر و اندیشه از اینجا سرچشمه مى‌‌گیرد که ظهور حداقل مى‌‌تواند دو معنا داشته باشد. (۳)

یکبار به معناى طلوع و آشکار شدن و پیدایش بعد از استتار; بدینگونه که ظهور را نقطه مقابل خفا بگیریم که نظارت مطلب بیشتر به ظهور شخص مى‌‌باشد، و البته این قابل انکار نیست، و بار دیگر ظهور را از ماده و ریشه ظهر معنا کنیم که عبارت از تقویت و پشتوانه یافتن چیزى باشد که ما از آن تعبیر به پیروزى و حاکمیت مقتدرانه مى‌‌نماییم و در این برداشت و نظر مطالب دیگرى به ذهن مى‌‌رسد و نتایج دیگرى به دست مى‌‌آید.

در این بحث توجه به مشتقات لفظى لغت ظهور مفید مطالب ارزشمندى است که مى‌‌توان از آن کمک گرفت. خداوند در قرآن مبارک، یک جا مى‌‌فرماید:

«و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا» (4)

هیچ کس نمى‌‌تواند مثل این قرآن بیاورد هر چند جن و انس با هم جمع شوند و بعضى پشتوانه بعضى دیگر شوند و به تقویت همدیگر برخیزند.

این از «ظهر» به معناى کمر و پشت است که استقامت انسان به کمر و پشت اوست و این کاربرد در آیه شریفه کنایه از متراکم کردن نیروها است. از مشتقات دیگر هم مواردى در قرآن داریم مانند:

«و ظهر امرالله و هم له کارهون‌‌» (5)

که در این آیه شریفه ظهور را صفت‌‌شخص نگرفته بلکه صفت امر گرفته است و در موارد خاصه در مورد امام زمان، علیه‌‌السلام، هم این موضوع دیده مى‌‌شود. همچنین در آیه کریمه:

«لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون‌‌» یا «ولو کره الکافرون‌‌» (6)

که در اینجا «لیظهره‌‌» به معناى پیدایش بعد از خفا نیست‌‌بلکه به معناى پیروزى و چیره شدن است و لذا با «على‌‌» متعدى مى‌‌شود تا پیروزى معنى دهد و غلبه و سلطه و قدرت را بر احیاء دین افاده کند; هر چند کافران و مشرکان را خوشایند نباشد.

در دعاى افتتاح – در شبهاى ماه مبارک رمضان – مى‌‌خوانیم:

«اظهر به دینک و سنه نبیک»

که این جمله را هرچند مى‌‌توان بدین‌‌سان معنى و تفسیر کرد که پروردگارا! به وسیله امام زمان، علیه‌‌السلام، دینت را آشکار کن! اما با در نظر گرفتن مجموع مشتقات مى‌‌توان به این گونه تفسیر و معنا کرد که: دینت را تقویت کن و سایه افکن فرما. و نیز در بعضى ادعیه و زیارات مبارک «ظهور الفرج على یدیک‌‌» داریم که ظهور به فرج و نصرت امر توجه و ارتباط دارد، نه به شخص. البته باید در این مورد بحث وسیعترى انجام گیرد. بنابراین معنایى که بیان کردیم; مى‌‌شود عصر ظهور را به عصر پیروزى و سلطه اسلام تعبیر نمود. از این بحث مى‌‌توان نتیجه گرفت که اگر ظهور را صفت‌‌شخص بگیریم تمام آیات و روایات و ادعیه و زیارات و مناجاتهایى که در آنها واژه ظهور به کار رفته و استعمال شده است; تحقق نیافته و معنى پیدا نمى‌‌کند مگر با ظهور شخص امام زمان، علیه‌‌السلام. زیرا ظهور به معناى پیدایش بعد از استتار و خفا استعمال شده است. اما اگر ظهور را به معناى پیروزى و سلطه اسلام تعبیر نماییم; حتى ممکن است این پیروزى – البته تا حدودى – قبل از ظهور امام زمان، علیه‌‌السلام، نیز حاصل شود; لکن نه به گونه‌‌اى که مستغنى از ظهور آن حضرت باشیم، هرگز. اما به صورت منطقه‌‌اى و محدود مى‌‌شود این ادعا را بیان کرد. الان همه مى‌‌دانیم و مى‌‌بینیم و لذا عقیده فقهى – سیاسى ما این است که الان در ایران اسلامى ما نمى‌‌توانیم احکام دوران غیبت امام زمان، علیه‌‌السلام، را به صورت مطلق، آنچنان که در ایران قبل از انقلاب معتقد بودیم، ادعا کنیم. زیرا آنگونه که بیان شد، امروز حکومت ایران اسلامى در ظل و سایه حکومت الهى ولى‌‌عصر، علیه‌‌السلام، برپا شده و استقرار یافته است.

۳. انقلاب اسلامى نمودارى از ظهور امام زمان، علیه‌‌السلام

هنگامى که امام عصر، علیه‌‌السلام، ظاهر مى‌‌شود، بدیهى است که ایشان در یک نقطه متمرکز هستند و در بلاد و مناطق دیگر که حضور ندارند، والى معین اعزام مى‌‌نمایند. همانگونه که امیرالمؤمنین، على، علیه‌‌السلام، در دوران خلافت‌‌خود مالک اشتر را به ولایت مصر، ابن عباس را به ولایت‌‌بصره و اصحاب و بزرگان دیگرى از برجستگان یارانش را به حکومت دیگر بلاد تعیین فرموده بود. امام زمان، علیه‌‌السلام، نیز براى مناطق اسلامى حاکم معین مى‌‌فرماید. بدین جهت ما امروز با اینکه مدعى نیستیم که تمامى احکام زمان حکومت ولى عصر، علیه‌‌السلام، را پیاده کرده‌‌ایم; اما حکومت اسلامى خود را مرحله‌‌اى از ظهور به معناى تدریجى آن مى‌‌دانیم یعنى حاکمیت تدریجى اسلام و احکام نورانى آن بخشى و رشحه‌‌اى از ظهور امر حضرت مهدى، علیه‌‌السلام، است هر چند هنوز ظهور شخص ایشان، واقع نشده است.

۴. امام‌‌زمان چه‌‌وقت‌‌ظهورمى‌‌نماید؟
موضوع و نکته دیگرى که احیانا در قالب سؤال مطرح مى‌‌شود این است که دنیا اکنون پر از جور و ستم است. پس چرا امام زمان، علیه‌‌السلام، بنا به مفاد روایت معروف و مشهور «یملاء الارض قسطا و عدلا بعد ماملئت ظلما و جورا» (8) ظهور نمى‌‌کند؟ در رابطه با این مساله باید گفت: اولا، چه کسى گفته امروز دنیا پر از ستم و ظلم است و اصولا تشخیص این مطلب که دنیا پر از ظلم و ستم شده یا خیر با چه کسى است؟ گذشته از این بعضى محققین مى‌‌گویند منظور از «ملئت ظلما و جورا» پر شدن دنیا از ظلم و جور نیست‌‌بلکه منظور و مراد سیطره و چیرگى ظلم و ستم و فراگیرى جوراست‌‌به گونه‌‌اى که مجال و گریزى براى رهایى از آن نباشد. مثلا در نظر بگیرید امروز را که نظم نوین جهانى آمریکا مطرح است و مى‌‌نگریم که پس از فروپاشى شوروى سابق، آمریکاى جنایتکار کشورهاى مختلف را تحت فشار قرار داده تا حاکمیت ظالمانه خود را گسترش و توسعه دهد. ولى در هر حال باید توجه داشت که به تعبیر علمى هیچگونه علیتى فیمابین پرشدن دنیا از ظلم و جور و یا سیطره ظلم و جور بر دنیا و ظهور امام زمان، علیه‌‌السلام، وجود ندارد که بگوییم بلافاصله و آنا امام زمان باید در این شرایط ظهور فرماید.

توضیح مطلبى را در اینجا مفید و ضرورى مى‌‌دانیم و آن اینکه روایات وارده در این بحث و مقام دو دسته هستند:

الف) دسته‌‌اى از روایات مى‌‌فرمایند:

«یملاءالارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما وجورا». (9)

که این حرف «کاف‌‌» به گفته بزرگان ادبیات زبان عرب یا براى تشبیه است‌‌یا مقابله. یعنى امام زمان، علیه‌‌السلام، دنیا را از عدل و داد پر مى‌‌کند آنچنان که از ظلم و ستم پر شده باشد یا در مقابل آنکه دنیا مملو و سرشار از جور و ستم است آن را پر از عدل و داد مى‌‌نماید. ملاحظه مى‌‌فرمایید که در این تعبیر و بیان، سخن از مقابله بین ظلم و عدل و یا شباهت میان پرشدن زمین از عدالت است‌‌بگونه‌‌اى که از جور و ستم پر شده باشد و سخنى از تاریخ سپرى شدن ظلم و جور و جایگزینى عدل و داد به میان نیامده است.

ب) در برخى دیگر از روایات چنین آمده است که:

«یملاءالارض قسطا و عدلا و نورا بعد ما ملئت ظلما و جورا» (10) بعد از آنکه دنیا از ظلم و جور پر شد امام زمان، علیه‌‌السلام، تشریف مى‌‌آورد و آن را از عدل و داد سرشار و لبریز مى‌‌نماید; اما مقدار این فاصله و اندازه آن مشخص نشده است. پس باید این شبهه ازاذهان بیرون بیاید که تا دنیا از ظلم و ستم پر شد; باید حتما امام زمان، علیه‌‌السلام، ظهور کند; زیرا امکان آن هست که این مدت زمان و فاصله بنا به حکمتها و مصالحى به درازا بکشد و این نباید براى کسى جاى نگرانى و یا افسردگى باشد.

۵. ذکر نام امام زمان به طور صریح
یک مساله دیگر این است که آیا در این زمان ذکر اسم امام زمان، علیه‌‌السلام، به طور صریح و مشخص، جائز است‌‌یا خیر؟ در بعضى روایات وارد شده که نباید صریحا اسم امام زمان، علیه‌‌السلام، را بیان کنیم بلکه باید بگوییم (م‌‌ح‌‌م‌‌د) در روایتى آمده است:

«لا یحل لکم ذکره باسمه‌‌» (11)

بنابراین اصلا ذکر نام حضرت مباح نیست. بعضى از اعاظم و علماى دین مستقلا در این موضوع کتاب نوشته‌‌اند. (۱۲) شیخ حر عاملى در این مساله کتاب مستقلى تالیف نموده است. (۱۳) مرحوم میرداماد کتاب مستقلى در این مساله به نام «شرعه‌‌التسمیه‌‌» تالیف و بر حرمت ذکر نام اصلى امام زمان، علیه‌‌السلام، استدلال کرده است. (۱۴)

شیخ صدوق (۱۵) که متخصص و استاد جمع روایات مربوط به امام زمان، علیه‌‌السلام، است در کمال‌‌الدین مى‌‌فرماید:

«والذى اذهب الیه ما روى فى‌‌النهى من التسمیه‌‌» (16)

آنچه من بدان مایل شده‌‌ام روایاتى است که در آنها از تسمیه نهى شده است.

درباره فتوى به حرمت ذکر نام; صریح امام زمان، علیه‌‌السلام، معتقدان به این راى چون شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طبرسى، سید اسماعیل عقیلى مولف «کفایه‌‌الموحدین‌‌»، میرداماد، علامه مجلسى، محدث نورى… هر کدام به گونه‌‌اى به حرمت فتوى داده و آن را به زمان خاص و یا با شرایط مخصوص مقید نموده و برداشتهاى گوناگونى از روایات مربوطه نجم‌‌الثاقب‌‌» (18) تالیف محدث نورى و دیگر مصادر مربوطه از مشروح مباحث و مطالب آگاهى حاصل نمود. لکن الان قول دیگرى حاکم است و آن اینکه هیچ یک از مراجع معظم تقلید ما ذکر نام امام‌‌زمان، علیه‌‌السلام، را حرام نمى‌‌دانند زیرا روایاتى را که در این خصوص صادر شده ناظر به زمان تقیه مى‌‌دانند و استدلال مى‌‌نمایند که در روایات مربوطه به امام زمان، علیه‌‌السلام، بیان شده که نام آن حضرت، نام پیامبر، و کنیه‌‌اش، کنیه پیامبر، صلى‌‌الله‌‌وعلیه‌‌وآله، است. خوب وقتى بنا باشد کنیه پیامبر درباره ایشان علنا مطرح باشد; نام پیامبر نیز علنا در مورد ایشان مطرح شود، این زمینه‌‌اى مى‌‌شد براى اینکه دشمنان حضرت مهدى را شناسایى کرده و جان ایشان را مورد خطر و تهدید قرار دهند و این مربوط به زمان تقیه و خطر بوده است. پس توجه مى‌‌شود که این مساله از آن مسائلى است که به تعبیر امام راحل، قدس سره‌‌الشریف، شرایط زمان و مکان به عنوان عناصر مؤثرى در اجتهاد دخالت دارد و تاثیر مى‌‌گذارد. (۱۹) برداشت و استنباط فقهاى ما این است که این روایات به زمان تقیه نظارت دارد یعنى زمانى که خلفاى عباسى با شدت هر چه تمامتر از همه احتمالات و اخبار براى ردیابى امام زمان، علیه‌‌السلام، استفاده مى‌‌کردند تا آن حضرت را یافته و نابود نمایند. اما الان که آن تقیه وجود ندارد لذا آن حرکت هم منتفى است. بنابراین ذکر نام امام زمان، علیه‌‌السلام، «حرمت مادامى‌‌» است‌‌یعنى مادامى که تقیه حاکم بوده ذکر نام صریح امام، علیه‌‌السلام، حرام بوده است اما وقتى تقیه‌‌مرتفع‌‌شدحرمت‌‌هم‌‌مرتقع‌‌مى‌‌شود.

در این میان بعضى از بزرگان بین دو قول مطرح در این مساله جمع کرده‌‌اند و گفته‌‌اند به استناد بعضى از روایات ذکر نام صریح حضرت، علیه‌‌السلام، در ملاء عام و محافل و مجالس جائز نیست امادر غیر این موارد، بیان نام امام زمان، علیه‌‌السلام، اشکال ندارد. کما اینکه شیخ مفید در ارشاد (۲۰) و محدث نورى در النجم‌‌الثاقب (۲۱) و شیخ صدوق دراعتقادات (۲۲) نام شریف آن حضرت را ذکر کرده‌‌اند و چنانکه گفته شد تفصیل و تشریح موضوع را باید از مدارک و مصادر خاصه به دست آورد.

۶. برخاستن به هنگام ذکر نام امام زمان
مساله دیگر این است که آیا وقتى نام امام زمان، علیه‌‌السلام، برده مى‌‌شود قیام براى نام ایشان واجب است‌‌یا واجب نیست؟ مدرکى که براى این مساله وجود دارد یکى روایتى است مشتمل بر داستان سفر «دعبل بن على خزاعى‌‌» به خراسان و تشرف وى به محضر حضرت رضا، علیه‌‌السلام، که دعبل در آنجا قصیده‌‌اى را که براى ائمه اطهار سروده خدمت‌‌حضرت رضا، علیه‌‌السلام، مطرح مى‌‌کند تا آنجا که در شعر خود به نام حضرت صاحب‌‌الامر، علیه‌‌السلام، مى‌‌رسد، امام هشتم با شنیدن نام مبارک حضرت صاحب‌‌الامر، علیه‌‌السلام، از جاى خود برخاسته قیام مى‌‌فرماید و دست‌‌بر روى سرگذارده و مى‌‌فرماید:

«اللهم عجل فرجه سهل مخرجه‌‌» (23)

چنانکه در روایت دیگرى نیز چنین آمده است که روزى در محضر حضرت صادق، علیه‌‌السلام، نام حضرت صاحب‌‌الامر،

علیه‌‌السلام، برده شد، امام ششم به منظور تعظیم و احترام نام آن حضرت از جاى برخاسته قیام فرمود. (۲۴) بدیهى است
عملکرد دو امام بزرگوار حضرت صادق و حضرت رضا، علیهماالسلام، براى همیشه سند و حجت‌‌بوده و حداقل مراتب آن اثبات استحباب شرعى است و چنانچه در سند روایت ضعفى هم وجود داشته باشد لکن: اولا: مى‌‌توان سیره مستمره شیعه را که از سوى علماى اعلام و جامعه مؤمنین همیشه وجود داشته است جبران‌‌کننده این ضعف اصطلاحى دانست.

ثانیا: طبق قاعده علمى متداول میان فقها و اصولیان، این مورد را در کلیت روایات «من بلغ‌‌» قرار داد. توضیح مطلب آنکه چنانچه سند روایتى یک مساله مستحب و یا مکروه ثابت و مستند و واجد شرایط حجیت‌‌باشد که در این صورت عمل نخست را به عنوان یک موضوع مستحب و شرعى قطعى مى‌‌توان به جا آورد و عمل دوم را به عنوان یک مکروه قطعى شرعى ترک نمود. اما در جایى که سند روایتى داراى ضعف باشد و برخوردار از شرایط حجیت‌‌خبر نباشد; در این صورت با پشتوانه اخبار و روایات متعددى که مى‌‌گویند: «من بلغه شى‌‌ء من الثواب…»

یعنى هر کس که ثوابى را بر عملى مطلع شد و به امید آن ثواب عمل مورد نظر را انجام داد; البته ثواب و اجر آن عمل را خواهد دید هر چند ثواب آن عمل واقعا از طرف پیامبر، صلى‌‌الله‌‌علیه‌‌وآله، یا ائمه اطهار، علیهم‌‌السلام، صادرنگردیده‌‌باشد. (۲۵) البته تفاوت این موارد با استحباب و کراهت قطعى الصدور آن است که در اینجا باید عمل مورد بحث را به قصد رجاء و امید اینکه شرعا مطلوب است انجام داد نه به عنوان یک مستحب قطعى و عمل مکروه را به قصد رجاء و امید اینکه مورد کراهت‌‌شارع اسلام است ترک نمود نه به نیت‌‌یک مکروه قطعى.

حال آیا استحباب برخاستن به هنگام شنیدن نام مبارک امام عصر، علیه‌‌السلام، شامل هر کدام از نامهاى آن حضرت است و یا منحصر به کلمه «قائم آل محمد» است؟ این نیز مورد بحث و گفتگو میان بزرگان علم و دین است که با مراجعه به مصادر مربوطه روشن و استفاده مى‌‌گردد.
ادامه دارد

پى‌‌نوشتها:

۱. در این رابطه به کتاب مولوى نامه تالیف مرحوم جلال‌‌الدین همائى (م ۱۴۰۰ ق، ۱۳۱۷ش) ج‌‌دوم، صفحات ۸۵۰ تا۸۴۳ و ۹۰۱ تا۸۹۷ مراجعه شود که این عقیده را به گروهى از عرفاو صوفیه از جمله محیى‌‌الدین و مولوى نسبت داده و مى‌‌گوید: این عقیده با مهدویت‌‌شخصیه منافاتى ندارد زیرا همان گروه از عارفان و صوفیان در عین حال به وجود امام عصر، علیه‌‌السلام، که همان مهدى موعود باشد نیز اعتقاد جازم دارند که در کلمات و تالیفات آنان موجود است. در کتاب یاد شده مهدى نوعى را به گونه‌‌اى تفسیر مى‌‌نماید که با صرف نظر از مرحله ثبوت اما در مرحله اثبات، اقامه برهان بر آن ممتنع نباشد لکن بسى مشکل است.

۲. مثنوى معنوى، تصحیح نیکلسون، انتشارات امیرکبیر، دفتر دوم، ص‌‌239.

۳. جهت کاوش و تحقیق بیشتر نگاه کنید به لسان‌‌العرب تالیف علامه‌‌ابن‌‌منظور (م‌‌711ق) از انتشارت دفتر تبلیغات اسلامى قم ج ۴، ص‌‌ص‌‌529 – 520

۴. سوره اسراء (۱۷)، آیه ۸۸.

۵.سوره توبه (۹)، آیه ۴۸.

۶.سوره توبه (۹)، آیه‌‌33.

۷.سوره صف (۶۱)، آیه‌‌9.

۸. عن النبى، صلى‌‌الله‌‌علیه‌‌وآله: «لولم یبق من‌‌الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتى یاتى رجل من عترتى اسمه اسمى یملاءالارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا» ینابیع‌‌الموده، ص‌‌426 و همچنین کمال‌‌الدین و تمام‌‌النعمه ج‌‌1، ص‌‌280، ح‌‌27 و مصادر فراوان دیگر.

۹. همان .

۱۰. از رسول خدا، صلى‌‌الله‌‌علیه‌‌وآله، نقل شده است که در رابطه با امام زمان، علیه‌‌السلام، فرمودند: یملاءالارض قسطا و عدلاو نورا بعد تملى‌‌ء ظلما و جورا و سواءا. اثبات‌‌الهداه، ج‌‌3، ح‌‌268; سنن ابى‌‌داود ج ۴، ص‌‌107 ; کنز العمال، ج‌‌14، ص ۲۶۴; همچنین اصبغ بن نباته به نقل کمال‌‌الدین، ج ۱، ص‌‌259، حدیث ۵، روایت مى‌‌کند که فرمودند: «یملاءالله عزوجل به الارض نورا بعد ظلمتها و عدلا بعد جورها علمابعد جهلها»

۱۱. روایت از امام حسن عسکرى، علیه‌‌السلام، در کتاب شریف کافى، ج ۱، ص ۳۳۲; همچنین کمال‌‌الدین، صدوق، ج ۲، باب‌‌56، ص ۶۴۸، نقل شده است. همچنین در کمال‌‌الدین، ج ۲، ص‌‌333، باب‌‌33، حدیث ۱، از امام صادق، علیه‌‌السلام، روایتى نقل شده که پیرامون حضرت مهدى، علیه‌‌السلام، فرمودند: «یغیب عنکم شخصه ولایحل لکم تسمیته.»

۱۲. مرحوم علامه شیخ آقابزرگ طهرانى(۱۳۸۹-۱۳۹۳ ق)در کتاب ارزشمند «الذریعه‌‌الى تصانیف الشیعه‌‌» از حدود ده رساله در این خصوص یاد نموده است.

۱۳. علامه محقق شیخ محمد بن الحسن الحرالعاملى متوفاى ۱۱۰۴ ق. کتابى به نام کشف‌‌التعیمه فى حکم‌‌التسمیه نوشته که در واقع جواب رساله میرداماداست و در آن جواز تسمیه رااثبات کرده است.

۱۴. سید محمدباقرحسینى استرآبادى مشهور به میرداماد (م ۱۰۴۱ ق) کتاب بنام شرعه‌‌التسمیه به سال ۱۰۲۰ ق تالیف نموده و در آن بیست روایت را که به نظر وى دلالت‌‌بر حرمت ذکر نام امام زمان (عج) دارند بیان نموده است. صاحب کفایه‌‌المهتدى که بر میرداماد تلمذ نموده مى‌‌نویسد: مدتى فیمابین میرداماد و شیخ بهایى، علیهماالرحمه، بر سر جوار تسسمیه وحرمت آن در زمان غیبت مناظره روى نموده و لهذا میرداماد کتاب مذکور راتالیف نمود.

۱۵. ابوجعفر محمدبن على بن الحسین بن بابویه قمى معروف به شیخ صدوق (م ۳۸۱ق).

۱۶. کمال‌‌الدین و تمام‌‌النعمه چاپ مکتبه صدوق ص‌‌307.

۱۷. مکیال‌‌المکارم فى فوائد الدعاء للقائم تالیف علامه بزرگوار محمد تقى موسوى اصفهانى، قدس سره‌‌الشریف (۱۳۴۸-۱۳۰۱ ق.) ج ۲، ص‌‌136 -109، ۱۸. النجم‌‌الثاقب فى الاحوال الامام الغائب تالیف محدث عظیم الشان میرزاحسین نورى طبرسى، (۱۳۲۰-۱۲۵۴ق.)

۱۹. صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۹۸ حضرت امام، قدس‌‌سره‌‌الشریف، مى‌‌فرمایند: زمان و مکان دو عنصر تعیین‌‌کننده در اجتهادند.

۲۰. الارشادفى معرفه حجج‌‌الله على‌‌العباد، محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید، ج‌‌2، صص‌‌343-342، (۴۱۳-۳۳۶ ق).

۲۱. النجم‌‌الثاقب، ص ۵۸.

۲۲. شیخ صدوق در کتاب «اعتقادات‌‌» ص‌‌ص‌‌95-93 چنین مى‌‌فرماید: «و نعتقد حجه‌‌الله فى‌‌ارضه و خلیفه على عباده و هو القائم المنتظر، محمد بن الحسن بن على بن محمد…»

۲۳. منتخب الاثر، چاپ سوم، ص‌‌506 و ۵۰۸ به نقل از کتاب «مرآه‌‌الکمال‌‌» علامه مامقانى و کتاب «الزم‌‌الناصب‌‌» تالیف شیخ على یزدى حائرى و کتاب «النجم‌‌الثاقب‌‌» تالیف محدث نورى.

۲۴. مکیال‌‌المکارم، ج ۲، صص ۱۷۲-۱۷۱ به نقل از النجم‌‌الثاقب، محدث نورى، ص‌‌523 و خود نویسنده دانشمند کتاب «مکیال‌‌المکارم‌‌» میگوید: سیره و روش مذهب شیعه دوازده امامى بر این سنت‌‌حسنه جارى است.

۲۵. مراجعه شود به کتب علم اصول مانند رسائل شیخ انصارى (۱۲۱۴-۱۲۸۱ ق) و… و کتب روایات مانند بحارالانوار، وسائل الشیعه و…

 

ماهنامه موعود شماره ۱۰-۱۱

همچنین ببینید

من مهدى هستم‏

سيد جمال الدين حجازى‏اين ماجرا مربوط به شخصى است كه «حسن عراقى» نام داشت. او در زهد و معنويت به جايى رسيد كه همرديف بزرگان عصر خويش قرار ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *