ارمغان مور

به مناسبت میلادخجسته امام رضا، (ع)

رجبعلى مظلومى

– به کجا آمده اى و چه مى خواهى؟

– قصد زیارت امام دارم و با صد امید خود را به اینجا کشانده ام.

دانى اى عزیز! «زیارت » به معنى دیدار است، و شرط آن «زنده بودن یار».

آرى تو با این عقیده، آمده اى که امام خویش را زنده و در کار مى دانى و شنواى گفتار و بیناى کردار خویش مى شناسى.

و از اینروست که به محض ورود به درگاه او مى گویى:

«اشهد انک تشهد مقامى و تسمع کلامى و ترد سلامى، و انت حى عند ربک مرزوق » (۱)

اینک خوش حالتى دارى و نیکو ارادتى، آن بهتر که زیارت تو، با معرفتى توام باشد تا ثواب کامل گیرى و بهره بیشتر یابى، پس سزاوار است که بدانى این امام کیست و مقام او چیست؟

نام این بزرگوار«على »است، کنیه اش «ابوالحسن » و القابش «رضا، صابر، فاضل، رضى، وفى، قره عین المؤمنین (۲)، غیظ الملحدین (۳) است ».

پدرش موسى بن جعفر (الکاظم) و مادرش به یکى از نامهاى «تکتم، نجمه، اروى، سکن، سمانه، ام البنین، خیزران، صقر، شقراء» موسوم بود و ام ولدى پاکدامن به شمار مى رفت. (۴)

همین مادر گرامى گوید که:

چون حامله شدم; به هیچ وجه سنگینى درخوداحساس نمى نمودم; و چون به خواب مى رفتم، صدایى که پیاپى خدا را مى ستود از شکم خویش مى شنیدم و مى ترسیدم ولى به گاه بیدارى، آن صدا خاموش مى شد، تا آنگاه که فرزندم متولد گشت، دستها بر زمین نهاد و سر به سوى آسمان بالا برد و سخنى گفت که من نفهمیدم، تا پدرش (امام کاظم، علیه السلام) آمد و در گوشهایش «اذان و اقامه » گفت و کامش به «آب فرات » برداشت و فرمود: «این بقیه الله در زمین است و حجت الهى پس از من خواهد بود.» (۵)

درباره روز تولد این فرزند اختلاف نظراست (۳، ۱۱ یا ۱۵ ذى القعده ; ۱۱ یا۱۹ ربیع الثانى ;۶،۷ یا ۸ شوال ; ۱۱ ذى الحجه) ولى مشهورتر از همه «۱۱ ذى القعده » است.

اما در مورد سال تولدش، تنها دو نظر وجود دارد: (۱۴۸ یا۱۵۳ ق) و دومى بنابر آنکه پنج سال پس از شهادت امام صادق، علیه السلام، است صحیح تر به نظر مى رسد (۶) زیرا روایات بسیارى مؤید این است که آن حضرت آرزوى دیدار امام رضا، علیه السلام، را داشت.

یکى از آن روایات از این قرار است:

«خداى بزرگ از صلب موسى، علیه السلام، فرزندى به وجود مى آورد که دادرس و فریادرس این امت است و نور و فهم و حکم این ملت خواهد بود. او بهترین فرزند، و عالیترین نورسیدگان است. خداوند به واسطه او خونهاى بسیار کسان را حفظ مى کند; و نزاعها را به اصلاح مى رساند، پراکندگیها را از میان مى برد، و شکستگیها را التیام مى دهد. به وسیله او برهنه ها را مى پوشاند و بس گرسنه را سیر مى سازد، وحشت زدگان را به خاطر وى آرامش مى بخشد، و برکات را از آسمان فرود مى آورد. بندگان، مطیع او شوند و او در همه حال، بهترین مردم باشد (در کودکى و جوانى و کهنسالى) و عشیره اش سرورى یابند. سخن او حکمت است، و خاموشى او دانایى است، براى مردم هرچه را اختلاف نظر دارند بیان مى کند.» (۷)

حضرت رضا،علیه السلام، ۳۵ سال از حیات خویش را با پدر گذراند; و پس از آن ۲۰ سال تنها ماند، تا در ۵۵ سالگى (به سال ۲۰۳ ق) شهید گردید (روز آن را ۱۴ یا۱۷ یا آخر ماه صفر، و یا۲۳ ذى القعده نوشته اند.) (۸)

امام، غالبا در مدینه به سر مى برد و در میان مسلمین نفوذ علمى فراوان داشت و مقبولیت عامه پیدا کرد. این توجه عمومى به حضرتش و قیامهاى پیاپى علویان، مامون را در اندیشه‌انداخت که نیرنگى زده، ارتباطى برقرار سازد و امام را با خود همراه و همکار نشان دهد، شاید نگرانیها زایل شود. بنابراین پیامها فرستاد و نامه ها ارسال داشت، که حضرت را به خراسان آورد و جمع شیعیان را پراکنده دارد، ولى آن بزرگ; راضى نمى شد، اصرار در کار آمد و به اجبار و اکراه، آن حضرت را آماده سفر کردند. (۹)

حرکت، آغاز شد، مسیر «کوفه و قم » که مرکز شیعیان بود، از طرف مامون ممنوع گردید و راه «بصره و اهواز و فارس » تعیین شد همه جا اجبار و اضطرار در کار بود. (۱۰) کاروانى سراپا عظمت ولى به باطن غمناک و متالم به راه افتاد. در هر قدم از کرامت اثرها مى نهاد و از شرافت معنوى آیتها ظاهر مى ساخت.

در اهواز با آنکه امام رنجور شد و طبیب را فرا خواند، اما خود به معالجت خویش پرداخت. (۱۱)

در «آهوان سمنان » مامنى براى آهوان ترتیب ترتیب دادو«ضامن آهو» لقب یافت.

در «نیشابور» جایى را پسندید که به «شاه پسند» معروف شد، و درخت بادامى غرس کرد که هر جزئش هزار ثمر مى بخشید. در همان جا بود که حدیث «سلسله الذهب » را بیان فرمود و «۲۴۰۰۰ قلمدان » به نوشتن آن پرداخت. آرى شهر نیشابور که ۳۰۰۰۰۰ محدث داشت به تعظیم آن عالم بى نظیر زمانه، اقدام کرد. در «قدمگاه » (محله قزوینى ها) به حمامى رفت، آب چشمه آن بیفزود.

در «ده سرخ » به معجزه چشمه اى ظاهر ساخت که به نام «چشمه رضا» باقى ماند.

در «سناباد» به خانه «حمیدبن قحطبه » رفت و جاى دفن خود را با کشیدن خطى معلوم نمود و فرمود:

«هذه تربتى و فیها ادفن و سیجعل الله هذاالمکان مختلف شیعتى و اهل محبتى والله مایزورنى منهم زائر و لا یسلم على منهم مسلم الا وجب له غفران الله و رحمته به شفاعتنا اهل البیت »

این خاک من است و در آن دفن خواهم شد، و خداوند این جا را بزودى محل آمد و شد شیعه من و دوستدارانم قرار خواهد داد به خدا سوگند، از آنان هر که مرا زیارت کند، یا سلامى دهد; به شفاعت ما اهل بیت برایش آمرزش و حمت خدا مسلم خواهد گردید.

در «مرو» به دستور مامون استقبالى شایان کردند و خود او نیز شرکت نمود. مامون، ابتدا، بظاهر خواست تا خلافت را به امام واگذار کند اما جوابى عالمانه شنید، لذا ولایتعهدى خود را پیشنهاد کرد، آن را هم نپذیرفت و فرمود:

«بنابر خبرى که رسول خدا، صلى الله علیه وآله، داده است، من پیش از تو، مسموم و مظلوم از دنیا مى روم، و بر من ملائکه آسمان و زمین گریه خواهند کرد، و در سرزمین غربت مدفون خواهم شد.» و لذا ولایت عهدى معنایى نخواهد داشت. اما اصرار مامون بدانجا رسید که صریحا گفت:

«اگر نپذیرى گردنت به تیغ خواهم زد.» (۱۲)

امام با آنکه وى را هراسى جز از خدا نبود تکلیف شرعى خود دانست که بظاهر قبول کند، بدان امید که دین حق را پایدارى بخشد و سنت رسول خدا، صلى الله علیه وآله، را احیا نماید. (۱۳)

جشنى بزرگ برپا شد و سکه ها به نام امام زده گشت و نثارها گردید، و لباس سیاه عباسیان به سبز مبدل شد، ولى امام نگران بود که کار به کجا خواهد انجامید!؟

باآنکه عصر امام،علیه السلام، دوره عظمت علمى اسلام بود و تا «اسپانیا» و «دیار غرب » همه جا دانشگاهها برقرار; و مناظرات و تحقیقات در کار بود، و پسر هفت ساله قرآن را حفظ داشت و یازده ساله در فقه و علم حدیث و نقل متبحر بود، مع ذلک، امام، علیه السلام، در راس همه قرار داشت و علماى بزرگ زمان را در مباحثه محکوم مى ساخت. (۱۴) گفتگوى امام، علیه السلام، با رؤساى مذاهب مختلف: «جاثلیق » (رئیس انصارى) و «راس جالوت » (رئیس یهود) و «هربذ» (بزرگ زرتشتیان) و «عمران صابى » (رئیس صابئین) و «نسطاس رومى »(طبیب) و «یحیى بن ضحاک » (متکلم) و «ابن قره مسیحى » و سایرین معروف است و پاسخهاکه به دانشمندان عراق وخراسان وبه خود مامون داده، مشهور است، و خود کتابى مستقل را ترتیب مى دهد. (۱۵)

کتاب «طب الرضا» که جزء جزء آن، امروز هم به تصدیق محققان رسیده و حاشیه ها بر آن نوشته اند، سند دیگرى بر عظمت علمى امام است . در روضه نبوى (مدینه) علما، بسیار گرد مى آمدند . پاسخ مردم را مى دادند; هرجا در مى ماندند، جملگى به امام، علیه السلام، احاله مى کردند، پدرش، او را «عالم آل محمد»نامیده بود. (۱۶) امام، به زبان بیگانگان نیز سخن مى گفت، از پیشامدهاى آسمانى خبر مى داد، اولین ساعت را طبق دستور او ساختند. (۱۷)

نسبت به کارگران عاطفه اى شدید داشت، در سر سفره غذا همه خادمان را گرد خود مى نشاند و با آنان صرف طعام مى کرد، و تا خدمتکارى از خوردن فارغ نمى شد، او را صدا نمى زد، امام قبل از آنکه دست به سفره دراز کند، از بهترین جاى هر غذا، مقدارى در ظرفى جمع کرده براى فقرا مى نهاد و آنگاه به خوردن مى پرداخت.

«انعام »او به افراد، و رفع نیازمندیهاى اشخاص بیش از حد شمار و گفتار است تا آنکه تمام مال خود را هم یکبار به محتاجان بخشید.

«کرامتش » چندانکه، «محمدبن جعفر» را از مرگ نجات بخشید و «محمدبن حفض » و جماعتى را از تشنگى در بیابان رهانید.

«تواضعش » ببین که با وجود ولیهعد مملکت بودن، پشت مردى را در حمام کیسه کشید.

«علو طبعش » آنکه، «اخرس » فحاش را باز مانع قتل شد. از تقوى و حسن خلق و حلم او، و کارهاى خیرش که هیچ سخن نتوان گفت.

و«عدلش » برتر از آن بود. نه تنها آدمیان، بلکه گنجشک و آهو هم به دادخواهى نزد امام مى آمدند و امان مى یافتند. (۱۸) او نسبت به کهتران و نیکان; آقایى داشت و مهربانیها مى کرد اما درباریان را (نظیر فضل بن سهل) ساعتها در آستانه در به پا مى داشت و سر خود بلند نمى کرد سپس، با کلمه اى آمرانه رد مى نمود. و نظیر «زیدبن موسى » را که آلوده بود منسوب خود نمى شمرد. (۱۹) شعرا (از قبیل ابونواس و ابن الحجاج و دعبل) در مدح امام اشعارى نغز سرودند (۲۰) و امام نیز شعر، نیکو مى سرود. (۲۱)

مامون را عظمت تازه اى که امام در خراسان پیدا کرد بیمناک ساخت و چون مردم غرب نیز علیه او آغاز اعتراض نمودند (۲۲) لذا تصمیم به قتل امام گرفت …

یک بار سى غلام شمشیرزن را شبانه بر آن حضرت مامور کرد، اما شمشیرها کارگر نیفتاد. (۲۳) و بار دیگر; خود مامون امام را به خوردن آن انار، (۲۴) یا انگور زهرآلود مجبور کرد. گرچه آن حضرت خوددارى نمود اما مامون گفت: «ناچار باید میل کنید» آرى، کار از کار گذشت. (۲۵) خدمتکار خاص (ابوالصلت هروى) دید که امام عبا را بر سر انداخته از قصر مامون خارج شد. دانست که زمان فراق فرا رسید. جنازه امام را بظاهر تجلیلى بى نظیر کردند و در همانجا که خود آن حضرت معرفى کرده بود و قبر ظاهر شد، دفن نمودند و آنگاه گور از خاک پر گشت و برآمد و صدها معجزه در همین صحنه براى ناظران نمودار شد. (۲۶)

امروز هم، آستانش زیاد، دردها را شفا مى بخشد و حاجتها روا مى کند. توسل به او، در همه جا مایه سلامتى و بقاست و درخواست از او، مایه رفع هر فتنه و بلا.

غلامش ابوالصلت را مامون یک سال در زندان زجر داد که شاید اسرار امام را فاش سازد ولى اظهار نکرد (۲۷) تا از درد به تنگ آمد و روزى گفت: «یا جوادالائمه! به داد من برس که طاقتم طاق شد.» ناگهان، امام بر او ظاهر شد، ابوالصلت شکوه کرد که «چرا دیر آمدید؟». فرمود: «کى مرا دعوت کردى که اجابت ننمودم؟؟».

آرى; بخواه و به من اخلاص درخواست نماى; آنگاه اگر به مقصودت نرسیدى گله کن.

همان بهتر که عجز خود را در وصف امام با بیتى از ابونواس اعلام کنم که گفت:

قلت لااستطیع مدح امام کان جبریل خادما لابیه (۲۸)

پى نوشتها :

۱. قمى، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، زیارت امام رضا،علیه السلام.

۲. سحاب، ابوالقاسم، زندگانى حضرت على بن موسى الرضا،علیه السلام، ص ۶۶.

۳. محدث قمى، منتهى الامام، ج ۲، ص ۱۷۱.

۴. همان، ص ۱۷۲.

۵. همان، ص ۱۷۳.

۶. سحاب، ابوالقاسم، همان، ص ۷۳; محدث قمى، همان، ص ۱۷۱; عماد زاده، چهارده معصوم، ج ۲، ص ۴۱۹.

۷. محدث قمى، همان، ص ۱۷۱.

۸. مغنیه، احمد، زندگانى حضرت رضا و موسى الکاظم، علیهماالسلام، ترجمه: غضبان، ص ۱۱۲; محدث قمى، همان، ص ۱۷۱; سحاب، ابوالقاسم، همان، ص ۴۱۹.

۹. کشف الغمه، ص ۲۶۱مى نویسد: «عیسى بن یزید جلومهى »به دنیاآمدوفجایعى مرتکب شد وستمهابه بنى هاشم کرد و اموالشان را غارت نمود. ضمناحضرت رضا،علیه السلام، را هم باکراه حرکت داده با رجاءبن ضحاک به مرو روانه کرد.

۱۰. سحاب، ابوالقاسم، همان، ص ۲۶۱.

۱۱. همان، صص ۳۱۵-۲۶۴.

۱۲. همان، صص ۲۸۲، ۲۸۵، ۲۸۷.

۱۳. مغنیه، احمد، همان، ص ۱۷۹.

۱۴. سحاب، ابوالقاسم، همان، صص ۶۵-۶۳; عمادزاده، همان، ص ۴۵۳.

۱۵. گیلانى، شمس، ترجمه «مکالمات حضرت با ملل و مذاهب مختلف »; سحاب، ابوالقاسم، همان، ج ۲; محدث قمى، همان، ص ۱۹۵; مغنیه، احمد، همان، صص ۱۲۱به بعد.

۱۶. محدث قمى، همان، صص ۱۷۴-۱۷۳; مغنیه، احمد، همان، صص ۱۲۲-۱۲۱; سحاب، ابوالقاسم، همان، صص ۷۷-۷۵، ۱۱۵.

۱۷. سحاب، ابوالقاسم، همان، صص ۸۹-۸۸.

۱۸. محدث قمى، همان، ص ۱۸۵.

۱۹. مغنیه، احمد، همان، صص ۱۵۰، ۱۸۰.

۲۰. سحاب، ابوالقاسم، همان، ص ۳۱۰.

۲۱. نمونه شعر امام به نقل از کتب اهل سنت; محدث قمى، همان، ص ۱۸۸; عمادزاده، همان، ص ۴۵۲; مغنیه، احمد، همان، صص ۱۷۴-۱۷۲.

۲۲. سحاب، ابوالقاسم، همان، ص ۳۲۱.

۲۳. محدث قمى، همان، ص ۱۸۰.

۲۴. همان، ص ۲۰۵.

۲۵. برخى درباره اینکه مامون به قتل امام اقدام کرد شبهه مى کنند، خوب است به مضمون شعر ابونواس که معاصر امام بوده و مرثیه اى سروده است توجه کنند. مغنیه، احمد، همان، ص ۱۷۱، سحاب، ابوالقاسم، همان، ص ۳۰۴.

۲۶. محدث قمى، همان، ص ۲۰۷.

۲۷. همان، ص ۲۰۵.

۲۸. سحاب، ابوالقاسم، همان، ص ۱۷۳، ۳۱۰; محدث قمى، همان، ص ۲۱۰.

 

ماهنامه موعود شماره ۶

همچنین ببینید

عصر ظهور در کلام امام باقر علیه السلام

این آگاهیها و اطلاع رسانی آن ستارگان هدایت موجب شده است که اهل ایمان و منتظران حکومت عدل حضرت مهدی علیه السلام بیش از پیش امیدوار و دلبسته ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *