“اکنون که همه ی تمدن های جهانی در منجلاب تمدن مدرن و روح مدرنیته غرق میشوند و هویت های شرقی در حال اضمحلال در برابر فرهنگ یکسان ساز جهانی و اقتصاد قدرتمند و بی رحم بورژوازی جهانی است، بسیاری روشن فکران منفعل شرقی به تنها چیزی که نمی اندیشند، احیا و بازسازی تمدن و فرهنگ شرقی در برابر فرهنگ غربی است.
چکیده:
“اکنون که همه ی تمدن های جهانی در منجلاب تمدن مدرن و روح مدرنیته غرق میشوند و هویت های شرقی در حال اضمحلال در برابر فرهنگ یکسان ساز جهانی و اقتصاد قدرتمند و بی رحم بورژوازی جهانی است، بسیاری روشن فکران منفعل شرقی به تنها چیزی که نمی اندیشند، احیا و بازسازی تمدن و فرهنگ شرقی در برابر فرهنگ غربی است. برای آن ها حتی وجود تمدن شرقی و غربی بی وجه است. اساساً تمدن تنها یک تمدن است و آن هم تمدن مدرن و غالب غربی است. ما فقط از آن ها عقب مانده ایم و آموزه های کهن و سنّتی، ما را از قافله ی تمدن دور کرده است، باید با کار و کوشش و زحمت به این قافله نزدیک شد و به تاریخ غرب پیوست در قله و رأس این قافله قرار گرفت چنان که ژاپن، چین و کره به این نقطه رسیده یا در حال رسیدن اند.”
“محمد مددپور در این نوشتار با نگاهی منتقدانه به این اندیشه ظهور انقلاب اسلامی را آغاز احیای تمدن اسلامی و تمدن معنوی دینی می داند. وی در این نوشتار با نگاهی به وضعیت فعلی تمدن غرب و نظریه جنگ تمدن ها میگوید:
در این میان آن چه اساسى است درک وضعیت عصر غیبت آخرالزمانى است که از سویى تمدن غرب را به فعلیت رساند و دیگر آن که تمدن اسلامى را به حالت بالقوگى درآورده و حقایق اسلام را مستور کرده است و سرانجام وضع بینابینى دوگانه ما که از یکسو تسلیم شونده و منفعل غرب گرایى و مصادره ى اسلام به نفع غرب در برابر تمدن غربى است و از سوى دیگر اراده ى هویت جویى معطوف به آماده گرى و انتظار موعود و عملی متناسب با این انتظار را در ما به صورت انقلاب اسلامیبرمی انگیزد. در این اوضاع و شکاف هاى تمدنى میان اسلام و غرب، مراقبت بسیار مى طلبد که در دام نیافتیم و بعد از بیست سال تجربه ى دینى پس از انقلاب اسلامى و یک گام به پیش دو سه گام به پس نرویم.”
وی در پایان ضمن برشماری گزینه های پیش روی جامعه ی اسلامی، آن را به روی آوری به سمت تفکر معنوی و خود آگاهی نسبت به تفکر تکنیکی فرامیخواند و میگوید:
“راه دیگر چنان که اشاره کردیم روى آورى به تفکر معنوى است و خودآگاهى نسبت به تفکر تکنیکى، در این خودآگاهى مى توان تکنیک را چون یک امر حقیقى مورد تفکر قرار داد و از تفکر مخاطب آن گذشت این تاریخى با انقلاب اسلامى آغاز شده است. این انقلاب با احیاى تفکر و راه معنوى مى تواند بى آن که به گزینش اجبارى تکنیک دست زند، روح و جوهر تمدن جدید را به تسخیر خود در آورد نه آن که با جسم آن در آویزد و از ذات غیرتکنولوژیک تکنیک غافل بماند.”
● پایان تاریخ غرب و یکسان سازى جهانى
«اشپینگلر» فیلسوف تاریخ معاصر آلمانى در فلسفه ى تاریخ ادوارى خویش پس از چهارصد سال سیر اندیشه ى ترقى از انحطاط (۱) تمدن غربى سخن مى گوید و از این جا حکایت از پایان تمدن و تاریخ غربى البته بسیارى از هوشمندان غربى دریافتهاند که سخن اشپینگلر بیشتر بار سیاسى و هشدار به اروپایى ها و بخصوص آلمانى ها دارد و هنوز مى توان با چالش ها و ابداعاتى در برابر تمدن روسى که به اعتقاد اشپینگلر در عصر بلوغ و شکوفایى است قد علم کرد و موفق به رهایى از وضع موجود گردید. (۲)
عمیق تر از اشپینگلر متفکرانى بودهاند که ضمن اعلام پایان دوره اى از تاریخ غرب، از آغاز عصرى نو و دوران کودکى و بازگشت جاویدان همان روح انسانى سخن گفتهاند که در آن جهان از ایلغار و جنگ رهایى پیدا مى کند و با زمین و زمان صلح مى نماید. (۳) «نیچه» بر خلاف مشهور از این نگاه برخوردار است. در عصر بحران معنوى غرب بسیارى از متفکران پست مدرن غربى مانند: «همیدگر» و «گادامر فوکو» از رهایى سخن گفتهاند که بیشتر به نحوى نگاه معنوى فارغ از واقعیت جهان انضمامى شرقى در کار بوده است.
اما اکنون که همه ى تمدن هاى جهانى در منجلاب تمدن مدرن و روح مدرنیته غرق مى شوند و هویت هاى شرقى در حال اضمحلال در برابر فرهنگ یکسان ساز جهانى و اقتصاد قدرتمند و بى رحم بورژوازى جهانى است، بسیارى روشن فکران منفعل شرقى به تنها چیزى که نمى اندیشند، احیا و بازسازى تمدن و فرهنگ شرقى در برابر فرهنگ غربى است. براى آن ها حتى وجود تمدن شرقى و غربى بی وجه است. اساساً تمدن تنها یک تمدن است و آن هم تمدن مدرن و غالب غربى است. ما فقط از آن ها عقب مانده ایم و آموزه هاى کهن و سنّتى، ما را از قافله ى تمدن دور کرده است، باید با کار و کوشش و زحمت به این قافله نزدیک شد و به تاریخ غرب پیوست در قله و رأس این قافله قرار گرفت چنان که ژاپن، چین و کره به این نقطه رسیده یا در حال رسیدن اند.
نظریه ى فوق ابتدایى ترین و پر انتقادترین نظریه نسبت به روحیه ى اسلامى و شرقى ایرانیان است که با انقلاب اسلامى تشدید شده است، حتى در غرب گراترین جامعه ها و دولت هاى اسلامى، چه ترکیه و چه عربستان، این اندیشه خریدارى عمده اى ندارد و همواره در سطح اقلیتى غیر مؤثر خواهد ماند. در این جامعه ها همواره سعى براى ظاهر کردن علایق دینى از سوى مردم یا دولت وجود داشته و خواهد داشت.
در این جامعه ها تئورى ارتباط با غرب طورى تبیین مى شود که گویى اراده ى مستقلى بر آن ها حاکم است که موجودیتى وراى تمدن غرب براى آن ها به ارمغان مى آورد. ناسیونالیسم قومى ترک و مذهب وهابیت عربى سعودى چنین هویت مستقلى را همواره به ملت گوشزد و خاطر نشان مى کند. این دولت ها مانند سایر دولت هاى اسلامى مهار جسم و نفس مردم را رها کردهاند، تا بتوانند بحران هاى اقتصادى و سیاسى را مهار کنند، و از آن جا که مهار بحران دشوار است و مردم نیز حق ورود به ساحت سیاست، فرهنگ و اقتصاد را ندارند، غالباً در پناه وابستگى به آمریکا و دیگر قدرت هاى بزرگ، هم انفجار بحران (انقلاب و شورش) را به تعویق مى اندازند، هم به سرکوب مخالفان سیاسى خود مى پردازند. مسلماً هرگاه چنین حکومتى بخواهد با استفاده از رهیافت هاى مستقل توسعه ى فرهنگى و صنعتى، خود را از تراز جامعه ها جهان سوم خارج کند، فوراً توسط ارباب بزرگ امریکا با یک بازى ساده در معاملات و مناسبات ارزى، اقتصادى و سیاسى مجدداً دچار بحران شده و سرنگون مى شوند; چیزى که در اندونزى سوهارتو و مالزى مهاتیر محمد مى بینیم.
● تئورى برخورد تمدن ها در برابر یکسان سازى تمدنى
صرف نظر از این تئورى یکسویه که روشن فکران لائیک غرب گرا از آن حمایت مى کنند، تئورى هاى جدى ترى اکنون در غرب مطرح شده است که این روشن فکران غرب گراى محلى و بومى جهان سوم و سرزمین هاى اسلامى به جهت فقدان قوه ى نظرى و عملى مستقل قادر به درک آن نبودهاند. این تئورى صرفاً مسایل اقتصادى و فرهنگى مشابه امّا در جهاتى شمال و جنوب (فقیر و غنى)، صنعتى مدرن و کشاورزى و یا جهان سومى و جهان صنعتى لحاظ مى کند بلکه به عوامل فراتر یعنى عوامل تمدنى مى اندیشد یکى از تئورى هاى جدى تئورى برخورد تمدن هاى «ساموئل هانتینگتون» استاد دانشگاه هاروارد است، بدین معنى که او اسلام و مغرب را به عنوان دو ماهیت و هویت تمدنى کاملاً متباین آشتى ناپذیر مى داند. (۴)
● «ادوارد سعید» و انکار برخورد تمدن ها
اگر این نظر را دیگران چون «الوین تامنر»، «ادوارد سعید»، «نصر» و… نپذیرند اما وقتى عمیقاً به نحوه ى رویارویى غرب با اسلام در رسانه ها و عرصه ى سیاست دقت کنیم، جز واقعیت چیز دیگرى در متن آن نمى بینیم. هر چند «ادوارد سعید» معتقد است حزب هاى اسلامى با وجود تمامى جاذبه و مبناى شان در قالب یک جاى گزین یک پارچه و یا مهم براى آینده نمى گنجد.
او معتقد است همه ى کشورهاى عربى مشحون از مظاهر دنیوى ـ سکولار ـ هستند که بافت و جریان هاى روزمرّه ى زندگى آن ها را فرا گرفته و این ها به دلیل علاقه به هم سازى با محیط، کسب دانش و سوابق تاریخى فراهم شده است. امّا این نکته در ذهنیت آمریکایى «سعید» (عرب تبار مسیحى) مغفول مانده است که این ها به نوعى اضطرار تاریخى باز مى گردد، بدون این ابزار ـ اشیاى فنى و تکنولوژیک مدرن ـ در این جهان زیست نتوان کرد.
زیرا شیوه هاى سنّتى حیات به کلى در تاخت و تاز تمدن غربى، ارزش ها و ابزارهاى ماشینى آن به گوشه ى انزوا خزیدهاند. البته زیستن با شیوه هاى سنّتى ممکن است اما در جهان مشحون از ابزارهاى تکنیکى سیطره یابنده، چگونه مى توان از حالت اضطرار و مسلوب الاختیار جهان سومى خارج شد.
اما با اندکى دقت معلوم مى شود که این مظاهر تمدن سکولار اغلب عقیم، بى جان، کم اثر، تجمّلى و تشریفاتى اند. مانند دانشگاه ها یا رسانه ها که موجودیتى جدى و قابل مقایسه با دانشگاه ها و رسانه ها غربى ندارند و به صراحت مى توان گفت که ۹۹% از سوى آن نهادهاى غربى تغذیه مى شود و آن نیز اغلب در حاشیه است. پس در این جا سخن گفتن از علاقه، سوابق و کسب جدى نتواند بود. البته دیدگاه رسانه اى غرب آن چنان که در CNN یا BBC مى آید و از اسلام چهره اى وحشتناک و میلتیاریسى و نظامى نشان مى دهند با تعبیرات جنگجویان مسلمان، شمشیر اسلام و خشم مقدس بیشتر نمایش گر جنبه ى مترسکى و کاریکاتورى تفکر انتزاعى آن ها از اسلام است و کمتر به وجه فرهنگى و ضد نیست انگارانه و معنوى ـ دنیوى اسلام نظر مى کنند. انسان شناسى و تلقى انسان از خدا و جهان در اسلام از تلقى غربى آن متفاوت است.
جاذبه ى اسلام در حقیقت جویى و حق خواهى آن است هرچند که این حقیقت جویى با شمشیر در برابر ظالمان تظاهر کند، امپریالیسم غربى وحشیانه و گرگ خویانه سال هاست هستى سرزمین هاى اسلامى را به غارت برده، هویت فرهنگى بسیارى از عوام و خواص را مورد تعرض قرار داده و صدمه زده است.
از این مبدء و نقطه ى عزیمت براى بازگشت به هویت فرهنگى، بازگشت به جایگاه اصیل خویش و وطن و فرهنگ مادرى است که تنازعات معنوى آغاز مى شود و نهایتاً کار به برخورد و جنگ خونین مى کشد هر قدر این علاقه ى بازگشت به هویت ایمانى و معنوى اصیل، عمیقاً در جهان اسلام ظاهر شود به همان نسبت احتمال برخورد، شدیدتر خواهد بود. مگر آن که طرف باطل که احتمال شکست مى دهد از قلب سرزمین هاى اسلامى عقب نشینى کند، و سپس از دایره ى نفوذ خود در جهان بکاهد. این پیش بینى منطقى است.
محمد مددپور
منبع: باشگاهاندیشه