شرح مراتب طهارت-۳


طهارت موجب افزونی رزق می‌شود

طهارت انسان در هر دو بخش ظاهری و باطنی، آن موجب افزایش رزق است. اگر طهارت، ظاهری باشد بر رزق ظاهری افزوده می‌گردد. منتهی باید به نکته‌ای در بحث رزق توجه کرد و آن اینکه در اصطلاح عامه، آن مقدار از امور مادی را که صرف خرج ظاهری بدن انسان می‌گردد که مورد نیاز اوست و کم و زیادی ندارد، تعبیر به رزق می‌کنند. زیرا باید حساب رزق و روزی را از حساب مال و مالداری جدا دانست. چون اگر انسانی کمتر از نیاز ظاهری خود مال به دست آورد و یا بیشتر از نیاز خود مال جمع‌آوری کند آن مقدار دیگر رزق او نخواهد بود، مگر اینکه انسانها رزقف از بالا آمده را نسبت به هم راه‌زنی کنند. اگر رزق ظاهری افزوده گردد، معلوم می‌شود که خرج ظاهری شخص هم افزوده می‌شود و به همراه آن، دست بخشش او نیز نسبت به غیر بالا می‌رود، در این صورت او علاوه بر اینکه خرج خودش را تأمین می‌کند، خرج آنهایی را هم که در تحت تکفل اویند تأمین می‌کند. این نیز به منزله رزق است. مثل اینکه شما بزرگف منزلید، گرچه غذای خودتان در شبانه‌روز به یک مقدار کمی است اما چون همسر و فرزند در منزل افزوده شد، و روزی آنها هم از ناحیه شما تأمین می‌گردد، آن مقدار رزق آنها هم به حساب شما می‌آید. حال اگر کسی منزلش را وسعت دهد تا بتواند همسایه فقیرش را نیز تأمین کند در این صورت اگر بر مالف او افزوده شود، این افزایش رزقف اوست نه افزایش مال او. اما اگر بیش از مقدار خاص خود مال جمع کند، این دیگر افزایش مال اوست نه افزایش رزق او. معنای افزایش رزق ظاهری آن است که اگر شخص اهل طهارت باشد، حلّیت مال او اقتضا می‌کند که دیگران نیز از آن بهره‌مند شوند. اما رزق باطنی را هیچ‌گاه مقید به‌اندازه‌ای نکرده‌اند، بلکه فرموده‌اند: هرچه طهارت باطنی بالا رود بر رزق باطنی هم افزوده می‌شود تا کسی نگوید من اعمال عبادی را انجام می‌دهم تا مثلاً به درجه پنجم از ایمان برسم! خوب چرا نباید به مرتبه ششم برسد و اصلاً چرا نباید به درجه دهم ارتقاء یابد؟ چرا توقف کند؟ چرا بالا نرود؟ اینجاست که راه ازدیاد رزقف باطنی، باز است زیرا رزق باطنی مربوط به جان شخص است و جان نیز یک حقیقت غیرمتناهی است. لذا هرچه بر رزق باطنی افزوده شود همه غذای روح و جان می‌شود. همانند اینکه یک درخت هرچه از آب و خاک غذا بگیرد، بزرگ‌تر می‌گردد و وسیع‌تر می‌شود و می‌تواند برای افراد بیشتری سایه‌بانی کند. نکیه دیگر اینکه سایه‌بانی کردن درخت، مقصود اصلی رشد درخت نیست، بلکه مقصود درخت، توسعه یافتن است. بعداز آن دیگران، خود، از وسعت درخت بهره‌مند می‌شوند. درخت هرگز نمی‌گوید: غذا می‌گیرم برای اینکه به دیگران بدهم. بلکه می‌گوید: من غذا را برای خودم می‌گیرم وقتی قوی شدم و قوت نفسانی پیدا کردم خود به خود دیگران از وسعت وجودی من بهره‌مند می‌شوند. نفس ناطقه انسانی نیز مرزوقف رزق باطنی است و هرگز در حدّ خاصی مقیّد نمی‌شود بلکه موجودی بی‌انتهاست و به واسطه گرفتن روزی بالاتر می‌رود و آماده‌گیرایی بیشتر می‌شود و بعداز گرفتن، دیگران خود به خود از او انتفاع می‌برند.

انگیزه صحیح برای انجام کار نیک
گفتیم که رزق باطنی مربوط به خود شخص است. در رزق ظاهری هم اگرچه دیگران از آن بهره‌مند می‌شوند اما در نهایت باز بهره آن به خود شخص برمی‌گردد. زیرا رزق ظاهری از جود و سخاوت و دیگر صفات انسانی شخص سرچشمه می‌گیرد و شخص بعداز انجام این افعال، «روزی» به ازای آن را دریافت خواهد کرد. مانند اینکه امروز می‌بخشد و روز دیگر خود بخشیده می‌شود. حال ببینیم آیا می‌توان به امید دریافت چیزی به ازاء انجام کاری، کار نیک انجام داد؟ مثل اینکه شخصی بگوید: من می‌بخشم تا خدا مرا ببخشد. یا می‌دهم تا خداوند در ازایش به من بدهد. متأسفانه در ما اگر انجام کاری به ازاء دریافت چیز دیگری نباشد، هیچ صفت خیری صادر نمی‌شود و کسی جود و بخشش نمی‌کند. انگیزه اکثر مردم از انجام فعل نیکو این است که ازایش را از خداوند بگیرند. اما انگیزه امیرالمؤمنین(ع) و دیگر بزرگان هرگز چنین نبوده است. آنها فقط می‌گویند: «ما می‌بخشیم همان‌گونه که خدا می‌بخشد». جناب شیخ‌الرئیس در نمط پنجم یا ششم اشارات می‌فرمایند:
جود، بخشیدنی را می‌گویند که بلاعوض باشد.

خداوند نیز چنین است. می‌بخشد اما هرگز در مقابل آن، چیزی طلب نمی‌کند و احتیاج به عوض ندارد. بلکه می‌گوید: سرشت ذاتی من بر بخشش است. مثل اینکه چشم بگوید: سرشت ذاتی من بر دیدن است و گوش بگوید: بافت حقیقی من بر شنیدن است، یا اینکه خورشید بگوید: بافت حقیقی من بر نوردهندگی است. تمام موجودات عالم از حق درس گرفته‌اند، همه می‌گویند: سرشت ذاتی تکوینی ما بر این است که به کار خود مشغول باشیم و در مقابل آن چیزی طلب نکنیم. در این میان فقط انسان است که کارهایش را در مقابل دریافت عوض آن انجام می‌دهد. البته نمی‌گویم اینگونه بودن بد است بلکه این یک نظر متوسط است. نه می‌گوییم بد است و نه می‌گوییم خوب است. فقط می‌گوییم اینگونه افراد اگر بخششی هم کنند، جواد حقیقی نمی‌باشند زیرا جواد حقیقی در مقابل جود خود چیزی طلب نمی‌کند.
إنّما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جَزاءً و لاشکوراً.۱

مرد آن است که هزار مرتبه دست مردم را بگیرد و وقتی هم که افتاد، هیچ انتظاری از دیگران نداشته باشد. این را آیات قرآن و سیره ائمه(ع) به ما آموخته‌اند. به عنوان مثال، آیه فوق اشاره به آن قضیه دارد که روزی امام حسن و امام حسین(ع) مریض شده بودند و حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) نذر کرده بودند که اگر مریضی فرزندانشان خوب شد، سه روز روزه بگیرند.

توجه به یک نکته اخلاقی در ارتباط با تصرفات
لازم به ذکر است که این مطلب شما را به یک دستورالعمل قرآنی و یک نکته اخلاقی توجه می‌دهد و آن اینکه با اینکه جناب امیرالمؤمنین(ع) و صدیقه کبری(س) از اولیاء الله بودند و معصوم و تمام عالم را در اختیار داشتند و می‌توانستند با یک اشاره مریض را خوب کنند، اما بازدست تصرف دراز نکردند و نذر سه روز روزه کردند تا مریضشان خوب شود. معلوم می‌شود با این عمل خواسته‌اند به ما دستورالعمل بدهند. زیرا آنها برای شفای مریض اصلاً نیاز به سه روز روزه نداشته‌اند. آنها این کار را کرده‌اند تا به ما برنامه بدهند که شما نیز برای شفای مریضتان می‌توانید نذر کنید که سه روز روزه بگیرید. وگرنه اگر آنها این طور عمل نمی‌کردند با اشاره‌ای مریض را خوب می‌کردند. ما نیز می‌گفتیم: ما که مثل آنها نیستیم تا بتوانیم با اشاره‌ای کار را تمام کنیم. نکته دیگر اینکه در مباحث قبلی عرض کرده بودیم هرکس قوی‌تر شود، دستف تصرّفش در نظام عالم کم‌تر می‌شود. مثلاً نمی‌آید بگوید حال که من ولی‌الله‌ام و کسی هستم که پیامبر در شب معراج هرچه را می‌دید به شکل من می‌دید، چرا باید معطل باشم و حسن و حسین را با اشاره‌ای شفا ندهم؟ نه‌خیر این کار را نمی‌کند. او می‌گوید، همانطور که دیگران برای برآورده شدن حاجات خود نذر می‌کنند ما نیز برای بهبودی فرزندان خود نذر می‌کنیم. خدا اگر بخواهد خود شفا می‌دهد. اینها علاوه بر اینکه به ما ادب داشتن می‌آموزد برای ادامه راه به ما دلداری نیز می‌دهد. همانند اینکه شما شخصیت بزرگی را ببینید که برای رفتن به نقطه‌ای به جای اینکه از هواپیما یا ماشین شخصی خود استفاده کند به ایستگاه ماشین‌سواری بیاید و مانند یک فرد معمولی با دیگران همسفر شود و به آنها آرامش دهد. یا به عنوان مثال دیگر، جناب زین‌العابدین(ع) نیز در کربلا مریض بودند اما برای خوب شدن خود هیچ تصرف نکردند. زیرا می‌دانستند اراده خدا بر مریضی‌شان تعلق گرفته و دلیلی ندارد از خدا بهبودی خود را از راه تصرف طلب کند. اگر می‌بینید شخصی مریض مانده نباید حتماً به دنبال این باشید که شفای او را از خداوند بگیرید. اگر مقرر شده که این شخص مریض بماند، بگذارید بر همین حال باقی باشد البته او را به نزد پزشک ببریم، دلسوزی بکنیم، دعا بکنیم، دارو برایش ببریم و زحمت بکشیم اما به این معنا نباشد که لج کنیم حتماً این مریض باید شفا پیدا کند. ما نمی‌توانیم برای خدا دستورالعمل صادر کنیم. علامه حسن‌زاده در این مورد تعبیری دارند که:

«ایشان باید امر کند و ما تابع باشیم نه اینکه ما امر کنیم و خدا امرمان را اجرا کند»

ما در این موارد خیلی گرفتاریم و توجه زیادی به این مسائل نداریم. ائمه اطهار این روش را به ما آموخته‌اند. به خاطر همین، حضرت علی(ع) و حضرت صدیقه طاهره(ع) نذر کردند اگر عزیزانشان شفا پیدا کردند سه روز روزه بگیرند. امام حسن و حسین(ع) هر دو شفا پیدا کردند و همگی سه روز روزه گرفتند. هنگام افطار روزه روز اول مسکینی آمد و در خانه ایشان را زد و مقداری غذا خواست. آنها نیز غذای خود را به او دادند. (خدا هم خوب جاهایی انسان را امتحان می‌کند. درست همان موقعی که انسان، د خود، نیازمند است او را امتحان می‌کند، ببیند آیا می‌دهد یا نمی‌دهد؟ هنر آن است که انسان خود گرسنه باشد و به دیگران بدهد نه اینکه داشته باشد و بخشش کند که البته آن نیز کار آسانی نیست.) روز بعد هم روزه گرفتند و هنگام افطار، یتیمی در خانه آنها را زد. فرمودند: امشب هم نان خود را به او می‌دهیم و خود کمتر می‌خوریم تا از گرسنگی از پای در نیائیم. روز سوم هم اسیری در خانه آنها را زد و آنها غذای خود را به او دادند. بعد می‌فرمایند:
با اینکه گرسنه بودیم به ایشان دادیم اما هرگز از آنها چیزی طلب نمی‌کنیم. حتی نمی‌خواهیم از ما تشکری کنند. «إفنَّما نفطْعفمفکفمْ لفوَجْهف‌الله لا نفریدف مفنْکفمْ جَزاءً و لا شَکفوراً».۲

این، بسیار فرمایش بلندی است که انسان هزاران خدمت به دیگران بکند اما هرگز انتظار یک خدمت کردن از ایشان را نداشته باشد. اگر این آداب انسان‌سازی اهل بیت(ع) در ما پیاده شود ما یک پارچه نور می‌شویم. به طور کلی باید خصلت پسندیده را در خود تقویت کنیم و آن اینکه مطلقاً از غیر خدا انتظاری نداشته باشیم. از دوستانمان، از همسایگانمان، از هم محلی‌هایمان، از برادران و پدارنمان، حتی از فرزندان خود نیز انتظاری نداشته باشیم. به خود القاء نکنیم که فرزندانمان را بزرگ می‌کنیم تا در هنگام پیری دستمان را بگیرند. این خصلت انسانی و مردانگی نیست. مردانگی آن است که سر سوزنی از دیگران انتظاری نداشته باشیم. این امر باعث می‌شود انسان همیشه راحت و آرام باشد و توقعی از دیگران نداشته باشد و اگر احیاناً در ازای خدمتف او، خدمتی شد باز سعی کند در ازای آن به دیگران خدمت کند و اگر خدمتی ندید در دلش کینه‌ای نکند و ناراحت نشود. رسیدن به این مقام کار یک سال و دو سال نیست. انسان باید خیلی اهل همت باشد تا به این مقام راه یابد.

بیائید همه ما از امروز تصمیم بگیریم این‌گونه باشیم. اگر در ازای خدمتی از ما تشکر کردند ممنونشان باشیم و اگر تشکر نکردند ممنون‌تر باشیم. بلکه باید بالاتر رویم که نه تنها توقع خدمت نداشته باشیم بلکه خلاف آنرا و نقطه مقابل آنرا در انتظار بنشینیم. این باعث می‌گردد که بر رزق معنوی انسان افزوده گردد و آنگاه است که می‌بینید چه وقایعی برای شما رخ می‌دهد.

افراد بد اجتماع برگردن ما همان اندازه حق دارند که افراد خوب حق دارند. این بسیار حرف بلندی است. مثلاً اگر شما فردی همچون یزید را به عنوان بدترین فرد، و بعد فرد دیگری را همچون حسین بن علی(ع) را به عنوان بهترین انسان، به ذهن آورید بعد بگویید این‌دو به یک اندازه برگردن ما حق دارند. حال چطور باید این مسئله را حل کرد؟ تا انسان بخواهد به سرّف و حقیقت این کلام برسد چقدر طول می‌کشد؟! حال برای فهمیدن اندک ظاهر این کلام جمله‌ای را به عرضتان می‌رسانیم. فرموده‌اند: بافت و مزاج ما به گونه‌ای است که اگر کسی فحش و ناسزایی به ما بگوید و یا یک بی‌احترامی‌به ما بکند، سریعاً از آن طرف درف رحمت را به رویمان می‌گشایند. خوب این کم خدمتی است؟ برادرف من آدم باید آنقدر نماز بخواند و جان به لب بیاورد تا بتواند آن در را به روی خود باز کند. مگر این گونه نیست؟ اگر کسی بخواهد درف آن سوی عالم به روی او گشوده شود و چشمف دلش باز شود تا حقایق را ببیند، چقدر باید زحمت بکشد؟ اما می‌بینید ناگهان کسی به انسان جسارتی می‌کند و دلف او را می‌شکند بعد خداوند به حرف در می‌آید و می‌فرماید: «انا عند المنکسره قلوبهم» من در نزد دلهای شکسته جای دارم. حال می‌بینید که در یک انتخابات، اگر یکی از کاندیدا به ظاهر شکست بخورد و منزوی شود چقدر مردم به او خدمت کرده‌اند و او چقدر می‌تواند از این فرصت استفاده کند، اگر اهلف کار باشد. اما اکنون ما این‌گونه نیستیم. آن هم که در انتخاب پیروز شده آنقدر در جشن پیروزی خود سرگرم می‌شود تا اینکه دلمرده می‌گردد. وقتی مردم به درف خانه حضرت امیرالمؤمنین(ع) آمدند و اظهار ارادت کردند و عرضه داشتند شما را به خلافت برگزیده‌ایم، آنجا حضرت فرمود:

اگر شما امروز حاضر نمی‌شدید و خداوند وظیفه و تکلیف و حجت را بر من تمام نمی‌کرد که اگر مردم به تو روی آوردند، امورشان را در دست گیر، من افسار شتر حکومت را بر پشتش می‌انداختم و رهایش می‌کردم.

جشن برپا کردن بعداز پیروزی انتخاباتی دل را تیره می‌کند. باید از تمام فرصت‌ها استفاده کرد. آنکس هم که در انتخابات شکست خورده باید ازشکستن دلش استفاده کند و را ه بیفتد. درست است که حضرت علی(ع) می‌فرمود: من بیست و چهار سال استخوان در گلو داشتم، اما همان استخوان باعث شد که ملک و ملکوت به خدمت حضرت درآید. چنانکه در روز عاشورا همین دشمن بود که سیدالشهدا و اصحابش را به مقامات بلند رسانید. بدانید هر وقت مردم به شما پشت کردند و روی گردانیدند، آن وقت است که برکتی به شما روی می‌آورد و درهای رحمت بر شما باز می‌شود که:

بدان را هست بر ما حق بسیار
چو حق مردم پاکیزه کردار
برآن زخمی‌که دیدم از زمانه
برای فیض حق بودی بهانه

«والحمدلله ربّ‌العالمین»
پایان جلسه یازدهم

پی‌نوشت‌ها:
۱. سوره انسان، آیه ۱۰.
۲. همان
 

ماهنامه موعود شماره ۵۳

همچنین ببینید

غدیر

غدیر یک ضرورت راستین

بر اساس جهان بینی توحیدی و مکتبی ، غدیر ، یک ضرورت منطقی و عقلی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *