در یک دستهبندی میتوان کیشهای نوظهور و عرفانهای کاذب را در هفت بخش طبقهبندی کرد که دسته اول آنها عبارت از کیشهای نوظهور معنوی هند بود
دسته دوم از جریانهای معنویتگرا که مربوط به قاره امریکا میشود، تمامی فرقههای معنوی این قاره را میتوان در چهار بخش دستهبندی کرد که بخش اول آن عبارت از عرفان سرخپوستی با نماد عقاب بود. عقاب از اهمیت والایی در این فرهنگ برخوردار است تا جاییکه گاه به این آئین، عرفان عقاب نیز گفته میشود.
در یک دستهبندی میتوان کیشهای نوظهور و عرفانهای کاذب را در هفت بخش طبقهبندی کرد که دسته اول آنها عبارت از کیشهای نوظهور معنوی هند بود
دسته دوم از جریانهای معنویتگرا که مربوط به قاره امریکا میشود، تمامی فرقههای معنوی این قاره را میتوان در چهار بخش دستهبندی کرد که بخش اول آن عبارت از عرفان سرخپوستی با نماد عقاب بود. عقاب از اهمیت والایی در این فرهنگ برخوردار است تا جاییکه گاه به این آئین، عرفان عقاب نیز گفته میشود.
همچنین آئین «اکنکار» یا شکل خلاصه آن آئین «اک» نیز در ایران فعالیت میکند، سومین آئین از عرفانهای نوظهور امریکایی نیز آئین معنوی پائولو کوئیلو است و در نهایت چهارمین جریان که به شکل وسیعی نیز در جهان به فعالیت مشغول هستند، آئین شیطانپرستی مدرن است که البته باید گفت که اصل این آئین شیطانگرایی است، زیرا پیروان این آئین قائل به پرستش هیچ موجودی حتی شیطان و ابلیس نیز نیستند.
شیطانپرستی یک اشتباه مصطلح است که در میان اقشار مردم باب شده، در حقیقت پیروان این آئین شیطانگرا هستند، یعنی تمایلات شدیدی به شیطان و ابلیس دارند و این امر دارای دلایل و وجوهی است که در جلسات آینده به آن اشاره خواهد شد.
اولین عرفان برخاسته از قاره امریکا مشهور به عرفان سرخپوستی یا عرفان عقاب است. این آئین برخاسته از کشور مکزیک است و مهد آن سرزمینی در حومه پایتخت مکزیک به نام «اشوارخواران» به معنی انرژیخواران، نورخواران یا خداخواران است. البته باید توجه کرد که مراد ایشان از خدا نیز پدیده انرژی کیهانی است.
پیروان این آئین اعتقاد دارند که اگر انسان دهان خود را بر پدیده انرژی کیهانی بنهد، از انرژیهای دیگر آهسته آهسته بینیاز میشود، بهطوریکه نقل شده بزرگ رهبران عرفان سرخپوستی سالیانی است که از خوردن آب و غذا پرهیز میکنند.
عرفانهای سرخپوستی به سه زیر مجموعه قابل دستهبندی است، اولین از این سه قسم، آئین «تولتک یا شمنیزم» مکزیک است. دومین و سومین زیرمجموعه عرفان سرخپوستی آئین «سو» و «ساحری» است که عرفان ساحری مهمترین بخش آن نیز بهشمار میآید. همانطور که از نام این آئین برمیآید، آمیخته است با سحر و جادو.
آئین شمن، آئین جنگاوران تولتک و خردمندان معنوی مکزیک است، تولتک یا شمنیزم عمدتاً آئینی مبتنی بر جادوگری و جادو است. ایشان سه رهبر دارند که مهمترین از میان ایشان «دون میگوئل روئیز» است. وی ده کتاب در عرفان تولتک نگاشته که همگی به زبان فارسی برگردان شده است.
مهمترین اثر روئیز که معرف آئین شمنیزم است، کتابی با نام چهار میثاق است، از این جهت وی این نام را برای کتاب خود انتخاب کرده که چهار میثاق مهمترین آموزه و تعلیم معنوی عرفان تولتک بهحساب میآید ـ که بحث تحلیلی مختصری از آن در جلسه گذشته مطرح شد.
دومین قسم عرفان سرخپوستی، آئین «سو» است، این آئین از رواج بسیار اندکی در ایران و جهان برخوردار است، بهگونهای که در حد چهار کتاب خلاصه میشود. آئین تولتک مربوط به جنوب مکزیک است، اما آئین سو در غرب این کشور رواج دارد.
در غرب مکزیک قومیبه نام «داکوتا» زندگی میکنند که سابقه ایشان به قرون قبل از میلاد مسیح(ع) باز میگردد، داکوتا به معنای آتشهای انجمن است. از این قوم شاخهای به نام «اوگ لالا» بوجود آمد و از این شاخه گروهی به نام «اوگ لالا سو» منشعب شد. «سو» زبان رسمی تولتک و عارفان و خردمندان غرب مکزیک است. آخرین زیرمجموعه از این قوم نیز «اوگ لالا تتون سو» است.
این فرقه خردمندانی دارد و رهبر ایشان شخصی بهنام «گوزن سیاه» است. از آنجا که ایشان خود را با عناصر و موجوداتی از طبیعت نامگذاری میکنند، نام رهبر ایشان گوزن سیاه است. وی در سال ۱۸۶۲ میلادی متولد شده و در سال ۱۹۵۰ از دنیا رفته است. در حال حاضر نیز گوزن سیاه رهبر برجسته عرفان سو بهشمار میآید.
از عرفان سو مطالب زیادی در جهان باقی نیست، از عرفان سو چهار کتاب برجای مانده که از میان آن، دو کتاب از اهمیت بیشتری برخوردار است. نام یکی از این دو کتاب «گوزن سیاه سخن میگوید» است که بارها به زبان فارسی چاپ شده است.
کتاب «گوزن سیاه سخن میگوید» شامل گزارشاتی است که «نیهات» بازگو میکند. نیهات فردی امریکایی است که در سال ۱۹۳۷ به منطقه گوزن سیاه مهاجرت کرده و به مدت چند ماه با ایشان زندگی کرده است.
نیهات در طی این مدت مصاحبههایی با گوزن سیاه داشته و حاصل اندوختههای خود را در کتاب گوزن سیاه سخن میگوید به چاپ رسانده است. این کتاب در ایالات متحده امریکا در کمتر از ده سال هشت مرتبه تجدید چاپ شده که همین اثر از نیهات باعث شهرت گوزن سیاه در کشور امریکا شده است.
دومین کتابی که در رابطه با گوزن سیاه منتشر شده توسط شخصی انگلیسی به نام «براون» نگاشته شده است، این اثر از کتاب «گوزن سیاه سخن میگوید» از درجه اهمیت بالاتری برخوردار است. بروان قریب به شش ماه، یعنی یک زمستان و بهار را در کنار گوزن سیاه زندگی کرده و خاطرات و گزارشات خود را در کتابی با عنوان «آئین چپق مقدس» منعکس کرده است.
گوزن سیاه ادعا میکند که صاحب مکاشفات عظیم و برجستهای است، گوزن سیاه اذعان میدارد که آن مکاشفات را برای نیهات و براون بازگو کرده است. وی اعتقاد دارد که مکاشفات وی میتواند منشأ تحولات عظیم و شگرفی در جهان شود.
مهمترین آموزههای آئین سو با محوریت یک چپق در ذهن گوزن سیاه شکل میگیرد، این چپق از سه بخش اصلی تشکیل شده است؛ یک لوله دراز به طول یک متر، سر چپق و موادی که باعث تدخین میشود. هرکدام از این سه بخش حاوی معنویت است که در کلمات گوزن سیاه بازگو شده است.
نکته جالب توجه در این دو اثر باقی مانده در مورد گوزن سیاه این است که وی مکاشفات خود را، حدوداً در ۵۰۰ صفحه بازگو کرده است که از مجموع این سخنان یک صفحه مطلب مفید عاید خواننده نمیشود. در مجموع میتوان گفت که این دو کتاب شامل یکسری موهومات و خرافات است.
ماحصل آنچه از آموزههای گوزن سیاه بدست میآید این است که تدخین منجر به نوعی تطهیر ذهن و فکر میشود، معمولاً رهبران این فرقه هنگام شرکت در جلسات، هرکدام یک چپق در دست دارند و به اسم معنویت و عرفان مشغول تدخین هستند.
دومین آموزه «چپق مقدس» با عنوان «سردست گاومیش» مشهور است، پیروان آئین سو اعتقاد دارند که گاومیش حاوی کل بشر است و بشر در گاومیش خلاصه میشود. ایشان میگویند اعضای مختلف گاومیش بسیار مقدس است، خصوصاً سردست راست آن که نوع بشر در این سردست جمع شده است. چیزی که از کل کتابهای این آئین بدست میآید تنها در همین حد است و بیشتر از این آموزهای در این آئین پیدا نمیشود.
هنگامیکه به بررسی کیشهای مختلف میپردازیم، تازه ارزشمندی جملات و آموزههای نابی که دین اسلام با واسطه ائمه هدی(ع) در اختیار ما گذاشته را درک میکنیم و متوجه میشویم که چه مطالب بیبدیلی در اختیار ما قرار دارد که ما از آن بیاطلاع و بیبهره ماندهایم.
کارلوس کاستاندا نماینده رسمی آئین ساحری است
مهمترین بخش عرفان عقاب یا عرفان سرخپوستی، معنویت و عرفان ساحری است، عرفان ساحری نیز مربوط به کشور مکزیک است. این عرفان بر پایه یک استاد و یک شاگرد شکل گرفته است. استاد این عرفان شخصی به نام «دونخوآن» است.
دونخوآن چهار شاگرد برجسته داشت، دو زن و دو مرد، اما مهمترین شاگرد این آئین شخصی با نام «کارلوس کاستاندا» است. البته از دونخوآن با اینکه از نظر زمانی فاصله چندانی با زمان حاضر ندارد، عکسی به دست ما نرسیده است و این مطلب علتی دارد که به آن اشاره خواهد شد.
کارلوس کاستاندا نماینده رسمی آئین ساحری است، اما هنگامیکه نام وی را با نام استادش ترکیب میکنند، نام جدیدی بدست میآید که برای عرفان ساحری بهکار رفته است. در کتابها و آموزههای ایشان از این آئین با نام «دون کاستاندا» نام برده شده است.
کاستاندا خود اینگونه بیان میکند که در سال ۱۹۳۵ در منطقهای از کشور برزیل متولد شده و پدرش ادیب بوده است. وی خود را کاملاً بیعلاقه نسبت به معنویت و مقولههای رمزآلود هستی معرفی میکند.
نشریه و روزنامه غربی مشهور «تحلیل» در گزارشی خاطرنشان میکند که تمام گزارشات کارلوس کاستاندا در رابطه با خود بیان کرده، واقعیت ندارد. این نشریه ادامه میدهد که کاستاندا در سال ۱۹۲۵ میلادی متولد شده و پدرش طلاساز است و ادیب نیست.
همچنین این نشریه به اثبات میرساند که کاستاندا در پرو چشم بر جهان گشوده، نه در برزیل و به شدت به مقولههای هراسآمیز، رمزآلود و عرفانی علاقهمند بوده است، زیرا گزارشات متعددی از همسرش رسیده که وی اذعان کرده کاستاندا بسیار راجع به مسائل معنوی برای دوستانش و دیگران سخن رانده است.
کاستاندا در سن شانزده سالگی به ایالات متحده امریکا سفر میکند و در منطقه لوسآنجلس ساکن میشود. وی پس از گذشت یکی دو سال به منطقه هالیوود سفر میکند و عضو رسمی هالیوود میشود و در سن هجده یا نوزده سالگی اقامت رسمی در کشور امریکا را دریافت میکند و شهروند رسمی امریکا میشود.
کاستاندا در دانشگاه کالیفرنیا ادامه تحصیل میدهد و موفق به کسب درجه کارشناسی ارشد میشود، وی سپس در صدد بر میآید تا در رشته مردمشناسی در مقطع دکتری ادامه تحصیل دهد. موضوع پایاننامه کاستاندا که نقطه آغاز سخن ما از همینجا خواهد بود، بررسی و تحلیل گیاهان دارویی قاره امریکا بود که سرآغاز بحث عرفان ساحری همین نقطه است.
کاستاندا خود نقل میکند که برای بررسی گیاهان دارویی به کشور مکزیک ـ که بزرگترین مرکز کشت گیاهان دارویی در جهان است ـ مسافرت کردم. در صف اتوبوس بودم که با یکی از دوستان قدیمی مواجه شدم و علت سفرم به کشور مکزیک را به او گفتم. وی نیز مرا با شخصی که در انتهای صف ایستاده بود آشنا کرد و گفت او اطلاعات بسیار وسیعی در رابطه با گیاهان دارویی دارد.
کاستاندا در بیان ماجرا ادامه میدهد که با دوستم نزد آن پیرمرد رفتیم و من از او درخواست کمک کردم، اما وی سخنی نگفت و رفت. از همینجا بود که ارتباط من با آن پیرمرد بلند قد، سیاه چرده با موهای مجعد شروع شد و این رابطه به مدت یازده سال ادامه پیدا کرد.
این شخص کسی نبود جز بزرگ جادوگر مکزیکی به نام «دون خوآن». کارلوس کاستاندا از سال ۱۹۷۰ تا سال ۱۹۸۱ نزد دونخوآن آموزش دیده است. حاصل این آموزشها در دوازده کتاب به چاپ رسیده است. کتاب اول با نام «آموزشهای دون خوآن» و یا «تعلیمات دون خوآن» کتاب دوم با نام «واقعیت جداگانه» و کتاب سوم با عنوان «سفر به ایختلان» بارها به چاپ رسیده است.
کاستاندا یک ماهنامه نیز منتشر کرده است که چهار شماره از آن به مرحله چاپ رسید و هر چهار شماره نیز به فارسی ترجمه شده است. نام ماهنامه وی «آئین جنگاوران» بود. لازم به ذکر است، مترجم رسمی آثار کاستاندا در ایران خانمیبا نام مهران کندری است که خود نیز به شدت شیفته و تحت تأثیر آموزههای کاستاندا قرار دارد.
کاستاندا در سال ۱۹۸۸ بهعلت سرطان کبد از دنیا رفت. در سال ۱۳۷۷ بزرگداشت باشکوهی بهمدت یک هفته برای وی در ایران گرفته شد و روزنامههای «همشهری و جامعه» در آن یک هفته پوشش خبری وسیعی نسبت به دو شخصیت دونخوآن و کارلوس کاستاندا داشتند.
«سالک حیران مغربی» نامیبود که در هفته بزرگداشت کاستاندا برای وی انتخاب شده بود. در آن هفته آنچنان به شخصیت کاستاندا پرداخته شد، بهگونهای که هر روز بین یک صفحه تا یک صفحه و نیم از این دو روزنامه به کاستاندا اختصاص داشت. لازم به ذکر است که معمولاً اطلاعاتی که روزنامه جامعه در مورد کاستاندا مطرح میکرد اشتباه بود.
مفهوم «حماقت ساختگی» کارلوس کاستاندا با کرامت انسانی در تعارض است
قبلاً بیان شد که مکزیک مرکز گیاهان دارویی است و موضوع پایاننامه کاستاندا نیز به همین مقوله، یعنی بررسی و تحلیل گیاهان دارویی اختصاص داشت که سرآغاز بحث عرفان ساحری همین نقطه است.
بر اساس گزارش کاستاندا، دونخوآن در سه مطلب بسیار چیرهدست بود، اول در رابطه با آئین جنگآوران و خردمندان ـ البته ممکن است از این تعابیر معانی مثبت و خوبی به ذهن متبادر شود، در حالیکه منظور از جنگآوران، ساحران است، حتی تعبیر شکارچیان معرفت به جادوگران رویابین اشاره دارد.
دومین مهارت دونخوآن حرکاتی بسیار شبیه به حرکات یوگا است که وی مهارت بالایی در انجام این حرکات داشته و بهوسیله این حرکات تلاش میکرده تا مخاطب خود را به یک خواب عمیق مغناطیسی فرو ببرد. بالاترین مهارت دونخوآن تسلط وی بر خواص و ویژگیهای گیاهان دارویی بوده است.
دونخوآن نام این گیاهان را «گیاهان اقتدار» نهاده است، گیاهان اقتدار عمدتاً چهار نوع گیاه هستند که اولین نوع آن گیاهان تخدیری است. گیاهان تخدیری خود شامل بیست نوع گیاه میشود که اولین نوع آن مادهای است با عنوان «پیوت» که اثر آن چهار برابر کراک است. نوع دوم از گیاهان اقتدار «گیاهان روانگردان» و سومین نوع «گیاهان توهمزا» و چهارم «گیاهان نیروزا» است.
از میان این گیاهان نوع اول یعنی گیاهان تخدیری از اهمیت بالاتری برخوردار است، در طی هفت سال دونخوآن تمام خواص این گیاهان را به چهار شاگرد خود خصوصاً کارلوس کاستاندا و جفت معنوی وی به نام «فلوریندا» آموزش داد.
از میان دوازده کتاب کاستاندا هفت کتاب اول در مورد گیاهان اقتدار است، در ایران نیز شخصی با نام تورج زاهدی، دارای مدرک کارشناسیارشد ادیان و عرفان، در سال ۱۳۷۷ کتابی در رابطه با آئین ساحری نوشته و از آئین جنگآوران و شکارچیان کاستاندا تبلیغ وسیعی کرده است.
نکته قابل توجه در کتاب زاهدی این است که وی تمام مؤلفههای کتابهای کاستاندا را استخراج کرده و با آیات قرآن سنجیده است. وی در کتاب خود اذعان میدارد که تمامی سخنان این آئین هماهنگ با اسلام است. بهعنوان مثال زاهدی بحث تدخین را مربوط به سوره دخان میداند. این درحالی است که پیروان آئین معنوی عقاب از مواد مخدر صحبت میکنند که هیچگونه ارتباطی میان این مقوله و مباحث طرح شده در سوره دخان نیست.
اولین سنگ بنای عرفان ساحری بحث رویابینی است که در شمنیزم و عرفان تولتک نیز به آن اشاره شد. در آنجا مطرح شد که در رویابینی اعتقاد بر این است که جامعه از یکسری قوانین و ضوابط تشکیل شده که این مقررات را به کودکان آموزش میدهند و درون ایشان «کتاب قانون» پدید میآورند.
کتاب قانون به مرور زمان فرایندی به نام رویابینی را ایجاد میکند، با این تعبیر رویابینی یعنی تعلیمات جامعه و خانواده به کودکان. بخش دوم از عرفان ساحری بیان تکنیکهایی است منجر به رهایی از حالت رویابینی میشود، یعنی هرکس این تکنیکها را رعایت کند به گفتوگوی درون یا حالت رویابینی خاتمه داده است.
تکنیکهایی که کاستاندا برای رهایی از رویابینی عنوان میکند متعدد است، اولین تکنیکی که کاستاندا به بیان آن میپردازد استفاده از گیاهان اقتدار است. شعار اصلی دونخوآن به شاگردانش این است که اگر میخواهید به معرفت ناب و راستین و توقف گفتگوی درون و حالت رویابینی نائل شوید، یک مسیر پیش روی شماست و آن استفاده از گیاهان اقتدار است.
دومین تکنیک برای رهایی از حالت رویابینی استفاده از عنصری با نام «حماقت ساختگی» است کاستاندا چنین گزارش میکند که کارهای دونخوآن معمولاً به گونهای بود که از نظر دیگران فرد احمقی بهحساب میآمد.
وی در انجام این امور تعمد داشت و قصد وی این بود که هیچ ذهنیتی از ایشان برای دیگران باقی نماند. وی این کار را برای از بین بردن تمام هویت گذشته و حال و آینده انجام می داد که یکی از مؤلفههای اصلی آئین عقاب نیز بهشمار میآید.
در آموزههای اسلامیبه کرامت انسانی و عزت نفس بسیار سفارش شده است، اگر از دونخوآن و کاستاندا سؤال شود که فلسفه احمق جلوه دادن خود در برابر دیگران چیست، مسلماً ایشان هیچ پاسخی برای این سؤال نخواهند داشت.
نام تکنیک سوم این است؛ «لطفاً دست نیافتنی باشید». این جمله به این معنی است که بهگونهای رفتار کنید که دیگران زیاد با شما رودررو نشوند تا انتظاراتشان از شما به حداقل برسد. در حالیکه اسلام به عنوان یک آئین حق، دینی است که بر جمع بیش از فرد تأکید دارد.
اسلام دینی اجتماعی است و آموزههای جمعی در اسلام به مراتب بیشتر از آموزههای فردی است، بخش اعظمی از سخنان و تعالیم پیامبر اکرم(ص) نیز مربوط به قوم و قبیله در مکه و کل جهانیان در مدینه است.
با نگاهی به قرآن در مییابیم که خداوند در قرآن سه دسته مخاطب را مدنظر دارد؛ ابتدا کل مردم و همه انسانها، این گروه شامل واژگانی چون «بنی آدم، بشر، انسان، ناس» میشود. گروه دوم جمعیتهایی از انسانها هستند همچون؛ مؤمنان، منافقان و غیره و در نهایت دسته سوم یک فرد انسانی خاص، مانند آیه «الم نشرح لک صدرک» اگر این سه دسته در کنار یکدیگر قرار گیرد مشخص میشود که روی سخن در بیشترین آیات قرآن با همگان و کل بشر است و بعد از آن نوبت به گروههای انسانی میرسد.
محور آئین عقاب(یا عرفان سرخپوستی) سحر و جادو است، اگر از کاستاندا سؤال شود که عرفان ساحری به چه معنا است، در پاسخ خواهد گفت یعنی عرفانی که تعالی بشر را نیل به عنصر ساحری می داند. کاستاندا خود ساحری را تبیین کرده است. وی میگوید ساحری مقامی است که شخص می تواند به صورت هر حیوانی که بخواهد تبدیل شود. دونخوآن هرلحظه که اراده میکرد میتوانست به شکل هر حیوانی مبدل شود.
شبکه بی بی سی در دهههای مختلف راجع به شخصیتهای معروف تحقیقاتی را انجام می دهد و حاصل آن گزارشات را منتشر میکند. یکی از افرادی که در یک مناظره علمیشبکه بی بی سی دعوت شد شخصی بود با نام «ریچارد میل»، پژوهشگر برجسته انگلیسی.
ریچارد میل سالیانی در رابطه با دونخوآن و کاستاندا با همکاری تیمیبه پژوهش پرداخته و حاصل پژوهشهای خود را چاپ و منتشر کرده است، نکته جالب توجه اینکه کتاب وی به ۵۲ زبان زنده دنیا برگردان شده، در حالیکه به فارسی ترجمه نشده است. وی در کتاب خود ۲۰۰ اشکال به کارهای دونخوآن و کاستاندا را طرح کرده است.
اولین اشکال میل در مورد کاستاندا و آئینش این است که هرچه بیشتر تحقیقات بهعمل آمد کمتر به شخصیت دونخوآن رسیدیم، به طوریکه نتیجه تحقیقات بدینجا رسید که اصلاً کسی با نام دونخوآن وجود خارجی ندارد و هر آنچه در رابطه با وی مطرح شده، به تمامه ساخته و پرداخته ذهن کارلوس کاستاندا است. بر این اساس کاستاندا نویسنده قهاری همچون پائلو کوئلیو خواهد بود.
دومین مطلبی که ریچارد میل در رابطه با کاستاندا مطرح میکند این است که وی پنج معشوقه داشته که چهار تن از ایشان مفقود الاثر هستند و جسد برهنه پنجمین آنها در بیابانهای مکزیک پیدا شده است. در نهایت میل در انتقادات خود به کاستاندا عنوان میکند که وی جوانان امریکا را با مواد مخدر گمراه کرد، بهطوریکه بعد از انتشار کتابهای وی سیل جمعیت از امریکا برای دستیابی به گیاهان اقتدار روانه کشور مکزیک شد.
دسته دوم از جریانهای معنویتگرا که مربوط به قاره امریکا میشود، تمامی فرقههای معنوی این قاره را میتوان در چهار بخش دستهبندی کرد که بخش اول آن عبارت از عرفان سرخپوستی با نماد عقاب بود. عقاب از اهمیت والایی در این فرهنگ برخوردار است تا جاییکه گاه به این آئین، عرفان عقاب نیز گفته میشود.
همچنین آئین «اکنکار» یا شکل خلاصه آن آئین «اک» نیز در ایران فعالیت میکند، سومین آئین از عرفانهای نوظهور امریکایی نیز آئین معنوی پائولو کوئیلو است و در نهایت چهارمین جریان که به شکل وسیعی نیز در جهان به فعالیت مشغول هستند، آئین شیطانپرستی مدرن است که البته باید گفت که اصل این آئین شیطانگرایی است، زیرا پیروان این آئین قائل به پرستش هیچ موجودی حتی شیطان و ابلیس نیز نیستند.
شیطانپرستی یک اشتباه مصطلح است که در میان اقشار مردم باب شده، در حقیقت پیروان این آئین شیطانگرا هستند، یعنی تمایلات شدیدی به شیطان و ابلیس دارند و این امر دارای دلایل و وجوهی است که در جلسات آینده به آن اشاره خواهد شد.
اولین عرفان برخاسته از قاره امریکا مشهور به عرفان سرخپوستی یا عرفان عقاب است. این آئین برخاسته از کشور مکزیک است و مهد آن سرزمینی در حومه پایتخت مکزیک به نام «اشوارخواران» به معنی انرژیخواران، نورخواران یا خداخواران است. البته باید توجه کرد که مراد ایشان از خدا نیز پدیده انرژی کیهانی است.
پیروان این آئین اعتقاد دارند که اگر انسان دهان خود را بر پدیده انرژی کیهانی بنهد، از انرژیهای دیگر آهسته آهسته بینیاز میشود، بهطوریکه نقل شده بزرگ رهبران عرفان سرخپوستی سالیانی است که از خوردن آب و غذا پرهیز میکنند.
عرفانهای سرخپوستی به سه زیر مجموعه قابل دستهبندی است، اولین از این سه قسم، آئین «تولتک یا شمنیزم» مکزیک است. دومین و سومین زیرمجموعه عرفان سرخپوستی آئین «سو» و «ساحری» است که عرفان ساحری مهمترین بخش آن نیز بهشمار میآید. همانطور که از نام این آئین برمیآید، آمیخته است با سحر و جادو.
آئین شمن، آئین جنگاوران تولتک و خردمندان معنوی مکزیک است، تولتک یا شمنیزم عمدتاً آئینی مبتنی بر جادوگری و جادو است. ایشان سه رهبر دارند که مهمترین از میان ایشان «دون میگوئل روئیز» است. وی ده کتاب در عرفان تولتک نگاشته که همگی به زبان فارسی برگردان شده است.
مهمترین اثر روئیز که معرف آئین شمنیزم است، کتابی با نام چهار میثاق است، از این جهت وی این نام را برای کتاب خود انتخاب کرده که چهار میثاق مهمترین آموزه و تعلیم معنوی عرفان تولتک بهحساب میآید ـ که بحث تحلیلی مختصری از آن در جلسه گذشته مطرح شد.
دومین قسم عرفان سرخپوستی، آئین «سو» است، این آئین از رواج بسیار اندکی در ایران و جهان برخوردار است، بهگونهای که در حد چهار کتاب خلاصه میشود. آئین تولتک مربوط به جنوب مکزیک است، اما آئین سو در غرب این کشور رواج دارد.
در غرب مکزیک قومیبه نام «داکوتا» زندگی میکنند که سابقه ایشان به قرون قبل از میلاد مسیح(ع) باز میگردد، داکوتا به معنای آتشهای انجمن است. از این قوم شاخهای به نام «اوگ لالا» بوجود آمد و از این شاخه گروهی به نام «اوگ لالا سو» منشعب شد. «سو» زبان رسمی تولتک و عارفان و خردمندان غرب مکزیک است. آخرین زیرمجموعه از این قوم نیز «اوگ لالا تتون سو» است.
این فرقه خردمندانی دارد و رهبر ایشان شخصی بهنام «گوزن سیاه» است. از آنجا که ایشان خود را با عناصر و موجوداتی از طبیعت نامگذاری میکنند، نام رهبر ایشان گوزن سیاه است. وی در سال ۱۸۶۲ میلادی متولد شده و در سال ۱۹۵۰ از دنیا رفته است. در حال حاضر نیز گوزن سیاه رهبر برجسته عرفان سو بهشمار میآید.
از عرفان سو مطالب زیادی در جهان باقی نیست، از عرفان سو چهار کتاب برجای مانده که از میان آن، دو کتاب از اهمیت بیشتری برخوردار است. نام یکی از این دو کتاب «گوزن سیاه سخن میگوید» است که بارها به زبان فارسی چاپ شده است.
کتاب «گوزن سیاه سخن میگوید» شامل گزارشاتی است که «نیهات» بازگو میکند. نیهات فردی امریکایی است که در سال ۱۹۳۷ به منطقه گوزن سیاه مهاجرت کرده و به مدت چند ماه با ایشان زندگی کرده است.
نیهات در طی این مدت مصاحبههایی با گوزن سیاه داشته و حاصل اندوختههای خود را در کتاب گوزن سیاه سخن میگوید به چاپ رسانده است. این کتاب در ایالات متحده امریکا در کمتر از ده سال هشت مرتبه تجدید چاپ شده که همین اثر از نیهات باعث شهرت گوزن سیاه در کشور امریکا شده است.
دومین کتابی که در رابطه با گوزن سیاه منتشر شده توسط شخصی انگلیسی به نام «براون» نگاشته شده است، این اثر از کتاب «گوزن سیاه سخن میگوید» از درجه اهمیت بالاتری برخوردار است. بروان قریب به شش ماه، یعنی یک زمستان و بهار را در کنار گوزن سیاه زندگی کرده و خاطرات و گزارشات خود را در کتابی با عنوان «آئین چپق مقدس» منعکس کرده است.
گوزن سیاه ادعا میکند که صاحب مکاشفات عظیم و برجستهای است، گوزن سیاه اذعان میدارد که آن مکاشفات را برای نیهات و براون بازگو کرده است. وی اعتقاد دارد که مکاشفات وی میتواند منشأ تحولات عظیم و شگرفی در جهان شود.
مهمترین آموزههای آئین سو با محوریت یک چپق در ذهن گوزن سیاه شکل میگیرد، این چپق از سه بخش اصلی تشکیل شده است؛ یک لوله دراز به طول یک متر، سر چپق و موادی که باعث تدخین میشود. هرکدام از این سه بخش حاوی معنویت است که در کلمات گوزن سیاه بازگو شده است.
نکته جالب توجه در این دو اثر باقی مانده در مورد گوزن سیاه این است که وی مکاشفات خود را، حدوداً در ۵۰۰ صفحه بازگو کرده است که از مجموع این سخنان یک صفحه مطلب مفید عاید خواننده نمیشود. در مجموع میتوان گفت که این دو کتاب شامل یکسری موهومات و خرافات است.
ماحصل آنچه از آموزههای گوزن سیاه بدست میآید این است که تدخین منجر به نوعی تطهیر ذهن و فکر میشود، معمولاً رهبران این فرقه هنگام شرکت در جلسات، هرکدام یک چپق در دست دارند و به اسم معنویت و عرفان مشغول تدخین هستند.
دومین آموزه «چپق مقدس» با عنوان «سردست گاومیش» مشهور است، پیروان آئین سو اعتقاد دارند که گاومیش حاوی کل بشر است و بشر در گاومیش خلاصه میشود. ایشان میگویند اعضای مختلف گاومیش بسیار مقدس است، خصوصاً سردست راست آن که نوع بشر در این سردست جمع شده است. چیزی که از کل کتابهای این آئین بدست میآید تنها در همین حد است و بیشتر از این آموزهای در این آئین پیدا نمیشود.
هنگامیکه به بررسی کیشهای مختلف میپردازیم، تازه ارزشمندی جملات و آموزههای نابی که دین اسلام با واسطه ائمه هدی(ع) در اختیار ما گذاشته را درک میکنیم و متوجه میشویم که چه مطالب بیبدیلی در اختیار ما قرار دارد که ما از آن بیاطلاع و بیبهره ماندهایم.
کارلوس کاستاندا نماینده رسمی آئین ساحری است
مهمترین بخش عرفان عقاب یا عرفان سرخپوستی، معنویت و عرفان ساحری است، عرفان ساحری نیز مربوط به کشور مکزیک است. این عرفان بر پایه یک استاد و یک شاگرد شکل گرفته است. استاد این عرفان شخصی به نام «دونخوآن» است.
دونخوآن چهار شاگرد برجسته داشت، دو زن و دو مرد، اما مهمترین شاگرد این آئین شخصی با نام «کارلوس کاستاندا» است. البته از دونخوآن با اینکه از نظر زمانی فاصله چندانی با زمان حاضر ندارد، عکسی به دست ما نرسیده است و این مطلب علتی دارد که به آن اشاره خواهد شد.
کارلوس کاستاندا نماینده رسمی آئین ساحری است، اما هنگامیکه نام وی را با نام استادش ترکیب میکنند، نام جدیدی بدست میآید که برای عرفان ساحری بهکار رفته است. در کتابها و آموزههای ایشان از این آئین با نام «دون کاستاندا» نام برده شده است.
کاستاندا خود اینگونه بیان میکند که در سال ۱۹۳۵ در منطقهای از کشور برزیل متولد شده و پدرش ادیب بوده است. وی خود را کاملاً بیعلاقه نسبت به معنویت و مقولههای رمزآلود هستی معرفی میکند.
نشریه و روزنامه غربی مشهور «تحلیل» در گزارشی خاطرنشان میکند که تمام گزارشات کارلوس کاستاندا در رابطه با خود بیان کرده، واقعیت ندارد. این نشریه ادامه میدهد که کاستاندا در سال ۱۹۲۵ میلادی متولد شده و پدرش طلاساز است و ادیب نیست.
همچنین این نشریه به اثبات میرساند که کاستاندا در پرو چشم بر جهان گشوده، نه در برزیل و به شدت به مقولههای هراسآمیز، رمزآلود و عرفانی علاقهمند بوده است، زیرا گزارشات متعددی از همسرش رسیده که وی اذعان کرده کاستاندا بسیار راجع به مسائل معنوی برای دوستانش و دیگران سخن رانده است.
کاستاندا در سن شانزده سالگی به ایالات متحده امریکا سفر میکند و در منطقه لوسآنجلس ساکن میشود. وی پس از گذشت یکی دو سال به منطقه هالیوود سفر میکند و عضو رسمی هالیوود میشود و در سن هجده یا نوزده سالگی اقامت رسمی در کشور امریکا را دریافت میکند و شهروند رسمی امریکا میشود.
کاستاندا در دانشگاه کالیفرنیا ادامه تحصیل میدهد و موفق به کسب درجه کارشناسی ارشد میشود، وی سپس در صدد بر میآید تا در رشته مردمشناسی در مقطع دکتری ادامه تحصیل دهد. موضوع پایاننامه کاستاندا که نقطه آغاز سخن ما از همینجا خواهد بود، بررسی و تحلیل گیاهان دارویی قاره امریکا بود که سرآغاز بحث عرفان ساحری همین نقطه است.
کاستاندا خود نقل میکند که برای بررسی گیاهان دارویی به کشور مکزیک ـ که بزرگترین مرکز کشت گیاهان دارویی در جهان است ـ مسافرت کردم. در صف اتوبوس بودم که با یکی از دوستان قدیمی مواجه شدم و علت سفرم به کشور مکزیک را به او گفتم. وی نیز مرا با شخصی که در انتهای صف ایستاده بود آشنا کرد و گفت او اطلاعات بسیار وسیعی در رابطه با گیاهان دارویی دارد.
کاستاندا در بیان ماجرا ادامه میدهد که با دوستم نزد آن پیرمرد رفتیم و من از او درخواست کمک کردم، اما وی سخنی نگفت و رفت. از همینجا بود که ارتباط من با آن پیرمرد بلند قد، سیاه چرده با موهای مجعد شروع شد و این رابطه به مدت یازده سال ادامه پیدا کرد.
این شخص کسی نبود جز بزرگ جادوگر مکزیکی به نام «دون خوآن». کارلوس کاستاندا از سال ۱۹۷۰ تا سال ۱۹۸۱ نزد دونخوآن آموزش دیده است. حاصل این آموزشها در دوازده کتاب به چاپ رسیده است. کتاب اول با نام «آموزشهای دون خوآن» و یا «تعلیمات دون خوآن» کتاب دوم با نام «واقعیت جداگانه» و کتاب سوم با عنوان «سفر به ایختلان» بارها به چاپ رسیده است.
کاستاندا یک ماهنامه نیز منتشر کرده است که چهار شماره از آن به مرحله چاپ رسید و هر چهار شماره نیز به فارسی ترجمه شده است. نام ماهنامه وی «آئین جنگاوران» بود. لازم به ذکر است، مترجم رسمی آثار کاستاندا در ایران خانمیبا نام مهران کندری است که خود نیز به شدت شیفته و تحت تأثیر آموزههای کاستاندا قرار دارد.
کاستاندا در سال ۱۹۸۸ بهعلت سرطان کبد از دنیا رفت. در سال ۱۳۷۷ بزرگداشت باشکوهی بهمدت یک هفته برای وی در ایران گرفته شد و روزنامههای «همشهری و جامعه» در آن یک هفته پوشش خبری وسیعی نسبت به دو شخصیت دونخوآن و کارلوس کاستاندا داشتند.
«سالک حیران مغربی» نامیبود که در هفته بزرگداشت کاستاندا برای وی انتخاب شده بود. در آن هفته آنچنان به شخصیت کاستاندا پرداخته شد، بهگونهای که هر روز بین یک صفحه تا یک صفحه و نیم از این دو روزنامه به کاستاندا اختصاص داشت. لازم به ذکر است که معمولاً اطلاعاتی که روزنامه جامعه در مورد کاستاندا مطرح میکرد اشتباه بود.
مفهوم «حماقت ساختگی» کارلوس کاستاندا با کرامت انسانی در تعارض است
قبلاً بیان شد که مکزیک مرکز گیاهان دارویی است و موضوع پایاننامه کاستاندا نیز به همین مقوله، یعنی بررسی و تحلیل گیاهان دارویی اختصاص داشت که سرآغاز بحث عرفان ساحری همین نقطه است.
بر اساس گزارش کاستاندا، دونخوآن در سه مطلب بسیار چیرهدست بود، اول در رابطه با آئین جنگآوران و خردمندان ـ البته ممکن است از این تعابیر معانی مثبت و خوبی به ذهن متبادر شود، در حالیکه منظور از جنگآوران، ساحران است، حتی تعبیر شکارچیان معرفت به جادوگران رویابین اشاره دارد.
دومین مهارت دونخوآن حرکاتی بسیار شبیه به حرکات یوگا است که وی مهارت بالایی در انجام این حرکات داشته و بهوسیله این حرکات تلاش میکرده تا مخاطب خود را به یک خواب عمیق مغناطیسی فرو ببرد. بالاترین مهارت دونخوآن تسلط وی بر خواص و ویژگیهای گیاهان دارویی بوده است.
دونخوآن نام این گیاهان را «گیاهان اقتدار» نهاده است، گیاهان اقتدار عمدتاً چهار نوع گیاه هستند که اولین نوع آن گیاهان تخدیری است. گیاهان تخدیری خود شامل بیست نوع گیاه میشود که اولین نوع آن مادهای است با عنوان «پیوت» که اثر آن چهار برابر کراک است. نوع دوم از گیاهان اقتدار «گیاهان روانگردان» و سومین نوع «گیاهان توهمزا» و چهارم «گیاهان نیروزا» است.
از میان این گیاهان نوع اول یعنی گیاهان تخدیری از اهمیت بالاتری برخوردار است، در طی هفت سال دونخوآن تمام خواص این گیاهان را به چهار شاگرد خود خصوصاً کارلوس کاستاندا و جفت معنوی وی به نام «فلوریندا» آموزش داد.
از میان دوازده کتاب کاستاندا هفت کتاب اول در مورد گیاهان اقتدار است، در ایران نیز شخصی با نام تورج زاهدی، دارای مدرک کارشناسیارشد ادیان و عرفان، در سال ۱۳۷۷ کتابی در رابطه با آئین ساحری نوشته و از آئین جنگآوران و شکارچیان کاستاندا تبلیغ وسیعی کرده است.
نکته قابل توجه در کتاب زاهدی این است که وی تمام مؤلفههای کتابهای کاستاندا را استخراج کرده و با آیات قرآن سنجیده است. وی در کتاب خود اذعان میدارد که تمامی سخنان این آئین هماهنگ با اسلام است. بهعنوان مثال زاهدی بحث تدخین را مربوط به سوره دخان میداند. این درحالی است که پیروان آئین معنوی عقاب از مواد مخدر صحبت میکنند که هیچگونه ارتباطی میان این مقوله و مباحث طرح شده در سوره دخان نیست.
اولین سنگ بنای عرفان ساحری بحث رویابینی است که در شمنیزم و عرفان تولتک نیز به آن اشاره شد. در آنجا مطرح شد که در رویابینی اعتقاد بر این است که جامعه از یکسری قوانین و ضوابط تشکیل شده که این مقررات را به کودکان آموزش میدهند و درون ایشان «کتاب قانون» پدید میآورند.
کتاب قانون به مرور زمان فرایندی به نام رویابینی را ایجاد میکند، با این تعبیر رویابینی یعنی تعلیمات جامعه و خانواده به کودکان. بخش دوم از عرفان ساحری بیان تکنیکهایی است منجر به رهایی از حالت رویابینی میشود، یعنی هرکس این تکنیکها را رعایت کند به گفتوگوی درون یا حالت رویابینی خاتمه داده است.
تکنیکهایی که کاستاندا برای رهایی از رویابینی عنوان میکند متعدد است، اولین تکنیکی که کاستاندا به بیان آن میپردازد استفاده از گیاهان اقتدار است. شعار اصلی دونخوآن به شاگردانش این است که اگر میخواهید به معرفت ناب و راستین و توقف گفتگوی درون و حالت رویابینی نائل شوید، یک مسیر پیش روی شماست و آن استفاده از گیاهان اقتدار است.
دومین تکنیک برای رهایی از حالت رویابینی استفاده از عنصری با نام «حماقت ساختگی» است کاستاندا چنین گزارش میکند که کارهای دونخوآن معمولاً به گونهای بود که از نظر دیگران فرد احمقی بهحساب میآمد.
وی در انجام این امور تعمد داشت و قصد وی این بود که هیچ ذهنیتی از ایشان برای دیگران باقی نماند. وی این کار را برای از بین بردن تمام هویت گذشته و حال و آینده انجام می داد که یکی از مؤلفههای اصلی آئین عقاب نیز بهشمار میآید.
در آموزههای اسلامیبه کرامت انسانی و عزت نفس بسیار سفارش شده است، اگر از دونخوآن و کاستاندا سؤال شود که فلسفه احمق جلوه دادن خود در برابر دیگران چیست، مسلماً ایشان هیچ پاسخی برای این سؤال نخواهند داشت.
نام تکنیک سوم این است؛ «لطفاً دست نیافتنی باشید». این جمله به این معنی است که بهگونهای رفتار کنید که دیگران زیاد با شما رودررو نشوند تا انتظاراتشان از شما به حداقل برسد. در حالیکه اسلام به عنوان یک آئین حق، دینی است که بر جمع بیش از فرد تأکید دارد.
اسلام دینی اجتماعی است و آموزههای جمعی در اسلام به مراتب بیشتر از آموزههای فردی است، بخش اعظمی از سخنان و تعالیم پیامبر اکرم(ص) نیز مربوط به قوم و قبیله در مکه و کل جهانیان در مدینه است.
با نگاهی به قرآن در مییابیم که خداوند در قرآن سه دسته مخاطب را مدنظر دارد؛ ابتدا کل مردم و همه انسانها، این گروه شامل واژگانی چون «بنی آدم، بشر، انسان، ناس» میشود. گروه دوم جمعیتهایی از انسانها هستند همچون؛ مؤمنان، منافقان و غیره و در نهایت دسته سوم یک فرد انسانی خاص، مانند آیه «الم نشرح لک صدرک» اگر این سه دسته در کنار یکدیگر قرار گیرد مشخص میشود که روی سخن در بیشترین آیات قرآن با همگان و کل بشر است و بعد از آن نوبت به گروههای انسانی میرسد.
محور آئین عقاب(یا عرفان سرخپوستی) سحر و جادو است، اگر از کاستاندا سؤال شود که عرفان ساحری به چه معنا است، در پاسخ خواهد گفت یعنی عرفانی که تعالی بشر را نیل به عنصر ساحری می داند. کاستاندا خود ساحری را تبیین کرده است. وی میگوید ساحری مقامی است که شخص می تواند به صورت هر حیوانی که بخواهد تبدیل شود. دونخوآن هرلحظه که اراده میکرد میتوانست به شکل هر حیوانی مبدل شود.
شبکه بی بی سی در دهههای مختلف راجع به شخصیتهای معروف تحقیقاتی را انجام می دهد و حاصل آن گزارشات را منتشر میکند. یکی از افرادی که در یک مناظره علمیشبکه بی بی سی دعوت شد شخصی بود با نام «ریچارد میل»، پژوهشگر برجسته انگلیسی.
ریچارد میل سالیانی در رابطه با دونخوآن و کاستاندا با همکاری تیمیبه پژوهش پرداخته و حاصل پژوهشهای خود را چاپ و منتشر کرده است، نکته جالب توجه اینکه کتاب وی به ۵۲ زبان زنده دنیا برگردان شده، در حالیکه به فارسی ترجمه نشده است. وی در کتاب خود ۲۰۰ اشکال به کارهای دونخوآن و کاستاندا را طرح کرده است.
اولین اشکال میل در مورد کاستاندا و آئینش این است که هرچه بیشتر تحقیقات بهعمل آمد کمتر به شخصیت دونخوآن رسیدیم، به طوریکه نتیجه تحقیقات بدینجا رسید که اصلاً کسی با نام دونخوآن وجود خارجی ندارد و هر آنچه در رابطه با وی مطرح شده، به تمامه ساخته و پرداخته ذهن کارلوس کاستاندا است. بر این اساس کاستاندا نویسنده قهاری همچون پائلو کوئلیو خواهد بود.
دومین مطلبی که ریچارد میل در رابطه با کاستاندا مطرح میکند این است که وی پنج معشوقه داشته که چهار تن از ایشان مفقود الاثر هستند و جسد برهنه پنجمین آنها در بیابانهای مکزیک پیدا شده است. در نهایت میل در انتقادات خود به کاستاندا عنوان میکند که وی جوانان امریکا را با مواد مخدر گمراه کرد، بهطوریکه بعد از انتشار کتابهای وی سیل جمعیت از امریکا برای دستیابی به گیاهان اقتدار روانه کشور مکزیک شد.
سلسله نشست های آسیب شناسی : حجت الاسلام دکتر محمد تقی فعالی