بشارت آمدن پیامبری پس از حضرت مسیح (ع) به نام احمد در انجیل یوحنا با کمال وضوح وارد شده است، اگر چه مفسران انجیل دست و پا میکنند که آیههای مربوط به این بشارت را طور دیگر تفسیر کنند.
کسانی که فارقلیطا را به روحالقدس تفسیر میکنند میگویند: پنجاه روز پس از مصلوب شدن عیسى (ع)، روحالقدس بر حواریون، که در یک خانه جمع بودند، نازل شد؛ ناگاه صدایی چون صدای باد شدید که میوزید از آسمان آمد، و همه آنها به روحالقدس مملو شدند و به زبانهای مختلف، به نوعی که به روح آنها قدرت تکلم بخشیده بود، به سخن گفتن آغاز کردند.
بر خلاف تصور گروهى، راه شناسایی پیامبران واقعی منحصر به این نیست که مدعی نبوت، دارای معجزه باشد، بلکه همان طور که معجزه میتواند ما را به صدق گفتار مدعی نبوت رهبری کند و موجب میشود پیامبران واقعی را از مدعیان دروغین تشخیص دهیم، هم چنین گواهی پیامبران پیشین در مورد فرد بعدى، یکی از راههای شناسایی پیامبران است.
هرگاه پیامبری که نبوت او با دلایل قطعی ثابت شد، در گفتار و یا کتاب آسمانی خود، که انتساب آنها به وی نیز قطعی باشد با صراحت و قاطعیت کامل، علایم و مشخصات پیامبر آینده را بیان کند و تمام آن علایم و نشانهها بدون کم و زیاد، با مدعی نبوت تطبیق داشته باشد، در این صورت تصریح قاطع وى، موجب حصول علم به صدق گفتار مدعی نبوت بعدی میشود و او را از آوردن معجزه بی نیاز میسازد.
قرآن مدعی است که حضرت مسیح (ع) که نبوت وی با دلایل قاطع ثابت شده است؛ با صراحت و قاطعیت کامل از آمدن پیامبری به نام احمد خبر داده است.
ولی ملت لجوج بنی اسرائیل، پس از شناسایی آن نبی موعود، آن هم از روی علایم و مشخصاتی که حضرت مسیح در اختیار آنان گذارده بود، به تکذیب او برخاسته و دلایل و معجزات او را که به تنهایی با قطع نظر از گواهی مسیح، میتواند صدق ادعای او باشند سحر وجادو خواندند و شعور باطنی خود را نادیده گرفتند.
«وَإِذْ قِالَ عِیسی ابْنُ مَرْیَمَ یِابَنِی إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِمِا بَیْنَ یَدَىَّ مِنَ التَّوْراهِ و َمُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمّا جائَهُمْ بِالْبَیِّنِاتِ قِالُوا هِذا سِحْر مُبِین؛ بیاد آر زمانی را که عیسی بن مریم به بنی اسرائیل گفت: من فرستاده خدا به سوی شما هستم و توراتی را که در برابر من قرار دارد تصدیق میکنم و بشارت دهندهام به پیامبری که بعد از من میآید و نام او احمد است؛ اما هنگامیکه آن (پیامبر موعود) آمد (به تکذیب او برخاستند) و گفتند: معجزات او سحری آشکار است».
تفسیر و توضیح آیه مورد بحث، بستگی دارد که سه نقطه حساس از آیه را به طور دقیق بررسی کنیم.
۱ . پیامبری که حضرت مسیح از آمدن وی خبر داده نام او احمد و نام مبارک پیامبر اسلام، محمد(ص) است؛ در این صورت چگونه این علامت بر او تطبیق میشود؟
۲ . چگونه حضرت مسیح(ع)، تورات تحریف شده را تصدیق میکند و میگوید: «مُصَدِّقاً لِمِا بَیْنَ یَدَىَّ مِنَ التَّوراهِ؛ من تورات حاضر را تصدیق میکنم».
۳ . آیا در اناجیل کنونی با آن همه تحریفات چنین بشارتی وجود دارد.
* احمد یکی از نامهای مشهور پیامبر اسلام (ص)
هرکس مختصر مطالعهای در تاریخ زندگی رسول اکرم(ص) داشته باشد، میداند که آن حضرت از دوران کودکی دو نام داشت و مردم او را با هر دو نام خطاب میکردند: یکی محمد (ص) که جدّ بزرگوارش عبدالمطلب برای او انتخاب کرده بود، و دیگری احمد که مادرش آمنه او را به آن، نامیده بود و این مطلب یکی از مسلمات تاریخ اسلام است و سیره نویسان این مطلب را نقل کردهاند که مشروح این مطلب را در سیره حلبی میتوانید بخوانید.
عموی گرامی وی ابوطالب که پس از درگذشت عبدالمطلب کفالت و سرپرستی محمد (ص) به او واگذار شده بود با عشق و علاقه بسیار زیادی ۴۲ سال تمام، پروانهوار به گرد شمع وجود وی گشت و از بذل جان و مال در حراست و حفاظت او دریغ نکرد، در اشعاری که درباره برادرزاده خود سروده، گاهی از او به نام محمد، و گاهی به نام احمد، اسم برده است و این خود حاکی از آن است که در آن زمان یکی ازنامهای معروف وی همان احمد بود.
اکنون در این جا از باب نمونه برخی از اشعار وی را که پیامبر را احمد نامیده است، می آوریم:.
«إن یکن ما أتی به أحمد الیوم سناء و کان فىالحشر دینا؛ آن چه امروز احمد میگوید، نور است و در روز رستاخیز پاداش است».
«و قوله لأحمد أنت امرء خلوف الحدیث ضعیف النسب؛ دشمن میگوید: سخنان احمد، بیهوده و نسب او پایین است».
«و إن کان أحمد قد جائهم بحق و لم یأتهم بالکذب؛ حقاً که احمد به سوی آنان با آیین حق آمد و آیینی دروغ نیاورده است».
«أرادوا قتل أحمد ظالموه و لیس بقتلهم فیهم زعیم؛ کسانی که بر احمد ستم کردهاند، خواستند او را بکشند، ولی برای این کار رهبری نداشتند».
در اشعاری که محققان بزرگ تاریخ و حدیث به ابوطالب نسبت دادهاند، در آنها وی از برادرزاده خود به لفظ محمد نیز نام برده است؛ مانند:
«لقد أکرم اللّهالنبى محمداً فأکرم خلق اللّه فى الناس احمد؛ خداوند پیامبر خود را گرامیشمرد از این جهت گرامیترین مردم در میان آنان احمد است».
«لعمرى لقد کلفت وجدا بأحمد و أحببته حب الحبیب المواصل؛ به جانم سوگند، من در راه علاقه به احمد، رنجها کشیدهام او را مانند دوستی که پیوند دوستی را محکم کرده، دوست دارم».
«فأصبح فینا أحمد فى أرومه تقصر عنه سوره المتطاول؛ احمد در میان ما، از خاندان بزرگ است که از نظر اصالت به جایی رسیده است که کوشش کنندگان دسترسی به آن ندارند».
گذشته از این، حسان بن ثابت، شاعر رسول خدا در بسیاری از اشعار خود که آنها را در زمان حیات پیامبر و یا پس از درگذشت وی سروده است، پیامبر را به نام احمد خوانده است؛ مانند.
«مفجعَه قد شفها فقد أحمد فظلت لآلاء الرسول تعدد»
«أطالت وقوفا تذرف الدمع جهدها علی طلل القبر الذى فیه أحمد؛ مصیبت زدهای که درگذشت احمد او را لاغر ساخته هم اکنون سرگرم شمردن حقوقی است که رسول خدا بر او دارد، توقف خود را در برابر آثار قبر احمد طولانی کرده و تا آن جا که میتواند اشک میریزد».
و نیز درباره شخصیت و صفات ممتاز رسول اکرم(ص) میگوید:.
«فمن کان أو من یکون کأحمد نظام لحق أو نکال لملحد؛ چه کسی در گذشته و آینده مانند احمد است. پدیدآرنده راه حقّ، انتقام گیرنده از محلدان».
ما این چند بیت را به عنوان نمونه نقل کردیم تا روشن شود که در زمان خود پیامبر، احمد یکی از نام های معروف او بود و اگر مجموع آن چه را در کتب تاریخ و حدیث و مجامع ادبی وجود دارد، و در تمام آنها، آن حضرت به نام احمد معرفی شده است در این جا منعکس کنیم از موضوع خارج شده و سخن به طول می انجامد.
گذشته از این، روز نزول آیه، «نجران»، مرکز مسیحیان شبه جزیره بود و هنوز گروههایی از احبار یهود و پیروان انجیل در نقاط مختلف جزیره زندگی میکردند و هرگز به فکر آنان نرسید که بگویند انجیل، مبشر رسالت شخصی است که نام او احمد است و نام پیامبر اسلام محمد است، و اگر کسی از آنان چنین اعتراض میکرد، قطعاً برای ما نقل میشد و این خود، گواه بر این است که روز نزول آیه، مسلم بود که یکی از نامهای پیامبر احمد است.
بسیاری از پیامبران، مانند یعقوب، مسیح، یوشع و یونس، دارای دو نام بودند که نام دیگر آنها، به ترتیب عبارت است از: اسرائیل، عیسى، ذوالکفل و ذوالنون. از این نظر تعجب نخواهید کرد که چرا پیامبر اسلام دارای دو نام و یا بیشتر است.
* چگونه عیسی تورات تحریف شده را تصدیق کرد
در آیه مورد بحث صریحاً عیسی بن مریم میگوید «من مصدق تورات هستم»؛ در این موقع این سؤال پیش میآید که چگونه حضرت مسیح، تورات تحریف شده را تصدیق میکند؛ درصورتی که تورات موجود در زمان وی از دست تحریف مصون نمانده بود.
این سؤال اختصاص به این آیه و تصدیق حضرت مسیح ندارد، بلکه این سؤال را میتوان درباره تصدیق پیامبر اسلام نیز مطرح کرد؛ زیرا او نیز به تصریح قرآن، مصدق کتابهای پیشینیان هست، چنان که می فرماید: «وَ الَّذِی أَوْحَیْنِا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتِابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِمِا بَیْنَ یَدَیْهِ…؛ قرآنی را که به تو وحی کردیم حق بوده و تصدیق کننده کتابهایی است که در برابر او قرار دارد (کتابهایی را که پیش از وی نازل شدهاند تصدیق میکند».
ما درباره این که پیامبر اسلام چگونه تصدیق کننده انجیل و تورات است با این که به تصریح قرآن هر دو کتاب از تحریف مصون نماندهاند، در فرصت دیگری سخن خواهیم گفت؛ زیرا آیاتی که در این باره نازل شده از نظر تعبیر، یکسان نیست و نظر قطعی در صورتی میتوان اتخاذ کرد که مجموع آیاتی که در این باره نازل شده است مورد بررسی قرار گیرد.
اکنون بحث ما درباره مفاد جمله «و َمُصَدِّقاً لِمِا بَیْنَ یَدَىّ» است که حضرت عیسی (ع) درباره تورات فرموده است.
بیشتر مفسران، از جمله استاد فقید تفسیر و کلام مرحوم بلاغى معتقدند، منظور از «بَیْنَ یَدىّ»، «ما تقدم من کتاب» است؛ یعنی توراتی را که قبل از من نازل شده تصدیق میکنم و در لغت عرب لفظ «بَیْنَ یَدَىّ» در معنای متقدم نیز به کار میرود؛ بنابراین مسیح تصدیق کننده تورات واقعی است نه تورات فعلى.
ولی پاسخ روشن این سؤال این است که، منظور حضرت مسیح از این که تصدیق کننده تورات است این است که اصول و کلیات آیین تورات در عقاید و احکام، مورد قبول من است؛ یعنی من نیامدهام آیین و شریعت تورات را به کلی از بین ببرم و اصول و فرمانهای آن را نادیده بگیرم و این بدین معنا نیست که من هرچه درتوراتهای مختلف بنی اسرائیل وجود دارد، تصدیق میکنم.
اصولاً پیامبری که خود دارای شریعت مستقل است، نمیتواند کتاب و شریعت پیامبر پیشین را به طور دربست قبول کند، و کوچکترین تغییری در آیین او پدید نیاورد؛ زیرا در این صورت این پیامبر، دارای شریعت نبوده بلکه مروج شریعت پیامبر قبلی خواهد بود، در صورتی که حضرت مسیح، از پیامبرانی است که شریعت مستقل و جداگانهای داشت و با ملاحظه این مراتب باید گفت، مقصود او تصدیق اجمالی تورات است و بس.
گذشته از این خود حضرت مسیح یکی از علل بعثت خود را رفع اختلافات بنی اسرائیل در احکام الهی معرفی میکند و میگوید:
«…قِالَ قَدْجِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَهِ وَ لأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ…؛ من با سخنان حکیمانه به سوی شما آمدهام تا بعضی از مواردی را که در آنها دچار اختلاف شدهاید توضیح دهم».
از این جمله استفاده میشود که بنی اسرائیل درباره شریعت موسى، که تورات مبین آن بود، اتفاق نظر نداشتند و گرنه با هم اختلاف پیدا نمیکردند و این خود بالملازمه دلالت دارد در زمان بعثت حضرت مسیح (ص)، تورات واحدی در میان بنی اسرائیل وجود نداشت تا حضرت مسیح (ص) آن را تصدیق کند و با در نظر گرفتن این مطلب که او برای داوری میان بنی اسرائیل بر انگیخته شده بود، می توان گفت منظور از تصدیق، تصدیق اجمالی این کتاب است نه تصدیق هر آن چه در نسخههای تورات آن زمان وجود داشته است.
* اناجیل و شهادت بر پیامبر اسلام(ص)
یکی از طرق شناسایی پیامبران این است که، پیامبری که نبوت وی با دلایل قطعی ثابت شده است به نبوت پیامبر آینده تصریح کند و تصریح وی به حدی برسد که همه گونه تردید و شک را در مقام تطبیق و شناسایی از بین ببرد.
نبوت پیامبر اسلام علاوه بر این که با دلایل قطعی و روشن، ثابت شده است، در کتابهای پیامبران پیشین نیز، بر نبوت وی تصریح و نام و خصوصیات او در کتب (عهدین) مشخص شده است و این مسأله، یعنی بشاراتی که تورات و انجیل درباره پیامبر اسلام داده است یکی از فصول مهم این دو کتاب را تشکیل میدهد.
گروهی از فضلا و علمای بنام اسلام، کلیه بشارات این دو کتاب را درباره آخرین پیامبر از موارد مختلف آنها، گردآوری کرده و از این طریق، خدمت شایان تقدیری به اسلام و مسلمانان انجام دادهاند.
قرآن با صراحت هر چه تمامتر میفرماید: اگر پیروان انجیل و تورات این دو کتاب را مورد مطالعه قرار دهند نام و خصوصیات پیامبر اسلام را در آن مییابند؛ «… یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الإِنْجِیلِ…؛ نام و نشان و خصوصیات پیامبر اسلام را در این دو کتاب نوشته شده مییابند».
در آیه مورد بحث با کمال صراحت از حضرت عیسی (ع) نقل میکند که وی گفته است: «من به آمدن پیامبری که نام او احمد است بشارت میدهم».
روزی که این آیه و نظایر آن نازل شد و پیامبر، آنها را برای مردم خواند، در جزیره عربى، گروههایی از یهودیان و مسیحیان زندگی میکردند و اگر چنین بشارتی در این کتابها وجود نداشت، دانشمندان این دو آیین، آن را دستاویز قرار داده و سر و صدایی به راه میانداختند، ولی به داوری تاریخ صحیح، آنان در برابر این تصریح ها لب فروبستند و گروهی منصف به صفوف مسلمانان پیوستند.
* بررسی اناجیل کنونی
به طور مسلم، بشارت حضرت مسیح (ع) در انجیل خود او وجود داشته و اگر بر فرض این که چنین بشارتی در انجیلهای کنونی نباشد، دلیل بر این نیست که در انجیل خود آن حضرت وجود نداشته است؛ زیرا به شهادت متون خود انجیلهای فعلى، هر یک ازحواریین و غیر حواریین، انجیل نوشته و بهاندیشه خود، گفتار و کردار و فرمانهای حضرت مسیح (ع) را در آن جا گرد آورده است و تنها به این اکتفا نکرده، بلکه مشاهدات، مسموعات و حدسیات خود را با آنها آمیخته و به نام انجیل انتشار داده است؛ بر این اساس در حالی که انجیل حضرت مسیح (ع) یکی بیش نبوده، انجیلهای مختلف و زیادی پس از او نوشته شده و نویسنده هر یک از اناجیل ادعا کرده، انجیل او همان انجیلی است که مسیح برای نجات بشر آورده بود.
دائره المعارف انگلیسى، از ۲۵ انجیل نام میبرد که در قرون نخستین مسیحیت، در میان مسیحیان رواج داشته و در زمان هر یک از مراجع روحانی مسیحى، از جهاتی در آنها تغییراتی به عمل آمده و بالأخص برخی از آنها تحریم شده است.
دستگاه روحانیت مسیحى، از میان این اناجیل، چهار تای آن را به رسمیت شناخته و باقی مانده را از اعتبار انداخته است؛ آنها عبارتند از: «انجیل متى»: وی یکی از شاگردان حضرت مسیح بوده، و او کتاب خود را پیش از اناجیل دیگر انتشار داده است؛ البته تاریخ نگارش آن معلوم نیست؛ برخی برآنند که آن را درسال ۳۸ و به گفته گروهی بین سال ۵۰ و ۶۰ میلادی نوشته است.
«انجیل مرقس»: مشهور میان مفسران انجیل این است که وی حواری نبوده و انجیل خود را به راهنمایی پطرس حواری نوشته است و درحقیقت او تاریخ نویس حقیقی انجیل است؛ چون حوادث را بیشتر از کلمات مسیح مینویسد و مطالب را با عبارات آسان و تند و کوتاه و گاهی با تفصیل بیان میکند.
«انجیل لوقا»: معروف این است که او انجیل خود را به هدایت پولس حوارى، که غالباً در سفرها با او همراه بود، نوشته است و تاریخ نگارش آن حدود ۶۳ میلادی است.
«انجیل یوحنا»: نویسندگان قدیم، انجیل یوحنا را آخرین انجیل میدانند. اغلب نقادان، نگارش آن را به اواخر قرن اول نسبت میدهند، برخی از نقادان عقیده دارند که انجیل مزبور در اوایل قرن دوم نوشته شده و نویسنده آن یوحنای رسول نبوده، بلکه یوحنای شیخ آن را نوشته است.
این، وضع اناجیل رسمی جهان مسیحیت است؛ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
از این جا باید وضع اناجیلی که دستگاه روحانیت مسیحیت آنها را از اعتبار انداخته است به دست آورد.
بنابراین هیچ کدام از انجیلها، انجیل حضرت مسیح نیست؛ حتی انتساب این چهار کتاب به مؤلفان خود آنها قطعیت ندارد و جز متی هیچ کدام مطالب کتاب خود را از حضرت مسیح نگرفته است. در حقیقت انجیل مرقس، خلاصه بیانات پطرس بوده و لوقا فشرده افکار و نقلیات پولس است، به علاوه مؤلف انجیل یوحنا نیز روشن نیست.
با این وضع نباید انتظار داشت که بشارتی که در آیه مورد بحث آمده است در این اناجیل چهارگانه پیدا شود.
ولی از آن جا که مشیت الهی بر آن تعلق گرفته که برهان قرآن و دلیل نبوت پیامبر اسلام بر تارک اعصار بدرخشد، بشارت آمدن پیامبری پس از حضرت مسیح (ع) به نام احمد در انجیل یوحنا با کمال وضوح وارد شده است، اگر چه مفسران انجیل دست و پا میکنند که آیههای مربوط به این بشارت را طور دیگر تفسیر کنند ولی چنان که توضیح خواهیم داد، اینها، حرکات مذبوحانهای است که جز لحظاتی چند، خودنمایی ندارد و پس از یک دقت کوتاه، پرده از روی حقیقت برداشته شده و سیمای واقعیت، تجلی میکند.
این بشارت در میان انجیلهای چهارگانه فقط در انجیل یوحنا در باب های ۱۴، ۱۵ و ۱۶ وارد شده است و در انجیلهایی که به زبان سریانى، نوشته شده از نام آن کسی که حضرت مسیح از آمدن او بشارت داده به لفظ «فارقلیط» تعبیر آورده شده است و چون انجیل یوحنا از آغاز به زبان یونانی نوشته شده، گروهی برآنند که این لفظ ریشه یونانی دارد که بعداً به آن اشاره خواهیم کرد.
* نکات قابل توجه
۱ . مسیح به زبان عبری سخن میگفت؛ زیرا او در میان عبری زبانان پرورش یافته بود و از میان نویسندگان انجیلها، متى، انجیل خود را به زبان عبری نوشته و سه نفر دیگر انجیل خود را به زبان یونانی نوشتهاند؛ بنابراین لفظی که خود حضرت مسیح به آن تلفظ نموده از میان رفته است زیرا این بشارت فقط در انجیل یوحناست و نویسنده آن از روز نخست کتاب خود را به زبان یونانی نوشته است.
۲ . «فارقلیط» لغت سریانی است که اهل سوریه با آن سخن میگفتند، و در انجیلهایی که به زبان سریانی نوشته شده این لفظ به کار رفته است و دانشمندان اسلامی و مفسران انجیل اتفاق دارند که این لفظ، معرب لفظ یونانی است که انجیل یوحنا به آن زبان نوشته شده است، ولی در این که ریشه اصلی این لفظ در لغت یونانی چه بوده اختلاف دارند.
محققان اسلامی متفقند که ریشه یونانی این کلمه، «پریکلیطوس» به معنای محمد و احمد است، ولی مفسران انجیل ریشه آن را «پارکلیطوس» به معنای تسلی دهنده دانستهاند و لذا باید روی قراینی که در متون آیات وجود دارد، حقیقت مطلب را به دست آورد.
۳ . هیچ بعید نیست که حضرت مسیح عیناً نام آن کسی را که از آمدن او بشارت داده است به زبان جاری کرده؛ مثلاً گفته باشد احمد، ولی نویسنده انجیل چهارم، که این بشارت در آن وجود دارد، روی سلیقه خود آن را به یکی از دو لفظ یونانی ترجمه کرده است در صورتی که نباید عَلَم و نام اشخاص ترجمه گردد، بلکه باید به همان حال در ترجمه بیاید.
۴ . در انجیلهای فارسی به طور عموم به جای کلمه فارقلیطا، لفظ تسلی دهنده آمده است و بیشتر مفسران آن را به روحالقدس تفسیر کردهاند و با دلایل و شواهد روشن خواهیم گفت که هرگز نمیتوان فارقلیطا را به روحالقدس تفسیر کرد.
۵ . کسانی که فارقلیطا را به روحالقدس تفسیر میکنند میگویند: پنجاه روز پس از مصلوب شدن عیسى (ع)، روحالقدس بر حواریون، که در یک خانه جمع بودند، نازل شد؛ ناگاه صدایی چون صدای باد شدید که میوزید از آسمان آمد، و همه آنها به روحالقدس مملو شدند و به زبانهای مختلف، به نوعی که به روح آنها قدرت تکلم بخشیده بود، به سخن گفتن آغاز کردند.
* بشارت انجیل به آمدن فارقلیطا
محققان اسلامی میگویند: بشارتی که این آیه از حضرت مسیح نقل میکند، در انجیل یوحنا در بابهای ۱۴ و ۱۵ و ۱۶ وارد شده است، و حضرت مسیح (ع) به نقل انجیل یوحنا از آمدن شخصی به نام فارقلیط، پس از خود خبر داده است و قراین زیادی گواهی میدهد که مقصود از آن پیامبر اسلام است؛ ما برای روشن شدن مطلب ناچاریم متون آیات را با تعیین باب و شماره جملهها نقل کنیم:
«اگر شما مرا دوست دارید، احکام مرا نگاه دارید و من از پدر خواهم خواست تا فارقلیط دیگری به شما بدهد، تا ابد با شما خواهد ماند؛ او روح حق و راستی است که جهان نمیتواند او را قبول کند؛ زیرا که او نمیبیند و نمیشناسد، امّا شما او را میشناسید، زیرا که نزد شما میماند و در شما خواهد بود».
«من این سخنها را به شما گفتهام وقتی که با شما بودم، لکن آن فارقلیط، که پدر او را به اسم من خواهد فرستاد، همان، شما را هر چیز خواهد آموخت و هر چیز من به شما گفتهام به یاد شما خواهد آورد».
«حالا قبل از وقوع به شما خبر دادم تا وقتی که واقع گردد ایمان آورید، چون آن فارقلیط که من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، روح راستی که از طرف پدر میآید درباره من شهادت خواهد داد».
«راست میگویم که شما را مفید است که من بروم. اگر من نروم آن فارقلیط نزد شما نخواهد آمد. امّا اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد. او چون بیاید، جهانیان را به گناه و صدق و انصاف ملزم خواهد ساخت: به گناه، زیرا که به من ایمان نمیآورند؛ به صدق، زیرا که نزد پدر خود میروم و شما مرا دیگر نمیبینید؛ به انصاف، زیرا که بر رئیس این جهان حکم جاری شده است، و دیگر چیزهایی بسیار دارم که به شما بگویم، لکن حالا نمیتوانید متحمل شوید، امّا چون او بیاید او شما را به تمامی راستی ارشاد خواهد کرد؛ زیرا او از پیش خود سخن نخواهد گفت، بلکه هر آن چه میشنود خواهد گفت و شما را به آینده خبر خواهد داد و مرا تمجید خواهد کرد؛ زیرا که او آن چه از آنِ من است خواهد یافت و شما را خبر خواهد داد. هرچه از آن پدر است از من است. از این جهت گفتم که آن چه آنِ من است، میگیرد و به شما خبر میدهد».
* منظور از فارقلیط چیست
در این جا قراین روشنی داریم که گواهی میدهد که مراد از فارقلیط پیامبری است که پس از مسیح میآید نه روح القدس:
۱ . باید توجه کرد از برخی تواریخ مسیحی استفاده میشود که پیش از اسلام در میان علما و مفسران انجیل مسلم بود که فارقلیط همان پیامبر موعود است؛ حتی گروهی از این مطلب سوء استفاده کرده وخود را فارقلیط موعود معرفی کرد اند؛ مثلاً منتس که مردی ریاضتکش بود و در قرن دوم میلادی میزیست، در سال ۱۸۷ میلادی در آسیای صغیر مدعی رسالت شد و گفت: من همان فارقلیط هستم که عیسی از آمدن او خبر داده است و گروهی از وی پیروی کردند.
۲ . از آثار و تواریخ مسلم اسلامیکاملاً استفاده میشود که سران سیاسی و روحانی جهان مسیحیت در روزهای بعثت پیامبر اسلام همگی در انتظار پیامبر موعود انجیل بودند از این جهت هنگامیکه سفیر پیامبر نامه او را به زمامدار حبشه داد او پس از خواندن نامه رو به سفیر کرد و گفت: من گواهی میدهم که او همان پیامبری است که جهان اهل کتاب، در انتظار او هستند و همان طور که حضرت موسی (ع) از نبوت حضرت مسیح (ع) خبر داده، او نیز از نبوت پیامبر آخرالزمان بشارت داده و علایم و نشانِهای او را معین کرده است.
وقتی نامه پیامبر به دست قیصر رسید و نامه را مطالعه کرد و درباره پیامبر اسلام تحقیقاتی به عمل آورد، در پاسخ نامه آن حضرت چنین نوشت: نامه شما را خواندم و از دعوت شما آگاه شدم، من میدانستم که پیامبری خواهد آمد، ولی گمان میکردم که این پیامبر از شام بر خواهد خاست….
از این نصوص تاریخی استفاده میشود که آنان در انتظار پیامبری بودند و چنین انتظار به طور مسلم، ریشه انجیلی داشته است.
۳ . امتیازاتی که حضرت مسیح برای فارقلیط قائل شده، و شرایط و نتایجی که برای آمدن او شمرده است، این مطلب را قطعی میسازد که منظور از فارقلیط جز پیامبر موعود نخواهد بود؛ این علایم مانع از آن است که آن را به روحالقدس تفسیر کنیم؛ اکنون مشروح قراین:
الف) حضرت مسیح سخن خود را چنین آغاز کرد: «اگر شما مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید و من از پدر خواهم خواست تا فارقلیط دیگری به شما خواهد داد»؛ اولاً، از این که حضرت مسیح مهر و محبت خود را به رخ آنها میکشد حاکی است که او احتمال میدهد گروهی از امت او زیر بار کسی که وی از آمدن او بشارت می دهد، نخواهند رفت و لذا از طریق تحریک عواطف میخواهد آنان را به پذیرفتن او وادار سازد و اگر منظور از فارقلیط، آن طور که مفسران انجیل تصور کردهاند همان روحالقدس باشد در این صورت به چنین زمینه سازی احتیاج نبود؛ زیرا روحالقدس پس از نزول، آن چنان در قلوب و ارواح تأثیر میکند که برای کسی جای تردید و شک و انکار باقی نمیماند، ولی اگر مقصود پیامبر موعود باشد، به یک چنین زمینه سازی نیاز شدید هست؛ چون نبی موعود، جز از طریق بیان و تبلیغ در قلوب و ارواح تأثیری و تصرفی نمیکند و روی این ملاحظه، گروهی منصف به وی میگروند و گروهی از او روی بر میگردانند.
حتی حضرت مسیح به این مقدار تذکر اکتفا نکرد؛ در جمله ۲۹ از باب ۱۴ در این قسمت پافشاری کرده و فرمود: «اکنون قبل از وقوع به شما خبر دادم تا وقتی که واقع گردد ایمان آورید»؛ در حالی که ایمان به روحالقدس، به توصیه نیازی ندارد، تا چه رسد به این اندازه پافشارى.
ثانیاً، وی فرمود: «فارقلیط دیگری به شما خواهد داد»؛ اگر بگوییم منظور از آن، پیامبر دیگری است، کلام بدون تکلف و صحیح خواهد بود، ولی اگر مقصود از آن روحالقدس باشد، به کار بردن لفظ (دیگر) خالی از تکلف نخواهد بود؛ زیرا روحالقدس متعدد نیست و تنها یکی است.
ب) «هر چیزی که من به شما گفتهام به یاد شما خواهد آورد؛ روح راستی که از طرف پدر می آید؛ درباره من شهادت خواهد داد».
می دانیم روح القدس پنجاه روز پس از مصلوب شدن عیسی (ع) برحواریان نازل شد؛ آیا این افراد برگزیده، همه دستورات او را در این مدت کوتاه فراموش کرده بودند تا روحالقدس دو مرتبه به آنان تعلیم دهد!.
آیا شاگردان مسیح چه نیازی به شهادت او داشتند تا درباره مسیح شهادت دهد، ولی اگر مقصود پیامبر موعود باشد، دو جمله معنای صحیح خواهند داشت؛ زیرا امت مسیح بر اثر طول زمان و دست برد علمای انجیل، بسیاری از دستورات او را فراموش کرده و گروهی همه آنها را به دست فراموشی سپرده بودند و حضرت محمد (ص) همه را بازگو کرد و به نبوت حضرت عیسی (ع) شهادت داد و گفت: او نیز مانند من، پیامبر بوده و مادر مسیح را از نسبتهای ناروا تبرئه کرد و ساحت مقدس مسیح را از ادعای الوهیت پیراسته ساخت.
ج) «اگر من نروم فارقلیط نزد شما نمیآید»؛ او آمدن فارقلیط را مشروط به رفتن خود کرده است، واگر مقصود روحالقدس باشد، نزول او بر حضرت مسیح و حتی بر خود حواریین مشروط به رفتن او نبوده است؛ زیرا به عقیده مسیحیان، روح القدس بر حواریون، زمانی که حضرت مسیح خواست آنان را برای تبلیغ به اطراف بفرستد، نازل شد؛ بنابراین هیچ گاه نزول او مشروط به رفتن مسیح نبوده است، ولی اگر بگوییم مقصود پیامبری صاحب شریعت، آن هم شریعت جهانی است، در این صورت، آمدن او مشروط به رفتن حضرت مسیح و منسوخ گشتن آیین او خواهد بود.
د) اثر نزول فارقلیط سه چیز معرفی شده است: «جهانیان را به گناه و صدق و انصاف ملزم خواهد ساخت: به گناه، زیرا که به من ایمان نمی آورند…»؛ میدانیم «روح القدس» پنجاه روز پس از مصلوب شدن عیسی بر حواریان نازل شد و هرگز آنها را ملزم به گناه و صدق و انصاف نکرد و از ذیل جمله استفاده میشود که او بر منکران ظاهر میشود نه بر حواریون که هرگز حضرت مسیح را تکذیب نمیکردند؛ ولی اگر بگوییم مقصود پیامبر موعود اسلام است تمام این امتیازات در وجود شریف او جمع است.
هـ) «فارقلیط درباره من (مسیح) شهادت خواهد داد»؛ «شما را از آینده خبر خواهد داد، و مرا جلال خواهد بخشید».
شهادت بر حضرت مسیح حاکی است که وی روحالقدس نیست؛ زیرا حواریون نیازی به تصدیق او نداشتند و هم چنین منظور از این که به او جلال خواهد بخشید، ثنا و تعریفهایی است که پیامبر موعود درباره حضرت مسیح انجام داد و آیین او را تکمیل کرد؛ چه جلالی بالاتر از این! دقت در این قراین میتواند ما را به حقیقتی که محققان عالی قدر اسلام به آن رسیدهاند رهنمون سازد؛ البته قراین به آن چه گفته شد منحصر نیست، بلکه با دقت میتوان قراین دیگری نیز به دست آورد.
محمد(ص) مؤسس دین اسلام و فرستاده خدا و خاتم پیامبران است، کلمه محمد به معنی بسیار حمد شده است و از ریشه مصدر (حمد)، که به معنای تمجید و تجلیل است، مشتق گردیده. بر حسب تصادف عجیب نام دیگرى، که از همان ریشه حمد است مترادف کامل لفظ محمد میباشد و آن احمد است که احتمال قوی میرود؛ عیسویان عربستان آن لفظ را برای تعیین فارقلیط به کار میبردند. احمد، یعنی بسیار ستوده شده و بسیار مجلل، ترجمه لفظ پاراکلیتوس است که اشتباهاً لفظ پریکلیویس را جای آن گذاردند؛ به این ترتیب نویسندگان مذهبی مسلمان مکرر گوشزد کردهاند که مراد از این لفظ، بشارت ظهور پیامبر اسلام است؛ قرآن مجید نیز به طور علنی در آیه شگفتانگیز سوره «صف» به این موضوع اشاره میکند.
قطعهای از کتاب «احمد موعود انجیل» اثر آیتالله جعفر سبحانی