عوامل و انگیزه هایی وجود دارند که شخص را وادار به این میکنند تا در مسیر خدا شناسی قدم بردارد و معرفت او را جویا شود این مسأله از نقطه نظر علم اخلاق از اهمیت والایی برخوردار است زیرا انسان با شناختن چنین عوامل و انگیزه هایی می تواند از رهگذر تقویت آنها خودش یا دیگران را در زمینه خدا شناسی به تلاش بیشتری وا دارد و یا با شناساندن و تأیید و تحریک آن ها شخص را وادار کند تا بطور خودکار، دنبال کسب معرفت برود.
عوامل و انگیزه هایی وجود دارند که شخص را وادار به این میکنند تا در مسیر خدا شناسی قدم بردارد و معرفت او را جویا شود این مسأله از نقطه نظر علم اخلاق از اهمیت والایی برخوردار است زیرا انسان با شناختن چنین عوامل و انگیزه هایی می تواند از رهگذر تقویت آنها خودش یا دیگران را در زمینه خدا شناسی به تلاش بیشتری وا دارد و یا با شناساندن و تأیید و تحریک آن ها شخص را وادار کند تا بطور خودکار، دنبال کسب معرفت برود.بنابر این، برای یک معلم اخلاق و مربّی، شناختن این انگیزه ها ضروری به نظر می رسد. چنانکه شناخت راه های تقویت و تحریک آن ها نیز لازم است. از این رو، در این جا ما نیز تا آنجا که مجال داشته باشیم برای بیان مسأله فوق به بررسی برخی از این عوامل و انگیزه ها می پردازیم.
الف ـ از جمله انگیزه هایی که در زمینه مطلق علوم و همه معارف و شناخت های انسان تأثیر مثبت دارد عبارت است از «فطرت حقیقت طلبی». آفریدگار متعال، انسان را به گونه ای آفریده است که فطرتاً و از درون خود طالب شناخت حقایق است و پیوسته در جست و جوی این گمشده خویش به طرح سؤالات و حلّ مسائل در زمینه های متنوّع و موضوعات گوناگون می پردازد و از همین جاست که در زمینه معارف و علوم تاکنون پیشرفت چشم گیری کرده است و فلسفه و علوم مختلف و رشته های گوناگون تخصّصی را که روز به روز انشعاب بیشتری مییابند به وجود آورده و از این رهگذر به اختراعات و اکتشافات و ترقّی و تعالی در زندگی دست یافته است.
حقیقت جویی یک میل فطری و جبری است که در درون هر انسانی ریشه دارد و احیاناً از آن به غریزه کنجکاوی تعبیر میشود. این گرایش، به هر نامیکه از آن یاد کنیم، در واقع جزئی از حقیقت انسان است و در سرشت و نهاد انسان و اعماق هستی وی ریشه دارد که هرگاه از آن غفلت کنیم در واقع از بخشی از انسانیت و پاره ای از وجود خویش غفلت کرده ایم. بنابر این، انسانیت و کمال انسانی انسان این اقتضا را دارد تا به جستجوی حقایق و درک آن ها بپردازد و اگر در این کار کوتاهی کند در واقع به انسانیت او لطمه خورده است و تا حدّ حیوانیت و پایین تر، سقوط خواهد کرد.
بنابر این ما می توانیم، با ایجاد پیوند میان «حقیقت جویی» و «کمال جویی» در انسان که از آن عامتر و وسیعتر و عمیقتر خواهد بود و یا بهتر است بگوییم: با آگاهی دادن و تنبّه نسبت به این پیوند واقعی که در بین این دو گرایش وجود دارد، افراد را در این زمینه وادار به تلاش و فعالیت بیشتری کنیم؛ چرا که، هیچ انسانی مایل نیست ناقص باشد و یا در قعر حیوانیت سقوط کند و از انسانیت و کمال انسانی دور شود. و اگر متوجّه شود، کوتاه آمدن در درک حقایق به این معنا خواهد بود، سعی و تلاش خود را، تا آن جا که برایش میسّر باشد، برای پیش گیری از سقوط، بیشتر خواهد کرد، به طرح سؤالاتی می پردازد و آماده پاسخ جویی یا پاسخ گویی به مسائلی میشود که طبعاً، یکی از مهم ترین آن ها این سؤال ریشه دار خواهد بود که: آیا جهان آفریننده ای دارد یا نه؟ و اگر دارد صفات و افعال او چه هستند؟
البته، این غریزه در همه افراد کارآیی لازم را ندارد؛ بلکه، قشر محدودی از اجتماع هستند که این انگیزه در ایشان قوی است و صرفاً به تحریک فطری و به منظور حقیقت جویی، دنبال علم و معرفت و درک حقیقت می روند. غالب کسانی که به دنبال کسب معارف و از جمله توحید و خدا شناسی و مسائل مربوطه می روند دست کم، باید در آنان انگیزه های دیگری نیز به این انگیزه حقیقت جویی ضمیمه شود و آن را تقویت کند تا بتوانند در این مسیر قدم بردارند و کم هستند کسانی که همّت بلند دارند و می خواهند حقایق را و در رأس همه، آفریننده هستی را صرفاً بخاطر درک حقیقت و بالا بردن معرفت خویش مورد جستجو قرار دهند.
شاید بتوان گفت: این که در قرآن، در موارد بسیار فراوانی بر حقّ و حقیقت تکیه میکند تأییدی بر این سخن ماست و خود این اهتمام، دلیل بر این است که قرآن وجود این گرایش را در انسان پذیرفته است و تکیه بر آن را به عنوان یک عامل مؤثّر تربیتی قبول دارد. از این رو، به آیاتی بر می خوریم نظیر آیه:
«الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ؛ [۱] (تو که به دنبال حق میگردی) حقّ از پروردگار توست پس نباید از شک کنندگان (و مردّد و دو دل) باشی».
و آیه: «فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ؛ پس خداوند هدایت کرد کسانی را که ایمان آوردهاند، در زمینه آن چه را که در آن اختلاف میکردند از حقّ.
و ….
این گونه آیات وجود چنین گرایشی را در انسان مفروض گرفته است و در زمینه وجود چنین گرایشی از این طریق بطور متنوّع درباره حقّ سخن میگوید؛ زیرا، اگر چنین گرایشی در انسان نباشد؛ اصولاً، این گونه تأکید بر حقّ بی معنی خواهد بود. و از رهگذر وجود این گرایش با تعیین مصداق حقّ آن را جهت می دهد به سوی اهداف خاصّ خود. به عبارت دیگر قرآن کریم اصل فطرت گرایش به حقّ را در انسان پذیرفته است و پس از پذیرش، از دو راه آن را تقویت و تأیید و هدایت میکند یکی از راه دست گذاردن روی این گرایش تنبّه و توجّه دادن انسان بوجود آن و تحریک و برانگیختن آن، و دوم از راه تعیین مصداق و شناساندن حق که باعث روشن تر شدن و مشخص تر شدن متعلق این گرایش و جهت آن و نهایتاً حرکت و فعالیت انسان به سوی شناخت و معرفت حقایق و نیز بزرگترین و بالاترین آن ها که وجود خدای متعال میباشد.
ب ـ انگیزه دیگری که در انسان وجود دارد و به تناسب این بحث می توان روی آن دست گذارد، «حبّ ذات» است که در نقش یک عامل درونی نیرومند، انسان را وا می دارد تا کمالات خویش را دنبال کند و فضیلت و شرافت انسانی را در خویش محفوظ بدارد. از دیدگاه «فلسفه» و «علم النّفس»، یکی از فروع حبّ ذات (یا خود خواهی و خود دوستی) که گاهی نیز از آن به «کرامت خواهی» تعبیر میشود، این است که انسان به شدت خواهان آن است که انسانیتش حفظ شود و با حیوانات فرق داشته باشد. و از آن جا که زندگی و کرامت انسانی و مقام انسانیت ـ بر خلاف زندگی حیوانی مبتنی بر قوانین کور و سیر غریزی که در آن تعقّل و گزینش عقلانی را جایی نیست و یا بسیار ضعیف است ـ کاملاً وابسته به این است که زندگی انسان بر پایه های عقلانی استوار و رفتارش بر گزینش عقلانی متّکی باشد و در چارچوب ایدئولوژی و جهان بینی و قالب ها و استانداردهای معقول و منطقی، ظاهر شود.
بنابر این، در زندگی انسانی، رفتار انسان در قالب های ارزشی و عقلانی ظاهر میشود که آن ها نیز به نوبه خود، مبتنی بر شناخت ها و بینش های عقلانی و در رأس همه آن ها خداشناسی خواهد بود. و به عبارتی اگر انسان خدا را نشناسد، در واقع، جهان بینی صحیح و عقلانی ندارد و با فقدان جهان بینی معقول، از داشتن ایدئولوژی درست محروم خواهد بود که در این صورت، رفتار صحیح و انسانی از وی صادر نمیشود.
در این زمینه به آیات قرآن بر می خوریم که به طرز ظریف و در عین حال، روشنی بر این حقیقت تکیه میکند و کسانی را که فاقد معارف باشند و بر اساس قوانین و اصول عقلانی و منطقی، زندگی خویش را پی ریزی نکرده باشند تا حدّ حیوانات و حتی حدّی پست تر و گمراه تر از حیوانات تنزّل می دهدآن جا که میگوید:
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِْنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّایَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَّایُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَّایَسْمَعُونَ بِهَآ أُوْلَئِکَ کَالأَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ [۲] و محققاً، آفریدیم برای جهنّم بسیاری از جنّ و انس را برایشان دلهایی است که با آن ها نمی فهمند و برایشان چشمهایی است که با آنها نمیبینند و برایشان گوشهایی است که با آن ها نمیشنوند، آنان همانند چهار پایانند، بلکه آنان (از چهار پایان) گمراه ترند آنان همان غفلت زدگان هستند».
در این جا حقیقتی را یادآوری میکنیم که آیات قرآن در دو مورد به این حقیقت پرداخته است در مورد نخست میگوید:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَآبِّ عِندَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ؛ [۳] که بدترین جانوران در پیشگاه خداوند کسانیند که کفر ورزیدند پس آنان ایمان نمی آورند».
و در مورد دوم میگوید:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَآبِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ؛ [۴] که بدترین جانوران در پیشگاه خداوند (انسان) کر و لال است کسانی هستند که نمی اندیشند».
اکنون، اگر، این دو آیه را با هم تطبیق کنیم، نتیجه خواهیم گرفت که نبود ایمان معلول یک نوع کوری باطنی و نداشتن علم صحیح و به کار نبردن عقل است. بنابر این، راه کسب ایمان درست، به کار گرفتن عقل و خرد است که از رهگذر آن به معرفت صحیحی دست یابیم تا زمینه پیدایش ایمان در ما فراهم شود.
در واقع آیاتی که همانند آیات فوق این گونه روی ادراکات انسانی تکیه میکنند که فقدان آن را با فقدان انسانیت همراه و همسو می دانند و از این رهگذر میکوشند تا ایشان را وادار به تلاش در مسیر به کار گرفتن اندیشه و اکتساب معارف حقّه کنند نظیر آیه:
«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً؛ [۵] آیا باور داری که بیشتر آنان میشنوند یا می اندیشند نیستند آنان جز همانند چهار پایان بلکه آنان گمراه ترند».
در واقع این گونه آیات را می توان گفت: روی همین انگیزه کرامت خواهی انسان تأکید دارند و بر این اساس که این گرایش در نهاد انسان ریشه دارد به عنوان یک عامل تربیتی از آن در مسیر رشد و تعالی انسان استفاده میکنند. و بدین منظور که میل به کمال و کرامت خواهی در انسان هم تحریک و تقویت و هم به سوی مقصد صحیح آن هدایت کنند، نیندیشیدن و به طرز صحیح استفاده نکردن از قوای ادراکی، نعمت های بزرگ را که خداوند در اختیار بشر قرار داده است، به عنوان سقوط در مقام پست حیوانی مطرح می سازند.
ج ـ سوّمین انگیزه ای که در این زمینه می توان به آن اشاره کرد و در تحصیل معرفت می تواند مؤثر باشد، عبارت است از فطرت حق شناسی و بجای آوردن سپاس و شکر منعم. هر انسان دارای فطرت سالم، هنگامیکه مورد احسان شخصی قرار گرفت، خود را مدیون آن شخص می داند و پیوسته در این فکر است که بخاطر این احسان، به نحوی از وی سپاسگزاری کند. چنین تمایلی در اعماق فطرت انسان ریشه دارد و در مواقع مناسب آثار خود را ظاهر می سازد مگر آن که عواملی مانع از تأثیر این گرایش شوند و یا انحرافی در فطرت انسان در اثر برخی از کارها و کردارها به وجود آمده باشد.
از آن جا که انسان در این عالم به تناسب سطح فکر و اندیشه اش، این حقیقت را درک میکند که از نعم فراوانی برخوردار است و هر چه از اندیشه عمیقتر و دقّت فراوانتر برخوردار باشد و بهتر بتواند ظرافتها و نعمت های دقیق تر و ظریف تر را درک کند بیشتر و وسیعتر و عمیقتر خویش را غرق در نعمت ها میبیند و طبعاً، این سؤال برایش طرح میشودکه این نعمت ها از آن کیست؟ و من مورد احسان چه شخصی قرار گرفته ام؟ در اینجا فطرت حقّ شناسی نیز جزء نیرومند ترین عواملی است که وی را در این زمینه وادار به تلاش و جستجو میکند تا منعم خویش را باز شناسد و شکر و سپاس نعم وی را به جای آورد. و یا اگر برایش ممکن باشد حتّی به نحوی این احسان ها و انعام ها را جبران کند. او در واقع این کار را وظیفه انسانی خودش تلقّی میکند و کوتاهی در آن برایش ناراحتی درونی و عذاب وجدان و پشیمانی همراه می آورد. درست مثل کسی خواهد بود که از طریق بانک مبلغ گزافی برایش حواله شده باشد ولی او صاحب پول و امضاء کننده حواله را نشناسد. در این صورت او به حسب فطرت تا آن جا که برایش مقدور باشد سعی در شناخت وی خواهد کرد و این حس حقّ شناسی او را آرام نمیگذارد تا وی را بیابد و به نحوی این لطف او را جبران کند و یا از یافتن وی مأیوس گردد.
در واقع، این یک گرایش فطری و غیر اکتسابی است که خداوند در نهاد انسان قرار داده و بخشی از حقیقت انسان خواهد بود آن چنان که گویی کمبود و نقصی در خویش احساس میکند و در تلاش است تا آن را برطرف سازد و انسانیت خویش را کامل کند.
د ـ انگیزه دیگری که می تواند انسان را وادار به تلاش در مسیر شناخت حقّ کند «تمایل به تقرّب» و نزدیک شدن به یک مقام بلند مرتبه و یک موجود کامل قدرتمند است. انسان در این اندیشه است که اگر خدایی بر جهان هستی حاکم باشد می تواند با هدایت او راه کمال خویش باز یابد و با اطاعت دستوراتش به وی نزدیک شود و در جوار رحمتش قرار گیرد و این به نوبه خود، انگیزه میشود برای این که به جستجو پردازد تا او را بشناسد. و این در واقع جزء خواست های فطری انسان است و از حبّ ذات و حبّ کمال وی منشعب میشود.
تمایل به نزدیک شدن به یک شخص قدرتمند و دارای مقام و منزلت و ایجاد ارتباط با وی را در زندگی روزمره و حرکات و رفتار و گفتار معمولی افراد می توان با کمی دقّت به خوبی احساس کرد. بسیار اتّفاق می افتد و برخورد میکنیم به افرادی که فی المثل با طرح یک داستان در واقع می خواهند صریحاً یا تلویحاً، ارتباطشان را با یک شخصیت اظهار کنند و به عنوان یک مسئله مهمّ و مطلوب و یک امتیاز جالب که واجد آن هستند آن را به رخ دیگران بکشند و به آن افتخار و خود نمایی کنند.
بنابراین، تمایل به نزدیک شدن به موجود کامل، فطری انسان است. حال اگر یک موجود، فوق همه موجودات و کامل مطلق باشد، قطعاً، تقرّب به او با تقرّب به موجودات دیگر به هیچ وجه قابل قیاس نخواهد بود. چرا که، اگر بخواهیم مفهوم کمال مطلق را در مبدأ متعال و آفریننده هستی باز شناسیم متوجّه خواهیم شد آن چنان کمالی است که اگر همه بزرگان عالم را از سلاطین و زمامداران حق و باطل تا علماء و دانشمندان بزرگ و کلیه جمال ها و ثروت ها را در نظر بگیریم در مقایسه با آن کمال مطلق الهی چیزی به حساب نمی آیند و هم چون قطره کوچکی است در کنار دریایی عظیم. و با توجّه به این حقیقت چگونه می توان نزدیک شدن به چنین مقامی عظیم را با نزدیک شدن به این شخصیت های انسانی ظاهری که بندگان اویند مقایسه کرد و به جای تعبّد و تقرب به وی به دیگران پیوست.
این اندیشه ژرف انگیزه عمیقی را در انسان زنده و تحریک میکند و احیاناً، به صورت یک عطش شدید سیراب نشدنی، انسان را به دنبال آن کمال مطلق به جستجو وا می دارد تا از رهگذر عرفان وی از این آب زلال و گوارا بیاشامد و به نسبت معرفتی که یافته است از آن بکاهد. و پس از شناخت به عبادت و پرستش وی همّت گمارد تا در پیشگاه او منزلت یابد و با نزدیک شدن به او در جوار رحمتش قرار گیرد.
بدیهی است ذکر این مثال ساده برای کسانی مفید است که هنوز در ابتدای راهند؛ ولی، آنان که راه را طی کرده و به مراحلی از تقرّب و تعالی رسیدهاند؛ طبعاً، از چنین مثال هایی بی نیاز خواهند بود.
آن چه تا کنون نام بردیم اصیلترین انگیزه هایی بودند در انسان که در این زمینه مؤثّرند هر چند که در این جا لازم است یاد آوری کنیم که باعثیت و انگیزندگی این انگیزه ها در مردم معمولی و در عامّه مردم زیاد قوی نیست و انگیزه حقیقت طلبی یا حقّ شناسی یا کرامت خواهی و یا تقرّب به موجود متعالی به تنهایی در اکثریت مردم نمی توانند نقش زیادی داشته و آنان را وادار به حرکت در میدان خداشناسی کنند. بجز تعداد کمی از مردم و قلیلی از انسان های برتر که تحت تأثیر این ارزش ها و انگیزه های متعالی انسانی قرار دارند و صرفاً بخاطر حقیقت طلبی و حق شناسی و کرامت خواهی و صرفاً برای تقرّب یافتن و منزلت پیدا کردن در پیشگاه خداوند ربّ انسان ها به تلاش و جستجو می پردازند و به دنبال خدا شناسی و پرستش وی می روند. البتّه انگیزه های دیگری را میتوان نام برد که چون فهم آن ها آسان تر اثرشان محسوس تر و منفعت آن ها نقدتر است، در سطحی وسیع تر و قشری عمیق تر از مردم می توانند مؤثّر و محرّک باشند؛ چرا که نفع و ضرر و یا لذّت و الم آن ها برای همه محسوس و قابل درک خواهد بود و می توانند عامّه مردم را تحت تأثیر خود به حرکت و تلاش وا دارند. و ما در این جا تعدادی از آن ها را نام میبریم.
هـ ـ یکی از انگیزه های نوع دوّم انگیزه «منفعت طلبی» است انسان ها معمولاً به دنبال کسب منافع مادی و دفع ضررها در تلاشند و همه حرکت ها و تلاش ها و گفتار و رفتار خویش را بر این اساس تنظیم میکنند.
اکنون اگر انسان که عمیقاً تحت تأثیر چنین انگیزه ای قرار دارد احتمال دهد که می تواند با اطاعت خداوند به منافعی دست یابد، همین احتمال کافی است که او را به تلاش و کوشش وادار خواهد کرد تا خدا را بشناسد و به اطاعت او بپردازد. و دقیقاً، همان طور که احتمال دست یابی به منفعت، انسان را وا می دارد تا با رنج فراوان و زحمت بسیار کرات آسمانی را کشف کند به امید وصول به نتایج و منافعی که احتمالاً، از آن عاید انسان میشود، در مورد خدا شناسی نیز این احتمال روشن تر و کامل تر تأثیر خود را می نهد و انسان را در زمینه خدا شناسی وادار به تحقیق و جستجو میکند.
ولی، سؤال این است که این احتمال از کجا و چگونه در ذهن انسان به وجود می آید؟ پاسخ این است که آمدن انبیاء و آوردن کتب آسمانی با همه وعده هایی که همراه دارند، کافی است که چنین احتمالی را در ذهن انسان ها به وجود آورد که شاید در واقع خدایی باشد و سر رشته کارها به دست او باشد و شاید اطاعت خداوند، منافعی را در مال و بدن انسان و یا در امور اجتماعی به دنبال داشته باشد، سلامتی انسان را بیفزاید، جنایت و تجاوز و سرقت را در جامعه کم کند، امنیت و آرامش و آسایش انسان ها را در جامعه افزایش دهد و آن چنان که خداوند در قرآن فرموده است:
«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْرْضِ؛ [۶] و اگر مردم بلاد ایمان آورند و تقوا پیشه کنند باز میکنیم بر (روی) آنان برکاتی را از آسمان و زمین».
آری این ها و نظایر این شایدها و احتمال ها کافی است برای این که انگیزه «منفعت طلبی» در انسان ـ که پیوسته به دنبال همین شاید ها و احتمال ها انسان را تحریک میکند ـ وی را وادار به تلاش و جستجو در خداشناسی کند تا به تحقیق و اندیشه، بحث و بررسی، مطالعه و مذاکره و تعلیم و تعلّم بپردازد و این عطش درونی را اشباع سازد؛ چرا که، انسان از آن جا که قویاً حسّ گراست و تحت تأثیر عمیق ادراکات حسی و لذایذ ظاهری و مادّی قرار میگیرد قطعاً توجّه به این منافع مادّی این جهان بیش از توجّه به جنبه های معنوی آن جهانی وی را تحت تأثیر قرار می دهد و از این رو، در زمینه تربیتی نیز از این عوامل به نحو شایسته ای می توان استفاده کرد.
و ـ دوّمین انگیزه ای که در سطح عمومی می تواند در این زمینه تأثیر عمیق داشته باشد عبارت است از انگیزه «رنج گریزی» یا «دفع الم» که در واقع می توان گفت: همراه انگیزه منفعت طلبی که قبل از این نام بردیم دو رویه یک سکّه به حساب می آیند و همانند آن، سیمایی از حسّ گرایی انسان شمرده میشود.
انسان برای ایجاد امنیت از درد و رنج ها و عذاب های دنیوی و فرار از درندگان و بیماری ها و جنگ ها و خطرهای فراوانی که در این جهان مادّی در کمین اویند؛ دائماً، در اندیشه و برنامه ریزی و تلاش است. و این انگیزه در وی آن چنان قوی است که بیشترین نیروها و تلاش ها و فرصت ها و سرمایه های انسانی را به خود اختصاص می دهد. تا جایی که می توان گفت: یکی از عوامل مهم مسابقات تسلیحاتی قدرت ها و ابر قدرت ها و صرف نیرو ها و استعدادهای مهمّ انسانی در ساختن سلاح های ویرانگر اتمی، شیمیایی و بیولوژیک و یا دست زدن به اعمال دیکتاتوری و زیر پا گذاردن کرامت انسانی همین انگیزه ترس از دشمن مقابل و خطرها و رنج ها و زیان ها است که ممکن است ـ در صورت کوتاه آمدن در این زمینه ها ـ متوجّه او شود و امنیت او را تهدید میکند.
بنابر این، این یک عامل قوی و یکی از ابعاد نیرومند انسانی است که در زمینه های تربیتی و جهت دهی در تکامل انسان، به خوبی می توان بر آن تکیه کرد و حتی بیش از انگیزه های متعالی انسانی که قبلاً نامشان را بردیم در مورد عامّه مردم و بیش تر انسان ها که با ادراکات ظاهری و سطحی و مادّی این جهان سر و کار دارند و از ادراکات بالاتر غافلند، می توان و بهتر است بگوییم: لازم است از این انگیزه های سطحی محسوستر استفاده کرد.
قرآن وجود این دو انگیزه «منفعت طلبی» و «رنج گریزی» را در انسان پذیرفته است و در حدّ وسیعی از وجود آن دوف برای پرورش و تربیت انسان در سطوح مختلف و موارد گوناگون استفاده میکند. مانند:
«وَلَا تَدْعُ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکَ وَ لَا یَضُرُّکَ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذًا مِّنَ الظَّالِمِینَ وَ إِن یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا کَاشِفَ لَهُو إِلَّا هُوَ وَ إِن یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلَا رَآدَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَن یَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛ [۷] و غیر از خدا مخوان (به خدایی) آنچه را که به تو نفع و ضرری نمی رساند که اگر (چنین) کردی پس در این صورت تو از ستمکاران خواهی بود و اگر خداوند زیانی به تو رساند هیچ شخصی که خنثی کننده آن (یا جبران کننده آن) باشد نیست مگر خود او و هرگاه خوبی ترا خواهد پس (هیچکس) منع کننده فضل و (و انعام) او نیست و آن (فضل) را به هر که از بندگانش که خواهد می رساند».
زـ از جمله عوامل و انگیزه های مادّی که در این زمینه مؤثّر است و می تواند به کار آید «میل به آسایش و آرامش روانی» است. انسان در پرتو اعتقاد و ایمان به خداوند آن چنان است که گویی تکیه گاهی محکم و یار و یاور و حامی و پشتیبانی بسیار دلسوز و نیرومند برای خود پیدا کرده است و این باعث احساس آرامش خاطر و اطمینان نفس وی میشود.
یکی از مسائل مهمّی که در دنیای انسان ها مطرح بوده و روز بروز بیشتر طرح میشود، رنج های روانی انسان هاست. تحقیقات و مطالعات زیادی در زمینه روان شناسی شده برای این که راه برطرف کردن و مبارزه با پریشانی و اضطراب های روحی را کشف کنند تا از این رهگذر خدمتی به انسان و جامعه انسانی شده باشد. و ما می دانیم که اعتقاد به خدا و انس گرفتن با وی، بهترین آرامش روحی را برای شخص مؤمن به ارمغان می آورد و این خود انگیزه مهمّی می تواند باشد برای انسان هایی که به دنبال این گمشده یعنی آرامش روانی در تلاش و جستجو هستند، در این مسیر گام بردارند و خدای آرامش بخش را ـ که می فرماید:
«أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ [۸] توجّه کن که با یاد خدا دل ها آرامش یابند».
ـ جستجو کنند و در شناخت و معرفت وی همّت ورزند.
اکنون، اگر فرض کنیم که انسان ـ که این همه درگیر رنج و پریشانی و اضطراب است و تمایل شدیدی به آرامش دارد و برای فراهم کردن آن این همه حاضر است تلاش کند و هزینه های فراوانی را متحمّل شود ـ گرچه ایمان و اعتقاد هم به این حقیقت نداشته باشد همین که احتمال دهد از این طریق هم می توان به آرامش دست یافت و با آلام و رنج هایی که باعث فرسایش انسان و خستگی روان وی میشود مبارزه کرد، طبیعی است که همین احتمال باعث جدیت و تلاش وی در مسیر خدا شناسی خواهد شد. کسانی که این حقیقت آن چنان برایشان ارزشمند است که آمادهاند همه دار و ندار خود را و کسانی که ثروتمندند حاضرند هم ثروت کلان خود را برای تحصیل آن هزینه کنند، طبیعی است که اگر حتی احتمال ضعیفی بدهند که برای یافتن آن باید از این راه بروند تلاش خود را به این سو هدایت خواهند کرد. البته، ما که در یک جامعه مسلمان زندگی میکنیم و خود نیز از نعمت ایمان و در پرتو لطف الهی از آسایش نسبی برخوردار هستیم، شاید نتوانیم آن چنان که شایسته است مفهوم این سخن را درک کنیم؛ ولی افراد و جوامعی که از نعمت ایمان بی بهرهاند زندگی را پوچ می دانند احساس خلاء میکنند، تکیه گاهی برای خود نمیبینند، آینده را تاریک و مبهم تصوّر میکنند از اضطراب و وحشت و دلهره رنج خواهند برد و هر چند تمام نعمت های مادّی برایشان فراهم باشد آن چنان که شایسته است از آرامش برخوردار نیستند و در برابر حوادث کوچک نیز به سختی استقامت میکنند و در مقابل آنان، شخص مؤمن و خدا شناس در برابر حوادث استوار است و خویشتن را از دست نمی دهد و آن چنان که در روایت آمده است:
«المُؤمِنُ کَالجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّکُهُ العَواصِفُ؛ مؤمن چون کوه استوار است که طوفان ها وی را از جا نمیکنند و متزلزل نمی سازند».
بنابراین، انسانی که هنوز به معرفت الهی دست نیافته؛ ولی، به سختی به دنبال تحصیل آرامش روحی است، دست کم، وقتی احتمال داد پرستش و یاد خدا مایه آرامش دل باشد به عنوان یک وسیله احتمالی در صدد کسب معرفت خدا بر خواهد آمد.
ح ـ عامل دیگر کسب منافع و مصالح بشری است. تمام جوامع بشری از فساد ها و تباهی هایی که جوامع بشری درگیر آنند و می رود تا بعضی از جوامع را در لجن فرو برد رنج میبرند و مصلحان و اندیشمندان در این اندیشهاند تا برای رهایی از فساد و سقوط راهی پیدا کنند. اکنون، اگر احتمال بدهند خدایی هست که می تواند راه رهایی را به انسان بیاموزد، این در واقع گمشده انسانی است که قطعاً برای پیدا کردنش به دنبال او خواهند رفت. و این نیز یک انگیزه نیرومندی است که انسان را در زمینه خداشناسی وادار به تلاش میکنند و افراد به نسبتی که دردهای اجتماعی را درک کنند به همان میزان در این میدان تلاش خواهند کرد.
البتّه، در جوامع الهی و اسلامی نیز احیاناً، چنین نابسامانیها و مشکلاتی وجود دارد ولی، اوّلاً، این نابسامانی ها در مقایسه با بدبختی هایی که گریبانگیر جوامع از خدا بی خبر است قابل ذکر نیستند و ثانیاً نابسامانی های جوامع اسلامی نیز از ضعف ایمان و درست و دقیق عمل نکردن به دستورات خدا به وجود آمده و به میزانی که این نقاط ضعف برطرف و دقّت در عمل بیشتر شود آن نابسامانی ها نیز برطرف خواهد شد.
در خاتمه از این بحث به این نتیجه رسیدیم که انگیزه های مختلفی در انسان می توانند منشأ خدا شناسی او شوند که اصول کلّی آن ها عبارتند از: انگیزه های حقیقت طلبی، کمال طلبی، حبّ ذات، حقّ شناسی، جلب نفع و دفع ضرر که بعضی از آن ها دارای شقوق مختلفی نیز هستند. و ما می توانیم با تحریک و تقویت و جهت دهی به آن ها در زمینه تربیت و پرورش انسان و رشد و تعالی وی تلاش مفیدی داشته باشیم و معرفت و خداشناسی را در او ایجاد کرده و به رشد و کمال آن کمک کنیم.
منابع
[۲] . اعراف، ۱۷۹.
[۳] . انفال، ۵۵.
[۴] . انفال، ۲۲.
[۵] . فرقان، ۴۴.
[۶] . اعراف / ۹۶.
[۷] . یونس، ۱۰۷ـ ۱۰۶.
[۸] . رعد / ۲۸.