ظهور وهابیت،اتفاقی ننگین برای جهان اسلام

اهل حدیث و در راءس آنها احمد بن حنبل تنها به جمع آورى احادیث مى پرداختند و مخالف هر گونه تعقل و تکلم پیراممون آیات و احادیث اعتقادى بودند. با ظهور اشعرى، این روش تعدیل شد و تعقل نه به عنوان روش کشف حقایق بلکه به منظور دفاع از معارف حدیثى به کار گرفته شد.

 

اهل حدیث و در راءس آنها احمد بن حنبل تنها به جمع آورى احادیث مى پرداختند و مخالف هر گونه تعقل و تکلم پیراممون آیات و احادیث اعتقادى بودند. با ظهور اشعرى، این روش تعدیل شد و تعقل نه به عنوان روش کشف حقایق بلکه به منظور دفاع از معارف حدیثى به کار گرفته شد.بدینسان اشعرى بر خلاف اهل حدیث و حنابله که مخالف علم کلام بودند، این علم را پذیرفت و حتى کتابى در دفاع از آن نگاشت .با ظهور اشعرى به تدریج بیشتر علماى اهل سنت از روش او پیروى کردند و پس از چندى، مذهب اشعرى، مذهب رسمى اهل سنت در مباحث اعتقادى گردید. (۱)

اما هنوز هم روش احمد بن حنبل در میان اهل سنت طرفدارانى داشت و از این رو گاه میان حنابله و اشاعره منازعاتى رخ مى داد. این وضعیت ادامه داشت تا اینکه در قرن هشتم، احمد بن تیمیه حرانى دمشقى (۶۶۱-۷۲۸ ق ) ظهور کرد و درصدد ترویج مذهب حنابله برآمد. ابن تیمیه مانند حنابله، علم کلام را مردود دانست و متکلمان را اهل بدعت معرفى کرد.(۲)

در مساءله صفات خدا، او مانند حنابله صفات خبریه را بدون هر گونه تاءویل و توجیه پذیرفت و به طور کلى هر گونه عقل گرایى را محکوم کرد. ابن تیمیه علاوه بر حمایت از روش و عقاید اهل حدیث، عقاید جدیدى را نیز اضافه کرد که قبلا سابقه نداشت .
براى مثال، او سفر کردن به قصد زیارت قبر پیامبر صلى الله علیه و آله و تبرک جستن به قبر او و توسل به اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله را شرک دانست و فضایل اهل بیت علیه السلام را که در صحاح اهل سنت و حتى در مسند امامش احمد بن حنبل وجود داشت، انکار کرد و تلاش ‍ مى کرد تا مانند بنى امیه و حکومت عثمانى، شاءن امام على علیه السلام و فرزندانش را پایین آورد. (۳)

اما دعوت ابن تیمیه از سوى علماى اهل سنت مورد پذیرش هممگانى قرار نگرفت و جز برخى از شاگردانش ‍ همچون ابن القیم (م .۷۵۱ق .) دیگر بزرگان اهل سنت با او مخالفت کردند و کتابهاى متعددى در رد او و بدعتهایش نگاشتند. از جمله ذهبى از علماى هم عصر ابن تیمیه نامه اى به او نوشت و او را مورد نکوهش قرار داد و تسلیم در برابر احادیث صحیح را از او خواستار شد. ذهبى خطاب به او مى نویسد: ((حال که در دهه هفتاد از عمر خود هستى، و رحلت از این عالم نزدیک است آیا وقت آن نرسیده است که توبه و انابه کنى ؟))، در مصر نیز قاضى القضات فرقه هاى چهارگانه اهل سنت آراى ابن تیمیه را غلط و بدعت اعلام کردند. (۴)
در قرن دوازدهم، محمد بن عبد الوهاب ظهور کرد و از ابن تیمیه حمایت نمود و از میان عقاید او بیش از همه بر همان عقاید جدیدش تاءکید کرد. محمد در سال ۱۱۱۵ در شهر عیینه از شهرهاى نجد تولد یافت . از کودکى به مطالعه کتب تفسیر، حدیث و عقاید علاقه داشت و فقه حنبلى را نزد پدر خود که از علماى حنبلى و قاضى شهر بود فرا گرفت . او از آغاز جوانى بسیارى از اعمال مردم نجد را زشت مى شمرد. در سفرى که به زیارت خانه خدا رفت پس از انجام مناسک به مدینه رهسپار شد و در آنجا توسل مردم به پیامبر در نزد قبر آن حضرت را انکار کرد. پس از مدتى به بصره رفت و به مخالفت با اعمال دینى مردم پرداخت، ولى مردم بصره او را از شهر خود بیرون راندند. در سال ۱۱۳۹ که پدرش عبدالوهاب به شهر حریمله منتقل شد او نیز به آن شهر رفت .

در آنجا میان او و پدرش نزاع و جدال درگرفت . شیخ محمد پس از مرگ پدرش در سال ۱۱۵۳ دعوت خود را آشکارتر و گسترده تر کرد. جمعى از مردم حریمله از او پیروى کردند. سپس به شهر عیینه رفت اما در سال ۱۱۶۰ از آن شهر بیرون رانده شد. سپس رهسپار درعیه از شهرهاى معروف نجد گردید. در آن وقت امیر درعیه، محمد بن مسعود (جد آل سعود) بود. او از شیخ حمایت کرد و در مقابل، شیخ به او وعده قدرت و غلبه بر همه بلاد نجد را داد. به این ترتیب ارتباط میان شیخ محمد و آل سعود آغاز شد و شیخ قدرت یافت .

او با سپاه محمد بن مسعود به شهرهاى دیگر نجد حمله مى کرد و کسانى را که با عقاید او مخالفت مى کردند از دم تیغ مى گذراند واموالشان را غارت مى کرد، چرا که مخالفان آیین وهابیت را کافر حربى مى دانست و مالو جان آنها را حلال مى شمرد. نقل شده است که سپاه وهابیان تنها در یک قریه سیصد مرد را به قتل رساندند و اموالشان را به غارت بردند.
شیخ محمد در سال ۱۲۰۶ درگذشت و پس از او پیروانش به همین روش ‍ ادامه دادند. براى مثال در سال ۱۲۱۶ امیر سعود وهابى کربلا را به تصرف درآورد و حدود پنج هزار تن یا بیشتر را به قتل رسانید و خزائن و اموال حرم مطهر امام حسین علیه السلام را غارت کرد. وهابیان بارها به شهرهاى کربلا و نجف حمله کردند و به قتل و غارت شیعیان و زوار پرداختند.
پس از تجزیه امپراطورى عثمانى، آل سعود بر عربستان تسلط یافتند و مذهب رسمى کشور را وهابیت اعلام کردند به این ترتیب امکانات کشور مهمى مانند عربستان در فرقه وهابیه قرار گرفت . مدارس متعددى تاءسیس ‍ شد و مبلغان بسیارى در این مدارس تربیت شدند و در عربستان و دیگر کشورهاى اسلامى به تبلیغ وهابیت پرداختند. با وجود این، آیین وهابیت از همان آغاز با مخالفت علماى اهل سنت و شیعه مواجه شد. نهستین کتابى که علیه عقاید محمد بن عبد الوهاب از میان اهل سنت نوشته شد۷ کتاب الصواعق الالهیه فى الرد على الوهابیه بود که توسط سلیمان بن عبدالوهاب برادر محمد بن عبدالوهاب نوشته شد. کتاب منهج الارشاد لمن اراد السداد، نوشته شیخ جعفر کاشف الغطاء، نخستین ردیه عالمان شیعى بر مذهب وهابیه است . (۵)

اصطلاح سلفیه
وهابیه، در مورد خود عنوان سلفیه را بکار مى برند. سلف به معناى پشتیبان و قدماست و در مقابل واژه خلف، به معناى متاءخران، بکار مى رود. در فرهنگ اسلامى وقتى واژه سلف بکار مى رود معمولا صحابه و تابعان و محدثان بزرگ قرن دوم و سوم قمرى قصد مى شود. وهابیان با استفاده از کلمه سلفیه ادعا مى کنند که پیرو روش و عقاید سلف هستند. اما این ادعا با گزارشهاى تاریخى سازگار نیست . شهرستانى نقل مى کند که سلف درباره صفات الهى با یکدیگر اختلاف داشتند. گروهى از آنان تمام صفاتى را که در احادیث وارد شده به خدا نسبت مى دادند و حتى صفات الهى را به صفات مخلوقات تشبیه مى کنند. گروه دیگر ضمن اثبات صفات، آنها را به گونه اى تاءویل مى کنند که مستلزم تشبیه نگردد. گروه دیگر از یک سو تشبیه را رد مى کنند و از طرف دیگر از تاءویل احادیث خوددارى مى کنند و در واقع از مسلک تفویض پیروى مى کنند. شهرستانى احمد بن حنبل را از همین گروه دانسته است .(۶)

بنابراین در میان سلف سه نظریه تشبیه، تاءویل و تفویض ‍ مطرح است و همه آنان به مسلک تفویض که نظر حنابله و وهابیه است معتقد نیستند.
اگر مراد وهابیان از سلف، تنها گروهى از سلف یعنى حنابله باشند، در این صورت نیز مى توان گفت میان وهابیه و حنابله تفاوتهاى زیادى وجود دارد. حنابله هیچ گاه آراى جدید وهابیان را ابراز نکردند بلکه درست برخلاف آنها رفتار مى کنند. براى مثال، احمد بن حنبل خود احادیث فراوانى در باب فضائل اهل بیت نقل کرده است و هیچ گاه سفر به قصد زیارت پیامبر و اهل بیت را شرک ندانسته است .
بنابراین باید گفت که ارتباط وهابیان با سلف تنها در این نکته است که با حنابله در خصوص صفات جبریه و مسلک تفویض اتفاق نظر دارند و مانند آنان خود را در اصول دین پیرو ظواهر آیات و احادیث مى دانند. البته وهابیه در فروع دین نیز از احمد بن حنبل تقلید مى کنند، گرچه در برخى موارد دست به اجتهاد مى زنند، و در صورتى که همراه فتوایى از یکى از مذاهب چهارگانه اهل تسنن غیر از حنبلى، نصى غیر معارض از کتاب و سنت موجود باشد، از همان فتوا تقلید مى کنند و راءى احمد بن حنبل را کنار مى گذارند.(۷)

به طور کلى آنان در صورت عدم وجود نص، از فتاواى احمد بن حنبل پیروى مى کنند. وهابیان در فروع دین تنها مذاهب چهارگانه اهل سنت را به رسمیت مى شناسند و منکر مذهب جعفرى و مذهب زیدى هستند.

عقاید وهابیت
وهابیان از جهتى شبیه خوارجند. خوارج بر اساس تلقى خاصشان از ایمان و کفر، دیگر مسلمانان را کافر و مشرک مى دانستند. وهابیه نیز بر اساس تلقى خاصشان از توحید، بسیارى از آداب اسلامى را شرک و کفر مى دانند و در نتیجه معتقدان و عمل کنندگان به این آداب را که همه مسلمانان غیر وهابى هستند، مشرک و کافر مى دانند.
اگر بخواهیم عقاید وهابیان را بیان کنیم بیشتر باید بر نفى و انکار آنها تاءکید بورزیم، به دیگر سخن، عقاید آنه عمدتا نفى عقاید و اعمال دیگر مسلمانان و اتهام شرک به دیگران است . از جمله مواردى که وهابیان آنها را شکر مى دانند عبارت اند از: توسل به اولیاى الهى و طلب شفاعت از آنان، سفر به قصد زیارت قبر پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیه السلام تبرک و استشفاء به آثار اولیاى خدا، تعمیر و زیارت قبور اولیاى الهى و ساختن مسجد در کنار قبور و نذر بر اهل قبور، و خداوند را به حق و مقام اولیایش سوگند دادن و اعتقاد به سلطه غیبى آنان .
وهابیان همه این موارد را به دلیل مخالفت با توحید انکار مى کنند. البته توحید مورد نظر وهابیان توحید عبادى است . براساس توحید عبادى کلمه لااله الا اله بیانگر آن است که تنها موجودى که باید عبادت و پرستش شود الله تبارک و تعالى مى باشد و عبادت غیر او شرک مى باشد. طبعا این آموزه دینى مورد پذیرش همه مسلمانان بلکه همه مؤ منان و موحدان است . تفاوت وهابیان با دیگر مسلمانان این است که آنان مواردى همچون توسل و کمک گرفتن و طلب شفاعت از غیر خدا را عبادت غیر خدا و در نتیجه شکر مى دانند. مواردى که قبلا ذکر شد همگى از همین جهت مورد انکار وهابیت قرار مى گیرد.
حال پرسش این است که چرا این امور عبادت غیر خدا و شرک محسوب مى شود. محمد بن عبدالوهاب در پاسخ مى گوید: لا اله الا الله هر نوع اله و معبودى غیر از خدا را نفى مى کند و واسطه نوعى اله و معبود مى باشد. پس ‍ هرکس پیامبر را واسطه میان خود و خدا قرار دهد، پیامبر را اله و معبود دانسته و او را پرستش کرده است . دلیل او بر این مطلب آن است که مشرکان زمان پیامبر صلى الله علیه و آله به خدا اعتقاد داشتند اما بتها را واسطه قرار مى دادند و به آنها توسل مى جستند و از آنها شفاعت مى خواستند. در نتیجه همین کار آنها باعث شرکشان شد و خونشان مباح گردید. لازمه توحید این است که فقط خدا را بخوانیم و به امید داشته باشیم و تنها به او استغاثه کنیم و براى او قربانى و نذکر نماییم . پس هر کس به غیر خدا استغاثه کنیم و براى او قربانى و نذکر نماییم . پس هر کس به غیر خدا استغاثه کند و براى غیر او قربانى و نذر کند، کافر است .(۸)

البته لازمه سخنان محمد بن عبدالوهاب مشرک و کافر بودن همه انسانها و از جمله وهابیان است؛ زیرا خداوند انسانها را محتاج یکدیگر کرده است و همه در کارهاى خویش نیازمند کمک گرفتن از دیگران هستند.
اگر محمد بن عبدالوهاب خود را مانند احمد بن حنبل پیرو اهل الحدیث مى داند و ظواهر احادیث را مى پذیرد. باید به او گفت : توسل و طلب شفاعت در منابع معتبر اهل سنت و در احادیث متعدد وارد شده است و
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله خود به توسل و طلب شفاعت امر کرده‌اند، (۹)

پس چگونه است که ایشان کارى را که پیامبر و اهل بیت او بدان امر کرده‌اند شرک و کفر مى داند؟! اما در باره مشرکان زمان پیامبر باید گفت : میان توسل و طلب شفاعت مشرکان با مؤ منان تفاوت اساسى وجود دارد. مشرکان به اشیایى توسل مى جویند که هیچ خاصیتى ندارند و این گونه توسل از سوى خداوند نهى شده است، در حالى که خداوند به اولیاى خویش مقام محمود شفاعت را اعطا کرده و آنان به اراده و اذن خدا به چنین توانایى و مقامى دست یافته‌اند.
از سوى دیگر، خداوند خود به توسل به پیامبر و اهل بیت او و شفاعت آنان امر کرده است، در نتیجه این کارها نه تنها شرک نیست بلکه عین عبادت خداست، زیرا که به دستور و امر خدا انجام مى شود.
تفاوت دیگر این است که مشرکان بتها را مى پرستیدند تا بتها آنان را شفاعت کنند نه آنکه تنها به طلب شفاعت از بتها اکتفا کنند. در حالى که مؤ منان، اولیاى الهى را نمى پرستند و آنان را به عنوان افراد مقرب و بندگان ماءذون از جانب خدا که تنها از خدا در خواست مغفرت مى کنند، ملاحظه مى کنند. به بیان دیگر، مشرکان بتها را مالک شفاعت و مستقلا در سرنوشت آدمیان مؤ ثر مى دانستند، در حالى که مسلمانان هیچ مؤ ثر مستقلى در عالم قایل نیستند و تاءثیر شفاعت را تنها به اذن و اراده الهى مى دانند. اصولا در خواست شفاعت، نوعى در خواست دعاست و التماس دعا از افراد شایسته یک امر مستحب است .(۱۰)

چکیده

۱٫پس از آنکه به ظهور اشعرى، روش معتدل ترى در دفاع از معارف دینى به کار گرفته شد و طریقه اصل حدیث و احمد بن حنبل متروک شد، در قرن هشتم، احمد بن تیمیه حرانى ظهور کرد و در صدد ترویج مذهب حنابله بر آمد. او بار دیگر علم کلام را مردود اعلام نمود و هر گونه تاءویل و توجیه عقلانى را در مساءله صفات الهى محکوم کرد.

۲٫ ابن تیمیه علاوه بر حمایت از روش و عقاید اهل حدیث، عقاید جدیدى مانند شرک دانستن زیارت قبور پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه و رد فضایل اهل بیت، اضافه نمود.

۳٫بسیارى از بزرگان اهل سنت با ابن تیمیه به مخالفت برخاستند و کتابهاى متعددى در رد او نوشته شد تا اینکه در قرن دوازدهم محمد بن عبدالوهاب ظهور کرد و حمایت جدى از ابن تیمیه را آغاز نمود. و از آنجا که امیر آل سعود از او حمایت کرد، عبدالوهاب قدرتى یافت و با استفاده از قدرت به دست آمده به تبلیغ آیین خود و قتل مخالفان پرداخت تا اینکه با تسلط آل سعود بر عربستان، وهابیت به عنوان مذهب رسمى عربستان اعلام شد.

۴٫ از همان آغاز آیین وهابیت با مخالفت علماى اهل سنت و شیعه مواجه شد و کتابهایى بر علیه آن نوشته شد. از جمله کتابهاى اهل سنت در رد این فرقه الصواعق الالهیه فى الرد على الوهابیه نوشته برادر محمد بن عبدالوهاب، و از جمله کتابهاى شیعه، از منهج الرشاد کاشف الغطاء مى توان نام برد.

۵٫ وهابیان همانند خوارج در تکفیر مخالفان، بر اساس تلقى خاصشان از توحید، بسیارى از آداب اسلامى را شرک و کفر مى دانند، از جمله توسل به اولیاى الهى و طلب شفاعت از آنان، تبرک و استشفاء به آثار آنها، تعمیر و زیارت قبور اولیاى الهى و ساختن مسجد در کنار قبور.

۶٫ دلیلى که محمد بن عبدالوهاب بر ادعاى خود اقامه مى کند این است که اخذ هر نوع واسطه اى میان خدا و بنده به منزله پرستش اوست و مستلزم شرک خواهد بود، در حالى که لازمه این سخن آن است که همه افراد حتى خود گوینده هم مشرک و کافر باشند زیرا هیچ کس به تنهایى و بدون کمک گرفتن از دیگران قادر به حیات نیست . علاوه بر این توسل و طلب شفاعت در احادیث متعدد و صحیح در خود کتب اهل سنت آمده است . و اساسا خود خداوند به این کار امر کرده است . بنابراین چنین اعمالى نه تنها شرک نیست بلکه عین عبادت خداست، چه اینکه مؤ منان، اولیاى الهى را به عنوان مقربین درگاه حق در نزد حضرت حق واسط مغفرت قرار مى دهند.

منابع
۱- رک : الملل و النحل، ص ۹۳٫
۲- دائره المعارف بزرگ اسلامى، ج ۳، ص ۱۷۸
۳- رک : ابن تیمیه، منهاج السنه النبویه، ج ۱، ص ۱۳۱٫
۴- رک : بحوث فى الملل و النحل، ج ۱، ص ۳۱۶-۳۱۷٫ درباره آراى علماى معاصر ابن تیمیه درباره او نک : همان، ج ۴، ص ۶۳-۶۲
۵- آیین وهابیت، ص ۲۴-۳۷؛ درباره کتابهایى که در رد آیین وهابیت نوشته شده است نک : بحوث فى الملل و النحل، ج ۴، ص ۳۵۵-۳۶۱٫
۶- الملل و النحل، ج ۱، ص ۹۲ – ۹۳
۷- على اصغر فقیهى، وهابیان، ص ۲۲۱٫
۸- مجموعه آقار محمد بن عبدالوهاب، ج ۱۰، ص ۳۶۳ – ۳۶۶ و ص ۳۹۸ – ۳۹۹٫
۹- رک : آیین و هابیت، ص ۱۴۵ – ۱۴۶ و ۲۵۸ – ۲۶۹٫
۱۰- رک : آیین و هابیت، ص ۲۶۱ – ۲۷۶٫

رهبران شیعه

همچنین ببینید

از شیراز تا حیفا

«از شیراز تا حیفا»روایتی از بنیاد و تاریخ فرقه بابیه

«از شیراز تا حیفا» نقدی عالمانه و روایتی منصفانه از چگونگی شکل‌گیری فرقه بابیه و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *