اشاره: آنچه اینک نومحافظه کاران امریکایی تبلیغ میکنند، ملغمه ای است از عقاید خرافی مبتنی بر تحریف تورات و آنچه که صهیونیست ها به گونه ای تخیل آمیز از رویای دولت یهود و براساس برخی تفسیرهای غلوآمیز از مکاشفات یوحنا ارائه کردهاند.
این اندیشه افراطی که نومحافظه کاران در امریکا آن را ترویج میکنند، نمونه دیگری است از گواهی بنی اسرائیل در اعتقاد به خرافاتی که موجب شد اهل کتاب از راه راستین، به دور افتاده، کج راهه ای را که غایتش جز رسیدن به قدرت و تسلط بر عالم نیست، به عنوان راه راست معرفی کنند.
جنگ صلیبی جورج بوش علیه مسلمانان که هدفی جز غارت منابع نفتی منطقه و تسلط بر مهمترین منطقه استراتژیک جهان ندارد، توسط این نوع خرافه های اسکاتالوژیک و تخیلات آپوکالیپتیک توجیه میشود؛ بی آن که از گوهر دین آنچنان که در شریعت موسی و عیسی علیهم السلام وجود داشته بهره ای داشته باشد.
وقتی تئودور هرتزل، روزنامه نگار اتریشی و پدر صهیونیسم سیاسی، در سال ۱۸۹۷ میلادی نخستین کنگره یهودیان صهیونیست را در تالار موسیقی شهر بال تشکیل می داد، گمان نمیبرد که جنبشی را که پایه گذار آن بوده است، روزی بتواند از مواهب بی شمار رادیکالیسم دسته عظیمی از مسیحیان استفاده کند زیرا وی در آن کنگره گفته بود که همه جهانیان از یهودیان جدا هستند و یهودیان تنها در میان خودشان می توانند در امان باشند اما امروزه به نظر می رسد که یهودیان، مامنی بهتر از ارض موعود (اسرائیل) در جامعه و دولت امریکا یافتهاند.
پرسش مهمیکه می تواند در اینجا مطرح شود این است که چرا چندین میلیون مسیحی امریکایی مشتاق هستند که یهودیان، همه زمین های فلسطین را مصادره کنند و آن گاه آنها را بنا به عقیده خودشان، «رها سازند»؛ حتی اگر در نتیجه این کار، جنگ چهارم جهانی و یک آرماگدون هسته ای پیش بیاید، خواهند گفت که خواست خداوند را به تحقق رساندهاند؟!
دلیل حمایت این مسیحیان امریکایی از اسرائیل چیست که حتی حاضر هستند برای حمایت از این کشور، نقشی حیاتی تر از یهودیان امریکایی ایفا کنند؟
پاسخ به این پرسش ها در گرو شناخت دقیق تر هر دو جریان صهیونیسم سیاسی و مسیحیان دست راستی و بازخوانی آرائ و عقاید آنهاست که نه تنها به خاطر علاقه ای دو جانبه و استراتژی واحد بلکه به دلیل هدفی مشترک، پایه گذار نامبارک ترین پیوند شدهاند.
این هدف مشترک، یعنی حمایت از برپایی دولت اسرائیل و حیات سیاسی آن، از نظر مسیحیان انجیلی، از پیش شرطهای ظهور دوباره حضرت مسیح است و مسیحیان تا آن زمان باید حمایت های بی دریغ خود را نثار اسرائیلیان کنند.
صهیونیسم سیاسی و بنیادگرا، بیشترین نصیب را از این تعصب دینی برده است. حتی اعتقاد این گروه از مسیحیان به این که حضرت مسیح پس از ظهور، تمام یهودیانی را که به وی ایمان نیاوردهاند را خواهد کشت، مانع از آن نخواهد شد که آنها از سخاوت های بدون چشمداشت خود چشم پوشی کنند.
در میان همه ملل، آیین یهود، بیشترین آثار با مضمون پیشگویی حوادث آینده را عرضه داشته است. مهمترین این پیشگویی ها که مستمسک صهیونیست ها و مسیحیان حامی آنها قرار گرفته، واقعه ای است به نام «آرماگدون».
واژه آرماگدون در کتاب مکاشفه یوحنا (باب شانزدهم آیه ۱۶) یک بار آمده است. کلمه عبری «آر» به معنی کوه است و «ماگدو» نام آن است و ترکیب آنها، «آرماگدون» را تشکیل می دهد.
بنا به تعریف واژه نامه های امریکایی همچون وبستر، این واژه به معنی «نبرد نهایی حق و باطل » در آخرالزمان است. در این محل، آخرین نبرد نیروهای نیکی و نیکوکاری به رهبری مسیح و نیروهای شیطانی به رهبری دجال رخ خواهد داد و مرحله حاضر از زندگی بشر در آن زمان پایان مییابد.
علاوه بر تجهیز و آرایش نظامی اسرائیل به گونه ای که برای این امر و واقعه بزرگ آماده باشد، موسسات دینی به همراه رسانه های دیداری و شنیداری طرفدار این جریان، از سالهای دهه ۸۰ میلادی، طرفداران صهیونیسم را به اعتقاد جمعی بوقوع حادثه ای بزرگ در سرزمین شام که به نبردی هسته ای خواهد انجامید، توجه دادهاند.
این موسسات پیوسته مردم خود را به این اعتقاد فرامی خوانند که به زودی لشکری از دشمنان مسیح که بدنه اصلی آن از میلیون ها نظامی تشکیل یافته، از عراق حرکت میکنند و پس از گذشته از رود فرات که در آن زمان به خشکی گراییده است، به سوی اورشلیم رهسپار میشوند.
نیروهای معتقد به مسیح، راه این لشکر را سد میکنند و همگی در آرماگدون با یک دیگر برخورد خواهند کرد. در این امکان که درگیری اتفاق می افتد، میلیون ها نفر از بین می روند و این، نبردی نهایی و هسته ای است.
سپس مسیح برای بار دوم از جایگاه خود در آسمان بر زمین فرود می آید و مرحله جدید زندگی بشر در کانون صلح جهانی آغاز میشود. تبلیغ واقعه حتمی الوقوع آرماگدون از جانب این جریان به انحائ مختلف پیگیری میشود.
در این داستان، جری فال ول که از مهمترین رهبران مسیحی دست راستی امریکا به شمار می رود، در کتاب خود با عنوان «جنگ آینده با روسیه»، تهاجمی را از سوی شوروی به اسرائیل پیشگویی میکند که به نابودی نیروهای روسیه در کوه های اسرائیل خواهد انجامید.
نظام اعتقادی کسانی که آرماگدون را تبلیغ میکنند، بر سرزمین انجیلی صهیون و دولت صهیونیستی اسرائیل متمرکز است که این دو را برابر هم می پندارند. به همین دلیل است که مسیحیان راستگرا سعی میکنند پرستش سرزمین اسرائیل را به یک آیین مذهبی مبدل سازند، زیرا بنا بر اعتقاد آنها، اسرائیل باید مقر فرودآمدن دومین ظهور مسیح باشد.
در این دیدگاه دیگر جنگ، پدیده ای منفور تلقی نمیشود. از آنجایی که این مسیحیان افراطی اعتقاد دارند که خداوند، خود در همه کارهایی که توسط اسرائیلیان عملی میشود، دستی دارد، به آسانی تصدیق میکنند که دیگران بویژه ایالات متحده امریکا باید برای شتاب دادن به ظهور حضرت مسیح دست صهیونیست ها را باز بگذارند تا هر آنچه که می خواهند، انجام دهند و این خواست خداوند است و مخالفت با آن، خشم و غضب الهی را به دنبال خواهد داشت.
بنابراین مشاهده میکنیم که وقتی دولت یهودی در سال ۱۹۴۸ میلادی بوجود آمد، مسیحیان انجیلی از آن به عنوان یک نشانه ظهور یاد کردند و تصرف و اشغال و کرانه باختری در سال ۱۹۶۷.م آنها را بیش از پیش مسرور ساخت، به طوری که بر حمایت های خود افزودند حتی آنها جنگی که هم اکنون میان فلسطینیان و صهیونیست ها رخ می دهد را از جانب خداوند مورد تایید و حمایت تلقی میکنند.
همان طور که در ابتدا اشاره شد، افکار و عقاید این جریان افراطی در هیات حاکمه امریکا، خریدار دارد. نفوذ صهیونیسم مسیحی و مسیحیان محافظه کار در دولت امریکا سابقه ای طولانی دارد و به زمان تشکیل امریکا در قرن ۱۶.م برمیگردد.
امریکا در این دوران توسط مهاجران پروتستان (اروپایی) شکل میگیرد و همزمان با آن، جریان راستگرایان مسیحی نیز متولد شده و مذهب و کلیسای راستگرایان در سرزمین جدید حاکم میشود.
با پایان گرفتن جنگ دوم جهانی، چند گروه امریکایی با هدف سازماندهی مجدد، در جامعه تحت نظارت کلیسای پروتستان، به تشکیل ائتلاف ها، سازمان ها و هیات های چندی در چارچوب جامعه مدنی اقدام کردند مانند سازمان اکثریت اخلاقی به رهبری جری فال ول، ائتلاف انجیلی ملی و….
این راستگرایان که برای بسط نفوذ و سیطره خود در گام نخست بخش رسانه ای و فرهنگی را برگزیده بودند توانستند با کمک و ائتلاف لابی صهیونیستی رشد کنند که ثمره آن، ظهور جریانی قوی و نیرومند در داخل مذهب پروتستان بود.
این جریان افراطی به نام «صهیونیسم مسیحی» شناخته میشود و رهبری آن به عهده کشیش پت رابرتسون (Pat Robertson) است.
این جریان در امریکا تحت عنوان «ائتلاف مسیحی» شناخته میشود و یک میلیون نفر عضو دارد. برای آشنایی بیشتر با این نحله عقیدتی به بخشی از سخنان کشیش پت رابرتسون اشاره میشود: «اسرائیل پایتخت معنوی جهان است. این همان جایی است که خداوند در عهد قدیم از آن به عنوان مرکز زمین یاد میکند… در این قلمرو چیزی به نام دولت فلسطینی وجود نداشته است.
اکنون ما به آن سمت می رویم که از متن مقدس منحرف شویم{اگر دست از حمایت اسرائیل برداریم}. خدا امریکا را دوست دارد.
اما اگر ما در برابر خداوند بایستیم و نقشه های او را تخریب کنیم، در گرداب آشفتگی خواهیم افتاد. نقشه راه توسط سازمان ملل، اتحادیه اروپا و روسیه ترتیب داده شده است و اینها همگی دشمنان اسرائیل هستند.
اگر ما با دشمنان اسرائیل متحد شویم، در مقابل خواست خدا قرار گرفته ایم».
این کشیش متعصب و افراطی در جای دیگری حضور در کنار شارون در حمله به جنین را افتخاری برای خود می داند. وی همچنین بر موسسات بزرگ رسانه ای نظیر Foxnews، NBC و CNNتسلط دارد. در همین راستا جری فال ول (رئیس گروه اکثریت اخلاقی)، پیامبر اسلام و مسلمانان را جنگ طلب و خشن معرفی کرد؛ او دلیل مهربان بودن خداوند با امریکاییان را این می داند که امریکا نسبت به یهودیان مهربان است و در مقابل جبهه مسلمانان و سایر مخالفین قرار گرفته است.
وی تصریح میکند: «اگر ما پشتیبانی از اسرائیل را رها کنیم، دیگر اهمیت خود را نزد خداوند از دست خواهیم داد». از این رو بود که وقتی بوش چند ماه پیش، از اسرائیل خواسته بود تا برای آرام شدن اوضاع از شهرهای کرانه باختری عقب نشینی کنند، فال ول به همراه عده کثیری از طرفدارانش، نامه اعتراض آمیزی به کاخ سفید نوشته و با صراحت تمام دولت را از این کار برحذر داشت.
در نتیجه این عکس العمل شدید، دولت بوش از موضع خود عقب نشینی کرد.بوش که پیروزی خود را بر رقیبش برای نامزدی حزب جمهوری خواه، مدیون کشیش پت رابرتسون و هوادارانش است، نمی تواند اهمیت این عقاید را در سیاست های داخلی و خارجی خود نادیده بگیرد.
این نفوذ به حدی است که آشنایی با دیدگاه های دینی و فکری راستگرایان مانند عصایی سحرآمیز برای شکستن طلسم فهم سیاست های دولت امریکاست. علاوه بر جورج بوش که خود یکی از هواداران این جریان است، معاون رئیس جمهور، وزیر دفاع، وزیر دادگستری و معاون وزیر دفاع امریکا هم به این جریان وابستگی دارند.
نفوذ راستگرایان محافظه کار تنها به درون دولت بوش محدود نمیشود. جیمیکارتر، رونالد ریگان و جرج بوش پدر هم خود را وامدار این جریان می دانند و به پیشگویی های کتاب مقدس و تفسیری که از آن میشود، اعتقاد دارند.
روزنامه لس آنجلس تایمز در بیانی واقع گرایانه پرده از قدرت و نفوذ راستگرایان برمی دارد و می نویسد: «دولت امریکا و موسسات وابسته به آن، تحت تاثیر نفوذ جریان راستگرایان مذهبی تندرو قرار دارند به طوری که آنان خواستار عدم دخالت (امریکا) در برقراری صلح و آرامش در خاورمیانه شدهاند و بوش نیز به اسرائیل چراغ سبز نشان داده است که در برخورد نظامیبا عملیات شهادت طلبانه فلسطینی ها، آزادی کامل داشته باشد».
اصول موضوعه جریان صهیونیسم مسیحی در میان جامعه مسیحیان محافظه کار امریکا و هیات حاکمه آن از استحکام قابل توجهی برخوردار است به گونه ای که به هیچ روی قابل تغییر نیست زیرا آنها بر این تصورند که تحقق این اصول، خواست خداوند است و امریکا چاره ای جز عملی کردن آنها ندارد ولو به هر قیمتی.
به این ترتیب جنگ طلبی بوش که خود آن را یک جنگ صلیبی تازه نامیده است با اعتقادات صهیونیست های مسیحی درهم می آمیزد.