آنچه که اعتقادها و یا معارف دینی را تأثیرگذار میکند، شهود و یا باور نیست، بلکه «احساس اضطرار» و افتقار و احتیاج است و اثبات خدای متعال شهوداً و یا برهاناً ما را از درجات شیاطین جدا نخواهد کرد. چون آنها نیز این شهود و این حضور را داشتند، ولی چشم پوشیدند.
این خیال که اگر ما به حدی برسیم که باور پیدا کنیم، نجات پیدا میکنیم این سادهلوحی است. [انسان] با وجود یقین چشم میپوشد و عذر میآورد. تکاثر، لهو، اشتغالات، یا گرایشات دیگر مانع است که برای خدایی که او را باور کرده و اثباتش را شناخته، یا برای معادی که آن را باور کرده و برایش برهانی شده، یا برای رسولی که او را یافته و باور کرده، تواضع کند و تسلیم شود.
در کتاب کافی بابی است که مرحوم «کلینی» همین عنوان «الإضطرار إلی الحجّه» (اضطرار به وجود حجت) را بر آن گذارده است. اضطرار به حجت و ضرورت حجت است که کارگشاست و الا اگر این اضطرار نباشد انسان نمیتواند با وجود یقین از بدی چشم بپوشد. مثل کسی که میداند این آب است ولی وقتی که تشنه نمیباشد، با وجود علم دنبالش نمیرود و برایش زحمت نخواهد کشید.
این است که« اضطرار» گام اول است. تا وقوف به این ریشههای اضطرار پیدا نکنیم، سهمی از حالتها و رویشها و کوششها نخواهیم داشت. اگر درک اضطرار با درک جمال و جلال و انس و محبت و همراهی عنایت حق همراه باشد، آن اضطرار شکلهای قویتر پیدا میکند. همین طور در رابطه با «ولیّ» وقتی که انسان اضطرار به وجود ولیّ را میفهمد، بعد با ولیّ مأنوس میشود، انس پیدا میکند، محبت پیدا میکند، اشتیاق پیدا میکند، آن موقع حال مناجات میآید، حال پیمان و عهد و قرار میآید. [آن وقت] این انسان با ولیّ بیگانه نیست، حتی اگر از او دور باشد. در حالی که اگر این اضطرار نباشد، انسان در کنار معصوم و در کنار ولیّ است اما تعهد، پیمان، یا تکلیفی احساس نمیکند.
در رابطه با [اقسام] زیارت اولیای خدا صحبتی بود که گاهی زیارت، زیارت محبّ است، گاهی عامل زیارت حاجت و نیاز است، گاهی محبت و عشق است، گاهی سپاس و تشکر است، گاهی نیز بهرهمند شدن از فیوضات و عنایاتی است که در آن جایگاه وجود دارد. در روایات بر این نکته تأکید میکنند که فوز، فرح، برکت، نور، رضوان و … (عناوینی که حدود ده- دوازده عنوان میباشد) در همراهی اولیای خدای متعال تحقق پیدا میکند. کسانی که این فیوضات را دیدهاند زیارتشان شکل دیگری خواهد داشت. پس زیارت محبّ، زیارت محتاج، زیارت شاکر و سپاسگزار، و زیارت کسی که دنبال بهرهبرداری و فوز و غنیمت و مرحمتی است، با هم متفاوت است.
درک اضطرار با هر یک از این مراحل، حاصل متفاوتی خواهد داشت، و اینکه رشد معارف انسان، در نوع تسلیم او و حرمت و احترامیکه برای ولیّ میگذارد تأثیر خواهد گذاشت.
بحث دیگر این است که اگر ما این حد از اضطرار و سپس، این حد از اشتیاق را فهمیدیم، آن معنا از اضطرار بر انتظار ما از ولیّ و انتظار ما برای ولیّ و کوشش و سعی ما برای فرج او تأثیر میگذارد.
ما گاهی میگوییم حضرت بیاید امکانات فراهم میشود، ما شاد میشویم، امنیت پیدا میشود، پذیرایی هم هست، زمین را از عدل لبریز میگرداند همچنانکه از ستم مملو شده باشد. [ما نیز از آن شرایط] بهره میگیریم، توانایی پیدا میکنیم و عقول و دلهای ما توسعه پیدا میکند؛ پس اضطرار به حجّت روی انتظاری که از حجت داریم اثر میگذارد؛ و روی انتظاری که برای حجت هم داریم اثر میگذارد؛ که من اگر منتظر حجت شدم برای او چه کنم؟
کسانی که منتظر ولیّ هستند بهاندازهای که اضطرار به ضرورت ولیّ را احساس کردند، به آن حد کوشا میشوند. این مطلب روی توقع ما از کسانی که میخواهند برای «موعود» زمینهساز باشند و کاری بکنند و نیز روی کاری که از خودمان توقع داریم و آمادگیهایی که در ذهن خود در روابطمان طالب هستیم اثر میگذارد.
بحث سوم، اینکه مسئلهای به نام «اضطرار به حجّت»، برای آمادهسازی خود ماست، برای روزی که قدمها میلرزد و دلها متزلزل میشود و اندیشهها مبتلا میشود وگرنه اگر ما فقط بخواهیم از مسائل تاریخی گفتوگو کنیم ولی آن را به خودمان ربط ندهیم، مثل این است که آب هست ولی من به آب احتیاجی ندارم. کسانی که برای اباعبدالله(ع) اینگونه فداکاری کردند، خودشان را جلو انداختند و او را خواستند و همراهی کردند، بعد هم پیشاپیش او قدم گذاشتند و یار او شدند، اینها همه در این مقدمات ریشه دارند و سهم دارند.
کسانی که بخواهند یار اولیای خدا باشند ـ یا پیشاپیش آنها و یا همراهشان ـ باشند لازمهاش این است که این توجهات را بر خود تطبیق دهند. ما خیال نکنیم که این مباحث برای دیگران مطرح است و به دیگران مربوط است.
اگر چه بحث ما در حال حاضر اضطرار به حجت است اما این (درک اضطرار) مسئلهای است که در مجموعه معارف باید به آن توجه کرد؛ چه درباره «غیب»، چه درباره «الله»، چه درباره «یومالآخره» چه درباره «وحی» و «رسول»، اگر متوجه این حد از اضطرار نباشیم و به این نکته توجه نکنیم، یقین ما بر رأی و عزم ما غالب نخواهد بود.
«تمکّن یقین در قلب» یک مرحله است، اما تأثیرگذاری آن بر وجود انسان مرحله دیگری است.
حضرت امام حسین(ع) در دعای عرفهشان میفرمایند:
خداوندا، یقین را در قلبم جای ده و آن را بر رأی (تصمیم) و امر (عمل)ام غالب گردان.۱
تأثیرپذیری و تأثیرگذاری یقین بر رأی و تصمیم من منوط بر بحث از اضطرار و ضرورت است، و الا با وجودی که میدانیم خدای متعال هست و با وجودی که میدانیم غیب هست و با جودی که میدانیم وحی هست – حال یا از طریق شهود و یا تجربه یا برهان – اما آن را دنبال نمیکنیم و نمیپذیریم و این هدایت را قبول نخواهیم کرد. اگر میبینید اینکه حتی کسانی مثل شیاطین با وجود شهودشان چشمپوشی کردند، یا کسانی که به یقین رسیده بودند صرفنظر میکردند، به خاطر وجود این نکته بود که اضطرار را باور نکرده بودند، بلکه [در برابر آن] استغنا داشتند؛ حال یا به خاطر ظلمشان، یا به خاطر علوّ (برتریطلبی) و یا به خاطر طغیانشان که در «سوره فجر» روی طغیان اینها تأکید میشود:
الّذین طغوا فیالبلاد.۲
کسانی که در شهرها طغیان کردند.
و یا در «سوره تکاثر» به اشتغال، سرگرمیها و تعلقهای ما توجه میشود. این «طغیان» به دلیل اینکه ندانستن یا محروم بودن، نبود.
آنکه ما را در برابر رسول خاضع میکند، همین اضطرار ما است. ما در برابر کسی که دو دانه تخممرغ در دست دارد خاضعیم، سلام میکنیم و توجه داریم؛ انسان برای اینکه از نگاه او محروم نشود کاری نمیکند تا مورد غضب او واقع شود. انسان به همین حد که در زندگیش وابسته به چیزی میشود، میبینیم که در همان حد خاضع شده است.
عدهای میگویند ما در مباحث اعتقادی «یقین» نداریم، یقین میخواهیم؛ به آنان میگویم، کدام تاجری با یقین تجارت کرده؟ همه با احتمال حرکت کردند، گاهی برخی دنبال طلا بودند؛ در برف و باران و گرفتاریها و چقدر رنج، به احتمال طلا میرفتند، اما یقین نداشتند.
اگر در یک مبحث، صرف قضایای تاریخی را مطرح کنیم ـ که تا به حال شنیدهایم ـ روی ما تأثیرگذاری ندارد. ما خیال میکنیم که آن به دیگران مربوط بوده و به ما مربوط نیست.
ما خیال میکنیم آنهایی که از اباعبدالله(ع) بریدند و روبهروی او ایستادند، همان کسانی نبودند که برای او نامه نوشتند، او را خواستند، و با او پیمان بستند؛ چرا! پیمان بسته، عهد بسته، اما بعد عوامل دیگری مانع میشود. ضرورتهای زندگی حائل میشود بین تو با ولیّ. حال این ضرورت، ضرورت محبت زنی، یا ضرورت دریافت پولی، یا رسیدن به پستی است. پس ببینید به این خاطر برروی این بحث اضطرار تأکید میکنم. تأثیر گذاشتن عقاید بر رأی و عزم انسان، حائلی را میطلبد که آن حائل، درک اضطرار و ضرورت آن میباشد؛ منجمله اضطرار به حجت خدا.
تعبیری که خدای متعال حتی نسبت به خود مطرح میکند، همین حقیقت اضطرار و افتقار و اضطرار است:
یا أیّها النّاس أنتم الفقراء إلی الله.۳
ای مردم، شما فقیر (محتاج) به خدا هستید.
ما افتقار به او داریم و محتاج او هستیم. این افتقار و اضطرار است که ما را به سمت او میبرد و به او وابسته میکند.
اگر این حد از اضطرار همراه درک از جمال حق متعال یا ولی، محبت حق متعال یا ولی فضل و عنایت حق یا ولیّ باشد به همان اندازه انسان اشتیاق پیدا خواهد کرد. رجای لقای خدا و امید به معاد در اخلاص مؤثر است. اشتیاق به لقا و محبت لقای خدای متعال در خلوص انسان اثر بیشتری خواهد داشت. با این تحلیل ربط بین این سه جمله:
فمن کان یرجو لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحاً و لایشرک بعباده ربّه أحداً.۴
پس هرکس به لقای پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد، هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد.
با این تحلیل که [عرض کردم] وقتی انسان از دنیا بیرون رفت، تمامیکارهایش آخرتی خواهد بود. وقتی دلی [به این صورت] از دنیا کوچ کرد نوشیدنش، خوردنش، رفتن و آمدنش تمامی افعالش رنگ الهی و صبغه الهی میگیرد. و اگر دلی متعلق به دنیا شد تمامیکارها، نمازها، خمس، زکات و تمامی حرکاتش دنیوی خواهد بود. [چنانکه خداوند درباره چنین شخصی میفرماید:]
ولوشئنا لرفعناه بها و لکنّه أخلد إلی الأرض و اتبّع هواه.۵
و اگر میخواستیم قدر اور ا به وسیله ان [آیات الهی] بالا میبردیم، اما او به زمین [= دنیا] گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد.
یا أیّها الذین آمنوا ما لکم إذا قیل لکم إنفروا فی سبیل الله اثّاقلتم إلی الأرض.۶
ای کسانی که ایمان آوردهاید، شما را چه شده است که چون به شما گفته میشود: «در راه خدا بسیج شوید» کندی به خرج میدهید؟
ثقل به زمین و سنگینی به سمت زمین مانع از همراهی یا جلوداری [نسبت به ولیّ خدا] خواهد شد. [در زیارت عاشورار آمده است:] أسأل الله الّذی أکرمنی بمعرفتکم و معرفه أولیاءکم و رزقنی البراءه من أعدائکم أن یجعلنی معکم.
[ از خدایی که مرا به واسطه شناخت شما و دوستانتان گرامی داشت، و برائت (دوری) از دشمنانتان را روزیم فرمود، درخواست دارم که مرا در دنیا و آخرت همراه شما قرار دهد.] این معیت و یا آن [که درباره اصحاب امام حسین (ع) در زبارت عاشوار آمده است:] «بذلوا محجهم دون الحسین(ع)» که خونشان را مقابل حسین (ع) فدا کردند. این جلوداری [پیش مرگی] آن مقدمه را میخواهد و الا ثقل تو و سنگینی زمین تو را میبرد؛ گرایشهایی که داشتی تو را میبرد و نمیگذارد کاری بکنی.
این مباحث کاملاً به خود ما برمیگردد؛ یعنی کربلا را با لحظات خودتان همراه میبیند. انتظار قدوم حسین(ع) را با انتظاری که از ولیّ و امام معصومتان دارید، همراه میبینید. انتظار از ولیّ، فرع بر اضطراری است که تو داری، و انتظار تو برای ولیّ فرع بر آن آرمانی است که تو در ولیّ جستجو میکنی.
وقتی که اهداف بلندی را طالب باشی خواه ناخواه مقدماتش را فراهم میکنی یک وقت میخواهی نهار سردستی ظهر بخوری یک مقدار کوشش میکنی، ولی یک وقت میخواهی سور بدهی مقدمات دیگری را فراهم میکنی.
طمأنینه و امن، گاهی امن به نعمت است گاهی امن به قدر است. حتی کسانی که تحول نعمتها ایمنی و اطمینان را از آنها گرفته و امن و اطمینان ندارند ولی توجه به قدر و عنایت حق، آنها را مطمئن کرده است:
اللّهمّ فاجعل نفسی مطمئنه بقدرک.۷
[بار خدایا، مرا به وسطه کسانی که این امن به قدر را پیدا کردند و شاکر و ثابت شدند قرار ده.]
باز همینها خائفند؛ هم خائف از جزا هستند و هم خائف از الله
یخافون یوماً کان شّره مستطیراً.۸
[بندگانی که] از روی گزند آن فراگیرنده است میترسند. هم خوف ربّ را دارند و هم خوف روز مجازات را. چون با تمامیکوششی که تو حتی در حد عصمت بکنی فریادت از «قلّت الزاد» (اندک بودن توشه) و «بعد الطّریق» (دوری راه) بلند است، و اینجاست که طمأنینه اینها «بذکرالله» است، به این که او به یاد اینها است. «ذکر» به الله اضافه شده است:
بذکر الله تطمئنّ القلوب.
[به یاد خدا دلها آرامش مییابد.]
یعنی در این مرحله دلهایشان به اینکه او به یاد اینها و متوجه به اینهاست و اینها را میبرد و سلوک و سیر اینها را به عهده دارد؛ ایمن شده است. نه مطمئن به نعمت هستند و نه مطمئن به عمل و علم و نه ایمان و عرفان خودشان؛ اینها مرکبهای ضعیفی هستند که نهایتش بهاندازه خود ماست.
تو سالک راهی هستی که در گام اول باید این دو کفش را دربیاوری؛
فاخلع نعلیک.۱۰
[دو پای پوشت را بیرون آور.]
این دو کفش در روایت به «خوف» و «رجاء» (ترس و امید) تفسیر شده است.
إنّک بالوادی المقدّس طویً.۱۱
[تو در وادی مقدس طوی قرار داری.] گاهی اوقات تحول نعمت را دیدهای که حتی با [وجود] همه نعمتها ایمن نیستی. کنار منزل جانان که همراه مجبوب و همراه مطلوب [هستی]، چه جای امن چون هر دم «جرس فریاد میدارد که بربندید محملها». همراه این تحول و این بانگ رحیل چه امنی و چه امانی؟
کاملاً مباحث به هم گره میخورد؛ یعنی انتظار ما از ولیّ، و انتظار ما برای ولیّ با توقعی که از او داریم با اضطراری که نسبت به او حس میکنیم با هم همراهند.
در این دقت کنید. آن موقع است که انسان از جانش، از فرزندش میتواند بگذرد؛ نه تنها میتواند بلکه میخواهد. نکته لطیفی است در این آیات:
یؤمنون بیوم الآخر.
[روز دیگر را میخواهند.]
نه اینکه آن را میدانند، بلکه آن روز را میطلبد. این نیاز را یافته و این اضطرار و افتقار و احتیاج را دارد. یعنی پایش بزرگتر از دنیاست، کفش دنیا برایش تنگ است.
اینکه ولیّ را یک دستی میگیریم، گویا بر او منت میگذاریم.
یمنّون علیک.
[بر تو منت میگذراند.] خیلی نکته دقیق است، انسان چه طور منت میگذارد در حالی که باید منت بپذیرد.
یمنّون علیک أن أسلموا٭ قل لا تمنّون علیّ إسلامکم و الله یمنّ علیکم أن هدیکم للإیمان إن کنتم صادقین.۱۱
از اینکه اسلام آوردهاند بر تو منت مینهند، بگو بر من از اسلام آوردنتان منت مگذارید، بلکه [این] خداست که با هدایت کردن شما به ایمان بر شما منت میگذارد اگر راستگو باشید.
چه توقعی داشته باشیم؟ ما اگر توجهی پیدا کنیم، میبینیم مصیبتهای ما چه بوده است. چه مصیبتی از ولیّ بر جهان، انسان، عقل، اسلام و بر ما شیعیان شکل گرفته و تدارک (جبران) این مصیبت به چه شکلی باید باشد. اگر ما توقع خودمان را در رابطه با ولیّ مشخص کنیم میفهمیم، و این مطلب از مباحثی است که ما باید حساب پس دهیم.
تو با همه افتقاری که به او داری، او به تو مشتاق است. ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود. او ما را دوست دارد و این رحمتی است که از محبت الهی ترشح کرده است.
در روایت است [در عصر یکی از معصومین (ع)] یکی از یهودیها به چند نفر از مسلمانان و بچههایشان آموزش میدادند یک مدتی آن حضرت دیدند که پیدایش نیست، گفتند کجاست؟ گفتند، مریض است، حضرت به دیدنش آمدند. در حال احتضار، بیهوش بود. حضرت منتظر نشستند تا به هوش آمد. به او گفتند: اگر حقانیت اسلام را باور کردی ابراز کن شهادت بده. او دوباره بیهوش شد. دو، سه مرتبه حضرت به او گفتند [ او نگفت] تا اینکه مرد.
این حضرات چه میخواهند؟
عزیزٌ علیه ما عنتمّ بالمؤمنین رئوفٌ رحیمٌ.۱۲
قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز مهربان است.
این محبت ولی است، در حالی که ما محتاج و مضطر به ایشان هستیم. اینکه ما در هر گامی چگونه بنوشیم، چگونه بخوابیم، چگونه درست شویم، چگونه نگاه کنیم؛ در تمامی حرکات محتاج هدایت او و محتاج عنایت او هستیم.
اضطرار تو به ولیّ، و اضطرار و احتیاج تو به وحی به گونهای نیست که قدرت یا علم جایگزینش شود؛ بشود عقل جایگزینش شود، بشود عرفان جایگزینش شود. با تمام افتقاری که ما داریم چه محبتی در نفس او هست، چه وله (اشتیاق)ی است، چه عشقی است، چه طور میشود انسان سپاسگزاری کند.
رنجهای ما برای رسول خدا سنگین است. برای او سخت است که ما رنج بکشیم. مثلاً ما پدری داریم یا فرزندی داریم که بسیار به او محبت داریم، او سرفه میکند ما سختی میبینیم. سختی او بر تو سنگین است. حرص دارد برای اینکه شما را به دست آورد. یکی را از شیطان بگیرد، همین برای او کافی است. در دعای ابوحمزهثمالی است:
خدای من میدانم اگر مرا به جهنم ببری شیطان خوشحال میشود و اگر مرا به بهشت ببری رسولت خوشحال میشود.
و به خدا سوگند من میدانم که سرور پیامبرت برای تو شیرینتر است.۱۳
به سبب این رحمت و رأفتی که در روابطشان دارند، توجه دارند، به حزن آنها محزون میشوند. این چنین پیوندی اگر با ولیّ نداشته باشیم، [رابطه ما] یک امر کتابی میشود که اثبات میشود با صد دلیل، اما پیوندی بین ما و ولیّ نیست، اضطراری از ناحیه تو نیست که به او محتاج باشی.
به حدی که تو میدانی به یک چوبدار، پاسدار و… محتاج هستی، اگر به همین حد از احتیاج به ولیّ رو بیاوری و محتاج او باشی، این اضطرار تو را پیوند میدهد. او مشتاق توست، او متوجه به توست، او به تو بیش از خودت محبت دارد؛ برای تو میسوزد و جان داده است. او برای تو از همه چیز گذشته، برای اینکه تو رنج نبری رنج میبرد، میسوزد، تکهتکه میشود، بچههایش را روی دست میگیرد تا مگر تو تحولی و توجهی بیابی.
پینوشتها:
* تاریخ سخنرانی: شب دوم محرمالحرام ۱۳۷۳.
۱.محدّث قمی، عباس، مفاتیج الجنان، دعای امام حسین (ع) در روز عرفه.
۲. سوره فجر (۸۹)، آیه ۱۱
۳. سوره فاطر (۳۵)، آیه ۱۵.
۴. سوره کهف (۱۸)، آیه ۱۱۰.
۵. سوره اعراف (۷)، آیه ۱۷۶.
۶. سوره توبه (۹)، آیه ۳۸.
۷. محدث قمی، همان، دعای کمیل.
۸. سوره دهر (۷۶)، آیه ۷.
۹. سوره رعد (۱۳)، آیه ۲۸.
۱۰. سوره طه (۲۰)، آیه ۱۲.
۱۱. سوره حجرات (۴۹)، آیه ۱۷.
۱۲. سوره توبه (۹)، آیه ۱۲۸.
۱۳.. و أنا و الله أعلم أنّ سرور نبیّک أحلّ إلیک.
ماهنامه موعود شماره ۶۲
ماهنامه موعود شماره ۶۲