«جام جهانی به بهترین شکل ممکن برگزار خواهد شد. این یک تصمیم سیاسی برگشتناپذیر است. هفتصد میلیون دلار خرج میکنیم تا به وسیله فوتبال تصویر حقیقی کشور خود را به جهانیان عرضه کنیم. یک تصویر متفاوت…» و مجله «لااوپینیون» در سر مقاله خود نوشت: «البته که مسابقات جام جهانی فوتبال یک رویداد سیاسی است و اهداف سیاسی را تعقیب میکند.»
کشورهای امریکای لاتین، علیرغم تاریخ و فرهنگشان، امروزه به عنوان درماندهترین و عقبماندهترین کشورهای جهان به شمار میروند. مجموعهای از کشورهای بزرگ و کوچک که طی ششصد سال اخیر هیچگاه مجال عرض اندام نیافتهاند. به همان سان که ماشینهای مکنده منابع زیرزمینی و معادن سرشارش هیچگاه خاموش نشده و همواره ثروتهای سرشار آنان را به خزانه دول استعماری سرازیر کردهاند.
آن گاه که زور سرنیزههای سربازان انگلیسی و فرانسوی و امریکایی توان فراگیر خود را برای رام کردن ساکنان این سرزمین بزرگ از دست داد، «فوتبال» پای در میان نهاد تا به عنوان سلاحی کارآمد از طریق استحمار مردم این دیار، راه خروج منابع غنی امریکای لاتین و سرازیر شدن آن را به صندوقهای گشاد و عریض و طویل دول استعماری هموار سازد.
حضور استعمار در میان کشورهای آسیایی و آفریقایی، حضور اربابی مطلقالعنان بود. همراه با قراردادی یکطرفه؛ که در آن حق بهرهبرداری و بهرهکشی بیقید و شرط با دستنشاندگان و مأموران دول استعماری بود. اگر در سرزمینهای اسلامی، اختلافات مذهبی و قومی میتوانست امکان حضور دولتهای انگلیس و فرانسه را فراهم آورد و آنان را دایرمدار امور سازد؛ در سرزمین بزرگ چین، تریاک مجانی و رایج میتوانست چشمها و گوشها را ببندد تا ساکان این سرزمینها کاملاً از حضور خصمی خونخوار غافل بمانند؛ در آمریکای لاتین وضع دگرگون بود. از نیمه دوم قرن نوزده، استعمار و اقتصاد ویژهاش بر آمریکای لاتین سایه افکنده و این سرزمین را در چنگ خویش گرفتار آورده بود.
فقدان گرایشهای مذهبی، فلسفی و اعتقادی و ناکار ماندن افیون، استعمار را واداشت تا برای حضور بلامنازعه از ورزش مدرن مخصوصاً «فوتبال» استفاده نماید. «فوتبال، آن هم فوتبال پروفسیونل میتوانست چشم و گوش ملتهای بیریشه را ببندد، بدان حد که آنها فراموش کنند که هستند و برای چه فعالیت میکنند… میبینیم که استعمار در مقابل قهوه و کائوچوی اروگوئه در سال ۱۹۲۶ چگونه دام ورزش را در اروگوئه، کوچک ترین کشور امریکای لاتین گسترد.»1
رئیس کمپانی «دوک لند» در اروگوئه در نامهای به رئیس مستقیم این کمپانی در لندن نوشت: «آقای رئیس، دوست محترم، از لطف شما حال ما خوب است. کارها در نهایت سرعت جریان دارد و تغییر فاحشی در بهرهبرداری از چوبهای جنگلی پیدا شده است. خوشوقتم به اطلاع شما و هیأت مدیره برسانم که درآمد امسال، به طور تحقیق سی تا سی و پنج درصد بر سالهای پیش فزونی خواهد داشت. اگر بیماری، مالاریا و گاه گاه تب زرد مزاحم نشود. ما اینک کارگردانی داریم که با حداقل دستمزد حداکثر کار را تحویل میدهند. از اخبار بسیار جالب این که ورزش فوتبال در طی چند سال اخیر در اینجا رشد بسیار سریعی کرده، تا به آن اندازه که امروز هیچ فردی از افراد کشور اروگوئه پیدا نمیشود که راجع به فوتبال علاقهای در خود احساس نکند… در مورد توسعه این ورزش به نظر من باید کاری کرد که ملت اروگوئه آن را به عنوان یک اصل و سنت مقدس تلقی کند و تمام ساعات فراغت خویش را به فکر کردن درباره آن بپردازد»3
جالب توجه است که در خلال سالهای ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۶ سی و دو میسیون ورزشی وارد اروگوئه شد و به تحقیق درباره چگونگی ورزش در این کشور پرداخت و سپس اعلامیهای صادر شد که برای تأمین سعادت و سلامت و ترقی و رفاه ملت اروگوئه استادیومهای ورزشی خواهند ساخت. خبری که روزنامههای محلی آن را با آب و تاب نقل کردند. بردهداری نوین تجویز شده، صورت نو و جدیدی از استعمار را در امریکای لاتین به نمایش میگذاشت. طی مدت کوتاهی تنها در برزیل ۱۲ استادیوم با ظرفیت بالا ساخته شد و با حمایت امریکا مسابقات بزرگ و خرید و فروش ورزشکاران رواج یافت.
امریکا همه همّ خویش را مصروف آن کرد تا فوتبال به عنوان یک «شأن ملی» در امریکای لاتین شناخته شود و این امر میتوانست تمامیت توان، غیرت و تعصب ملی مردم برزیل و اروگوئه را مصروف بازی فوتبال نماید و از این رهگذر عموم مردم را از حضور استعمار نو غافل سازد و در اجرای این سیاستها بود که روزنامههای پرتیراژ، فوتبال را به عنوان «سنت بزرگ برزیل» قلمداد کرده و امریکای لاتین را در میان امواج ورزش حرفهای غرق کردند تا جایی که امروزه در برزیل فوتبالیستها را چون پیامبران بزرگی میدانند که تجاوز به حریم آنها غیرممکن است.
«رولف کونیل» خبرنگار ورزشی آلمان در گزارشی نوشته بود: «در دنیا هیچ ملتی بهاندازه ملت برزیل به فوتبال عشق نمیورزد و اینگونه فوتبال را مافوق همه چیز قرار نمیدهد. روزی در برزیل ضمن یک مصاحبه از طرف صحبتم پرسیدم چرا شما برزیلیها این چنین کورکورانه کشته و مرده فوتبال هستید؟ میدانید چه جواب داد؟ او گفت: شما باید درک کنید که ملت برزیل را هیچ عامل مشترکی به یکدیگر پیوند نمیدهد. ما فاقد زندگی سیاسی، زندگی فرهنگی و حتی زندگی مذهبی هستیم.»4
استعمارگران خوب دریافته بودند که از طریق رواج ورزش پرسر و صدا و مهیج فوتبال میتوان نیروهای بالقوه ملتهای امریکای لاتین را خنثی نمود و آن نیرو را به مسیر دیگری منحرف کرد تا از رو در رو شدن این نیروی قوی با عوامل داخلی استعماری غارتگر جلوگیری به عمل آید.
دستنشاندگان غربی همه تلاش خود را مصروف آن داشتند تا با برگزاری مسابقات پرخرج، مرهمیبر زخمهای کهنه ملتهای امریکای لاتین بگذارند و شأن و شخصیت حقیقی و ویران شده این اقوام را در هیأتی دیگر نشان دهند.
حکومت آرژانتین از زبان ژنرال «مرلو» مسئول اجرایی جام جهانی آرژانتین، طی یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد:
«جام جهانی به بهترین شکل ممکن برگزار خواهد شد. این یک تصمیم سیاسی برگشتناپذیر است. هفتصد میلیون دلار خرج میکنیم تا به وسیله فوتبال تصویر حقیقی کشور خود را به جهانیان عرضه کنیم. یک تصویر متفاوت…» و مجله «لااوپینیون» در سر مقاله خود نوشت: «البته که مسابقات جام جهانی فوتبال یک رویداد سیاسی است و اهداف سیاسی را تعقیب میکند.»5
نکته قابل توجه آن است که هیأتهای مذهبی امریکایی نیز در شهرهای امریکای لاتین مسابقه برگزار کردند و جوانان برزیل را با بلیط مجانی برای تماشای آن دعوت کردند تا از این طریق جوانان برزیلی را تطمیع کنند.
گفتنی است که امریکا از سالهای ۱۹۵۰، ماشینهای کشاورزی را به صورت گسترده به امریکای لاتین وارد کرد تا با ماشینیزه کردن کشاورزی بتواند قهوه، شکر، کائوچو و محصولات مورد نیازش را به دست آورد. اما چون با مکانیزه کردن کشاورزی با توسعه بیکاری مواجه شد فوتبال را جایگزین آن نمود. این حرکت یادآور این سخن استعمارگران است که: «ما آدمها را بر حسب قدرتبدنی، دقت فنی و ارزش تکنیکی قیمت میگذاریم و اگر بیکاری هست، فوتبال را به عنوان کار میتوان پیشه کرد. اگر ماشین به دشمنی با نیروی انسانی پرداخته است، انسان باید نیروهای خود را در راه صحیحی به کار اندازد و به فروش برساند.»6 شاید به همین دلیل بود که ورزشکار حرفهای مثل یک گاو شیرده ارزش پیدا نمود. چنانکه رئیسجمهور برزیل، با هواپیمای شخصی خود، بازیکنان را به دیگر کشورها میفرستاد.۷ این حرکات مقدمهای بر «توسعه پروفسیونالیسم» یا «ورزش حرفهای» از سوی دول سرمایهدار و استعماری بود. امری که در ذات خود لگدکوب شدن همه فضایل انسان و سقوط شأن آدمی را تا حد سرحد یک حیوان تنومند و وحشی نازل ساخت.
علوم پزشکی، تغذیه و سرمایه کارخانهداران و صاحبان کارتلهای صهیونیستی دست به دست هم دادند تا از قهرمانان، تابلوهای خوشنمای متحرک و مبلغان کالاهای تجاری بازارپسند بسازند. حال دیگر استعمار نو، میدان عمل خود را توسعه داده بود و با کنار نهادن اسلحه و زور نیروهای نظامیبر آن بود تا پنبه ورزش ساکنان مناطق توسعهنیافته را سر ببرد. در واقع آنچه که حادث شده بود، راهاندازی دفتر شورای دلالان بود که انسان را قیمتگذاری میکرد و جامجهانی، ترازویی بود که به وسیله آن قیمت آدمها معلوم میشد.
«اروگوئه» اولین برگزار کننده مسابقات جامجهانی بود. دستگاه تبلیغاتی غرب، همه سرمایه خود را مصروف طرح و تبلیغ این بازیها نمود تا سرفصل تاریخ نوین را منطبق با خواست دول استعماری برای این مردم درمانده آغاز کند.
روزنامه «پوبله گازتا» در «مونته ویدو» مقاله جالبی نوشت. مقالهای که به قول نویسنده کتاب «امریکای لاتین دیدار ورزش و استعمار» بیانیه و مانیفیست استعمارگران بود. در آن مقاله آمده بود: «برای ملت ما افتخاری از این بزرگ تر نیست که برگزار کننده نخستین جام جهانی باشد. این مسابقات که به افتخار پیروزی پیدرپی ملت اروگوئه در مونته ویدو ترتیب داده شده و صدمین سال استقلال کشور ما با آن جشن گرفته خواهد شد، در حقیقت وجود ملت ما را در دنیا ثابت خواهد کرد. ما چه داشتیم؟ آیا ما دارای یک نیروی دریایی عظیم بودیم که با تسلط بر آبهای اقیانوسها و یکهتاز در دریاها نام اروگوئه را به گوش ملل جهان آشنا سازد؟ نه ما هیچ کدام از اینها را نداریم. اما یک فوتبال داریم که نام ما را در سراسر دنیا بلندآوازه ساخته است. ما پیشنهاد میکنیم در صورت پیروزی تیم اروگوئه در مسابقات جام جهانی ما تاریخ ملت خود را از این زمان آغاز نماییم. یعنی به جای اینکه بنویسم اروگوئه در سال ۱۳۸۰ استقلال یافت به فرزندان نسلهای آینده دنیا بیاموزیم که اروگوئه در سال ۱۹۳۰ موجودیت خود را به جهان اعلام داشت… ما باید باور کنیم که موجودیت ما، استقلال ما و شخصیت همه و همه ما بسته به پیروزی ما در مسابقات جام جهانی ۱۹۳۰ خواهد بود.»{mospagebreak}8
پس از پیروزی تیم اروگوئه در سال ۱۹۲۸ طی قراردادی کلیه محصولات کشاورزی اروگوئه یکجا و دربست خریداری شد. آن هم به کمترین بهای ممکن.
«هیچ کس به قراردادی که در آن سال میان اتحادیه شرکتهای صادرکننده گوشت مرکب از هلند و انگلستان و فرانسه از یک طرف و اروگوئه هر سال ۸۰۰ هزار رأس گوسفند به شرکتهای مزبور میفروخت و تعرفه فروش این گوسفندها سی درصد ارزان تر از گوسفندهایی بود که آرژانتین و شیلی میخواستند صادر کنند.»9 این پایین آوردن قیمت، اقتصاد آرژانتین و شیلی را دچار مخاطره عظیمیکرد. به حدی که آرژانتینیها تصمیم به حمله نظامیبه اروگوئه گرفتند۱۰
استعمار بر آن بود تا اذهان ملتهای تحت ستم را از مسائل بنیادین مذهبی، سیاسی و اقتصادی معطوف مباحث خرد و پیش پا افتاده، اما، جنجالی و پر غفلت کند، تا دیگر سراغ از سرنوشت خود، فرهنگ لگدکوب شدهاش در دستهای استعمار غارتگر نگیرد و نیروی بالقوهاش را مصروف مجادلات حقیر در میدانهای فوتبال کند. نیرویی که میتوانست ضامن سلامتی اخلاقی و خودکفایی اقتصادی شود و این تنها یک روی سکه بود که در زیر گامها لگدکوب میشد. همه آنچه که میتوانست غرب را از رسیدن به آرزویش که همان «دهکده جهانی» بود باز دارد و صهیونیسم را در نیل به حکومت یکپارچه جهانی زیر پرچم یهود ناامید سازد. از همین رو بود که دیگر، همه جوانان امریکای لاتین از فرهنگ و سنت آبا و اجداد خود بیخبر شدند. آنها دیگر شاعران، نویسندگان، مصلحان و آزادی خواهان خود را نمیشناختند و به عکس تصاویر قهرمانان پوشالی میدانهای ورزش جدید را زیور اتاقهایشان میکردند.
اگر فوتبال در میان ساکنان امریکای لاتین در خدمت استعمار در آمد، دلالان استعمار و بردهداران نوین، بوکس را میان سیاهپوستان مهاجر و قهرمانان افریقایی جاری ساختند تا در هر گوشهای از جهان اهداف خود را به نحوی دنبال کنند.
«رنه دونان» درباره سیر و سفر مدرن غربی مینویسد:
«ورزش پس از رفتن به امریکا، وارد فرانسه شد، در فرانسه دور کند و خستهکنندهای زد. از آنجا به بلژیک رفت و سپس به ایتالیا و آخر کار به کشورهای امریکای لاتین مسافرت نمود.»11
بسیاری همواره بر این فرض بیاساس پای فشردهاند که ورزش مدرن، فاقد بار فرهنگی است و به صورت طبیعی سیر و سفر خود را در عرصه زمین و میان مردم دنبال میکند. علیرغم آنکه بر حسب آنچه که در بخشهای پیشین ذکر شد، هیچ حرفه و عملی خالی و عاری از بار فرهنگی و بالاخره نظام نظری و اعتقادی ویژه نیست.
ورزش غربی، اگر چه به صورت طبیعی بار فرهنگ امانیستی پس از رنسانس را حمل مینمود، تحول غرب و ظهور آن در هیأت یک نظام امپریالیستی کافی بود تا این نظام، همه مقدورات را در خدمت پیشبرد اهداف خود به کار برد و بیتردید مناسبترین و کمهزینهترین طریق، بسط فرهنگ غرب بود که میتوانست ضامن توسعه اهداف استکبار صهیونیستی شود.
«رنه ماهو» دبیرکل یونسکو در سال ۱۳۵۱ طی نطقی اعلام داشت: «افریقا، اندک اندک شکل میگیرد، اما، تا مرحله پختگی کاملی که اروپا به آن دست یافته است فاصله بسیار کمی دارد. دستیابی به این اهداف آسان نیست. در این میان شکل گرفتن ملی برای کشورهای نوبنیاد افریقایی اهمیت خاص دارد و بیشک ورزش عامل مؤثری است که این شکل گرفتن را تسریع میبخشد. از سوی دیگر ورزش مستقیماً با جوانان سر و کار دارد و… در حالی که ورزش تنها وسیله قابل اعتمادی است که به کمک آن میتوان جوان را وادار کرد که در نقش اجتماعی خود ظاهر شود و مسئولیتهای لازم را به عهده گیرد… همه قبول کردهایم که ورزش عامل سازنده فرهنگ برتر است. اینک هنگام آن رسیده که تشکیلاتی این چنین به ما بگویند که کجا باید رفت…»12
آنچه که «رنه ماهو» بر آن تصریح دارد، سه موضوع مهم «فرهنگ برتر، جوانان و ورزش» است. قشر جوان قشری است که به تبع تمایلات غریزی و توانایی جسمانی مستعد شکلگیری است و خامی او اجازه نقد جهان پیرامونش را نمیدهد. فرهنگی که از نظر «رنه ماهو» برتر است و باید گسترده شود تا همه ملتها را در مسیر تمنای استعمارگران خلع سلاح نماید و خوی مذهبی و ملی و سنتی را از سر ایشان بیندازد و ورزش به تدریج امکان نضج و رشد آن فرهنگ را در میان جوانان فراهم میآورد.
«براندج» از رؤسای سابق کمیته بینالمللی المپیک، زیرکانه ورزش را منحصر در تفریح دانسته و میگوید:
«ورزش منحصراً یک وسیله تفریح است. یک وقتگذرانی به طریق سودبخش است.»13 شاید اگر این تعریف جعلی عرضه نشده بود و ازآن به عنوان پوششی برای اغراض اصلی بهره نبرده بودند، امروز مردم جهان در گرداب فرهنگ و مدنیت غرب گرفتار نمیشدند و شاید این عبارت چرچیل بیانگر بسیاری از رازهای پوشیده باشد:
«ستونهای کاخ امپراتوری روی استادیومهای فوتبال ایستاده است.»14
ورزش حرفهای «پروفسیونالیسم»
ورزش حرفهای نتیجه طبیعی سیر ورزش مدرن بود. به عبارتی هم میتوان گفت آخرین منزل ورزش مدرن بود. به همان سان که بروز صفات عدالت، شجاعت، عفت، و غیرت، گذر از منزل جوانمردی و ورود در سلک اهل فتوت و بالاخره فرود در مقام ولایت، نتیجه طبیعی سیر تربیت بدنی سنتی بود. چه، ورزشکار، در اولین کلاس مدرسه جوانمردی، با گذر از ساحت مرگ آگاهی، میآموخت که باید با ترک هواجس نفسانی میثاق خویش را با فطرت پاک و ساحت ربانی استوار سازد تا بتواند پذیرفته مکتب فتیان شود. این سیر تدریجی ورزشکار را تا فنای همه جلوات نفس ملون و ظهور صفات جمال و جلال خداوندی پیش میبرد و فطرت را در او به کمال میرساند و مقیم حضرت اما حیّ و حجت بالغه میساخت. علیرغم آنکه غلبه هوی و اصالت یافتن تمنای حیوی و تنومندی جسمانی (همان که در ذات ورزش مدرن بود) نفس سیریناپذیر او را وامیداشت تا خود را بریده از کلام قدسی و سنت اهل فتوت و ولایت، مشرف بر همه اعمال و سکنات آدمیکند. هیچ یک از دستورالعملهای فتیان بر شاگرد مدرسه هواجس نفسانی کارگر نمیافتد و به عکس این آداب بسان وصلهای ناجور همواره ورزشکاران جوامع شرقی و سنتگرا را آزرده است. آنان به تبع باقیماندههای سنت پیشینیان، سعی در ایجاد نسبت و تعادل میان ورزش نوین و اخلاق داشتهاند، علیرغم آنکه سیر تدریجی و گذر ایام، غلبه وجوه مادی و فرهنگی برخاسته از ورزش مدرن را آشکارتر ساخته و از جنبههای معنوی گذشته کاسته است.
ورود به جاده ورزش مدرن، ورود به سراشیبی تندی بود که امکان بازگشت و به عقب نگریستن را از سالکان راه اخذ کرد و این جوامع به ناچار، تبعیت از سنت مغرب زمینیان را موجبیت تاریخی و مقتضای خود فرض کردند. حال و روز این ملتها بیشباهت به قصه اشترسواری مجنون در مثنوی مولوی نیست. مجنون در طلب لیلای خود بود و اشتر در طلب مأوای خود و همراهی این دو امری متضاد و غیرممکن. از همین رو بود که پروفسیونالیسم از مرزهای مغرب زمین گذشت و در میان ساکنان مشرق زمین رخنه کرد. ملتهایی که گمان میکردند میتوان چربی را از روغن و تری را از آب اخذ کرد. شاید اگر توجیه عقل مکار به مدد مردم این سرزمینها نمیآمد و سکولاریزم (تقدس زدایی و دنیاوی کردن دین) کارگر نمیافتاد، هرگز این تعارض دست از سر آنان برنمیداشت. اینان برای یافتن آرامشی نسبی و تحمل عمل خود، سعی در ایجاد رابطه و آشتی میان دو جریان متعارض کردند و بیشک حصول نتیجه منوط به تخفیف یافتن و کمرنگ شدن صورت و سیرت تفکر و فرهنگ معنوی بود. همان که سکولاریزم عهدهدار آن گردید. این عمل «سکولاریزه کردن» درباره همه پدیدههای غربی وارد شده در سرزمینهای شرقی و از جمله اسلامی صورت گرفته است. از همین رو این ملتها همواره در برابر فرهنگ و مدنیت غربی در همه سرزمینهای اسلامی دلیل آشکار این واقعه است.
سلطه صاحبان سرمایه بر امر ورزش غرب و بروز تمایلات وحشتناک صاحبان صنایع که برای عرضه و فروش کالای خود از هر وسیلهای بهره میجستند، نیز به عنوان مکمل جریان اول، میدان را برای ظهور ورزش حرفهای فراهم کرد.
امروزه صحن تمامی میدانهای ورزشی، ابزار و ادوات ورزشکاران و حتی جامه و پوشش قهرمانان آکنده از نام و نشان کارخانهها و شرکتهای تولیدی است و در پشت پرده مسابقات نیز همواره مدیران کارتلها و تراستها، میدانداری اصلی را عهدهدارند.
در مدرسه ورزش حرفهای، ورزشکاران پیش از آنکه قهرمان شوند، برای آنکه قهرمان شوند، تعلیم میبینند. و این سنت همه گردانندگان تراستها و کارتلهای بزرگ بینالمللی است. خبر ذیل، درباره درخواست کمپانی کوکاکولا، گوشهای از نحوه حضور سرمایهداران در عرصه ورزش را مینمایاند:
«در حالی که کمپانی تجاری «ای.اس.ال» به عنوان نزدیکترین سازمان به کمیته بینالمللی المپیک (ک.ب.ا) شناخته میشود، کمپانی کوکاکولا میکوشد در سازماندهی بازیهای المپیک ۱۹۸۸ بیشترین نقش را داشته باشد. سخنگوی کوکاکولا هفته پیش در آتلانتای آمریکا گفت این کمپانی به عنوان نخستین سازمان تجاری که با ک.ب.ا قرارداد بسته، انتظار دارد، بخش مهمی ازمسائل مالی المپیک سئول را زیر نظر خود بگیرد. قابل ذکر است که کوکاکولا در زمینه این المپیک هم سرمایهگذاری هنگفتی کرده است. این سخنگو اضافه کرد که بسیاری از مجتمعهای ورزشی جهان، امروزه از حمایت وسیع این کمپانی برخوردارند و با توجه به اینکه کوکاکولا از سال ۱۹۲۸ (سال برپایی المپیک آمستردام) حامیبازیهای المپیک بوده، این کمپانی حق مسلم خود میداند که در تدوین برنامههای مالی المپیک سئول بیشترین سهم را داشته باشد. درخواستهای کوکاکولا در حالی مطرح گردید که به نظر میآید ک.ب.ا برای گرداندن امور مالیاش، تمام و کمال خودش را متکی به کمپانی ای.اس.ال نموده است. قراردادی که ک.ب.ا اخیراً با این کمپانی مقرر کرد به کمپانی اجازه میدهد تدوین امور مالی المپیک سئول را هم عهدهدار گردد، و بالاتر از کوکاکولا به رتق و فتق برنامههای جنبی بازیها بپردازد.»15
«ویلیام کالاهان» مدیر تبلیغاتی ژیلت درباره سرمایهگذاری کمپانی تجاری گفته است: «سرمایهگذاری در مسائل تبلیغاتی، روی فوتبال بیشترین سود را داشتهاند.»16
دلالان و آژانسهای خرید و فروش ورزشکاران هسته اصلی این داستان را تشکیل میدهند: «یک ورزشکار جوان و صاحب استعداد به امید رسیدن به آیندهای درخشان پای یک قرارداد استثماری را امضا میکند. همه چیز با وعده آغاز میشود، وعده پول، شهرت، باشگاه، تیم ملی و مسافرت به شرق و غرب. همه چیز به سود آژانس و یا باشگاه است و زحمتها برای ورزشکار. این استثمار شدهها اختیاری حتی برای انتخاب باشگاه ندارند و پیوسته در فهرست فروش قرار دارند. اختیار نام و چهره خود را نیز ندارند. بر اساس قراردادهای تبلیغاتی که باشگاه منعقد میکند، درصد ناچیزی به او پرداخت میشود. امروز برای این محصول تبلیغ میکند، فردا برای محصول دیگر. اگر کسی از این بندگان هوس آزادی کند، چنان بلایی بر سرش میآورند که برای دیگران عبرت شود. طبق آماری که «مارین وان اووستین» روزنامهنگار کانادایی استخراج کرده، از هر ۳۰۰ ورزشکار به دام افتاده ممکن است ۵۰ نفر بتوانند خود را خلاص کنند. پدر خواندههای مافیای ورزش اجازه نمیدهند که تار و پود حکومت آنها را یک ورزشکار پاره کند و از این ۵۰ نفر حتی بهاندازه تعداد انگشتان دست هم قادر نیست عمر ورزشی خود را در یک مسیر عادی و طبیعی به پایان برساند.»17
«براندج» از رؤسای کمیته بینالمللی المپیک در سخنرانی خود ناگزیر به یک اعتراف بزرگ شد. وی با اشاره به مخارج سنگین برگزاری مسابقات بینالمللی اظهار داشت: «بازیهای المپیک خیلی وسعت پیدا کرده و برگزاری آن در زمان ما آنقدر گران تمام میشود که اولاً تشکیل آن در قدرت چند کشور معدود است و ثانیاً به جهت همین مخارج سنگین به سوی جنبههای تجاری گراییده است تا از این راه هزینههای یاد شده جبران شود.»18
هیچگاه پرسیده نمیشود که کمپانی سیگار «مارلبورو» و «رینولدز» امریکایی چه نسبتی با ورزش دارند و چگونه است که همواره این کمپانیها، چتر حمایتی خود را بر سر کلوپها و کمیتههای ورزشی کشیدهاند؟
«ششمین جشن سالگرد گروه وابسته به سیگار مالبورو در اسفند ۵۷ در کلوب سن تیلر با حضور قهرمانان بولینگ و اغلب اعضای شرکت مالبرو برگزار شد.»19
ذکر این موارد تنها برای نشان دادن رد پای جریانهای سیاسی و اقتصادی بر ورزش امروز جهان است وبیسبب نیست که پروفسور لویی شارنیه درباره ورزشکاران عصر جدید میگوید: «ورزشکاران و قهرمانان، مبلغین مذهبی قرن بیستم هستند که مذهب اقتصاد را ترویج میکنند.»20 وی در کتاب «زنجیرها و پیوستگیها» در بیان نقش تبلیغات قرن در بهرهبرداری از قهرمانان مینویسد: «قهرمان به طور کلی ابزاری است برای تبلیغ و این را هیچ کس نمیتواند انکار کند… در جایی نوشتهام که غرب «نمونه»های برگزیده را فراروی مردم خاماندیش قرار میدهد. نمونههایی که تصویرگر اخلاق زمانه خویشاند.
آیا هیچ جزوه و یا رسالهای را دیدهاید که راه و رسم «لیبرالیسم» و یا پیشه کردن اباحیت و دم غنیمتدانی را آموزش دهد و یا در لابهلای صفحات خود «راه و رسم غافل شدن» و «طریق بندگی هواجس نفسانی» را بیاموزد؟! هرگز! زیرا، آنچه در میانه غوغا چهره پوشانده «نمونه و الگویی» است که راه و رسم این مسلک و مذهب را مینمایاند و از همین روست که مردم کشورهای غیرغربی، پیش از آنکه فرصت پرسش از اعتقاد و اخلاق غربیان را پیدا کنند، در همه صورتهای عملی و مناسبات اجتماعی آیین و مقررات آنها را پذیرا گشتهاند. آیینها و مقرراتی که غرب از طریق «نمونهها» در میان ملل میگسترد تا با نشر فرهنگ خود امکان چنگ انداختن بر تمامیت اندوختههای فرهنگی و مادی ملل را به دست آورد.
مطبوعات اروپایی درباره «جرج بست» فوتبالیست انگلیسی که در دهه پنجاه سالیانه بیش از ۷۵۰ هزار تومان حقوق ثابت دریافت میداشت و قریب به دوازده میلیون و پانصد هزار ریال از طریق فروش آدامس و ادکلن و تبلیغات کسب مینمود و در عین حال به عنوان ورزشکاری بیانضباط و مشروبخوار شناخته میشد، نوشتند:
«وقتی جرج بست گفت سیگار را دوست ندارم، تمام دخترها در انگلیس سیگار را ترک کردند. لباس او بهترین مدل لباس جوانان بود.»21
پوشیده نیست که امروزه قویترین و مجهزترین مطبوعات و ایستگاههای رادیویی و تلویزیونی در اختیار ثروتمندان یهودی است و هم آنان طی پنجاه سال اخیر بزرگترین نقش را در قهرمانپروری و تبلیغات میدانهای ورزشی عهدهدارند. در واقع آنان در غافل ساختن مردم جهان از آنچه در پس پرده میگذرد، نقش عمدهای ایفا میکنند.
عنوانهای پرزرق و برق، تعریف و تمجیدهای پرطمطراق و جلوههای نور و صدا در زمره ابزاری هستند که خبرنگاران، روزنامهنگاران و دستگاههای تبلیغاتی سمعی و بصری جهان از آنها برای به نمایش گذاردن جلوه و جمال جعلی قهرمانان و ورزشکاران حرفهای استفاده میکنند.
کمپانیهای بزرگ امریکایی و اروپایی، برای سرگرم کردن همگان سالهاست که مسابقات بزرگ ورزشی ترتیب میدهند و به اسم بشردوستی دانشجویان کشورهای جهان سوم را بورسیه میکنند.
هنوز خاطره مسابقات ابتکرای «یویوی کوکاکولا» از ذهن مردان و زنانی که بیش از چهل و پنج سال از عمرشان سپری شده، محو نگردیده است. خاطره حضور بیش از ۵۰۰۰ نفر در این مسابقه که با حضور مربیان و نمایندگان کوکاکولا در تهران برگزار شد. مطبوعات همان سالها نوشتند: «ماراس» و «سایر» دو تن از نمایندگان کمپانی کوکاکولا طبق برنامه تنظیمیکه از طرف کارخانه کوکاکولا تنظیم شده بود، در مدارس، در باشگاههای ورزشی و در بین محلات مختلف شروع به تعلیم بازی «یویو» به جوانان و کودکان به طریق صحیح آن که در آمریکا و اروپا رواج کامل دارد، نمودند.
این حادثه اگر چه به ظاهر ساده و معمولی به نظر میرسد، لیکن دانهای است که در زمین بکر خاطر نونهالان کاشته میشود تا در آیندهای نه چندان دور به ثمر بنشیند. ماجراهای این چنین را در سرتاسر دنیا در میان همه کشورها میتوان سراغ گرفت.
{mospagebreak}
بد نیست بدانیدکه در گیرودار حمله اسرائیل به اعراب دهها هزار نفر از جوانان عرب به هوای دیدار مسابقات فوتبال راهی اروپا شدند و چشم و گوش خود را بر واقعه فلسطین و فریاد و ناله زنان و کودکان بستند. در سال ۱۳۶۱ مطبوعات نوشتند: «در حالی که ده هزار نفر کویتی به اسپانیا میروند تا فوتبال تماشا کنند در کشورهای عربی برای جنگ با اسرائیل فقط دویست نفر داوطلب شدهاند.»22
شایان ذکر است که هیچ یک از ملتهای عقب نگه داشته شده در کمیتههای تصمیمگیری سازمانهای ورزشی جهانی دخالت مستقیم ندارند.
در یکی از کنگرههای «فیفا» که معمولاً بعد از هر جام جهانی برگزار میشود، نماینده یک کشور آفریقایی به یک مسئله اشاره کرد و گفت که در کارهای حساس فیفا نمایندگان قارههای آسیا و آفریقا حضور و دخالت ندارند و انگشت روی دو کمیته مهم امور مالی و مقررات نهاد که در این دو کمیته اثری از غیر اروپایی و غیر آمریکایی نیست. جواب این بود: «89 درصد درآمدهای فیفا از راه حق مسابقات و غیره را کشورهای اروپایی و امریکایی میپردازند و یازده درصد بقیه را دیگر کشورهای جهان. آنگاه چهل و پنج درصد هزینههای فیفا در راه گسترش و غیره صرف کشورهای غیراروپایی و آمریکای جنوبی میشود. بدین روی کشورهای آفریقایی و آسیایی و غیره بدهکار هستند و کسی بدهکار را در کمیته تصمیمگیری برای سرمایه راه نمیدهد.»23
«هاوه لانژ» در زمانی که عهدهدار سمت رئیس کنفدراسیون فوتبال برزیل بود، درباره رابطه ورزش مورد نظرش و مطبوعات و رسانهها میگفت: «… اساس این است که آنها (مطبوعات) عوامل حیات و تبلیغ هستند و رونق آنها، رونق فوتبال است.»
وی همچنین گفته است: «من سالها در کار مطبوعات بودهام یک خبرنگار را باید دستگاه گرداننده فوتبال عاشق فوتبال کند. آن وقت این عاشق فوتبال عاشقی است که دلپذیرترین ترانهها را برای فوتبال میسازد و پرشکوهترین حماسهها را؛ که اینها سبب میشود چهرههای فوتبال بتهای زنده نسل ما و نسلهای آینده شوند و…»
«امروزه در برزیل هر استادیومیبرای مردم ما یک بتکده است و چراغ این بتکدهها را علیرغم تلاش فراوان باشگاهها و کنفدراسیون فوتبال برزیل، وسایل ارتباطجمعی روشن نگه داشتهاند…» تأکید هاوه لانژ بر اینکه مطبوعات عوامل حیات فوتبالاند و تشبیه او درباره استادیومها که از آنها به عنوان بتکده یاد میکند، پرده از ارتباط این دو جریان در هم تنیده برمیدارد.
در دهه چهل سازمان فرهنگی یونسکو که همواره علیرغم وابستگیهایش به محافل ماسونی خود را مدافع سینهچاک تعلیم و تربیت و اخلاق در جهان به ویژه در میان ملتهای شرقی معرفی مینماید، اقدام به برگزاری جلسهای برای مطبوعات ورزشی این خبر را به سرتاسر جهان مخابره کردند:
«در دهکده کوچک گوتینگ در شهر مونیخ مجمعی برپا شد که یکی از مسائل غامض و پیچیده جهان ورزش را مورد بررسی قرار داد. در این شهر که سازمان فرهنگی یونسکو منزل وسیع و زیبایی در اختیار دارد و در حقیقت مرکز تحقیقات و سمینارهای مسائل مربوط به جوانان جهان است مسئله ورزش مطبوعات مورد بررسی قرار گرفت… این مجمع که در گوتینگ تشکیل شده بار دیگر به اتحادیه بینالمللی نشریات ورزشی این نکته را خاطرنشان ساخت که بسیاری از این واحدها به جهان نویسندگان ورزشی وابستهاند و همچنین ثابت شد که بساری از روزنامهنگاران و ورزشینویسان سراسر جهان در امر تحول ورزش مؤثری بازی کردهاند. این شورای عالی است که نظریاتش از هر نظر در یونسکو مورد توجه قرار میگیرد. رئیس شورا یک شخصیت کاملاً عجیب و ناشناخته برای ورزشکاران و ورزشدوستان است. وی نماینده حزب کارگر انگلیس و نامش «فیلیپ نوئل بیکر» است. سابقاً در کابینه اتلی ـ کابینه بعد از جنگ انگلستان وزیر بوده و در سال ۱۹۵۹ جایزه صلح نوبل گرفته… دبیر کل شورا «ویلیام جانز» و معاونش «ژان بروترا» است و این سه شخصیت عجیب ورزش جهانی کسانی هستند که حق دارند درباره ورزش اظهار نظر کنند و اظهار نظرشان از هر نظر جالب و قابل توجه است و ما که وظیفه روزنامهنگاری را در جهان ورزش به عهده داریم باید نسبت به نظریات این اشخاص کاملاً از هر جهت احترام بگذاریم.»
نکته جالب توجه اینجاست که این کنفرانس یونسکو در ارتباط با ورزش تصمیم به تأسیس یک مرکز ارتباطی ورزشی برای ایجاد روابط بیشتر با محافل رسمی و آموزش فن روزنامهنگاری ورزشی به روزنامهنگاران گرفت و مقرر شد که این عده به خرج سازمان یونسکو تعلیمات کافی در کار اداره ورزش ببینند.
یونسکو عهدهدار مخارج تعلیمات نویسندگان و خبرنگاران شده بود تا شاید این صاحبان دم مسیحایی بیشتر از پیش در کالبد ورزش مطلوب «هاوه لانژ» و یونسکو روح حیات بدمند. باید گفت که این جریان (غوغای تبلیغات) موجب بوده تا هیچ کس چنان که بایسته است جرأت ورود به عرصه نقد فرهنگی، سیاسی و تاریخی ورزش را پیدا نکند. چه غوغای تبلیغات این امر را به عنوان تقدیر مقدر ملتها و امری ناگزیر جلوه داده است. بتی بزرگ و بدعتی آشکار که بدل به سنتی سیئه شده است. سنتی که تابعانش هیچ انتقادی را برنمیتابند.
بیگمان در عصری که مردم به گرد کعبه بازار به طواف در میآیند و بازار را مرکز همه بودن و نبودن خویش به حساب میآورند و مطبوعات تنها راه درآمد را در چشمان جوانان خام، رسیدن به افتخار، سربلندی و ثروت از راه ورزش حرفهای تصویر میکنند؛ رسانهها و مطبوعات در دامن زدن به این غوغا، نقش اصلی را به عهده دارند، نگاهی به ریز و درشت مطبوعات نشان میدهد که چگونه ورزشینویسان آموزش دیده و همگام با سیاستهای فرهنگی سازمانهای ریز و درش جهانی آموختههایشان را دقیقاً به مرحله اجرا در میآورند:
«معجزه در استادیوم محقر شهر کول چستر»
یا «مارتین چیورز، بت جدید توتنهام»
یا «دنیا باید سالها انتظار بکشد تا قهرمان دیگری نظیر… متولد شود.»
در شماره ۲۸ مجله دنیای ورزش سال ۴۹ با عنوان «بازیکن سه میلیون و ششصدهزار تومانی» میخوانیم: «… به طور کلی در حال حاضر دیگر در این امر تردیدی نیست که فوتبال از هر امر تجارتی پردرآمدتر و دارای بازار داغ تری از هر نظر میباشد. این مسئله خود سالهاست به ثبوت رسیده که یک نام بزرگ در دنیای فوتبال بر روی هر محصول تجارتی قرار بگیرد، بزرگترین ضامن موفقتیت آن محصول خواهد بود…»
و این ماجرای تمام نشدنی همه کشورهایی است که با وجود بحرانهای سیاسی و اقتصادی با بحرانهای فرهنگی نیز روبهرو هسند. سناریوی بلند کارگزاران ورزش جهانی که عهد بستهاند تا همه چشمها و گوشها را تنها و تنها متوجه بازیهای داغ کنند. چنانکه برزیل، بدهکارترین کشور آمریکای لاتین در کنار آرژانتین، اوروگوئه و شیلی با آن دست و پنجه نرم میکند. و با این همه متأثر از دستگاههای ارتباط جمعی ناخواسته بر قبلهگاه تمنای استعمار کهنهکار سر فرود میآورد.
پینوشتها:
۱. کیهان ورزشی، س۴۴، ش۵۶۰، ص۵۰.
۲. همان، ص۵۰.
۳. همان، ش۵۶۱، ص۸.
۴. فتحی، هوشنگ، فوتبال، خشونت و سیاست، صص۳۲ و ۳۳.
۵. همان، ص۳۹.
۶. کیهان ورزشی، س۴۵، ش۵۶۷، ص۲۰.
۷. همان.
۸. کیهان ورزشی، س۴۵، ش۵۴۶، ص۱۷.
۹. همان.
۱۰. همان.
۱۱. کیهان ورزشی، س۳۹، ش۲۷۶، ص۱۵.
۱۲. کیهان ورزشی، س۵۱، ش۹۷۱، ص۵.
۱۳. کیهان ورزشی، س۴۶، ش۶۶۱، ص۱۰.
۱۴. همان، س۵۵، ش۱۱۷۵، ص۴۸.
۱۵. دنیای ورزش، خرداد ۶۵، ش ۷۵۱، ص۵.
۱۶. کیهان ورزشی، خرداد ۶۵، ش۱۶۴۲.
۱۷. کیهان، خرداد ۶۵، ش۱۶۴۱.
۱۸. همان، س۴۹، ش۸۱۲، ص۱۹.
۱۹. همان، س۵۷، ش۱۲۴۳.
۲۰. همان، س۴۲، ش۴۰۷، ص۳.
۲۱. کیهان ورزشی، س۴۷، ش۷۳۱.
۲۲. دنیای ورزش، ش۵۶، ص۴.
۲۳. کیهان ورزشی، س۶۱، ش۱۴۴۷.
ماهنامه موعود شماره۶۵