دشمنان اهل بیت: همه تلاش خود را مصروف آن میداشتند تا واقعه روز عاشورا در جغرافیای زمانی سال ۶۱ ه .ق. و جغرافیای مکانی دشت «نینوا» بماند؛ در حالی که سفیر حسین(ع) از آغازین روزها و از اوّلین زیارت حسین(ع) در روز اربعین، بر آن بود تا حصار زمانی و مکانی محصور کننده قیام امام(ع) را بشکند و قیام و عمل خاندان رسول خدا(ص) را در بستر تاریخ جاری کند.
جای آن است که پرسش شود:
اگر عاشورا و جانبازی حسین(ع) و یارانش در دشت «کربلا»، معنی دهنده به مرگ و غایت بودن در عرصه هستی است و زیارت، معنی دهنده به زندگی و پیوند دهنده آن با عالیترین حکمت الهی و نقشه کلّی درباره آفرینش است، چرا روز و روزگار مسلمانان اینقدر تباه، تیره و آویزان میان زمین و آسمان است؟
انفعال و ندانمکاری، همراه با فساد منتشر شده، در مناسبات و معاملات فردی و جمعی، چنانکه شرق اسلامیبدان مبتلاست، تنها حاصل غلبه استعمارگران بر این پهنه از خاک خدا نیست؛ وجهی از این همه تباهی، به عمل تمامیّت خواهان متکبّر برمیگردد، وجهی دیگر به عمل خود مسلمانان بازگشت میکند.
تکلیف سایر اقوام و ملل ملحد و مشرک و یهود و نصارا معلوم است و هر چه میکنند، به خودشان بازگشت دارد. سخن ما متوجّه جهان اسلام، به صورت عام و جهان شیعه به صورت خاص است.
اگر جان شیعه در مودّت به اهل بیت(ع)، معنی مییابد و با اظهار عشق به حسین(ع) ظهور و طراوت پیدا میکند، زائر معنی زندگی را از زیارت دریافت میکند. چنانکه زینب کبرا(س) عهدهدار آن شد.
دشمنان اهل بیت(ع)، همه تلاش خود را مصروف آن میداشتند تا واقعه روز عاشورا در جغرافیای زمانی سال ۶۱ ه .ق. و جغرافیای مکانی دشت «نینوا» بماند؛ در حالی که سفیر حسین(ع) از آغازین روزها و از اوّلین زیارت حسین(ع) در روز اربعین، بر آن بود تا حصار زمانی و مکانی محصور کننده قیام امام(ع) را بشکند و قیام و عمل خاندان رسول خدا(ص) را در بستر تاریخ جاری کند. از اینرو میتوان گفت:
زائری که بیبهره بزرگ از «کربلا» خارج شده و قیام و حضور و عمل خاندان پیامبر اکرم(ص) در منش، روش، ادب و اندیشه او تأثیر نگذاشته باشد، گویی حسین(ع) را در کربلا رها کرده و به شهر و دیار خویش بازگشته است.
او همنوا با دشمنان اهل بیت(ع)، واقعه جانسوز عاشورا را در همان جغرافیای زمانی و مکانی سال ۶۱ ه .ق. تعریف کرده و شناخته است؛ در حالی که بنا نبود این قیام در ظرف محدود زمانی و مکانی ویژه بماند.
آنکه پس از دیدار کربلا و زیارت اباعبدالله(ع) از خود خارج نشده باشد، بیحسین(ع) به شهر و دیار خود بازگشته است؛ به همان سان که با پایان یافتن فصل حج، در ذیحجّه و بازگشت صدها هزار زائر بیت الله الحرام، شاهد اتّفاق خاصّی در شهر و دیار مسلمانان و مؤمنان نیستیم!
مقام و جایگاه «زیارت» نسبت به بسیاری از مناسبات و معاملاتی که از ابتدای سال تا انتها بدان مشغول میشویم، جان و دل بدان میسپاریم و دربارهاش هزینه میکنیم، اشرف و افضل است.
اگرچه همگان، واسپس دریافت نعمتی و برطرف شدن نقمتی خدا را سپاس میگویند؛ امّا سپاسگزاری ویژه از خداوند را درباره توفیق زیارت در زیارتهای منحصر به امام حسین(ع) باید دید.
در زیارت این امام شهید، در «عید فطر» و «قربان» میخوانیم:
«وَ الحَمْدُلِله الفَرْد … الّذی مِن تَطَوُّلِهِ سَهَّلَ لی زیارَهَ مولایَ بِاِحسانِهِ وَ لَم یَجعَلنی عَن زیارَتِهِ مَمنُوعاً وَ لا عَن ذِمَّتِهِ مَدفوعاً بَل تَطَوَّلَ وَ مَنَح؛ ۱
سپاس و حمد از آن خداست … خدایی که عطا و بخشش دارد، پروردگارا! در سایه احسانت، زیارت مولایم را برای من آسان گرداندی و مرا از زیارت او محروم و ناکام مفرما و از ذمّه او وارهان، بلکه تفضّل و انعامت را بر من دریغ مفرما.»
تقاضا و طلب شرف زیارت، تقاضا و طلب نیل به حقیقت بودن در عرصه زمین است؛ در حالی که متأسّفانه زائران عموماً برای ذخیره آخرت و رفع حوائج دنیوی، رنج سفر زیارتی را بر خود هموار میسازند!
حسین(ع) برای آنکه مردم پس از شهادتش از گناهان و جرایم رفته مغفرت حاصل کنند و به ثواب اخروی دست یابند و سهمی از بهشت و حور و قصور را از آن خود سازنند، پای در رکاب شهادت و میدان قیام نگذارد!
چگونه است که با فراموشی ایده و آرمان او و همه آنچه که فرزند برگزیده رسول خدا(ع) خالصانه تقدیم کرد، زیارتش را محدود و منحصر در رفع حوایج دنیوی و کسب ثواب و مغفرت اخروی میشناسیم؟
این اهل نصاری هستند که موضوع تصلیب حضرت عیسی(ع) را به عنوان فدا میشناسند و میگویند: عیسی، فرزند خدا برای بخشیده شدن گناهان مسیحیان به صلیب کشده شد!
فدا، از جمله اساسیترین عقاید مسیحیان است؛ یعنی نجات بشر به وسیله مرگ عیسی(ع). آنان معتقدند که فطرت انسان از اوّل پاک آفریده شده بود، ولی به خاطر گناه آدم و حوّا (خوردن میوه ممنوعه) این گناه نسل به نسل به انسانها منتقل شده است. از آنجایی که در اعتقاد آنها برای هر گناهی باید فدیه بدهند تا بخشیده شوند و چون فدیهای که در خور بخشش گناه بزرگ آدم و حوّا باشد، وجود نداشت، این گناه همچنان در وجود انسانها ماند.
از نظر پیروان حضرت مسیح(ع) از آنجا که به واسطه ارثی بودن گناهِ نخستین، تمام بشر گناهکار به حساب میآیند، خداوند نقشهای کشیده تا فرزند خود را به صورت انسانی از شکم مریم مقدّس به دنیا آورد تا مثل بشر زندگی کند و سپس به دار آویخته شود تا هر کس به او ایمان بیاورد، آمرزیده شود.
از نظر مسیحیان، مسیح، پاکترین و بیگناهترین فردی است که میتواند قربانی و فدا شود تا گناه جمله پیروانش، به این واسطه بخشیده شود؛ یقیناً این تعبیر و تفسیر، بس کودکانه است.
گویا مسلمانان نیز دانسته یا نادانسته به این شبهه (فدا) مبتلا شدهاند و چونان مسیحیان گمان میبرند که حسین(ع) هم صرفاً برای بخشیده شدن گناهان و دستیابی به حاجات ریز و درشت آنها خلق شده است.
امام(ع) در همه جای حرکت خود، هنگام خروج از «مدینه» تا وقت دیدار صحرای کربلا، پرده از حکمت سفر خویش برداشتند و در موضعی گویا فرمودند و زبان حالشان چنین بود:
«اِن کانَ دینِ مُحَمَّدٍ لَم یَستَقِمُ اِلّا بِقَتلی فَیَاسَیوفَ خُذینِی؛
اگر دین جدّم نمیماند؛ مگر به قتل من، ای شمشیرها بر من فرود آیید.»
عظمت قیام امام(ع) خارج از درک و تصوّر ماست؛ از همین رو اگر زیارت، به ما امکان خروج از جغرافیای محدود خاکی و جغرافیای زمانی محدود ندهد و باعث ارتباط و نسبت ما با عالیترین نقشه کلّی الهی نشود، زیارت صورت نگرفته است.
زیارت، زیباترین مجرای اظهار وَلایت و معرفت و روشنترین مجرای اظهار قبولی وِلایت امام معصوم(ع) است.
قبول سرپرستی، امارت و خلافت پیامبر اکرم(ص) در گرو اعلام وَلایت و محبّت درباره او و اهل بیت آن حضرت و قبول وِلایت ایشان است و وِلایت در گرو وَلایت است. پیامبر اکرم(ص) به خوبی میدانند، چنانکه عشق و محبّت درباره این خاندان مکرّم(ص) اتّفاق بیفتد، انسانها نیز مهیّای پذیرش وِلایت و سرپرستی تامّ آنان میشوند.
ارج و مقام زیارت اباعبدالله(ع) نزد خداوند، اهل بیت و شیعیان از سویی، به رفعت مقام و منزلت حضرت امام حسین(ع) برمیگردد و از دیگر سو، به از خود گذشتگی و ایثار منحصر به فرد ایشان در راه خداوند، همان که از ابتدای خلقت آدم(ع) تا عصر «عاشورا» و پس از آن تا واقعه شریف «ظهور»، مصداق و نمونه نداشته و نخواهد داشت.
ارزش و جایگاه این قیام، در کربلا به آنجا میرسد که امام صادق(ع) از قول خداوند متعال میفرماید:
«ارزش مکّه در برابر کربلا، مانند تری نوک سوزن در برابر دریاست.»۱
از بدو خلقت تاکنون، هیچ مکان و زمانی، ارزش و شرفی این چنین نداشته است.
در روایات بسیاری آمده است که زمین «مکّه» رشک زمین کربلا میبرد.
زیارت، مقدّمه وصول
زیارت حسین(ع) اتّصال مدام به حسین(ع) اعلام بودن با حسین(ع) و تداوم حضور در کاروان حسین(ع) است؛ وگرنه آنکه از حسین(ع) جدا میافتد، از کاروان جا ماندهای است و دیر یا زود، به دام سپاه «شام» گرفتار میآید.
مگر نه آن است که پس از «عاشورا»، بسیاری از مؤمنان خطاب به امام در «زیارت وارث» عرض میکردند:
«فَیالَیْتَنی کُنْتُ مَعَکُمْ فَاَفُوزَ مَعَکُمْ؛
ای کاش من هم در رکاب شما بودم و به آن فوز عظیم نائل میشدم.»
«زیارت اباعبدالله(ع)»، مجرایی است که زائر را به آن روز و به آن فرصت از دست رفته متّصل میکند. روزی که همگان آرزو میکنند کاش بودند و با حسین(ع) در کربلا شهید میشدند.
اگر شیعه، به حقیقت زائر امام در کربلا باشد، در ساحات مختلف اعتقادی، فرهنگی و در معاملات، مبتلا به بلای سپاه شام (ظالمان هر عصر و زمان) نمیشود.
آنکه زائر نمیشود، دیر یا زود گرفتار سپاه شام میشود. این ابتلا به معنی ابتلای به حوزههای فرهنگی و تمدّنی مشرکانه اهل دغا و دغل، در هر عصر و دوره است.
ابان بن تغلب، از سران شیعه و صحابی حضرت امام جعفر صادق(ع) است. روزی امام به او میگوید:
«ای ابان! کی به زیارت قبر حسین(ع) رفتهای؟»
ابان میگوید:
مدّتی است طولانی که به زیارت نرفتهام. امام میفرماید:
«سبحان الله … تو از بزرگان و رؤسای شیعه هستی و در این حال حسین(ع) را رها کردهای و به زیارتش نمیروی؟!»۳
امام نمیفرمایند: حسین را زیارت نکردهای، میفرمایند به عنوان بزرگ قبیله شیعیان، بر تو فرض است که حسین(ع) را رها نکنی.
ترک زیارت، به منزله رها کردن حسین(ع) است و برای بزرگان قوم که عهدهدار هدایت و مراقبت قوم و قبیلهاند، این امر اهمّیتی دو چندان پیدا میکند.
معاویـ[ بن وهب از قول امام صادق(ع) نقل میکند که امام صادق(ع) به من فرمودند:
«هرگز زیارت حسین(ع) را به سبب ترس رها مکن! هر کس زیارت آن حضرت را واگذارد و به سبب ترس زیارت نکند، حسرت فراوان خواهد برد …»۴
چنانچه ترسی و حادثهای یا حاکمی ظالم، مانعی بر سر راه زیارت «بیت الله الحرام» ایجاد کند، بر مسلمانان تکلیفی نمیماند و آنان میتوانند از بستن بار سفر زیارتی خودداری کنند؛ در حالی که این امر درباره زیارت امام حسین(ع) وجهی دیگر مییابد.
در سنّت شیعه بودن، به هیچ دلیل و توجیهی، این امر تعطیل نمیشود. هیچ واهمه و ترسی نمیبایست باعث قطع ارتباط شیعیان با اباعبدالله الحسین(ع) شود.
قطع ارتباط با اباعبدالله(ع) و قیام ایشان، به منزله قطع ارتباط شیعه با بزرگترین واقعهای است که قرار است در آخرالزّمان با ظهور کبرای امام عصر(عج)، اتّفاق بیفتد.
قطع این ارتباط و نسبت، یعنی گرفتار آمدن شیعیان حسین(ع) به دست سپاهیان «شام».
درباره سختی و سنگینی هزینه و دشواریهای بسیاری که در گذشته، شیعیان اهل ولایت برای زیارت پرداخت میکردند در منابع ماجراهای بسیاری ذکر شده که قابل مطالعه است.
هنگام زیارت، آخرین کلام را از «زیارت اربعین»، خطاب به امام حسین(ع) اعلام میکنیم:
ای حسین!
«وَ قَلبی لِقَلبِکُم سلمٌ وَ اَمری لامرِکُم مُتّبعٌ وَ نُصرَتی لَکُم مُعدّه، حَتی یَاذُنَ الله لَکُم، فَمَعَکُم مَعَکُم لا مَعَ عَدُوَّکُم …؛
ای حسین، و قلبم با قلب شما آمیخته است و در هر کار خود پیرو دستور شما هستم و آماده یاری و نصرت شما میباشم، تا اینکه خدا به شما اجازه ظهور دهد و من با شما هستم و نه با دشمنان شما…»
زائر در حالی این عبارات را خطاب به امامش اعلام میکند که سفره کربلا جمع شده و شهیدان در خاک خفتهاند. پس خطاب «وَ نُصرَتی لَکُم مُعدّه» کجا معنی پیدا میکند؟
ای حسین! نیرو و توان من مهیّاست برای شما، یاری من مهیّاست برای شما تا آن روز که دیگر بار، خداوند به شما اذن برگشت بدهد.
این سه ویژگی از اربعین و زیارت اربعین حاصل میشود، امام صادق(ع) میفرمایند:
«هر کس این سه ویژگی را داشته باشد، شیعه امام حسین(ع) است.»
هیچ به پرچم سرخ و گلگون، بر بلندای گنبد و بارگاه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) نظر کردهاید؟ از گذشتههای دور و قبل از بعثت رسول ختمی مرتبت(ص) اعراب در ماههای حرام، دست از جنگ و جدال میکشیدند و تا پایان ماه به حالت آماده باش میماندند. آنها بر بلندای خیمهها پرچمی سرخ به اهتزاز درمیآوردند تا بدین وسیله اعلام کرده باشند که: متوقّف شدن جنگ به منزله خاتمه نبرد نیست. با پایان یافتن ماه حرام، دیگر بار شمشیر را از نیام بیرون خواهیم کشید.
اهتزاز پرچم سرخ بر بلندای قرارگاه و بارگاه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) نیز به همین معناست. گویا اعلام میشود:
جنگ و جهاد و عاشورا به اتمام نرسیده است؛ اگرچه با بر زمین افتادن جسم شهیدان، در صحرای کربلا به ظاهر، نبرد متوقّف شده است؛ امّا نبرد و کین با اهل دغا و دغل اتمام نیافته است.
از اوّلین زیارت اربعین، در سال ۶۱ ه .ق. زائر امام حسین(ع) و شیعه او اعلام میکند:
ای حسین! «وَ نُصرَتی لَکُم مُعدّه» تا آن ساعت که موانع برطرف شده و دیگر بار لشکرگاه برای ادامه نبرد آراسته شود.
انتهای ماجرای قیام، چیزی نیست جز برطرف کردن همه نشانههای ظلم و ستم و فساد در عرصه زمین و تأسیس دولت کریمه حضرت حق، به دست با کفایت خونخواه حسین(ع).
اگر حسین(ع) اعلام کرد:
«اِن کانَ دینِ مُحَمَّدٍ لَم یَستَقِمُ اِلّا بِقَتلی فَیَاسَیوفَ خُذینِی؛
اگر دین جدّم نمیمانَد، مگر به قتل من، پس ای شمشیرها بر من فرود آیید.»
زائر هم هماره همان را اعلام میکند.
آنکه زیارتش سرخ نیست، زائر نیست. در کربلا، او به زیارت شهیدی میرود که پرچم سرخ بر بلندای بارگاهش در اهتزاز است، پس چگونه میتواند زیارتش سرخ نباشد؟ آنکه چنین زیارتی به جا نیاورده باشد، در حقیقت، خودش را زیارت کرده است و حاجاتش را طلبیده است و نه حسین(ع) را ! او باید از صمیم قلب میخواند: ای حسین! «قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْم»
اظهار مودّت و محبّت باید قلبی باشد. تنها قلب ضامن دوام و بقای محبّت راستین است.
«وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِع!»
زائر در وقت زیارت اعلام میکند، امر دنیوی و اخروی، فردی و جمعی و آشکار و نهان خود را در همه ساحات، به خواست امام حسین(ع) گره زدهام. لذا میتوان پرسید:
چگونه است که مناسبات و معاملات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی مسلمانان تا این حد آشفته، فاسد و مغشوش است؟
وقتی قلب در کار نباشد و امری به امر حسین(ع) و فرزندان حسین(ع) متّصل نشده باشد، زیارت و قرائت زیارتنامه بیخاصیّت میماند و بدین ترتیب، دشمن هم از اینگونه زیارت کردن ترسی در دل نخواهد داشت.
باید پرسید: ای زائر برای چه کسی نصرت تو مهیّاست؟
اگر برای حسین(ع) مهیّا و منتظری تا در وقت جدید با او به میدان بروی، خوشا به حالت وگرنه، خسارات بسیاری را به تجربه خواهی نشست؛ زیرا دانسته و نادانسته، در کار امام، به دغلکاری مبتلا شدهای. چرا؟
وقتی کسی با زبان اعلام کند: ای حسین! «قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِع» امّا در عمل قلبش را به زلف دیگری گره زده باشد و امر دیگری را گردن نهاده باشد، مبتلا به دغل شده است. این امر، کمتر از عمل کوفیان نیست! هم آنان که نامه دعوت برای امام حسین(ع) فرستادند؛ امّا نصرتشان را تقدیم «سپاه شام» کردند.
در اعلام «قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ»؛ «وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّهٌ» قیام معنی مییابد و زائر با اقامه زیارت درمییابد:
زندگی همان حیات معنی داری است که در جغرافیای حقطلبی و جهاد حقطلبانه تجلّی میکند و این، راز رهایی از ذلّت برای هر انسانی است.
زیارت زائر به منزله برافراشته نگه داشتن پرچم قیام و جهاد است تا فرارسیدن فصل اذن قیام خونخواه حسین(ع) و ظهور آخرین امام، مهدی(ع).
امام رضا(ع) درباره دغل، نسبت به امام مبین میفرمایند:
«هرکس درباره امام دغلی کند، روز قیامت با دهان کج محشور میشود.»
گوییا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
زیارت، گام نخست در تحقّق نقشه کلّی الهی
تحقّق دولت کریمه امام مبین، راز ارسال انبیای عظام الهی و انزال کتب آسمانی است؛ راز خلقت و حکمت پوشیده در جمله فراز و فرودهای رفته بر امم پیشین است؛ مقصود و مقصدی است که خداوند متعال، در منتها الیه سیر و سفر بر زمین، تجربه آن را اراده فرموده و دربارهاش وعده داده است.
آنگاه که زائر، از صمیم قلب اعلام میدارد:
ای حسین! همه یاری من برای شما مهیّاست تا آنکه خداوند به شما اذن ظهور دهد. خود را به بزرگترین و اصلیترین پروژهای پیوند زده که دین خاتم برای تحقّق آن آمده است و خاتم اوصیا، امام مهدی(ع) در هنگامه خونخواهی امام حسین(ع) دربارهاش قیام و اقدام خواهد فرمود.
امام باقر(ع) از قول رسول خدا(ع) میفرماید:
«خداوند عزّوجلّ فرمود: «قسم به عزّت و جلالم و به بزرگی و عظمت و نور و برتری جایگاه بلندم، هیچ بندهای خواست خود را بر خواست من مقدّم نکند؛ مگر اینکه کارش را پریشان کنم و دنیایش را درهم سازم و دلش را به آن مشغول نمایم و از آن به او ندهم؛ مگر آنچه را برایش مقدّر کردهام، قسم به عزّت و جلال و بزرگی و عظمت و نور و برتری و بلندی مقام و جایگاهم هیچ بندهای خواست مرا بر خواست خود مقدّم نکند؛ مگر اینکه، ملائکه من، از او محافظت کنند و آسمانها و زمین را متکفّل روزی او سازم و از پس تجارت و سودجویی هر تاجری، من پشتیبان او هستم و دنیا بر خلاف انتظارش به آستان بوسی او آید.»۵
قدر مقام آدمی، به قدر پیشتازی او در اقامه خواست خداوند و مقدّم داشتن آن به خواست خود شناخته میشود.
این به معنای ظهور درجه عبودیّت، در بنده خدا و موجب قرب او، در محضر حضرت باری تعالی است.
از منتهای لطف و رحمت خداوند حکیم است که طریق دستیابی به مدارج قرب به خود را بیان داشته است و در ازای مجاهدت عبد، برای اقامه خواست خداوند و مقدّم دانستن آن بر خواست خود، آن همه اکرام میفرماید.
این از سنّتهای لایتغیّر هستی است که مبتلای به خودخواهی، در برابر خداوند متعال، مبتلای پریشانی روزگار، آشفتگی دنیا، دلمشغولی رنج آور و روزی اندک، در عین ابتلا به سیهروزی میشود و بر عکس، پیشگام در خدمتگزاری و عبودیّت، از همه غمها میرهد و در حصن حصین ملائک آسمانی، روزگار میگذراند و آسمان و زمین روزیرسان او میشوند و دنیا به آستان بوسیاش میشتابد.
چنانچه تحقّق دولت کریمه امام مبین و پیراستن صحن زمین از ظلم و جور فراگیر، به منزله عالیترین نقشه کلّی الهی و (منظور نظر حضرت حق در خلق آسمان و زمین) ارسال انبیا و انزال کتب باشد، مقدّم داشتن مجاهدت و سعی در مسیر اراده حضرت حق، رافع همه مضایق و تنگیها، گشاینده همه بندها و موانع و برطرف کننده همه غموم است.
شاید از همین روست که فرمودهاند:
«وَ أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَ ذَلِکَ فَرَجُکُم؛ ۶
برای تعجیل در فرج، بسیار دعا کنید که مایه گشایش در کار شماست.»
دعا کننده برای فرج، در مسیر خواست و اراده خداوند قرار گرفته و به نوعی خود را همسو با آن خواست متعالی قرار میدهد. همین امر، طبق سنّت الهی، گشایش در امورش را در پی خواهد داشت. خداوند در «قرآن کریم» میفرماید:
«وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ؛ ۷
و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرودست شده بودند، منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم و ایشان را وارث [زمین] کنیم.»
این آیه، پرده از نقشه کلّی الهی درباره آمد و شد موجودات بر پهنه زمین، خلق انسان و ارسال انبیای عظام الهی بر میدارد.
این آیه، در هنگامهای نازل شده است که مسلمانان در حصر «مکّه» و مضایق قریش به سر میبردند. محاصره اقتصادی، رحلت حضرت ابوطالب(ع) و خدیجه کبرا(س) شکست سفرهای تبلیغی رسول اکرم(ص) و سرانجام، ناامنی فراگیر، در کنار هم کافی بود تا مسلمانان نوپا از روی یأس و ناامیدی دچار انفعال شوند و از میانه راه دینداری، قصد بازگشت کنند. درست در همین هنگام، خداوند یکتا با انزال این آیه، دوردست افق دید را به مستضعفان نشان میدهد و «نقشه کلّی» و اراده خود را به نمایش میگذارد.
در آیات بسیاری، خداوند بیان میکند که به رغم کراهت کفّار و منافقان با تحقّق بخشیدن به این اراده، یعنی پیشوا قرار دادن مستضعفان نور خود را به کمال ظهور و آشکاری خواهد رساند:
«یُرِیدُونَ أَن یُطْفِؤُواْ نُورَ اللهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ یَأْبَی اللهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ؛ ۸
میخواهند نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند؛ ولی خداوند نمیگذارد، خداوند نور خود را کامل میکند، هر چند کافران را خوش نیاید.»
خداوند در آیه دیگری به صراحت و قدرت میفرماید:
«وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ؛ ۹
و حال آنکه خدا، گرچه کافران را ناخوش افتد، نور خود را کامل خواهد گردانید.»
خداوند متعال در آیاتی، موضوع ارسال انبیا را هم به این «نقشه و تقدیر کلّی» پیوست و پیوند میزند و میفرماید:
«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛ ۱۰
او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد تا آن را بر هر چه دین [دروغین و شرکآلود و مرام و مسلکهای سلطهجویانه] است، پیروز گرداند؛ هر چند مشرکان خوش نداشته باشند.»
امام محمّدباقر(ع) در تفسیر این آیه میفرمایند:
«اِنَّ ذلِکَ یَکُونُ عِندَ خُرُوجُ المَهدیُّ فَلا یَبقِی اَحَداً اِلّا أقَرَّ بِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللهِ عَلَیهِ وَ آلِهِ؛
تحقّق این وعده خدا، به هنگام قیام قائم آل محمّد(ص) خواهد بود. آن روز است که اسلام جهانگستر میگردد و کسی روی زمین نمیماند؛ جز اینکه به یکتایی خدا و رسالت پیامبر(ص) ایمان میآورد.»
زائر اباعبدالله(ع) با پیوستن به خیل خونخواهان امام حسین(ع) و اظهار آمادگی به منظور ارائه همه عُدّه و عِدّه خود برای نصرت ایشان، در مداری قرار میگیرد که حسب تقدیر و نقشه کلّی الهی، به اتمام نور خدا و تحقّق اراده خداوندی در امامت مستضعفان بر زمین میانجامد و از این مسیر، واجد همه نعمات و بهرهمندیهایی میشود که خداوند با سوگند به همه بزرگی و عظمت شأن خودش، آن را تضمین فرموده است.
قیام اباعبدالله(ع) و زیارات در این باره، با متذکّر شدن موضوع «لثارات الحسین» و قیام جهانی امام مهدی(ع) از فرزندان و نسل حضرت اباعبدالله(ع) انتهای سیر و سفر انسان در عرصه زمین، نتیجه سیر اکمالی ارسال انبیا۰ع) و فرجام مقصد پسندیده مؤمنان را مینماید تا واسپس واقعه عاشورا در امان از هر حرکت اعوجاجی، همه استراتژی کلّی خود را با آن تنظیم و تدوین کنند.
از عصر عاشورا به بعد و روز اربعین، درّه وحشتناکی فراروی انسان مؤمن نمودار میشود. گویا در یک سو «قلّه عاشورا» و در دیگر سو «قلّه ظهور» رخ مینماید. آنکه در دل نیّت گذار از این درّه و رسیدن به قلعه امن ظهور را دارد، ناگزیر به طیّ طریق، ایجاد ستونها و پل گذار و مقاومت تا تجربه نتیجه است.
«زیارت سرخ»، نسل در نسل، به مؤمنان آل محمّد(ص) در هیئت معماران و بناکنندگان این پل و این ستونها، معرّفی میشود؛ آنان که صمیمانه در مسیر کمالی انبیا و اوصیای الهی، به سوی آخرین منزل مقبول و مطرح در نقشه کلّی الهی گام برمیدارند.
این کیفیّت عمل و سیر و سفر صادقانه و صمیمانه است که جمله سوگیریها، استراتژیها و تاکتیکهای فردی و اجتماعی مؤمنان را در عصر غیبت کبرای امام معصوم(ع) معرّفی میکند.
هیچ درباره دوندگیهای شبانه روزی و نتایج اندک که از این روزمرّگی حاصل میشود، اندیشه کردهاید؟ درباره این عبارت که گنجشک روزی شدهایم؟ گویا نان و رزقمان را بر پشت آهو گذاشته و آن را در دشتی رها کردهاند. آهو میدود و ما در پی آن روانهایم. از گیر و بند و بست روزمرّگی خارج نمیشویم؛ مناسبات جمعی ما هم، همین جور است؛ دقیقهای خلاصی و آسودگی خاطر پیدا نمیکنیم.
بار دیگر روایت بلند و سخن رفیع حضرت خداوندی را مرور کنیم و سوگندهای عظیمش را بنگریم، … سوگندی از آن بزرگتر وجود ندارد.
هیهات! ما از مسیر «نقشه کلّی الهی» و بزرگترین خواست و اراده خداوند خارج شدهایم؛ در حالی که اراده او به آن تعلّق گرفته است؛ «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ …»
او، جلّ و علا، دولت کریمه امام حق(ع) را میخواهد و به رغم کراهت همه مشرکان و کافران آن را محقّق خواهد ساخت. انشاءالله.
پینوشتها:
۱. مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین(ع) در عید فطر و قربان.
۲. سفینـ[ البحار، ج ۷ ص ۴۶۱.
۳. کامل الزّیارات، ص ۳۳۱.
۴. همان، ص ۱۱۷.
۵. طبرسی، علی بن حسن، مشکا\ الأنوار، ترجمه هوشمند و محمّدی
۶. کمال الدّین و تمام النّعمه، ص ۴۸۵.
۷. سوره قصص، آیه ۵.
۸. سوره توبه (۹)، آیه ۳۲.
۹. سوره صف (۶۱)، آیه ۸.
۱۰. سوره توبه (۹)، آیه ۳۳.