سلطه جنّیان بر مدّعیان

گفت‌وگو با حجّت الاسلام والمسلمین محمّدرضا عابدینی

اشاره
 بازار داغ مدّعیان این روزها بسیاری را اسیر خویش ساخته  است. برخی مجذوب قدرت‌‌های فوق العاده اینان شده‌اند و برخی سفره معارف آنان را قبله خود قرار داده‌اند. با توجّه به ظرافت و حساسیت موضوع سراغ حجّت‌الاسلام و المسلمین محمّدرضا عابدینی، از استادان اخلاق حوزه علمیّه قم رفتیم و از منظری متفاوت به آن پرداخته‌ایم. امید که مقبول طبع شریف مولایمان قرار گیرد و در دوران فتنه‌های آخرالزّمانی برای خوانندگان راهگشا باشد.

  • با تشکّر از بذل محبّت شما که قبول زحمت کردید لطفاً برای آغاز گفت‌وگو، مختصری درباره حقیقت جنّ برای ما بفرمایید.

بحث جنّ به عنوان یکی از مخلوقات خداوند از بحث‌‌های متشابهی است که هرچند در آیات و روایات بیان شده و حتّی نام یکی از سوره‌های قرآن را به خود اختصاص داده؛ ولی معرفت نسبت به آنها در مقام اجمال باقی مانده، به رغم آنکه بسیاری از انبیا و معصومان(ع) درباره آنان سؤالاتی شده و موضوع مورد غفلتی نبوده؛ با این حال به شکلی مرموز و مبهم باقی مانده است. در قرآن تصریح شده که سلیمان نبی(ع) جنّ و شیاطین را تسخیر کرده بود و آنها برای او کارگری و ساخت محراب و تمثال می‌کردند.۱ آنها احساس می‌کردند در این دوره تحقیر شده‌اند و جالب اینجاست که تا حدود یک سال پس از مرگ ایشان، متوجّه آن نشده بودند و همچنان به بنّایی خود ادامه می‌دادند.۲

در قرآن آمده که شیطان هم از جنّ بود.۳ این هم مطلب خیلی مهمّی است که شیطانی که این همه با انسان کار دارد، از گروه اجنّه می‌باشد. جنّیان از آتش هستند و شیطان هم با استدلال به خلقت خود از آتش، خود را بالاتر از آدم می‌داند.۴

در سوره جنّ مطلب چنین بیان می‌شود که جنّیان به هم می‌گویند: ظاهراً خبر عظیمی در عالم اتّفاق افتاده و به ما اجازه نمی‌دهند در مراتب آسمان نفوذ داشته باشیم و دست ما کوتاه شده و باید از این به بعد از دور رصد کنیم.۵ این مطلب هم یکی از حقایق عظیم و در عین حال مبهم قرآنی است.

آیات قرآن، روایات و همچنین شهود عارفان ما را از این موضوع مطّلع می‌کند که جنّیان دو دسته‌اند: مؤمن و کافر؛ پس هم مکلّفند و هم اختیار دارند که در روایات نیز به این مطلب تصریح شده است.
از حیث کمال، جنّیان نسبت به انسان‌ها ضعیف‌ترند، بنابراین نبی و هدایتی که برای انسان‌ها می‌آید برای آنان هم خواهد بود. حضرت آیت الله حسن‌زاده می‌فرمودند: همچنان که برخی از انسان‌ها جنّ زده می‌شوند، برخی جنّیان نیز انسان زده می‌شوند؛ و انسان غیر مؤمنی او را مسّ۶ می‌کند.

حضرت آیت الله بهجت(ره) که الی ماشاءالله اخبار درباره ارتباط آنها با علما و شهودات خودشان و دیگران داشتند.
مطلب دیگر این است که جنّیان با توجّه به بساطت و لطافت وجود مادّی‌ای که دارند، توانایی رفت و برگشت سریع‌تری نسبت به انسان‌ها دارند و این دلیل کمال آنها نیست. همان طور که ما نمی‌توانیم از دیوار رد شویم؛ ولی حرارت می‌تواند و آنها هم که از جنس آتش هستند چنین قابلیّتی دارند؛ زیرا حجاب‌‌های کمتری برای آنها وجود دارد و از در و دیوار به راحتی عبور می‌کنند. ابن عربی در «فتوحات» بحث‌‌های مفصّلی درباره حقیقت، حیات، نکاح و… جنّیان آورده که بخشی از آنها در آیات و روایات است و بخشی از شهودات عارفان است و باید در جای خود درباره آنها بحث شود. با این حال شاید ابهام و اجمال در بیان علما درباره جنّیان هم تبعیّت از آیات و روایات باشد؛ هرچند که وقایع و حوادث بسیاری به دست جنّیان اتّفاق افتاده است.
خلاصه:

جنّ یکی از مخلوقات خداست؛
از انسان ضعیف‌تر می‌باشد؛
با عالم انسان‌ها در ارتباط است برای هدایت و ضلالت؛
آنها از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند: در هدایت، جنّ از انسان و در ضلالت، هردو برهم اثر گذارند.

l آیا ممکن است میان انسان‌ها و جنّیان رابطه برقرار شود؟
درباره بحث ارتباط جنّ و انس لازم است یاد آور شوم که همه موجودات در انسان به نحو اندماج، انفکاک۷ و خلاصه وجود دارند و انسان خلاصه عالم است و به همین علّت وجود سنخیّت در انسان می‌تواند با همه موجودات مجرّد تام و ناقص و مادّه از ملک تا فلک و شجر، جنّ و حیوان و نباتات رابطه برقرار کند.

در شعر منسوب به حضرت علی(ع) نیز آمده که اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی عالم اکبر و بر همین مبناست که عرفا به انسان، عالم صغیر و به عالم انسان، کبیر می‌گویند.

میان جنّ و انس هم اصل اقتضای ارتباط در وجود همه انسان‌ها موجود است و بعد از برقراری رابطه این رابطه دوطرفه می‌شود؛ بنابراین هردو طرف می‌توانند بر هم اثر گذار باشند.
البتّه از حیث فعلیّت، ممکن است الآن یک جنّ از یک انسان مورد نظر ما بالاتر باشد؛ ولی از لحاظ قوا، توانایی و استعداد، همه جنّیان از انسان‌ها ضعیف‌ترند. بنابراین حدّاکثر فعلیّت یک جنّ، همیشه از حدّاکثر فعلیّت یک انسان پایین‌تر است؛ البتّه اگر این استعداد فعلیّت پیدا کند.

بنابر روایات فراوان، جنّیان چون نمی‌توانسته‌اند بدون رسول باشند، همواره در ارتباط با همه انبیا بوده‌اند و آنها برای طرح سؤالات، رفع شکایات و اختلافات و دیگر کارها مرتّب به سراغ ایشان می‌آمده‌اند. البتّه جنّیان به سبب بساطتی که دارند، عمرشان به طور طبیعی از انسان‌ها خیلی طولانی‌تر است. آیت‌الله بهجت(ره) می‌فرمودند: در عالم جنّ اهل تسنّن وجود ندارد؛ چون تعدادی از جنّیانی که روز غدیر حضور داشته‌اند، هنوز زنده‌اند و جزئیاتی را از آن روز به یاد دارند و نقل می‌کنند که انسان‌ها نقل نکرده‌اند و در کتب نیامده است.

  • این رابطه از کدام طرف برقرار می‌شود؟

درباره تأثیرگذاری اشاره کردم که علاوه بر امکان برقراری رابطه صحیح و غلط، جنّ و انس می‌توانند بر هم اثرگذار باشند؛ امّا درباره انسان کامل و انسان‌‌های قوی، مطلب به این شکل نیست و فقط این انسان‌ها  هستند که اثرگذارند. تأثیرگذاری اشیاء بر جسم انسان کامل تنها به اذن و اختیار او ممکن می‌شود. این مطلب بحث‌‌های جنبی دیگری دارد که در جای خود طرح می‌شود.

جنّ به علّت بساطت، رابطه قوی‌تری می‌تواند برقرار کند؛ ولی در حالت اوّلیه، خداوند این قدرت را در او قرار نداده که بتواند در انسان تصرّف کند و خداوند این راه تصرّف را باز نگذاشته است؛ جز اینکه به واسطه انسسان دیگری محقّق شود. جنّیان ضعیف‌تر از آن هستند که بتوانند در ضعیف‌ترین انسان‌ها اثر گذار شوند. جنّیان دارای کمال و اقویای آنها که اصلاً دنبال چنین تأثیرگذاری‌هایی نیستند و بیشتر برای تعلّم سراغ انسان‌ها می‌آیند. آنهایی هم که برای شقاوت و ضلالت سراغ انسان‌ها می‌آیند باز قدرت تصرّف را ندارند. شیاطین رانده شد? می‌توانند به طور مستقیم با انسان‌ها ارتباط برقرار کنند و حساب آنها از جنّیان جداست. جنّیان مَرَده(رانده شده) از طریق دیگر انسان‌ها می‌توانند با بقیّه رابطه برقرار کنند.

  • این رابطه چگونه آغاز می‌شود؟

چون جنّیان امکان رفت و آمد راحت‌تری دارند، می‌توانند از برخی اخبار به ظاهر غیبی که از طریق عادی زمان می‌طلبد تا به شما برسد، مطّلع شوند. علاوه بر آن در ماجرای تخت بلقیس آمده که یکی از بزرگان و سرکردگان (عفاریت) جنّ در محضر سلیمان(ع) گفت: قبل از اینکه از جایت بلند شوی آن را برایت می‌آورم. زمانی که سلیمان(ع) بر تخت می‌نشست تا به امور مردم رسیدگی کند از صبح تا ظهر طول می‌کشید. در مقابل او آصف که بخشی از علم الکتاب را داشت و یکی از تابعان سلیمان(ع) بود، می‌گوید: به قدر چشم بر  هم زدنی آن را برایت خواهم آورد.۸ آصف از خود سلیمان(ع) پایین‌تر بود و چنین قدرتی داشت و امثال او در دربار سلیمان(ع) فراوان بوده‌اند. تعبیر مرحوم علّامه این است که نگاه یعنی، فوق سرعت نور و تبدیل به انرژی که در این حالت شیء در مبدأ معدوم شده و با علم به علل وجودی آن دوباره در مقصد به وجود می‌آید. سلیمان(ع) هم تا نگاه کرد آن را دید. برخلاف ما، قرآن بلافاصله در مسائل نظری گریزی به وادی عمل، عبرت و دنباله کار می‌زند. سلیمان(ع) پس از این ماجرا بی‌درنگ می‌گوید: خدا این صحنه را به من نشان داد تا مرا بیازماید که اهل شکرم یا ناسپاسی؟۹

در روایات آمده است که، خداوند رحمت کند برادر ما آصف را که با دانستن تنها یک حرف از علم اعظم، عرش عظیم بلقیس را به قدر نگاه کردنی جابه‌جا کرد. در اینجا قرآن یکی از سرکردگان و قدرتمندان جنّ را با یکی از انسان‌ها که بهره‌ای از علم الکتاب داشته، مقایسه کرده؛ یعنی یک سرکرده را با انسانی که عالی‌ترین نبوده، قیاس کرده است.

در برقراری رابطه هم لازم است میان دو طرف سنخیّت به وجود آید. برخی اذکار، اوراد و ادعیه، انخلاع۱۰ و ضعیف کردن توجّه به بدن، میان فرد و جنّیان مؤمن سنخیّت ایجاد می‌کند و او که به دنبال این سنخیّت و به تصرّف درآوردن آنان نبوده، می‌تواند از همراهی و یاری آنان که برای رهزنی نیامده‌اند، بهره‌مند شود. اگر کسی دنبال این تصرّفات باشد، دچار ابتلا خواهد شد. یک انسان می‌تواند تا جایی پیش برود که از یاری ملأئک بالاتر و از آنها نیز بهره مند شود. برای نمونه مرحوم علّامه ماجرایی را نقل می‌کنند که در طول اشتغال به فلان ذکر و برنامه به هیچ رؤیت و مطلب حاشیه‌ای دقّت و به آنها که به تو وارد می‌شوند، اعتنا نکن. در طول اش?غال ایشان به اذکاری، ظاهراً حوریّه‌ای سراغ ایشان می‌آید و هرچه جلوه‌گری می‌کند، مرحوم علّامه اعتنا نمی‌کنند و او با رنجش می‌رود و علّامه این صحنه رنجیدن را تا مدّت‌ها در خاطر داشتند.

 جنّ در عالم مثال نازل با انسان‌ها رابطه برقرار می‌کند. در ملکوت اسفل این رابطه خیلی به چشم می‌آید؛ ولی در ملکوت اعلی به همان اندازه رابطه با جنّ عادی است که الآن انسان‌ها با هم رابطه دارند. این مطلب بحث مفصّلی است که مجال مفصّلی می‌طلبد.
در مؤمنان این رابطه خیلی مهم نیست؛ ولی وقتی جنّی با یک غیرمؤمن رابطه برقرار می‌کند و خبرهایی به او می‌دهد، برای اوخیلی شادی آفرین می‌شود.

  • چرا جنّیان غیر مؤمن به دنبال برقراری رابطه با انسان‌ها هستند؟

آنها به دنبال رهزنی و گمراه کردن انسان‌ها و تابع خود ساختن افراد هستند. چون خدا این راه را ساده قرار نداده، باید اعمال و برنامه‌های پلیدی را انجام بدهند تا بتوانند با انسان‌‌های ضعیف، سنخیّت پیدا کرده و رابطه برقرار کنند. به هر حال همان طور که ما انسان‌ها برقراری رابطه با جنّ را برای خود یک کمال می‌دانیم، جنّیان هم برقراری رابطه با انسان‌ها و به تسخیر درآوردن افراد را برای خود کمال می‌دانند.
یک نکته را هم در اینجا یاد آور شوم که در دوران کودکی برای بسیاری از انسان‌ها امکان برقراری رابطه به وجود می‌آید و بعضی آن را چشیده، دنبال می‌کنند؛ ولی اکثراًٌ آن را فراموش می‌کنند. البتّه برخی هم با آموزش، این مطالب را می‌آموزند و ادامه می‌دهند و دنبال بعد از آن می‌افتند؛ چون خبر‌های غیبی و مطالبی که از دید بقیه پنهان است و تأثیر گذاشتن در زندگی بقیه برای بروز و ظهور دشمنی‌ها، برای آنها خیلی جاذبه دارد و می‌خواهند خودشان را اشباع کنند.

  • جنّیان به ازای تسخیر انسان‌ها به آنها چه قدرت‌ها و توانایی‌هایی می‌دهند؟

آنان تلاش می‌کنند آرزو‌های دست نیافتنی فرد را برای او دست یافتنی کنند و همین دست یافتن به آرزو‌های دور، برای فرد علقه و اطمینانی نسبت به آن جنّ به وجود می‌آورد. علّامه حسن زاده به نقل از یکی از اساتید خود نقل می‌کردند که واردی بر من بارها وارد می‌شد و حقیقت کمالی و اِخبار‌های صحیح برایم می‌آورد و مایه رشد می‌شد و بعد از مدّتی به او انس گرفتم. بعد از مدّت‌‌های مدید که رابطه ما قوی شد به من گفت: تو الآن به حدّی از یقین رسیده‌ای که عبادت از تو برداشته شده. این استاد که ملاک دستش بوده و راه را می‌شناخته بعد از این همه حقایق کمالی که از او بهره برده، به محض او اینکه از باطن باخبر می‌شود، داد می‌زند: اخسأ یا عدوالله انّی عبد؛ گم شو ای دشمن خدا که من بنده‌ام. اخسأ را عرب برای دور کردن سگ به کار می‌برد. همانند چخه در فارسی.

ببینید این رابطه پیچیده است. برای ضلالت فرد، مدّت‌ها می‌آیند، ایجاد انس و اطمینان می‌کنند و حتّی مطالبی ناب را به یک استاد و فقیه ارائه می‌کنند تا به مرور زمان حقیقت نیّت خود را آشکار کنند و از ابتدا معلوم نیست برای چه آمده‌اند. پس به این راحتی نیست که هرکسی بفهمد برای چه مقصودی با او رابطه برقرار کرده‌اند و او از اشقیای جنّ است یا سعدای آنها؟ باید فرد دائماً میزان را در دست داشته و لحظه به لحظه مراقبه داشته باشد؛ حتّی انسانی که با جنّ سعید رابطه برقرار کرده باشد. جز انسان معصوم حتّی ممکن است در چنین شرایط? یک عالم بزرگ دچار انحراف و انحطاط شود. اگر دیگران هم به خود او و بدون داشتن معیار، دل بسته باشند با انحراف او همگی گمراه می‌شوند و این بالاترین حالت تحقّق خواسته آن جنّ است. از این دست افراد فراوان وجود داشته‌اند. ما عنان خود را تنها به معصوم(ع) با خیال راحت می‌توانیم بسپاریم و نه هیچ کس دیگر. تنها اوست که هرچه گفت حلال یا حرام است، می‌توان قبول کرد؛ ولی درباره بقیه، هرلحظه باید مطالبشان را سنجید.

علاوه بر خبر‌های غیبی، فراموش نکنیم ممکن است تا مدّت‌ها جنّی معارفی ناب را در اختیار فرد قرار دهد تا نهایتاً او را گمراه سازد. کار‌های خارق العاده و عجیب، درمان‌ها و بسیاری از این امور که فراوان در میان مس شدگان جنّیان قابل مشاهده است. علّت داشتن از این دست علم و قدرت‌ها، بساطت جنّ‌هاست که پیش از این عرض کردم.

مدّعیانی که به اتّکای قدرت یا دانش جنّ‌ها، مردم را به سمت خود جلب کرده‌اند، بوده و الآن هم هستند و افراد فریب اینها را خورده‌اند. فراموش نکنیم این قدرت‌ها و دانش‌ها را در سطح خیلی خیلی بالاتری می‌توان از راه مشروع و سر سفره معارف اهل بیت(ع) بدون کوچک‌ترین لغزشی به دست آورد. گفت‌وگوی مشهور رشید هجری، میثم تمّار و حبیب بن مظاهر در «کوفه» و خبر‌های غیبی آنها که از سفره معارف امیرالمؤمنین(ع) ارتزاق کرده‌اند، در تاریخ مشهور است و مردم وقتی خبر‌های غیبی آنان را می‌شنیدند آنان را دیوانه و مجنون خطاب می‌کردند. بنابر برخی نقل‌ها ابن عبّاس حدّاقل هفت دوره قرآن را نزد امیرالمؤمنین(ع) تلمّذ کرده بود؛ با این حال وقتی میثم تمّار به او گفت بیا تا تفسیر قرآنی از امیرالمؤمنین(ع) به تو بگویم که تا به حال نشنیده باشی و او هم باور نمی‌کرد! در تاریخ آمده که حضرت در دوره حکومتشان روزی یک ساعت به دکّان میثم می‌رفتند و به او قرآن می‌آموختند و حتّی گاهی که میثم کار داشت، به جای او خرمافروشی هم می‌کردند. در زمانی، میثم حقایقی از قرآن را برای ابن عبّاس نقل کرد و او هم می‌نوشت تا جایی که به سرنوشت خود و ماجرای شهادتش رسید. ابن عبّاس در مقام انکار می‌خوا?ت همه مطالب قبلی را هم نابود کند که میثم به او گفت: صبر کن و ببین اگر بعدها همین طور شد که یعنی مطالب قبلی هم درست است والّا همان موقع اینها را از بین ببر و عجله نکن. مواطن شاگردان اهل بیت(ع) خیلی متفاوت بوده و به هرکه براساس ظرفیتش افاضه می‌کرده‌اند.

  • آیا ممکن است این غیب‌گویی‌ها و کار‌های خارق العاده منشأ الهی، مثلاً متأثّر از معارف حضرت علی(ع) و علم غیب ایشان باشد؟

در پاسخ به این سؤال خوب و دقیق، این مطلب نفیس را هم هدیه‌ای باشد از مرحوم علّامه طباطبایی به خوانندگان که از حضرت امیر(ع) نقل شده است که اگر آیه «یَمْحُوا اللهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتاب؛ ۹ خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات می‏کند و اصل کتاب نزد اوست.» نبود، برای شما حقایق گذشته، حال و آینده را می‌گفتم به طوری که هر اتّفاقی برایتان رخ می‌دهد برای شما جدید نباشد. برخی از مفسّران کلام حضرت را چنین تفسیر کرده‌اند که موطن ایشان موطن محو و اثبات است و چون ممکن است مطلب حضرت محو شده و اتّفاق دیگری بیفتد، ایشان از نقل حوادث حذر کرده‌اند. تعبیر امیر مؤمنان(ع) این بود که موطن حضرت موطن امّ الکتاب است؛ امّا معنای کلام حضرت این است که من همانند قرآن که ادب هدایت‌گری انسان‌ها را در این قرار داده که باید به نحو محو و اثبات باشد و باید همه حوادث از قبل قابل پیش‌بینی و محتوم و معلوم نباشد و برخی به نحوی خلاف پیش‌بینی‌ها رخ بدهد، من هم بر همین منوال عمل می‌کنم و همه چیز را به همه کس نمی‌گویم. حالا اگر برخی مطالب را برای عدّه‌ای از شاگردان خود گفته‌اند به این علّت بوده که آنان دچار سوء برداشت نمی‌شده‌اند. پس این ممکن است که فرد نسبت به حوادث گذشته، حال و آینده با خبر شود؛ امّا سیره معصومان(ع) بر این نبوده ?ه آن را برای همه نقل کنند. مردم آن دوران حتّی در جواب سؤال«سلونی قبل ان تفقدونی» حضرت علی(ع) چیزی بیش از سطح فهم خود نمی‌پرسیدند. شاخص اصلی همان هدایت‌گری است.

حضرت علی(ع) چه در عالم انسان‌ها و چه در عالم جنّ این دست معارف خود را تنها به آنانی ارائه می‌کردند که در مسیر هدایت‌گری آنها خللی ایجاد نشود. در قرآن آمده که هاروت و ماروت دو مَلَک بودند که سحر را به شرطی به مردم می‌آموختند که از آن سوء استفاده نکنند؛ ولی مردم سوء استفاده کردند، به عبارت دیگر می‌توان تصوّر کرد، حتّی اگر علمی منشأیی الهی داشته باشد، ولی ممکن است باز هم مورد سوء استفاده قرار گرفته و در مسیری غیر الهی از آن استفاده شود و سبب ابتلا باشد؛ امّا نظامات معصوم مطلق با نظام بقیه تفاوت دارد و سراغ نداریم کسی را که از این نوع معارف علوی سوء استفاده کرده باشد و ایشان هیچ استعدادی را نمی‌گذارند ضایع شود. در جنگ نهروان نقل شده حضرت کسانی را می‌کشتند که در نسلشان هیچ مؤمنی?وجود نداشته باشد و اگر هم بنا بود بقیه کشته شوند و واجب القتل بودند، به دست غیرایشان کشته می‌شدند و خودشان آنها را نمی‌کشتند. هرچند ضلالت و گمراهی با ظهور معصوم به کمال می‌رسد؛ امّا کسی با معصوم دچار ضلالت و شقاوت نمی‌شود؛ مثلاً ابولهب در برابر رسول خدا(ص) شقاوتش تام شد؛ امّا کسی از معارف ایشان گمراه نشد. حضرت علی(ع) هم تنها به کسانی این نوع معارف خود را می‌آموختند که دچار شقاوت نشود.

یک نکته را هم فراموش نکنیم که گروه‌اندکی از جنّیان می‌توانند پیش‌گویی کنند و خیلی عمیق و طولانی مدّت نمی‌توانند در گذشته و آینده حرکت کنند و ببینند؛ ‌یعنی سعه وجودی زیادی ندارند.

  • آیا این قدرت‌ها و دانش‌های خارق العادّه می‌تواند نشانه حقّانیت یک نفر باشد؟

همان طور که ضمن پاسخ پرسش‌های قبل عرض کردم و مشخّص شد؛ هرگز. حتّی مطلب عجیبی از قرآن برای شما نقل کنم که در آیه ۱۷۵ سوره «اعراف» درباره بلعم باعورا این تعبیر آمده که «آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ؛ ما آیات خود را به او دادیم» و در برخی از روایات آمده که او حروفی از اسم اعظم را می‌دانست و می‌دانیم که اینها از علوم و داشته‌های حصولی نیست و حتماً باید با عنایت به دست آورده شود. خیلی عجیب است. قرآن می‌فرماید: او خودش را منسلخ کرد. انسلاخ و سلّاخی برای پوست به کار می‌رود که پوست یک نفر را بکنند و این با لباس در آوردن (انخلاع) متفاوت است؛ یعنی او خودش را از این آیات که خیلی به او نزدیک بود و با گوشت و پوستش عجین شده بود، کند. کار بلعم باعورا به آنجا می‌رسد که از مستجاب‌الدّعوه بودنش در برابر موسی(ع) می‌خواهد استفاده کند و برای نابودی موسی(ع) به درگاه خدا دعا کند! در طرف مقابل هم قارون و ساحران در برابر موسی(ع) را می‌بینیم که چنین قدرت‌هایی داشتند. اینها سبب عبرت است که ما می‌توانیم حتّی عالم، عامل و بزرگی داشته باشیم که تا این حد همانند بلعم باعورا پیش رفته باشد؛ امّا زمانی در برابر خدا بایستد. این ابتلاء است. نباید به هیچ کس جز معصوم(ع) به طور مطلق دل بست؛ حتّی اگر اِخبار غیبی و استجابت دعوت و… داشته باشد. این درباره انسان‌هاست و اگر کسی با جنّ‌ها رابطه برقرار کرد که باید به طریق اولی? این نکته را مدّ نظر داشته باشد.

مطلب ظریفی را هم به اجمال عرض کنم که بسیاری از اِخبارها و روابط جنّی را انسان گمان می‌کند از ناحیه خودش است و غریبه را نمی‌بیند چون در نظام تجرّد سُفلی? است و در نظام بدنی نیست. من و شما که مقابل هم نشسته‌ایم، معلوم است که دو نفریم؛ امّا در رابطه با جنّ، انسان مطالب را از درون خود می‌بیند، نه بیرون و جدایی احساس نمی‌کند و همین باعث می‌شود که احساس قدرت بکند و غریبه‌ای را نمی‌بیند که نسبت به او حسّاس شود و موضع بگیرد؛ به طور مثال در یک پیوند ساده اعضا برای اینکه بدن آن را رد نکند، مجبورند تا چند وقتی با یک سری داروها و آمپول‌ها، سیستم دفاعی بدن را ضعیف کنند تا عضو تازه وارد را پس نزند و به او حمله نکند. وقتی شما یک حرف را از دیگری می‌شنوید، در ابتدا یک حال? دفاعی نسبت به آن دارید و در قبول آن مقاومت می‌کنید؛ امّا همان مطلب اگر به ذهن خودتان خطور کند، دیگر مقاومت نمی‌کنید. عمده تصرّفات شیاطین و جنّ از درون و از راه خطورات است که فرد در برابر آن مقاومت نمی‌کند. این یکی از مطالب عظیم است که اگر باز شود، می‌فهمیم که چقدر تصوّر اوّلیه ما از جنّ و شیطان غلط است. البتّه در جانب مَلَکی هم همین طور است و ممکن است ملکی مطلبی به من القا کند و من تصوّر کنم آن مطلب از خودم است و دچار عجب و غرور شوم.

  • با در نظر گرفتن مصادیق معاصر و به خصوص زنده مدّعیان معنویّت و مهدویّت اگر مطلبی باقی مانده بفرمایید.

درباره اکثر آنها این مطالب و به خصوص مطلب آخر کاملاً صدق می‌کند که اینها خطورات جنّی و حتّی مَلَکی را که نتیجه یک عملشان بوده از خودشان می‌دیده‌اند و با عجب و غرور دچار خودبرتربینی می‌شوند. علّامه حسن زاده می‌فرمودند: واردات غیبی خیلی خوش‌نشین هستند. اگر ذرّه‌ای پلیدی و کدورت وجود داشته باشد، اینها می‌روند. بعضی این‌قدر اشتغالشان به غیر زیاد است که آمدن و رفتن این خطورات را حتّی متوجّه هم نمی‌شوند. اگر کسی حواسش جمع باشد، این را می‌فهمد و می‌گیرد. به یاد داشته باشیم:
ای بسا ابلیس آدم رو که هست
پس به هر دستی نباید داد دست

آیت الله بهجت(ره) می‌فرمودند: شیطان هیچ وقت نمی‌آید انسان را با بدی به سمت خود جذب کند؛ یعنی هیچ وقت به یک مؤمن نمی‌گوید بیا مثلاً شراب بخور؛ بلکه در روایات داریم ممکن است به یک فرد اهل عبادت این طور تلقین کند که بیشتر عبادت کن یا وقتی تصمیم به استمرار در انجام عملی صحیح را داشته باشید، شیطان یک عمل بزرگ‌تر و بهتر را پیش روی شما قرار می‌دهد تا از این عمل کوچک و دائمی دست بردارید، چون می‌داند این عمل کوچک دوامش توانش است و یک عمل کوچک ملکه شده خیلی برای شیطان سنگین است. برای همین در روایات آمده «قلیل یدوم خیر من کثیر لایدوم؛ عمل کم با دوام از عمل زیاد بی‌دوام بهتر است.» باید عمل کوچک را حفظ کنیم و به بزرگ‌تر دست بزنیم؛ ولی شیطان به ما القا می‌کند که عمل کوچک را به بهانه بزرگ‌تر کنار بگذاریم. عمل هر چقدر هم که بزرگ باشد وقتی دوام نداشته باشد، اثرش زودگذر و آنی است. به تعبیر آیت الله بهجت(ره)، شیاطین غالباً انسان‌ها را از راه کمالات گول زده‌اند. بنابراین انسان در جاهایی که دنبال کمال است، خیلی باید مراقب باشد و در اینجاها ملاک معصوم(ع) است. اگر کسی ملاک دستش نیست، باید دستش را در دست کسی بگذارد که ملاک را دارد والّا قطعاً دچار انحراف می‌شود. برای همین است که توصیه می‌کنند از راه عمومی‌بروید؛ مگر اینکه انسان توان و قدرتی پیدا کند که معیار دستش بیاید. می‌گویند از طریق عمومی و راهی را که همه می‌روند، بروید. نگویید من خاصّم. هزاران هزار از آنها که از مسیر اصلی و عمومی‌به این شکل خارج شده‌اند، از دست رفته‌اند و به ندرت و آن هم با عنایات خاصّ الهی نجا? یافته‌اند. پس سعی کنیم که در طریق عمومی‌برویم؛ ولی همان را قوی و عمقی کنیم. همه در نماز جماعت که یک طریق عمومی است، شرکت می‌کنند؛ ولی نماز جماعت رسول خدا(ص) تا عرش بالا می‌رود و معراج تمام سماوات است و نماز مأمومان ایشان نمازی عادی بوده است و در زمین حرکت می‌کرده‌اند. عمق کار متفاوت می‌شود، نه نحوه آن. در صورتی که ما برای ارتقای روح خود، دنبال تغییر نحوه‌ایم نه عمق! باید بدانیم که نحوه کار برای افرد خاص با داشتن معیار و یقین و حفظ خطّ عمومی، یک تکلیف مضاعف و مخصوص پیدا می‌شود نه اینکه تکلیف عمومی را رها کنید. با استفاده از تجربیات گذشته برای اینکه دچار انحراف و گمراهی نشویم، لازم است در طریق عمومی حرکت کنیم و به آن عمق بدهیم. ببینید مرحوم آیت الله قاضی فرموده بودند: اگر کسی نماز اوّل وقتش را ترک نکرد ضمانت می‌کنم فلان ابواب برای او باز شود. این طریق عمومی درست و مطابق قاعده است. کسانی نجات یافته‌اند که طریق عمومی خود را تقویت کرده‌اند و اگر کسی خواست به طریق خاص قدم بگذارد، معمولاً همانند گوسفندی که از گلّه جدا شده به راحتی طعمه گرگ می‌شود. شیطان وقتی بخواهد یکی را گمراه کند، اوّل ما را جدا می‌کند که تو خاصّی و آرام آرام دور و برش را خالی می‌کند و بعد یک دفعه او را شکار می‌کند. پس اگر دیدید دارید خاص می‌شوید، معنایش اینست که دارید شکار می‌شوید؛ در صورتی که خودتان فکر می‌کنید دارید از همه جلو می‌افتید؛ مثل افرادی که همراه بقیه به کوه می‌روند؛ ولی برای اینکه سریع‌تر به قلّه برسند، خودشان را از بقیه جدا می‌کنند و سر از راه‌هایی در می‌آورند که نهایتاً او را به ته درّه بیندازد.

باید خیلی مراقب باشیم که راه عمومی و در عین حال عمقی را از دست ندهیم. معیار هم معصومان(ع) هستند که هم آنهایی که عقب مانده‌اند، باید خودشان را به ایشان برسانند و هم آنهایی که جلو رفته‌اند برگردند (الیهم یفیء الغالی و بهم یلحق التالی). راه، حرکت کردن پشت پرچم است نه جلو زدن. یکی در این زمان معراج کون و مکان را سیر می‌کند و یکی هم از اینجایی که هست، فراتر نمی‌رود. با این حال همه آنها که چه پشت سر امام حرکت می‌کنند، چه در آسمان سیر کند چه در زمین، همه نجات پیدا می‌کنند؛ ولی آنکه جدا می‌شود و عقب یا جلو می‌افتد? اینها همه طعمه گرگ خواهند شد. هر افراطی به دنبالش تفریط است.

ماهنامه موعود شماره ۱۲۳

پی‌نوشت‌ها:
۱. ر.ک: سوره ص (۳۸)، آیه ۳۷.
۲. ر. ک: سوره سبأ(۳۴)، آیه ۱۴.
۳. ر.ک: سوره کهف (۱۸)، آیه ۵۰.
۴. ر.ک: سوره اعراف (۷)، آیه ۱۲.
۵. ر.ک: سوره جن (۷۲)، آیات ۸ ـ ۱۰.
۶. مس: از جمله حواس انسانی است که شیطان به وسیله‌تمایلات و احساسات درونی با انسان تماس می‌گیرد، ‌بدین طریق که خاطرات ناپسند را القاء‌نموده و خوی نکوهیده‌ای را در انسانی تقویت می‌نماید. اشاره‌ای است به آیه ۲۷۵ سوره بقره.
۷. در بیان عرفای اسلامی، انسان جامع جمیع اسماء و صفات خداست و با نگرش به درون می‌تواند به همه حقایق دست یابد. در نگاه اوّلیه آنها را می‌توان اجمالی (در اصطلاح:‌خلاصه و اندماج) دریافت و با غور و عمق یافتن می‌توان به کشف تفصیلی و شناخت جزئیات (در اصطلاح: انفکاک) دست پیدا کرد.
۸. ر. ک: سوره نمل (۲۷)، آیات ۳۸ ـ ۴۰.
۹. ر.ک: همان، آیه ۴۰.
۱۰. انخلاع: فاصله گرفتن از تعلّقات بدن است که سالک مسیر الهی پس از آن به مقامات بعدی دست پیدا می‌کند.
۱۱. سوره رعد (۱۳)، آیه ۳۹.

همچنین ببینید

ازدواج با محارم (مثل دختر، خواهر، عمه و …)

همان طور که می‌دانید، بهائیت مانند سایر ادیان، یک دین یا حتی مکتب نیست که پرسیده شود در کجای کتاب اقدس فلان حکم یا قانون آمده است؟ چنان چه ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *