نگرش صحیح به آنچه در عاشورای حسینی اتفاق افتاد منشأ خیرات و برکات فراوانی بوده و در حوزه های مختلف زندگی انسان اثر گذار است. اگر انسان حقیقت را به درستی بفهمد آثاری فراوان از آن فهم در حوزه ی رفتاری او ساری و جاری خواهد شد.
نگرش صحیح به آنچه در عاشورای حسینی اتفاق افتاد منشأ خیرات و برکات فراوانی بوده و در حوزه های مختلف زندگی انسان اثر گذار است. اگر انسان حقیقت را به درستی بفهمد آثاری فراوان از آن فهم در حوزه ی رفتاری او ساری و جاری خواهد شد.
شهادت حسین بن علی (علیه السلام) و اهل بیت و یارانش، همه می توانند در زندگی انسان منشأ اثر باشد؛ البته اگر انسان در مواجهه با این واقعه به دنبال عمق آن بگردد. به هر میزان که انسان در مواجهه با این مسئله عمیق شود، آثار حاصل از آن نیز بر زندگی اش عمیق تر خواهد شد و این مسئله محدود به حدّی نیست! هر چقدر انسان از نظر معنوی و روحی رشد کند در مواجهه با این واقعه پیام هایی عمیق تر را دریافت خواهد نمود.
حرکت حسین بن علی (علیه السلام) در اوج معرفت به پروردگارش شکل گرفت. (۱) او در اوج عبودیت جانش را هدیه نمود (۲) لذا الگوگیری از حرکت او نیز تنها در مسیر عبودیت حق ممکن است.
حسین بن علی (علیه السلام) در عاشورا نقش ویژه و منحصر به فردی بر عالم زد که تا قیام قیامت می توان از آن درس گرفت. نقش او با عنایت حق جاودانه شد و ثارالله گشت.
حسین بن علی (علیه السلام) به عالمیان آموخت که اگر می خواهید جاودان شوید و از شما جز نامیبر سنگ باقی نماند، در بندگی خدا اوج بگیرد. (۳) او درس عبودیت را به زیباترین صورت ترسیم نمود.
حوزه ی عبودیت پروردگار حوزه ای فراگیر است که تمام عرصه های زندگی انسان را در بر میگیرد حسین بن علی (علیه اسلام) این فراگیری را نشان داد. بنده ی خدا تمام حوزه های زندگی اش را سجاده ی خدا می داند و فرصت ارائه عبودیت. (۴)
او هنگام عبادت خدا بنده است و هنگام انجام امور خانوادگی و اجتماعی نیز بنده است.
حسین بن علی (علیه السلام) با ظرافتی خاص نشان داد که چگونه حرکت اجتماعی تو سجاده ی عشق و عبادتت میشود، اگر بنده ی خدا باشی و ذاکر حق!
کنیه ی او اباعبدالله است، شاید یکی از عمیق ترین پیام های حرکت حسین بن علی (علیه السلام) در همین مسئله باشد و شاید بتوان گفت که هر مسئله ی دیگری درباره ی با حرکت او و در ذیل این مطلب ایجاد میشود.
حسین بن علی (علیه السلام) این حرکت را معنا کرد و به صورت های مختلف جلوه گر ساخت. او (سلام الله علیها) نشان داد که بنده ی خدا زیرک و با هوش است و حرکت های اطرافش را می فهمد و تشخیص می دهد که کدام حرکت مانعی در مسیر عبودیت حق ایجاد میکند. لذا در صدد مانع زدایی بر می آید.
بنده خدا مانع زدایی را وظیفه ی خود می داند
بنده ی خدا نمی تواند تحمل کند که در مسیر بندگی حق مانع باشد به گونه ای که خودش و دیگران از حرکت باز بمانند و نتوانند در این مسیر حرکت کنند و گام بردارند لذا مانع زدایی را وظیفه ی خود می داند. (۵)
این مسئله را نیز باید روشن نمود که حقیقت مانع زدایی لطف و محبت بنده ی خدا به مولایش و رهروان مسیر بندگی حق است. انسانی که حقیقتاً بنده ی خدا شود نسبت به انسان های دیگر محبت پیدا میکند و نمی تواند تحمل کند که دیگران در ورطه ی گمراهی و ضلالت غوطه ور باشند و او کاری نکند! از این رو حتی اگر لازم باشد از خورد و خوراک و استراحتش میکاهد و با تمام وجود در مسیر احیاگری بندگان خدا کوشش میکند و اگر در راه احیای گری متوجه مانعی باشد با برنامه ریزی مانع را از مسیر حق می زداید و در انجام هر آنچه از دستش بر می آید کوتاهی نمیکند!
امر به معروف و نهی از منکر مانع زدایی از مسیر بندگی خداست
حسین بن علی (ع) به منظور احیاگری امت زمانش، بلکه بهتر است بگوییم برای احیاگری انسان های حقیقت جو در هر عصر و زمانی تا قیامت راه را شناخت و مانع های مسیر را دریافت و در راه زدایش موانع کوشید. او خود معرفی می نماید که قیام من به دلیل امر به معروف و نهی از منکر و احیاء سیره ی پدرم و جدم است. (۶) حساسیت نسبت به امر هدایت دیگران، کاری است که اباعبدالله الحسین به زیباترین صورت محقق فرمود و از قیمتی ترین مایملک خود در راه مانع زدایی طریق هدایت گذاشت.
امام (علیه السلام) به صورت های دیگر نیز مانع زدایی فرمودهاند؛ امر به معروف و نهی از منکر (۷) تنها یک صورت از مانع زدایی ایشان است، علاوه بر آن امام (ع) در مقاطع مختلف زندگی خویش به معرفی خود و جایگاه خاندانشان و انتسابشان به حقیقت پرداختند. (۸)
معرفی حقیقت آنچنان که هست خود نوعی مانع زدایی است
باید از چهره ی حقیقت ابهام زدایی نمود. نباید حسینیان و عاشورائیان اجازه دهند که چهره ی دین مبهم بماند؛ ایشان باید همیشه به دنبال روشن نمودن حقایق دین باشند. به این معنا که؛ به یغما برندگان هدایت که دست نشانده های شیطان اند در میان آدمیان، اجازه ندهند تا با تسویلات باطل، حقایق دین را به غیر از آنچه هست نشان دهند. این وظیفه ی عالم دینی است، او که در مکتب اهل بیت (علیهم السلام) تربیت شده است، نباید بگذارد تا غباری بر چهره ی دعوت های الهی نبی مکرم اسلام بنشیند. بخشی مهم از احیاء گری دین این است؛ یعنی، نیازسنجی، مخاطب شناسی، و تبیین آموزه های دین بنابر مقتضیات و نیازهای روز. (۹)
حسین بن علی (علیه السلام) الگوی دینداری و دین مداری، زنده شدن و زندن گرداندن دیگران را آموخت. منتظر مهدی (عج) باید این الگوها را بشناسد و به کار بندد.
مخاطبان حرکت حسین بن علی (ع) مخالفان امر هدایت و احیاگری اند و پیروان مکتب او دغدغه ی هدایت و احیاء قلوب را دارند. حسین بن علی (ع) راهش را آموخت.
خود بنده ی خدا باشید و دیگران را به بندگی خدا بخوانید. خود دین را بشناسید و به دیگران نیز بشناسانید.
منتظر مهدی (عج) باید در سرلوحه ی فرهنگ انتظار عبودیت حق را قرار دهد.
حسین بن علی بندگی حق را ترسیم کرد و در حوزه های مختلف آن را معنا نمود، (۱۰) منتظر مهدی (عج) نیز باید چنین باشد. اینجا بزنگاه و همان نقطه ی حساس مسئله است. زیرا در ترسیم بندگی آن هم در حوزه های مختلف زندگی است که انسان امروزی مشکل دارد. چرا که کارش، تحصیلش، خانواده اش و تحقیقش و… همه و همه را در کنار بندگی حق میبیند! نه در جهت و نه بر محوریت حق و این چنین است که از فرهنگ حسینی فاصله میگیرد و با فرهنگ انتظار تربیت نمیشود.
مهدی (عج) نیز مانند جدش حسین (علیه السلام) راهبر زمانش و احیاگر و هادی مطلق دوران است. او نیز در سرلوحه ی کارهایش عبودیت حق را قرار داد و در تمام عرصه های زندگی بندگی خدا را می جوید. (۱۱) الگوی او نیز برای منتظرانش الگوی حسینی است.
قیام حسین و انتظار مهدی یک سو دارد. هر دو به یک جهت می روند و به صورتی مشترک غبار از چهره ی حقیقت می زدایند، هر دو به دنبال احیاگری اند و به دنبال زنده کردن پیام محمد (ص) که همان پیام خداست. هر دو دلسوزانه و مشفقانه مانع زدایی میکنند و به دنبال شکوفا کردن فطرت توحیدی انسان هایند.
به راستی چه کسانی به حسین بن علی (ع) لبیک گفتند و دعوت او را اجابت کردند؟
خصوصیات ایشان چگونه بود؟ در ایشان چه ویژگی ای ایجاد شده بود که دعوت حسین (ع) را شنیدند؟ و آن ها که به حسین پشت کرده بودند چه نداشتند که این توفیق را از دست دادند؟
اگر به مسئله خوب دقت کنیم در مییابیم که تمامی افرادی که در خیل یاران حسین (ع) درآمدند و در رکاب او جنگیدند به دنبال بندگی پروردگار بودند. (۱۲) آنها دعوت قرآن مبنی بر«لا تشرکوا به شیئا» (نسا/۳۶) را دریافته و به دنبال رضایت پروردگارخویش بودند.
امکان ندارد انسان حقیقتاً به دنبال بندگی پروردگار باشد و پیام امام زمانش را بشنود و در مقابل سکوت کند یا درخواست یاری وی را رد کند. خیر! این عمل با جوهره عبودیت ناسازگار است!عبودیت حقیقی پروردگار راه شناسی و راهبرشناسی را در خود دارد. (۱۳)
خصیصه دیگر اینان، این است که راه و راهبر را شناخته بودند. می دانستند مسیر بندگی حق کدام است و راه و راهبر کیست؟ رهروی در ایشان ایجاد شده بود؛ حسین بن علی (علیه السلام) را به عنوان راهبر معصوم زمانشان میشناختند و خود رهرو او بودند. (۱۴) این خصیصه نیز الهام بخش خصوصیت دیگری در منتظران مهدی (عج) است.
یقیناً مهدی (عج) نیز فرزند حسین (ع) است و یقیناً او که راهبر زمانش است رهروانی می طلبد که در مسیر بندگی حق گام بردارند و راه و راهبر بشناسند و دعوت او را لبیک گویند.
ویژگی بارز یاران حسین بن علی (ع) حرف شنوی ایشان از امامشان بود؛ تبعیت بی چون و چرا، این معنای شیعه بودن است. پیروِ حقیقی از امام معصوم زمانش اطاعت بی چون و چرا دارد. (۱۵) سرّ این مسئله این است که پیرو حقیقی، امام زمانش را وصی رسول خدا می داند و همچنانکه خداوند در حق رسولش (ص) فرمود: «ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» (حشر/۷) در حق وصی او نیز چنین است. ماهیت دعوت این دو یکی است، وصی رسول به همان حقیقتی می خواند که رسول (ص) خوانده است. پس اگر اطاعت از رسول بی چون و چراست اطاعت از او که دعوتش همان دعوت رسول است نیز باید بی چون و چرا باشد.
یاران مهدی (عج) نیز بایستی چنین باشند، منتظران حقیقی باید نسبت به امام زمانشان اطاعت بی چون و چرا داشته باشند. ممکن است سؤال شود حکم این مطلب در زمان غیبت چگونه است؟ حال که ما به دعوت او دسترسی نداریم و نمی دانیم دقیقاً از ما چه می خواهد تا آن کنیم تکلیفمان چیست؟
در پاسخ به این سؤال ها میگوییم که: دعوت او همان دعوت اوصیای پیشین رسول خداست، دعوت او، دعوت جدش امیرالمؤمنین علی (ع) است که آن هم دعوت رسول خداست و همان دعوت خداوند یاری تعالی است.
مهدی (عج) به چیزی غیر از آنچه پیامبر (ص) خواندند نمی خواند. پس اگر منتظر خود را ملتزم به اجابت دعوت پیامبر اکرم (ص) نماید و وظیفه مدارانه به دنبال انجام حدود الهی و شرعی خویش باشد دعوت مهدی (عج) را در این زمینه پاسخ گفته است.
ویژگی دیگر یاران اباعبدالله، عشق به امام زمانشان بود. (۱۶) مراد از عشق در اینجا حب کثیر است، حبی که به واسطه ی شدت آن عاشق دیگر خود را نمیبیند و همه معشوق میشود. این عشق به امام زمان در سایه ی عشق به پروردگار ایجاد میشود، چرا که عاشق دریافته است؛ امام زمانش، راهبر راه معشوق حقیقی عالم است و به سوی پروردگار راهنمایی می نماید و نیک می داند که امام، به خود نمی خواند و به خدا می خواند (۱۷) و همچنین دریافته است که امام (ع) به خوبی راه را از چاه باز میشناسد و به راه و میان برها و پرتگاه های آن آشنا است؛ زیرا معصوم است و وصی نبی (ص)، پس هر آنچه باید یک راهبر برای هدایت امت داشته باشد او داراست. لذا پیرو حقیقی دلباخته امامش است که احیاگر قلب اوست و راهنمای مسیر وصل و قرب او به پروردگار.
منتظران مهدی (عج) نیز باید چنین باشند. عشق به امام زمان در زمان غیبت صورت متفاوتی پیدا نمیکند و همان است که پیروان و عاشقان حسین (ع) در روز عاشورا داشتند. عاشقان امام زمان نیز همان میکنند که آنان کردند؛ مهیای خدمت اند؛ آماده ی ایثار و گذشت اند؛ منتظر شنیدن فرمان امام اند و در تمام دوران انتظار آنچنان میکنند که با شالوده ی عشق سازگار باشد.
کربلا صحنه ی نبرد عشق بود؛ عاشوراییان به چشم دیدند آنچه دیگران نفهمیده بودند! آنان با بال عشق به قله ی قرب رسیدند. عشق به امام زمان انسان را به عشق خدا رهنمون میکند؛ ابزار سنجش عشق خدا بی قراری نیست! بلکه، پرکاری و پرتلاشی و دقت و تقواست. هر قدر انسان عاشق تر شود، دقتش در بندگی بالاتر می رود.
عاشق پروردگار بی قرار وصل است، اما بی قراری اش او را به بی توجهی به محیط و وظایفش نمی خواند. بی قرار خداوند، قرارش در احیاگری و دعوت به حق است، چون معشوقش چنین می طلبد، عاشق خدا، معشوقش را تنها برای خود نمی خواهد؛ عشق حقیقی این چنین است، عاشقان خدا، معشوقشان را معرفی میکنند و دیگران را نیز به او می خوانند اما عاشقان فریب خورده، معشوق را برای خود می خواهند و بس!
حسین (علیه السلام) عاشق خدا بود و در حرکتش عشق به خدا را ترسیم کرد.
منتظران
مهدی نیز، باید عشق به امام زمانشان را از یاران حسین (علیه السلام) بیاموزند.
مسئولیت شناسی و وظیفه مداری با عشق به امام زمان (عج) سازگار است. عاشقان حسین (ع) پرجنب و جوش بودند و بر یاغیان زمان شوریدند، سکوت را نپسندیدند و در راه مانع زدایی طریق قرب به پروردگار را از هیچ کاری دریغ نکردند. (۱۸) منتظران نیز باید چنین باشند.
ناامیدی، سیره ی منتظران نیست. جنب و جوش، برنامه ریزی و خدمتگزاری ایشان زاییده ی عشق به امام زمانشان است؛ و ابداً یأس و سکون را به خود راه نمی دهند.
خصوصیت دیگر یاران حسین بن علی (علیه السلام) سبقت جویی در خدمتگزاری به امامشان بود ایشان برای نمایش عشق و محبتشان و صورت عملی آن یعنی خدمتگزاری به امام از یکدیگر سبقت میگرفتند. (۱۹) آن ها قدر را می دانستند و فرصت شناس بودند.
منتظران حقیقی از این رفتار عاشوراییان الگوی عملی مییابند اینک نیز چنین است، منتظران مهدی (عج) نیز باید گوی سبقت را در خدمتگزاری به امام از یکدیگر بربایند یعنی خدمتگزار دین باشند که خدمتگزاری به دین، خدمتگزاری به امام است.
سختی ها عامل پیمان شکنی نشد، وعده های دشمن ایشان را نفریفت. (۲۰) یاران حسین بن علی (ع) به امامشان وفادار بودند و لحظه ای از یاری او دست نکشیدند و او را تنها نگذاشتند؛ حتی در سخت ترین و بحرانی ترین اوضاع! (۲۱) این الگویی بسیار کاربردی برای منتظران است.
شهادت طلبی اوج بندگی خداست. انسان ها به میزانی که در مسیر قرب به پروردگار پیش می روند، عشقشان به شهادت بیشتر میشود. طلب شهادت تنها برای انسان هایی ممکن است که در طریق بندگی خدا حرکت میکنند. در حقیقت شهادت، صورت مرگ بندگان خدا و گونه ی مرگ طالبان وصل اوست.
به بیان دیگر انسان به میزانی که در مسیر حقیقت گام برمی دارد عبودیت در او تقویت میشود و هر اندازه عبودیت در آدمی قوت یابد محبت به خداوند در وجود او شدت خواهد گرفت؛ این سرّ بندگی است. انسان در مسیر بندگی عاشق میشود و اوج عشق طلب شهادت است. پس در مسیر عبودیت حرکت کردن در مسیر عشق رفتن است و در طریق عشق رفتن در مسیر شهادت گام برداشتن است. (۲۲)
اباعبدالله الحسین (ع) گوی سبقت را در عشق ورزی ربود و در شهادت طلبی اسوه بی بدیل گشت. (۲۳) یاران او نیز چنین گشتند. (۲۴) منتظران مهدی نیز شهادت طلب میشوند، زیرا ایشان نیز در مسیر بندگی حق حرکت میکنند.
مگر میشود بنده ی خدا و پیرو امام نسبت به پیروان دیگر بخل بورزد و حسادت داشته باشد؟!
مگر میشود پیرو امام مانع رشد و شکوفایی پیروان دیگر گردد؟!
مگر میشود پیرو امام معصوم به محب و پیرو امامش بی اعتنایی و بی مهری کند؟!
اگر چنین کرد یقیناً پیرو حقیقی نیست! از دیگر خصوصیات یاران حسین بن علی (ع) بروز محبت و مهرورزی ایشان نسبت به یکدیگر است. (۲۵) این خصوصیت عاشوراییان الهام بخش الگوی دیگری برای منتظران مهدی (عج) است.
از جمله ویژگی های عاشوراییان، حماسه آفرینی ایشان بود. شجاعت بی بدیلشان که برخاسته از عشق بی نظریشان به خداوند و امام زمانشان بود. (۲۶)
موحدان شجاع اند، دلهره و ترس، ناشی از عدم اطمینان به پروردگار است. مؤمنان به حمایت پروردگار از موحدان اطمینان دارند. این اطمینان حقیقی منشأ ظهور و بروز شجاعت در انسان میشود. عاشوراییان در اوج عشق و بندگی به پروردگار بودند، از این رو در حماسه آفرینی آن چنان نقش آفرینی کردند.
منتظران مهدی (عج) نیز باید شجاع باشند و از انجام کار صحیح نهراسند، به پروردگار امید داشته باشند و به پیش روند.
۳. نتیجه:
اینکه انسان چگونه می تواند از سیره ی اهل بیت (علیهم السلام) الگوی زندگی بگیرد مسئله ای مهم است، معمولاً شیعیان می اندیشند که این امر ناشدنی است. زیرا ایشان معصوم بودند و ما انسان های معمولی چگونه می توانیم از انسان معصوم الگو بگیریم؟ اشتباه اصلی همین جاست! و این طرز فکر در اتصال راهبر و رهرو خلل ایجاد میکند. راهروان امامان معصوم (علیهم السلام) می توانند از ایشان الگوی زندگی بگیرند و براساس آن تربیت شوند. این شیوه ی تربیتی، مطمئن ترین، مورد دسترس ترین و کامل ترین و منسجم ترین شیوه تربیت و رشد انسان است. این الگوهای کامل به انسان اطمینان میبخشند و در تمام عرصه های زندگی او نقش های توحیدی را معنا میکنند.
رهروان از راهبران معصوم درس زندگی می آموزند و از ایشان تبعیت میکنند؛ تبعیت، کاری است که شیعه ی آل البیت (علیهم السلام) انجام می دهد و در این تبعیت است که به رشد و شکوفایی می رسد.
انسان در این الگوگیری است که می آموزد چگونه تربیت شود و چگونه به جایی برسد که خداوند از او راضی گردد. این کاری است که سیره ی اهل بیت (ع) با انسان میکند. (نگاه کنید به نمودار ۱ و ۲)
آنچه در این مقاله به آن پرداخته شد، خصوصیاتی چند از یاران حسین بن علی (علیه السلام) بود که در ایجاد رفتار منتظران مهدی (عج) نقش آفرین است. آشنایی با این خصوصیات و اتصاف به آن ها، انسان منتظر را حسینی میکند. یقیناً منتظران مهدی، حسینی اند. (۲۷)
والسلام علی من اتبع الهدی
نمودارد شماره ی ۱: الگوهای حسینی (ع) در شکل گیری انتظار مهدوی
یاران ابا عبدالله (ع) به دنبال بندگی پروردگار بودند، امکان ندارد انسان حقیقتاً به دنبال بندگی پروردگار باشد و پیام امام زمانش را بشنود و در مقابل سکوت کند یا درخواست یاری وی را رد کند.
««« (الگوی بندگی خدا)
رهروی در یاران حسین (علیه السلام) ایجاد شده بود؛ آنان حسین بن علی را به عنوان راهبر معصوم زمانشان میشناختند و خود رهرو او بودند.
««« (الگوی راه شناشی و راهبر شناسی)
یاران حسین بن علی (ع) از امام زمانشان حرف شنوی و تبعیت بی چون چرا داشتند، این همان معنای شیعه بودن است.
««« (الگوی تبعیت مطلق از امام زمان)
عاشوراییان با بال عشق به قله ی قرب رسیدند. عشق به امام زمان انسان را به عشق خدا رهنمون میکند، ابزار سنجش عشق بی قراری نیست، بلکه پرکاری و پرتلاشی و دقت و تقواست.
««« (الگوی عشق و دلسپردگی به امام زمان)
عاشقان حسین (ع) پر جنب و جوش بودند و بر یاغیان زمان شوریدند؛ سکوت را نپسندیدند و در راه مانع زدایی طریق قرب به پروردگار از هیچ کاری دریغ نکردند.
««« (الگوی مسئولیت شناسی، وظیفه مداری و پرکاری)
یاران اباعبدالله (ع) برای نمایش عشق و محبتشان و صورت عملی آن یعنی خدمتگزاری به امام زمانشان از یکدیگر سبقت میگرفتند؛ آن ها قدر زمان را می دانستند و فرصت شناس بودند.
««« (الگوی سبقت جویی در مسیر خدمتگزاری)
یاران حسین بن علی (ع) به امامشان وفادار بودند، سختی ها عامل پیمان شکنی نشد، وعده های دشمن ایشان را نفریفت و لحظه ای از یاری امام زمانشان دست نکشیدند و او را تنها نگذاشتند.
««« (الگوی وفاداری به امام زمان)
اباعبدالله الحسین (ع) گوی سبقت را در عشق ورزی ربود و در شهادت طلبی اسوه ی بی بدیل گشت. یاران او نیز چنین گشتند. انسان در مسیر بندگی عاشق میشود و اوج عشق، طلب شهادت است.
««« (الگوی شهادت طلبی)
یاران حسین (ع) مظهر مهرورزی و محب پیروان امامشان بودند و این محبت را بروز می دادند. مگر میشود بنده ی خدا و پیرو امام نسبت به پیروان دیگر بخل بورزد و حسادت داشته باشد؟!
««« (الگوی مهرورزی و محبت)
عاشوراییان به حمایت پروردگار از موحدان اطمینان داشتند و شجاعت بی بدیلشان برخاسته از عشق بی نظیرشان به خداوند و امام زمانشان بود. دلهره و ترس، ناشی از عدم اطمینان به پروردگار است.
««« (الگوی حماسه آفرینی و شجاعت)
پی نوشت ها :
* عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع)
** Analytical – Review.
۱. متی غبت حتی تحتاج الی دلیلٍ یدلّ علیک و متی بَعُدت حتی رقیبا.
:کی (چه وقت)؟ پنهانی که نیازمند برهانی باشی تا بر تو دلالت کند؟ کی دوری تا با آثار به تو رسند؟ کور باد چشمیکه تو را مراقب خود نبیند. (قمی. شیخ عباس، مفاتیح الجنان (دعای عرفه امام حسین (ع)، ص ۶۰۲)
– الهی، ما اقربک منی و ابعدنی عنک: خدایا، چقدر به من نزدیکی و من از تو دورم! (همان)
۲. اللهم انی ارغب و اشهد بالربوبیه لک مقراً بأنک ربی و الیک مرّدی
: پروردگارا من (به شهود جمالت) اشتیاق دارم و به یکتایی ات گواه و به ربوبیتت معترفم و می دانم که تو مربی و پروردگار منی و بازگشت من (پس از مرگ) به سوی توست. (همان)
۳. امام حسین (ع) و اعلموا ان الدنیا حلوها و مرّوها حُلُمٌ، و الانتباه فی الاخره و الفائز من فاز فیها و الشقی من شقی فیها.
: بدانید که زشت و زیبای دنیا چونان خوابدیدنی است که زود میگذرد و بیداری و هوشیاری در روز قیامت است. آن کسی که در آخرت رستگار شد جاودانه است و آن کسی که در روز قیامت به عذاب الهی دچار شد، شقاوت و گرفتاری او جاودانه است. (دشتی، محمد، مجموعه نهج الحیاه) ج ۶، صص ۱۵۷-۱۵۸)
۴. امام حسین (ع): واعلموا ان حوائج الناس الیکم من نعم الله علیکم فلا تمّلوا النعم فتحول نقما
: بدانید! اینکه مردم در نیازهای خود به شما رو می آورند از نعمت های خدا بر شماست پس از نعمت های الهی دلتنگی و (بی حوصلگی) نشان ندهید که به غضب او تبدیل شوند. (پژوهشکده باقرالعلوم (ع)، فرهنگ سخنان امام حسین (ع)، ص ۸۱۵)
۵. امام حسین (ع): کان لا یحلُ لعینٍ مؤمنه تری الله یعصی، فتطرق حتی تغیره
«برای چشم با ایمانی، حلال نیست که ببیند خدا معصیت میشود و او دگر سو را بنگرد، مگر اینکه آن گناه را دگرگون سازد و (و از بین ببرد) (همان، ص ۷۲۲)
۶. امام حسین (ع) در وصیت نامه ی رسمی خویش اعلام کردند: انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و إنما خرجت لطلب الاصلاح فی أمه جدی (ص) اُرید أن امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب. (مجلسی. محمد باقر، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹)
۷. نمونه هایی از امر به معروف و نهی از منکر امام حسین (علیه السلام) عبارت اند از:
۱- خطابه ی امام (ع) و افشاگری ایشان پیرامون؛ چهره ی منافقانه ی معاویه، جنایات یزید، ستم کاری های معاویه و همچنین توصیف چهره ی حقیقی عمرو عاص در مجلسی عمومیکه معاویه به قصد بیعت گرفتن از امام برای یزید ترتیب داده بود. امام (ع) در بخشی از این خطبه خطاب به معاویه می فرمایند:
… و فهمت ما ذکرته عن یزید من اکتماله و سیاسته لامه محمد، ترید ان توهم الناس فی یزید کانک تصف محجوباً او تنعت غائباً او تخبر عما کان مما احتویته بعلم خاص! و قد دلّ یزید من نفسه علی موقع رایه فخذ لیزید فیما اخذ به من استقرائه الکلاب المهارشه عند التحارش و الحمام… و القیان… و ضرب الملاحی و… فما اغناک ان تلقی الله من وزر هذا الخلق باکثر مما انت لاقیه؟
: ای معاویه، آنچه درباره ی کمالات یزید و لیاقت وی برای امت محمد بر شمردی شنیدیم قصد داری طوری به مردم وانمود کنی و که گویا فرد ناشناخته ای را توصیف میکنی، یا فرد غائبی را معرفی میکنی یا از کسی سخن میگویی که گویا تو درباره ی او علم و اطلاع مخصوصی داری، در حالی که یزید ماهیت خود را آشکار کرده و موقعیت (سیاسی و اجتماعی و اخلاقی) خویش را شناسانده است. از یزید آن گونه که هست سخن بگو؛ در آن هنگام که سگ های درنده را به جان هم می اندازد…. از کبوتر بازی ش… از بوالهوسی و عیاشی او بگو…. از خوشگذرانی ش… آیا گناهانی که تاکنون درباره ی این امت بار کرده ای تو را کافی نیست؟
(قتیبیه. ابومحمد، الامامه والسیاسه ج ۱ ص ۱۸۴؛ آملی، سید محسن، اعیان الشیعه ج ۱ ص ۵۸۳؛ امینی، احمد، الغدیر ج ۱۰ ص ۲۴۸ یعقوبی. ابن واضح، تاریخ یعقوبی ج ۲ ص ۲۲۸؛ دشتی. محمد، مجموعه نهج الحیاه، ج ۶، ص ۱۴۰)
۲- سخنرانی حضرت درباره مسائل اخلاقی و سیاسی در خیمه ای در منی دو سال قبل از مرگ معاویه برگزار شد. امام (علیه السلام) به میزان تحرکات سیاسی بنی امیه و شخص معاویه به تبلیغات گسترده ای در مدینه و در سفر حج پرداختند و در منی طرفداران و یاران خود را در خیمه ای جمع کرده و این سخنرانی را سامان دادند. در این خطبه امام (ع) به بیان مسائلی همچون: علل سقوط یهودیان، اهمیت امر به معروف، مسئولیت خواص و بزرگان جامعه، علل نکوهش بزرگان امت اسلامی، علل سقوط امت اسلامی، علل حاکمیت فاسدان بنی امیه، افشای حکومت ظالمانه معاویه و فلسفه و اهداف حکومت اسلامی، پرداختند (ر.ک: دمشقی. ابی الغذاء تحف العقول، ص ۱۶۸؛ مجلسی محمد باقر، بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۷۹، ح ۳۷؛ دشتی محمد.، نهج الحیاه؛ ج ۶، صص ۱۴۶-۱۴۸)
۳- سخنرانی دیگر امام (علیه السلام) در منی، یک سال قبل از مرگ معاویه، در جمع زنان و مردان و یاران بنی هاشم و آن عده از انصار که او و خاندانش را میشناختند انجام گرفت. همچنین در این مجلس از بیش از هفتصد نفر از حاجیان که بیشتر از تابعین بودند دعوت شد. و به افشای سیاست های شیطانی معاویه اشاره گردید. در آنجا امام از حاضران درخواست نمودند تا سخنان ایشان را مکتوب کنند و به دیگران انتقال دهند و از کهنه شدن آن مطالب اعلام خطر کردند! (ر. ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص۱۷۴، دشتی، محمد، مجموعه نهج الحیاه، ج ۶، ص ۱۴۲-۱۴۶)
۴. خطبه امام (ع) در دفاع از ولایت و افشای یزید؛ پس از مرگ معاویه، و در مجلسی که مروان برای بیعت گیری از ایشان با یزید ترتیب داده بود. (ر.ک: ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج ۵، ص ۱۴؛ خوارزمی، مقتل الحسین (ع)، ج ۱، ص ۱۸۴؛ ابن نما حلی، مثیرالاحزان، ص ۲۴، دشتی، محمد، مجموعه نهج الحیاه، ج ۶، ص ۱۵۱)
۵- سخنرانی امام (ع) در مکه، پس از فشار سیاسی یزید و فرماندار او بر ایشان و خبردادن از شهادت خود در سرزمین کربلا با این عبارات که: برای من قتلگاهی معیّن گردیده است که در آنجا فرود خواهد آمد و گویا با چشم خود میبیند که درندگان بیابان ها در سرزمینی در میان نوامیس و کربلا اعضاء مرا قطعه قطعه و شکم های گرسنه خود را سیر میکنند و… هر کس آمادگی دارد تا در راه ما خون خود را بریزد و جان خود را به خدا بسپارد با ما کوچ کند همانا من صبحگاه کوچ خواهم کرد. اگر خدای بزرگ بخواهد (ر. ک: ابن نما حلی، مثیرالاحزان، ص ۴۱؛ سیدبن طاووس، لهوف، ص ۲۶، اربلی، کشف الغمه ج ۲، ص۲۹؛ بحرانی، عوالم، ج ۱۷، ص ۲۱۶، دشتی، محمد مجموعه نهج الحیاه، ج ۶، ص ۱۵۲)
۶- امر به معروف امام (علیه السلام) همیشه به صورت سخنرانی همگانی نبوده است؛ بلکه در مواقع لازم و بنابر شرایط از برخی افراد به نحو خصوصی دعوت می نمودند و ایشان را به معروف می خوانند به عنوان مثال ماجرایی که درباره ی زهیر بن قین نقل شده شاهد براین مطلب است و شرح آن چنین است: جمعی از طایفه ی بنی فزاره و بجیله نقل کردهاند که ما از مکه با زهیر بیرون آمدیم و عقب تر از حسین (ع) راه می پیمودیم تا در بین راه با او مصادف شدیم. ولی چون زهیر نمی خواست با آن حضرت ملاقات کند، هر جا حسین (ع) منزل میکرد، ما با فاصله دورتری از او منزل میکردیم. یکی از روزها، حسین (ع) در محلی اتراق کرد و ما هم مجبور شدیم در همانجا منزل نماییم، هنگامیکه به غذا خورد مشغول بودیم، شخصی جانب حسین (علیه السلام) آمدو گفت: «ای زهیر بن قین! اباعبدالله (ع) مرا پیش تو فرستاده است تا به نزد او آیی» از شنیدن این سخن همه لقمه ها را از دست افکندند و در دریای فکر غوطه ور شدند، مانند کسی که پرنده ای برسرش قرار گرفته است و می خواهد او را بگیرد. همسر زهیر گفت: «سبحان الله! پسر پیغمبر تو را می طلبد و تو نمی روی؟ چه میشود اگر خدمتش برسی و کلامی او را بشنوی؟» زهیر از جا برخاست و به سوی حسین (ع) رفت و پس از لحظه ای با چهره باز و خوشحال بازگشت و دستور داد خیمه های او را کندند و وسایل او را نیز بردند و چادر او را نزدیک خیمه های حسین (ع) بر پانمودند و به زوجه ی خود گفت: من تو را طلاق دادم، زیرا دوست ندارم به خاطر من زحمتی به تو متوجه گردد، من تصمیم دارم با حسین (ع) باشم و تن و جانم را فدای او کنم، سپس اموال و مهریه ی زوجه خویش را پرداخت و او را به پسر عموهایش سپرد تا به خویشاوندانش برسانند. آن زن نزد زهیر رفت و گریه کرد و با او وداع نمود و گفت: خداوند یار و یاور تو باشد و تو را به خوشبختی برساند. ولی از تو تمنا دارم، روز قیامت، نزد جدّ حسین مرا نیز به یاد آوری، پس از آن زهیر به اصحاب خود گفت: هر که مایل است با من بیاید وگرنه این آخرین دیدار ماست. [و این گونه بود که زهیر با دعوت امام (ع) به خیل یاران ایشان پیوست و از سعادت یافتگان شد] (سیدبن طاووس، لهوف، ص ۹۳-۹۵)
۷- نمونه ی دیگر امر به معروف امام حسین (ع) سخنرانی ایشان برای کوفیان، بعد از نماز ظهر در شراف بود؛ همان منطقه ای که سپاه حُر با سپاه امام (ع) روبرو شده و رهگیری آغاز شد، هنگام نماز ظهر امام دستور داد تا اسبان کوفیان را آب دادند و همه برای نماز آماده شدند و دو لشگر به امام حسین (ع) اقتدا کردند، امام (ع) بعد از نماز ظهر به پا خاست و اظهار داشت: ایها الناس، انها معذره الی الله و الی من حضر من المسلمین… ای مردم، این سخنان که میگویم در پیشگاه خدا برای اتمام حجت با شماست… (رک: شیخ مفید، ارشاد، ص ۲۲۴؛ مجلسی، بحاراالانوار ج ۴۴، ص ۳۷۶ آملی، اعیان الشیعه، ج ۱ ص ۵۹۶، دشتی، مجموعه نهج الحیاه، ج ۶، ص ۱۵۴)
۸- سخنرانی در شب عاشورا در جمع اصحاب و یاران خود برای اتمام حجت با ایشان: (ر ک: تاریخ طبری، ج ۳، ص ۳۱۵ و ج ۷ ص ۳۲۱؛ شیخ مفید، ارشاد ص ۲۳۱، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۵۵۹، دشتی، مجموعه نهج الحیاه، ج ۶، ص ۱۵۶)
۹- سفارش یاران به بردباری در روز عاشورا: صبراً بنی الکرام، فما الموت الا قنطرهٌ تعبر بکم عن البؤس و الضراء الی الجنان… شما ای فرزندان کرامت و شرف، شکیبا و بردبار باشید. مرگ پلی بیش نیست که ما را از مشکلات و سختی ها و به سوی بهشت برین و نعمت های جاویدان عبور می دهد… (ر ک: قولویه قمی، معانی الاخبار ص ۲۲۸، قولویه قمی، کامل الزیارات ص ۳۷، دشتی، مجموعه نهج الحیاه، ج ۶، ص ۱۵۸)
۱۰- سخنرانی در صبح عاشورا و نکوهش کوفیان: وقتی سربازان یزید و کوفیان برای کشتار خاندان پیامبر (ص) آماده شدند، امام حسین (ع) خود سوار بر اسب شده آنقدر پیش رفت که همگان امام را می دیدند، آنگاه خطاب به کوفیان اظهار داشت یا اهل کوفه، قبحاً لکم و ترحاً و… الا لعنه الله علی الظالمین: ای کوفیان، زشت باد روی شما! مرگ بر جماعت شما!… شما منکر کتاب کریم و پیرو شیطان رجیم شدید، شما دست از یاری ما کشیدید و برای قتل ما هم دست شدید، آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمکاران است. (ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج ۵، ص ۱۳۳؛ اربلی، کشف الغمه ج ۲ ص؛ دشتی، مجموعه نهج الحیاه، ج ۶، ص ۱۵۹)
۱۱- اتمام حجتی دیگر با لشکر کوفیان؛ در صبح عاشورا امام حسین (ع) با جمعی از یاران خود به سوی لشگر کوفیان رفت تا با آنان اتمام حجتی دیگر کند اما لشگریان یزید با ایجاد صداها و سخن های بیهوده مانع سخنان پند آمیز امام شدند، امام حسین (ع) بر سرشان فریاد کشید و چنین گفت: ویلکم ما علیکم ان تنصتوا الی فستمعوا قولی، و انما ادعوکم الی سبیل الرشاد، …. وای بر شما، شما را چه شده است که ساکت نمیشوید؟ تا سخنانم را بشنوید، همانا من شما را به راه رستگاری فرا می خوانم، هر کس از من اطاعت کند از رستگاران و هرکس از سخنم سرپیچی کند از نابود شدگان خواهد بود…. (حرّانی، ابومحمد، تحف العقول، ص ۱۷۱؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج ۲، ص ۷، دشتی، مجموعه نهج الحیاه، ج ۶، ص ۱۶۴)
۸. به عنوان نمونه به سخنرانی حضرت در سفری که به شام داشتند و در مجلس معاویه اشاره میشود، در آنجا امام حسین (علیه السلام) خطبه ای در دفاع از ولایت و حقانیت عترت (ع) ایراد فرمودند و اینچنین آغاز کردند:
نحن حزب الله الغالبون و عتره رسول الله (صل الله علیه وآله) الاقربون و اهل بیته الطیبون و احد الثقلین اللذین جعلنا رسول الله (صل الله علیه و آله) ثانی کتاب الله – تبارک و تعالی، الذی فیه تفصیل کلَّ شیء لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه و المعول علینا فی تفسیر لا یبطینا تاویله بل نتبع حقایقه فاطیعونا فان طاعتنا مفروضه ان کانت بطاعه الله و رسول مقرونه قال الله عزوجل:« اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول» و…
: ما حزب پیروز خداوندیم و عترت رسول خدا و نزیکترین فرزندان او هستیم ما از خاندان پاک پیامبریم ما یکی از آن دو چیز گرانبهاییم که رسول خدا ما را بعد از کتاب خدا دومی آن معرفی فرمود، کتابی که بیان هر چیزی در آن هست و باطل از هیچ جانبی در آن راه ندارد کتابی که در تفسیر آن به ما پناه آورده میشود تفسیر آن دور از دسترس ما نیست و حقایق آن را پیروی میکنیم، پس از ما پیروی کنید که اطاعت ما واجب و لازم است زیرا که اطاعت ما در شما اطاعت خدا و پیامبرش قرار دارد و خداوند بزرگ فرمود: «فرمان برید خدا و پیامبرش و صاحب امر خویش را و چون در چیزی اختلاف کردید آنرا به خدا و پیامبرش ارجاع دهید». و…
(شیخ حرّ آملی، وسائل الشیعه ص ۱۴۴، ح۴۵، دشتی، مجموعه نهج الحیاه، ج ۶، ص ۱۳۶ و ۱۳۷، ح ۱۷۱)
– همچنین امام حسین (علیه السلام) در روزی دیگر و در فرصتی مناسب در مجلس معاویه بپا خاستند و به شناساندن ویژگی های عترت پیامبر (ص) پرداختند:
انا ابن ماء السمائ و عروق الثری، انا ابن من ساد اهل الدنیا و بالحسب الناقب و الشرف الفائق و القدیم السابق، انا ابن من رضاه رضی الرحمان و یخطه سخط الرحمن (ثم ردّ وجه للخصم فقال: هل لک أب کابی او کقدیمی؟ فان قلت لا تغلب و ان قلت: نعم نکذب.
: من فرزند مردی آسمانی و دارای قدرت میباشم؛ من فرزند کسی هستم که مردم جهان در شرافت خانوادگی، ارزش های والای انسانی و سوابق درخشان اجتماعی همتای او نمیباشند، من فرزند کسی هستم که خشنودی او خشنودی خدا و خشم او خشم پروردگار است. سپس امام (علیه السلام) رو کرد به معاویه و فرمود: ای معاویه، آیا تو را پدری چون پدر من و سابقه ای چون سابقه ی من میباشد؟ اگر بگویی نه، شکست خوردی، و اگر بگویی آری، دروغ گفتی (دشتی، مجموعه ی نهج الحیاه، ج ۶، ص ۱۳۸، ح ۱۷۲)
۹. ر. ک: سخایی. سیده مژگان تبیین دین به زبان زور، حدیث عشق و فطرت؛ صص ۳۰۹-۳۲۹)
۱۰. امام حسین (ع): ایها الناس ان الله جل ذکره ما خلق العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه، فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عباده ما سواه فقال له رجل یابن رسول الله بابی انت و امی فما معروفه الله ؟ قال معرفه اهل کل زمان اما مَهُم الذی یجب علیهم طاعته.
: ای مردم همانا خدای بزرگ بندگان را نیافریده مگر برای آن که او را بشناسند وقتی که او را پرستش کردند از بندگی غیر او بی نیاز میشوند و مردی گفت: ای فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدایت باد شناخت خدا چگونه چیست؟ فرمود: اینچنین است که مردم هر زمان امامشان را که اطاعت او بر آن ها واجب است بشناسند. (شیخ صدوق علل الشرایع، ص ۹)
امام حسین (ع) از کسی پرسید: کدام از این دو کار نزد تو محبوب تراست: رهانیدن بیچاره ناتوانی از دست مرد (ستمگری) که می خواهد او را بکشد؟ یا پیروزی آوردن برای مؤمن درمانده ی ضعیفی از شیعیان ما در برابر یک دشمن (حیله گری) که می خواهد او را گمراه سازد؟ به این گونه که با (تعلیم) حجت ها و براهین الهی (ضعیف بیرون آید و) نیرومند شود (بتواند) ناصبی را خاموش سازد و شکست دهد؟
سپس خود حضرت فرمود: بلکه نجات بخشیدن به این مؤمن درمانده از دست این ناصبی (شیطان زده) محبوب تر است. خدای سبحان می فرماید: «و من احیاها فکانما احیاالناس جمیعا» (سوره ی مائده، آیه ی ۳۲) : (هر که نفسی را احیا کند گویا که همه ی مردم را احیاء نموده است) و هر که او را زنده نماید و از کفر به ایمان ارشاد کند گویی همه ی مردم را از کشتار با شمشیرهای آهنین زنده نگه داشته است (پژوهشکده باقر العلوم، فرهنگ سخنان امام حسین (علیه السلام) ص ۷۴۸)
۱۱. السلام علیک حین تقوم، السلام علیک حین تقعد، السلام علیک حین تقرء و تبیین، السلام علیک حین تصلی و تقنت…السلام علیک حین تصبح و تمسی: سلام بر تو هنگامیکه به پا می ایستی، سلام بر تو هنگامیکه می نشینی، سلام بر تو هنگامیکه (فرامین حق) را می خوانی و تفسیر میکنی، سلام بر تو هنگامیکه نماز می خوانی و قنوت میکنی و… سلام بر تو هنگامیکه صبح و شام میکنی) قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان زیارت آل یاسین، ص۱۱۲۵)
۱۲. در این باره می توان به حال و هوای ایشان در شب عاشورا اشاره کرد؛ راوی گوید: آن شب را حسین (ع) و یارانش در حالی به صبح رساندند که زمزمه ی مناجات و تضرع آنان شنیده میشد عده ای در حال رکوع و جمعی در حال سجوع و دسته ای در حال قیام به عبادت مشغول بوند (سید بن طاووس، لهوف، ص ۱۲۱)
۱۳. مؤید این مطلب دعایی است که از امام عصر (ع) نقل شده؛ که ایشان آن را به ابوعلی محمد بن همام املاء فرموده و به امر کردند که آن را بخواند، در این دعا معرفت الهی همراه معرفت به پیامبر و جانشین او ذکر شده است که همه در گرو معرفت به خداوند است و این گونه آغاز میشود: اللهم عرّفنی فانک ان تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک اللهم عرفنی و رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک،
: خدایا، خودت را به من بشناسان که اگر تو مرا با خودت آشنا نکنی رسولت را نخواهم شناخت، ای خدا، رسولت را به من بشناسان و گرنه حجت را نخواهم شناخت، خدایا، حجت را به من بشناسان و گرنه از دین خود گمراه خواهم شد… (قمی، شیخ عباس، مفاتیح النجان «دعای در عصر غیبت امام زمان (ع) ص ۱۲۵۰)۱۴. در شب عاشورا امام حسین (ع) یاران خویش را گرد آورد و پس از ستایش خداوند به ایشان فرمود: بدانید که من بر آنچه فردا میان من و این گروه پیش می آیدآگاهم. من به شما اجازه دادم که با رضایت به من همگی بروید. من عهد و پیمانم را از شما برگرفتم. اینک شب همه جا را پوشانده است، آن را رهوار خویش گیرید. ایشان در پی من هستند و اگر بر من دست یابند با دیگران کاری ندارند. در آن هنگام برادران و برادرزادگانش و دو پسر عبدالله جعفر گفتند: چرا چنین کنیم؟ آیا برای اینکه پس از شما زنده بمانیم خداوند هرگز چنین روزی را نیاورد! نخست عباس بن علی این سخن را گفت و سپس دیگران این سخن و مانند آن را بر زبان آوردند، همه ی یاران حضرت سخنانی مانند یکدیگر گفتند و یک صدا گفتند: به خدا قسم ما از تو جدا نمیشویم و جان خویش را فدایتان میکنیم، ما بر سرو دست و سینه شما را حفظ میکنیم و آنگاه که کشته شدیم وظیفه خویش را انجام داده و به پایان رسانده ایم. (طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴ ص۳۱۷-۳۱۸.
ر.ک: ابن اثیر، الکامل فی تاریخ، ج۳، ص۲۸۵؛ شیخ مفید، الارشاد ص ۲۵۸-۲۵۹ و ر.ک:؛ خوارزمی مقتل الحسین، ج ۱، ص ۲۵۰-۲۵۱)
۱۵. اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم (سوره ی نساء، آیه ۵۹)
– من یطع الرسول فقد اطاع الله (سوره ی نساء، آیه ۸۰)
– انما ولیکم الله و رسول و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوا و یوتون الزکوه و هم راکعون (سوره ی مائده، آیه ۵۵)
– وصایای امام (ع) به خواهرشان حضرت زینب (سلام الله علیها) و اطاعت و تبعیت بی چون و چرای حضرت زینت (س) از امام زمان خود نمونه ای از این فرمانبری است:
در شب عاشورا امام حسین (علیه السلام) آنگاه که مشغول اصلاح شمشیر خود بود اشعاری در بی وفایی مردم دنیا می خواند حضرت زینت (س) تا سخنان برادر را شنید فریاد زد: ای کاش مرگ مرا نابود کرده بود. امام حسین [که فریاد خواهر را شنیدند فرمودند:] یا اخیه! لا یذهبنَّ بحلمک الشیطان! ای خواهرم، شیطان صبر و حلم تو را نزداید و در تداوم دلداری این وصیت را کردند:
ای خواهر من راه صبر و شکیبایی را در پیش گیر و بدان که همه ی مردم دنیا می میرند و آنان که در آسمان ها هستند زنده نمی مانند، همه ی موجودات از بین رفتنی هستند، مگر خدای بزرگ که دنیا را با قدرت خویش آفریده است و همه ی مردم را مبعوث و زنده خواهد نمود و اوست خدای یکتا! پدر و مادر و برادرم حسن؛ بهتر از من بوند که همه به جهان دیگر شتافتند و من و آنان و همه مسلمانان باید از رسول خدا (ص) پیروی کنیم که او نیز به جهان باقی شتافت، خواهرم، تو را قسم می دهم که بعد از شهادت من گریبان چاک نکنی، صورتت را خراش ندهی و ناله و فریادت بلند نشود (دشتی، نهج الحیاه، ج ۶، ص ۳۵۹)
۱۶. در این باره ماجرا های بسیاری نقل شده که در اینجا به دو نمونه از آن ها اشاره میکنیم:
– جریان اول درباره ی جون غلام ابی ذر است، نقل است که در روز عاشورا خدمت امام حسین (علیه السلام) آمد و برای رفتن به میدان نبرد از ایشان اذن خواست؛ امام به او فرمودند: من به تو اذن دادم که از این زمین بیرون بروی و جان خود را حفظ کنی، زیرا تو همراه ما آمدی تا به عافیت و خوشی برسی، پس در راه ما خود را مبتلا مساز!
غلام عرض کرد: ای پسر پیغمبر، آیا رواست من در زمان خوشی و نعمت، نان خور شما باشم و در سختی ها شما را تنها بگذارم؟ درست است بویم بد، مقامم پست و رنگم سیاه است اما شما بر من منت بگذارید و به آسایش جاویدان بهشتی برسانید تا بدنم خوشبو، مقامم شریف و رویم سفید شود. نه به خدا قسم از شما دور نمیشوم تا اینکه خون سیاه خویش را با خون پاک شما در آمیزم و پس از آن به جنگ پرداخت و جنگید تا کشته شد. (سید بن طاووس، لهوف، ص ۱۳۵)
در نقلی دیگر با نام اسلم بن عمرو غلام امام حسین (ع) از او یاد شده و لحظه ی شهادت وی را چنین توصیف نمودهاند:
او آنقدر جنگید تا کشته شد.هنگامیکه بر زمین افتاد، امام (ع) بر سر بالینش رفت او کهاندک رمقی داشت به آن حضرت اشاره میکرد امام (ع) او را در آغوش گرفتند و صورت به صورت وی نهادند. غلام تبسمیکرد و گفت: چه کسی همانند من است که فرزند رسول خدا (صلی االله علیه و آله) صورت به صورتش نهاده است. و آنگاه جان به جان آفرین تسلیم کرد. (محمد بن طاهر سماوی، ابصار العین، صص۹۵- ۹۶)
– صحنه ی دیگر عشق بازی یاران حسین (ع) در نماز ظهر عاشورا تجلی کرد:
وقت نماز رسید، حسین (علیه السلام) به زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی دستور داد با نصف کسانی که با وی مانده بودند پیشاپیش او صف بکشند. حسین (علیه السلام) با سایر اصحاب نماز خوف خواندند. در این موقع تیری از سوی دشمن، به سوی حسین (ع) آمد. سعید بن عبدالله حنفی پیش رفت و در مقابل آن حضرت ایستاد و تیرها را به تن خود خرید، تا آنکه از پا در آمد و به زمین افتاد و میگفت: خداوندا! این جماعت را مانند قوم عاد و ثمود لعنت نما و سلام مرا به پیغمبر برسان و او را از زخم هایی که بر بدن من وارد شده است مطلع کن. زیرا مقصود من از یاری ذریه پیغمبر تو اجر و ثواب تو بوده. پس از گفتن این کلمات از دنیا رفت و چون بدنش را با دقت بررسی کردند، غیر از زخم های شمشیر و نیزه، سیزده چوبه تیر در بدنش نمایان بود. [او تا آنجا که توان داشت از امام زمانش دفاع کرد و خود را سپر بلای او قرار داد] (سید بن طاووس، لهوف، ص ۱۳۷)
۱۷. رسول الله: نحن باب الله الذی یؤتی منه بنا یهتدی المهتدون: ما درهای خدا هستیم که از آن وارد میشوند، در پرتو وجود ما هدایت جویان راه مییابند. (فضائل الشیعه، ص ۵۰، ح ۷)
– حضرت زهرا (سلام الله علیها): و نحن وسیلته فی خلقه و نحن خاصه و محل قدسه و نحن خاصَته و محل قدسه و نحن حجته فی غیبه و نحن ورثه انبیائه: ما اهل بیت وسیله ی ارتباط خدا با مخلوقاتیم، ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاکی ها، ما دلیل های روشنی خداییم و وارث پیامبر الهی.
(دشتی. محمد، نهج الحیاه (فرهنگ سخنان حضرت زهرا (س) )؛ ص۳۵، ح ۱۳)
۱۸. در تأیید این مسئله به ماجرایی که از حبیب المظاهر نقل کردهاند اشاره میشود: در مقتل خوارزمی آمده است: دو سپاه در ششم محرم نزد عمر سعد به هم رسیدند: چون حبیب بن مظاهر اسدی این را دید، نزد حسین (علیه السلام) آمد و گفت: ای فرزند رسول خدا، یکی از قبایل بنی اسد در نزدیکی ما هستند، آیا اجازه می دهید که امشب بروم و آنان را به یاری شما دعوت کنم؟ شاید که خداوند برخی از آنچه را که خوش نمی دارید با آنان از شما دفع کند.
امام حسین (ع) فرمودند: به تو اجازه می دهم.
حبیب در دل شب از اردوگاه امام (ع) به طور ناشناس سوی آنان رفت. چون نزد آن ها رسید برآنان درود فرستاد، آن ها نیز بر او درود فرستادند و او را شناختند. گفتند: ای پسر عمو چه حاجت داری؟
گفت: حاجت من این است که من برای شما خیری آورده ام که هیچ فرستاده ای تاکنون برای مردمی، چنان چیزی نیاورده است آمده ام تا شما را به یاری پسر دختر پیامبرتان دعوت کنم. او همراه گروهی از مؤمنان است که هر مردشان از هزار مردم بهتر است و تا یکی از آن زنده باشد او را رها و تسلیم نمیکنند. عمر سعد با بیست و دو هزار تن او را محاصره کرده است شما قوم و خویش من هستید. من با این خیر خواهی نزد شما آمده ام. امروز مرا اطاعت کنید تا به شرافت دنیا و پاداش نیکوی آخرت نایل گردید. به خدا سوگند می خورم که هر کدام از شما در رکاب فرزند رسول خدا شکیبا و برای خدا کشته شود، در اعلی علیین همدم محمد (ص) خواهد بود.
آنگاه مردی از بنی اسد به نام عبدالله بشر برخاست و گفت: من نخستین کسی هستم که این دعوت را اجابت میکنم، سپس رجز خواند. پس از او نود تن از مردان قبیله به سوی حبیب شتافتند و تقاضای او را اجابت کرده، همراه وی آهنگ حسین (ع) نمودند. در این میان یکی از مردان قبیله به نام فلان بن عمر در دل شب نزد عمر سعد رفت و موضوع را گزارش داد. عمر یکی از یارانش به نام ازرق بن حرث صُدائی را فراخواند و چهارصد سوار با او همراه ساخت و همراه آورنده خبر به سوی قبیله بنی اسد فرستاد. در همان حال که گروه بنی اسد در دل شب همراه حبیب به سوی سپاه حسین (ع) می رفتند، سپاه ابن سعد بر ساحل فرات در حالی که با اردوگاه حسین فاصله ی اندک داشتند با آنان روبه رو گردید، دو طرف با یکدیگر درگیر شدند و جنگیدند. حبیب بر سر ازرق بن حرث فریاد زد؛ تو را با ما چه کار؟ از ما دست بردار… ازرق نپذیرفت و بنی اسد که یارای مقابله با سپاه ابن سعد را در خود ندیدند عقب نشینی کرده؛ به قبیله شان بازگشتند. سپس از بیم آن که عمر سعد بر آنان بتازد، در تاریکی شب از آن منطقه کوچ کردند. حبیب (یکه و تنها) نزد امام بازگشت و ماجرا را به آن حضرت گزارش داد حضرت فرمودند: «لا حول و لا قوه الا بالله العی العظیم»». (خوارزمی، مقتل الحسین، ج ۱، صص ۳۴۵- ۳۴۶ به نقل از ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، صص۱۵۹- ۱۶۲)
۱۹. سبقت گرفتن یاران اباعبدالله الحسین از یکدیگر در اذن گرفتن از امام (ع) برای رفتن به میدان نبرد و فدا شدن در راه دفاع از دین و خدمت به امام زمانشان نمونه بارز این سبقت جویی است که در روز عاشورا به اوج خود رسید. (سید بن طاووس، لهوف، ص ۱۳۱ -۱۴۹)
۲۰. در این باره می توان از ماجرای امان نامه فرستادن برای عباس بن علی و دیگران یاد کرد که شرح آن چنین است:
عبدالله بن ابومحل بن حزام برخاسته و (به ابن زیاد) گفت: فرزندان خواهر ما با حسین (علیه السلام) اند، چنانچه امان نامه ای برای ایشان بنویسی بر ما منت نهاده ای. عبدالله بن زیاد پذیرفت. عبدالله از جانب ابن زیاد امان نامه ای برای عباس (ع)، جعفر و عثمان، فرزندان ام البنین نوشت. غلام عبدالله امان نامه را (آورده) به ایشان ارائه داد. آنان فرمودند: برای ما امان خدا از امان ابن زیاد بهتر است.
همچنین شمربن ذی الجوشن آمد و در برابر لشگرگاه امام (علیه السلام) ایستاد و با صدای بلند فریاد زد: فرزندان خواهر ما عبدالله و جعفر و عباس بن علی بن ابی طالب (ع) کجایند؟ امام (ع) فرمود: «أجیبوا و ان کان فاسقاً فانه من اخوالکم: به او اگر چه فاسق است پاسخ دهید که او از دایی های شماست». آنان (پیش آمده ندایش کردند: چه می خواهی؟ گفت: فرزندان خواهر! شما در امانید، خود را با بردار خود حسین (ع) به کشتن ندهید و به فرمان یزید در آیید!
عباس بن علی (ع) فرمود: مرگ بر تو ای شمر، خدا تو و این امان نامه ات را لعنت کند! ای دشمن خدا، آیا دستورمان می دهد در فرمان این لجوج حق نشناس در آییم و دست از یاری برادر خود حسین (ع) برداریم؟!
(و این چنین بود که) شمر خشمگین به سپاه خود برگشت.
(پژوهکده ی باقرالعلوم، فرهنگ جامع سخنان امام حسین (علیه السلام)، ص ۴۳۴)
۲۱. در این باره جریانی از یکی از یاران حضرت به نام بشیر حضرمی نقل کردهاند که از این قرار است:
چون روز دهم محرم فرا رسید و جنگ روی داد به بشیر که در حال و هوای جنگ بود گفتند: پسرت؛ عمرو در مرزی اسیر شده است! بشیر گفت: من خودم و او را به حساب خدا میگذارم، دوست ندارم که او اسیر گردد و من پس از او زنده بمانم! چون امام حسین (ع) سخن او را شنید فرمود: خداوند رحمتت کند، من بیعتم را از تو برداشتم برو و برای آزادی پسرت اقدام کن!
[ولی با این حال باز هم بشیر حاضر نشد امام را تنها بگذارد و برای آزادی فرزندش برود] و چنین گفت: یا اباعبدالله (ای کاش) درندگان مرا زنده بخورند اگر (بخواهم) از تو جدا شوم.
[امام که حال او را چنین دید] فرمود: بیا و این جامه های برد را به پسر (دیگرت) محمد (که همراهت است) بده تا در آزادی برادرش خرج کند (سید بن طاووس، لهوف، ص ۴۰-۴۱)
۲۲. زیدبن ارقم از امام حسین (ع) نقل میکند که فرمود: ما من شیعتنا الا صدیق شهید: هیچ یک از شیعیان ما نیستند مگر آنکه صدیق و شهیدند. عرض کردم: فدایت شوم؛ این چگونه خواهد بود در حالی که عموم آنان در بستر می میرند؟ فرمود: اما تتلوا کتاب الله فی الحدید» والذین آمنوا بالله و رسله اولئک هم الصدیقون و الشهداء عند ربهم» (سوره ی حدید، آیه ی ۱۹): آیا نمی خوانی که: و آنان که به خدا و رسولان او ایمان آورند همانا نزد پروردگارشان صدیقان و شهیدان اند. عرض کردم: گویا تا کنون من این آیه قرآنی را نخوانده ام فرمود: لوکان الشهداء لیس الا کما تقول، لکان الشهداء قلیلاً: اگر شهدا جز به همانگونه که تو گمان میبری نباشند، پس (دراین صورت) شهیدان اندک خواهد بود.
(پژهشکده ی باقرالعلوم، فرهنگ سخنان امام حسین (ع)، ص ۷۴۷)
۲۳. نقل است در روز عاشورا که هر لحظه یاوری از یاروان امام حسین (ع) به خاک و خون می غلطید و محاصره دشمن تنگ تر میشد، امام (ع) رو به آسمان با خدای خود از عشق و شور و شیدایی نسبت به شهادت راز و نیاز میکرد و چنین میگفت:
الهی و سیدی وددت أن اقتل و احیی سبعین الف مره فی طاعتک و محبتک، سیما اذا کان فی قتلی نصره دینک و احیاء امرک و حفظ ناموس شرعک ثمَّ انی قد سئمتُ الحیاه بعد القتل الاحبه و قتل هولاء الفتیه من آل محمد (ص)
ای خدای من، ای بزرگ من، دوست دارم که هفتاد هزار بار در راه اطاعت و محبت تو کشته شوم و زنده گردم، بخصوص آنگاه که کشته شدن من عامل پیروزی دین تو، و زنده شدن فرمان تو و محفوظ ماندن شریعت تو باشد. چه آنکه من هم اکنون پس از شهادت یاران و این همه از جوانمردان خاندان محمد (ص)، از زندگی سیر گشته ام. (دشتی، مجموعه نهج الحیاه، ج ۶، ص ۲۷۷، ح ۳۲۰.
۲۴. امام سجاد (ع) نقل فرمود که: در شب عاشورا، پدرم پس از اتمام حجت با یاران که همه را برای شهادت آماده نگریست، خطاب به همراهان مشتاق فرمود:
یا قوم انی غداً اقتل و تقتلون کلکم معی و لا یبقی منکم واحدٌ: ای یاران من، فردا کشته خواهم شد و شما هم با من کشته میشوید، یک نفر از شما باقی نخواهد ماند.
یاوران امام حسین (ع) در کمال خشنودی یکصدا گفتند:
الحمد الله الذی اکرمنا بنصرک و شرفنا بالقتل معک او لا ترضی ان نکون معک فی درجتک یابن رسول الله؟
: سپاس خداوندی را که ما را در یاری شما کرامت بخشید و با شهادت در راه شما شرافت عطا کرد، حسین جان! آیا رضایت نمی دهی که با درجات معنوی تو همراه باشیم؟
امام فرمود: خدا به شما جزای خیر عنایت فرماید. در آن لحظه قاسم بن حسن (ع) پرسید: عموجان، آیا من هم کشته میشوم؟ امام خطاب به قاسم فرمود: مرگ در راه خدا را چگونه میبینی؟ پاسخ داد:
یا عمُ احلی من العسل: از عسل شیرین تر است.
امام پاسخ داد: أی والله فداک عمک انک لا حد من یقتل من الرجال معی بعد أن تبلوا (تبلی) ببلاء عظیم و ابنی عبدالله.
: آری، عمو فدای تو باد، سوگند به خدا، تو هم کشته خواهی شد، اما پس از آنکه به بلای سختی مبتلا شوی و کودک شیرخوار، من عبدالله (علی اصغر) نیز شهید خواهد شد. (دشتی، مجموعه ی نهج البلاغه، ج ۶، ص۲۷)
۲۵. درباره با این مسئله می توان به اتفاقات شب عاشورا اشاره کرد که از آن جمله است؛ جریان بازدید حضرت از تپه ها و… نقل است که امام (ع) در دل شب از اردوگاه بیرون آمدند و به بازدید از تپه ها، بلندی ها و گردنه ها پرداختند، نافع بن هلال به دنبال حضرت رفت و چون امام (ع) دلیل بیرون آمدنش را پرسیدند، گفت: از رفتن شما به سوی اردوگاه این سرکش بیمناک شدم امام حسین (ع) فرمود: من برای بازدید تپه ها و بلندی ها آمده ام تا مبادا در روزی که شما و آنان به یکدیگر حمله میکنید کمینگاه هجوم اسبان باشد… سپس امام حسین (ع) درون چادر خواهر رفت و نافع بیرون منتظر ماند، او شیند که زینب (س) میگوید: آیا از نیت یارانت خبر دار شده ای؟ من بیم آن دارم که در هنگام حمله تو را تسلیم کنند!… نافع میگوید چون این کلام را شنیدم گریستم و نزدیک حبیب بن مظاهر آمدم و آنچه را از امام و خواهرش شنیده بود م باز گفتم، حبیب گفت: به خدا سوگند اگر انتظار فرمانش نبود همین امشب به سوی دشمن میشتافتم! نافع میگوید: گمان دارم که دیگر زنان چون حضرت زینب اندوهگین هستند! ای حبیب، آیا می خواهی یارانت را گردآوری و در برابر آنان بگویی که دلهایشان را آرام سازد؟ آنگاه حبیب و یارانش به سوی اهل حرم رفتند تا ایشان را آرام و آسوده خاطر کنند [آنچه بیان شد تنها گوشه ای از بروز محبت و مهرورزی یاران اباعبدالله بود که حاضر نبودند حتی برای لحظه ای در دل پیروان امامشان ترس و نگرانی باشد و برای آرامش آنان در دل شب به سراغشان رفتند تا ایشان را مطمئن سازند، هر چند تا صبح چیزی نمانده بود و اهل حرم تا ساعاتی دیگر فداکاری ایشان را به چشم می دیدند؛ لیکن از آنجا که پیرو امام مهربان و دلسوز است نمی تواند نگرانی دیگر پیروان را نادیده بگیرد و کاری نکند.] (مقرم، مقتل الحسین، ص ۲۱۸-۲۱۹)؛ طبسی. محمد جعفر و مولایی. عزّت الله، با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، ج۴، ص۱۴۳و۱۴۴)
۲۶. صحنه های روز عاشورا و نحوه ی به میدان رفتن هر یک از یاران امام (ع) نمونه های بارز شجاعت و دلاوری ایشان است: از جمله ماجرایی که درباره ی صحابی جلیل القدر: انس بن حارث کاهلی نقل شده است، که، او از امام (ع) اجازه خواست تا به جنگ دشمن برود و حضرت به او اجازه داد: او در حالی که کمرش را با عمامه محکم بسته و ابروانش را با پیشانی بند بالا نگه داشته بود، به میدان رفت، چون حسین (ع) او را در این هیئت دید، گریست و فرمود: «ای پیرمرد، خداوند از تو قدردانی کند» او با وجود کهن سالی هجده تن از دشمن را کشت و سرانجام خود به شهادت رسید. (حسینی حائری، عبدالمجید، ذخیره الدارین، ص ۲۰۸، در مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۰۲، آمده است ۱۴ تن را کشت).
۲۷. سیده مژگان سخایی، بارقه نور، ج ۱، ص ۱۹۳.
کتابنامه::
قرآن کریم
ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله مدائنی. شرح نهج البلاغه. بیروت: دار احیاء التراث العربی و دارالکتب العلمیه.
ابن اثیر جزری. ابوالحسن عزّ الدین علی بن أبی الکرم محمد بن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی. الکامل فی التاریخ. بیروت: دارالکتاب العربی.
ابن شهر آشوب سروری مازندرانی. ابو جعفر رشیدالدین محمد بن علی. مناقب آل ابی طالب (ع). مؤسسه انتشارات علامه، قم.
ابن اعثم کوفی. ابومحمد احمد. الفتوح. بیروت: دارالندوه الجدیده.
ابن قولیه قمی، ابوالقاسم جعفربن محمد بن جعفر بن موسی. کامل الزیارات. تهران: کتابفروشی صدوق، تهران.
ابن نما حلی. شیخ نجم الدین جعفربن جعفر هبه الله. مثیرالاحزان. قم: نشر مدرسه الامام المهدی.
اربلی. علی بن عیسی. کشف الغمه فی المعرفه الائمه. بیروت: داراکتاب الاسلامی.
بحرانی، شیخ عبدالله بن نورالله. عوالم العلوم. نشر مدرسه الامام المهدی (عج).
پژوهشکده حکمت و دین پژوهی (۱۳۸۶). حدیث عشق و معرفت: (مجموعه مقالات درباره آرای حکمی- معرفتی، عارف حکیم؛ آیت الله العظمی محمد علی شاه آبادی). انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چ اول.
حر عاملی، محمد بن حسن. وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه. قم: نشر مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث.
حسینی حائری. سید عبدالمجید بن محمد رضا (۱۳۴۵ ه). ذخیره الدارین فیما فیما یتعلق بسیدنا الحسین (ع). النجف الاشرف: المطبعه المرتضویه.
خوارزمی. ابومؤید موفق بن احمد مکی اخطب خوارزم. مقتل الحسین (ع). قم: دار انوار الهدی.
دشتی. محمد. نهج الحیاه (فرهنگ سخنان فاطمه «س»). قم: مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین (ع)، چ چهاردهم.
دشتی. محمد ونهج الحیاه (فرهنگ سخنان امام حسین «ع»). قم: مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین (ع)، چ اول.
دینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه. الامامه و السیاسه. بیروت: دارالمعرفه.
سخایی، سیده مژگان (۱۳۸۵). بارقه نور (الگوهای رفتاری اهلبیت (ع) در زندگی). تهران: پیام محراب، چ اول، دفتر اول.
سماوی، شیخ محمد بن طاهر. ابصارالعین فی انصار الحسین (ع). تحقیق: شیخ محمد جعفر طبسی، مرکز تحقیقات اسلامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
سید بن طاووس (۱۳۸۱). اللهوف علی القتلی الطّفوف. ترجمه ی: دکتر عبدالرحیم عقیقی بخشایشی. قم: دفتر نشر نوید اسلام، چ نهم.
شیخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی. معانی الاخبار. قم: جامعه ی مدرسین.
شیخ صدوق. ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی. علل الشرایع. بیروت: داراحیاء التراث العربی.
شیخ مفید. ابوعبدالله محمد بن محمد ابن نعمان عکبری. الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد. قم: نشر مؤسسه آل البیت (ع)، لاحیاء التراث و المطبعه الحیدریه نجف.
طبری. ابوجعفر محمدبن جریر بن یزید. تاریخ الامم و الملوک. بیروت: دارالکتب العلمیه و مؤسسه الاعلمی.
طبسی. محمد جعفر/ مولایی، عزت الله (۱۳۸۳). با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه (ترجمه: مع ارکب الحسینی من المدینه الی المدینه). ج ۴، ترجمه: عبدالحسین بینش. تهران: زمزم هدایت، چ اول.
العاملی، سید محسن الامین. أعیان الشیعه بیروت: دارالتعارف.
– (۱۴۱۰). فضائل الشیعه. قم: مؤسسه الامام المهدی (عج)، الطبعه الاولی.
قمی، شیخ عباس (۱۳۷۹). مفاتیح الجنان (دعای عرفه امام حسین «ع»). مهدی الهی قمشه ای. تهران: ناصح، چ دهم، ص ۶۰۲.
گروه حدیث پژوهشکده ی باقرالعلوم (ع) (۱۳۸۲). فرهنگ سخنان امام حسین (ع): (ترجمه موسوعه کلمات الامام الحسین «ع»). علی مؤیدی. تهران: امیرکبیر، چ دوم.
مجلسی، علامه الشیخ محمد باقر. بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار. تهران: طبع آخوندی، تهران.
مقرم، سید عبدالرزاق موسوی. مقتل الحسین (ع). قم: شریف رضی.
یعقوبی، ابن واضح، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر عباسی. تاریخ یعقوبی. بیروت: دار صادر.
منبع: غفوری چرخابی، حسین؛ [بی تا]، عاشورا، انقلاب، انتظار، جلد دوم (مجموعه مقالات دومین کنگره سراسری عاشورا پژوهی)، [بی جا]: [بی نا]نویسنده: دکتر سیده مژگان سخایی (*)