گفتوگو با دکتر اصغر قائدان
- اشاره:
حیات ائمه علیهمالسلام در مقاطع مختلف زمانی به فراخور شرایط و اوضاع فراز و فرواهایی داشته که برای بیینندگان نوعی تفاوت در رفتار را به نمایش گذاشته است. یکی از مقاطع تاریخی زندگانی امیرالمؤمنین(ع) که در منابع تاریخی کمتر به آن پرداخته شده، بازه زمانی میان رحلت پیامبر اکرم(ص) و آغاز حکومت آن حضرت است. برای اولین بار «دکتر اصغر قائدان» اثری محققانه در این باره تکلیف کرد که بهانهای شد تابه مناسبت فرضیه ایام عید سعید غدیر خم گفت و گویی با همین موضوع با ایشان انجام دهیم، امید که مقبول طبع شما قرار گیرد.
- در ابتدای گفتوگو اشارهای به اصل واقعه غدیر و اینکه چرا پیامبر اکرم(ص) این زمان و مکان را برای اعلام ولایت امیرمؤمنان(ع) انتخاب کردند، داشته باشید.
در پاسخ به این سئوال، مطالب زیادی بیان شده و صحبت مشهور و مألوف در این رابطه این است که میگویند منطقه «غدیر خم» یک شاهراه، بوده و کسانی که از حج برمیگشته و قصد داشتهاند هر کدام به مناطق سکونت خود در شام و عراق و … بروند، همه در اینجا از هم جدا میشدند.
درباره موقعیت جغرافیایی غدیرخم باید متذکر شوم شما وقتی از سمت مکّه یا مدینه به «جحفه» میروید، در سمت شرق شما دریای سرخ است. مسیر از مدینه به سمت جنوب شرقی و از مکه به سمت شمال غربی است. جحفه جزء «تهامه» و نزدیک دریای سرخ است. غدیر در چند کیلومتری جحفه است. جحفه منطقهای است که حاجیان مصری و آفریقایی و یا آنها که از شمال میآیند و همچنین حاجیانی که امروزه از ایران به حج میروند میتوانند در آنجا محرِم شوند. به عبارت دیگر یکی از اماکن اِحرام است و حدود حرم از آنجا شروع میشود، و در مسیر بازگشت هم باز از همین جا میتوانند از هم جدا بشوند و از احرام بیرون بیایند.
بعد از جحفه ـ در منطقهای که غدیر خم در آن قرار دارد ـ فقط خود غدیراهمیت دارد. «غدیر» به معنای برکه است و «خُم» به معنای جایی که آب در آن جمع میشود و نمیماند؛ مثل باتلاق. در آن زمان بود که وقتی میخواستند دعای بد یا نفرین بکنند از خم به عنوان باتلاقگاه یاد میکردند. مثلاً پیامبر اکرم(ص) زمانی میفرمودند: خدایا بیماریهای مدینه را در خم بریز. به عبارت دیگر اینجا یک منطقه بدی بوده که هم باتلاق بوده و هم بد آب و هوا. طبیعی است که انتخاب چنین جایی از ناحیه پیامبر (ص)، ناشی از اهمیت حادثه است. که حتی در جایی که بدترین جاها به شمار میآید چارهای جز ابلاغ این رسالت نیست. حال چه انتخاب اینجا با خداوند متعال بوده و چه خود پیامبر(ص) فرقی نمیکند.
زمان حج هم موقعیتی بوده که بیشتر مردم در شبه جزیره حضور دارند و هیچ اجتماعی با شکوهتر از آن وجود ندارد. بنابراین بهترین موقعیت برای این امر بوده و نشان میدهد همان طور که رسالت ایشان جهانی بوده، ولایت را هم به شکل جهانی در نظر گرفتهاند. به نظر بنده با انتخاب این موقعیت، ایشان میخواستهاند اعلام کنند که این دو از حیث جهان شمولی هیچ فرقی با هم ندارند. بر خلاف نظر برخی که گمان میکنند امامت مختصّ شیعه است (هر چند اصول، باورها و کلام مربوط به این موضوع متعلق به شیعه است) ولی این امر به همه مردم جهان اختصاص دارد.
- واقعه غدیر چه جایگاهی در منابع و مستندات روایی شیعه و سنی دارد، آیا در منابع سنی هم با این واقعه به عنوان یک رویداد قطعی تاریخی برخورد شده است؟
چون این واقعه جایگاه ممتازی در تاریخ اسلام دارد، بحمدالله متون حدیثی، روایی و تاریخی فراوان است و میراث تمدن اسلامی در این موضوع از باروری خاصی برخوردار است. البته این موضوع را بیشتر ارادتمندان اهل بیت(ع) بارور کردند. ولی در عین حال، اهل سنت هم تمایلاتی به حفظ یا احیای این اثر داشتهاند.
از آنجا که بحث ولایت امام علی(ع) متعلق به شیعه است و جزء اصلی تفکرات، کلام و منطق تشیع به شمار میآید، مورخان و محدثان کارهای زیادی درباره واقعه غدیر انجام دادهاند و با تلاشهای بسیار میراث ارزشمندی را به جا گذاشتهاند. پاسخ کافی و وافی به این پرسش را در کتاب ارزشمند الغدیر میتوان دید. چون الغدیر مجموعهای است از آثار ملکوتی که در این رابطه نوشته شده، و مرحوم علامه امینی(ره) بحمدالله موفق شدند متون حدیثی شیعه و اهل سنت را گردآوری کنند و منبع عظیم و قابل توجهی را فراهم آورند.
- پیامبر اکرم(ص) چه بیمها و نگرانیهایی از اعلام صریح ولایت امیرمؤمنان(ع) داشتند که خداوند به ایشان فرمود: «والله یعصمک من الناس»؟
چنین تعبیری از این آیه مخصوص مفسران شیعه است. در بیان آنها آمده که پیامبر(ص) از ابلاغ ولایت بیم داشتند و میترسیدند که مردم بپذیرند. صحبتهای اهل سنت هم جای بحث و نقد دارد که فرصت دیگری میطلبد.در مجموع به نظر میرسید که امامت امام علی(ع) بدون مخالفت نبود. در دوران حیات پیامبر(ص) هم مخالفتهایی با ایشان میشد و اعتراضهایی به سیره ایشان و به خصوص عدالت آن حضرت میشد. مثال مشهور آن ماجرای استفاده از بردههای یمنی است؛ امام علی(ع) وقتی به سریه یمن رفتند و در ضمن آن غنائمیگرفتند که لباسهای گران قیمتی بود که به برد یمانی شهرت دارند، همراهان حضرت آنها را بین خودشان تقسیم کردند، بدون آن که از ایشان اجازهای گرفته باشند. وقتی حضرت فهمیدند دستور دادند چون اینها متعلق به همه مسلمانان است باید آنها را از تنتان بیرون بیاورید و همه را لخت و برهنه کردند. چنین عدالتی برای مردمیکه در عصر جاهلیت رشد کرده و با غنیمت زندگیشان را میگذراندند، در چنین فضایی با تبعیض نژادی و روحیات جاهلی خو کرده بودند، نامأنوس بود. جریان به نحوی بود که پیامبر(ص) در غزوه حنین بسیاری از غنائم را به آنهایی بخشید که طمع به غنیمت دارند و از این راه دلشان را میتوان به دست آورد. امام علی(ع) در جایگاه وصی با اهل قبله روبهرو بودند، و پیامبر(ص) با مشرکان. برای همین در جنگ جمل اجازه غنیمت گرفتن ندادند، و گفتند از مسلمان نمیتوان غنیمت گرفت. با عدالتی که امام(ع) در همان دوران از خودشان نشان داده بودند، طبیعی بود مردم با جانشینی ایشان مخالف باشند و پیامبر(ص) از این جریان نگران بودند. شاید ایشان در ابلاغ مردد نبودهاند و تردیدشان در نحوه ابلاغ این پیام بوده است و خداوند فرموده که نگران نباش و خداوند تو را حفظ میکند. پیامبر(ص) که از جانشان نمیترسیدند تا ما بیاییم این طور تفسیر کنیم که جریانی بوده که برای پیامبر(ص) خطر جانی داشتهاند. پیامبر(ص) از عاقبت این جریان نگران بودهاند که مردم با آن چه برخوردی خواهند داشت.
- چرا با وجود اینکه در زمان رحلت پیامبر اکرم(ص) بیش از دو ماه از واقعه غدیر و اعلام ولایت امیر مؤمنان(ع) نمیگذشت، جامعه اسلامیبه راحتی امام علی(ع) را به فراموشی سپرد و هر یک از مهاجران و انصار طریقی را در انتخاب خلیفه پس از رسول خدا(ص) برگزیدند؟
نمیتوان گفت آنها را فراموش کردند، چون فاصله زمانی خیلی کم بود. بسیاری از صحابه که در سقیفه حضور داشتند، در غدیر بودند و بحث وصایت و ولایت امام(ع) را دیدند، شنیدند و با بیعت کردنشان بر آن صحه گذاشتند.
خیلیها آن را در ذهن داشتند. در سقیفه، مواردی را داریم که صحابه از این جریان یاد کردهاند. «زبیربن بکار» نویسنده کتاب اخبارالموفقیات اشاره میکند که«قیس بن سعدبن عباده» صراحتاً به پدرش اعتراض میکند که مگر تو در روز غدیر حضور نداشتی که پیامبر(ص) امام علی(ع) را به جانشینی خود انتخاب کردند، پس چطور الآن دنبال جانشینی خودت هستی؟
من تو را عاق میکنم و تا زنده هستم به خدا سوگند با تو صحبت نمیکنم، و بعد از آن واقعاً پدرش را رها میکند، همانطور که به طور مرسوم وقتی یک نفر فرزندش را عاق میکند او پدرش را کنار میگذارد. این نشان میدهد خیلیها این مطلب را هنوز در خاطر دارند ولی فراموش نکنیم، قدرت خیلی مهم است؛ قدرت سیاسی و تکیه زدن بر مسند و حکومت و رسیدن به آمال و آرزوهای جناحهای سرخورده در دوران پیامبر(ص) که در درجات پایینتری نسبت به بنیهاشم قرار گرفته بودند، مخصوصاً خاندان «تمیمبن مره» و «عدیبن کعب» چیزی بود که اینها دنبال احیا و به دست آوردن آن بودند. طبیعی است که با داشتن چنین هدف و مقصدی آنها حرفهایی را قبلاً شنیده بودند نشنیده بگیرند، خودشان را به فراموشی بزنند و بعدها تعبیر کنند که اصلاً پیامبر(ص) چنین نظری نداشتند که ما ولایت حضرت علی(ع) را بپذیریم و مدّ نظرشان دوستی و محبت او بوده است.
به نظر من، قدرت مسئلهای است که خطّ بطلان به همه چیز میکشد، مخصوصاً جناحهای «عدنانی» و «قحطانی» موجود در شبهجزیره، همیشه بر سر قدرت با هم رقابت داشتند. به محض اینکه پیامبر(ص) از دنیا رفتند، بهترین موقعیت را برای احیای کینهها و رقابتهای گذشته پیدا کردند. آنها از بنیهاشم کینه و کدورت داشتند. نمیخواستند بنیهاشم افتخار نبوت و امامت را به طور متوالی از آن خود کند.
- چرا امام علی(ع) در احتجاجهایی که با مدعیان خلافت دارند، کمتر به واقعه غدیر استناد فرمودند؟
من هم نمونهای در این رابطه ندیدهام. این موضوع چند علت میتواند داشته باشد. که یکی از آنها این است که شاید آن حضرت مطالبی را فرموده بودند ولی متون و مورخان آن را حذف کرده باشند و یا اصلاً به آن نپرداخته باشند. مدّ نظر داشته باشیم که تاریخ نویسی ما تا دو سده به طور کامل در دست مخالفان اهل بیت(ع)، یعنی بنیامیه و بنیعباس بوده است. اگر موارد معدودی هم مثل «یعقوبی» و «بلاذری» گرایشهای شیعی داشتهاند، اینها در خدمت عباسیان بودهاند و طبیعتاً نمیتوانستهاند همه مطالب را بیان کنند.
احتمال دیگری که میتوان برای این موضوع بیان کرد این است که شاید برای حضرت علی(ع) مهمتر از هر مسئله دیگری، اقبال و توجه عمومی مردم بوده است. امام علی(ع) به شرایط نگاه میکردهاند و شاید ایشان صلاح نمیدیدند که خیلی مصرّانه روی بعضی مسائل دست بگذارند. اگر میخواستند به طور مرتب بحث غدیر، سبقت خودشان در اسلام به نسبت بقیه، دامادی پیامبر(ص) و … را مطرح کنند، و بیش از آنچه که ما امروز میبینیم به آن میپرداختند، شاید برخی تهمتهای دیگری به ایشان میزدند که ایشان دنبال قدرت هستند و میخواهند منافع را به سمت خودشان جلب کنند، یا مثلاً حضرت علی(ع) برای رسیدن به قدرت میخواهد به هر چیزی متوسل بشود. امام علی(ع) هم در مقابل، خودشان سراغ مردم و قدرت نرفتند و گذاشتند آنها خودشان به سراغ ایشان بیایند و شرایط که برای چنین موضوعی فراهم شد تا مقبولیت عمومیبه ایشان نشان ندادند، آن را نپذیرفتند و بعد هم با تشبیه آن به عطسه بز و کفش وصله خوردهشان، بر بیتوجهی و بیمیلی خود نسبت به این موضوع تأکید ورزیدند. شاید اگر ما در شرایط ایشان بودیم، برای رسیدن به قدرت به هر چیزی متوسل میشدیم و حتی اگر روایت و حدیث و واقعهای هم وجود نداشت خودمان آن را میساختیم، و از آن به نفع خودمان بهرهبرداری میکردیم. ولی در عین حال این موضوع روزی باید روشن شود و شاید خودشان باید دلیل این امر را برای ما تبیین کنند.
نکته آخری که در این رابطه باید عرض کنم این است که تنها موردی که نقل شده آن حضرت به غدیر استناد فرمودهاند در «رحبه» است که در آنجا، حداکثر به عنوان «مولا» تمسک جستهاند. طبیعتاً اگر حضرت بر آن اصرار میورزیدند آنچه الان میگویند، آن زمان هم میشد گفت و به راحتی مولا را به دوستی و محبت تفسیر میکنند.
- چرا امام علی(ع) حتی با وجود درخواستهای حضرت زهرا(س) برای احقاق حقّ خود به اقدامات جدیتر دست نزدند؟
در پاسخ به پرسش قبلی هم اشاره کردم که حضرت علی(ع) به شرایط توجه داشتند. وقتی ایشان میبینند که جامعه آمادگی پذیرش خلافت ایشان را ندارد، طبیعی است که اقدام جدی و پیگیری مدام نداشته باشند.
آن دوره یک مقطع حساس بوده از طرفی «بحران ردّه» پیش آمده بود وعدهای از دین برگشته بودند، از طرف دیگر رومیان از منطقه شمال آماده حمله به داخل سرزمین اسلامیبودند و در کنار همه اینها عدهای یک نفر را پذیرفتهاند و با او بیعت کردهاند و در چنین شرایطی امام(ع) اصلاً صلاح نمیبینند که یک بحران داخلی هم به وجود بیاورند. امام(ع) در نهجالبلاغه اشاره میکنند که دیدم عدهای از دین برگشتهاند، رومیان هم که سرزمینهای اسلامی را تهدید میکنند و علاوه بر آن دیدم از آن گوسفندی که ما شیرش را دوشیدهایم اگر بخواهیم با آن برخوردی بکنیم مثل این است که به ظرف شیر لگد زده و آن را واژگون کرده باشیم. این بیان به خوبی نشان میدهد که مصلحت برتر دین، سکوت را اقتضا میکرده است. شما فکر کنید اگر امام پافشاری میکردند و دست به اقدامات مسلحانه میزدند ـ خیلیها هم به ایشان چنین پیشنهادی دادند؛ ابوسفیان گفت، اگر تو بیایی من با تو بیعت میکنم و مدینه را از سواران پر میسازم، عباس هم به نحو دیگری همین پیشنهاد را مطرح میکند ـ ولی امام علی(ع) زیر بار نمیروند و نمیخواهند اتحاد مختصری که الان وجود دارد از بین برود. امام(ع) منتظر بهبود شرایط بودند تا متهم به قدرت طلبی و دنیا گرایی نشوند.
- لطفاً درباره ماجرای ردّه بیشتر توضیح بدهید.
همان طور که میدانید در مدتی کمتر از یک هفته پس از رحلت پیامبر(ص) بحث رده پیش آمد. مرتدان برخلاف نگاه یک سویه مورخان اهل سنت سه دسته بودهاند: یک دسته از آنها از دین برگشته بودند. اینها همان فرصت طلبان بیدین عرب بودند. اسلام آوردن اینها به جهت حکومت اسلام بر مناطق آنان و ناتوانی در مقابله با سپاه اسلام بود. اسلام سطحی را بدون هیچ عملی پذیرفته بودند. پیامبر(ص) که از دنیا رفتند، اینها گفتند پیامبر و هر چه با خودش آورده بود، همهاش رفت و تمام شد و ما به آن عروبت، بادیهنشینی و چپاولهای خودمان برمیگردیم. چون زکات را باج میدانستند از پرداخت آن امتناع میورزیدند.
دسته دوم کسانی بودند که ادعای نبوت کردند و به آنان «متنبّیان» میگوییم. اینها نه تنها دین نداشتند بلکه دنبال تأسیس یک دین جدید بودند. «اسود انسی» و «طلیحه» در زمان حیات پیامبر(ص) چنین ادعایی را داشتند که اولی در همان ایام کشته شد و دومی هم پس از رحلت پیامبر(ص). دو نفر دیگر هم پس از رحلت پیامبر(ص) ادعای خود را مطرح کردند و چون جایگاه ادبی خوبی در شعر و نحو و … داشتند، از این فرصت استفاده کردند، و با سرودن اشعار مدعی قرآن آوردن شدند. بعضی هم جادوگری میکردند تا مردم را مسحور خودشان بکنند.
دسته سوم کسانی بودند که مسلمان بودند و به یک مسئله اعتراض داشتند و آن هم خلافت که خلیفه باید انتخاب میشد و شایستگی خلافت را داشته باشد. اگر شما اشعار «قبیله کنده» یا برخی قبایل دیگر را نگاه کنید اکثراً به بحث نصّ اشاره میکنند و اسم امام علی(ع) را میآورند که منصوص خداوند است و در غدیر به چنین جایگاهی منصوب شدهاند. اینها به این نوع انتخاب معترض بودند و به حضرت علی(ع) نظر داشتند و میگفتند اگر اینها همان را که سید بطحا(ص) برگزیده بوده انتخاب میکردند ما به او زکات میدادیم.
مانعان زکات دو دسته بودند؛ یک دسته که آن را باج میدانستند و اینها همان مرتدان دسته اول بودند و با آنها کار نداریم، و دسته دوم آنهایی بودند که خلیفه را مشروع نمیدانستند، و به او زکات نمیدادند. و در اعتراضهایشان دقیقاً نام حضرت علی(ع) را میبردند. ولی به هر حال برای حاکمیت فرقی نمیکرد و به همه اینها به عنوان مرتدان مینگریست و با همهشان به یک شکل برخورد میکرد. البته ابوبکر به شدت آنها را سرکوب کرد و عمر چندان با این شدت برخورد موافق نبود و میگفت اینها فقط زکات نمیدهند و الا نماز میخوانند ابوبکر هم در جواب میگفت اگر بهاندازه بند شتری زکات را به من ندهند گردنشان را میزنم. مورخان هم همسو با حاکمیت، همه اینها را با یک چوب راندند و جنگ با آنها را یک جنگ مشروع نشان دادند.
- برخورد مهاجران و انصار، با اعلام خلافت ابوبکر چه بود؟
از همان سقیفه با این انتخاب مخالفت شد و اختلافات و دستهبندیهای زیادی پدید آمد و اصلاً روی این شخصیت نظر نداشتند. در داخل مدینه هم وضع به همین منوال بود. کانون مخالفان در منزل حضرت فاطمه(س) شکل گرفت. نام هفده نفر از کسانی که در آنجا متحصن شده بودند، در تواریخ ثبت شده است، قبایل یمنی در خارج مدینه هم اصلاً این موضوع را نپذیرفتند چون گرایش علوی داشتند و به دست امام علی(ع) مسلمان شده بودند و به واسطه آشنایی کامل با روحیات ایشان، آن حضرت را برای خلافت بسیار شایستهتر میدانستند. یک سری از قبایل هم حامیان حاکمیت جدید بودند و نقش مؤثری در تثبیت حکومت ابوبکر داشتند. خلاصه اینکه نظر واحد و یکسانی در این رابطه وجود نداشت. در ابتدای جریان، مخالفان این امر بسیار بیشتر از موافقان آن بودند.
- بزرگان صحابه چه عکسالعملی در برابر جریان خلافت جدید داشتند؟
صحابه دو طیف داشتند. یک طیف آنها که از اول در کنار حضرت علی(ع) بودند و همیشه پیامبر(ص) از ایشان به شیعه علی(ع) یاد میکردند و میفرمودند:« انّ هذا و شیعته هم الفائزون؛
او و شیعیانش رستگارانند».
آنها مشخصاند چه کسانی هستند: «عمار یاسر»، «مقداد»، «سلمان» و «ابوذر» و یک عده هم دیگر شیعیان سیاسی بودند و امثال زبیر و طلحه سیاسی کار بودند. در آن دوران پایشان هیچ جا نلنگید ولی بعدها چنین معضلی فراوان از آنها دیده شد. حساب اینها باید از شیعیان واقعی امام جدا شود.
دسته سوم کسانی بودند که از اول ارادت چندانی به حضرت علی(ع) نداشتند، مثل «عبدالرحمن بن عوف»، «سعدبن ابی وقاص»، «عثمان»، «ابوبکر» و دیگران.
مخالفان خلافت ابوبکر دو دسته بودند: شیعیان واقعی و شیعیان سیاسی؛ که شیعیان سیاسی بعدها در دوره خلافت حضرت علی(ع) به دنبال منافع خود بودند. در آن ایام چون نوعی جنگ و رقابت قبیلهای پیش آمده بود، آنها دوست نداشتند قبیلهای مثل «تمیم بن مره» به حکومت برسند و برای همین سراغ امام علی(ع) که از بنیهاشم بودند، آمدند. خیلیها این جانشینی را نپذیرفتند و خیلیها هم این خلافت را پذیرفتند.
- واقعه حمله به خانه امیرالمؤمنین(ع) برای گرفتن بیعت و حوادث ناگواری که در ضمن آن نقل شده چه جایگاهی در متون روایی سنیّان دارد؟
اصل این مطلب در متون منصفان اهل سنت نقل شده و منابع و متون شیعی آن را پروراندهاند. آنگونه که در منابع قدیمی اهل سنت به این موضوع پرداخته شده، در متون قدیمی خودمان این موضوع را نمیتوانیم پیدا کنیم.
- برخورد حضرت علی(ع) و نحوه ارتباط ایشان با خلفا پس از این ماجراها چگونه بود؟
با توضیحاتی که پیش از این آمد، حضرت به نحوی پس از سقیفه این جریان را پذیرفتند و اعتراضی نکردند. تا زمانی که حضرت فاطمه(س) زنده بودند، حضرت علی(ع) از خانه بیرون نیامدند. در این مدت کوتاه شش ماهه به بیان مورخان شیعه و ۷۵ روز به نظر محدثان شیعه، امام علی(ع) کاملاً منزوی و در خانه به جمعآوری قرآن مشغول بودند.
بعد از این قضایا مرحله دوم شروع میشود و ایشان به صحنه میآیند. ما معتقدیم ایشان بر جامعه، ولایت داشتند، حتی اگر مردم این ولایت را نپذیرفته باشند و ایشان به دارالخلافه گام ننهاده باشند. امام(ع) هادی در جامعه و حجت خداوند است و باید مردم را هدایت کنند و نمیتوانند نسبت به حوادثی که در اطرافشان میگذرد بیتفاوت باشند. امام نمیخواهند سرنوشت این جامعه دچار انحراف بشود و به طور ضمنی نوعی اظهارنظر میکردند، که درعین حال که تأیید حاکمیت نبود از انحرافات جلوگیری کنند.
در جنگها امام(ع)، با روی باز نظر مشورتی میدادند. مثلاً در فتح بیتالمقدس حضرت به عمر میفرمایند که خودت شخصاً برو با آنها صلح نامه را منعقد کن. آنها وقتی خلیفه را ببینند، با اطمینان خاطر صلح را میپذیرند. یا در جنگ با شامیان به ابوبکر توصیه میکنند یک نفر دیگر با سپاهیان راهی کن و خود نرو. اگر تو کشته شوی مثل این است که شیرازه امور از هم بپاشد. تو مثل محور آسیاب باش که مردم پیرامون تو بچرخند. این محور نباید به هیچ وجه آسیب ببیند. در صورتی که اگر ما بودیم چنین اظهار نظر نمیکردیم. امام میخواستند این دین نو، حفظ شود و توسعه پیدا کند، به همین جهت از همه مسئولیتهای امامت خویش کناره نگرفتند. علاوه بر همه اینها حضرت در صحنه حضور فعّالی داشتند و به تربیت یاران و صحابه فداکار برای خود پرداختند و برای آینده زمینهسازی کردند. حضرت(ع) خلفا را خیلی ارشاد و راهنمایی میکردند و آنقدر مشکلات قضایی را برطرف میکردند که عمر میگفت: «قاضیترین فرد مدینه علی است» و یا «اگر علی نبود، عمر هلاک میشد». حضرت در عین سکوت و حاشیهنشینی، پویا و فعال بودند.
یکی از کارهای خیلی مهم حضرت(ع) تربیت کادر مجرب برای حکومت بود. امام علی(ع) اجازده دادند در حکومتی که برای آن هیچ مشروعیتی قائل نبودند، سلمان و عمار و مقداد و «حذیفه» حضور پیدا کنند. سلمان، حاکم «مدائن» میشود. آذربایجان را «مالکاشتر» فتح کرد. اگر شمشیر مالک بعدها در حمایت حضرت علی(ع) به کار میرود، تجربهاش را در دوره قبل کسب کرده است. امام(ع) پس از به حکومت رسیدن از همین افراد برای چیدن کادر خود استفاده میکند. اینها همه از انصار بودند، همان کسانی که حق و حقوقشان در دولت گذشته پایمال شد، هر چند در سقیفه به آنها قول دادند که وزیر حاکمیت باشند. برعکس، وقتی امام علی(ع) به حکومت رسیدند، تمام کسانی را که سر کار گماشتند همه از انصار بودند و خودشان آنها را مجرّب کرده بودند. در بحث فتوحات، حکومت، مالیات و خراج و هر چه حساب کنید حضرت به آنها اجازه دادند که یارانشان با حکومت همکاری کنند تا برای دوره خلافت خود یک کادر مجرب و توانا داشته باشند.
ماهنامه موعود شماره ۷۱