نگاهی به وجه غالب سینمای امروز هالیوود
امپریالیسم آمریکا پس از عقب نشینی در ویتنام، اواخر دهه ۷۰ شکست سنگینی را در ایران و نیکاراگوئه تحمل کرد که در تاریخ خود سابقه ای از آن نمییافت. از این رو برای مقابله فرهنگی – هنری با پدیده های غول آسایی که هیمنه امپریالیستی اش را شکسته بودند، رو به هیولاها آورد تا با نمایش آنها، مردم آمریکا و دیگر سرزمین ها را از مخالفان سلطه طلبی اش بترساند. در واقع به قولی سینمای غرب در دهه ۸۰ هیولا محور شد. آغاز دهه ۸۰ سالهای پایان جنگ سرد بود و محو شدن تدریجی رقیب سنتی، یعنی شوروی سابق و اردوگاه به اصطلاح کمونیسم. و حالا دشمنی دیگر برای استعمار و امپریالیسم، سر از سایه هزار ساله اش به درآورده بود. از همین رو در فیلم های دهه ۸۰ هالیوود هیولاهای متعددی را میبینیم که سر از تخم بیرون می آورند؛ از دایناسورهای اسپیلبرگ در "پارک ژوراسیک" گرفته تا چهار گانه "بیگانه" و تا دو گانه "predator" که هیولاهای باستان از تخم درمی آیند. همه اینها پس از پیروزی انقلاب اسلامی آمدند که مستقیما مدرنیته غرب را هدف قرار داده بود. در واقع بعد از سقوط شوروی، سمت دوربین هالیوود، جهان اسلام را نشانه رفت . حالا دیگر ساموئل هانتیگتون نبرد نهایی غرب با اسلام را تحت عنوان "جنگ مابین تمدن ها" تئوریزه میکرد. جنایتکاران و تروریست هایی که همواره در فیلم های جیمزباند و مت هلم و امثال آن وابسته به شرق بودند، حالا دیگر مسلمان شده بودند و ملیت عرب داشتند، در فیلم هایی مانند :"دروغ های حقیقی" جیمز کامرون، "تصمیم عملی" و "دلتا فورس" و …که تروریست های مسلمان قصد دارند با سلاح اتمی، آمریکا را نابود کنند!! یعنی هیولاهای دهه ۸۰، شکل و شمایل انسانی مییابند.
اما پس از آغاز هزاره جدید، سینمای غرب زبان و لحن بیانی دیگری یافته است. در واقع هالیوود آرایش دخانی به مفهوم ماورایی و آخرالزمانی گرفته تا ذهن بشر را برای انتظار نبرد سهمگین آخرالزمان و یا همان "آرماگدون" آماده نمایند.
در کتب و اسناد منتشره آمده است که بنا بر اعتقاد صهیونیست ها، با آغاز هزاره جدید و عبور از برج حوت (ماهی) به برج حمل (سطل)، زمان اقدام برای فراهم آوردن زمینه های ظهور مسیح موعودشان فراهم آمده است. به عبارت دیگر آنان براین باورند که جهان به آرماگدون و آخرالزمان مورد نظر مسیحیان و یهودیان صهیونست بسیار نزدیک شده و حالا نوبت عمل فرا رسیده است. اگرچه صهیونیست ها، دیرزمانی است که عمل خویش را برای روز موعودشان به نام "آرماگدون"، شروع کردهاند.
اوانجلیستها (مسیحیان صهیونیست ) براین باورند که مسیح (ع) دوباره ظهور میکند و در آخرالزمان جنگ و ویرانی بزرگی (آرماگدون) اتفاق خواهد افتاد و بعد از این ویرانی صلح دائمی تا هزار سال یعنی تا قیامت بر قرار خواهد شد.
اوانجیلیستها اعتقاد دارند پس از اینکه نبرد خیر وشر آغاز شد، پیروز نهایی خیر است و شیطان توسط مسیح به اسارت کشیده میشود. در این جنگ تنها کسانی نجات پیدا میکنند که اونجیلیست باشند. به طور دقیق مشخص نیست که جنگی که از آن به آرماگدون یاد میشود کجاست، اما به گفته مسیحیان صهیونیست، میلیونها نفر از دشمنان مسیح از عراق حرکت خواهند کرد و از فرات خواهند گذشت و به سمت قدس خواهند رفت. در میان راه نیروهای مومن به مسیح، راه آنها را سد میکنند و در آرماگدون به هم میرسند و جنگ در میگیرد. در تفسیر جنگ آرماگدون هم میگویند که سپاه ایرانی، قفقازی، سودانی، لیبیایی و… به عنوان سپاه شر از عراق حرکت میکنند. ( توجه کنید که سالهاست بوش و دار و دسته اش، کشورهایی مانند ایران را "محور شرارت " خواندهاند!) طبق نظر مفسرین اونجلیست، این جنگ بایستی بین سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۷ روی می داده است!!
از همین روست که از سال ۲۰۰۰ تولید آثار عظیم تاریخی که تقریبا از دهه ۶۰ تعطیل شده بود، مجددا رونق گرفت. فیلم های مذهبی باردیگر با رویکرد تاریخ انبیاء یهود جلوی دوربین رفتند. فیلم هایی مانند :"داوود" بابازی ریچارد گر، "سلیمان" و …
امری پوشیده نیست که سینمای امروز هالیوود، آرایش آخرالزمانی گرفته است. دیگر از فیلم های رئال کمتر نشانی به چشم می خورد. از فیلم های مکتب نیویورک و آثار معترض دهه ۷۰ چه خبر؟! فیلم های افشاگر اجتماعی کجا رفتند؟!!
چند سالی است که موجی از تخیل و خرافه و وهن و اسطوره در سینمای هالیوود به راه افتاده که بخش مهمی از آن، هدفمند به نظر می آید. در واقع بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ زبان سینمای غرب، عوض شده و علیه مسلمانان چرخید، بدون آنکه در هیچ دادگاهی اتهام حتی یک مسلمان ثابت شود.
"برژینسکی" مشاور امنیت ملی جیمیکارتر (رییس جمهور اسبق آمریکا) در بخشی از مقاله مفصلش تحت عنوان" این پارانویا را متوقف کنید " در روزنامه واشینگتن پست در اعتراض به این موج ضد اسلامی نوشت : "… برنامه هایی که در آن تروریستها با چهره های «ریش دار» به عنوان کانون افراد شرور نمایش داده میشوند، اثرات عمومی آن تقویت احساس خطر ناشناخته اما مخفی است که میگوید به نحو رو به افزایشی زندگی آمریکاییها را تهدید میکند . صنعت فیلم سازی نیز در این خصوص اقدام کرده است.در سریالهای تلویزیونی و فیلمها، شخصیتهای اهریمنی با قیافه و چهره های عربی(اسلامی) که گاهی با وضعیت ظاهری مذهبی، برجسته میگردند، نشان داده میشوند که از اضطراب و نگرانی افکار عمومیبهره برداری کرده و ترس از اسلام را بر می انگیزد.کلیشه صورتهای اعراب (مسلمان ها) بویژه در کاریکاتورهای روزنامه ها، به نحو غم انگیزی یادآور تبلیغات ضد یهودی نازی هاست. اخیراً حتی برخی سازمانها و تشکلهای دانشجویی دانشگاهها درگیری چنین تبلیغی شدهاند که ظاهراً نسبت به خطرات ارتباط میان برانگیختن نژادپرستی و انزجار مذهبی و برانگیختن جنایات بی سابقه هولوکاست بی خبرند…"
همچنین در هفته های اخیر فیلم های متعددی به اکران سینماهای جهان در آمدهاند که یا همان لحن آخرالزمانی را دارا هستندو یا مخاطبانشان را از موجودات و پدیده های موهومی، می ترسانند.
فیلم هایی مانند : "" Beowulf، "666، جانور "، "شب زامبی ۲"، "شیطان ساکن: انقراض"، "Cult"، "غیر مقدس"، "کیفرهای گناه"، "برآمدن"، "درو کردن"، ""28 هفته بعد"، "Transformers"، "Gryphon" و… همگی درباره وضعیت آخرالزمان، منجی و یا موجودات شریری هستند که می خواهند جهان را به تسخیر خود درآورند و انسان ها را نابود سازند.
هانا راسین که از نویسندگان واشنگتنپست است و در حال حاضر روی کتابی درباره نخبگان اوانجلیست (صهیونیست های مسیحی) کار میکند، در مقاله ای از یک طرف به رویکرد جدید هالیوود به آخرالزمان و از طرف دیگر گرایش مسیحیهای انجیلی یعنی همان اوانجلیست ها به سینما و فیلمسازی میپردازد.
اگرچه بحث آخرالزمان از خیلی پیشتر در ساختارهای سیاسی حاکم و بافت سنتگرای جامعه آمریکا حضوری پرقدرت داشته، اما اکنون رابطهای متفاوتتر و تأثیرگذارتر میان آن و هالیوود شکل گرفته است. راسین سعی دارد در این مقاله نسلهای مختلف معتقدین به این مقوله را در هالیوود معرفی کند.
نسل اول به اعتقاد او کسانی بودند که در فضای شدیداً غیر مذهبی هالیوود سعی میکردند ایمان خود را مخفی کنند. نسل دوم پس از ۱۱ سپتامبر و ظهور نومحافظهکاران آمریکایی در کاخ سفید فرصت عرض اندام یافتند تا جایی که طی ۵ سال گذشته در هر فصل اکران دستکم یک فیلم مذهبی به چشم میخورد.
اما نسل سوم که هنوز در راهند علاوه بر ابا نداشتن از بیان اعتقادات مذهبی، معتقدند نگاه مذهبی به پدیدهها باید در تمام سطوح فیلم نفوذ کند، حتی اگر فیلمیباشد که در ظاهر با قواعد مسیحی سنتی سازگار نباشد.
راسین تأکید میکند که آینده هالیوود بدست این نسل کاملاً متحول میشود. نسل جدید نه تنها بحث آخرالزمان را در یک ژانر محدود نمیکند بلکه از حالا جذابترین آنها یعنی تریلر، وحشت، علمی- تخیلی و حتی کمیک استریپ را هدفگیری کرده است.
هدف آنها آشتی میان سینمای سکولار و کلیسای سنتی با یکدیگر است تا اوانجلیست ها بتوانند با قویترین، جذابترین و فراگیرترین زبان کنونی با جهانیان سخن بگویند. کلیسای انجیلی با رویکردهای افراطی نومحافظهکاران در حال دامنزدن به موج جدیدی از تهاجمات صهیونیستی است.
دلایل چنین رویکردی، هم معنوی است، هم اقتصادی. صنعت فیلمسازی بعد از حادثه ۱۱سپتامبر به تولید فیلمهایی میاندیشد که «یک معنایی هم داشته باشند». حالا دیگر بین مدیران استودیوهای هالیوودی عبارت «Passion dollars» یا «دلارهای مصائب» کاملاً جا افتاده است زیرا استقبال خوب و غیرمنتظره مخاطبان مذهبی در سرتاسر دنیا از فیلم مستقل "مصائب مسیح" مل گیبسون واقعاً همه را شگفتزده کرد.فیلم مل گیبسون در هالیوود یک پدیده و حتی کاتالیزور بود.
سال گذشته درست بعد از اکران فیلم "مصائب مسیح"، استودیوهای بزرگ مشخصاً به فیلمنامههای مذهبی با درونمایه آخرالزمانی که به دستشان میرسید چراغ سبز نشان میدادند. فیلمنامههایی مثل "جنگیری امیلی رز" و اقتباسی از داستان سی.اس.لوئیس به نام "وقایعنگاری نارنیا: شیر، جادوگر و کمد" که سال گذشته اکران شد و یکی از پرفروشها محسوب گردید، نمونههایی از این فیلمنامهها هستند.
بعضیها این فیلم را بزرگترین هدیه هالیوود به بنیادگرایان انجیلی بعد از فیلم کلاسیک "ده فرمان" اثر سیسیل ب. دومیل میدانند. مطالعه مجموعه داستانهای نارنیا به دلیل تهمایه مذهبی که دارند در خانوادههایی که دارای اعتقادات مدرن اوانجلیستی هستند، یکی از ضروریات است و خیلی از پیروان کلیسای انجیلی ، سی.اس. لوئیس را یکی از بزرگترین نویسندههای قرن گذشته میدانند.
دیزنی و کمپانی شریکش یعنی "والدن مدیا" هم درست به دنبال همین مخاطبین بودند. آنها کمپانی "موتیو مارکتینگ" که کار تبلیغ فیلم "مصائب مسیح" را انجام داده بود، به خدمت گرفتند تا بتوانند فیلم خود را به کلیساها و مراکز مذهبی معرفی کنند. کارگردان فیلم، اندرو آدامسون، نمادهای مذهبی فیلم را با داگلاس کرشمن، پسرخوانده سی.اس.لوئیس چک کرد تا مطمئن شود که در فیلم "وقایعنگاری نارنیا" از نظر اعتقادی و مذهبی هیچ اشتباهی وجود ندارد.
در داستان، زندگی اصلان به نوعی رستاخیز مسیح را در ذهن تداعی میکند و رهبران کلیسای انجیلی میخواستند مطمئن شوند که آدامسون شخصیتی را برای دوبله این نقش انتخاب میکند که ویژگیهای صدایش به مسیح نزدیک باشد.
به این ترتیب شرطبندی هالیوود روی پتانسیل مخاطبان مسیحی بالاخره نتیجه مطلوب داد. فیلم "جنگیری امیلی رز" (فیلمی از جنس فیلم معروف "جنگیر" برای معتقدان به بنیادگرایی انجیلی که در آن هسته خرافی در مقابل خردگرایی قرار میگیرد ) در هفته اول اکران خود ۳۰ میلیون دلار فروخت و در ماه سپتامبر به یکی از فیلمهای پرفروش ماه تبدیل شد.
کارگردان این فیلم، "اسکات درکسون" از دانشگاه مذهبی اوانجلیستی "بایولا" در لسآنجلس فارغالتحصیل شده و یکی از مدرسان مدعو کلاسهای مؤسسه "پرده اول"(موسسه ای که از سال ۲۰۰۰ توسط رهبران اوانجلیست برای آموزش فیلمسازان معتقد به این فرقه تاسیس شد) نیز هست. مدتی بعد، فیلم "جنگیری امیلی رز"، جای خود را در جدول فروش به فیلم "درست مثل بهشت" داد. ماجرای کمدی این فیلم هم درباره روح و مرگ است اما با وجود کمدی بودن، باز هم در کلیت خود احساس همدلی تماشاگر با دنیای مذهب و آخرالزمان را سبب میشود.
در واقع در فصل پاییز سال گذشته، همه جای هالیوود پرشده بود از تابلوهای تبلیغاتی که روی آنها ارواح و فرشتگان نقش بسته و مشغول جلب مشتری بودند؛ فیلمهایی مثل" نجواگر روح"، "مدیوم" (واسطه) و "سه آرزو"، گرچه ممکن است که نتوانیم این فیلم را معرف کامل اوانجلیسم بدانیم، اما به هر حال واضح است که هالیوود مسحور حوزههای آخرالزمانی شده است.
در حال حاضر اوانجلیست ها میتوانند از میان برنامههای مختلف هالیوودی انتخابهای زیادی داشته باشند. برای مثال شبکه نیایش هالیوود( Hollywwood Prayer Network) یکی از شبکههایی است که تمام توان خود را صرف کرده تا با استفاده از نیروهای متخصص و معتقد، هالیوود را دچار یک تحول اوانجلیستی کند.
با اینکه رابطه میان هالیوود و کلیسای بنیادگرای انجیلی رفته رفته بهتر شده اما هنوز هم بسیاری از مسیحیان اوانجلیست از این موضوع نگرانند. نیکولاسی(بنیادگذار موسسه "پرده اول") همه روزه نامههای زیادی از مسیحیانی دریافت میکند که از حضور فیلمنامهنویسان مجموعههای "بافی قاتل خونآشام" وThat 70s Show" " در مؤسسه اظهار نگرانی میکنند و از اینکه او فیلم "زیبایی آمریکایی" را در کلاسهای درس نشان میدهد، ناراضی هستند، زیرا این فیلم درباره پدر یک خانواده است که شیفته دوست و همکلاسی دختر خود میشود.
با این حال نیکولاسی بیش از هر کس دیگری تلاش کرده و میکند تا "دین باتالی" را که یکی از فیلمنامهنویسان اصلی "سیت کام" پرطرفدار "That 70s Show" با موضوع سکس، مواد مخدر و راکاندرول است، به جمع مدرسین مؤسسه اضافه کند. گفته میشود، باتالی که چهل و یک ساله است توانسته به تازگی در امتحان کشیشی موفق شود. او بسیار خوشبرخورد و مرتب است. دفتر کار او با عکسهایی از دو فرزندش و پوسترها و یادگارهایی از مجموعه کارتونی "وینی د پوه" تزئین شده. در گوشهای میز انجیل او قرار گرفته است. میگویند، او عادت دارد هر روز سر کار انجیل بخواند. این عادتی است که به نظر خیلی از همکارانش کمی عجیب و غیرعادی است.
در عوض باتالی هم از بسیاری از آدمهای هالیوودی متعجب است، چون اغلب آنها گروههای جوانان کلیسایی را نمیشناسند در حالیکه بیش از نیمی از نوجوانها و جوانهای آمریکایی جزء این گروهها هستند. او حتی از کلیساروها و معتقدان مسیحی هم شاکی است چون فکر میکند که آنها هم باید بتوانند همانطور که تونی کاشنر به همجنسبازها و ایو انسلر به فمینیستها خدمت کردهاند، با نقاشی کردن یا نوشتن در خدمت کلیسای انجیلی باشند.
او میگوید: «واقعاً مزخرف است. ما ادعا میکنیم که به خدایی بزرگ و فوقالعاده ایمان داریم اما حتی نمیتوانیم درباره اعتقادمان یک صفحه مطلب بنویسیم، یا یک صحنه نقاشی کنیم. چرا ما مسیحیها نباید فیلمی مثل تکگوییهای زنانگی ایو انسلر داشته باشیم." تصمیم جدید او این است که در نسخه اولیه فیلمنامهاش آنقدر شخصیتهای مسیحی بانمک، سه بعدی و جذاب بگنجاند که نظر همه را جلب کند.
در آیندهای که امثال باتالی و نیکولاسی در ذهن خود دارند، این مشکل هم برطرف خواهد شد. آنها روزهایی را پیشبینی میکنند که در آن همه استودیوهای هالیوودی برای ساختن فیلمهایی با مضامین آخرالزمانی، مدیری مثل آنشوتز (اوانجلیست معتقد و فرد بسیار متمول و میلیونری که بنیانگذار مؤسسه ارتباطی کوئست است )خواهند داشت، هر شبکه تلویزیونی نسخه صهیونیستی شده "ویل و گریس" را پخش میکند که داستانهای آن از مضامین آخرالزمانی برخوردار است.
"پایان روزها" همان اعتقاد مشترک اوانجلیست ها و یهودیانی است که هنوز در انتظار مسیح موعود به سرمیبرند و براین باورند که درآغاز هزاره و به اصطلاح پایان روزها، یا مسیحای موعود ظهور میکند و یا شیطان بر جهان غالب میگردد. این را در برخی فیلم های این چند سال اخیر مانند "دروازه نهم"، "پایان روزها"، "کودک متبرک"، "هفتمین گناه " و… به وضوح می توان رویت کرد. علائم هم یکسان است، فی المثل در کتاب "هری پاتر ۳: زندانی آزکابان" آمده است که سگ سیاه، نشانه طالع نحس است و در فیلم "طالع نحس"، بارها و بارها سگ های سیاه را مشاهده میکنیم، سگ هایی که از دیمین و حتی راز قبر مادرش حفاظت میکنند. نکته جالب اینکه در همان "هری پاتر ۳: زندانی آزکابان " این پدر خوانده هری یعنی سیریوس بلک است که به شکل سگ سیاه درآمده و در واقع قرار است از هری پاتر در مقابل دشمنانش دفاع نماید . (دقیقا مانند سگ های سیاهی که از دیمین مراقبت می نمایند!!) شاید یادمان باشد که در "رمز داوینچی" به وضوح از هری پاتر نام برده شده و قصه او را از جمله موضوعاتی تلقی میشود که در پی زنده نگاه داشتن راز جام مقدس و سلسله گمشده یا فراموش شده عیسی مسیح و مریم مجدلیه است .(ملاحظه می فرمایید که چگونه "رمز داوینچی" به طرز مشکل گشایی همه راز و رمز و ارتباط درونمایه ای برخی آثار و فیلم های سینمایی را بیرون می ریزد.)
این تصویری ولو ناقص و اجمالی است از آنچه که در غرب معتقد به اونجلیسم میگذرد.
می توان از این مجمل، حدیث مفصل خواند و به دنبالش به مسئولیت شیعه بودن خود فکر کنیم و به نظر میرسد بیش از همه بایستی به قیام حضرت مهدی موعود (عج) پرداخت . بایستی شرایط آن قیام و نشانههای ظهور و شخصیت این منجی عالم بشریت را با زبان سینما و بر پرده عریض هنر هفتم، به دنیا شناساند تا بسیاری از آزادیخواهان و فرهیختگان دنیا که هنوز با حضرت حجت (عج) و قیام و آرمان های ایشان آشنایی ندارند نسبت به وجود مبارک این موعود تاریخ بشر آگاه شوند که شاید انشاالله در ظهور آن حضرت تعجیل شود. ممکن است در این راه آثار و فیلمهای ناقصی هم ساخته شود که قطعاً نتواند و نمیتواند ابعاد گسترده شخصیتی و ظهور حضرت حجت (ع) را بیان نماید ولی بایستی ساخته شود در تعداد زیاد و کمیت بالا و البته با ساختار سینمایی استاندارد و جهانی که قابلیت اکران و نمایش در سطح بینالمللی را دارا باشد.
سعید مستغاثی