خیزش باور مهدوی در قرن بیست و یکم

end ywfinjezzj - خیزش باور مهدوی در قرن بیست و یکممهدویت، عنوان اسلامى براى اعتقاد به عصر طلایى، به آیین یهودیت و مسیحیت پیش از خود شباهت دارد، هر چند که در عین حال تفاوت چشم‌گیرى با هریک از آنها دارد. مهدویت به لحاظ تأکید بر عدالت اجتماعى، اقتصادى بیشترین شباهت را به یهودیت دارد، اما به لحاظ دارا بودن عیسى و سایر چهره‏هاى مطرح در فرجام‏شناسى، به نظر مى‏رسد که بیشتر به مسیحیت شباهت دارد، اما نهایتاً مهدویت را باید بر اساس شرایط خود آن سنجید که ذاتاً اسلامى است.

مقاله حاضر، ترجمه ای است از دائره‌المعارف هزاره گرایی که در سال ۲۰۰۱ میلادی توسط انتشارات راتلیج در امریکا و انگلستان به چاپ رسیده است.
محور بحث مقاله حاضر عبارت است از فرجام شناسی تطبیقی میان سه دین ابراهیمی‌بزرگ معاصر یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام.

البته تیموتی آر، فرنیش مؤلف مقاله، پس از مقایسه کلی فرجام شناسی اسلامی‌با فرجام شناسی در سنت یهود و مسیحیت، به تجزیه و تحلیل مهدویت در اسلام می پردازد و در قسمت نتیجه‌گیری مقاله، دلایل افزایش شدید توجه به مهدی علیه السلام و مهدویت را در جهان، بر می‌شمارد و در ضمن به نقش بسیار حیاتی پیروزی انقلاب اسلامی ایران در الگودهی به دکترین مهدویت در میان ملت‌های جهان اشاره میکند.

تفکیک پیام‌هاى سیاسى کل ایده مربوط به عصر‌طلایى در اسلام از ایده‏هاى فرجام شناختى امر بسیار دشوارى است. امید به ظهور آینده‏اى بهتر، سرشت الاهیات و نیز آرمان‌هاى سیاسى، اجتماعى را تشکیل مى‏دهد و وعده ظهور دوران صلح و عدالت جهانى به راحتى از این عصر به عصر آینده منتقل مى‏شود [و بار دیگر باز مى‏گردد]. (حداد و اسمیت ۱۹۸۱: ۷۰)

«فرجام‏شناسى» اسلامى، یا نظام عقیدتی در خصوص حوادثى که به پایان جهان منتهى مى‏شود، به عقاید هر دو آیین یهودیت و مسیحیت شباهت دارد، اما در استفاده از اصطلاحات «millennialism»، «millenarianism»، یا «chiliasm» باید به شرایطى قائل شد. هریک از این اصطلاحات برگرفته از واژه هایى براى عدد هزار در لاتین «milleni» یا یونانى «chilioi» هستند و بر مفهوم به کار رفته در فصل بیستم از کتاب مکاشفه یوحناى قدیس که حکومت هزار‌ساله عیساى مسیح بر روى زمین را پیش‌بینى مى‏کند، دلالت دارند و نباید در بافت اسلامى به کار روند، اما به لحاظ امید به تشکیل جامعه‏اى آرمانى در آینده، مى‏توان از این اصطلاحات براى بیان عقاید مسلمانان استفاده کرد. در واقع «صد ساله گرایى» اصطلاح دقیق‏ترى خواهد بود، زیرا سنت ظهور یک «مُجدد» در هر قرن طنین بیشترى در میان مسلمانان دارد. از اصطلاح «مسیحا باورى» نباید در بافت اسلامى استفاده کرد، زیرا بر خلاف یهودیان که بسیارى از آنها هنوز منتظر«Mashiah» (واژه عبرى براى «تدهین شده» ) هستند که حکومت اسرائیل را که در تورات ذکر شده احیا خواهد کرد، و بر خلاف مسیحیان که در انتظار بازگشت عیساى مسیح (christ واژه یونانى براى «messiah» است) به سر مى‏برند، در الاهیات اسلامى هیچ جایگاهى براى این گونه ناجى وجود ندارد. در قرآن، براى عیساى پیامبر، گاه عنوان «المسیح» به کار مى‏رود که هم خانواده واژه «Messiah» است، اما فقط عنوانى محترمانه و عارى از هرگونه مفهوم الاهیاتى است.

از نظر مسلمانان، مهم‌ترین چهره فرجام شناختى مسیح نیست، هر چند قرآن، احادیث و روایات منسوب به حضرت محمد(ص) ( ۵۷۰ـ ۶۳۲ .میلادی) از بازگشت او سخن مى‏گویند بلکه مهدى، یعنى «هدایت شده»، محور اصلى آخر الزمان است. براى مسلمانان، بازگشت مسیح تنها یکى از علایم فرا رسیدن آخر‌الزمان است، نه نقطه اوج آن که باور مسیحیان است. اعتقاد به عصر طلایى در دیدگاه اسلامى از یک لحاظ بیشتر به اعتقاد یهودیان شباهت دارد و آن این¬که مهدى و «Mashiah» موعود هر دو چهره‏هاى تاریخى خواهند بود که وظایف خود را در زمان و مکان عادى تحقق خواهند بخشید، بر خلاف مسیح که در باور مسیحیان جایگاه دوم در تثلیث به او اختصاص دارد و آغاز و انجام کتاب مکاشفه یوحناى قدیس تلقى مى‏شود. نقطه اشتراک دیگر اعتقاد مسلمانان و یهودیان در عصر طلایى این است که هر دوى آنها هدف اصلى مهدى و «Mashiah» را صلح و عدالت همگانى مى‏دانند، نه رستگارى فردى.

از سوى دیگر، عقاید مسلمانان در خصوص علایم مربوط به آخر‌الزمان و روز قیامت از بسیارى لحاظ به کلیساهاى مسیحى شباهت دارد. کتاب مقدس مسلمانان و احادیث آنها علاوه بر بازگشت مسیح، از دجّال یعنى گمراه کننده یا ضد مسیح، دّباح یعنى دیو، و یأجوج و مأجوج سخن مى‏گویند که همه آنها در کتاب مکاشفه یوحناى قدیس، آخرین کتاب عهد جدید مسیحیان ذکر شده‏اند. پس معلوم می‌شود که فرجام شناسى در اسلام، هم به فرجام شناسى یهودیان و هم مسیحیان شباهت دارد. على‌الخصوص اعتقاد به مهدى(عج) در تاریخ ۱۴۰۰ ساله اسلام، باور بسیار محکمى بوده است. در موارد بسیارى، چهره‏هاى مذهبى مسلمانان ادعا کرده‏اند که مهدى منتظر هستند. اقدام به تشکیل نهضت‌هاى انقلابى مخالف نموده‏اند، و به واسطه آن یک نظام سیاسى را سرنگون نموده یا تشکیل داده‌اند. این گونه نهضت‌ها حتى در صورت شکست، حاکى از قدرت مداوم مهدویت؛ یعنى نسخه اسلامى اعتقاد به عصرطلایى (millennialism) است. مانند نهضت سال ۱۹۷۹ در عربستان سعودى در که طى آن فردى به نام محمد (فرزند عبداللّه قحطانى) ادعا کرد همان مهدى است و با رهبرى چند صد نفر از پیروان خود در تلاشى نافرجام اقدام به تصرف مسجد بزرگ مکه، مقدس‏ترین شهر مسلمانان نمود.

  • مهدویت در تاریخ اسلام

واژه «مهدى» از ریشه عربى «هَدى» به معناى «هدایت کردن به مسیر راست» گرفته شده‌؛ پس مهدى یعنى «هدایت شده به راه راست». اگرچه نام مهدى در قرآن ذکر نشده، ظهور او در شمارى از احادیث شیعه و سنى پیش بینى شده است. (شیعه و سنى دو فرقه عمده در اسلام هستند؛ سنی ها ۸۵ درصد از مسلمانان را تشکیل مى‌دهند، حال آن که شیعیان تنها در ایران و عراق کنونى در اکثریت قرار دارند. شکاف بین این دو گروه حاصل عدم توافق سیاسى در این زمینه بود که آیا یکى از اولاد محمد(ص) باید رهبرى جامعه اسلامى را در دست بگیرد یا نه؟ پاسخ سنی ها منفى و پاسخ شیعیان مثبت بود. طى قرن‌هاى گذشته، این دو گروه به لحاظ خط مشى‏هاى الاهیاتى خود، به ویژه در رابطه با اعتقاد به مهدى، بیشتر از هم فاصله گرفته‏اند.)

برخى از مسلمانان بسیار محافظه کار به دلیل آن¬که نامى از مهدى در صفحات قرآن ذکر نشده و یا به دلیل آن¬که پیش بینی‌هاى مربوط به او در دو مورد از معتبرترین منابع حدیث، یعنى مجموعه احادیث بخارى (متوفاى ۸۲۰ .میلادی) و مسلم (متوفاى ۵۸۷ .میلادی)، درج نشده، در خصوص این دیدگاه اظهار تردید مى‏کنند. اما جمع کثیرى از مسلمانان طى قرون متمادى به این چهره فرجام شناختى معتقد بوده و هستند.

به طور کلى، عقاید مربوط به مهدى که مى‏توان از احادیث جمع آورى کرد، حاکى از آن است که او از اهل بیت محمد(ع) است و هم‌نام او و از لحاظ ظاهر هم شبیه به او‌ست. او در هدایت مؤمنان برضد گروه بزرگ دجال و یأجوج و مأجوج هم پیمان مى‏شود و در حقیقت به نابودى این ضد مسیح کمک خواهد کرد. پرستش صحیح خداوند را بار دیگر بنیان مى‏نهد و عدالت و برابرى را در میان ساکنان زمین احیا مى‏کند، مانند مسیح که بار دیگر به دنیا بازمی‌گردد، نهایتاً با مرگ طبیعى از دنیا مى‏رود و اندکى پیش از به صدا در آمدن صور اسرافیل و دوباره زنده کردن تمام انسان‌ها توسط خداوند در روز قیامت، به خاک سپرده مى‏شود. شاید جوهر اعتقاد به مهدویت تمایل آرمان گرایانه براى اصلاح نابرابری‌هاى اجتماعى، اقتصادى بوده باشد، هرچند امید به پایه ریزى مجدد پرستش و دیندارى حقیقى نیز تقریباً به همان اندازه مى‏تواند انگیزه محکمى باشد.

با این حال، شیعه و سنى نظام‌های عقیدتی نسبتاً متفاوتى را در خصوص مهدى ارائه کرده‏اند. سنی ها ظهور او را بیشتر به بازگشت مجدد مسیح ارتباط داده‏اند و بر آن بوده‏اند که نقش او را با نقش مجدّد، که در برخى احادیث وعده داده شده هر قرن ظهور مى‏کند و ساختار جامعه اسلامى را تجدید مى‏کند، یکى بدانند. احادیث سنى از این لحاظ که مهدى از اهل‌بیت(ع) خواهد بود، با احادیث شیعه مطابقت دارند. اما نگرش شیعه داراى دو تفاوت عمده مى‏باشد:

الف) مهدى امام غایب نامیده مى‏شود که روزى باز مى‏گردد. (زیرا شیعیان اولیه معتقد بودند که امام یا «رهبر» آنها غیبت کرده، یعنى «پنهان» شده است و [در واقع] اکثریت سنى و «جانشین» نالایق آنها پس از پیامبر، یعنى خلیفه، وى را به این کار مجبور ساخته‏اند. این غیبت، بودن در حالتى متعالى است که امام در زمانى نامعلوم در آینده که مسلمانان بیشترین نیاز را به او خواهند داشت، از آن‌جا باز خواهد گشت)؛

ب) مهدى امام غایب داراى نور خاصى خواهد بود که مستقیماً از جانب خداوند دریافت مى‏کند.

یکى دیگر از گروه‌هاى عمده اسلامى هم دیدگاه خود را به نگرش‌هاى موجود در خصوص مهدى افزوده‏اند. این گروه، صوفی‌ها یا عرفاى مسلمان هستند که عمدتاً عقاید مشترکى با شیعه و سنى دارند، اما برخى از فرقه‏هاى صوفى نهایتاً چنین تبلیغ مى‏کنند که هنگام ظهور مهدى فقط صوفی‌ها او را تأیید مى‏کنند و رهبران دینى غیر صوفى او را نمى‏پذیرند.

به طور کلى، هر سه گروه عمده مسلمان (سنى، شیعه و صوفى) در مورد امید به ظهور چهره‏اى فرجام‌شناختى که عدالت و دیندارى را بر روى زمین حاکم خواهد ساخت، اتفاق نظر دارند.

  • نهضت‌هاى مبتنى بر مهدویت

در طور تاریخ اسلام، تعداد زیادى از نهضت‌هاى مبتنى بر مهدویت بر پایه چنین عقایدى ظهور یافته، اما چهار مورد از این نهضت‌ها به طور خاص موفقیت‏آمیز بوده‏اند.

عباسیان امپراتورى نوپاى اسلام را در سال۰۵۷ .میلادی تصاحب نمودند و به حکومت پرداختند. اکثر مورخان این دوران را «عصر طلایى» تاریخ اسلام مى‏دانند (خلیفه آنها هارون الرشید بسیار ثروت‌مندتر و فرهیخته‏تر از حاکم معاصر خود شارلمان بود). بین سال‌هاى ۵۷۴ و ۰۵۷ .میلادی، مبلغان عباسیان مدعى مقام مهدویت براى حاکمان خود شدند و براى تضعیف حکومت خاندان بنى‌امیه در دمشق به جلب حمایت شیعیان پرداختند، اما زمانى که در بغداد بر مسند قدرت مستقر شدند، ادعاهاى خود در خصوص مهدویت و گرایش‌هاى شیعى خود را عمدتاً کنار گذاشتند. هرچند برخى از خلفاى آنها هم‌چنان لقب «المهدى» را به نام خود ضمیمه مى‏کردند. هنگامى که قدرت در اختیار عباسیان بود، مهدویت چیزى جز ظاهر سازى نبود. با از دست دادن قدرت خود تا سال ۵۹۴ میلادی، عباسیان تنها به صورت مقام تشریفاتى مذهبى باقى ماندند تا این که مغول ها سلسله آنها را در سال ۸۵۱۲میلادی، در هم شکستند.

بر خلاف به‌کارگیرى نسبتاً سطحى و ظاهرى از ایدئولوژى مهدویت توسط عباسیان، سه گروه عمده بعدى در تاریخ اسلام که از مهدویت به عنوان ابزارى براى سلطه استفاده کردند (فاطمیون، موحدون و مهدیون سودان)، از عقاید فرجام شناختى در اداره حکومت‌هاى خود نیز بهره بردند و فقط در تأسیس حکومت از آن استفاده نکردند. نخستین نمونه از حکومتى که به وضوح مبتنى بر مهدویت بود، حکومت فاطمیون است. آنها یک خاندان شیعه اسماعیلى بودندکه از سال ۹۶۹ تا ۱۱۷۱میلادی، در مصر حکومت مى‏کردند (اسماعیلی‌ها شاخه‏اى از تشیع هستند که معتقدند امام هفتم در غیبت به سر مى‏برد و لذا به «هفت‌امامى» هم معروف‌ند. بزرگ‌ترین شاخه تشیع در جهان امروز شیعیان ایران هستند که به امامیه یا «دوازده‌امامى» معروف‌ند، زیرا معتقدند امام دوازدهم غایب است). بنیان گذار اسماعیلیه، عبیداللّه، به پشتوانه این¬که به واسطه دختر پیامبر، فاطمه از سلاله پیامبر است در سال ۹۱۰ میلادی. ادعا کرد که مهدى موعود است. مبلغان او حمایت سپاهیان بربر را به سوى او جلب کردند و تا سال ۹۶۹ میلادی بخش اعظم افریقاى شمالى و مصر را به تصرف خود در آوردند. فاطمیون مهدویت را با نوعى کیهان‏شناسى باطنى که برگرفته از عرفان¬گرایى و نو افلاطون‌گرایى بود، در هم آمیختند. بر خلاف سایر گروه‌هاى شیعه، فاطمیون از قدرت کافى براى اقدام جدى جهت تحقق هدف تصرف کل جهان اسلام برخوردار بودند. به این منظور، آنها سپاه خود را علناً نه تنها برضد امپراتورى بیزانس و حکومت‌هاى صلیبیون بلکه برضد خلافت عباسیان نیز به کار گرفتند، و در خفا از دوائن یعنى مبلغان اسماعیلى که در صدد تضعیف عباسیان بودند، حمایت کردند. اما فاطمیون نهایتاً شکست خوردند و در پى ضعیف شدن در اثر حملات صلیبیون، توسط دوست پر و پا قرص ریچارد شیردل، صلاح الدین ایوبى یا همان «saladin» تاریخ اروپا، مغلوب شد.

یکى دیگر از نهضت‌هاى مبتنى بر مهدویت که در قرون وسطى در افریقاى شمالى رخ داد، اگرچه بیشتر نهضت سنى بود تا شیعه، نهضت موحدون بود که در فاصله سال‌هاى ۱۱۳۰ تا ۱۲۶۹میلادی، بر مغرب، یعنى شمال غرب آفریقا و اسپانیا حکومت مى‏کردند. بنیان‌گذار آنها، ابن تُمَرت (متوفاى ۱۱۳۰) مدعى شد همان مهدى منتظر است که اسلام راستین را که به ادعاى وى مبتلا به حاکمان بى دین سابق یعنى المرابطون بوده، احیا مى‏کند. ابن تُمَرت اندکى پس از آغاز نهضت خویش در‌گذشت، و جانشین او، عبدالمؤمن، فتوحات او را به انجام رساند و حکومتى سنى مبتنى بر مهدویت تشکیل داد که بیش از یک قرن ادامه داشت.

پس از موحدون، موفق‏ترین نهضت مبتنى بر مهدویت نهضتى بود که تقریباً همین اواخر رخ داده، و آن عبارت است از نهضت مهدیون سودان در اواخر قرن نوزدهم. در قرن نوزدهم، جهان اسلام به طور کلى، و افریقاى اسلامى، به طور خاص، شاهد تعداد زیادى جهاد یا «جنگ مقدس» برضد حاکمان مسلمان ظاهراً بى دین و یا قدرت‌هاى استعمارگر بوده است. جهادى که به رهبرى محمد احمد در محل سودان امروزى ـ که در آن زمان بخشى از امپراتورى عثمانى و تحت حاکمیت مصر بود ـ رخ داد، تنها جهادى بود که بنیان‌گذار و رهبر آن ادعا کرد همان مهدى آخر الزمان است و صرفاً یک مجدّد نیست.

نظر به این که این نهضت در دوران نسبتاً جدید رخ داد، نسبت به سایر نهضتهاى موفق مبتنى بر مهدویت اطلاعات بسیار بیشترى از آن داریم. محمد احمد سنى صوفى بود و زمانى که فقط بیست سال داشت، پیامبر و شیوخ معروف صوفى در رؤیا بر او ظاهر مى‏شدند و با او سخن مى‏گفتند. پس از آن که علناً خود را مهدى نامید و وظیفه خود را بیرون راندن ترک‌هاى کافر، مصریان کافر و انگلیسی‌هاى کافر از سودان دانست، کلیه مخالفان رژیم را متحد کرد و با تشکیل یک سپاه بین سال‌هاى ۱۸۸۱ و ۵۱۸۸میلادی بخش اعظم سودان امروزى را به تصرف خود در آورد. محمد احمد پیش از وفات در سال ۵۱۸۸میلادی کوشید جامعه اسلامى اولیه را احیا نماید. تمام فرقه‏هاى صوفى را منحل کرد، قانون اسلام را با خشونت اجرا کرد و دستور داد همگان او را مهدى بدانند. جانشین او عبداللهى تا سال ۱۸۹۸ میلادی حکومت مى‏کرد تا این¬که ارتش بریتانیا به فرماندهى کیچنر، در یکى از آخرین حملات خود براى تصرف افریقا، از مصر که در اشغال بریتانیا بود، به سمت جنوب پیش رفت و به حکومت مهدیه (حکومت مبتنى بر مهدویت سودان به این نام معروف شده بود) خاتمه بخشید. سودان تحت حاکمیت مشترک انگلستان و مصر در‌آمد و هواداران مهدویت در قالب حزب امت تشکل یافتند که امروزه این حزب، مخالفان غیرقانونى حکومت خشن اخوان‌المسلمین، حسن الترابى در سودان هستند.
 
چند نهضت مهم دیگر در۰۵۱ سال گذشته به عنوان نهضت اسلامى مبتنى بر مهدویت آغاز شدند، اما هم اکنون در قالب مذاهب مجزایى طبقه بندى شده‏اند:

الف) بابیت در ایران و شاخه فرعى آنها بهایى؛
ب) احمدیه در هند.

در دهه ۱۸۳۰ در ایران، فردى به نام على محمد ادعا کرد که باب، دروازه رسیدن به امام غایب است. او دستگیر و اعدام شد، اما یکى از پیروان او به نام بهاء اللّه (متوفاى۱۸۹۲) ادعا کرد که نه تنها مهدى یا امام غایب بلکه پیامبر است. (طبق تعریف، کسى که ادعاى پیامبرى کند، از مرز اسلام خارج شده، زیرا محمد(ص) خاتم النبیین تلقى مى‏شود.) بهاءاللّه به ترویج شریعتى نو و صلح طلب‏تر پرداخت ۲ که قوانین اسلامى را از دور خارج مى‏کرد. حاکمان ایران او را تبعید کردند، و نهایتاً در آکره، واقع در فلسطین ساکن شد. امروزه بهائیت، یک دین محسوب مى‏شود۱ و حدود شش میلیون طرفدار در سراسر جهان دارد.

یکى دیگر از نهضت‌هاى مهدویت نو، نهضتى بود که غلام احمد در منطقه قادیان واقع در پنجاب هند در دهه ۱۸۸۰ آغاز کرد. غلام احمد ادعا کرد که مهدى و پیامبر است. اعضاى این گروه در میان غربی‌ها به احمدیه و در میان مسلمانان به قادیانى معروف‌ند و از قدرت فوقالعاده‏اى در آفریقا برخوردارند. زمانى که نویسندگان مسلمان مى‏خواهند به خطرات ذاتى مهدویت تأکید کنند، اغلب به این گونه نهضت‌ها استناد مى‏کنند. ممکن است بهائیت و احمدیه از دیدگاه یک مسلمان خطرناک باشد، اما هردوى آنها را مى‏توان نهضت‌هاى موفقى بر اساس مهدویت دانست، زیرا در حال حاضر هر یک صدها هزار، اگر نگوییم میلیون‌ها، طرفدار دارند.

اما این گونه ادعاهاى صریح مهدویت پیشرفت چندانى در میان مسلمانان سنتى در قرن بیستم نداشته‏اند. پیش از این، در مورد سرنوشت مهدى سودانی که خود را مهدى خواند، سخن گفتیم و دیدیم که به دست کسانى که به او اعتقاد نداشتند، به قتل رسید. و زمانى که در جریان انقلاب ایران نظریه هایى رواج یافت، مبنى بر این که آیت الله خمینى همان امام غایبى است که ظهور کرده، خود امام خمینى هرگز علناً مدعى چنین عنوانى نشد. با وجود این، به گواه تاریخ، اکنون که جهان وارد یک قرن و هزاره جدید مى‏شود، مهدویت هم‌چنان به عنوان یک ایدئولوژى مخالف و به طور بالقوه قدرت‌مند در جهان اسلام به بقا خود ادامه مى‏دهد.

  • نتیجه گیرى

مهدویت، عنوان اسلامى براى اعتقاد به عصر طلایى، به آیین یهودیت و مسیحیت پیش از خود شباهت دارد، هر چند که در عین حال تفاوت چشم‌گیرى با هریک از آنها دارد. مهدویت به لحاظ تأکید بر عدالت اجتماعى، اقتصادى بیشترین شباهت را به یهودیت دارد، اما به لحاظ دارا بودن عیسى و سایر چهره‏هاى مطرح در فرجام‏شناسى، به نظر مى‏رسد که بیشتر به مسیحیت شباهت دارد، اما نهایتاً مهدویت را باید بر اساس شرایط خود آن سنجید که ذاتاً اسلامى است.

اگرچه صحیح است که قرن جدید، نه هزاره جدید، معمولاً امیدهایى فرجام شناختى را براى مسلمانان زنده مى‏کند، نمى‏توان انکار کرد که توجه به مهدى و مهدویت طى دهه‏هاى اخیر به شدت در جهان اسلام افزایش یافته است. به نظر مى‏رسد که چندین دلیل بر این امر وجود دارد:
 
الف) اندوهى که پس از شکست تلخ اعراب در جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷میلادی جهان عرب را فراگرفته است (و تنها طى سال‌هاى اخیر به تدریج در حال محو شدن است)؛

ب) وقوع مجموعه حوادثى است که عبارت‌ند از:

۱. ناکامى موجود کشورهاى عرب در مدرن کردن کشورشان و هم‌آهنگ ساختن استانداردهاى زندگى با سطح انتظارات؛
۲. ناکامى مداوم در دست یابى به اتحاد اعراب؛
۳. فروپاشى اتحاد شوروى و قطع حمایت آن از کشورهایى، نظیر سوریه و لیبى؛
۴. متعاقباً وابستگى شرم آور به ایالات متحده که بسیارى از مسلمانان این کشور را وارث قدرت‌هاى استعمارگر بریتانیا و فرانسه مى‏دانند.

این عوامل در کنار هم باعث ایجاد نگرانی و ناا‌میدى وسیع اجتماعى در میان حداقل بخش عرب جهان اسلام گردیده و این باور عمومى وجود دارد که نهضت‌هاى مبتنى بر اعتقاد به عصر طلایى در محیط یهودى، مسیحى و اسلامى اغلب در چنین دوره‏اى رخ مى‏دهند. ضمناً، انقلاب اسلامى ایران، در سال ۱۹۷۹ ـ ۱۹۸۰میلادی نتایج بی¬شمارى در سراسر جهان اسلام داشته است. علی‌رغم اختلاف‌هاى سیاسى، الاهیاتى و ایدئولوژیکى بین تشیع و تسنن، تشکیل یک حکومت علناً حامی اسلام در تهران براى کسانى که در آرزوى تشکیل حکومت اسلامى هستند، الگو و سر‌مشق دینى بوده است. نهایتاً، کاربرد جهانى تقویم مسیحى (حتى زمانى که تحت پوشش «CE» به کار مى‏رود نه «AD») و این حقیقت که مسیحیت بزرگ‌ترین دین بر روى زمین است (با تقریباً ۱/۹ میلیارد طرفدار، در حالی¬که پیروان اسلام حدود یک میلیارد نفرند)، کل کره زمین را تحت تأثیر شور و حال فرجام شناختى قرار داده که حتى اسلام نیز، علی‌رغم این که صریحاً فاقد خصلت هزاره‌گرایى است، در این میان مصون نمانده است.

مهدویت، ایدئولوژى قدرت‌مندى در سراسر تاریخ اسلام بوده که هم در سرنگونى حکومت‌هاى موجود و هم در تشکیل حکومت‌هاى جدید نقش داشته است و نمونه‏هاى فوق‌الذکر این امر را اثبات مى‏کند. پس نباید جاى تعجبى باشد که چون «ایدئولوژی‌هاى بسیارى از نهضت‌هاى بنیادگراى اسلامى در قرن بیستم اغلب به مقدار قابل ملاحظه‏اى حاوى اعتقادات فرجام شناختى هستند… کاملاً روشن است که این اعتقادات، هم‌چنان در قرن بیست و یکم نیز نقش مهمى را در جهان اسلام ایفا خواهند نمود.»

پس کاملاً مناسب است که پیام فرجام شناختى گروه‌هایى مانند طالبان در افغانستان، اخوان‌المسلمین مصر و فلسطین، ارتش آزادی بخش کوزوو، و شورشیان مسلمان داغستان در برنامه تحقیقاتى مداوم پیرامون مهدویت قرار گیرند. اعتقاد به عصر‌طلایى مسیحیت پس از سال ۲۰۰۱ فروکش مى‏کند، اما سده اسلامى آینده از هم اکنون تا سال ۲۰۷۶ دوره‏اى ۷۷ ساله را آغاز کرده است.
مترجم: بهروز جندقی

پی‌نوشت:
۱. باید توجه کرد که نویسنده مطابق خواست غرب و صهیونیزم بهائیت را به عنوان دین معرفی می‌کند (موعود).
۲. اظهار نظر درباره صلح‌طلبی بهاءالله نیز برخاسته از گرایش آمریکائی نویسنده می‌باشد. (موعود).

همچنین ببینید

از کیومرث تا سوشیانس

عقیده به ظهور «موعود» مخصوص به دین یا ملت خاص نیست. هر یک از ملل منتشر در عالم به نوعی برای این اعتقاد اقرار آورده اند و برای رهایی جهان از ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *