رازهایی ناگفته از انقلاب اسلامی

iranianrevolution nwnmmtm0zt - رازهایی ناگفته از انقلاب اسلامیخاطرات کارتر را می‌خواندم. او گفته بود در طول چهار سال ریاست جمهوری‌ام سه بار گریه کردم: دفعه اول وقتی بود که شاه فرار کرد. برایم قابل باور نبود. دفعه دوم هنگام اشغال سفارت ما در ایران بود و سومین بار هم در ماجرای طبس بود.

اشاره:


فرصتی دست داد تا به خدمت جناب آقای «غلامحسین حیدری» برسیم و از ایشان برخی خاطرات را درباره دیدارهایشان با علما و نقل‌قول‌هایشان درباره انقلاب اسلامی ایران و آینده آن بشنویم. آقای حیدری در حال حاضر در سمت قائم مقام وزارت آموزش و پرورش مشغول به خدمتند و تمامی سال‌های گذشته را به عنوان یکی از خدمتگزاران عرصه فرهنگ اسلامی در سمت‌های مدیریت فرهنگی نهادها و سازمان‌ها پشت سر گذاشته‌اند.
به مناسبت‌های مختلف برخی خاطرات و نقل‌قول‌های ایشان تقدیم خوانندگان محترم موعود خواهد شد. إن‌شاءالله.

ما صاحب داریم

 حضرت آیت‌الله میرزا مهدی اصفهانی(ره) از علمای بزرگ اصفهان بود که به مشهد آمده بود. بسیاری از بزرگان الآن از شاگردان ایشان هستند. مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی ـ یکی از شاگردان ایشان ـ از مرحوم آیت‌الله اصفهانی نقل می‌کند که ایشان مکرر می‌فرمودند: «یاد امام زمان ـ ارواحنا فداه‌ـ را زنده نگه بدارید. هرجا هستید به یاد ایشان باشید، نام و یادشان را برای دیگران نیز زنده کنید و درباره آن حضرت صحبت کنید». ایشان بر عبارت «ما صاحب داریم» خیلی تأکید می‌کردند. افراد متعددی این خاطره مرحوم قزوینی را برای ما نقل کردند. ایشان می‌گوید: روزی مرحوم میرزا مهدی اصفهانی همه طلاب ساکن مشهد را جمع کرد و به آنها فرمود: «واقعیت این است که رضاخان اوقاف را مصادره کرده، در نتیجه ما وجوهاتی نداریم که به شما بدهیم. از این به بعد شهریه قطع خواهد شد ولی فراموش نکنید که ما صاحب داریم». در آن جلسه روی این مطلب خیلی تأکید کردند که ما رها نیستیم و صاحب داریم.
مرحوم حاج شیخ مجتبی نقل می‌کند، ما به همراه خانواده از قزوین آمده بودیم. مدتی گذشت، شرایط برایمان سخت شد. تا مدتی از مغازه‌داری که با او آشنا بودیم قرض می‌گرفتیم و آذوقه تهیه می‌کردیم. روزی آن مغازه‌دار گفت: چون مقدار بدهی شما زیاد شده از این به بعد از دادن قرض شرمنده هستم. می‌خواستم از یکی دیگر از بازاریان پول بگیرم که احساس کسر شأن کردم و سراغ او نرفتم. دست خالی و دیروقت به خانه رفتم. مادرم که بیدار مانده بود از من پرسید مجتبی چیزی آورده‌ای؟ گفتم: نه. با محبت مادرانه به شوخی گفت: اشکالی ندارد. ما که روز را روزه گرفتیم، شب را هم شبه می‌گیریم.

حاج شیخ مجتبی می‌گوید: دیدم کوبه در را می‌زنند. مادرم [یا به نقل برخی خودشان] دم در رفت. یک نفر بسته‌ای به او می‌دهد و می‌گوید، به مجتبی بگویید: ما هوای او را داریم. مرحوم آیت‌الله قزوینی به مرور تا آنجا پیشرفت می‌کند که به مقام تشرف اختیاری می‌رسد. آقای محمدرضا حکیمی در کتاب متأله قرآنی۱ متذکر این قابلیت شده است.از حاج شیخ مجتبی قزوینی با آن مقامات فوق‌العاده، مطالبی درباره انقلاب اسلامی نقل شده که غالباً در کتاب متأله قرآنی هم آمده است و تذکر آنها خالی از لطف نیست. آقای حیدر رحیم‌پور ازغدی یکی از نیروهای انقلابی خراسان که سال‌ها در خدمت حاج شیخ مجتبی بوده، نقل می‌کند: قبل از سال ۱۳۴۲، روزی به محضر آیت‌الله قزوینی رفتم و از ایشان پرسیدم: سرنوشت این شاه چه می‌شود؟ فرمودند: «این آخرین شاه است و سلطنت به او ختم می‌شود». بعد از تبعید امام خمینی(ره)، روزی به خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم: حاج شیخ، شما فرمودید این آخرین شاه است ولی او که امام را تبعید کرد؟ با ناراحتی ادامه دادم: پدر او پدران ما را تباه کرد، و خود او ما را و بچه‌های او بچه‌های ما را. مرحوم حاج شیخ مجتبی در آنجا فرمودند: «والله بالله تالله این شاه، آخرین شاه است و سلطنت به او ختم می‌شود». بعدها موضوع امام جدی‌تر شد. روزی دیگر که به خدمت ایشان شرفیاب شدم به طور قطعی فرمودند: «از امام تقلید کنید. ایشان مرجع بر حق است و لازم است همه از ایشان تبعیت و حمایت کنیم». در سفری که جمعی از خراسان، همچون: میرزا جواد آقای تهرانی، آیت‌الله خزعلی و… سال ۱۳۴۲در قم به محضر امام شرفیاب شدند، آیت‌الله شیخ مجتبی قزوینی ـ که در میان آن جمع حضور داشتند ـ درباره امام خمینی(ره) می‌فرماید:

این مرد مرد حق است، اما همراهان همراه نیمه راهند و تا آخر ایشان را همراهی نمی‌کنند. این مرد یک تنه ادامه می‌دهد تا پیروز شود.آقای محمدرضا حکیمی هم نقل می‌کند، بعد از دستگیری امام تا مدتی معلوم نبود که چه بر سر ایشان آورده‌اند. اندکی بعد از تبعید امام در سال ۱۳۴۲، روزی در مدرسه علمیه نواب (مشهد) بودم که طلبه‌ای آمد و گفت امام را شهید کردند. خیلی ناراحت شدم. خدمت آیت‌الله قزوینی رفتم و به ایشان عرض کردم که چنین خبری شایع شده است. ایشان هم خیلی ملایم فرمودند: «جدّ ایشان، حضرت موسی بن جعفر(ع) هم مدتی طولانی زندانی بودند و بعد هم شهید شدند». این صحبت به شایعه دامن زد. من خیلی متأثر شدم و همانجا در محضر ایشان گریه کردم. لحظاتی آیت‌الله شیخ مجتبی قزوینی دستشان را بر پیشانی‌شان گذاشتند و به‌اندیشه فرو رفتند. لحظاتی بعد فرمودند: «امام زنده است و به زودی خبر سلامتی ایشان را می‌شنوید». بعد از آن اعلام شد که امام به ترکیه تبعید شده‌اند و سالم هستند. این مطلب، مقام و اشراف آیت‌الله قزوینی را نیز می‌رساند.

اتکای به خدا
 در کتاب همگام با خورشید نقل شده و خودم هم از مرحوم فردوسی پور که به تازگی فوت کرده‌اند، شنیدم که وقتی صدام معدوم، امام خمینی را از عراق به ترکیه تبعید کرد روزی به امام عرضه داشتم: صدام که ما را اخراج کرده، به کویت هم که ما را راه ندادند، اگر هم به تهران برگردیم که اعدام خواهید شد؛ حال چه کنیم؟ امام فرمودند: «فردا صبح به شما می‌گویم». بعد از آن هم برای عبادت رفتند. من کنجکاو شدم که ببینم در ساک شخصی ایشان چیست. باخودم می‌گفتم حتماً کسی که در مقابل دنیا ایستاده در ساکش اسلحه و پول هنگفتی باید داشته باشد. ساک را بی‌اجازه باز کردم و در نهایت ناباوری دیدم که در آن ساک تنها یک حوله و یک دست پیجامه است. دیدیم با آن قدرتی که خدا به امام داده بود و با اتکایی که به امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ داشتند، به پیروزی کامل رسیدند. امام، نظام شاهنشاهی را برای همیشه نابود کرد که امر غیر ممکنی می‌نمود؛ صدام را به ذلت کشاند و ابهت آمریکا را هم با ماجرای لانه جاسوسی و همچنین طبس از بین برد.

فرو ریختن همه ابرقدرت‌ها

 این نکته را درباره عظمت و اعجاز انقلاب اسلامی متذکر شوم؛ کتابی از رونکی ـ نویسنده ایتالیایی ـ می‌خواندم. او در آنجا نوشته که، ماجرای طبس ـ طوفان شن و انهدام هواپیماهای ارتش امریکا‌‌ـ از نظر علمی حیرت‌آور است. او به طور مفصل نوع هواپیماها، بالگردها و دیگر تجهیزاتی را که آمریکا پس از پیش‌بینی دقیق آب و هوا، با همراهی عربستان، رژیم صهیونیستی، دولت گذشته ترکیه و منافقان استفاده کرده بود، شرح می‌دهد و از اینکه ناگهان همه محاسبات به هم خورد، تعجب می‌کند. یعنی قدرتی که توانسته در کره ماه نیرو پیاده کند، در طبس تمام محاسبات و تکنولوژی‌اش زمین‌گیر می‌شود. سپس می‌نویسد: «عقاب آمریکا در طبس بال و پرش ریخت».

خاطرات کارتر را می‌خواندم. او گفته بود در طول چهار سال ریاست جمهوری‌ام سه بار گریه کردم: دفعه اول وقتی بود که شاه فرار کرد. برایم قابل باور نبود. (این اولین سیلی امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ به صورت آمریکا بود)، دفعه دوم هنگام اشغال سفارت ما در ایران بود و سومین بار هم در ماجرای طبس بود. منشی وقت کاخ سفید در خاطراتش نوشته است: کارتر عملیات را از طریق یک تلویزیون مدار بسته رهبری می‌کرد. در مرحله‌ای ژنرال آمریکایی ظاهر می‌شود و می‌گوید عملیات با صد در صد شکست مواجه شد. منشی نقل می‌کند، چشمان کارتر به قدری از شدت خشم قرمز شده بود که به شوخی به او گفتم چشمانتان با کراوات قرمز رنگی که پوشیده‌اید همرنگ شده است. این شکست‌ها را در حالتی در نظر بگیرید که امام کاملاً با دستان خالی در میدان قرار داشتند. اینها همه مصادیق این عبارتند که «ما صاحب داریم». خود حضرت امام هم روی این عبارت خیلی تأکید می‌کردند.

ماهنامه موعود شماره ۸۴

پی‌نوشت:
۱. حکیمی، محمدرضا، متأله قرآنی، ص ۳۵۳.

همچنین ببینید

عربستان سعودی در یمن

جنگ دیگر عربستان سعودی در یمن

به گزارش موعود دخالت عربستان سعودی در یمن  و اقتصاد آن در همه ابعاد چندین …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *