در آغازین ایام روی کار آمدن عباسیان که چندان بر امور مسلط نشده بودند آزادی اندکی برای ائمه(ع) و شیعیان به وجود آمد. امام صادق(ع) از این آزادی حداکثر بهره برداری را نمودند تا جایی که گاه از ایشان با عناوینی نظیر مجدّد و مؤسّس شیعه یاد میشود.
به مرور ایام از حدود این آزادی ـ به ویژه برای امامان(ع) ـ کاسته شد. خلفای عباسی، اهل بیت(ع) را رقیب خویش در حکومت میدانستند؛ به علاوه آنان یقین داشتند مردی از نسل ایشان روزی حکومت ظالمان و جائران را نابود مینماید و بیتردید خود را مصداق بارز و مسلم ظالم و جائر میدیدند تمام تلاش خود را برای محدودیت و در موارد امکان، حذف ایشان به کار میبردند. بر همین اساس اسارت طولانی مدت امام هفتم(ع) و یا حتی ولایتعهدی امام رضا(ع) تحلیل میشود. با نگاهی سریع و اجمالی به خوبی میتوان سیر نزولی سنّ شهادت ائمه(ع) و همچنین امامت ایشان را در دوره عباسی مشاهده کرد.
آخرین امامان ما(ع) در شرایطی با فاصلهای نه چندان زیاد از یکدیگر شهید میشدند که تمام عمر خویش را به اجبار در منطقه نظامیان عباسی ساکن بودند. بارها و بارها علاوه بر نظارتهای مستمر، به بهانههای مختلف به منزل ایشان هجوم برده میشد و همه چیز و همه کس را تفتیش میکردند. این ماجرا تا آنجا پیش رفته بود که این خلفا در حالت مستی برای سرگرمی و عیش خویش دستور احضار ائمه(ع) را بر سر سفره ناپاک خود صادر میکردند و… به علاوه آنکه در جاهایی میبینیم که خادم، کنیز، پزشک و یا حتی همسران امامان(ع) از اطرافیان و نفوذیان عباسیان بودند. متأسفانه باید اذعان کنیم در تمام این مدت هرگز شیعیان نتوانستند لیاقت خود را برای درک حضور ائمه(ع) به اثبات برسانند و همواره، در نهایت انظلام و ستم پذیری با انواع حکام جور به راحتی کنار آمده، میزیستند. این کوتاهی شیعیان، مشکل تمام ائمه(ع) از اولین تا آخرین ایشان بوده است و تنها از یک مسئله نشأت میگیرد که عبارت از فقدان یا کمبود معرفت لازم نسبت به مقام و جایگاه امامت است.
در تاریخ میتوان مواردی را یافت که اقداماتی از ناحیه شیعیان انجام شده است. گاه مواردی در منابع تاریخی نقل شده که عدهای خودسرانه جمعیتی را با خود همراه نموده و سرنوشت مرگ یا زندان را برای خویش رقم زدهاند. جالب اینجاست که نام بعضی از شیعیان را میتوان در منابع تاریخی یافت که به ائمه(ع) اعتراض کردهاند چرا قیام نمیکنید؛ شما که این همه شیعه و پیرو دارید! در بسیاری از این موارد گاه به طور مستقیم و گاه با زبان کنایه، داستان و تمثیل، ائمه(ع) به مخاطبان خویش فهماندهاند که شما نه نسبت به شرایط دوره خود اطلاع دارید و نه نسبت به ما معرفت.
جمع شدن ظلم و ستم نامحدود حکومت با قدرناشناسی شیعیان باعث شد که امامان معصوم(ع) یکی پس از دیگری به شهادت برسند. همین امر موجب شد ضرورت و زمینه برای غیبت آخرین امام(ع) فراهم شود. در مشیت الهی بنا نبود بیش از دوازده امام رهبری پس از پیامبر خاتم(ص) را بر عهده گیرند. برای حفظ جان او یا باید این امام در موعد مقرر به دنیا آمده و پس از چند سال ظاهر میشد همان گونه که باور پیروان برخی از ادیان و مذاهب چنین است و یا اینکه زنده بماند ولی در پرده غیبت.
امام معصوم واسطه خلق و خالق است و تمام نعمتهای الهی از طریق ایشان به مخلوقات در سراسر گیتی میرسد. اگر تنها لحظهای و نه بیش از آن عالم از حضور امام و حجت خدا بیبهره باشد زمین و هستی هرآنچه را در درون خود دارد میبلعد و هستی به نیستی مبدل میشود. بر این اساس و با توجه به این مبانی نمیتوان دیدگاه ولادت در آخرالزمان را ممکن داسنت و پذیرفت. به عبارت دیگر تنها راه ممکن برای باقی ماندن حجت الهی از طریق معمولی غیبت بود. حجت غایب، آخرین حجت بود و باید تا آن وقت زنده میماند که شیعیان در کنار دیگر مردم جهان به این باور برسند که بیحضور او نمیتوان حتی از نعمتهای دنیا بهرهمند شد و لذت برد. طول عمر امام نتیجه این ماجرا بود. طول عمری که تا کنون قریب به ۱۱۷۴ سال را در برگرفته و معلوم نیست تا کی ادامه یابد.
ائمه(ع) نیز بر اساس اطلاعی که از عالم غیب دارند و هم با استناد به بیانات و پیشگوییهایی همه معصومان پیش از خود تا پیامبر(ع) به یقین میدانستند که ماجرای غیبت اتفاق خواهد افتاد و شدت این غیبت از دیدگان و انظار به حدی خواهد بود که حتی پیروانشان اجازه نخواهند داشت نام امام خویش را بر زبان بیاورند و در محافل از او یاد کنند. اگر ایشان شیعیان خود را برای قبول این مسئله مهیا نمیساختند بسیار طبیعی بود که دیده تنگ دنیایی آنان را به این سمت سوق دهد که «چون نمیبینم پس نیست» و «پیشینیان او بودهاند چون ما ایشان یا آنهایی که آنان را دیدهاند دیدهایم». برای پیشگیری از این بحران در باورها دو دسته اقدامات در آخرین سالهای حضور امامان(ع) در میان مردم انجام شد: زمینهسازی عملی و نظری برای غیبت.
امامان آخرین(ع) دیدارهای عمومی خود را بسیار محدود نموده و در بسیاری اوقات تنها با وجود واسطهها (وکلا) و یا از پس پرده با شیعیان خود ارتباط برقرار میکردند(زمینه سازی عملی). در کنار آن نیز روایات متعددی را برای تبیین سابقه، مفهوم، انواع، علل و ابعاد آن بیان مینمودند(زمینه سازی نظری).
همان طور که ماههای ابتدایی پس از شهادت امام یازدهم(ع) به وضوح نشان داد، اکتفا کردن به زمینهسازی پاسخگوی نیاز آن مقطع بحرانی نبود.
هرچند نهم ربیع الاول یادآور روز شکوهمند آغاز امامت امام عصر(ع) است اما آنان که کمی از حوادث و ماجراهای آن ایام را لابهلای برگههای تاریخ دیده باشند میدانند که شیعیان با یکی از بحرانیترین مقاطع خود مواجه شدند.شیعیان اثنی عشری که دیگر پس از امام رضا(ع)، انشعاب و فرقه جدیدی را تجربه نکرده بودند به ناگاه به پانزده، یا به نقل برخی بیست دسته منشعب شدند.
آنانکه به روایات معصومان دوازدهگانه(ع) باور واقعی داشتند، میدانستند که پس از شهادت امام یازدهم(ع) فرزند او با چه نام و نشانی به امامت میرسد ولی تعداد اینان بسیار بسیار اندک بود و گروه بیشتر آنان تنها هنگامیبه وجود امام آخرین باور میآوردند که یا خود نظارهگر سیمای دلربایش میشدند، یا از زبان کسانی که صحبتشان برای آنها حجت بود، میشنیدند که آن حضرت(ع) را دیدهاند، یا حداقل کرامتی را میدیدند یا میشنیدند که آرامش و باور قلبی را در جانهایشان به وجود آورد. از این رو امام حسن عسکری(ع) اقدامات قابل توجهی را در زمان حیات خویش و نیز امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ از اولین ساعات امامت انجام دادند.
امام عسکری(ع) در اولین گام، حکیمه خاتون(س) را که از بانوان بافضیلت و منزلت خاندان اهل بیت(ع) بود در شب میلاد به منزل دعوت کردند تا شاهد ولادت باشد و برای تمام شنوندگان محرم دوره خود و خوانندگان و شنوندگان دیگر عصرها گزارش دهنده وقوع این حادثه مهم و مبارک. سپس خبر تولد فرزند خویش را به بعضی از خواصّ شیعیان دادند. این امر گاه از طریق نامه نگاری بود و گاه از این طریق که مبلغی پول به دست شایستگان شیعه رسانده میشد که با این مبلغ برای پسر نورسم عقیقه کنید و موضوع را به اطلاع خودیها برسانید.
ماههای بعد که امام عصر(ع) بر زمین قدم میگذاشت فرصت مناسبی بود تا چهره ایشان به شیعیان نمایانده شود. بعضی او را در کنار پدر بزرگوارش میدیدند و بعضی در نهایت ناباوری پاسخ سؤالات مشکل و شبهات پیچیده را به جای امام عسکری(ع) از فرزند سه- چهارسالهشان میگرفتند. بعضی نیز شاهد خبر دادن او از غیب میشدند. تمام این موارد تنها برای خواصّ شیعیان اتفاق افتاد و لازم بود که اعلامی عمومی و همگانی هم در این باره اتفاق بیفتد.
نهم ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری سومین خاطرهای را که در ذهنها زنده میسازد، اولین حضور امام عصر(ع) در میان تمام مردم و در برابر دیدگان هر محرم و نامحرمیبود.
جعفر، عموی آن حضرت، میخواست از پنهان بودن برادرزاده نهایت استفاده را ببرد. گمان او بر این بود که این امام غایب نمیتواند خود را برای نامحرمان و دشمنان عیان کند. نماز دفن برادر بهترین فرصت برای بهرهبرداری بود؛ همه شیعیان جمع بودند. دشمنان و فرستادگان حکومت نیز آمده بودند. برخی هم برای تماشا در کنار بقیه قرار گرفته بودند. همگی که میدانستند باور شیعه بر این است بر پیکر هر امام معصوم، تنها امام معصوم پس از او میتواند نماز بخواند، میخواستند بدانند این امام تازه کیست؟ بسیاری از دوستان و دشمنان شنیده بودند که امام دوازدهم فرزند امام یازدهم است اما تا آخرین لحظات عمر حسن بن علی(ع) خبر رسمی و موثقی درباره تولد این امام تازه به گوششان نخورده بود. برخی از سر کنجکاوی، بعضی برای عرض ارادت و عدهای هم برای ترور آمده بودند. وقتی جعفر قدم پیش نهاد تا نماز دفن را بیاغازد بهت همه را گرفت؛ زیرا او برادر امام قبل بود نه فرزند او و اساساً از جنسی بود که هیچ تناسبی با جایگاه امامت نداشت. میخواره عیاش بینماز را چه به امامت؟ ناگهان مردم در بهتشان مبهوت شدند و چون مجسمهای برجای ایستادند. کودک خردسالی از پشت پرده درآمد و آرام آرام تا جلوی جمعیت پیش رفت و عمو را کنار زد. بر جای او ایستاد و بر او بانگ زد که «ای عمو برای نماز بر پیکر پدر تنها منم که شایستهام!» هر چند حاضران برای اولین بار بود که او را میدیدند ولی یکدل و همراه، در کنار هم، بیاختیار به او اقتدا کردند و بر امام پیشین(ع) نماز گزاردند. و این گونه بود که حجت بر همگان تمام شد و جمعیت یکپارچه امام عصر خویش را مشاهده نمود.
حکومتیها در آن لحظه در خود این اختیار را نمیدیدند که گمشدهشان را دستگیر کنند. بعدها هم هرچه گشتند، او را نیافتند و بازهم ناتوانی خویش را در دستگیری او تجربه کردند.
صدوقها، کلینیها و دیگر علمای بنام و کوشای شیعه در روزها، ماهها و سالهای بعد آنقدر گفتند و نوشتند و تلاش کردند که تا پیش از پایان دوران غیبت صغری، بازهم شیعیان اثنی عشری یکپارچه و یکدل شدند و فرقههای پوچ جانبی به همان هیچآبادی رفتند که از آن آمده بودند.
محمود مطهرینیا
ماهنامه موعود شماره ۸۵