مرحوم حاج آقا میرزا مصطفی گوهریان ـ یکی از افراد وارسته ـ گفته است: انسان اگر دعایی را سالها بخواند و حاجتی را از خداوند متعال درخواست نماید بالاخره به حاجتش خواهد رسید، ولو آنکه عمرش را در به دست آوردن آن سپری نماید.
در فرازی از «مناجات شعبانیه» میخوانیم:
إلهی ما أظنّک تردّنی فی حاجهٍ قد أفنیت عمری فی طلبها منک.
پرورگار من، هیچگاه گمان نمیبرم که در حاجتی که عمر خود را در طلب آن از تو، فانی و سپری کردهام، مرا ردّ نمایی.
پس اگر سالها در طلب تشرف به خدمت سرور دو عالم، حضرت حجتبن الحسن المهدی(ع) بودیم، بدانیم در نهایت به این لطف و تفضّل الهی نائل خواهیم شد، و باید مطمئن به استجابت دعای خویش باشیم.
مرحوم حاجآقا مصطفی گوهریان(ره) برای مرحوم آیتالله حاجآقا رحیم ارباب و نیز برای پدر اینجانب آیتالله سید بهاءالدین مهدوی، قصّه تشرف خویش را نقل کرده بود و بنده از پدرم شنیدم که آن مرحوم گفته بود: من از ایام جوانی بسیار مشتاق زیارت جمال دلربای یوسف فاطمه(ع) بودم و تنها حاجت و آرزویی که از خدای خویش داشتم همین بود که جمال زیبای آن حضرت را ببینم. به خاطر شدت اشتیاقی که داشتم در هر فرصت مناسبی که دعا مقرون به اجابت است، همین خواسته را از خدای متعال تقاضا میکردم؛ بعد از نمازهای واجب، در قنوت نمازها، در حرمهای ائمه اطهار(ع) و امامزادهها، و در دل سحرها.تا اینکه سالها گذشت و اثری به دنبال آن همه پافشاری نیافتم. احساس کردم که من لیاقت دیدار جمال زیبای آن عزیز فاطمه(ع) را ندارم. پس به فکرم رسید این گونه دعا کنم که، خدایا توفیق زیارت و درک محضر نورانی آن حضرت را نصیب من فرما ولو آنکه حین دیدار آن بزرگوار را نشناسم، و پس از اتمام دیدار، متوجه بشوم که خدمت حضرت بقیهالله(ع) رسیدهام.
مدتی گذشت تا آنکه توفیق زیارت خانه خدا، مکه و مدینه نصیبم شد و در آن مکانهای مقدس نیز اجابت دعا و خواسته خود را از پروردگار مسئلت نمودم، به خصوص در کنار دیوار کعبه، پرده خانه خدای متعال را در آغوش گرفتم و برای نائل شدن به زیارت مقصود کعبه گریه و پافشاری نمودم.
پس از بازگشت از سفر مکه، یک شب در دل سحر در حالی که هنوز اذان صبح نشده بود، از منزلم واقع در چهار سوق شهر اصفهان، بیرون آمدم تا برای اقامه نماز صبح به مسجد آمیرزامحمدهاشم در اول خیابان طالقانی بروم. در اثنای راه وقتی به فضای باز چهار سوق رسیدم، به طرف قبله ایستادم و سلامیبه معصومین(ع) نمودم، سپس پشت به قبله به طرف قبر مطهر علیبن موسیالرضا(ع) سلامی عرض کردم و پس از آن مجدداً به سمت قبله ایستادم و خدمت حضرت بقیهالله ـ ارواحنا فداه ـ سلام و عرض ارادت نموده، حاجت خویش را از پروردگار متعال خواستار شدم. سپس به راه خود ادامه دادم و وارد مسجد آمیرزامحمدهاشم شدم. هنوز دقایقی به اذان صبح باقی مانده بود و خادم مسجد به قصد تجدید وضو بیرون رفت و من وارد شبستان مسجد شدم در حالی که هنوز فضای مسجد کاملاً تاریک بود و هیچکس هم در شبستان مسجد نبود. در گوشهای از فضای تاریک مسجد مشغول عبادت بودم که ناگهان از طرف جلوی مسجد که محراب و منبر قرار دارد شخصی باجلالت و عظمت بسیار ظاهر شد و مقارن با ظهور او فضای شبستان، کاملاً نورانی و مانند روز روشن شد. در آن لحظات، طبق دعایی که کرده بودم آن چنان تصرّفی در وجودم شده بود که اصلاً به فکرم خطور نمیکرد که ایشان چه کسی هستند، و حتی احتمال هم نمیدادم. تا اینکه حضرت به سمت من تشریف آوردند و من که هنوز همه مسائل را عادّی میپنداشتم به آقا نگاه میکردم و پس از سلام و تحیّت دست مبارک خویش را جلو آوردند و با من دست دادند. وقتی دست یداللهی حضرتش را گرفتم، احساس کردم که دست بشر معمولی نیست؛ زیرا که بسیار لطیف و فوقالعاده نرم بود. در این هنگام یک لحظه به فکرم خطور کرد که شاید ایشان مولای انس و جان و همان آقایی هستند که سالهاست در آرزوی دیدنشان دعاها و گریهها کردهام ولی به محض ورود این فکر در ذهنم، امام(ع) که از فکر من کاملاً اطلاع داشتند، دست مبارک خویش را از دست من درآورده و غایب شدند. همین طور که ایستاده بودم یک مرتبه متوجه شدم کسی در جلوی من نیست و تنها هستم و فضای مسجد هم کاملاً تاریک است. در این لحظه بود که فکرم به کار افتاد و با قرائنی که وجود داشت فهمیدم پس از سالها انتظار به مراد خویش رسیدهام. پس از غائب شدن آن حضرت، مدتی حالم منقلب بود و به شدت گریه میکردم که چرا امام(ع) تشریف بردند و آن بزرگوار را نشناختم و از محضرشان محروم شدم ولی از طرف دیگر آنقدر خوشحال بودم که پروردگار من پس از سالهای متمادی دعا، انتظار و جستوجو دعایم را در آن روز مستجاب نموده است. آن روز پس از بیرون آمدن از مسجد از زیادی سرور و خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم. قدری شیرینی خریدم و به منزل بردم و آن روز را جشن گرفتم، گرچه اهل منزل خبر از نشاط روحی و سرور باطنی من نداشتند.
پیامها و برداشتها
۱. همانگونه که شور و نشاط و تحرک انسان در سنین جوانی زیاد است. نشاط معنوی و سیر روحی انسان نیز در همان سنین جوانی چنین است. کسانی که گرمای محبت و مودت به خداوند متعال و حضرت بقیهالله(ع) را در ایام جوانی چشیدهاند، در اکثر موارد به وصال خویش رسیدهاند؛ زیرا حرکت در جوانی از جهش به پرش و از پرش به یورش تبدیل میشود.
۲. انسان باید در دعای خودش الحاح و اصرار داشته باشد. الحاح و پافشاری در دعا ممکن است به دو گونه معنا گردد که اولی درست و دومی نادرست است:
الف) به این معنا که از تأخیر در اجابت دعا خسته نشود که خدای متعال، نسبت به بندگانش مهربان است و تأخیر در اجابت نیز مقرون با منافع و مصالح آنهاست؛ پس ضمن آنکه انسان طبق وظیفه خویش دعا میکند، راضی به تاخیر در اجابت دعا هم هست.امام باقر(ع) فرمودند:
به خدا سوگند هیچ بندهای در دعا پافشاری و اصرار به درگاه خدای عزوجل نکند جز آنکه حاجتش را برآورد. ۱
ب) معنای دومیکه برای الحاح میتوان بیان کرد، ولی صحیح نیست آن است که انسان استجابت دعا را بر خداوند تحمیل کند و اصرار کند که حتماً باید دعای او مستجاب شود ولو آنکه در واقع به مصلحتش نباشد. این یک نوع عجله کردن در استجابت دعا و راضی نبودن به تأخیر آن و در نهایت به نومیدی کشیده شدن است.
در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است:
همانا چون بنده دعا کند، خدای تبارک و تعالی در پی برآوردن حاجت اوست، مادامیکه آن بنده شتاب و عجله نکند.۲
۳. یکی از آداب دعا کردن، رعایت زمانهایی است که دعا در آن زمانها قریب به اجابت است مثل: هنگام وزیدن باد، هنگام ظهر، هنگام نزول باران، ریخته شدن اولین قطره خون مؤمن، در نماز وتر، بعد از طلوع فجر، بعد از مغرب، هنگام قرائت قرآن، اذان، برخورد کردن صف مؤمنین با کفار برای جنگ، سحر، هنگام لرزیدن بدن و گریان شدن چشم و یک ششم از اول نیمهشب.۳ اینها اوقاتی بود که در احادیث آمده و امید است عزیزان آنها را غنیمت بشمارند.
۴. اطمینان به لطف و رحمت خداوند، لازمهاش یقین داشتن به وجود مصلحت در تأخیر اجابت دعاست.
۵. هیچ گاه، کسی لیاقت دیدار معصومین(ع) را ندارد و تنها کسی لیاقت دارد که مقام و منزلت او همانند آنها باشد. لذا خود معصومین(ع) لیاقت دیدار و زیارت یکدیگر را دارند. و دیگران تنها به فضل و رحمت الهی باید امیدوار باشند. ضمن آنکه ایمان و عمل صالح، زمینه را برای اولویت پیدا کردن در دیدار و تشرف فراهم میکند، و انسان حکیم آب را در زمین حاصلخیز میریزد که اسراف نشود. خداوند متعال میفرماید:
«یهدی الله لنوره من یشاء»4 و «ذلک فضلالله یؤتیه من یشاء»5
۶. کسانی که توفیق شرفیابی خدمت حضرت بقیهالله(ع) را داشتهاند سه دسته بودهاند:
الف) گاه آقا را نشناخته و بعد از اتمام ملاقات هم متوجه نشدهاند. بسیار هستند کسانی که در زمان ظهور آقا میگویند ما ایشان را بارها دیده بودیم، ولی نمیشناختیم.
ب) کسانی که حین ملاقات نشناختهاند ولی بعد از مفارقت از ایشان، از روی شواهد و قرائنی متوجه میشوند. گویا زمان ملاقات تصرفی در فکر آنها شده که اجازه تفکر و فهمیدن ندارند.
ج) عده کمی هم هستند که در حین ملاقات، امام(ع) را شناختهاند.
۷. هیچگاه نباید در دعا کردن یا آمین گفتن اهمال کنیم که چه بسا ممکن است همان دعا در پیشگاه الهی اجابت شود.
۸. خلوص در دعا و نیز غنیمت شمردن اوقات تنهایی و خلوت سحر از عوامل مؤثر در استجابت دعاست.
۹. اهمیت دادن به نماز اول وقت و جماعت و حضور در مسجد به خصوص هنگام اذان صبح، تقرب فراوانی برای انسان نسبت به خداوند و نیز حضرت صاحبالزمان(ع) دارد.
۱۰. لذت و نشاطی که روح انسان در سیر معنوی و روحی خویش میبرد قابل مقایسه با لذّتهای جسمی و دنیایی، مثل طعم غذاها، بوی گلها یا دیدن منظرهها نیست؛ زیرا لذتهای معنوی از سنخ روح و با دوام است ولی لذتهای جسمانی تنها هنگام ارتباط با محسوس وجود دارد و بعد از قطع ارتباط، لذت آن هم فانی میشود.
۱۱. کتمان و مخفی داشتن شور و عشق دیدار امام زمان(ع) قبل از دیدار و حتی بعد از آن، یکی از عوامل تحصیل زمینه برای دیدارهای مکرر است؛ زیرا کتمان این سوزش و حوادث از اسرار محبوب به حساب میآید. همچنانکه شخص به دور از توجه به مرید، خالصانهتر دل به محبوب میبندد.گرچه میتوان گاهی به مصلحت بیداری و نور گرفتن دیگران بدون آنکه نامی از خود ببرد، مطالبی را بازگو کند. از این جهت گاه شخص قریب به امام زمان(ع)، در بین نزدیکان و اصل خانه خویش، غریب است.
مکن محرومم از فیض حضورش
خداوندا نصیبم کن ظهورش
ز پشت ابر غیبت ظاهرش کن
منـور کـن جهانــی را بنــورش
خداوندا رسان از ما سلامش
بگوش ما رسان یا رب کلامش
خــدایــــا آرزوی عـــاشــقانــش
بـود تعجیـل در امـر قیامـش
(علیاصغر یونسیان)
پینوشتها:
۱. محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج ۴، باب دعا.
۲. کلینی، اصول کافی، ج ۴، ص ۲۲۳.
۳. همان، ج ۴، ص ۲۲۶.
۴.سوره نور (۲۴)، آیه ۳۵.
۵. سوره حدید (۵۷)، آیه ۲۱.
ماهنامه موعود شماره ۸۲