محبّت را باید ابراز کرد، نسبت به اهل بیت ما موظّف به ابراز هستیم. دشمنیمان را به دشمنانشان نیز باید ابراز کنیم. نمیتوانیم بگوییم در دلمان بدمان میآید. نه! باید عملی نشان داد. بودن تولّی و تبرّی در دل لازم است؛ ولی کافی نیست، اگر بخواهیم کافی شود، باید ابراز گردد. اگر یک مقدار دقیق نگاه کنیم، میبینیم شعار اصلی اسلام هم همین است. لا اله الّا الله. اوّل نفی بیگانه، بعد پذیرش خدای تعالی. خب امام حسین(ع) هم در راستای رضای الهیاند و میشوند جزو آنهایی که باید اعلام کنیم که دوستشان داریم.
هر چند مرتضی آقاتهرانی، رئیس «کمیسیون فرهنگی مجلس نهم» است و خیلیها به چشم یک سیاستمدار به او نگاه میکنند؛ امّا سوابق حوزوی و اخلاقی و دینی او خیلی قویتر است. او علاوه بر تحصیلات حوزوی، دارای دو مدرک فوقلیسانس و دکترای فلسفه عرفان نیز است. به رغم گرفتاریهایش، حاجآقا مرتضی هنوز هم در خیلی از هیئتهای «تهران» و «قم»، جزو منبریهای قوی محسوب میشود. در این مصاحبه سعی کردیم درباره ویژگیهای سیّدالشّهداء(ع) و وظیفه امروزمان با او صحبت کنیم.
• کدام ویژگی حضرت سیّدالشّهداء(ع)، ایشان را از بقیه معصومان(ع) به این صورت متمایز کرده است؟ شاید بشود اینطور سؤال را مطرح کرد که واقعاً «این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست»؟
یکی از نکات مهمّی که درباره آقا اباعبدالله الحسین(ع) قابل گفتوگو میباشد، این است که هم خودشان هم راهشان در تاریخ دفن نشدند و به دلیل حادثهای که پیش آمد، خیلی خاص و ویژه بودند و مردم با حسّاسیت به آن نگاه کردند. بالأخره دشمن هم با حضرت خیلی تند و ضربتی و سخت برخورد کرد و دوستان هم خیلی شدید، اگر بودند، ایستادند و اگر نبودند و شنیدند، سخت رنجیده شدند. در این جهت، خود امام حسین(ع) خیلی جدّی برخورد کردند و یاران هم همینطور و بعد از آن، حضرت زینب(س) و امام سجّاد(ع) و امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و حضرت موسیبن جعفر(ع) و امام رضا(ع) و همه اهل بیت(ع) نسبت به داستان «کربلا» خیلی جدّی برخورد کردند و کوتاه نیامدند. زمانی ایستادند و شمشیر به دست گرفتند. این کار را کردند؛ مثل قمر بنیهاشم؛ امّا زمانی دیگر، با خطابه و سخنرانی، باید امام حسین(ع) را یاری میکردند که حضرت زینب(س) و امام زینالعابدین(ع) این کار را کردند؛ اصلاً میتوان گفت که خطابه و منبر و عزاداری برای امام حسین(ع) توسط ایشان بین مسلمانان باب شد و بعد هم در دوران تبعید و تهدید و محصور بودن در خانه، مثل امام صادق(ع) این قصّه به شکل زنده مطرح میشد و درخواست ائمّه(ع) از مردم همین بود و تا دوران غیبت و بعد از آن هم، علما، بزرگان، عرفا، صلحا، فقها، اهل دل، اهل صفا و اهل معنا، هرکس در این جهت تلاش میکرد که علاقه خود را به حضرت نشان دهد. یک مقدار از آن هم، به اعتقاد ما بچّه شیعهها برمیگردد. در «قرآن» هم هست که خدای تعالی مزد رسالت را مودّت خواسته است. مودّت یعنی ابراز محّبت؛ نه داشتن محبّت. یک وقت کسی را دوست داری، معلوم نیست؛ امّا یک وقتی باید به مادرت نشان بدهی که دوستش داری. در عمل باید محبّت تجلّی کند. درباره همسر هم همینطور است.
«وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّه؛
و از نشانههای او این است که از [نوع] خودتان، همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستی و رحمت نهاد. آری. در این [نعمت] برای مردمیکه میاندیشند، قطعاً نشانههایی است.»
محبّت را باید ابراز کرد. ما نسبت به اهل بیت، موظّف به ابراز هستیم. دشمنیامان را به دشمنانشان نیز باید ابراز کنیم. نمیتوانیم بگوییم در دلمان بدمان میآید. نه! باید عملی نشان داد. بودن تولّی و تبرّی در دل لازم است؛ ولی کافی نیست. اگر بخواهیم کافی شود، باید ابراز گردد. اگر کمی دقیق نگاه کنیم، میبینیم شعار اصلی اسلام هم همین است: «لا اله الّا الله». اوّل نفی بیگانه بعد پذیرش خدای تعالی. خب امام حسین(ع) هم در راستای رضای الهیاند و جزو آنهایی میباشند که باید اعلام کنیم که دوستشان داریم.
• علّت فراگیری محبّت به امام حسین(ع) در چیست؟
حرکت امام حسین(ع) به گونهای بود که ـ من فکر میکنم ـ حتّی فقط اگر انسان باشیم، به ایشان علاقهمند میشویم؛ نه فقط مسلمان. به این دلیل که کار ایشان کاری اخلاقی است و شیوه ایشان با شیوه فطری انسان جواب میدهد و طرف مقابل، طرفی است که این مسائل را اصلاً درک نمیکند و در برابر فطریات میایستد. هر کس انسان باشد، در برابر خطّ یزید میایستد؛ هر چند که قرنها بگذرد. امام حسین(ع) پاسخگوی وجدان انسانی است. به اعتقاد بنده، اسلام از آنجایی که دین کامل و تمام نعمت است و انسان، کمالطلب است، پس همه میپذیرند. اگر نمیپذیرند، ایراد از نحوه ارائه ماست. اینهایی که دنبال ادیان مختلف هستند، دنبال این هستند که کاملترین را انتخاب کنند. اگر بگویند مثلاً یهود نسبت به مسیحیّت کامل نیست، خب به سراغ مسیحیّت میروند؛ زیرا انسان، کمالطلب است، مگر با جهالت و نادانی روبهرو باشد.
کار امام حسین(ع) با فطرت انسان عجین شده؛ حتّی این مسئله برای ما مسلمانها هم فقط نیست. من تحقیقی در «نیویورک» دیدم از آقایی به نام پیتر چلکفسکی، از پرفسورهای قوی دانشگاه «ان وای یو» دیدم که در «نیویوک» انجام داده بود. او تحقیقات زیادی درباره تعزیه و عزاداری امام حسین(ع) دارد و مکانهای مختلف را بررسی کرده است. او میگوید: هندوها که اصلاً یک نقطه اشتراک در مذهبشان با اسلام ندارند، اوّل محرّم که میشود، تعطیل میکنند و پرچم سیاه بالای در خانهها میزنند.
حالا شاید اقلّیتهای مذهبی را در «ایران» بگوییم خیلی مسلمان دیدند و خیلی اباعبدالله الحسین(ع) را میشناسند و مردم و عزاداری را دیدند و گاهی هم نذوراتی کردند و حاجت گرفتند. من یک زرتشتی میشناسم که برنج نذری امام حسین(ع) را در فریزرش میگذارد تا در سال، روزی یک دانه برنجش را برای تبرّک و شفا و سلامتی بخورد.
خدا حفظ کند آیتالله مصباح را. میفرمود: در «تهران» یک زرتشتی خیلی به حضرت اباعبدالله(ع) علاقه داشت. یک وقت دیدم بچّهاش مشکل پیدا کرده بود. خانمها در خانهاش «حدیث کسا» را گذاشته بودند و یکی هم روضه خوانده بود و بچّه هم شفا گرفت. با اینکه زرتشتی است؛ ولیکن کرامات دیده است.
اگر راه برای کسی باز شود، سریع معرفت حاصل میشود. اینکه فرمود:
«کُلُّنا سُفُنُ النجاه و سفینهُ الحُسینِ أسرَعٌ و اوسَعٌ؛
همه ما کشتی نجاتیم؛ ولی کشتی امام حسین(ع) سریعتر و وسیعتر است.»
این مسئله را لمس کردند و دیدند که حضرت خیلی زود جواب میدهد. حرمت آقا نزد خدای تعالی یک حرمت ویژه است؛ به دلیل اینکه حضرت به شکل ویژه فرصت پیدا کرد که از همه چیز خود به خاطر خدا بگذرد. همیشه اینطور نیست؛ حتّی برای ائمّه(ع). ایشان هم همیشه فرصت این چنینی نداشتند.
• در این میان، وظیفه اهل منبر و صاحبان تریبون در شناساندن سیّدالشّهداء(ع) چیست؟
حالا امام حسین(ع) تجلّییافته یک بخش مهمّی از صفات الهی است و به همین دلیل تجلّی و ظهور و بروز، فقط کافی است که درست معرفی شود. رنگ روغنش نزنیم، یک امام حسین خاص درست نکنیم. همینی را که هست، بگوییم. لطفاً رنگآمیزیاش نکنید:
«صِبْغَهَ اللهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَهً؛
این است نگارگری الهی و کیست خوشنگارتر از خدا؟»
یک امام حسین خاص درست نکنید؛ چون وقتی این کار را که میکنید، محدود به همین دو روزه میشود؛ امّا اگر امام حسین(ع) بِما هُو امام حسین(ع) ارائه بشود، در تمام زمانها و مکانها، در تمام شرایط، بهترین خواهد بود؛ حتّی امام عصر(عج) هم که بیایند همینطور میشود. همین امام حسین(ع) را معرفی میکنند. آن مسائلی که امام عوض میکنند، ساخته و پرداخته ذهن ماست و معمولاً خرافی است و واقعیت ندارد.
کسی که امام حسین(ع) را البتّه در حدّ خودش، شناخت ـ چون من ادّعا نمیکنم کسی بتواند امام حسین(ع) را بشناسد ـ امام معصوم را فقط امام معصوم میشناسد؛ یعنی امام سجاد(ع) سیّدالشّهداء(ع) را میشناسد، الآن هم امام عصر(عج)، حضرت را میشناسند؛ مثلاً من چند بار تصمیم گرفتم درباره امام حسین(ع) چیزی بنویسم؛ امّا هیچ وقت نتوانستم. درباره یاران ایشان نوشتم. شاید بهتر بتوانم به یاران ایشان نزدیک شوم؛ امّا در مورد خود ایشان نوشتن کار خیلی سختی است؛ امّا میشود کارهای حضرت را دید و ارائه داد. اگر دوستان، مخصوصاً آقایان روحانی، اهل خطبه و سخنرانی و محراب و منبرند و یک فرصتی پیدا میکنند، به نظرم قبل از محرّم مطالعه و فکر کنند و ابعاد مختلف آقا اباعبدالله الحسین(ع) را معرفی کنند.
من در «آمریکا» هم که بودم، این کار را میکردم؛ چون معتقد بودم. روزی که برای حضرت سیّدالشّهداء(ع) راهپیمایی میکردیم، نزدیکترین یکشنبه به عاشورا، دسته سینهزنی به راه میانداختیم، تعداد زیادی بروشور نوشته میَشد و جزوههایی تهیّه میکردیم با عنوان:
who is Hossein، Who is Yazid حسین کیست؟ یزید کیست؟ و اینها را در دو سه پاراگراف معرفی میکردیم. میگفتیم در یک نگاه امام حسین را چه میبینیم؟ واقعاً کاملترین انسان و موجود و مخلوق الهی در روی زمین است. عالیترین خلیفه الهی است. حالا یک گوشهای از زندگیشان را نشان بدهیم. خیلی اقبال میشود. بسیاری از کسانی که فکر میکنیم مذهبی نیستند، محرّم که میشود، میآیند. همه عیب دارند؛ ظاهری و باطنی و نقد و نسیه؛ امّا خود آقا، یک مرتبه اینها را جمع میکنند و دلها را هم جذب میکنند و همین امروز هم، این اتّفاق میافتد. بسیاری افراد از محرّم و صفر شروع کردند. اصلاً انقلاب خود ما از محرّم و صفر شروع شد. همین انقلابی که از برکاتش الآن این همه بهره میبریم و باعث بیداری جهانی شده، از محرّم و صفر شروع شد. شاه هم این را میدانست و دستور داده بود اوّل محرّم و صفر که شد، منبرها را محدود کنند؛ زیرا میدانستند در محرّم و صفر یک خبری هست.
این فرصت نابی که برای سیّدالشّهداء(ع) پیش آمد، برای کسی پیش نیامد. من معتقدم برای حضرت هم فقط همین یک روز پیش آمد که روز عاشورا همه چیزشان را یکجا برای خدا دادند. به همین دلیل اگر در زیارت «ناحیه مقدّسه» دقّت کنیم، وقتی امام دهم(ع) میخواهند سلام بدهند، به عضو عضو ایشان سلام میدهند. حتّی رگ گردن، حتّی موی سر، حتّی محاسن شریفشان، دست مبارک و… اینها برای این است که دشمن خیلی تند آمد و حضرت هم محکم ایستاد و نهایت کفر در برابر تمام ایمان، با تمام قدرت ایستاده بود. چنین فرصتی خیلی کم پیش میآید که عرصه باز بشود و امام تمام قدرت خودش را در عبودیّت و بندگی الهی، نشان دهد.
به همین دلیل اگر کسی فطرت بیداری داشته باشد، تمام است؛ مگر اینکه فطرتش را خفه کرده باشد. حالا وقتی کسی میآید در جلسه عزاداری اباعبدالله(ع)، باید همین چیزهایی را که دیده و لمس کرده، همینها را صحیحتر، کاملتر، بهتر و آنطور که زیبنده و در شأن حضرت اباعبدالله(ع) است، از زبان واعظ بشنود.
• ما به عنوان عزادار سیّدالشّهداء(ع) چه باید کنیم؟ نسخه شما برای تغییر زندگی ما به یک زندگی حسینی چیست؟
هر چیزی را و هر کاری را که بخواهید شروع کنید، یک نقطه شروعی دارد. معمولاً ما خیلی چیز بلدیم؛ مخصوصاً اهل هیئتیها؛ خیلی منبری دیدهایم. روحانی دیدهایم. کتاب خواندهایم. گفتوگو خواندهایم. حدیث و آیه و روضهها شنیدهایم و بلدیم. امّا بدانید بلد بودن، ایمان نمیآورد. اگر اینطوری باشد، باید در کربلا باسوادترین و ملّاترین آدمها یار امام میبودند؛ امّا اینطور نیست. یکی مسیحی بوده، یکی تا دیروز گردنهزن بوده، یکی عثمانی بوده، یکی هم مثل بُریر یا حبیب بن مظاهر، صحابی بودهاند. کسی در کربلا میماند که ایمان دارد. ایمان آدم را نگاه میدارد. آن غلام سیاه و حبیب هر دو مؤمنند. کسان دیگری هم بودند؛ مثل زهیر، مثلاً حجّاجبن یزید که خود امام رفتند و دعوتش کردند، گفت: من اسبم را میدهم؛ ولی زهیر امام کسی را فرستاد دنبالش و آمد. چرا؟ ببینید، نه این است که بگوییم کسانی که تا دیروز، ادّعای مذهب نمیکردند، اینها میبرند، نه اینجور نیست. آن کسی میبرد که مؤمن است. مؤمن هم کسی است که باور دارد. باور هم یک چیزی نیست که همینطور از آسمان بیفتد یا یک جایی ریخته باشد، برویم جمع کنیم. نه. یک بخشی از آن در هیئت و کتاب و سخنرانی هست؛ امّا همهاش نیست. میگویند، ما یاد میگیریم، تا عمل نکنیم، مؤمن نمیشویم و هیئتیای که عمل کند، مسجدیای که عمل کند، فقیه و عالمیکه عمل کند، این برنده است؛ حتّی آدمیکه شما به هیچ حسابش نمیکنی، به شرطی که عمل بکند، به مقصد میرسد. قمر بنیهاشم(ع) مؤمنترین بود؛ وگرنه پسر امام بودن کاری نمیکند. محمّد بن حنفیه که به امام نزدیکتر بود. آن هم پسر امیرالمؤمنین(ع) بود. برادر امام بودن هم مشکل را حل نمیکند. بسیاری از صحابی پیامبر(ص) بودند که در کربلا جلوی امام ایستادند. دختر امام و پسر و همسر امام بودن کافی نیست، ایمان باید باشد. ایمان است که آدم را نگاه میدارد، ایمان هم به این است که همانی که میدانی، عمل بکنی.
• و توصیه آخر؟
به جوانها این توصیه را میکنم: شما که میآیید هیئت، هر شب یک چیزی از منبر یاد بگیرید و به آن عمل کنید، بنشین و دل بده و شبی یک کلمه را عمل کن. در یک دهه، ده نکته را یاد بگیرید و عمل کنید. نه اینکه ذهنتان را از مطالب پر کنید. خب مغز را کتابخانه کردیم، مگر خدای تعالی ما را برای این فرستاده؟ یک کامپیوتری باشد که همه علوم در آن باشد تا عمل نشود فایده ندارد. عمل که بکنیم، جواب میدهد و دل آدم آن را باور میکند و وقتی دل باور کند، اگر همه شمشیرهای عالم بر سر انسان بیاید، میگوید من باور دارم و دیدم. دانستن کافی نیست و کم نیستند کسانی که خیلی میدانند و میدانستند ولی به جهنّم میروند؛ چون که باور نداشتند. وقتی باور نباشد، در بزنگاه؛ فتنه و امتحان، خراب میکنند. اینهایی که در کربلا ایستادند، ایمان و باور داشتند.
نشریه «خیمه»، شماره ۹۲ و ۹۳.