۲۹ اگوست ۱۸۹۷ در اولین جلسه کنگره صهیونیسم در بازل سوئیس قطعنامهای تصویب شد که اعلام میکرد:
«هدف صهیونیسم تأسیس وطنی برای یهودیان در فلسطین است…»
بیشتر جهانیان به نظریه اساسیِ این قطعنامه با تأیید مینگریستند، حتی عناصر ضدیهود اروپا و مناطق دیگر که خروج یهودیان از محدوده مرزهای ملی خود را راه حل مسئلهای کهنه میدانستند که در ادبیات به شکل مؤدبانه «معمای یهود» خوانده میشد. مدتهاست این موضوع فراموش ـ و حتی پنهان ـ شده است که پرسروصداترین حامیان تأسیس دولت یهود، کسانی بودند که به «ضدیهود» بودن شهرت داشتند.
در نهایت سال ۱۹۴۸ دولت صهیونیستی جدیدی با نام "اسرائیل" در فلسطین تأسیس شد. ولی ـ همانطور که همه ما امروز خوب میدانیم ـ شرایط تولد این ملت، نسلهای متمادی تراژدی و تضاد را در منطقه ایجاد کرد؛ مسائلی که امروز بدون اغراق تمام جهان را در آستانه جنگ اتمی قرار داده است.
با این حال، با وجود شکلگیری دولت صهیونیستی، صهیونیستهای آمریکا محکم به آمریکا چسبیدهاند و به کشور اسرائیل نقل مکان نمیکنند تا رؤیای صهیونیسم را تحقق بخشند. همانطور که سوابق نشان میدهد و موضوع این کتاب نیز همین است، آمریکا کاملاً به اورشلیم جدید و مرکز ثروت و قدرت صهیونیسم تبدیل شده است. کشور اسرائیل نیز موضوعی حاشیهای و موجود جغرافیایی کوچکی است که شاید بقا یابد و شاید هم نه. به این ترتیب امروز تمرکز جدیدی در چشم انداز صهیونیسم میبینیم. به شکل خلاصه، صهیونیسم بر آمریکا فرمان میراند و آمریکای کنترل شده از سوی صهیونیسم (بهطوری که امروز دیده میشود) به دنبال حکومت بر جهان است.
در چنین موضوع «بحث برانگیزی» بهتر است بگوییم که منظور از منبع «محترم» و «معتبر» چیست؟ در مواجهه با موضوع بسیار دشوار قدرت صهیونیسم در آمریکا و پیامدهای آن، بهتر است که مستقیم سراغ منبع اصلی برویم: یکی از معتبرترین روزنامههای اسرائیل.
بیستم اگوست ۲۰۰۴، روزنامه اسرائیلی هآرتس تفسیر مهمیبا عنوان «دوران طلایی یهودیت در آمریکا» به قلم اوی بکر به چاپ رساند. بکر به جشن ـ مهم ـ سیصد و پنجاهمین سالگرد تأسیس جامعه یهودیان آمریکا پرداخته بود. این روزنامه اسرائیلی، به گفته پل جانسون مورخ، "که به حمایت از اسرائیل شهرت دارد"، اشاره داشت که «داستان توسعه و تحکیم یهودیت آمریکا در قرن بیستم، از تأسیس دولت اسرائیل کم اهمیت تر نیست، و چه بسا پراهمیت تر باشد».
هرچند تأسیس اسرائیل به یهودیان وطن و حکومت داد، هآرتس میگوید جانسون آمریکا را دارای جایگاهی ویژه در فرهنگ و تاریخ یهود میداند: به گفته این روزنامه اسرائیلی "یهودیت آمریکا در توانایی تعیین سیاستهای قدرت شماره یک جهان به جایگاه بیسابقهای رسیده است".
هآرتس مینویسد: «چنین ادغام عمیقی در همه حوزههای زندگی و کسب این نفوذ سیاسی در حد یهودیان آمریکا بیسابقه است… اکنون روشن است که تبعید ۳۵۰ ساله یهودیان در آمریکا به عصری طلایی رسیده است که هرگز پیش از این در تاریخ یهود تجربه نشده بود».
این مطالب در صفحهای یکی از پرنفوذترین روزنامههای اسرائیلی آمده است و «یاوه سرایی» یک «دیوانه ضدیهود» نیست. بلکه روزنامه یهودی چاپ اسرائیل است که اقتدار جامه یهودیان آمریکا را اعلام میکند.
به درستی این نفوذ فوقالعاده یهودیان چه پیامدی دارد؟ جامعه یهودیان چقدر بر زندگی آمریکاییان تأثیر دارند؟ آیا ـ این گونه که برخی میگویند ـ «آمریکا در کنترل یهودیان است»؟ در این کتاب اطلاعات وسیعی که بیشتر از منابع یهودی است، میکنیم تا خواننده خود قضاوت کند.
در ۱۹۳۷ یک افشاگر به نام فردیناند لاندبرگ با انتشار کتابی با عنوان شصت خانواده آمریکا آشوب به راهانداخت. کتاب او اولین بررسی جامع درباره موضوع انباشت فزاینده ثروت و نفوذ در دست گروه کوچکی از آمریکاییان بود، بیشتر آنان نیز خانوادههایی با ازدواج درون گروهی بودند یا با هم روابط تجاری داشتند و به تدریج بر جمهوری آمریکا مسلط میشدند.
لاندبرگ کتابش را با ادعایی ـ که کاملاً حقیقت داشتـ آغاز کرد که چشم عموم خوانندگان آمریکایی را بر واقعیتی نو گشود:
"امروز ایالات متحده تحت مالکیت و سلطه مجموعهای از شصت خانواده ثروتمند است که توسط نَوَد خانواده (کمتر ثروتمند) پشتیبانی میشوند. غیر از این حلقه اشراف، به احتمال سیصد و پنجاه خانواده دیگر، با ثروت و نفوذ کمتر، هستند که عمده درآمدهای ۱۰۰.۰۰۰ دلار به بالا (که از آنِ اعضای حلقه قبلی نیست) به آنان تعلق دارد. این خانوادهها کانون حیات الیگارشی صنعتی مدرنی هستند که بر ایالات متحده سلطه دارد. آنان با زیرکی تحت حکومت قانونی دموکراتیک عمل میکنند که پس از جنگهای داخلی، حکومتی در عمل مستبد و اشرافسالار در پس آن شکل گرفته است. این حکومتِ غیررسمی، حکومت اصلی ایالات متحده است: غیررسمی، نامرئی، در سایه. حکومتِ پول در دموکراسیِ دلار.
این شصت خانواده، ثروتمندترین کشوری که در کارگاه تاریخ شکل گرفته است، زیر سلطه و مالکیت خویش دارند…
ملاکان برجسته آمریکای امروز نسبت به اشرافِ مغرور اطراف لویی چهاردهم (سزار نیکلاس، کیسر ویلهلم و امپراطور فرانتس جوزف) برتری تاریخی دارند و قدرتی به مراتب بیشتر دارند."
در زمان لاندبرگ، هسته محکمی از ثروتمندان یهود در فهرست «شصت خانواده» بودند. در سلسله مراتب ۶۰ خانواده ثروتمند، خانواده گوگنهایم که در ذوب مس شهرت داشتند ۱۳ام بودند و با فاصله کمی خانوادههای بانکدار قرار داشتند: لمنها ۱۸ام، واربرگها ۲۶ام، مورتیمر شیف ۴۴ ام و جورج بلومنتال از لازارد فررز ۴۸ام بودند. مایکل فرایدسم (غول فروشگاههای بزرگ) ۵۰ام و جولیوس روزنوالد (سیرزاند روباک) ۵۸ام بود. برنارد ام. باروک بانکدار و سودجوی جنگی و "دلال" سیاسی پشت پرده در جایگاه ۵۹ام بود تا در فهرست "شصت خانواده آمریکا"ی لاندبرگ حضور داشته باشد.
با این حال شرایط تغییر کرد و ثروت و نفوذ یهود توسعه یافت: اما، مثل امروز، همچنان موضوعی ناگفته ماند.
کتاب لاندبرگ همچنان اثر تحقیقی ارزشمندی برای دانشجویان تاریخ آمریکاست. ولی توجه کنید: لاندبرگ طبیعتاً و به دلایلی روشن، مایل به کماهمیت جلوه دادن نقشِ منافع یهود در اشرافسالاری آمریکا و تسلط آن بر امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایالات متحده بود. امَا کتاب وی با وجود ضعفها، اثری تعیینکننده بود.
در ۱۹۶۸، لاندبرگ دنباله شصت خانواده آمریکا را منتشر کرد. کتاب جدیدِ، ثروتمندان و اَبَرثروتمندان، مرور شرایط کنونی دنیای سرّی ابرثروتمندان بود. لاندبرگ در کتاب ثروتمندان و ابرثروتمندان ارزیابی جالبی از شرایط داشت:
«بیشتر آمریکاییان ـ شهروندانِ ثروتمندترین، قدرتمندترین و خوشجاترین کشور جهان ـ عمدتاً غیر از وسایل خانه خود چیزی ندارند! وسایل پر زرق و برقی مثل اتومبیل و تلویزیون (که بهطور معمول قسطی خریداری میشود، و گاهی دست دوم) و لباسهایی که پوشیدهاند. بسیاری از آمریکاییان (اگر نه بیشتر آنها) در کلبهها، اتاقکها، خیمهها، آلونکها، کلبههای کثیف و زشت دوره ویکتوریا، آپارتمانهای فرسوده و خانههای حلبی زندگی میکنند…. ولی اندکی از آمریکاییان، همچون شاهزادههای افسانههای شبهای عربی، بی نهایت ثروتمندند.»
با اینکه ارزیابی کلی لاندبرگ بسیار درست بود، در نکتهای کلیدی ضعف داشت: نخبگان امروز، شاهزاده هستند، اما عرب نیستند.
مایکل کالینز پایپر
ترجمه اسماعیل اسفندیار
به نقل از کتاب اورشلیم جدید : قدرت صهیونیستها در آمریکا