روزی یکی از علمای یهودی اهل «شام»، که کتب آسمانی «تورات» و «انجیل» و «زبور» و «صحف پیامبران(ع)» را خوانده و بر دلایل و براهین همه آنها واقف و آگاه بود، به مجلسی وارد شد که در آن گروهی از اصحاب رسول خدا(ص)، حضرت امیرمؤمنان علی بن ابیطالب(ع)، ابنعبّاس و ابنمسعود و أبومعبد الجهنیّ حضور داشتند.
از امام کاظم(ع) نقل شده است که آن حضرت به واسطه پدران گرامیاشان، روایت طولانیای را از امام حسین(ع) روایت کردند که فرمودند:
روزی یکی از علمای یهودی اهل «شام»، که کتب آسمانی «تورات» و «انجیل» و «زبور» و «صحف پیامبران(ع)» را خوانده و بر دلایل و براهین همه آنها واقف و آگاه بود، به مجلسی وارد شد که در آن گروهی از اصحاب رسول خدا(ص)، حضرت امیرمؤمنان علی بن ابیطالب(ع)، ابنعبّاس و ابنمسعود و أبومعبد الجهنیّ حضور داشتند.
یهودی گفت: ای امّت محمّد! هیچ درجه و فضیلتی از انبیا و مرسلان را نگفتید؛ جز آنکه همه آنها را به پیامبر خودتان نسبت دادید. حال حاضرید به سؤالات من در آن مورد پاسخ گویید؟
با این سؤال همه خاموش شده و هیچ نگفتند.
حضرت امیر(ع) وقتی وضع را اینگونه دیدند، فرمودند:
«آری. من حاضرم و این را باز تکرار میکنم که خداوند متعال هیچ درجه و فضیلتی به انبیا و مرسلین عطا نفرمود، جز آنکه همه آنها را به محمّد(ص) بخشید؛ بلکه چندین برابر آن را به محمّد عطا فرمود.»
عالم یهودی گفت: آیا تو پاسخ مرا خواهی گفت؟
حضرت(ع) فرمودند:
«آری، امروز برای تو فضائلی از رسول خدا(ص) را ذکر خواهم کرد که موجب روشنایی چشم مؤمنان و برطرف کننده تردید شککنندگان در فضائل آن حضرت شود. آن حضرت هرگاه فضیلتی را برای خود بر میشمرد، میفرمود: «مرا هیچ فخری به آن نیست» و من اکنون به نوعی فضائل آن حضرت را ذکر میکنم که هیچ خللی در شخصیّت انبیای دیگر پیش نیاید و این را فقط و فقط به جهت شکر خداوند در بخششهایش به محمّد، همانند آنچه به تمام انبیاء داده است، ذکر میکنم.»
عالم یهودی گفت: من از شما میپرسم و تو پاسخ خود را آماده کن.
حضرت(ع) فرمودند: «شروع کن.»
حضرت آدم(ع)
عالم یهودی گفت: از حضرت آدم(ع) شروع میکنم، خداوند ملائکه را به سجده او واداشت، آیا محمّد یک چنین فضیلتی را دارا میباشد؟
حضرت(ع) فرمودند: «همین گونه است؛ ولی این را بدان اگر خداوند ملائکه خود را به سجده آدم واداشت، این سجده، سجده طاعت نبود [به این معنا] که ملائکه آدم را عبادت کنند، نه خدا را؛ بلکه این سجده، نوعی اعتراف به فضیلت آدم و رحمتی از ناحیه خداوند بود؛ ولی به محمّد(ص) برتر از آن عطا شده، خداوند در جبروت خود، همراه تمامی فرشتگان بر او درود فرستاد و همه مؤمنان را موظّف به صلوات فرستادن بر او نمود و این فضیلتی افزون بر فضیلت آدم(ع) است.»
عالم یهودی گفت: خداوند از خطای آدم(ع) گذشت و توبهاش را پذیرفت.
حضرت(ع) فرمودند: «همینطور است؛ ولی حضرت محمّد(ص) بزرگتر از این، برایش اتّفاق افتاد بیآنکه مرتکب خطایی شده باشد. خداوند درباره آن حضرت در قرآن فرموده: «لِیَغْفِرَ لَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ؛ ۱ خداوند گناهان گذشته و آینده تو را بخشید و از آن درگذشت.» و آن حضرت در روز قیامت به هیچ گناه و خطایی خوانده نخواهد شد.»
حضرت ادریس(ع)
عالم یهودی گفت: حضرت ادریس(ع)؛ خداوند او را مقامیبسیار رفیع بخشیده و او را پس از وفات از تحفههای بهشت اطعام نمود.
حضرت(ع) فرمودند: «همینطور است؛ ولی به محمّد(ص) بهتر از آن عطا شده. خداوند درباره او فرموده:
«وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ؛ ۲ ویادت را بلندمرتبه کردیم.» و همین آیه در رفعت مقام او، از جانب خدا کفایت میکند و چنانچه حضرت ادریس از تحفههای بهشت پس از وفات اطعام شده، حضرت محمّد(ص) در زندگی دنیا، اطعام شده است.
روزی آن حضرت دچار گرسنگی شدیدی شد، در این وقت جبرئیل با جامی از تحفههای بهشت نزد آن حضرت آمد. جام با تحفه در دست آن حضرت به تهلیل (گفتن: لاإله إلّاالله) ربّ جلیل و تسبیح و تکبیر پرداخته و حمد الهی را به جا آورد و آن جام را اهلبیت آن حضرت به دست گرفته و همان جملات از تهلیل و تکبیر و … را تکرار نمود. در این موقع، یکی از اصحاب قصد گرفتن جام را نمود که جبرئیل جلو آمد و جام را گرفت و به پیامبر گفت: آن را، که تحفهای از تحفههای بهشت است و خداوند آن را برایت فرستاده، میل کنید و این را بدان که خوردن آن، جز برای نبیّ یا وصیّ نبیّ جایز نیست و ما اهل بیت با آن حضرت، آن را میل نمودیم و الآن که این مطالب را میگویم، گویا مزّه لذیذ آن را احساس میکنم.»
حضرت نوح(ع)
عالم یهودی گفت: این فضیلت حضرت نوح(ع) است که برای ذات اقدس الهی صبر و شکیب ورزید و هنگامیکه از سوی قوم خود تکذیب شد، آنان را معذور داشت.
حضرت(ع) فرمودند: «همینطور است؛ ولی حضرت محمّد(ص) در راه خدا صبر و شکیبایی نمود و زمانی که مورد تکذیب و طرد قوم خود قرار گرفت و حتّی زمانی که او را با سنگ زدند قوم خود را معذور داشت و هنگامیکه ابولهب با بیشرمیبه پای مبارک آن حضرت در بالای کوه زنجیر بست، وقتی از سوی قوم اینگونه مشقّت و زحمت به پیامبر رسید، خداوند به «جائیل» فرشته کوه، وحی فرمود: «کوه را بشکاف که در تحت امر محمّد باشی.» جائیل نیز نزد آن حضرت حاضر شد و گفت: من تحت فرمان شمایم، اگر بفرمایی کوه را بر سر این قوم فرو آورده و همه را از دم هلاک خواهم کرد! ولی رسول خدا(ص) فرمودند: «من به رحمت عالمیان مبعوث شدهام و دعای شبانه روز من این است که خدایا امّتم را هدایت فرما؛ زیرا آنان نمیدانند.»
وای بر تو ای یهودی! حضرت نوح(ع) وقتی شاهد غرق شدن قوم خود بود، تنها به رقّت فامیلی اظهار نموده و گفت: «رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی؛ ۳ پروردگارا آن پسر از اهل من است» و خداوند فرمود: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ؛ ۴ او از اهل تو نیست او مبتلا به عمل غیرصالح است.» و با این فرمایش، خواست او را تسلّی دهد؛ ولی حضرت محمّد(ص) وقتی معانده قوم بر او بالا گرفت و کار به شمشیر کشید، رقّت فامیلی بر او غلبه نکرده و به دید رحمت، به آنان نظر نکرد.»
یهودی گفت: معجزه نوح این بود که بر قوم خود نفرین کرد و آسمان سیلآسا باریدن گرفت.
حضرت(ع) فرمودند: «همینطور است، ولی آن دعا از سر غضب بود و آسمان سیل آسا برای محمّد(ص) از سر رحمت بارید و این بدان خاطر بود که آن حضرت پس از مهاجرت به «مدینه» در روز جمعهای، گروهی نزد وی آمده و گفتند: ای رسول خدا، ما را دریاب که بسیار درمانده و از کمبود آب مضطرّ و بیتابیم. آن حضرت نیز دست خود را بهاندازهای برای دعا بالا برد که سفیدی زیر بغلش نمودار شد و این در حالی بود که هیچ ابری در آسمان نبود. فی الفور خداوند اجابت فرموده و آنان را سیراب ساخت و شدّت باران به نوعی بود که جوانان برومند هرچه تلاش کردند که سریعاً به منازل خود برسند، از شدّت سیل، نتوانستند و این بارش هفت روز طول کشید و در جمعه بعد، خدمت پیامبر(ص) رسیده و از سر شکایت از شدّت باران خواستار بند آمدن آن شدند. در این حال، آن حضرت تبسّمی فرمود و بیان داشت: «این سرعت ملالت آدمیزاد است»، سپس دست به دعا برداشته و عرضه داشت: «پروردگارا! این باران را در اطراف مدینه بباران و بر سر مردم شهر مریز و آن را در اصول نباتات و زراعات و چراگاه حیوانات بفرما» پس از آن در خارج شهر مدینه باران میبارید و در اثر کرامت آن حضرت، نزد خداوند عزّوجلّ قطرهای باران در مدینه نمیبارید.»
حضرت هود(ع)
عالم یهودی گفت: این فضیلت حضرت هود(ع) است که خداوند او را بر دشمنانش نصرت داد و آنان را با باد، هلاک گردانید. آیا خداوند اینگونه محمّد را یاری نموده؟
حضرت(ع) فرمودند: «همینطور است؛ ولی حضرت محمّد(ص) بهتر از آن عطا شده است. خداوند او را در روز خندق (جنگ احزاب) با بادی که سنگریزههای معرکه را برداشته و بر روی آن دشمنان میزد و نیز با لشکریانی از ملائکه او را یاری نمود و خداوند محمّد(ص) را با هشت هزار فرشته بر هود تفضیل داد و دیگر آنکه او را بر هود تفضیل داد؛ زیرا باد قوم عاد، باد غضب و سخط و باد محمّد(ص) باد رحمت بود. خداوند فرموده:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها؛ ۵
ای کسانی که ایمان آوردهاید، نعمت خدا را بر خود به یاد آرید، آنگاه که لشکرهایی به سوی شما [در]آمدند، پس بر سر آنان تندبادی و لشکرهایی که آنها را نمیدیدید فرستادیم، و خدا به آنچه میکنید همواره بیناست.»
حضرت صالح(ع)
عالم یهودی گفت: خداوند برای حضرت صالح(ع) ناقهای خارج نمود تا برای قومش مایه عبرتی باشد.
حضرت(ع) فرمودند: «همینطور است و حضرت محمّد(ص) بهتر از آن داده شده است؛ ناقه حضرت صالح، با او هیچ کلام و سخنی نگفت و حتّی به نبوّت او شهادت نداد و من با حضرت محمّد(ص) در یکی از غزوات بودم، ناگاه دیدم که شتری به ما نزدیک میشود. سپس نعرهای زد و خداوند آن را به کلام آورده و گفت: ای رسول خدا! فلان کس آنقدر از من کار کشید تا پیر شدم و حال میخواهد سرم را ببرد و من از این کار به تو پناه میآورم!
رسول خدا(ص) با شنیدن این کلام به دنبال صاحب آن شتر فرستاد و از او طلب گذشتن از او را نمود و صاحب شتر نیز او را به حضرت بخشید و آن را آزاد نمود.
روزی دیگر من با آن حضرت(ص) بودم که فردی بادیهنشین با ناقه و فرد دیگری نزد آن حضرت حاضر شدند و با هم سر آن شتر اختلاف داشتند و یکی، دیگری را متّهم به دزدی میکرد و هر چند میگفت من این شتر را از فلان یهودی خریدهام، مفید فایده نمیافتاد و مدّعی، شهود آورد که او این شتر را دزدیده. ناگاه شتر به سخن آمده و گفت: ای رسول خدا! فلانی از من بری است و گروه شاهدان دروغ گفتهاند و سارق من فلان یهودی است.»
حضرت ابراهیم(ع)
الف) احاطه به ایمان
عالم یهودی گفت: این فضیلت ابراهیم(ع) است که خداوند او را آگاه گردانید با عبرتهایی به معرفت و شناخت خود و در نهایت دلایل او، سبب تقویت ایمان او به خداوند شد.
حضرت(ع) فرمودند: «آری. همینطور است و به حضرت محمّد(ص) برتر از آن داده شده است. حضرت ابراهیم(ع) در آن وقت [که خداوند به او کرامت فرمود]، پانزده ساله بود؛ [امّا] محمّد(ص) هفت سال بیشتر نداشت که گروهی از تجّار مسیحی با کالاهای خود ما بین «صفا» و «مروه» نزول نمودند. با دیدن آن حضرت، یکی از مسیحیان او را به صفت و نشانه و خبر مبعوث شدن و آیاتش شناخت و همگی به آن حضرت گفتند: ای غلام اسم تو چیست؟ فرمود: «محمّد.» گفتند: نام پدر تو چیست؟ فرمود: «عبدالله.»
و با اشاره به زمین گفتند: اسم این چیست؟ فرمود: «زمین.» و با اشاره به آسمان گفتند: اسم این چیست؟ فرمود: «آسمان.»
گفتند: پروردگار آن دو کیست؟ فرمود: «الله.» سپس آن حضرت ایشان را سرزنش کردند و فرمودند: «آیا مرا در مورد خداوند عزّوجلّ به تردید و شک میاندازید؟!» وای بر تو ای یهودی، آن حضرت به تمام این اعتبارات، بر معرفت خداوند عزّوجلّ ایمان یافت با اینکه تمام قوم او کافر بودند. آنان تقسیم اموال و مشاورت خود به ازلام و تیر نموده و بت میپرستیدند و آن حضرت فقط میگفت: «لااله إلّاالله.»
ب) مخفی شدن از دست دشمنان
عالم یهودی گفت: این فضیلت حضرت ابراهیم(ع) است که با سه پرده از نمرود محجوب گردید.
حضرت فرمودند: «همینطور است و پیامبر از قاتل خود با پنج پرده محجوب گردید. سه پرده به سه پرده و دو پرده آن حضرت نشانه فضل و برتری او است.
خداوند عزّوجلّ در وصف محمّد(ص) میفرماید: «وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا؛ و فراروی آنها سدّی قرار دادیم»؛ این پرده أوّل.
«وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا؛ و پشت سرشان هم سدّی…» و این پرده دوم.
«فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ؛ ۶ و پردهای بر چشمانشان کشیدیم» و این هم پرده سوم.
سپس فرموده: «وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ حِجاباً مَسْتُوراً؛ ۷ و چون قرآن بخوانی، میان تو و کسانی که به آخرت ایمان ندارند پردهای پوشیده قرار میدهیم.» و این هم پرده چهارم.
سپس فرموده: «فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ؛ ۸ ما در گردنهای آنان، تا چانههایشان، غُلهایی نهادهایم، به طوری که سرهایشان را بالا نگاه داشته و دیده فرو هشتهاند.» و با این، تعداد پرده و حجابها به پنج میرسد.»
ج) برهانآوری
عالم یهودی گفت: این از فضائل ابراهیم است که فرد کافر از برهان نبوّت او مبهوت شد.
حضرت(ع) فرمودند: «همینطور است و نزد حضرت محمّد(ص) تکذیبکننده زنده شدن بعد از مرگ، نزد او آمد و او همان اُبیّ بنخَلف الجُمَحی است. روزی استخوان کهنهای را نزد آن حضرت آورد و آن را مالید و پراکَند و گفت: ای محمّد! چه کسی استخوانها را هنگامیکه پوسید دوباره زنده میکند؟۹ و خداوند زبان محمّد(ص) را به آیات محکم گویا فرمود و اُبیّ را توسط برهان نبوّت او، مبهوت ساخت و فرمود:
«قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ؛ ۱۰ به او بگو همان کسی که نخستینبار آن را پدید آورد و اوست که به هر [گونه] آفرینشی داناست» و آن فرد تکذیبکننده مبهوت بازگشت.»
د) بت شکنی
عالم یهودی گفت: این فضیلت حضرت ابراهیم(ع) است که از سر غضب برای خدا بتهای قوم خود را خرد و نابود کرد.
حضرت(ع) فرمودند: «همینطور است و حضرت محمّد(ص) تعداد سیصد و شصت بت را از خانه کعبه به زیر کشیده و آنها را از «جزیرهالعرب» خارج ساخت و پرستندگان آنها را با شمشیر خوار و ذلیل نمود.»
هـ) قربانی کردن فرزند
عالم یهودی گفت: این فضیلت حضرت ابراهیم(ع) است که پسر خود را دست و پا بسته به زمین خوابانید [تا آن را طبق دستور خدا قربانی نماید].
حضرت فرمودند: «همینطور است و حضرت ابراهیم پس از این کار، فدی یافت (یعنی به جای پسر؛ حیوانی را قربانی نمود)؛ ولی حضرت محمّد(ص) را مصیبتی سختتر از آن رسید، آن حضرت بر سر جنازه عمویش حمزه حاضر شد؛ همو که اسد الله و اسد رسول و یاور دین او بود و جدایی او همچون جدایی روح از جسد بود؛ با این حال اظهار حزن و شورش نکرد و به موضع او از سر احساس خود و احساس اهل بیت او نگاه و نظری نینداخت تا با این صبر و تسلیم امر بودن، موجبات خشنودی خداوند را در تمام اعمال فراهم سازد و فرمود: «اگر صفیّه (خواهر حمزه) محزون نمیشد، جنازه او را هم ترک میکردم تا روز قیامت، از بطن درندگان و چینهدان پرندگان محشور شود و اگر نبود که این پس از من سنّت شود، حتماً این کار را میکردم.»
و) صبر کردن بر آتش
عالم یهودی گفت: این فضیلت حضرت ابراهیم(ع) است که قومش او را روانه آتش نمودند و او صبر و شکیب ورزید تا خداوند عزّوجلّ آتش را بر او سرد و سلامت گردانید. آیا یک چنین فضیلتی را مشمول محمّد(ص) نموده است؟
حضرت(ع) فرمودند: «همینطور است و حضرت محمّد(ص) وقتی وارد «خیبر» شد، یک زن یهودی او را مسموم ساخت و خداوند سمّ را در دل آن حضرت سرد و سلامت داشت تا اجل او فرا رسد و آن سم به نوعی بود که وقتی در دل واقع میشد، همچون آتش تمام آن محیط را میسوزاند و این از قدرت خداوند است که انکارناپذیر است.»
حضرت یعقوب(ع)
عالم یهودی گفت: این فضیلت حضرت یعقوب(ع) است که از ناحیه اولاد و اسباط خیر بسیاری نصیب او گردید و مریم دختر عمران نیز از دختران او بود.
حضرت علی(ع) فرمودند:
«همینطور است و حضرت محمّد(ص) از این بابت دارای خیر بیشتری است؛ زیرا فاطمه سرور بانوان جهانیان از دختران او و حسن و حسین دخترزاده او میباشند.»
عالم یهودی گفت: این فضیلت حضرت یعقوب(ع) است که در فراق و دوری فرزند خود به قدری شکیب و صبر ورزید که از سر حزن مشرف به مرگ شد.
حضرت(ع) فرمودند: «همینطور است و حزن یعقوب حزن دوری بود که منجر به نزدیکی و ملاقات شد و حضرت محمّد(ص) هنگامیکه نور چشم و فرزند او ابراهیم در حیات آن حضرت وفات یافت، با این کار مورد امتحان واقع شد تا ثواب او بسیار شود. پس آن حضرت فرمودند: «جان، محزون است و قلب در جزع و ما بر تو، ای ابراهیم، محزون و غمناکیم؛ ولی هیچ سخنی که موجب سخط الهی شود بر زبان نرانیم» و در تمام این امور، دنبال رضای الهی و در تمام افعال، در پی تسلیم بودن محض به درگاه خداوند بود.»
حضرت یوسف(ع)
عالم یهودی گفت: این حضرت یوسف(ع) است که سختی دوری و فراق پدر چشید و برای پرهیز از گناه، گوشه زندان را برگزید و تک و تنها در چاهانداخته شد.
حضرت(ع) فرمودند: «همینطور است و حضرت محمّد(ص) سختی و مرارت غربت و فراق و دوری اهل و اولاد و مال را چشید و از حرم امن الهی مهاجرت نمود و هنگامیکه خداوند این حال او را مشاهده فرمود، خوابی را، همچون خواب یوسف، به او نمایاند و راستی و صدق آن را برای جهانیان نشان داد و فرمود: «همانا خدا خواب پیامبرش را به حقّ راست آورد که اگر خدای خواهد هر آینه به مسجدالحرام در خواهید آمد، در ایمنی و سر تراشیده و کوتاه موی بیآنکه بیمی داشته باشید»۱۱
اگر یوسف در زندان محبوس شد، رسول خدا(ص) خود را در «شعب ابیطالب»، به مدّت سه سال محبوس نمود؛ در حالیکه تمام اقارب و فامیل با او قطع رابطه نمودند و کفّار او را به شدّت در تنگنا قرار دادند، در این میان خداوند ضعیفترین خلق خود را امر فرمود تا آن عهد مکتوب ایشان را در قطع رحم با آن حضرت بخورد.
اگر یوسف در چاهانداخته شد، حضرت محمّد(ص) از ترس دشمنش در غار مخفی شد تا اینکه به همراه خود فرمود: «اندوه مدار، خدا با ماست»۱۲ و خداوند با این کلام، وی را در قرآن مدح فرموده است.»
پینوشتها:
۱. سوره فتح، آیه ۲.
۲. سوره انشراح، آیه ۳.
۳. سوره هود، آیه ۴۵.
۴. همان، آیه ۴۶.
۵. سوره احزاب، آیه ۹.
۶. سوره یس، آیه ۹.
۷. سوره اسراء، آیه ۴۵.
۸. سوره یس، آیه ۸.
۹. همان، آیه ۷۸.
۱۰. همان، آیه ۷۹.
۱۱. سوره فتح، آیه ۲۷.
۱۲. سوره توبه، آیه ۴۰.
منبع روایت: طبرسی، احمد بن علی، «الإحتجاج»، ترجمه جعفری، تهران، اسلامیه، چاپ اوّل، ۱۳۸۱، ج۱، صص ۴۵۹- ۵۰۵.
مریــــــم پاک آییــن