میان برهنگی و تجاوز آشکار جنسی، در میان برخی از زنان و مردان و بانکداری قوامدهنده و نظمدهنده به نظام اقتصادی متّکی به سرمایهداری عصر مدرن، هیچ فرقی نیست. پوشش زنان همان اندازه از حقیقت اسلام تهی است که نظام پولی و مالی؛ بههمان سان که شهرسازان، در اثر برهنگی فکری و فرهنگی، شهرهایی را بر میکشند که فاقد هرگونه پوشش و صفت پوشیدگی است.
برونفکنی، ذاتی حوزه فرهنگی و تمدّنی غرب
مدرنیته، چنانکه عرض کردم، فرزند خلف ادبار به آسمان و اقبال به زمین است و این امر، ذاتی حوزه فرهنگی و تمدّنی غربی است. بدین سبب، برونفکنی، تظاهر و آشکارسازیِ آنچه پنهانی و پوشیده است، لازمه مدرنیته و فرهنگ خاصّ آن است؛ چنانکه غفلت از جان و توجّه به جسم و متمرکز کردن همه خاستگاه بر جسم، ذاتی آن است. حسب این امر، در این حوزه فرهنگی، آشکارسازی و توجّه به ظاهر عالم، پررنگ خود را مینماید. درست در نقطه مقابل حوزه فرهنگی سنّتی انسان شرقی که استتار، خویشتنداری، پوشیدگی باطن و رازداری، قرین حیات فرهنگی و تمدّنیاش است.
چه کسی میتواند قدرت و اراده معطوف به قدرت را از مدرنیته و حوزه فرهنگی و تمدّنیاش جدا کند؟ به آن میماند که کسی بخواهد از شیطان، شیطنت و از آب، تری را جدا کند. این اراده شیطانی و هواجس نفسانی، حاصل و محصول ناگزیر ادبار به عالم معنا و غیب و اقبال به عالم ظاهر و دنیا است. بدین سبب عرض میکنم: جان مدرنیته غوغایی است.
آنکه در این نظام در همتنیده فرهنگی و تمدّنی وارد میشود، ناگزیر و به تدریج، اقبال به زمین و ادبار به آسمان پیدا میکند.
شرقیهای شیفته جهان مدرن (ترکیه، مصر، مالزی، ایران، اندونزی و …)، با ولع و به تدریج، بر قطاری سوار شدند که بر ریل مدرنیته استوار و ایستگاه به ایستگاه پیش میرود. در حالیکه آنان، مجال و حوصله پرسش از مبدأ حرکت این قطار را نداشتند، از مقصد غایی آن نیز پرسش نمیکردند. آنان تنها در این اندیشه بودند که هرچه سریعتر خود را به ایستگاههای بعدی برسانند و فاصله خود را از غرب، کم و کمتر کنند. بدین سبب، هماره سعی در جلب علوم جدید از سویی و مدرنسازی شیوه زندگی فردی و جمعی از دیگر سو کردند. آنان میدانستند که قادر به پرش یکباره به ایستگاه بیستم و بیست و یکم مدرنیته نیستند و ناگزیرند ایستگاه به ایستگاه پیش روند؛ زیرا از نظر تاریخی و شرایط فرهنگی، فاصلهای شگرف با غرب و حوزه فرهنگی و تمدّنیاش داشتند.
شرقیها، با فاصلهای حدود ۴۰۰ سال خود را به قطار فرهنگی و تمدّنی غربی رسانده بودند و امید داشتند با همّت و تلاش، فاصله خود را از طریق خرید محصولات تکنولوژیک غربی، انهدام باقیماندههای سنّتها و صورتهای فرهنگ دینی و شرقی و جلب و جذب الگوهای فرنگی و بسط آن در همه معاملاتشان، از جمله شهرسازی، معماری، پوشش، اقتصاد، سیاست و… کم و کمتر کنند.
در همان حال، منکر برخی آداب، اخلاق و اعمال رایج در میان غربیان نیز بودند و آنهمه را با مراجعه به سوابق فرهنگی دینی و شرقی، زشت و قبیح میشناختند؛ امّا آنان گمان میبردند پس از سوار شدن بر قطار پیشرفت و توسعه (ترجمه شرقی و ایرانی مدرنیته)، ساحت خود را از آن قبایح پیراسته خواهند ساخت؛ در حالیکه آنها بر قطاری سوار میشدند که بر ریل مدرنیته، همه مسافرانش را ایستگاه به ایستگاه پیش میبرد و فاصله آنان را از غرب کم و کمتر میساخت.
حال با این مقدّمه طولانی، که آن را به عنوان مبنای سخن و تحلیل خودم قرار دادهام، به جمله مناسبات و معاملات فرهنگی و تمدّنی (و حتّی فردی و جمعی) ساکنان شرق اسلامیبنگرید تا به راز بسیاری از بنبستها و بحرانهای عارض شده بر صورت و سیرت حیات این جوامع پی ببرید.
اینان، با مشاهده قطار آراسته و زیبای مدرن غربی، بیپرسش از مبدأ و مقصد آن و بیتأمّل درباره مبدأ و مقصد مطلوب خود (حسب فرهنگ و آموزههای دینی، شرقی و اسلامی)، بر آن قطار سوار شدهاند و در طیّ مسیر، در وقت تجربه بسیاری از ناهنجاریها که سهم بزرگی از آنهمه، ناشی از سیر و سفر بر ریل و قطار مدرنیته است، در جستوجوی راه حلّ مشکلات، بالبال میزنند و در همان حال، سیر و سفر با آن قطار را نیز ادامه داده و آن را لازمه بودن و زیستن فردی و جمعی خویش میشناسند و حتّی گاه سودای آن را در سر میپرورند که از غربیان نیز پیشی گیرند.
جهان مدرن و ناهنجاریهای جنسی
حال اجازه دهید ابتدا این سؤال را مطرح کنم که آیا برخی ناهنجاریهای اخلاقی که بنابر شواهدی، سلامت اخلاقی و جنسی ساکنان جوامع اسلامی و از جمله ایران را به خطر انداخته و گاه در هیئت بحران جنسی خود را نمودار ساخته، امری عارض شده و آویخته بر حیات فرهنگی و تمدّنی این جوامع است یا آنکه این ناهنجاریها نتیجه ناگزیر و ذاتی سیر و سلوک در حوزه فرهنگی و تمدّنی ویژهای است که در آن سیر میکنند؟
شکّی نیست که بداخلاقی جنسی و مصادیق مختلف بزهکاری در این امر، در همه اعصار و قرون و در میان عموم فرهنگها و تمدّنها بوده؛ چنانکه تبرّج و برونفکنی افراطی در بین برخی از اقوام پیشین قابل شناسایی است؛ لیکن اینگونه اعمال منافی عفّت، در پی امّارگی نفس انسان و اغواگری شیطان، بر برخی افراد عارض شدهاند. حوزههای فرهنگی و تمدّنی دینی کهن در ذات خود، پیراسته از برونافکنی، ادبار به آسمان و اصالتبخشیدن به شهوات و امّارگی نفس بودهاند؛ در حالیکه در عصر معاصر، حوزه فرهنگی و تمدّنی انسان حاضر برکشیده شده بر شالودههای نیستانگاری، در ذات خود، پردهدر، متجاوز به حدود الهی و آسمانی و ادبارکننده از عالم معنا و استقبالکننده از عوالم شهوی و دنیوی است. از اینروست که عرض میکنم، ناهنجاریهای مورد گفتوگو، تنها عارض شده و آویخته بر دامن حوزه فرهنگی و تمدّنی مدرن نیستند؛ بلکه در نسبت و خویشی نزدیک و جدانشدنی با آن به سر میبرند.
بدین سبب است که عرض میکنم: در جستوجوی راه حلّ بسیاری از بحرانها و بنبستها، ضرورتاً نیازمند ارائه تعریف از مسئله و کشف موقعیت تاریخی جامعه مبتلا به آن مسئله هستیم.
واضح است که هریک از اصطلاحات و مباحث، بهرغم اشتراک لفظی در میان فرهنگهای گوناگون، در نسبت با حوزههای فرهنگی مخصوص به خودشان، بار معنایی و مفهومی ویژهای را با خود حمل میکنند و هیچ پژوهشگری نمیتواند تصوّر کند معانی مندرج در پشت هر یک از الفاظ، ضرورتاً در میان همه فرهنگها واحد و مشترکند.
اینها بنیادهای نظری و هستیشناسیهای ویژهاند که معانی را تعیین یا مبتنی بر خود، از اشیا یا موضوعات یا موجودات، تعریف ارائه میکنند.
بخش بزرگ و اصلی بروز ناهنجاریهای چندوجهی رفتار جنسی منتشر در میان جوامع، برخاسته از سیر در عالم غربی و سوار شدن بر قطار مدرنیته است.
به این دلیل است که عرض میکنم: یکی از دلایل اصلی ابتلای جوامع مختلف به رفتارهای سوء جنسی و ناهنجاریهای مربوط به آن، معطوف به سوار شدن به قطار مدرنیته با جهانبینی و هستیشناسی مخصوص به آن است.
آن زمان که پیامدهای مختلف فرهنگی و مادّیِ این سیر و سفر، خود را نشان میدهد، جوامع شرقی بانگ و فریاد برمیآورند که ناهنجاریهای اخلاقی رخ نموده و باید درباره آن اندیشه کرد و اقدامات بازدارنده ویژه معمول داشت.
این جوامع، فرهنگ و تمدّن مدرن را پیراسته از الحاد، تبرّج، تظاهر، ریا، ناهنجاری جنسی و آراسته به خویشتنداری، حیا، پاکدامنی، بنیادهای محکم خانوادگی و اقبالکننده به آسمان و عالم معنا میطلبند یا حدّاقل آرزوی آن را در سر میپرورند.
به آن میماند که شخصی طالب پرتقالی به رنگ کیوی، طعم انار و قدّ و قواره کدو حلوایی باشد.
مَثل اینان، مَثل طالب شیر بییال و دم و اشکم است و ناگزیر باید به او گفت:
این چنین شیری خدا هم نافرید!
عموم معاملات و مناسبات، چه از آن راضی و خرسند باشیم و چه دربارهاش کراهت داشته باشیم، از همین جنسند و حاصل و محصول همین وضعند.
همهچیز برهنه است، همه برهنهاند!
برخی مردان و زنان موجّه، مذهبی و آراسته به آداب اسلامی، در حالی از پوششهای ناپسند و رفتارهای برخی از مردان و زنان در کوی و برزن گلایه سر داده و برای وادار ساختن آنان، به مراعات شئون و پوششهای اسلامی خواستار وضع قوانین ویژه میشوند که از کنار بسیاری از مناسبات و معاملات مرسوم، عمومی و حتّی قانونی آکنده از برهنگی و ناپرهیزگاری به راحتی عبور میکنند و خم به ابرو هم نمیآورند. اجازه دهید به مصادیقی از این برهنگیهای پنهان اشاره کنم.
آیا هیچ به معماری رایج در میان همه جوامع و در میان همه اقوام نگریستهاید؟ کدامیک از این ابنیّه آراسته به مصالح صیقلی و زیبا، واجد صفت پوشیدگیاند؟
در کدامیک از این آپارتمانهای برکشیده شده، در «قم»، «شیراز» یا «مشهد»، محارم و نوامیس مردم در امان از نگاه اغیارند؟
پردهها، ناگزیر، صحن خانههای برهنه را از نگاه نامحرمان مصونیّت میبخشند؛ درحالیکه معماری داخلی و خارجی، هیچیک از ابنیّههای برکشیده شده در عصر حاضر، واجد صفت پوشیدگی، حیا و خویشتنداری نیستند و به عکس، جملگی آکنده از تبرّج، تظاهر، تفاخر و بیحیاییاند.
چه بسا، این ابنیّهها را برخی از همان مردمانی برمیکشند که خود از فقدان عفاف در میان شهر و کوی و برزن گلایه سر میدهند.
حجاب به معنای پوشیدگی است و پوشیدگی صفتی است که باعث مصون ماندن شخص از اغیار میشود. آنکه بیپوشش خود را مینمایاند، خود را در معرض اغیار قرار میدهد. حجاب و پوشیدگی مفهومی است که در میان عموم مناسبت و معاملات فردی و جمعی مصداق خارجی پیدا میکند.
آنکه نفس خود را مزیّن به صفت پوشیدگی، خویشتنداری و حیا میکند، از تعرّض و تجاوز بیگانهای، همچون شیطان و جنودش در امان میماند.
آنکه جسم خود را با پوشش مقبول پوشیده میدارد، خود را از تعرّض و تجاوز بیگانگان مصونیّت میبخشد.
معماریِ عاری از صفت پوشیدگی، ساکنانش را در معرض تیرهای زهرآگین نگاه اغیار و متجاسرین قرار میدهد. انسان متدیّن این صفت را بر جمله دستاوردهایش بار میکند.
مگر جز این است که شهر ما و شهرسازی ما یکپارچه تبدیل به بازار و میدان سوداگری شده است؟ در این شهر، هر انسان محجوبی بیحجاب و آلوده میشود؛ در حالیکه پوشش و حجاب شهر و شهرسازی اسلامی، پیراسته از سوداگری، اختلاط و ازدحام محرم و نامحرم است.
به عبارتی ما طالب ظاهر مذهبیم و بر آن پای میفشاریم و نگارنده نیز خواهان این پافشاری است؛ امّا میخواهم عرض کنم: همه مناسبات و معاملات ما، مبتلای مذهبِ ظاهر است و از حقیقت مذهب دور.
مذهب ظاهر، همان اقبال به ظاهر دنیا و ادبار به حقیقت هستی است.
حوزه فرهنگی و تمدّنی مدرن، ذاتاً تابع مذهب ظاهر و ضرورتاً همه مناسبات فرهنگی و تمدّنیاش برونفکن و فاقد صفت پوشیدگی است و در سیر از باطن به ظاهر، روی به جهنّم خودکامگی، انانیّت و استیلاطلبی پیش میرود. از اینجاست که عرض میکنم، هریک از اقوام و ملل، پس از سوار شدن بر قطار مدرنیته، متناسب با هریک از ایستگاهها و موقعیتها، وجهی از صفت ذات این حوزه را در خود و با خود متجلّی ساختهاند.
در حال حاضر، میل به مذهب ظاهر (با تجربه مدرنیته و مدرنیزاسیون در همه شئون فرهنگی و تمدّنی) چنان در رگ و پوست ساکنان شرق اسلامی دویده که برای حصول به هریک از مراتب آن، هر هزینهای را پرداخته و از جمله حدود شرعی و اخلاقی دینی، عقبنشینی کردهاند و در این میان، عموم مردم بیتقصیرند.
باید پرسید کدامیک از مناسبات و معاملات فرهنگی و تمدّنی ساکنان عصر معاصر و انسان حاضر، واجد صفت پوشیدگی است؟
شاید برایند نهایی نظامهای آموزشی جوامع سنّتی و شرقی و آموزههای تزریقشده به محصّلان را تجربه پوشیدگی در حوزه فرهنگی و عملی میشناسید؛ درواقع چنین نیست.
این نظامها، از ابتدا برای تربیت و آموزش انسانی طرّاحی میشوند که مددرسان جامعه مدرن شوند. حافظ مدرنیته و قوام بخشنده به آن.
جوامع سنّتی شرقی و از جمله مسلمانان، هیچگاه مجال جدّی تفکّر درباره مبادی و مبانی علوم جدید و نقد بنیادین آن را نیافتهاند؛ در حالیکه جملگی این جوامع، علوم جدید را که برخاسته از دریافتهای عصر جدید (مدرن) و متّکی به آرای علمای مبشّر و مبلّغ عصر جدید غربیاند، در جان نونهالان و محصّلان و دانشجویان تزریق میکنند و با آذین بستن صفحاتی از منشورات ترجمه شده، با عباراتی شرقی و اسلامی، آنهمه را شرقی و اسلامی مینمایانند. در واقع، نظامهای آموزشی، آموزههای جهان مدرن را اسلامیزه میکنند.
از قدیم گفتهاند، درخت را از میوهاش میشناسند، آیا جز این است که جمله دانشآموختگانِ ما، حاصل و محصول همین درخت، یعنی نظام آموزشیاند؟
مگر جز این است که نخبهترین این دانشآموختگان، بیشترین تطابق و سازگاری را با نیازها و مطالبات جوامع غربی دارند و در طرفهالعینی، بار سفر را بسته و کوچ میکنند؟
شهر برهنه، خانه برهنه، نظام آموزشی برهنه و نظام مالی برهنه، لاجرم انسان برهنه میپرورد. بدین سبب، بیحجابی شهرهای مدرن، به مراتب بیشتر از بیحجابی خانمها در میادین این شهرها است.
هرکه و هرچه در برابر اغیار مصونیّت نداشته باشد، برهنه است.
چنانچه مبتنی بر مطالعات فرهنگی، به جهان پیرامون مینگریستیم، درمییافتیم که اصلاح ناهنجاریهای اخلاقی و برهنگی، که ناگزیر به تعدّی و تجاوزِ آشکار جنسی میانجامد، نیازمند حرکتی بنیادین و فراگیر است.
از نظر نگارنده، میان برهنگی و تجاوز آشکار جنسی، در میان برخی از زنان و مردان و بانکداری قوامدهنده و نظمدهنده به نظام اقتصادی متّکی به سرمایهداری عصر مدرن، هیچ فرقی نیست. پوشش زنان همان اندازه از حقیقت اسلام تهی است که نظام پولی و مالی؛ به همان سان که شهرسازان، در اثر برهنگی فکری و فرهنگی، شهرهایی را بر میکشند که فاقد هرگونه پوشش و صفت پوشیدگی است.
ساکنان شرق، به دلیل شیفتگی بسیارشان به جهان مدرن، همه آنچه را که به عنوان زشتی، پلیدی، هرزگی و گناه در نظام فرهنگی دینی میشناسند و مصادیق تمام عیارش را در غرب و در میان مناسبات ساکنان غرب مشاهده میکنند، «زاید» بر حوزه فرهنگی و تمدّنی مدرن، ارزیابی میکنند و میان آنچه مکروه مینماید و ذات آن حوزه، نسبتی نمیشناسند یا مایل نیستند که بشناسند.
امروزه، مفهوم و مصداق «هرزگی و هرزهنگاری»، با مفهوم «پورنوکراسی» گره خورده است. «پورنوکراسی» فرایندی است که در آن، «هوای نفس» و «شهوات انسانی» بر انسان و جوامع، حکومت میکند. مگر جز این است که «غلبه هوای نفس»، ترجمه «اومانیسم» و اومانیسم، جان مایه تفکّر و فرهنگ غرب مدرن است.
«پورنوکراسی»، تنها یکی از مراتب و مراحل سیر و سلوک انسان غرب بر ریل اومانیسم و خودبنیادی است که در این دوره، مجال ظهور و بروز یافته است.
بسیار مضحک مینماید چنانچه شخصی همچون رئیس جمهور آمریکا، در چنین موقعیتی از فروپاشیدگی خانواده یا زنازادگی گلایه سردهد. تنها مردانی احمق، همچون اوباما، نویسنده کتاب «جسارت امید» میتواند از افسارگسیختگی و زنازادگی گلایه کرده و اعلام دارد: بیش از ۵۰% از افراد با هویّت آمریکایی از پدر حقیقی خود اطّلاع ندارند و پس از آن، مدیریت جامعه آمریکایی را سخت ارزیابی کند؛ در حالیکه جمله نظام مادّی و فرهنگی غالب غربی، برخاسته از برهنگی فکری است.
چگونه است که دردمندان از اینهمه، غفلت ورزیده و به سراغ عوارض رفتهاند و گمان میبرند با پوشیدن عوارض، جامعهای سالم و صالح خواهند داشت. این به آن میماند که آرایشگری بخواهد دُمل برآمده بر صورت بیماری را با موادّ آرایشی بپوشاند.
این دُمل، دیر یا زود، سر باز میکند و دهها مرتبه بدتر از قبل، زشتی و آلودگی و کثافت خود را مینمایاند.
چشمان ظاهربین، تنها برهنگی را در صحن کوی و برزن و در چهره و سیمای زنان مینگرد و از دیدار برهنگیِ فراگیر که همه حوزهها را در خود فرو میبرد، درمیماند.
باید پرسید، مناسبات اقتصادی کدامیک از جوامع شرقی یا غربی واجد صفت پوشیدگی است؟ چنانچه آن مناسبات واجد آن صفت بود، از آلودگی به ربا مصونیّت داشت. چنانچه ربا از نظام مالی و پولی جوامع شرقی و غربی حذف شود، آن جوامع از هم میپاشند. این نظامهای مالی، بر پایههای ربا برکشیده شدهاند؛ بهسان معماری و شهرسازی مدرن که بر پایههای برهنگی و بیحیایی برکشیده شدهاند.
انسانهایی برهنه، صبحگاهان از خانههایی برهنه، پای در شهری برهنه میگذارند و در میان مناسبات مالی و اقتصادی برهنه، نشو و نما میکنند.
آنان فرزندانشان را به مدارس میسپارند تا آنها را برای پایداری و ادامه حیات فرهنگ و تمدّن بیحیای مدرن تربیت کنند و بلندگوها نیز از بام تا شام نوید میدهند که با تجربه تمام عیار توسعه و مدرنیته، به زودی عدالت، امنیّت، آرامش و سلامتی عمومی فراگیر خواهد شد. چنانچه این معانی از مسیر تجربه مدرنیته تمامعیار محقّق میشد، امروزه، غرب، بهشتی بود که خداوند وعدهاش را در قیامت کبری به مؤمنان داده است و به زبان دیگر، مقصود همه انبیا، تجربه جهان مدرن بوده و ما از آن بیخبر بودهایم. مَثل اقوام ساکن «آسیا» و «آفریقا» و سیر و سفر آنها در حوزه فرهنگی و تمدّنی مدرن، مَثل جماعتی است که در ایستگاههای مختلف، سوار بر قطاری شدهاند که به سوی سرزمینی شمالی پیش میرود. هریک از آن اقوام در واگنی یا کوپهای جا گرفتهاند و حسب علاقه قومی، ملّی و مذهبی خویش، آن را آراستهاند. در کوپه مخصوص خود، موسیقی مخصوص به قوم خویش گوش میکنند، جامهای سنّتی میپوشند، غذای سنّتی ویژه خود میخورند، خود را با نامهای محلّی و ملّی خویش صدا میکنند و اشعاری از شاعران بومی و عکسهایی از مناظر دیار و سرزمین خود را زیوربخش کوپه خود ساختهاند؛ در حالیکه همگی سوار بر قطاری که به شمال میرود، به سوی شمال در حرکتند.
آنان، در هر ایستگاه، متناسب با شرایطی که رخ مینماید، بخشی و وجهی از عناصر باقیمانده سنّتی، بومی و قومی خود را فرو میگذارند تا خود را با خاستگاه ایستگاه، قطار و رانندگان آن همسان و همنوا ساخته باشند تا مبادا که از رفتن و ادامه مسیر درمانند.
در عصر حاضر، تُرک و فارس و عرب و هندو، جملگی بر یک قطار سوارند. مدرنیته و مدرنیزاسیون، امام همه اقوام عصر معاصر است. و هر کدام، ناگزیر به تجربه تبعات، موقعیتها و مراحلی هستند که در این سیر و سفر بارز میشود و بیتردید، همه آنچه که جماعتی و قومی در ایستگاه دهم و در هریک از مناسبات و معاملات، آن را تجربه کردهاند، ساکنان ایستگاه و منزل پنجم نیز پس از چندی تجربه خواهند کرد. چه آنان را خوش آید و چه خوش نیاید.
به عبارت دیگر، حفظ صورتهای تاریخی گذشته، ضرورتاً متضمّن حفظ باطن و حقیقت تاریخ ماضی نیست.
در تاریخ جدید غربی (مدرنیته) و در سیر و سفر بر ریل مدرنیزاسیون، همه مناسبات فردی و جمعی، روی به انکشاف، برونفکنی، تظاهر و در یک کلام، اقبال به دنیا و ادبار به عقبی دارد؛ در حالیکه در حوزه تفکّر، فرهنگ و تمدّن دینی که اینک جز صورتهایی کمرمق از آن باقی نیست، همهچیز روی به مستوری، پوشیدگی، رازداری و در یک کلام، اقبال به عقبی و ادبار به دنیای دنی دارد. در این حوزه، رویکرد به جهان فانی نیز، در پناه اقبال به دین و شرایط معیّن شده از سوی دین، اتّفاق میافتد.
در این حوزه فرهنگی است که عبارت «ألَا بِذِکرِالله تطمئنَّ القُلُوب» معنی مییابد. ذکر خدا، تنها لفظی نیست که بر زبان جاری میشود. جان متذکّر، ذاکر حق است. صاحب جانِ بیدار، مبتنی بر دریافت دینی به هستی مینگرد، مبتنی بر ادب و فرهنگ دینی سیر و سلوک میکند و لاجرم، حاصل و محصول دستش نیز در ساحت تمدّنی آرامشبخش است. و در مقابل، آنکه شیطان در گوش و قلبش میدمد، بر توسن نفس امّاره میتازد، هواجس بر جان او مستولی شده و لاجرم تکنولوژی و ماشین محصول دستش میشود. چه کسی میتواند از جهان تکنیکی، مطالبه آرامش جان کند؟
«الصَّبْرُ مِنَ الرَّحْمَنِ وَ الْعِجْلَ مِنَ الشَّیْطَان»
همه نسخههایی که برای علاج ناهنجاریهای حاصل آمده از ویروس پردهدری و برونفکنی ذاتی مدرنیته پیچیده میشود، مسکّنی هستند که برای مدّتی کوتاه، درد را تسکین میدهند؛ امّا معالجه و درمان نمیکنند.
این سخن به این معنا نیست که نباید چارهاندیشید یا بازدارندگی نداشت؛ بلکه به معنی آن است که همین بازدارندگی را با آگاهی و ملاحظه شرایط تاریخیای که در آن به سر میبریم، همراه کنیم. این آگاهی و به عبارت دیگر، خودآگاهی، مقدّمه تذکّر درباره این شرایط و پرسش جدّی و متفکّرانه درباره آن است. شاید روزی برای ساکنان شرق برسد که دریابند آنان را گریزی، جز پیاده شدن از این قطار که به سوی شمال (مدرنیته در تمدّن، لیبرالیسم در اخلاق و اومانیسم در تفکّر) میرود، نیست.
شاید، روزی دیگر، غرب واسپس تجربه همه بحرانها و بنبستها، روی به شرق آورد و به تبع آن، شرقیان نیز دیگربار مثل امروز، مقلّد غربیان شده و حقیقت قدسی و حقیقت شرق را ملاقات کنند.
تاریخ فردا، از بستر این آگاهی و تذکّر درباره آن، برمیخیزد. تاریخ فردا، تاریخ موعود است. تاریخ شرقی است که با ظهور امامی از شرق، افتتاح میشود و همه را در خود خواهد گرفت.
روزی که انسان شرقی مسلمان دریابد که ضرورتاً میبایست خود را در آینه تاریخ فردا و امام تاریخ فردا، یعنی حضرت موعود، علیهالسّلام، ببیند، به خودآگاهی میرسد.
این اتّفاق نیز، ضرورتاً میبایست، به اذن الله، ابتدا در جان معلّمان ساکنان شرق بیفتد. میبایست با امام باقی، حضرت بقیهالله(عج) عهد راست کنند و به سوی او بشتابند. همگان آن روز درخواهند یافت که همه برهنه بودهاند، همهچیز برهنه بوده و آنان نمیدانستند. انشاء الله.