آدمهای درخت پرست

63 zmfhngfmmw - آدمهای درخت پرستامام رضا "علیه السلام" فرمود: مردى از اشراف قبیله بنى تمیم بنام عمرو سه روز پیش از شهادت امیرالمؤمنین "علیه السلام" به حضور آن حضرت رسید و عرض کرد: اى مولاى من تقاضا دارم داستان اصحاب رس را براى من بیان فرمایید تا بدانم آنها در چه عصر و زمانى زندگى مى کرده‌اند و سرزمین آنها در کجا بوده است و پادشاه آنها چه کسى بوده است؟ آیا خداوند پیغمبرى براى آن قوم مبعوث فرموده و به چه علت آنها به هلاکت رسیدند؟

زیرا که در قرآن کریم آز آنها نام برده شده ولى شرح حال آنها بیان نشده است.

امیرالمؤمنین على علیه السلام فرمودند: پرسشى نمودى که پیش از تو کسى از من سؤ ال ننموده و بعد از من نیز کسى خبر آنها را به تو نخواهد گفت مگر آنکه از من حدیث کند. بدان اى مرد در کتاب خدا هیچ آیه اى نیست مگر آنکه تفسیر آنرا من مى دانم و حتى موقع نزول و شاءن نزول آن را مطلع هستم سپس به سینه مبارک خود اشاره نموده و فرمودند: در اینجا علم و دانش بى پایانى است اما جویندگان آن بسیار کم هستند و بزودى وقتى که دیگر مرا در بین خود نبینند پشیمان خواهند شد.

اى تمیمى! اصحاب رس مردمى بودند که درخت صنوبر را پرستش مى کردند و آن را در فارسى شاه درخت مى نامیدند و آن درختى بود که پس از طوفان نوح در کنار چشمه آبى بنام روشناب کاشته شد. قوم مزبور بعد از عصر حضرت سلیمان در روى زمین مى زیستند و دوازده شهر در کنار رود ارس در بلاد مشرق زمین بنا کرده بودند و به همین مناسبت آنها را اصحاب رس نامیده‌اند در آن زمان در روى زمین نهرى پر آب تر و بهتر و گواراتر از رود ارس وجود نداشت و هیچ شهر و دیارى آبادتر از شهرهاى ایشان نبود. نام دوازده شهر آنها عبارت بود از: آبان، آذر، دى، به من، اسفندار، فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور و مهر. مرکز کشور و سلطنت آنها شهر بزرگ اسفندار و نام پادشاه ایشان ترکوذبن غابوربن یارش بن ساذبن نمرود بن کنعان بود… چشمه روشناب و اولین صنوبر در شهر اسفندار بود.

اصحاب رس در هر ماه عیدى داشتند که در پیرامون درخت صنوبر اجتماع نموده و درخت را با انواع زیورهاى مى آراستند و گاو و گوسفند بسیار قربانى مى کردند و آتش افروخته و قربانى هاى خود را در آتش مى انداختند و چون دود قربانیها بلند مى شد همگى به سجده افتاده و به نیایش مى پرداختند و مى گفتند: خداى ما از ما راضى شو، در این وقت شیطان درخت صنوبر را مى جنبانید و از ساق درخت صدایى به مانند آواى کودک بر مى خاست که اى بندگان من از شما خشنود شدم. مردم از شنیدن صداى مزبور خوشحال شده و به لهو و لعب و شرب خمر مشغول و یک شب و یک روز در آن مکان توقف کرده و روز دیگر به جایگاه خود باز مى گشتند و عید هر شهرى منسوب به آن شهر بوده و ایرانیان نام دوازده ماه سال خود را از نام دوازده شهر مذکور اقتباس کرده بودند. در هر سال یک مرتبه اهالى دوازده شهر بسوى شهر اسفندار که مرکز کشور و جایگاه چشمه روشناب و صنوبر اصلى بوده مى رفتند و عید بزرگ خود را در آنجا برگزار مى نمودند.

بدین ترتیب که در کنار صنوبر سراپرده مجلل و رفیعى از دیبا که به انواع صورتهاى مختلف مزین شده بود میزدند و به آن سراپرده دوازده در تعبیه کرده بودند که اهالى هر شهرى از در مخصوص خود وارد مى شدند. خارج سراپرده به نیایش صنوبر پرداخته و قربانى ها براى آن درخت خیلى بیش تر از سایر درختها مى آوردند. آنگاه شیطان درخت را به شدت تکان مى داد و از میان درختها به آواز بلند صدایى بلند مى شد و مردم را وعده ها و امیدوارى ها مى داد مردم سر از سجده برداشته و به لهو و لعب و شرب خمر مشغول و مدت دوازده شبانه روز بعدد تمام عیدهاى سال به عیاشى و باده گسارى مى پرداختند و روز سیزدهم جشن پایان یافته و به شهرها و خانه هاى خود باز مى گشتند چون کفر و طغیان آن قوم از حد گذشت. پروردگار یکى از بنى اسرائیل از نسل یهودا فرزند یعقوب را به رسالت مبعوث و براى هدایت آن قوم فرستاد و مدت مدیدى آن پیغمبر در میان آنها بود و ایشان را به خدا پرستى دعوت نمود ولى آنها پیروى نکرده و تبعیت پیامبر خدا را نکردند.

هنگام فرا رسیدن عید بزرگشان آن پیغمبر در مقام مناجات با پروردگار بر آمد و گفت: خداوندا مى بینى که این مردم چگونه رسالت مرا تکذیب و از پرستیدن تو سرباز زده و درختى را که هیچ سود و زیانى براى آنها ندارد ستایش و پرستش مى کنند. الهى قدرت و سلطنت خود را بر این قوم بنم ا و معبودشان را از بین ببر و درخت صنوبر را خشک کن همین که مردم صبح از خواب برخاستند دیدند تمام درختهاى مورد ستایش آنها خشک شده، متحیر گشته جمعى از آنها به یک دیگر گفتند این مرد که مدعى است از طرف خداى آسمان و زمین پیغمبر است براى آنکه عبادت معبود خود منصرف و به خداى او توجه کنیم خدایان ما را به جادو و سحر خود به این صورت در آورده… سپس پس از اظهار نظرهاى متعدد تصمیم گرفتند پیغمبر خدا را به قتل برسانند. آنها بعد از این کار دچار عذاب خداوند شدند در همان موقعى که مشغول برگزارى تشریفات عید بودند ناگاه باد سرخى به ایشان وزید. حیران و سرگردان شده به یکدیگر پناه مى بردند. خداوند زمین زیر پاى آنها را به گوگرد افروخته اى مبدل ساخت و ابرى بالاى سر ایشان آمد که آتش فشانى نمود و بدنهاى آن قوم را مانند سرب مذاب گداخته و از هم پاشید و به این صورت با بدترین حالى نابود و از صفحه گیتى رخت بربستند. [ تفسیر جامع، ج ۵، ص ۳۰]

 
تبیان

همچنین ببینید

غدیر

غدیر یک ضرورت راستین

بر اساس جهان بینی توحیدی و مکتبی ، غدیر ، یک ضرورت منطقی و عقلی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *