برتر از سلیمان(ع)، مسیح‌تر از عیسی(ع)

e087ab6cd02868458295f4a503987e25 - برتر از سلیمان(ع)، مسیح‌تر از عیسی(ع)

آنچه در این مقاله می‌خوانید، اثبات برتری رسول اکرم(ص) بر پیامبران بنی‌اسرائیل پس از حضرت موسی(ع) می‌باشد. این روایت، ضمن روایتی بلند به نقل از امام حسین(ع) است که ماجرای احتجاج امیرمؤمنان علی(ع) را در برابر مردی یهودی بیان می‌کنند. امید است با شناخت آن حجّت عظیم، شکوه و قدرت خدای خود را بهتر بشناسیم؛

حضرت داوود(ع)
عالم یهودی خطاب به امیرمؤمنان(ع) گفت: این حضرت داوود(ع) است که خداوند آهن را برای او نرم ساخت و از آن سپرها را ساخت. آیا چنین فضیلتی برای محمّد(ص) هست؟
حضرت مولی الموحّدین(ع) فرمودند: «همین طور است و به حضرت محمّد(ص) بهتر و برتر از آن داده شده. خداوند سنگ سخت محکم را برای او نرم نمود و تبدیل به غار ساخت و زیر دستان مبارک آن حضرت در «بیت‌المقدّس» چنان نرم همچون خمیر شد. ما این را مشاهده کردیم و تحت پرچم او آن را لمس نمودیم.»
عالم یهودی گفت: این حضرت داوود(ع) است که بر خطای خود گریست؛ به نوعی که کوه‌ها از سر ترس با او ساری و جاری شدند.
حضرت(ع) فرمودند: «همین‌طور است و به حضرت محمّد(ص) برتر از آن عطا شده. آن حضرت وقتی به نماز می‏ایستاد از شدّت گریه از سینه و شکم او صوتی همچون آوازی که از دیگ مسین مملوّ از آب که بر بالای آتش افروخته باشد و در جوش و غلیان بود، شنیده می‏شد و این در حالی بود که خداوند او را از عقاب خود ایمن ساخته بود و آن حضرت با این گریه می‏خواست به درگاه خداوند، اظهار خشوع و خاکساری کند و او امام و مقتدای همه است.
آن رسول گرامی، مدّت ده سال به واسطه عبودیّت خداوند بر اطراف انگشتان ایستاده عبادت ربّ العزّت نمود، تا آنکه قدم‌های مبارکش متورّم و ستبر و رنگ مبارکش مایل به زردی گردید و دائماً نماز شب می‌خواند تا آنکه از جانب خداوند عزَّ و جلَّ عتاب شد که‏ «طه؛ ما قرآن را نازل نکردیم که تو را به زحمت بیندازیم؛ بلکه باید بدان واسطه خوشبخت گردی.»۱ او چندان گریه می‏کرد که در برخی اوقات بیهوش می‏شد. روزی یکی از اصحاب به او عرض کرد: ای رسول خدا! مگر نه این است که خداوند گناهان دور و نزدیک گذشته تو را آمرزیده؟ گفت: «آری. مگر من نباید بنده سپاسگزار خدا باشم؟!»
و چنانچه کوه‌ها با داوود، جاری شده و تسبیح گفتند، با محمّد(ص) برتر از آن انجام دادند.
ما با او بر «کوه حرا» بودیم. ناگاه کوه به لرزه درآمد و آن حضرت به کوه فرمود: «آرام بگیر که جز نبیّ و وصیّ یا صدّیق شهید بر روی تو نایستاده است.» پس کوه مطیع فرمان آن حضرت آرام گرفت.
[همچنین] ما با او از کوهی عبور می‏کردیم که ناگاه قطرات گریه از برخی از قسمت‌های آن بیرون می‏زد. آن حضرت به کوه فرمود: «برای چه گریه می‏کنی؟» گفت: ای رسول خدا! حضرت مسیح بر من عبور کرد و او مردم را از آتشی می‏ترساند که هیمه آن مردمند و سنگ‌ها و من ترس آن دارم که نکند من از آن سنگ‌ها باشم. حضرت بدو فرمود: «هراس مکن. آن سنگ، کبریت است.» پس کوه آرام گرفت و سکون یافت و پاسخ او را داد.»

حضرت سلیمان(ع)
الف) پادشاهی و فرمانروایی
عالم یهودی گفت: این حضرت سلیمان(ع) است، که به او ملک و سلطنتی عطا شد که هیچ کسی پس از او بدان دست نیافت.
حضرت علی(ع) فرمودند:
«همین طور است و به حضرت محمّد(ص) بهتر و برتر از آن عطا شده. روزی فرشته‏ای بر آن حضرت نازل شد که پیش از آن به زمین نیامده بود و او همان میکائیل است. عرض کرد: ای محمّد! اگر خواهی، پادشاه و منعم و مکرم باش و این کلیدهای گنجینه‏های زمین با تو است و تمام کوه‌های آن با تو طلا و نقره خواهد شد و این کار ذرّه‏ای از آنچه در آخرت برایت ذخیره شده، کم نخواهد کرد. پس اشاره‏ای به جبرئیل، که از میان فرشتگان دوست آن حضرت بود، نمود و او را اشاره به تواضع نمود. پس فرمود: «بلکه من نبوّت و بندگی را اختیار کردم که یک روز بخورم و دو روز گرسنه باشم تا اینکه به برادرانم از انبیا ملحق شوم.» پس خداوند عزّوجلّ به آن حضرت «کوثر» و «رتبه شفاعت» را عنایت فرمود و این درجه رفعت و کرامت، هفتاد مرتبه عظیم‌تر از ملک دنیا از اوّل تا آخر آن است و او را وعده مقام محمود فرمود. پس وقتی روز قیامت فرا رسد، خداوند عزَّ و جلَّ، او را بر روی عرش می‏نشاند. پس ای یهودی! این عطا از آنچه به سلیمان داده شده، بسی برتر و بهتر است.»

ب) تسخیر باد
عالم یهودی گفت: این حضرت سلیمان است که تمام بادها تحت فرمان او شدند؛ به طوری که با آن به تمام شهرها می‏رفت تا به یک شب و روز راه یک ماهه می‏پیمود.
حضرت امیر(ع) فرمودند:
«همین طور است و به حضرت محمّد(ص) برتر و بهتر از آن داده شده. ایشان مسیر یک ماه راه از «مسجد الحرام» به «مسجد الأقصی» سیر داده شد و از آنجا در ملکوت آسمان‌ها مسیر پنجاه هزار سال را عروج داده شد و این‌همه در کمتر از سه شب بود تا اینکه به ساق عرش رسید؛ تا اینکه به علم نزدیک شد و به آن چسبید و از آنجا او را به جنّت بردند. به بالای رفرف سبز مشرّف شد. در آنجا نور محل بصر آن رسول گرامی را خیره کرد. پس عظمت حضرت عزَّ و جلَّ را به چشم دل به نظر درآورد و با دیدگان او را ندید و فاصله میان او و آن نور به مقدار فاصله دو کمان یا کمتر از آن بود. پس خداوند به بنده‏اش آنچه [که می‌خواست] وحی فرستاد و از جمله، این آیه شریفه از «سوره مبارکه بقره» بود که:
«آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است از آنِ خداست و اگر آنچه در دل‌های خود دارید، آشکار یا پنهان کنید. خداوند شما را به آن محاسبه می‏کند؛ آنگاه هر که را بخواهد می‏بخشد و هر که را بخواهد عذاب می‏کند و خداوند بر هر چیزی تواناست.»۲
و این آیه [در عالم ذرّ] بر تمام انبیا از زمان حضرت آدم عرضه شد تا اینکه خداوند عزَّ و جلَّ، حضرت محمّد(ص) را مبعوث فرمود و بر تمام امّت‌ها عرضه شد و از شدّت سنگینی، آن را نپذیرفتند و آن بر رسول خدا(ص) عرضه شد و آن را پذیرفت و پس از عرضه بر امّت، آنان نیز آن را پذیرفتند. پس وقتی خداوند تبارک و تعالی این پذیرش را از ایشان مشاهده نمود، دریافت که اینان طاقت آن را ندارند. پس هنگامی‌که آن حضرت به ساق عرش رسید آن مطلب را بر او تکرار فرمود تا درباره‏اش اندیشه کند. پس فرمود:
«پیامبر [خدا] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است، ایمان آورده است.‏»۳ پس آن حضرت از جانب خود و امّتش پاسخ داد که:
«و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب‌ها و فرستادگانش ایمان آورده‏اند [و گفتند:] «میان هیچ یک از فرستادگانش فرق نمی‏گذاریم.»۴ پس خداوند متعال فرمود: «در صورت انجام این اعمال، بهشت و مغفرت از آن ایشان خواهد بود.» و پیامبر عرض کرد: «اگر این‌گونه با ما رفتار فرمایی، آمرزش تو را [خواستاریم‏] و فرجام به سوى تو است‏.»۵

ج) فرمانبری اجنّه
عالم یهودی گفت: این حضرت سلیمان است که شیاطین به فرمان او بودند و هر چه می‏خواست برای او می‏ساختند؛ معبدها و تندیسه‏ها و تمثال‌ها.
حضرت مولا علی(ع) به او فرمودند: «همین طور است و به حضرت محمّد(ص) بهتر و برتر از آن عطا شده. شیاطین در حالی تحت فرمان او (سلیمان نبی(ع)) بودند که هنوز در کفر به سر می‏بردند؛ ولی شیاطین تحت امر محمّد(ص) همه مؤمن بودند. پس نُه نفر از اشراف گروه جنّیان، یکی از جنّ نصیبین بود و هشت نفر ایشان از بنی‌عمرو بن عامر که از اهل یقین ایشان بودند، خدمت آن حضرت شرفیاب شدند که عبارتند از: شضاه، مضاه، هملکان، مرزبان، مازمان، نضاه، هاضب، هضب و عمرو و ایشان کسانی هستند که خداوند در باره‏اشان می‏فرماید:
« و چون تنى چند از جنّ را به سوى تو روانه کردیم که قرآن را بشنوند، پس چون بر آن حاضر شدند [به یکدیگر] گفتند: «گوش فرا دهید.» و چون به انجام رسید، هشداردهنده به سوى قوم خود بازگشتند.»۶
و اینان نه نفر می‏باشند. پس جنّیان خدمت آن حضرت آمدند و پیامبر داخل نخلستان بود. آنان عذرخواهی کرده و گفتند: ما گمان کردیم که خداوند کسی را مبعوث نفرموده و از پی آن هفتاد و یک هزار تن از ایشان با پیامبر بیعت نمودند که روزه گیرند و نماز گزارند و حجّ به جای می‌آرند و جهاد می‌کنند و خیرخواه مسلمانان هستند و از یاوه‏گویی‌های خود درباره خداوند عذر خواستند. ای یهودی! این عطا برتر از آن چیزی است که به سلیمان داده شده. پس پاک و منزّه است خداوندی که شیاطین را پس از تمرّد، برای نبوّت محمّد(ص) مسخّر نمود و آنان پنداشته بودند که خداوند دارای فرزند است؛ به خاطر همین بعثت آن حضرت، شامل تعداد بی‌شماری از جنّ و انس گردید.»

حضرت یحیی(ع)
عالم یهودی گفت: این حضرت یحیی‌بن زکریّا است که درباره او گفته‏اند: به او هنگام خردسالی حکم و حلم و فهم داده شده و او بی‏هیچ گناهی می‏گریست و روزه را [در روزهای پی‌در پی‌ به هم] وصل می‏کرد.
حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) به او فرمودند:
«همین طور است و به حضرت محمّد(ص) برتر از آن عطا شده. حضرت یحیی در زمانی زندگی می‏کرد که نه بتی بود و نه جاهلیّتی و به حضرت محمّد(ص) در میان بت‌پرستان و حزب شیطان حکم و فهم داده شد و [او] کمترین رغبتی به بت‌ها و مراسم آنان نشان نداد و هیچ دروغی از او شنیده نشد و او فردی امین بود و راستگو و حلیم. او روزه را هفتگی به هم وصل می‏کرد یا کمتر یا بیشتر و وقتی به این عمل او اعتراض می‏شد، می‏فرمود: «من مانند هیچ کدام شما نیستم. من زیر سایه [الطاف‏] پروردگارم بوده؛ مرا غذا داده و آب می‏نوشاند.» و آن حضرت(ص) بی‏هیچ جرمی و فقط از سر خشیت خداوند به قدری می‏گریست که محلّ سجده او تماماً خیس می‏شد.»

حضرت عیسی(ع)
الف) سخن گفتن در گهواره
عالم یهودی گفت: این حضرت عیسی‌بن مریم است که [مسیحیان] می‏پندارند او در گهواره سخن می‏گفته.
حضرت علی(ع) به او فرمودند:
«همین طور است و حضرت محمّد(ص) در حالی از شکم مادرش متولّد شد که دست چپ خود را بر زمین و دست راستش را به آسمان بالا گرفته بود و لبان خود را به یکتاپرستی حرکت می‌داد. در این حال، نوری از دهانش آشکار شد که اهل «مکّه» در آن قصرهای بصری و اطراف آن از «شام»، قصرهای «حمر» از «یمن» و اطرافش و قصرهای «بیض» از «اسطخر» و حوالی آن را دیدند.
تمام دنیا در شب تولّد آن حضرت نورانی شد تا آنجا که گروه جنّ و انس و شیاطین به وحشت افتادند و گفتند: واقعه‏ای بر روی زمین رخ داده است. در شب میلاد، ملائکه مشاهده شدند که بالا و پایین می‏روند و مشغول تسبیح و تقدیس خداوند می‏باشند و بعضی ستارگان به لرزه در آمدند و برخی سقوط نمودند و اینها همه از علائم و نشانه‏های تولّد آن حضرت بود.
ابلیس لعین پس از مشاهده آن عجایب، قصد آن نمود به آسمان رود و او در آسمان سوم جایگاهی داشت و شیاطین [در آن جایگاه] استراق سمع می‏کردند. پس هنگامی‌که آن شگفتی‌ها را دیدند، قصد استراق سمع نمودند و چون خواستند این کار را انجام دهند، از تمام آسمان‌ها محجوب شده و با شهاب‌های آسمانی ممنوع و مترود گشتند و اینها همه دلائل نبوّت او (حضرت محمّد(ص)) است.»

ب) شفای بیماران
عالم یهودی گفت: این حضرت عیسی است که می‏پندارند مرض پیسی و جذام را به اذن خداوند شفا می‏داد.
حضرت علیّ‌بن‌ ابی‌طالب(ع) فرمودند: «همین‌طور است و به حضرت محمّد(ص) برتر از آن عطا شده و آن حضرت بسیاری از دردمندان را درمان نموده.
روزی رسول خدا(ص) در بین اصحاب خود نشسته بود و سراغ مردی از یارانش را گرفت، گفتند: ای رسول خدا! او از شدّت بلا و گرفتاری مانند جوجه بی‏پر شده. با شنیدن این سخن، آن حضرت بر بالین او آمد و فرمود: «آیا برای سلامتی خودت دعایی به درگاه خداوند نموده‏ای؟» گفت: آری. این‌گونه دعا کردم که: ای پروردگارم! مرا به هر عقوبتی که می‏خواهی در آخرت مبتلا نمایی، همان را برای من در دنیا قرار بده. رسول خدا(ص) فرمود: «چرا این‌گونه دعا نکردی که: «پروردگارا! در دنیا و آخرت به من حسنه‏ای عطا فرما و از آتش دوزخ مرا برهان.» و چون [آن مرد] این‌گونه دعا نمود، فوراً از بند بیماری رها گشت و صحیح و سالم برخاست و با ما خارج شد.
[همچنین] مردی از [قبیله‏] جُهَینه، مبتلا به جذام سختی شد و از شدّت آن گوشتش تکّه تکّه گردید. روزی نزد آن حضرت آمد و از بیماری شکایت کرد. رسول خدا(ص) آب دهان مبارک خود در قدحی از آب ریخت و فرمود: «با این بدن خود را مسح کن.» او با انجام این کار، شفا یافت؛ به طوری که هیچ اثری از بیماری در او دیده نشد.
و بار دیگر، مرد عربی که مبتلا به پیسی بود، نزد آن حضرت آمد و ایشان آب دهان خود را بر آن سفیدی نهاد و آن برطرف شد و [مرد] به سلامت برخاست.
و اگر تو می‏پنداری که عیسی دردمندان را از مرضشان شفا می‌داد، بدان که روزی محمّد(ص) با یکی از اصحاب نشسته بود که زنی آمد و گفت: ای رسول خدا! پسرم در شرف مرگ است و قصد دادن هر غذایی به او می‏کنم، غش می‏کند. پس آن حضرت برخاست و ما نیز در پی او روان شدیم تا به بالین مریض رسیدیم. آن حضرت خطاب به مریض فرمود: «ای دشمن خدا! از دوست خدا دور شو! زیرا من رسول خدایم!» پس بی‏درنگ شیطان از جسم او خارج شد و بیمار صحیح و سالم با ما به لشکرگاه آمد.
و تو ای یهودی! اگر فکر می‏کنی که عیسی نابینایان را شفا می‌داد، محمّد(ص) بیشتر از آن را انجام داده است. قتاده بن ربعی فرد سالمی‌بود؛ ولی در روز اُحُد در اثر اصابت یک تیر چشمش از حدقه در آمد و رسول خدا با یک معجزه آن را به جای خود باز گرداند و او شفا یافت و آن چشم به همان زیبایی و روشنایی چشم دیگرش شد.
و نیز عبد اللَّه بن عبید، در روز حنین به شدّت از ناحیه دست مجروح شد و آن حضرت با کشیدن دست خود بر ناحیه مجروح، آن را بی‏هیچ تفاوتی با دست دیگر مثل اوّل خود نمود.
و همین جراحت برای محمّد بن مسلمه در روز کعب بن اشرف، در چشم و دستش رخ داد و رسول خدا(ص) دست خود بر آن کشید و [جراحت] برطرف شد.
و نیز همین مجروحیّت برای عبدالله بن انیس در ناحیه چشمش رخ داد. پس آن حضرت دست خود بر آن کشید و بر طرف شد و اینها همه از دلایل نبوّت او است.»

ج) زنده کردن مردگان
عالم یهودی گفت: درباره عیسی(ع) می‏پندارند که به اذن خداوند مرده زنده می‏کرد.
حضرت فرمودند:
«همین طور است؛ [امّا درباره رسول اکرم(ص) این‌گونه بود که] روزی حضرت محمّد(ص) نُه دانه سنگریزه در دستانش تسبیح گفتند و شدّت نغمه‏هاشان از جمود بی‏روح آنها شنیده می‏شد و اینها برای اتمام حجّت نبوّت آن حضرت بود و مردگان با او سخن می‌گفتند و از ترس سختی‌های مرگ دست به دامن رسول خدا(ص) می‏شدند. [حضرت] روزی با اصحاب خود نماز می‏گزارد که فرمود: «آیا از قبیله بنی نجّار کسی اینجا هست؟ اگر هست بداند که یکی از افراد هم‌قبیله‏اش که شهید شده، به خاطر سه درهم بدهی به فلان یهودی بر در بهشت محبوس مانده است.»
و[ای یهودی!] اگر می‏پنداری که عیسی(ع) با مردگان سخن می‏گفت، عجیب‏تر از این برای محمّد رخ داده است. آن حضرت وقتی شهر «طائف» را محاصره نمود، آنان گوسفند بریان مسمومی را برای آن حضرت فرستادند. در این بین، دست گوسفند به سخن آمد و گفت: ای رسول خدا! مرا نخور؛ زیرا مسموم شده‏ام.
اگر تنها حیوانات زنده با او سخن می‏گفتند، همان‏ از بزرگترین حجج الهی بر منکران نبوّت آن حضرت بود تا چه رسد به اینکه حیوانی ذبح شده و مسلوخ و بریان شده با او صحبت کند!
و رسول خدا(ص) درخت را می‏خواند و آن اجابت می‏کرد و حیوانات اهلی و وحشی با او سخن می‌گفتند و به نبوّت او شهادت می‏دادند و آنها را از عصیان خود بر حذر می‏نمودند و اینها همه برتر از آن چیزهایی بود که به عیسی(ع) عطا شده است.»

د) اطّلاع داشتن از غیب
عالم یهودی گفت: درباره عیسی پنداشته‏اند که قوم خود را از آنچه می‏خوردند و در خانه انباشته بودند، مطّلع می‏ساخت.
حضرت علی(ع) فرمودند: «همین طور است و حضرت محمّد(ص) بیشتر از اینها دارد. حضرت عیسی(ع) مردم را از آنچه پشت دیوار داشتند، خبر داد و حضرت محمّد (ص) خبر از سرزمین «مؤته» می‌داد؛ با اینکه در آنجا حاضر نبود و جنگ جهادگران را وصف می‌نمود و شهدایشان را بر می‌شمرد، با اینکه میان او و آنان یک ماه راه بود و هنگامی‌که یکی از آنان به سرعت از مؤته نزد آن حضرت آمد تا از او بپرسد، به او فرمود: «تو باز‌می‏گویی یا من ماجرا را شرح دهم؟» او گفت: شما بفرمایید و تمام جزئیات را شرح داد.
آن حضرت را رسم بر این بود که مردم مکّه را از همه اسرارشان باخبر می‏ساخت.
یکی از آنها قضیّه‏ای، میان صفوان‌بن امیّه و عمیر بن وهب بود. وقتی عمیر نزد آن حضرت آمد و گفت: من برای خلاصی فرزندم اینجا آمده‌ام، به او فرمود: «تو دروغ می‏گویی؛ بلکه حضور تو در اینجا فقط به جهت وعده‏ای است که تو در مجلس یادآوری کشتگان خود به کارزار بدر به او داده‏ای که مرا بکشی و در ابتدا به جهت عیال و بدهی عذر آوردی؛ ولی وقتی صفوان همه آنها را تقبّل کرد، تو نیز آماده انجام قتل من شدی و حال آمده‏ای تا نقشه شوم خود را به انجام برسانی! عمیر با شنیدن این کلام، که جز او و صفوان هیچ کس از آن مطّلع نبود، زبان به تصدیق گشوده و گفت: من شهادت می‏دهم که معبودی جز الله نیست و اینکه تو فرستاده خداوندی.
و ای یهودی! مانند این مطالب بسیار است و بی‏شمار.»

هـ) دَم احیاگر
عالم یهودی گفت: درباره حضرت عیسی(ع) می‏پندارند که او از گِل، شبیه پرنده‏ای ساخته و در آن می‏دمید و به فرمان خداوند پرنده زنده می‏شد.
حضرت یعسوب الدّین(ع) فرمودند:
«همین طور است و حضرت محمّد(ص) شبیه این کار را انجام داد. آن حضرت در روز حنین سنگی را در دست گرفته بود که ما صدای تسبیح و تقدیس را از آن می‏شنیدیم، سپس به سنگ گفت: «شکافته شو!» بی‏درنگ سه قطعه شد و ما از هر قطعه، تسبیحی غیر از تسبیح دیگری می‏شنیدیم.
نیز در روز بطحاء، در پی درختی فرستاد و آن اجابت نمود و هر کدام از شاخه‏های آن به طرق مختلف تسبیح و تهلیل و تقدیس می‏کرد. سپس حضرت به آن فرمود: «دو نیم شو.» بی‏درنگ دو نیم شد. سپس فرمود: «به هم متّصل شو!» فوراً به هم وصل شد. سپس به آن فرمود: «به نبوّت من شهادت بده!» شهادت داد. سپس فرمود: «با تسبیح و تهلیل و تقدیس به مکان خود باز گرد.» پس بازگشت و مکانش در محلّ قصّاب‌های مکّه است.»

و) بسیار سفرکردن
عالم یهودی گفت: درباره عیسی می‏پندارند که بسیار اهل سفر و سیاحت بود.
حضرت(ع) فرمودند: «همین طور است و سیاحت حضرت محمّد(ص) در جهاد بود. ایشان مدّت ده سال اقدام به مجاهده و جنگ با اهل ضلال از حاضر و بادی می‌نمود و هزاران عرب کافر را پس از اتمام حجّت با کلام، [وقتی کلامش را نمی‌پذیرفتند] از تیغ شمشیر گذراند و لحظه‏ای در این امر فروگذاری نمی‌کرد و هیچ سفری را جز برای مقاتله و مجاهده انجام نمی‌داد.

ز) زهد
عالم یهودی گفت: درباره عیسی می‏پندارند که زاهد بود.
حضرت فرمودند: «همین‌طور است و حضرت محمّد(ص) از تمام انبیا زاهدتر بود. او سیزده زوجه، جز کنیزان داشت و هیچ سفره‏ای برایش پهن نشد که در آن گندم باشد و اصلاً نان گندم تناول نفرمود و از نان جو هم سه روز متوالی سیر نخورد. آن حضرت در حالی وفات یافت که زره او به چهار درهم در رهن فردی یهودی بود و با تمام غنائمی‌که از فتوحات به او رسید، هیچ طلا و نقره‏ای باقی نگذاشت و آن حضرت در یک روز سیصد، چهارصد هزار تقسیم کرد و هنگام غروب فرد سائلی از او درخواست مال کرد و آن حضرت فرمود: «قسم به خدایی که محمّد را مبعوث فرمود! هیچ مقداری از جو و نه گندم و نه درهم و نه دیناری تا به حال در خاندان محمّد به غروب نرسید و باقی نمانده است.»

اسلام آوردن مرد یهودی
عالم یهودی گفت: با این توضیحات من نیز شهادت می‏دهم که معبودی جز الله نیست و اعتراف می‏کنم که محمّد رسول خدا است و به این مطلب اقرار می‏کنم که خداوند عزَّ و جلَّ، هیچ درجه و فضیلتی به انبیا و مرسلین عطا نکرده، جز آنکه همه‏اش را در محمّد جمع نموده است و چندین درجه او را بر جمیع انبیا فزونی بخشیده است.
در اینجا ابن عبّاس به حضرت علیّ(ع) عرض کرد: ای ابو الحسن! من شهادت می‏دهم که تو از راسخین در علم و دانش هستی.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) فرمودند:
«وای بر تو! چرا نگویم آنچه گفتم در حقّ کسی که خداوند عزَّ و جلَّ او را عظیم داشته است؟ آنجا که فرموده:
«وَ إِنَّکَ لَعَلی‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ‏؛ ۷
و به راستی که تو خویی والا داری.»

پی‌نوشت‌ها:
۱. سوره طه، آیات ۱-۲.
۲. سوره بقره، آیه ۲۸۴.
۳. همان، آیه ۲۸۵.
۴. همان.
۵. همان.
۶. سوره احقاف، آیه ۲۹.
۷. سوره قلم، آیه ۴.

منبع روایت: طبرسی، احمد بن علی، «الإحتجاج علی اهل اللّجاج»، ترجمه جعفری، تهران، اسلامیه، چاپ اوّل، ۱۳۸۱، ج۱، صص ۴۵۹-۵۰۵.

Check Also

عصر ظهور در کلام امام باقر علیه السلام

این آگاهیها و اطلاع رسانی آن ستارگان هدایت موجب شده است که اهل ایمان و منتظران حکومت عدل حضرت مهدی علیه السلام بیش از پیش امیدوار و دلبسته ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *