عبدالرسول هادیان شیرازى
ما بعد از ذکر (تورات) در زبور نوشتیم که زمین را بندگان صالح من وارث مىشوند. در این پیام روشنى براى گروه عبادت کنندگان است.
در آیه محل بحث سخن در این است که این وعده الهى به وراثت صالحان نه تنها در قرآن، بلکه در کتب آسمانى پیامبران پیشین نیز آمده است، و در حقیقت ادیان آسمانى دیگر نیز در انتظار رسیدن منجى و مصلحى هستند که ظلم و ظالمان را از بین ببرد و عدالت را جایگزین آن نماید. در میان کتب آسمانى، به دو کتاب تصریح شده است: »زبور« و »ذکر«. درباره این که مراد از این دو چیست، نظریههایى بیان شده است:
نظریه اول این است که با توجه به این که زبور اسمى است براى کتاب، بنابراین، مراد از آن کتابهاى پیامبران است. و مراد از ذکر »ام الکتاب« است، و این همان لوح محفوظ است. این قول ابن عباس و بعضى دیگر است. بنابراین مقصود این است که خداوند در کتابهاى پیامبران و در لوح محفوظ نوشته است که بندگان صالح وارث بهشت مىشوند.
نظریه دوم این است که مراد از ذکر، تورات است، و مراد از زبور کتابهایى است که بعد از تورات نازل شده است.
نظریه سوم این است که با استناد به روایتى، مراد از ذکر، قرآن است.
نظریه چهارم این است که مراد از ذکر تورات و مراد از زبور، زبور داود است.۲
با همه اختلافهایى که در این نظریهها وجود دارد، ولى جامع همه اینها این است که وعده وراثت صالحان در کتب آسمانى گذشته آمده است و اختلاف در مصداق آن کتب است.
درباره این نظریه که مراد از زبور، کتب انبیا و یا انبیاى بعد از حضرت موسى(ع) است، دلیلى بر آن وجود ندارد گرچه این کلمه در اصل به معناى هرگونه کتاب و نوشته است، اما شاهد قرآنى برخلاف این نظریه است.
اما در مورد ذکر، بعضى گفتهاند مراد از آن قرآن است، زیرا در مواردى از قرآن به »ذکر« تعبیر شده است.
اشکال این نظریه این است که قرآن مىفرماید: بعد از »ذکر« در زبور چنین مطلبى را آوردهایم، در حالى که زبور قبل از ذکر بوده نه بعد از آن.
به این اشکال دو جواب داده شده است:
جواب اول: در اینجا مراد از بعد، قبل است.۳
جواب دوم: بعدیت در اینجا مرتبهاى است نه زمانى.۴
ولى به هر حال، این خلاف ظاهر آیه است و عدول از ظاهر آیه نیاز به دلیل دارد، و ما در اینجا دلیلى بر پذیرش این خلاف ظاهر نداریم. همچنین دلیلى بر تطبیق ذکر به لوح محفوظ وجود ندارد، بلکه ظاهر آیه برخلاف این نظریه است.
اما بسیارى از مفسران گفتهاند که مراد از ذکر تورات است و دو شاهد از قرآن ذکر کردهاند:
شاهد اول: کلام خداوند است که مىفرماید:
فاسألوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون.۵
اگر نمىدانید از اهل ذکر سؤال کنید.
در این آیه به قرینه آیات قبل، مراد از اهل ذکر علماى یهود است.
شاهد دوم این است که مىفرماید:
و لقد آتینا موسى و هارون الفرقان، و ضیاء و ذکراً للمتقین.۶
ما به موسى و هارون فرقان را عطا کردیم، در حالى که نور و ذکرى براى متقیان است.
همچنین گفتهاند مراد از زبور همان کتابى است که به حضرت داود نازل شد. ظاهراً این همان کتابى است که در کتب عهد عتیق آمده و از آن به عنوان مزامیر داود یاد شده، و در بردارنده مجموعهاى از مناجاتها، نیایشها، و پند و اندرزهاى حضرت داود است.
درباره این نظریه نیز دو شاهد وجود دارد:
شاهد اول: خداوند در قرآن تصریح مىکند که:
و آتینا داود زبوراً.۷
ما به داود زبور را عطا کردیم.
شاهد دوم این است که در مزامیر داود – که در حال حاضر در دسترس است – تصریح شده که صالحان وارث زمین خواهند شد.
بنابراین، با توجه به شواهدى که ذکر شد، به نظر مىرسد که مراد از ذکر تورات، و از زبور، زبور داود است.
به هر حال، آنچه در آیههاى دیگر درباره سرانجام جهان و حکومت صالحان، متقیان و مستضعفان ذکر شد، اختصاص به قرآن ندارد و در کتب آسمانى پیشین نیز بدان وعده داده شده است، و با مراجعه به آنها به عباراتى برمىخوریم که درباره آینده جهان و پیروزى حق بر باطل، و اجراى عدالت سخن به میان آورده است، در اینجا نمونههایى از این موارد ذکر مىشود.
۱. تورات
در تورات کنونى آمده است خداوند به ابراهیم وعده داده که زمین به ذریه او مىرسد. در سفر پیدایش چنین آمده است:
و خداوند به ابرام گفت: از ولایت خود و از مولد خویش و از خانه پدر خود به سوى زمینى که به تو نشان دهم بیرون شو، و از تو امتى عظیم پیدا کنم و تو را برکت دهم، و نام تو را بزرگ سازم، و تو برکت خواهى بود… و از تو جمیع قبایل جهان برکت خواهند یافت… و خداوند بر ابرام ظاهر شده گفت: به ذریت تو این زمین را مىبخشم.۸
و در جاى دیگر چنین آمده است:
و بعد از جدا شدن لوط از وى، خداوند به ابرام گفت: اکنون تو چشمان خود را برافراز، و از مکانى که در آن هستى به سوى شمال و جنوب و مشرق و مغرب بنگر، زیرا تمام این زمین را که مىبینى به تو و ذریت تو تا به ابد خواهم بخشید، و ذریت تو را مانند غبار زمین گردانم، چنانکه اگر کسى غبار زمین تو را تواند شمرد، ذریت تو نیز شمرده شود.۹
در جاى دیگر نیز آمده است:
اما من، اینک عهد من با توست، و تو پدر امتهاى بسیار خواهى بود، و نام تو بعد از این ابرام خوانده نشود، بلکه نام تو ابراهیم خواهد بود، زیرا که تو را پدر امتهاى بسیار گردانیدم، و تو را بسیار بارور نمایم، و امتها از تو پدید آورم، و پادشاهان از تو به وجود آیند… اما در خصوص اسماعیل تو را اجابت فرمودم، اینک او را برکت داده، باور گردانم و او را بسیار کثیر گردانم. دوازده رئیس از وى پدید آیند، و امتى عظیم از وى به وجود آورم.۱۰
۲. اشعیاء نبى
در کتاب اشعیاء نبى (از کتب عهد عتیق) چنین آمده است:
و نهالى از تنه یسى۱۱ بیرون آمده، شاخهاى از ریشههایش خواهد شکفت… بلکه مسکینان را به عدالت داورى خواهد کرد، و به جهت مظلومان زمین به راستى حکم خواهد نمود… و کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت. و گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید، و گوساله و شیر پروارى با هم…۱۲ .
۳. کتاب دانیال نبى
در این کتاب نیز وعده رستگارى عمومى را مىدهد:
و در آن زمان میکائیل امر عظیمى که براى پسران قوم تو ایستاده است خواهد برخاست، و چنان زمان تنگى خواهد شد که از حینى که امتى به وجود آمده است تا امروز نبوده است، و در آن زمان هر یک از قوم تو که در دفتر مکتوب یافت شود، رستگار خواهد شد، و بسیارى از آنانى که در زمین خوابیدهاند بیدار خواهند شد، اما اینان به جهت حیات جاودانى و آنان به جهت خجالت و حقارت جاودانى و حکیمان مثل روشنایى افلاک خواهند درخشید، و آنانى که بسیارى را به راه عدالت رهبرى مىنمایند، مانند ستارگان خواهند بود تا ابدالآباد. اما تو اى دانیال! کلام را مخفى دار، و کتاب را تا زمان آخر مهر کن.۱۳
۴. مزامیر داود
ظاهراً این کتاب همان زبور داود است که به صراحت بیان مىکند که منتظران خداوند، حلیمان و صالحان وارث زمین مىشوند:
… زیرا که شریران منقطع خواهند شد، و اما منتظران خداوند وارث زمین خواهند بود. هان! بعد از اندک زمانى شریر نخواهد بود، در مکانش تأمل خواهى کرد و نخواهد بود، و اما حلیمان وارث زمین خواهند شد، و از فراوانى سلامتى متلذذ خواهند گردید… نعمت اندک یک مرد صالح بهتر است از اندوختههاى شریران کثیر، زیرا که بازوهاى شریران شکسته خواهد شد، و اما صالحان را خداوند تأیید مىکند.۱۴
در قسمتى دیگر نیز چنین آمده است:
و اما نسل شریر منقطع خواهد شد، صالحان وارث زمین خواهند بود، و در آن تا به ابد سکونت خواهند نمود.۱۵
این جملات مؤید همین است که مراد از زبور، زبور داود است زیرا به صراحت کلام خداوند در قرآن در اینجا آمده است.
۵. انجیل
در اناجیل کنونى نیز از آمدن »پسر انسان« خبر مىدهد. در انجیل متى چنین آمده است:
همچنانکه برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر مىشود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد… آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد، و در آن وقت جمیع طوایف زمین سینهزنى مىکنند، و پسر انسان را ببینند که بر ابرهاى آسمان با قوت و جلال عظیم مىآید، و فرشتگان خود را با صور بلند آواز فرستاده، برگزیدگان او را از بادهاى اربعه از کران تا به کران فلک فراهم خواهند آورد… اما از آن روز و ساعت هیچکس اطلاع ندارد، حتى ملائکه آسمان، جز پدر و بس، لیکن چنانچه ایام نوح بود، ظهور پسر انسان نیز چنان خواهد بود… پس بیدار باشید، زیرا که نمىدانید در کدام ساعت خداوند شما مىآید… لهذا شما نیز حاضر باشید، زیرا در ساعتى که گمان نبرید، پسر انسان مىآید.۱۶
در انجیل مرقس چنین آمده است:
آنگاه پسر انسان را ببینند که با قوت و جلال عظیم بر ابرها آید، در آن وقت فرشتگان خود را از جهات اربعه از انتهاى زمین تا به اقصاى فلک فراهم خواهد آورد… ولى از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچکس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم. پس برحذر و بیدار شده، دعا کنید زیرا نمىدانید که آن وقت کى مىشود… مبادا ناگهان آمده شما را خفته یابد، اما آنچه به شما مىگویم به همه مىگویم، بیدار باشید.۱۷
در انجیل لوقا نیز چنین آمده است:
کمرهاى خود را بسته، چراغهاى خود را افروخته بدارید… پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتى که گمان نمىبرید، پسر انسان مىآید.۱۸
اینها نمونههایى از وعده الهى است که در کتب آسمانى قبل از اسلام آمده است، و با بررسى در اعتقادات ادیان و مکاتب مختلف روشن مىشود که همه در انتظار مصلح بزرگى هستند که با ظهور خود، ظلم و جور را از بین مىبرد، و جهان را از عدالت پر مىکند. در قرآن نیز علاوه بر آیاتى که بیان شده، در آیه محل بحث بشارت چنین روزى را از تورات و زبور بیان کرده است.
اما چرا از میان همه کتابهاى آسمانى، فقط از این دو کتاب نام برده شده است؟ بعضى گفتهاند:
ممکن است به خاطر آن باشد که داود یکى از بزرگترین پیامبرانى بوده که تشکیل حکومت حق و عدالت داد، و بنىاسراییل نیز مصداق روشن قوم مستضعفى بودند که بر ضد مستکبران قیام کردند، و دستگاه آنها را به هم پیچیدند، و وارث حکومت و سرزمین آنها شدند.۱۹
درباره این آیه بحثهایى مطرح است که در اینجإ؛ بیان مىشود:
۱. معناى وراثت زمین: راغب در مفردات مىگوید:
ماده وراثت »ارث« به معناى انتقال مالى از دیگرى به توست، بدون آنکه عقد و قراردادى بسته شده باشد.۲۰
بنابراین به تعبیر مرحوم علامه طباطبایى وراثت زمین به معناى این است که سلطنت بر منافع از دیگران به صالحان منتقل مىشود، و برکات زندگى در زمین مختص ایشان مىشود.۲۱
۲. قلمرو آیه محل بحث: درباره این آیه بین مفسران اختلاف است که آیا مراد از این وراثت در دنیاست، یا در آخرت، و یا هر دو؟ وراثت در آخرت یعنى وارث بهشت مىشوند. کسانى که این نظریه را پذیرفتهاند؛ دلیلشان این آیه شریفه است که خداوند از بهشتیان حکایت مىکند. آنها در بهشت مىگویند:
و قالوا الحمدللَّه الذى أورثنا الأرض، نتبوء من الجنه حیث نشاء.۲۲
و گفتند: سپاس براى خدایى است که ما را وارث زمین کرد، و هر جا از بهشت که بخواهیم مأوى مىگزینیم.
در جاى دیگر نیز خداوند مىفرماید:
أولئک هم الوارثون الذین یرثون الفردوس.۲۳
اینها همان وارثان هستند، کسانى که بهشت را به ارث مىبرند.
اما کسانى که مىگویند مراد از این آیه وراثت در دنیاست، در حقیقت آن را هم سیاق با آیات دیگرى مىدانند که خداوند به مؤمنان صالح و مستضعفان وعده خلافت در زمین و وراثت آن داده است.
به نظر مرحوم علامه طباطبایى، این آیه اختصاص به وراثت دنیایى و آخرتى ندارد، بلکه با اطلاقى که دارد شامل هر دو مىشود.
۳. پیام آیه: آیا این آیه قانونى کلى و فراگیر در همه زمانها و مکانهاست، و یا اینکه مربوط به موقعیت خاصى از زمان است؟
سید قطب این آیه را بیانگر سنت الهى مىداند و معتقد است که هر جا دو عنصر ایمان قلبى و نشاط عمل در امتى جمع شود، در هر موقعیت تاریخى که باشند وارث زمین مىشوند، اما وقتى این دو عنصر جدا شود، کفه ترازو بالا مىرود و پیروزى نصیب کسانى مىشود که به وسیلههاى مادى تمسک کردهاند.۲۴
با توجه به آیاتى که در بحثهاى گذشته مطرح شد، اصل این مسأله حق است که سنت الهى بر این است که هر جا مؤمنان صالح به ضعف کشیده شوند و با استمداد از خداوند قیام کنند و در راه خدا با ظالمان بجنگند، خداوند به آنها وعده پیروزى داده است، و چنین کسانى در همان محدوده خود وارث زمین مىشوند، و احکام خدا را اجرا مىکنند.
اما، به نظر مىرسد که در این جهت، سیاق این آیه با سایر آیات متفاوت است. این آیه حکایت از آیندهاى مىکند که عدالت جهانى حکمفرما و جهان به دست صالحان اداره مىشود. مفسر این آیه، روایاتى است که از فریقین نقل شده است که به وسیله یکى از اهل بیت پیامبر، جهان پس از اینکه از ظلم و جور پر شد، سرشار از عدالت فراگیر مىشود. بسیارى از این روایات در بحثهاى گذشته بیان شد. بنابراین نمىتوان گفت که مراد این آیه، زمان بعثت پیامبر اسلام(ص) و تشکیل حکومت اسلامى در مدینه است. زیرا اولاً، گرچه دین اسلام، دینى جهانى است، اما در آن زمان و بعد از آن فراگیر نشد. و قلمرو آن محدوده معینى بود، و ثانیاً، همانطور که بیان شد، روایات زیادى از فریقین نقل شده که خود آن حضرت خبر از روزى مىدهد که به وسیله یکى از اهل بیتش زمین بعد از پر شدن از ظلم و جور، از قسط و عدل پر خواهد شد.
بنابراین، چنین روزى مربوط به زمان ظهور اسلام و بعثت نبىاکرم نیست، در حقیقت ظهور اسلام مقدمه و زمینهسازى براى چنین روزى است. و اگر قبل از آن روز موعود، قیام و نهضت دینى صورت گیرد و به وسیله مصلحان دین حکومتى بر مبناى دین تشکیل شود، این حکومت سایهاى از آن روز موعود است.
خلاصه کلام این که خداوند در این سوره (سوره انبیا) بعد از بیان قیام پیامبران بر ضد باطل و برخورد ناشایست دشمنان لجوج و مردمان غافل، خبر از روزى مىدهد که در سراسر عالم، حق بر باطل، توحید بر شرک، و عدالت بر ظلم پیروز مىشود، و آیندهاى درخشان و سعادتمند در پیش روى بشریت است. و خداوند در کتب آسمانى پیشین نیز تحقق چنین روزى را وعده داده است، همچنانکه شیخ طوسى از امام باقر(ع) روایت مىکند که:
این وعدهاى به مؤمنان است که آنها وارث همه زمین مىشوند.۲۵
در تفسیر قمى روایت شده که:
مراد از بندگان صالح، حضرت قائم و اصحابش هستند.۲۶
مرحوم طبرسى نیز در ذیل این آیه از امام باقر(ع) روایت مىکند که:
اینها یاران مهدى در آخرالزمان هستند.۲۷
اهل سنت نیز از پیامبر اکرم(ص) روایت کردهاند که:
لتملأنّ الأرض ظلماً و عدواناً، ثم لیخرجنّ رجل من أهل بیتى حتى یملأها قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و عدواناً.۲۸
زمین از ظلم و دشمنى پر مىشود، تا اینکه مردى از اهل بیت من قیام کند تا زمین را از قسط و عدل پر کند، همچنانکه از ظلم و دشمنى پر شده است.
در روایت دیگرى نیز از على(ع) آمده است:
لولم یبق من الدهر إلاّ یوم، لبعث اللَّه تعالى رجلاً من أهل بیتى یملأها عدلاً کما ملئت جوراً.۲۹
اگر از روزگار فقط یک روز باقى مانده باشد، خداوند مردى از اهل بیت مرا برمىانگیزاند و زمین را از عدل پر مىکند، همچنانکه از ظلم پر شده بود.
در آیه بعد، خداوند پس از بیان این واقعه مهم مىفرماید:
إنّ فى هذا لبلاغاً لقوم عابدین.۳۰
در این، پیام روشنى براى گروه عبادت کنندگان است.
آرى همهکس قدرت درک این پیام را ندارند، و همه کس بدان ایمان نمىآورند، فقط متعبدان به دین و متقیانند که این پیام برایشان قابل درک و تحمل است، زیرا به غیبت و اخبار غیبى پیامبران و ائمه نیز اعتقاد دارند. خداوند در بیان صفات متقیان مىفرماید:
الذین یؤمنون بالغیب.۳۱
اینها کسانى هستند که به غیب ایمان مىآورند.
در ذیل این آیه، در روایتى این ایمان به غیب، ایمان به غائب بودن حضرت حجت، ۳۲ و در روایتى دیگر به اقرار به حق بودن قیام آن حضرت۳۳ تطبیق شده است.
أللّهمّ عرّفنى نفسک، فإنّک إن لم تعرّفنى نفسک لم أعرف رسولک، أللّهمّ عرّفنى رسولک، فإنّک إن لم تعرّفنى رسولک لم أعرف حجّتک، أللّهمّ عرّفنى حجتک، فإنّک إن لم تعرّفنى حجتک ظللت عن دینى.
ماهنامه موعود شماره ۴۷
پىنوشتها :
۱ . سوره نابیا(۲۱)، آیه ۱۰۵.
۲ . ر.ک: الطبرسى، الفضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۶۶؛ الرازى، فخرالدین محمد، التفسیر الکبیر، ج۲.، ص۲۳.
۳ . الطبرسى، الفضل بن حسن، همان.
۴ . طباطبایى، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۴۹۲.
۵ . سوره انبیا(۲۱)، آیه ۷.
۶ . سوره انبیا(۲۱)، آیه ۴۸.
۷ . سوره نسا(۴)، آیه ۶۲، سوره اسرا(۱۷)، آیه ۵۵.
۸ . سفر پیدایش ص۱۲، ۱-۳، ۷.
۹ . همان، ص۱۳، ۱۴-۱۷.
۱۰. همان، ص۱۷، ۴-۶، ۲۰.
۱۱. »یسى« و او پدر داود و نوه راعوت بود. و به طورى مشهور بود مه داور را پسر یسى مىگفتند. (قاموس کتاب مقدس، جیمز هاکس، ص۹۵۱).
۱۲. اشعیاء نبى، ص۱۱، ۱-۶.
۱۳. دانیال نبى، ص۱۲، ۱-۴.
۱۴. کتاب مزامیر، ص۳۷، ۹-۱۸.
۱۵. همان، ص۳۷، ۲۹-۳۰.
۱۶. انجیل متى، ص۲۴، ۲۷، ۳۰-۳۱، ۳۶-۳۷، ۴۲-۴۴.
۱۷. انجیل مرقس، ص۱۴، ۳۶-۳۷، ۳۲-۳۳، ۳۶-۳۷.
۱۸. انجیل لوقا، ص۱۲، ۳۵، ۴۰.
۱۹. تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۵۱۷.
۲۰. الراغب الاصفهانى، المفردات فىالفاظ القرآن الکریم، ص۵۱۸ (ماده ورث).
۲۱. طباطبایى، سید محمد حسین، همان، ج۱۴، ص۴۹۲.
۲۲. سوره زمر(۳۹)، آیه ۷۴.
۲۳. سوره مؤمنون(۲۳)، آیه ۱۱.
۲۴. سید قطب، فى ضلال القرآن، ج۱۷، ص۶۱.
۲۵. الطوسى، محمدبن الحسن، التبیان، ج۷، ص۲۸۴.
۲۶. القمى، ابوالحسن، على، تفسیر القمى، ج۲، ص۷۷.
۲۷. الطبرسى، الفضل بن حسن، همان، ج۷، ص۶۶.
۲۸. المتقى الهندى، کنزالعمال، ج۱۴، ص۲۶۶، حدیث ۳۸۶۷۰.
۲۹. همان، ص۲۶۷، حدیث ۳۸۶۷۵.
۳۰. سوره انبیا(۲۱)، آیه ۱۰۶.
۳۱. سوره بقره(۲)، آیه ۳.
۳۲. الصدوق، ابوجعفر محمد بن على، کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۳۴۰، حدیث ۲۰.
۳۳. همان، حدیث ۱۹.