ابوالمویهب راهب، از کسانی است که پیامبر اکرم(ص) را پیش از بعثت با صفاتش میشناخت و به مقام وصیّش، امیرالمؤمنین علیّبن ابیطالب(ع) نیز آگاه بود. بکربن عبدالله اشجعی از پدران خود چنین روایت کند که: در آن سال که پیامبر اکرم(ص) و عبد منات بن کنانه و نوفل بن معاویـه بن عروه برای تجارت به «شام» رفتند، ابوالمویهب راهب این دو را دید و به آنها گفت:
شما کیستید؟
گفتند: ما تاجرانی از اهل حرم و از قریشیم.
گفت: از کدام خاندان قریش؟ و پاسخ او را دادند.
به آنها گفت: آیا کس دیگری از قریش با شما آمده است؟
گفتند: آری، جوانی از بنی هاشم که نامش محمّد است.
ابوالمیهب گفت: به خدا سوگند او را میخواستم.
گفتند: به خدا سوگند در میان قریش گمنامتر از او نیست. او را یتیم قریش مینامند و او اجیر زنی از ما به نام خدیجه است، به او چه نیاز داری؟
ابوالمویهب سرش را تکان داد و گفت: هم او، هم اوست و به آنها گفت:
مرا به نزد او برید.
مرا به نزد او برید.
گفتند: او را در بازار بصری گذاشتهایم و در این میان که آنها مشغول گفتوگو بودند، ناگهان طلعت رسول اکرم(ص) نمایان شد و گفت: او همین است و ساعتی با او خلوت کرد و به گفتوگو پرداخت، سپس میان دو چشمش را بوسید و چیزی را از آستینش در آورد که ما ندانستیم چه بود، امّا پیامبر اکرم(ص) از پذیرفتن آن امتناع ورزید، چون پیامبر از او جدا شد به ما گفت:
از من بشنوید، به خدا سوگند او پیامبر آخرالزّمان است، به خدا سوگند که او به زودی مبعوث میشود و مردم را به شهادت «لا اله الّا الله» فرا میخواند و چون آن را دیدید از او پیروی کنید.
سپس گفت: آیا فرزند عموی او ابوطالب که به او علی گفته میشود، متولّد شده است؟
گفتیم: خیر.
گفتیم: خیر.
گفت: یا متولّد شده، یا در همین سال به دنیا خواهد آمد. او اوّلین کسی است که بدو ایمان میآورد ما او را میشناسیم و میدانیم که او وصی است، همچنان که میدانیم محمّد(ص) نبی است، او سیّد عرب و ربّانی و ذوالقرنین عرب است و حقّ شمشیر را ادا میکند، اسم او در عالم بالا «علی» است، او پس از انبیا، نامورترین خلایق است و فرشتگان، او را پهلوان درخشان کامیاب مینامند، به هیچ سوی رو نکند جز آنکه کامروا و پیروز گردد به خدا سوگند او در بین یارانش در آسمان، از خورشید تابنده معروفتر است.
ماهنامه موعود شماره ۱۱۳
پینوشتها:
٭ کمالالدّین و تمام النّعمه، ج۱، صص۳۶۷-۳۶۹.
٭ کمالالدّین و تمام النّعمه، ج۱، صص۳۶۷-۳۶۹.