بنیاسرائیل در زیر فشار حکومت فرعون انواع سختیها و بلاها را به امید ظهور منجی تحمل مینمودند و همین امر سبب آمادهشدن آنان برای استقبال از منجی و سبب ایحاد دو صفت صبر و اتحاد در میان آنان شد. (۱) در روایتی از امام صادق علیهالسّلام آمده است که به دلیل این شایستگی خداوند ظهور منجی را در میان آنان که پس از گذشت چهارصد سال تعیین شده بود، صد و هفتاد سال به جلو انداخت.
۱. بنیاسرائیل و فرعون
بنیاسرائیل در زیر فشار حکومت فرعون انواع سختیها و بلاها را به امید ظهور منجی تحمل مینمودند و همین امر سبب آمادهشدن آنان برای استقبال از منجی و سبب ایحاد دو صفت صبر و اتحاد در میان آنان شد. (۱) در روایتی از امام صادق علیهالسّلام آمده است که به دلیل این شایستگی خداوند ظهور منجی را در میان آنان که پس از گذشت چهارصد سال تعیین شده بود، صد و هفتاد سال به جلو انداخت. (۲) اینکه آیا این تعجیل در ظهور برای آنان مبارک بود یا به سبب ناپختگی در انجام وظایف رسالت و مأموریت خویش سبب شکست آنان شد، موضوعی است که به تأمل بیشتر نیاز دارد. شاید پاسخ این باشد که این قوم به راستی در ابتدای کار شایستگی ظهور منجی را پیدا نمود، اما در ادامه راه دوباره بازگشتی داشت به انحرافات شیطانی خویش که سبب از هم گسیختگی و نهایتاً شکست آنان شد، و این اتمام حجتی است از سوی خداوند بر هر قومیکه ادعای دینداری و زمینهسازی ظهور کند.
اما داستان موسی و فرعون از خوابی که فرعون دید (۳) – و تعبیر آن زوال ملکش به دست یکی از فرزندان بنیاسرائیل بود – یا پیشبینی منجمان آغاز شد (۴) که البته قابل جمع میباشد. یکی از علومیکه در دوران معاصر -علیالظاهر- از بین رفته و به نظر نمیرسد که دیگر متخصصی به شکل رسمی در جهان امروز داشته باشد، علم تنجیم است که در گذشته – بهویژه تا همین زمان موسی علیهالسّلام – کاربرد زیادی داشت و به وسیله آن میشد آینده را بر اساس حرکت و موقعیت ستارگان پیشبینی نمود. در این خصوص حتماً بایستی به حرمت آن در اسلام و فلسفه هدایت و تربیت در این دین مبین توجه نمود.
بر اساس روایات تاریخی، منجمان بارگاه فرعون ظهور منجی را در میان بنیاسرائیل و حتی زمان تولد او را پیشبینی نموده بودند. از این رو بود که در کنار تمام تضییقاتی که فرعون بر بنیاسرائیل روا می داشت تا آنان را از هویت خویش دور کند و عزم و اعتماد به نفس را در میان آنان نابود کند، فاجعه عظیم ذبح نوزادان پسر در میان این قوم از سوی مأموران فرعون با شدتی تمام آغاز شد. بنابر روایات در این جریان بیش از بیست هزار نوزاد کشته شدند (۵) و این البته آزمایشی بود از جانب خداوند تا این قوم را در انجام مأموریت خویش بیش از پیش استوار سازد، همانند جریانی که امروزه در سرزمینهای اشغالی از سوی دشمنان در حال وقوع است.
اما اراده خداوند بر تولد موسی علیهالسّلام در همین شرایط قرار گرفته بود. عمران پدر موسی از نگهبانان کاخ فرعون بود. در شبی که بنابر نظر منجمان قرار بود نطفه منجی بنیاسرائیل بسته شود، فرعون جشنی ترتیب داد و همه مردان بنیاسرائیل را به بهانهی جشن از زنان خویش جدا نمود و به بیابان برد. نگهبانان کاخ از این برنامه معاف بودند. نیمههای شب اوضاع جوّی به حدی بد میشود که از سویی مردان در بیابان به زحمت میافتند و از سویی دیگر زنان در خانه نگران همسرانشان میشوند. این صحنه از مقاطعی است در تاریخ که امری در ظاهر مذموم و آزاردهنده در پس پرده خود برکات زیادی را به همراه دارد. به هر حال یوکابد مادر موسی نگران از وضعیت شوی خویش به کاخ فرعون میآید و در اوضاع آشفته آن شب و در قصر فرعون نطفه موسی علیهالسّلام بسته میشود. (۶)
با اعلام منجمان مبنی بر وقوع این پیشگویی، سختگیری فرعون بر بنیاسرائیل و قتل فرزندان پسر آنان افزایش یافته و کودکان زیادی در این مقطع قربانی میشوند. یکی از شباهتهای وجود مقدس امام زمان علیهالسّلام با پیامبران الهی، شباهت ایشان است با موسای کلیم علیهالسّلام در مخفی بودن حمل هر دو وجود مقدس. (۷) بدینسان آثار حمل در مادر موسی علیهالسّلام پدیدار نشد و آن کودک بدور از فتنه فرعونیان به دنیا آمد و در ادامه داستان و با افزایش ضریب خطر، مادر موسی علیهالسّلام با وحی و تعلیم الهی، وی را در صندوقی گذاشته و به رود نیل میسپارد تا به فرمان خداوند در آنجا که باید، از آب گرفته شود. صندوق در کاخ فرعون از آب گرفته میشود و اینگونه با ایجاد محبت نسبت به این نوزاد در دل همسر فرعون، وی در کاخ دشمن خدا و به عنوان پسرخوانده او دوران رشد را گذراند و با فنون کشورداری – که از زمان وفات یوسف در میان بنیاسرائیل مهجور مانده بود – آشنا شد.
۲. ظهور منجی
در این دوره، آتش انتظار، بنیاسرائیل را گداخته بود و با اوج گرفتن فشارها شوق دیدار موسی علیهالسّلام هر روز بیش از پیش در دل آنان شعلهور میشد. این شرایط – همانگونه که در خصوص وجود مقدس مولایمان عجلاللهتعالیفرجه نیز آمده است – زمینه را برای مدعیان دروغین فراهم میکند و جریانی است بسیار خطرناک که میتواند سرنوشت نهضت را به کلی به انحراف بکشاند.
امام پنجم علیهالسّلام فرمودند: «موسی هنگامی ظاهر شد که پنجاه دروغگو پیش از او آمده و هرکدام مدعی بودند که همان موسی بن عمران موعود هستند». (۸)
سرانجام پس از آنکه موسی علیهالسّلام در میان عدهای از خواص شناخته شده بود و میرفت تا با شکلگیری یک شبکه مخفی از یاران و اصحاب، جریان مقابله با فرعون با تأنی و تدبیر به شکلی مؤثر پیش رود، با پیش آمدن داستان قتل مرد قبطی (۹) در پی مشاجرهای که با یکی از اسرائیلیان بیبصیرت و زماننشناس داشت و کمک موسی علیهالسّلام به او و آشکارشدن ماجرای قتل در مرتبه دوم، شخصیت موسی علیهالسّلام زودهنگام بر فرعونیان آشکار شد و او مجبور شد از مصر نگران و بیمناک خارج شود. در این فرار از فرعونیان تقدیر خداوند بر آن قرار گرفته بود که موسی علیهالسّلام چند صباحی را در جوار یکی از پیامبران الهی به نام شعیب گذرانده و از این رهگذر در کنار تجربه حکومتداری و کاخنشینی، دورانی را نیز به چوپانی و زندگی در بیابان گذراند تا از همه جهت برای رهبری بنیاسرائیل آماده شود.
البته این لزوم تربیت و آمادگی هیچ نباید سبب شود تا ما موسی علیهالسّلام را در این دوره از فضائل و کمالات اخلاقی و طی مقامات عرفانی کمنصیب بدانیم. در ماجرای رسیدن موسی علیهالسّلام به شهر مدین نکتهای وجود دارد که در این خصوص قابل توجه مینمایند. موسی علیهالسّلام پس از آنکه بنابر اقوال تاریخی هشت روز در بیابان سرگردان بود و در این مدت غذایی جز علف و برگ درختان نداشت به شهر مدین رسید (۱۰) و در آنجا پس از پیشآمدن داستان دختران شعیب و کمک به آنان در آب دادن به گوسفندان، در کنار چاه مدین دراز کشید و بنابر نقل قرآن و ترجمههای آن، (۱۱) ظاهراً زبان به دعایی توأم با ابراز خستگی و درماندگی گشود و از خدا طلب غذا و خیر نمود.
توجه بیشتر به متن آیه میتواند تعبیر دیگری را نیز پیش روی ما قرار دهد که با شأن این پیامبر بزرگ خداوند سازگارتر است. اولاً موسی علیهالسّلام در کلمه «انزلت» از صیغه گذشته استفاده میکند و به خیری اشاره میکند که در پیش از این از سوی خداوند به او اعطا شده است. واژه «خیر» نیز لزوماً در این مقام بر غذا دلالت نمیکند و شاید ضعیفترین مصداق آن، آن هم در دعای پیامبری اولوالعزم – اگرچه به اعتبار آینده – و درخواست وی از خداوند متعال باشد. از سوی دیگر واژه «فقیر» در اصل ریشه به معنای محتاج و نیازمند از لحاظ اقتصادی نیست. اگر این چنین بود شاید به کاربردن واژه «محتاج» در این مقام اولی و شایستهتر بود. ضمن اینکه منشأ این نیاز فعلی موسی علیهالسّلام فقر اقتصادی وی نبود و تنها فرار و سرگردانی چند روزه او بود که موقتاً سبب بروز این حالت شده بود. فقیر در لغت کسی است که بر اثر تحمل باری سنگین ستون فقراتش خم شده و تحمل آن بار را ندارد. (۱۲) از همین رو است که به نیازمند اقتصادی نیز فقیر اطلاق میشود.
حال با این مقدمات یک بار دیگر به معنای آیه توجه کنیم. ظاهراً حضرت موسی علیهالسّلام با رسیدن به شهر مدین و دسترسی به آبادی، با حالی عرفانی در این مقام زبان به شکر میگشاید و به خداوند عرضه میدارد که کمر من زیر بار الطاف و محبتهای تو خم شده و توان شکرگزاری را از من گرفته است. داستان تولد معجزهآمیز او و بزرگ شدنش در دربار فرعون و سپس نجات او از چنگ مأموران فرعون و رسیدن او به مدین همه و همه از جمله منتهای خداوند بر موسی علیهالسّلام بود که او را به ادای شکر وامیداشت. تحقیق بیشتر در این خصوص را باید به اهل آن و مفسران قرآن کریم واگذاشت.
۳. بعثت موسی و همراهی هارون علیهالسّلام
به هر حال موسی علیهالسّلام ده سال را در مدین و نزد شعیب پیامبر گذراند و چون آهنگ بازگشت کرد، در طور سینا دچار ماجرایی شد که سرانجام، رفتن او در پی آوردن آتش برای همسرش که در حال وضع حمل بود، منجر به مبعوث شدن وی به مقام رسالت شد و از آنجا مأموریت یافت تا به نزد فرعون رفته و از او بخواهد که بنیاسرائیل را آزاد کرده و در اختیار موسی علیهالسّلام قرار دهد. در خصوص بعثت موسی علیهالسّلام و ماجرای آن شب و حوادث پس از آن دو نکته قابل تأمل است:
نکته نخست اینکه بر اساس آیات، (۱۳) ظاهراً مأموریت اصلی موسی علیهالسّلام برخلاف تصور اولیه ما از درگیری میان انبیا و طواغیت، در افتادن با فرعون و برانداختن حکومت او نبوده است. اتفاقاً تأکید خداوند متعال بر اتخاذ روش ملایم و دعوت او با آغوش باز به دین اسلام است. (۱۴) مأموریت اصلیای که در این رسالت برای حضرت موسای کلیم علیهالسّلام از جانب خداوند در نظر گرفته شده است، تکمیل همان نقشه راهبردی الهی است که بر اساس آن، ایشان باید قوم بنیاسرائیل را از زیر یوغ فرعون خلاص کرده و در سرزمین فلسطین مستقر سازد، تا پس از این تأخیر طولانی، از آنجا مأموریت استقرار و گسترش دین خداوند را به انجام رسانند.
دومین نکته نقش هارون است در این مأموریت به عنوان شریک رسالت موسی علیهالسّلام، هارون علیهالسّلام بنا بر نقل تاریخی از موسی علیهالسّلام بزرگتر بود (۱۵) و در علت زنده ماندن او علیرغم جریان سر بریدن نوزادان آن زمان گفتهاند فرعون با توصیه بزرگان مصر و برای جلوگیری از انقطاع نسل بنیاسرائیل و کاهش نیروی کار در مصر، دستور داد یک سال نوزادان را به قتل رسانند و سال دیگر زندهشان گذارند. (۱۶) هارون علیهالسّلام در آن سالی به دنیا آمد که پسران را زنده میگذاشتند. با این بیان اگر ذبح نوزادان را برای جلوگیری از تولد منجی بدانیم، باید در این خبر شک کرد، چرا که به سادگی فرعون و اطرافیانش میتوانستند بر این نکته واقف شوند که ممکن است منجی بنیاسرائیل در همان سال عدم ذبح به دنیا بیاید. این در حالی است که بنابر نقل تاریخی، منجمان – و یا حتی شخص شیطان – زمان دقیق تولد منجی را به فرعون گزارش داده بودند. لذا بایستی داستان قتل عام نوزادان را از سوی فرعون بیش از یک اقدام احتیاطی برای جلوگیری از تولد منجی، سرکوبی عام برای ایجاد رعب و وحشت در میان بنیاسرائیل ارزیابی نمود که از آنان توان قیام را علیه او سلب نماید. ظاهراً شیطان بر این نکته خوب واقف است که در برابر اراده الهی مبنی بر تولد منجی، توان ایستادگی چندانی ندارد؛ و از همینرو است که بیشتر تلاش خود را بر سست نمودن امت و همراهان پیامبران و منجیان تاریخ قرار میدهد. با نبودن یار، موضوع رسالت منتفی و بیثمر میشود. این موضوع بارها در تاریخ تجربه شده و تا به امروز ادامه دارد.
با بازگشت به جریان شب بعثت حضرت موسی علیهالسّلام قرآن کریم در سوره طه ماجرای آن شب و دعای این پیامبر بزرگ را بازگو میکند. (۱۷)
در این آیات میبینیم که درست در ابتدای تحمل بار سنگین رسالت، موسی علیهالسّلام از خداوند میخواهد در این راه وزیری برای او قرار دهد و برادرش هارون علیهالسّلام را برای این امر از جانب خداوند درخواست میکند. وی در ادامه از خداوند میخواهد که به واسطه او قدرت وی را محکم نماید و او را در امر رسالت شریک گرداند. نقی پورفر (۱۸) از بررسی این آیات پنج ویژگی برای هارون علیهالسّلام برمیشمرد: وزیر موسی، از اهلبیت موسی، برادر موسی، پشتیبان تمام عیار موسی، و شریک در امر رسالت موسی علیهالسّلام. دو تعبیر وزیر و پشتیبان، خبر از مسؤولیت حمل بخشی از بار رسالت را از سوی هارون علیهالسّلام میدهد. دو تعبیر برادر و از اهلبیت نیز علاوه بر قرابت خویشی به موضوع قرابت و اهلیت معنوی وی اشاره دارد. و سرانجام از همه مهمتر موضوع شراکت هارون علیهالسّلام در امر موسی علیهالسّلام یعنی رسالت و دین وی است.
ایشان همچنین معتقد است که اجابت این درخواست از سوی خداوند با استفاده از فعل گذشته در آیه «قد اوتیت سؤلک یا موسی» دلالت بر این دارد که درخواست موسی علیهالسّلام دقیقاً منطبق بر همان امری است که از پیش، از جانب خداوند مقدر شده بود. به دیگر بیان، درخواست وزیر و شریک از میان کسانی که با پیامبرِ برانگیخته، نزدیکی و قرابت روحی دارند، از سنن الهی است که در آغاز رسالت آنان مورد توجه قرار میگیرد. وی از این نکته همچنین استفاده میکند که قرآن کریم در آیات و از پنجره معرفی شخصیت هارون علیهالسّلام، در پی جزئیات شب مبعث پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله و نقش و جایگاه امیرالمؤمنین علیهالسّلام در رسالت وی است. حدیث منزلت به روشنی این مدعا را به اثبات میرساند. (۱۹)
۴. موسای نبی علیهالسّلام در مصر
به هر حال اینک موسی علیهالسّلام با رسالتی الهی، مجهز به معجزات خداوندی و همراهی و مشارکت برادرش هارون علیهالسّلام وارد مصر شده و به دربار فرعون برای دعوت او به دین خدا میرود. ابتدا گفتگویی میان آنها در میگیرد که به بیان قرآن کریم توان محاکمه موسی علیهالسّلام و مجازات او را به دلیل قتل آن مرد قبطی از فرعون سلب کرده (۲۰) و او را در برابر افکار عمومی قرار میدهد. لذا فرعون برای مقابله او به یک عملیات نمایشی و در عین حال گسترده دست میزند، مشابه اقدامیکه نمرود برای مقابله با ابراهیم و مشارکتدادن توده ناآگاه مردم در مقابله با او انجام داد. اینبار سحر و جادو به عنوان ابزار شیطان که در آن زمان بسیار گسترش یافته بود به کمک او میآید. داستان فراخوانی گسترده ساحران از سراسر مصر و دعوت مردم برای تماشای شکست موسی علیهالسّلام از ساحران، با ایمان عجیب و باورنکردنی سحره به ضد خود تبدیل شده و سبب تقویت دعوت و حضور موسی علیهالسّلام در مصر میشود. ایمان ساحران دربار فرعون در همین ملاقات کوتاه چندان محکم میشود که در برابر تهدیدهای غلاظ و شداد فرعون خم به ابرو نیاورده و سرانجام در این راه به شهادت میرسند. (۲۱)
در این مقطع نیز دوباره موضوع هارون علیهالسّلام و جایگاه و نقش او را در رسالت موسی علیهالسّلام شاهد هستیم. هنگامیکه ساحران به سجده افتاده و درصدد بیان ایمان محکم خود برمیآیند، این ایمان را به خدای موسی و هارون (۲۲) ابراز داشته و کمال آن را با همراه نمودن هر دو بیان مینمایند. حتی در بیان این جریان در سوره مبارکه طه (۲۳) از آنجا که این سوره در پی معرفی شخصیت هارون علیهالسّلام و ولایت و شراکت او در رسالت موسای کلیم علیهالسّلام است، نام هارون پیش از نام موسی علیهالسّلام قرار میگیرد. نقی پورفر (۲۴) در این خصوص نیز معتقد است این تقدم معنیدار بوده و به عظمت شخصیت هارون علیهالسّلام و از طریق آن عظمت شخصیت امیرالمؤمنین علیهالسّلام اشاره دارد.
به دنبال وقوع این حادثه عظیم گروهی به موسی علیهالسّلام ایمان آورده و گروهی نیز که تا آن زمان ایمان خود را پنهان کرده بودند، آن را آشکار کرده و مانع قتل موسی علیهالسّلام به دست فرعون میشوند. این بحران تا درون کاخ فرعون کشیده میشود. ابتدا مؤمن آل فرعون که اکثر مفسران او را پسرعمو و ولی عهد فرعون دانستهاند لب به سخن گشوده و از موسی علیهالسّلام دفاع میکند. (۲۵) که این موضوع منجر به شهادت وی میشود. پس از او نوبت همسرش میرسد که آرایشگر دختر فرعون بود و او و فرزندانش را زنده در آتش تنور میسوزانند. (۲۶) و سرانجام نوبت به آسیه همسر فرعون میرسد که به گفته رسول خدا صلیاللهعلیهوآله یکی از چهار زن برتر بهشت است. (۲۷)
در پی این اتفاقات معارضه موسی علیهالسّلام و فرعون وارد مرحلهای جدید میشود که در آن موسای کلیم علیهالسّلام ضمن باقی ماندن در مصر، از سویی به تلاشهای خود برای ایمان آوردن فرعون و اطرافیانش ادامه میدهد و از سوی دیگر به تربیت و رشد دادن به قوم عقب نگهداشته شده بنیاسرائیل و سازماندهی آنان و تلاش برای ایجاد عزم و هویت در این قوم برای روز موعود و هجرت به فلسطین میپردازد. فرعون نیز در مقابل بر سختگیری خود بر این قوم میافزاید و بارها اندیشه از میان برداشتن موسی علیهالسّلام را از سر میگذراند. همین سختگیریها سبب شکلگیری نقاط آغازین خردهگیری بنیاسرائیل بر موسی علیهالسّلام میشود و موسی چارهای جز دعوت آنان به صبر ندارد. این دوره نزدیک به چهل سال ادامه یافت. (۲۸) داستان ساختن «صرح» یا برج مرتفعی که فرعون به عنوان یک عملیات روانی برای تحمیق مردم و به ظاهر کشتن خداوند دستور ساخت آن را به هامان وزیر خویش داد در همین دوره اتفاق افتاد. همچنین نزول بلایای طبیعی در میان فرعونیان مانند قحطی و خشکسالی، توفان، ملخ، شپش، وزغ، خون، طاعون و طمس – که به سنگ شدن اموال و محصولات آنان معنی شده است – محصول این دوره است. جالب اینکه از بلایای طبیعی به عنوان یکی از سه گروه اصلی نشانههای ظهور یاد شده است.
۵. به سوی سرزمین موعود
سرانجام روز موعود فرا رسید و موسی علیهالسّلام مأمور شد تا بنیاسرائیل را از مصر به سوی فلسطین خارج کند. نویسندگان (۲۹) این جریان را بزرگترین فرار تاریخ دانستهاند که در آن با تدبیری بینظیر موسی علیهالسّلام قریب به ششصد هزار نفر را که تا پیش از آن هیچ انسجامی نداشتند چنان سازماندهی کرد که تا صبح روز بعد فرعونیان از فرار شبانه بنیاسرائیل آگاه نشدند. صبحگاهان فرعون و لشکریانش متوجه فرار بنیاسرائیل شده و با سپاهی بیشمار به تعقیب آنان از مصر خارج میشوند.
در اینجا یک نکته قابل تأمل مینماید. قرآن کریم از زبان فرعون نقل میکند که اینان گروهی اندک هستند. (۳۰) اگر این گروهاندک را آنچنان که تاریخ نقل کرده دستکم ششصدهزار نفر بگیریم، در محاسبه تعداد نفرات لشکر فرعون با رقم بسیار بزرگی مواجه میشویم. تاریخ، تنها جلوداران لشکر او را که به فرماندهی هامان به تعقیب بنیاسرائیل فرستاد بین ششصد تا هفتصد هزار نفر و بقیه را که با فرعون خارج شدند تا یک میلیون نفر ذکر کرده است. (۳۱) این لشکرکشی عظیم را چگونه میتوان توجیه کرد؟ آیا فرار یک قوم که در میان فرعونیان به امور پست اشتغال داشتند و در عینحال قصد طغیان علیه او را نداشتند و هیچ شاهدی هم وجود نداشت که اینان قصد تجهیز و بازگشت مجدد برای براندازی حکومت وی را داشته باشند، نیازمند چنین برخورد سنگینی بود؟ اگر موضوع مأموریت الهی این قوم و مأموریت شیطانی فرعون را در مقابله با این اقدام از معادلاتمان خارج کنیم، به ظاهر هیچ توجیهی برای این تعقیب سنگین وجود ندارد.
در ادامه ماجرا، با راهنمایی خداوند، موسی علیهالسّلام و قومش به ساحل دریای سرخ میرسند، در حالی که پیش رو دریا و پشت سر بیابان و لشکر فرعون را دارند. البته در نقلهای متفاوت، این دریا رود نیل نیز دانسته شده است که علیرغم اشتهار به نظر نمیرسد از لحاظ بررسی جغرافیایی و تاریخی موضوعی قابل دفاع باشد، چرا که مصر و کاخ فرعون درست بر کناره رود نیل بنا شده بود، به نحوی که فرعون بر ایوان خود مینشست و نیل را تماشا میکرد؛ همچنین زنان دربار فرعون، موسی علیهالسّلام را از همین رودخانه گرفتند و برای رسیدن به ساحل این رود لازم نبوده که قوم موسی شبانه فرار کنند. ساحل رودخانه در طول زندگی در مصر در دسترس ایشان بوده است. تورات و برخی منابع اسلامی نیز این دریا را دریای سرخ میدانند. (۳۲)
به هر حال قوم بنیاسرائیل در این شرایط سخت بنای اعتراض و پرخاش را نسبت به پیامبر بزرگ خداوند میگذارند و از اینکه در چنین دامیبه رهبری موسی علیهالسّلام گرفتار آمدهاند، شکوه میکنند. در ادامه معجزه بزرگ شکافته شدن دریا و رد شدن بنیاسرائیل از آن و غرق شدن فرعون و سپاهیانش، یک بار دیگر اراده خداوند را مبنی بر تکریم این قوم و یاریشان برای انجام مأموریت از سویی و کوتاهی و قصور و بهانهجویی آنان را در این راه نشان میدهد. نقل شده است که انشعاب آب به دوازده راه به عدد تیرههای این قوم و مشبک شدن آن به نحوی که در عین حال بتوانند یکدیگر را ببینند، همه به درخواست بنیاسرائیل و از روی طبع خردهگیر آنان بوده است.
نکته جالب در اینجا این است که فرعون با دیدن عظمت این معجزه باز خطر ورود به دریا را به دنبال موسی علیهالسّلام و قومش به جان خرید و ظاهراً با این خواست نشان دهد که آب به امر و برای او شکافته شده است. اینگونه اشتباهات بزرگ در مقاطع حساس و سرنوشتساز تاریخ درگیری دو جناح حق و باطل همیشه از سوی سران حزب شیطان سبب شکست آنان شده است. سبب اصلی اینگونه تصمیمات اشتباه دست برتر داشتن حزب الله در طراحی حرکت به سوی روز موعود و تبعی بودن اقدامات شیطان در این خصوص است. در این موارد حزب شیطان معمولاً بر سر دوراهیای گرفتار میآید که هر دو سوی آن شکست است.
نکته دیگری که در داستان هلاکت فرعون و گذشتن بنیاسرائیل از دریا قابل تأمل است این است که علیرغم خالی شدن مصر از فرعونیان امکان بازگشت بنیاسرائیل به آنجا و در دست گرفتن قدرت، به نقل تاریخ، (۳۳) این اتفاق نمیافتد و این قوم به رهبری موسی علیهالسّلام حرکت خود را به سمت فلسطین ادامه میدهد. این خود شاهدی است که هدف اصلی مأموریت این پیامبر بزرگ الهی نجات قوم بنیاسرائیل از سلطه فرعون و حرکتدادن آنان به سوی سرزمین موعود بوده است.
قوم بنیاسرائیل در حرکت به سوی سرزمین موعود به صحرای سینا و کوه طور میرسد. اردوگاهی که پیش از ورود به سرزمین فلسطین برای آمادهسازی این قوم به دست یکی از بزرگترین پیامبران تاریخ در نظر گرفته شده است همانجایی است که او چندی پیش در یک شب سرد و تاریک به رسالت مبعوث شد. تاریخ مدت درنگ این قوم را در صحرای سینا ۱۵ سال ذکر کرده است. (۳۴) در طی این مدت با لطف و معجزات پی در پی الهی نیازهای اولیه زندگی آنان از قبیل آب و غذا تأمین شد تا دوره آموزش و کسب آمادگی برای روز موعود هرچه سریعتر طی شود.
سازماندهی بینظیر این قوم در همین دوره و به دست موسای کلیم علیهالسّلام به عنوان یکی از بزرگترین پیامبران و مربیان تاریخ صورت گرفت. آنچنان که تاریخ (۳۵) نقل میکند وی از تقسیم قومشناختی موجود در فرزندان یعقوب استفاده کرد و ضمن حفظ اسباط دوازدهگانه که هرکدام منسوب به یکی از فرزندان اسرائیل بود، هر سبط را به چند هزاره، هر هزاره را به ده صدگان، هر صدگان را به دو گروه پنجاهگان و نهایتاً هر پنجاهگان را به پنج دسته دهگان تقسیم نمود و بر سر هر گروه فرماندهی گماشت که با فرماندهان بالاتر در ارتباط باشد و آموزشها و دستورات را از آنان دریافت نموده و به اعضای گروه برساند. وی برای ایجاد تسهیل در ارتباط با این جمعیت پرشمار با استفاده از بوق و شیپور – که امروزه نیز در مراسم مذهبی یهود از آن استفاده میشود – نظامی ارتباطی را طراحی کرد که به نظر میرسد بعدها مبنای کار ساموئل مورس در سال ۱۸۴۴ در اختراع تلگراف بود. البته شایان توجه ویژه است که بنابر اسناد موجود (۳۶) این دانشمند یهودی مخترع واقعی تلگراف نبود و پیش از او دانشمندان دیگری از سال ۱۷۸۹ به این طرف موضوع را شناخته و این نظام را توسعه داده بودند. سهم عمده مورس در مورد تلگراف و راهاندازی جریان ارتباطات راه دور، سادهکردن رمزگذاری حروف بود که باز هم می وان آن را شاهدی بر جریان تمدنساز آموزشهای انبیا گرفت. اما به هر حال با استفاده از جریان نظاممند تحریف تاریخ که در میان این قوم سابقهای بس طولانی دارد اختراع تلگراف به عنوان آغاز و مبنای توسعه ارتباطات راه دور در تاریخ به نام مورس ثبت شد. برای اینگونه موارد در تاریخ پس از این – بهویژه آنجا که هدف مصادره دستاوردهای دانشمندان مسلمان در دوره شکوفایی دانش در تمدن اسلامیبود – شواهد بسیار زیادی یافت میشود. به هر حال به نظر میرسد پیشرفتگی این قوم در استفاده از دو دانش مدیریت و ارتباطات در دوران معاصر تا حد زیادی مرهون این سابقه تاریخی و تلاشهای این پیامبر بزرگ و اولوالعزم باشد.
ادامه دارد…
قسمت قبلی این مقاله
پینوشتها:
۱- سوره اعراف، آیه ۳۸: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَا صَبَرُوا وَ دَمَّرْنَا مَا کَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ مَا کَانُوا یَعْرِشُونَ
و به آن گروهى که پیوسته تضعیف مىشدند، [بخشهاى] باختر و خاورى سرزمین [ فلسطین ] را- که در آن برکت قرار داده بودیم به میراث عطا کردیم. و به پاس آنکه صبر کردند، وعده نیکوى پروردگارت به فرزندان اسرائیل تحقق یافت، و آنچه را که فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند ویران کردیم.
۲- فی تفسیر العیاشی، أیضا عن الفضل بن أبی قره قال: سمعت اباعبدالله ع یقول: أوحی الله إلی إبراهیم أنه سیلد لک-فقال لساره فقالت: أ ألد و أنا عجوز؟ فأوحی الله إلیه: أنها ستلد-و یعذب أولادها أربعمائه سنه بردها الکلام علی-قال: فلما طال علی بنی إسرائیل العذاب-ضجوا و بکوا إلی الله أربعین صباحا-فأوحی الله الی موسی و هارون أن یخلصهم من فرعون-فحط عنهم سبعین و مائه سنه، قال: و قال أبوعبدالله ع: هکذا انتم. لو فعلتم فرج الله عنا فأما إذا لم تکونوا-فإن الأمر ینتهی إلی منتهاه. (البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص ۱۲۵؛ بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج۵۲، ص ۱۳۱؛ المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۱۰، ص ۳۳۱)
عیاشی در تفسیر خود از فضل بن ابی قره روایت نموده که گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود: خداوند وحی فرستاد به حضرت ابراهیم که بزودی فرزندی برای تو متولد خواهد شد! ابراهیم هم به ساره (همسرش) خبر داد: ساره گفت: من پیرزن هستم! با این وصف خداوند وحی فرستاد به سوی ابراهیم که ساره بزودی فرزندی می آورد و اولادش چهار صد سال گرفتار خواهند بود. آنگاه حضرت فرمود: چون گرفتاری بنی اسرائیل به طول انجامید چهل صبح رو به درگاه الهی آورده به گریه و زاری پرداختند. خدا هم به موسی (و برادرش) هارون وحی فرستاد که (با امداد غیبی) آنها را از شر فرعون نجات دهد و صد و هفتاد سال از چهار سال گرفتاری آنها را برداشت. سپس امام ششم فرمود: همچنین شما اگر مثل بنی اسرائیل در درگاه خداوند به گریه و زاری بپردازید؛ خداوند فرج ما را نزدیک خواهد کرد، اما اگر چنین نباشید، این سختی تا پایان مدتش خواهد رسید.
تذکر: این روایت در منابع ذیل آیات آمده است:
وَ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلاَماً قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ -الی قوله تعالی-وَ أَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَهً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ مُسَوَّمَهً عِنْدَ رَبِّکَ وَ مَا هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ [سوره هود، آیه ۶۹-۸۳] ۳- وقتی خداوند تصمیم گرفت موسی را مبعوث کند و در امر بنی اسرائیل فرجی قرار دهد، فرعون در خواب دید، آتشی از بیت المقدس پیش آمد تا آنجا که همه خانه های مصر را در بر گرفت و ویران کرد و همه قبطیان آتش گرفتند، امّا بنی اسرائیل سالم ماندند، فرعون با ترس و وحشت ساحران و منجّمین را فرا خواند و رؤیای خود را برای آنها بازگو کرد، آنها گفتند: در میان بنی اسرائیل پسری به وجود می آید که حکومت تو را از بین میبرد و تو و قومت را از سرزمینتان بیرون میکند و دین تو را تغییر می دهد و هر آینه زمان تولّد او نزدیک است، پس فرعون دستور داد کلیه نوزادان پسر بنی اسرائیل را به قتل برسانند و فقط دختران آنها را زنده بگذارند. (الکامل، ج۱، ص ۱۷۰؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص ۲۲۷؛ تفسیر القرآن الکریم(صدرا)، ج۳، ص ۳۵۰)
۴- معبرین و منجمین و کهنه گفتند که یک نفر از بنی اسرائیل بوجود می آید و دستگاه سلطنتی فرعون را در هم میکوبد یا به واسطه خبری که از حضرت ابراهیم برای فرعون نقل کرده بودند یا به واسطه پیش بینی هایی که منجمین و کهنه برای فرعون نموده بودند، در هر صورت فرعونیان کوشش میکردند که چنین کسی به وجود نیاید و همین که فرزند پسری در بنی اسرائیل پیدا میشد او را سر میبریدند و از این جهت خداوند حمل مادر موسی را مخفی نمود و موقعی که متولد شد مأمور شد او را در صندوقی نهاده و در رود نیل بیندازد. زنان و دختران آنها را زنده میگذاردند. و به عنوان کنیزی و خدمتگزاری از آنها استفاده می نمودند و مورد شکنجه و آزار قرار می دادند. (أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص ۲۹)
همچنین ر.ک: أنوار العرفان فی تفسیرالقرآن، ج۲، ص ۵۴؛ تفسیر اثناعشری، ج۱۱، ص ۲۹۸؛ تفسر جامع، ج۲، ص ۴۳۸؛ تفسیر خسروی، ج۷، ص ۲۸۹؛ مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج۸، ص ۱۶۹.
۵- لِلقائِمِ مِنَّا ثَلَاثَهً ادَارَهَا فِی ثَلَاثَهٍ مِنَ الرُّسُلِ ع قَدَّرَ مَوْلِدَهُ تَقْدیرَ مَوْلِدِ مُوسیَ ع وَ قَدَّرَ غَیْبَتَهُ تَقْدِیرَ غَیْبَهِ عِیسیَ ع و قَدَّرَ إبْطَاءَهُ تَقْدِیرَ ابْطَاءِ نُوحٍ ع وَ جَعَلَ لهُ مِنْ بَعْد ذَلِکَ عُمُرَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ أعْنِی الخَضِرَ ع دَلیلاً عَلَی عُمُرِهِ فَقُلْنا لَهُ اکْشِفْ لَنا یا ابْنَ رَسُولِ اللهِ عْنْ وُجوُهِ هَذِهِ المَعانِی قالَ ع امَّا مَوْلِدُ مُوسی ع فَانَّ فِرْعَوْنَ لَمَّا وَقَفَ عَلَی انَّ زَوالَ مُلْکِهِ عَلی یَدِهِ امَرَ بِاحْضارِ الکَهَنَهِ فَدَلُّوهُ عَلی نَسَبِهِ وَ انَّهُ یَکُونُ مِنْ بَنِی اسْرائیلَ وَ لَمْ یَزَلْ یَامُرُ اصْحابَهُ بِشَقٍّ بُطُونِ الحَوامِلِ مِنْ نِسَاءِ بَنی اسْرائیلَ حَتَّی قَتَلَ فِی طَلَبِهِ نَیِّفاً وَ عِشْرینَ الْفَ مَوْلُودٍ وَ تَعذَّرَ عَلَیْهِ الْوُصُولُ اِلَی قَتْلِ مُوسیَ ع بِحِفْظِ اللهِ تَبارکَ وَ تَعالِی اِیَّاهُ وَ کَذلِکَ بَنُو امیَّهَ وَ بَنُو العَبَّاسِ لَمَّا وَقَفُوا عَلَی أنَّ زَوالَ مُلکِهِمْ وَ مُلْکِ الامَراءِ و الْجَّبابِرهِ مِنهُمْ عَلی یَدِ القَائِمِ مِنَّا ناصَبُونا الْعداوَهَ وَ وَضَعُوا سُیوفَهُمْ فِی قَتْلِ آلِ الرَّسولِ ص وَ ابَادَهِ نَسْلِهِ طَمعَاً مِنْهُمْ فِی الْوُصُولِ اِلَی قَتْلِ القائِمِ وَ یَابَی اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَنْ یَکْشِفَ امْرَهُ لِواحِدٍ مِنَ الظَّلَمَهِ اِلَّا انْ یُتِمَّ نُورَه… وَ لَو کَرِهَ الْمُشْرِکونَ وَ امَّا غَیبَهُ عِیسی ع فَانَّ الْیَهودَ وَ النَّصَاری اتّفَقَتْ عَلَی انَّهُ قُتِلَ فَکَذَّبُهُم اللهُ جَلَّ ذِکْرُهُ بِقَوْلِهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لَکِنْ شُبَّهَ لَهُمْ کَذلِکَ غَیْبَهُ الْقائِمِ فَانَّ الاُمَّهَ سَتُنْکِرُهاَ لِطُولِها فَمِنْ قَائِلِ یَهْذیِ بِانَّهُ لَمْ یُولَدْ وَ قَائِلٍ یَقُولُ اِنَّهُ… (کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص ۳۵۵؛ الخرائج والجرائح، ج۲، ص ۹۳۶)
۶- برای مطالعه بیشتر ر.ک: تبار انحراف ص ۱۰۵ به بعد.
۷-عَنْ اَبی عَبْدِ اللهِ ع قالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ فِی الْقائِمِ سُنَّهٌ مِنْ مُوسَی بْنِ عِمْرانَ ع فَقُلْتُ وَ ما سُنَّهُ مُوسیَ بْنِ عِمْرانَ قال خَفاءُ مَولِدِهِ وَ غَیْبَتُهُ عَنْ قَومِهِ فَقُلْتُ وَ کَمْ غابَ مُوسَی عَنْ اهْلِهِ وَ قَوْمِهِ قالَ ثَمَانِیَ وَ عِشْرینَ سَنَه (کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص ۱۵۲)
عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السّلام روایت میکند که فرمود: در قائم علیه السّلام سنتّی از موسی بن عمران علیه السّلام است، گفتم: سنت او از موسی بن عمران چیست: فرمود: پنهانی ولادتش و غیبت از قومش. گفتم: موسی از اهل و قومش چقدر غایب بود؟ فرمود: بیست و هشت سال.
۸-عَنْ اَبِی جَعفَرٍ ع انَّهُ قالَ مَا خَرَجَ مُوسَی حَتَّی خَرَجَ قَبْلَهُ خَمْسُونَ کَذَّاباً مِنْ بَنیِ اِسْرائیلَ کُلُّهُمْ یَدَّعِی انَّهُ مُوسَی بْنُ عِمْرانَ (کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص ۱۴۷)
۹- سوره قصص: وَ دَخَلَ الْمَدِینَهَ عَلَى حِینِ غَفْلَهٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلاَنِ هذَا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَیْهِ قَالَ هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ (۱۵) قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (۱۶) قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ (۱۷) فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَهِ خَائِفاً یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ (۱۸) فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ یَا مُوسَى أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِیدُ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَ مَا تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ (۱۹)
و داخل شهر شد بىآنکه مردمش متوجّه باشند. پس دو مرد را با هم در زدوخورد یافت: یکى، از پیروان او و دیگرى از دشمنانش [بود]. آن کس که از پیروانش بود، بر ضدّ کسى که دشمن وى بود، از او یارى خواست. پس موسى مشتى بدو زد و او را کشت. گفت: « این کار شیطان است، چرا که او دشمنى گمراهکننده [و] آشکار است.» (۱۵) گفت: «پروردگارا، من بر خویشتن ستم کردم، مرا ببخش.» پس خدا از او درگذشت که وى آمرزنده مهربان است. (۱۶) [موسى] گفت: «پروردگارا به [ پاس ] نعمتى که بر من ارزانى داشتى هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود.» (۱۷) صبحگاهان در شهر، بیمناک و در انتظار [ حادثهاى ] بود. ناگاه همان کسى که دیروز از وى یارى خواسته بود [باز] با فریاد از او یارى خواست. موسى به او گفت: «به راستى که تو آشکارا گمراهى.» (۱۸) و چون خواست به سوى آنکه دشمن هر دوشان بود حمله آورد، گفت: «اى موسى، آیا مىخواهى مرا بکشى چنان که دیروز شخصى را کشتى؟ تو مىخواهى در این سرزمین فقط زورگو باشى، و نمىخواهى از اصلاحگران باشى.» (۱۹)
۱۰- النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین، ص ۲۲۹.
۱۱- سوره قصص، آیه ۲۴: فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ
موسی گوسفندانشان را سیراب کرد (و با حالی خسته) رو به سایه درختی آورد و گفت: بار الها، به من خیری (یعنی زندگانی و قوت و غذایی) که تو (از خوان کرامت) نازل فرمایی محتاجم.
۱۲- میگویند: افتَقَرَ که اسمش-مُفْتَقِر و فَقیر-است و اگر قیاس لفظی حکم میکرد پیوسته-فقیر-گفته میشد و اصل-فقیر-کسی است که مهره های پشتش شکسته شده. (ترجمه مفردات، ج۳، ص ۸۱)
۱۳- سوره طه، آیه ۴۷: فَأْتِیَاهُ فَقُولاَ إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ لاَ تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاکَ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکَ وَ السَّلاَمُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
پس به سوى او بروید و بگویید: ما دو فرستاده پروردگار توایم، پس فرزندان اسرائیل را با ما بفرست، و عذابشان مکن، به راستى ما براى تو از جانب پروردگارت معجزهاى آوردهایم، و بر هر کس که از هدایت پیروى کند درود باد.
۱۴- سوره طه، آیه ۴۴: فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى
و با او سخنى نرم گویید، شاید که پند پذیرد یا بترسد.»
۱۵- سئل الصادق ع أیهما مات قبل موسی أم هارون قال هارون مات قبل موسی ص و سئل أیهما کان أکبر قال هارون و کان اسم ابنی هارون شبرا و شبیرا و تفسیرهما بالعربیه الحسن و الحسین. (النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین، ص ۲۱۸):
امام صادق علیه السّلام می فرماید: هارون قبل از موسی وفات یافت و از نظر سنّی بزرگتر از موسی بود و او دو پسر داشت به نامه ای شبیر و شبّر که معادل عربی آنها حسن و حسین است.
۱۶- یک سال پسران را میکشتند و یک سال میگذاردند. هارون در سالی متولد شد که ذبح نمیکردند و یک سال و سه ماه از موسی بزرگتر بود و موسی در سالی که ذبح میکردند بوجود آمد. (تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج۱، ص ۱۸۳) و نیز ر.ک: رسولی محلاتی، سید هاشم، زندگانی حضرت محمد خاتم النبیین، ج سوم: تاریخ انبیا، ص ۳۶۳.
۱۷- وَ هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى (۹) إِذْ رَأَى نَاراً فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى(۱۰) فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ یَا مُوسَى (۱۱) إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى (۱۲) وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى (۱۳) إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاَهَ لِذِکْرِی (۱۴) إِنَّ السَّاعَهَ آتِیَهٌ أَکَادُ أُخْفِیهَا لِتُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى (۱۵) فَلاَ یَصُدَّنَّکَ عَنْهَا مَنْ لاَ یُؤْمِنُ بِهَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى (۱۶) وَ مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى (۱۷) قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَ أَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَ لِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى (۱۸) قَالَ أَلْقِهَا یَا مُوسَى (۱۹) فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِیَ حَیَّهٌ تَسْعَى (۲۰) قَالَ خُذْهَا وَ لاَ تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَى (۲۱) وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلَى جَنَاحِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَهً أُخْرَى (۲۲) لِنُرِیَکَ مِنْ آیَاتِنَا الْکُبْرَى (۲۳) اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (۲۴) قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی (۲۵) وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی (۲۶) وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی (۲۷) یَفْقَهُوا قَوْلِی (۲۸) وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی (۲۹) هَارُونَ أَخِی (۳۰) اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی (۳۱)
و آیا خبر موسی به تو رسیده است؟(۹) هنگامیکه (از دور) آتشی مشاهده کرد، و به خانواده خود گفت:«(اندکی) درنگ کنید که من آتشی دیدم! شاید شعله ای از آن برای شما بیاورم؛ یا بوسیله این آتش راه را پیدا کنم!» (۱۰) هنگامیکه نزد آتش آمد، ندا داده شده که: «ای موسی! (۱۱) من پروردگار توام! کفشهایت را بیرون آر، که تو در سرزمین مقدّس «طوی» هستی! (۱۲) و من تو را(برای مقام رسالت)برگزیدم؛ اکنون به آنچه بر تو وحی میشود، گوش فرا ده! (۱۳) من«الله» هستم؛ معبودی جز من نیست! مرا بپرست، و نماز را برای یاد من بپادار! (۱۴) بطور قطع رستاخیز خواهد آمد! می خواهم آن را پنهان کنم، تا هر کس در برابر سعی و کوشش خود، جزا داده شود! (۱۵) پس مبادا کسی که به آن ایمان ندارد و از هوسهای خویش پیروی میکند، تو را از آن بازدارد؛ که هلاک خواهی شد! (۱۶) و آن چیست در دست راست تو، ای موسی؟! (۱۷) گفت: «این عصای من است؛ بر آن تکیه میکنم، برگ درختان را با آن برای گوسفندانم فرو می ریزم؛ و مرا با آن کارها و نیازهای دیگری است. (۱۸) گفت: «ای موسی! آن را بیفکن.» (۱۹) پس موسی آن (عصا) را افکند، که ناگهان اژدهایی شد که به هر سو میشتافت. (۲۰) گفت: «آن را بگیر و نترس، ما آن را به صورت اولش باز میگردانیم. (۲۱) و دستت را به گریبانت ببر، تا سفید و بی عیب بیرون آید؛ این نشانه دیگری( از سوی خداوند) است. (۲۲) تا از نشانه های بزرگ خویش به تو نشان دهیم. (۲۳) اینک به سوی فرعون برو، که او طغیان کرده است.» (۲۴) (موسی) گفت: «پروردگارا! سینه ام را گشاده کن؛ (۲۵) و کارم را برایم آسان گردان! (۲۶) و گره از زبانم بگشای؛ (۲۷) تا از سخنان مرا بفهمند! (۲۸) و وزیری از خاندانم برای من قرار ده…(۲۹) برادرم هارون را! (۳۰) با او پشتم را محکم کن؛ (۳۱)
۱۸- نقی پورفر، ولی الله، بررسی شخصیت اهل بیت علیه السّلام در قرآن: به روش قرآن به قرآن، ص ۲۰۱-۱۹۶.
۱۹-قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَهُ یَوْمَ غَزَاهِ تَبُوُکَ: «اَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسیَ غَیْرَ النُّبُوَّهِ، فَانَّهُ لَا نَبِیَّ بَعدِی (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص ۸۸۷)
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در تبوک فرمود:« تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی هستی به جز نبوّت، چرا که پس از من پیامبری نیست».
۲۰- سوره شعرا، آیه ۳۱-۱۶: فَأْتِیَا فِرْعَوْنَ فَقُولاَ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ (۱۶) أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ (۱۷) قَالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیداً وَ لَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ (۱۸) وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْکَافِرِینَ (۱۹) قَالَ فَعَلْتُهَا إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ (۲۰) فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ (۲۱) وَ تِلْکَ نِعْمَهٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرَائِیلَ (۲۲) قَالَ فِرْعَوْنُ وَ مَا رَبُّ الْعَالَمِینَ (۲۳) قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ (۲۴) قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لاَ تَسْتَمِعُونَ (۲۵) قَالَ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ (۲۶) قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ (۲۷) قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ مَا بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (۲۸) قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ (۲۹) قَالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبِینٍ (۳۰) قَالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۳۱)
به سراغ فرعون بروید و بگویید: ما فرستاده پروردگار جهانیان هستیم؛ (۱۶) بنی اسرائیل را با ما بفرست!» (آنها به سراغ فرعون آمدند) (۱۷) (فرعون) گفت: «آیا ما تو را در کودکی در میان خود پرورش ندادیم، و سالهایی از زندگیت را در میان ما نبودی؟! (۱۸) و سرانجام، آن کارت را (که نمیبایست انجام دهی) انجام دادی (و یک نفر از ما را کشتی)، و تو از ناسپاسانی!» (۱۹) (موسی) گفت: «من آن کار را انجام دادم در حالی که از بی خبران بودم! (۲۰) پس هنگامیکه از شما ترسیدم فرار کردم؛ و پروردگارم به من حکمت و دانش بخشید، و مرا از پیامبران قرار داد! (۲۱) آیا این منّتی است که تو بر من میگذاری که بنی اسرائیل را برده خود ساخته ای؟!» (۲۲) فرعون گفت: «پروردگار عالمیان چیست؟!» (۲۳) (موسی) گفت: «پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، اگر اهل یقین هستید!». (۲۴) (فرعون) به اطرافیانش گفت: «آیا نمیشنوید (این مرد چه میگوید)؟!» (۲۵) (موسی) گفت: «او پروردگار شما و پروردگار نیاکان شماست!» (۲۶) (فرعون) گفت: پیامبری که به سوی شما فرستاده شده مسلّماً دیوانه است!» (۲۷) (موسی) گفت: «او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه میان آن دو است میباشد، اگر شما عقل و اندیشه خود را به کار میگرفتید!» (۲۸) (فرعون خشمگین شد و) گفت: «اگر معبودی غیر از من برگزینی، تو را از زندانیان قرار خواهم داد!» (۲۹) (موسی) گفت: «حتی اگر نشانه آشکاری برای تو بیاورم (باز ایمان نمی آوری)؟!» (۳۰) گفت: «اگر راست میگویی آن را بیاور!» (۳۱)
سوره قصص، آیه ۳۵-۳۳: قَالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخَافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (۳۳) وَ أَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (۳۴) قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَاناً فَلاَ یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا بِآیَاتِنَا أَنْتُمَا وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ (۳۵)
گفت: «پروردگارا، من کسى از ایشان را کشتهام، مىترسم مرا بکشند. (۳۳) و برادرم هارون از من زبانآورتر است، پس او را با من به دستیارى گسیل دار تا مرا تصدیق کند، زیرا مىترسم مرا تکذیب کنند.» (۳۴) فرمود: «به زودى بازویت را به [ وسیله ] برادرت نیرومند خواهیم کرد و براى شما هر دو، تسلّطى قرار خواهیم داد که با [ وجود ] آیات ما، به شما دست نخواهند یافت شما و هر که شما را پیروى کند چیره خواهید بود.»
۲۱- سوره طه: قَالَ أَ جِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِکَ یَا مُوسَى (۵۷) فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لاَ نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لاَ أَنْتَ مَکَاناً سُوًى (۵۸) قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَهِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى (۵۹) فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتَى (۶۰) قَالَ لَهُمْ مُوسَى وَیْلَکُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذَابٍ وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى (۶۱) فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى (۶۲) قَالُوا إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَنْ یُخْرِجَاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِمَا وَ یَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَى (۶۳) فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفّاً وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى (۶۴) قَالُوا یَا مُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى (۶۵) قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى (۶۶) فَأَوْجَسَ فی نَفْسِهِ خِیفَهً مُوسَى (۶۷) قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلَى (۶۸) وَ أَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَ لاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَى (۶۹) فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ سُجَّداً قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَ مُوسَى (۷۰) قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاَفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَ أَبْقَى (۷۱) قَالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَ الَّذِی فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هذِهِ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا (۷۲) إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَ مَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقَى (۷۳) إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَ لاَ یَحْیَى (۷۴) وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى (۷۵) جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ ذلِکَ جَزَاءُ مَنْ تَزَکَّى (۷۶)
گفت: « اى موسى، آمدهاى تا با سحر خود، ما را از سرزمینمان بیرون کنى؟ (۵۷) ما [هم] قطعاً براى تو سحرى مثل آن خواهیم آورد، پس میان ما و خودت موعدى بگذار که نه ما آن را خلاف کنیم و نه تو، [آن هم] در جایى هموار.» (۵۸) [موسى] گفت: «موعد شما روز جشن باشد که مردم پیش از ظهر گرد مىآیند.» (۵۹) پس فرعون رفت و [همه] نیرنگ خود را گرد آورد و بازآمد. (۶۰) موسى به [ساحران] گفت: «واى بر شما، به خدا دروغ مبندید که شما را به عذابى [سخت] هلاک مىکند، و هر که دروغ بندد نومید مىگردد.» (۶۱) [ساحران] میان خود، درباره کارشان به نزاع برخاستند و به نجوا پرداختند. (۶۲) [فرعونیان] گفتند: «قطعاً این دو تن ساحرند [و] مىخواهند شما را با سحر خود از سرزمینتان بیرون کنند، و آیین والاىِ شما را براندازند.» (۶۳) پس نیرنگ خود را گرد آورید و به صف پیش آیید. در حقیقت، امروز هر که فایق آید خوشبخت مىشود.» (۶۴) [ساحران] گفتند: «اى موسى، یا تو مىافکنى یا [ما] نخستین کس باشیم که مى اندازیم؟» (۶۵) گفت: «[نه، ] بلکه شما بیندازید.» پس ناگهان ریسمانها و چوبدستىهایشان، بر اثر سحرشان، در خیال او، [چنین] مىنمود که آنها به شتاب مىخزند. (۶۶) و موسى در خود بیمى احساس کرد. (۶۷) گفتیم: «مترس که تو خود برترى (۶۸) و آنچه در دست راست دارى بینداز، تا هر چه را ساختهاند ببلعد. در حقیقت، آنچه سرهمبندى کردهاند، افسونِ افسونگر است، و افسونگر هر جا برود رستگار نمى شود.» (۶۹) پس ساحران به سجده درافتادند. گفتند: «به پروردگار موسى و هارون ایمان آوردیم.» (۷۰) [ فرعون ] گفت: «آیا پیش از آنکه به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟ قطعاً او بزرگ شماست که به شما سحر آموخته است، پس بىشک دستهاى شما و پاهایتان را یکى از راست و یکى از چپ قطع مىکنم و شما را بر تنههاى درخت خرما به دار مىآویزم، تا خوب بدانید عذاب کدام یک از ما سختتر و پایدارتر است.» (۷۱) گفتند: «ما هرگز تو را بر معجزاتى که به سوى ما آمده و [ بر ] آن کس که ما را پدید آورده است، ترجیح نخواهیم داد پس هر حکمى مىخواهى بکن که تنها در این زندگى دنیاست که [ تو ] حکم مىرانى. (۷۲) ما به پروردگارمان ایمان آوردیم، تا گناهان ما و آن سحرى که ما را بدان واداشتى بر ما ببخشاید، و خدا بهتر و پایدارتر است.» (۷۳) در حقیقت، هر که به نزد پروردگارش گنهکار رود، جهنم براى اوست: در آن نه مىمیرد و نه زندگى مىیابد. (۷۴) و هر که مؤمن به نزد او رود، در حالى که کارهاى شایسته انجام داده باشد، براى آنان درجات والا خواهد بود: ( ۷۵) بهشت هاى عدن که از زیر [ درختان ] آن جویبارها روان است. جاودانه در آن مىمانند، و این است پاداش کسى که به پاکى گراید.
۲۲- سوره اعراف، آیه ۱۲۲ و سوره شعرا، آیه ۴۸.
۲۳- سوره طه، آیه ۷۰: فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ سُجَّداً قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَ مُوسَى
پس ساحران به سجده درافتادند. گفتند: «به پروردگار موسى و هارون ایمان آوردیم.» (۷۰)
۲۴- نقی پورفر، ولی الله، بررسی شخصیت اهل بیت علیه السّلام در قرآن: به روش قرآن به قرآن، ص ۲۰۴-۲۰۱.
۲۵- سوره غافر:وَ قَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَ قَدْ جَاءَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ مِنْ رَبِّکُمْ وَ إِنْ یَکُ کَاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَ إِنْ یَکُ صَادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ (۲۸) یَا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظَاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ یَنْصُرُنَا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِیکُمْ إِلاَّ مَا أَرَى وَ مَا أَهْدِیکُمْ إِلاَّ سَبِیلَ الرَّشَادِ (۲۹) وَ قَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ (۳۰) مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبَادِ (۳۱) وَ یَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِ (۳۲) یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَا لَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ (۳۳) وَ لَقَدْ جَاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جَاءَکُمْ بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ (۳۴) الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ (۳۵) وَ قَالَ فِرْعَوْنُ یَا هَامَانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ (۳۶) أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلهِ مُوسَى وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کَاذِباً وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِیلِ وَ مَا کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ فِی تَبَابٍ (۳۷) وَ قَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ (۳۸) یَا قَوْمِ إِنَّمَا هذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَهَ هِیَ دَارُ الْقَرَارِ (۳۹) مَنْ عَمِلَ سَیِّئَهً فَلاَ یُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ (۴۰) وَ یَا قَوْمِ مَا لِی أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجَاهِ وَ تَدْعُونَنِی إِلَى النَّارِ (۴۱) تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِکَ بِهِ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ (۴۲) لاَ جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَهٌ فِی الدُّنْیَا وَ لاَ فِی الْآخِرَهِ وَ أَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ (۴۳) فَسَتَذْکُرُونَ مَا أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ (۴۴) فَوَقَاهُ اللَّهُ سَیِّئَاتِ مَا مَکَرُوا وَ حَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ (۴۵)
و مردى مؤمن از خاندان فرعون که ایمان خود را نهان مىداشت، گفت: «آیا مردى را مىکشید که مىگوید: پروردگار من خداست؟ و مسلّماً براى شما از جانب پروردگارتان دلایل آشکارى آورده، و اگر دروغگو باشد دروغش به زیان اوست، و اگر راستگو باشد برخى از آنچه به شما وعده مىدهد به شما خواهد رسید، چرا که خدا کسى را که افراطکار دروغزن باشد هدایت نمىکند. (۲۸) اى قوم من، امروز فرمانروایى از آنِ شماست [ و ] در این سرزمین مسلطید، و[لى] چه کسى ما را از بلاى خدا اگر به ما برسد حمایت خواهد کرد؟» فرعون گفت: «جز آنچه مىبینم، به شما نمىنمایم، و شما را جز به راه راست راهبر نیستم.» (۲۹) و کسى که ایمان آورده بود، گفت: «اى قوم من، من از [ روزى ] مثل روز دستهها [ ى مخالف خدا ] بر شما مىترسم. (۳۰) [ از سرنوشتى ] نظیر سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود، و کسانى که پس از آنها [ آمدند ]. و [ گرنه ] خدا بر بندگان [ خود ] ستم نمىخواهد. (۳۱) و اى قوم من، من بر شما از روزى که مردم یکدیگر را [ به یارىِ هم ] ندا درمىدهند، بیم دارم. (۳۲) روزى که پشتکنان [ به عُنْف ] بازمىگردید، براى شما در برابر خدا هیچ حمایتگرى نیست و هر که را خدا گمراه کند او را راهبرى نیست.» (۳۳) و به یقین، یوسف پیش از این، دلایل آشکار براى شما آورد، و از آنچه براى شما آورد همواره در تردید بودید تا وقتى که از دنیا رفت، گفتید: «خدا بعد از او هرگز فرستادهاى را برنخواهد انگیخت.» این گونه، خدا هر که را افراطگر شکّاک است، بى راه مىگذارد. (۳۴) کسانى که درباره آیات خدا- بدون حجّتى که براى آنان آمده باشد -مجادله مىکنند، [ این ستیزه ] در نزد خدا و نزد کسانى که ایمان آوردهاند [ مایه ] عداوت بزرگى است. این گونه، خدا بر دل هر متکبّر و زورگویى مُهر مىنهد.(۳۵)و فرعون گفت: « اى هامان، براى من کوشکى بلند بساز، شاید من به آن راهها برسم: (۳۶) راههاى [دستیابى به ] آسمانها، تا از خداى موسى اطلاع حاصل کنم و من او را سخت دروغپرداز مىپندارم.» و این گونه براى فرعون، زشتى کارش آراسته شد و از راه [ راست ] بازماند و نیرنگ فرعون جز به تباهى نیانجامید. (۳۷) و آن کس که ایمان آورده بود گفت: «اى قوم من، مرا پیروى کنید تا شما را به راه درست هدایت کنم. (۳۸) اى قوم من، این زندگى دنیا تنها کالایى [ناچیز] است، و در حقیقت، آن آخرت است که سراى پایدار است. (۳۹) هر که بدى کند، جز به مانند آن کیفر نمىیابد و هر که کار شایسته کند- چه مرد باشد یا زن- در حالى که ایمان داشته باشد، در نتیجه آنان داخل بهشت مىشوند و در آنجا بىحساب روزى مىیابند. (۴۰) و اى قوم من، چه شده است که من شما را به نجات فرامىخوانم و [ شما ] مرا به آتش فرا مىخوانید؟ (۴۱) مرا فرا مىخوانید تا به خدا کافر شوم و چیزى را که بدان علمى ندارم با او شریک گردانم و من شما را به سوى آن ارجمند آمرزنده دعوت مىکنم. (۴۲) آنچه مرا به سوى آن دعوت مىکنید، به ناچار نه در دنیا و نه در آخرت [ درخورِ ] خواندن نیست، و در حقیقت، برگشت ما به سوى خداست، و افراطگران همدمان آتشند. (۴۳) پس به زودى آنچه را به شما مىگویم به یاد خواهید آورد. و کارم را به خدا مىسپارم خداست که به [ حال ] بندگان [ خود ] بیناست.» (۴۴) پس خدا او را از عواقب سوء آنچه نیرنگ مىکردند حمایت فرمود، و فرعونیان را عذاب سخت فروگرفت.(۴۵)
۲۶- خربیل، مردی خداپرست از آل فرعون بود ولی ایمان خویش را پنهان میکرد. برخی هم گفتهاند از قبطیان بود. و نیز گفته شده است: او نجاری میکرد و جعبه ای ساخت که موسی را در آن گذاشتند و به رود نیل افکندند. او همین که پیروزی حضرت موسی علیه السّلام به جادوگران را دید، ایمان خود را آشکار ساخت. برخی نیز گفتهاند: او پیش از این رویداد، ایمان خود را آشکار کرد آنهم هنگامیبود که فرعون می خواست موسی را بکشد و او گفت:« آیا شما مردی را به این جرم که میگوید: پروردگار من خداست، نه فرعون، میکشید با این که از سوی پروردگارتان برای شما معجزه و دلیل و برهان آورده است؟» باری، او نیز که خداپرستی و ایمانش آشکار گردیده بود، با آن جادوگران به قتل رسید و به دار آویخته شد.
همسر او نیز زنی خداپرست بود که ایمان خود را پنهان میکرد.
این زن، آرایشگر دختر فرعون بود و هنگامیکه سرگرم آرایش او بود شانه از دستش افتاد. وقتی می خواست آن را بردارد، گفت: «بسم الله» دختر فرعون پرسید: «منظورت پدر من است؟» جواب داد: «نه، منظورم خدایی است که پروردگار من و تو و پدر تست.» دختر فرعون آنچه را از آن زن شنیده بود، به پدر خود خبر داد. فرعون زن آرایشگر را با فرزندانش فراخواند و از او پرسید: «پروردگار تو کیست؟» جواب داد: «پروردگار من و پروردگار تو، خداست.» فرعون دستور داد تنور مسینی را، برای شکنجه او و فرزندانش، داغ کنند. زن آرایشگر به فرعون گفت: «من به تو نیازی دارم». فرعون پرسید: «نیاز تو چیست؟» جواب داد: «نیاز من این است که استخوان های من و فرزندانم را جمع کنی و به خاک سپاری». گفت: «این نیاز تو برآورده خواهد شد.» آن گاه به دستور فرعون در پیش چشم آن زن، فرزندانش را یکایک در تنور انداختند. آخرین فرزندش کودک خردسالی بود که رو به مادر کرد و گفت: «مادرجان، پایداری کن، زیرا حق با تست.» سرانجام مادر را نیز در پی فرزندانش به تنور افکندند. (الکامل، ج۱، ص ۱۸۴-۱۸۶)
۲۷-خَطَّ رَسُولُ اللهِ ص أرْبَعَ خِطَطٍ فِی الْارْضِ وَ قالَ اَ تَدْرُونَ مَا هَذاَ قُلْنا اللهُ وَ رَسُولُهُ اعْلَمُ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ص افْضَلُ نِساءِ اهْلِ الجَنَّهِ ارْبعٌ خَدیجهُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ وَ فَاطِمَهُ بِنْتُ مَحمَّدٍ وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرانَ وَ آسیَهٌ بِنْتُ مُزاحِمٍ امْراهُ فِرْعَوْن (الخصال، ج۱، ص ۲۰۶)
۲۸- تبار انحراف، ص ۱۳۹.
۲۹- تبار انحراف، ص ۱۳۷.
۳۰- سوره شعرا، آیه ۵۴: إِنَّ هؤُلاَءِ لَشِرْذِمَهٌ قَلِیلُونَ؛ [و گفت:] « اینها عدّهاى ناچیزند.»
۳۱. ر.ک: رسولی محلاتی، سیدهاشم، زندگانی حضرت محمد خاتم النبیین، ج سوم: تاریخ انبیاء ذیل ماجرا.
۳۲- النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین، ص ۲۵۶.
۳۳- تبار انحراف، ص ۱۴۲.
۳۴- تبار انحراف، ص ۱۴۳.
۳۵- یعقوب علیه السّلام دوازده پسر داشت که آنان را بنی اسرائیل می خواندند. هر قبیله از بنی اسرائیل، خود را منتسب به یکی از فرزندان یعقوب میکرد. این قبایل را سبط می نامیدند. نخستین کار موسی علیه السّلام این بود که آن سازماندهی را در اینجا استوارتر کرد. آنان بر اساس اسباط تقسیم بندی میشدند و هزاره ها در هر سبط تشکیل شدند که هزار تن را در خود جای می دادند. موسی علیه السّلام برای هر هزار نفر یک فرمانده معین کرد. هزاره ها را به صدگان ها تبدیل کرد و برای هر صد نفر یک فرمانده گذاشت. هر صدر نفر نیز به دو دسته پنجاه نفری تقسیم میشد که هر یک فرمانده ای داشت و هر پنجاه نفر، پنج گروه ده نفری را تشکیل می دادند که برای هر ده نفر نیز فرمانده ای تعیین کرده بود. فرمانده ده نفر، مربی آن ده نفر بود و فرمانده پنجاه نفر، مربی مسئولان ده گان بود. مسئولان صدگان، مربی مسئولان دسته های پنجاه نفر بودند. فرمانده هزاره، مربی صدگان ها، و آن هزاره ها نزد مسئولان اسباط و مسئولان اسباط نزد موسی علیه السّلام آموزش می دیدند. (سبط<–هزاره<–صدگان<–پنجاه گان<–ده گان) به این شکل آنها در این اردوگاه آموزشی کاملی را فرا گرفتند که معلومات آن اردوگاه در ارتقای سطح فرهنگ عملی و حکومتی بشر نقش اساسی را ایفا کرد. این آموزش ها در مجموعه حکومت ها وارد شد. (تبار انحراف، ص ۱۴۳-۱۴۴)
۳۶-دفلور ملوین لارنس و اورت ای. دنیس، شناخت ارتباطات جمعی، مترجم: سیروس مرادی زیر نظر ناصر باهنر، ۲۴۸-۲۴۷.
منبع: محمدهادی همایون؛ تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع) و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول۱۳۹۰.