مصاحبه با حجّت الاسلام و المسلمین میرباقری
- آیا میتوان گفت: در عصر جدید، همان عصبیّت جاهلی با مصداق و شکلی دیگر ظهور و بروز پیدا میکند؟
عصبیّت چیست؟ مگر ابلیس جز با عصبیّت به مقام استکبار رسید. عصبیّت یعنی: تکیه کردن به یک امر و آن را پایگاه درگیری با خدای متعال قرار دادن. همان کاری که اومانیسم میکند؛ یعنی تکیه زدن به دارایی انسان. ابلیس هم گفت: «خَلَقْتَنِی مِن نَّار؛ ٍ۱ مرا از آتشى آفریدى.» گفت: تو به من دادهای، ولی من آتشم و شأنی دارم ولو اینکه آن شأن را تو به من داده باشی. عصبیّت یعنی روی پایگاهی تکیه کردن و آن پایگاه را از خدا دانستن ولی این پایگاه را مقابل حضرت حق قرار دادن و با آن (نعوذبالله) خدا را محاکمه کردن و به جای تسلیم شدن، عناد ورزیدن. مگر اومانیستها در دوره مدرن چه کار میکنند؟ اومانیستها مثل ابلیسند. اومانیستهای موحّد، مثل ابلیسند. ملحدینشان که هیچ! یعنی میگویند خدا ما را خلق کرده است، ولی بعد از آن، خودمان در مقابل خدا شأنی داریم و این شأن محترم است و باید رعایت شود. دور انبیا و آموزههای قدسی را خط میکشند و حوزه حیات اجتماعی انسان را اصلاً حوزه دخالت وحی، انبیا و ولایت الله نمیدانند.
- به بیان دیگر همه مناسبات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی که منهای خدا و به دور از ولایت خداوند شکل میگیرد، مناسبات جاهلیّت است ولو در ظاهری مدرن؟
بله، این جاهلیّت، جاهلیّت «جزیرهالعرب» نیست. اوّلاً، آنچه باعث شد آن دوران را جاهلیّت بنامند، اعراض از خداوند متعال است. بر همین اساس، مردمیکه زندگیشان ساده باشد، ولی موحّد باشند، جاهل و اهل جاهلیّت نیستند. بنابراین، میتوان گفت: خروج از جاهلیّت به درک حقیقت توحید و مراتب توحید واقع میشود و جاهلیّت سیر در درجات استکبار است.
ثانیاً، سیر در درجات استکبار با ولایت اولیای طاغوت و امام مستکبران و ائمه استکبار و سیر در درجات قرب هم با ائمه نور واقع میشود. بنابراین، درک حقیقت ولایت ائمه(ع) خروج از جاهلیّت است و این خروج مستمر است، یعنی دائماً از جاهلیّت به سمت معرفت، از جهل به سمت عقل و از استکبار به سمت عبودیّت سیر میکنند. به تعبیر قرآن کریم: «الله وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ؛ ۱ خداوند سرور کسانى است که ایمان آوردهاند آنان را از تاریکیها به سوى روشنایى مىبرد.» این ولایت، ولایتی است که مستمرّاً سیر در نور را میآورد. آن طرف هم «وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ؛ ۲ ولىّ کسانى که کفر ورزیدهاند، سرورانشان [همان عصیانگران] طاغوتند آنان را از روشنایى به سوى تاریکیها مىبرند.» یک سیر تدریجی است؛ این سیر تدریجی ظلمات پیچیدهتر و تفرعن شرح صدر یافتهتری درست میکند به نام تفرعن و فرعونیّت نفس.
- زمانی خروج از این جاهلیّت در حوزه حیات فردی مطرح میشود؛ یعنی یک فرد خودش میخواهد از جاهلیّت و ظلمت خارج شود و به نور برسد، یک زمان هم بحث این است که ما میخواهیم جامعهای را از ظلمت خارج کنیم، از جاهلیّت نجات دهیم و به نور برسانیم. این موضوع به چه شکلی میتواند تصوّر شود؟
انسان غیر از حیات فردی، حیات اجتماعی هم دارد. این بحثی جدّی و پر دامنه است که از مباحث بنیادین جامعه، شناخته میشود. اگر ما بپذیریم که انسان حیات اجتماعی دارد، پس غیر از آنکه حیات فردیاش باید نورانی به نور ولایت باشد، باید حیات اجتماعیاش هم نورانی به نور ولایت باشد، این معنایش این است که باید جامعهپردازیِ حول محور امام(ع) شکل بگیرد. به طوری که همه شئون حیات اجتماعی در بستر تولّی به ولایت الله و ولایت امام معصوم(ع) قوام پیدا کند. این معنای تحقّق توحید در حیات اجتماعی انسانهاست. این امر میطلبد که مناسبات اجتماعی؛ یعنی همدلیها، همفکریها، همکاریها، ایجاد ساختارهای اجتماعی، عقلانیّت اجتماعی و همه اینها تعاون در برّ و در امر ولایت باشد. اگر همه شئون حیات اجتماعی انسان، همکاری در موضوع ولایتالله
باشد، حیات اجتماعی او هم به نور ولایت الله نورانی میشود والّا اگر انسانها، در حوزه حیات باطنی متولّی به ولایت الله باشند، ولی در حوزه حیات اجتماعی این کار را نکنند، اینها در حوزه حیات اجتماعیشان به ولایت نرسیدهاند. انسانهایی که در حیات اجتماعی به ولایت نمیرسند، دو دستهاند: یک دسته اعراض و تبرّی از ولایت باطل دارند، امّا فضای حیات اجتماعی آنها آلوده به ظلمات است. دستهای دیگر از انسانها در حوزه حیات اجتماعیشان متولّی به ولایت باطلند. نکته اساسی اینجاست که اگر انسان خیر را به طور مطلق در دستگاه خدای متعال ببیند و به آن اعتماد مطلق داشته باشد و در دستگاه اولیای طاغوت جز شرّ محض نبیند، سالم میماند. بنابراین، اگر در فضای باطل هم قرار گرفت، آن نور امام را دارد، گرچه هنوز جامعه حول امام به صورت کامل شکل نگرفته است، ولی این جامعه آرام آرام در حال شکلگیری است، تا به عصر ظهور برسیم؛ ولی کفر، جامعه خودش را به مرحله شرح صدر رسانده و همه عرصههای حیات را پر کرده است. «بعد ما ملئت ظلماً و جوراً» انسانی که در این شرایط زندگی میکند، اگر از این ولایت اعراض کند، این انسان ظلمات پیدا نمیکند. دلیل اینکه تا این حد به ما تأکید در لعن میکنند، نکتهاش همین است. این همان لعنی است که خدای متعال میکند و آنها را از رحمت خارج میکند. ما باید همین لعن را داشته باشیم تا ظلمات آنها، ما را نگیرد. اگر این تبرّی و لعن، این صفبندی و به دنبالش قتال یا درگیری بود، این انسان تسلیم ولایت باطل نشده و در حیات اجتماعی ولایت باطل منحل نمیشود؛ در غیر این صورت اگر حیات اجتماعی آنها را قبول کرد، همین نقطه آغاز است. چون همان طور که گفته شد نقطه آغازش این است که انسان در آنجا خیر ببیند و بگوید تمدّن و رفاه آنها خوب است، این باعث میشود تولّی پیدا کند؛ چرا که وقتی انسان چیزی را زیبا دید، آن را میخواهد و نسبت به آن تولّی پیدا میکند. این لعن و برائت هم برای این است که انسان اصلاًً زیبایی آن را نبیند؛ چون اساساً آن زیبایی ندارد. اگر انسان این گونه باشد این قابلیّت را پیدا میکند که دوره حیات اجتماعی نورانی به ولایت امام را ببیند و دوباره برگردد.
باشد، حیات اجتماعی او هم به نور ولایت الله نورانی میشود والّا اگر انسانها، در حوزه حیات باطنی متولّی به ولایت الله باشند، ولی در حوزه حیات اجتماعی این کار را نکنند، اینها در حوزه حیات اجتماعیشان به ولایت نرسیدهاند. انسانهایی که در حیات اجتماعی به ولایت نمیرسند، دو دستهاند: یک دسته اعراض و تبرّی از ولایت باطل دارند، امّا فضای حیات اجتماعی آنها آلوده به ظلمات است. دستهای دیگر از انسانها در حوزه حیات اجتماعیشان متولّی به ولایت باطلند. نکته اساسی اینجاست که اگر انسان خیر را به طور مطلق در دستگاه خدای متعال ببیند و به آن اعتماد مطلق داشته باشد و در دستگاه اولیای طاغوت جز شرّ محض نبیند، سالم میماند. بنابراین، اگر در فضای باطل هم قرار گرفت، آن نور امام را دارد، گرچه هنوز جامعه حول امام به صورت کامل شکل نگرفته است، ولی این جامعه آرام آرام در حال شکلگیری است، تا به عصر ظهور برسیم؛ ولی کفر، جامعه خودش را به مرحله شرح صدر رسانده و همه عرصههای حیات را پر کرده است. «بعد ما ملئت ظلماً و جوراً» انسانی که در این شرایط زندگی میکند، اگر از این ولایت اعراض کند، این انسان ظلمات پیدا نمیکند. دلیل اینکه تا این حد به ما تأکید در لعن میکنند، نکتهاش همین است. این همان لعنی است که خدای متعال میکند و آنها را از رحمت خارج میکند. ما باید همین لعن را داشته باشیم تا ظلمات آنها، ما را نگیرد. اگر این تبرّی و لعن، این صفبندی و به دنبالش قتال یا درگیری بود، این انسان تسلیم ولایت باطل نشده و در حیات اجتماعی ولایت باطل منحل نمیشود؛ در غیر این صورت اگر حیات اجتماعی آنها را قبول کرد، همین نقطه آغاز است. چون همان طور که گفته شد نقطه آغازش این است که انسان در آنجا خیر ببیند و بگوید تمدّن و رفاه آنها خوب است، این باعث میشود تولّی پیدا کند؛ چرا که وقتی انسان چیزی را زیبا دید، آن را میخواهد و نسبت به آن تولّی پیدا میکند. این لعن و برائت هم برای این است که انسان اصلاًً زیبایی آن را نبیند؛ چون اساساً آن زیبایی ندارد. اگر انسان این گونه باشد این قابلیّت را پیدا میکند که دوره حیات اجتماعی نورانی به ولایت امام را ببیند و دوباره برگردد.
نکته دیگر این است که سیر به سوی آن حیات اجتماعی هم تدریجی صورت میگیرد و این تدریجی بودن هم به این معناست که اوّل باید صفبندی صورت بگیرد و بعد درگیری همه جانبه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی. مؤمن باید در همه میدانها بجنگد؛ جنگ فرهنگی، اقتصادی و سیاسی. درگیری همه جانبه بین جبهه حقّ و باطل است که آرام آرام بستر تحقّق نظام اجتماعی حول محور امام(ع) را ایجاد میکند.
بنابراین، اگر ما تنها در حیات باطنی خودمان نورانی به ولایت الله شویم و این ولایت را قبول کنیم، همان گونه که برخی از طوایف عرفا میگویند، کافی نیست. من امتیاز امام(ره) نسبت به عرفای دیگر را در همین موضوع میبینم که آن غیرتی که امام نسبت به ولایت الله داشت، ایشان را به مرزی از بلوغ در درک ولایت الله رسانده بودکه میخواست این ولایت را وارد حیات اجتماعی بشر کند، بنابراین میگفتند: تا شرک و کفر هست مبارزه هست و تا پرچم توحید بر همه قلل رفیع عالم به اهتزاز درنیاید، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم. به نظر من، تفاوت امام با سایر عرفا در همین است، او میخواست حقیقت ولایت حقّه را در مقیاس حیات اجتماعی جاری کند. همان گونه که یک عارف برای خودش مأموریت قائل است که نفوس را به نور ولایت الله و به نور ولایت امام رهبری کند، یک عارف جامع و کامل باید برای خودش مأموریت قائل بشود که حیات اجتماعی را به نور ولایت الله نورانی کند. ما هم قبول داریم که دین فقط در شریعت خلاصه نمیشود.باطن دین، ولایت، توحید و اذکار و آداب است. ولی نکته این است که آیا آن باطن فقط باید در عرصه حیات فردی جاری شود یا در عرصه حیات اجتماعی و تاریخی هم باید محقّق شود؟ برای همین است که دستگاه ابلیس تلاش میکند که تمام عرصههای حیات را از حوزه ولایت الله خارج کند و مناسبات ولایت خودش را در آنها وارد کند. این میشود ظلم وجور. مکرّر عرض کردهام که ظلم و جور چیزی جز مناسبات ولایت ائمه نار، ائمه طاغوت و اولیای ظلمات نیست و عدل چیزی جز مناسبات ولایت الله و ولایت حقّه یا همان مناسبات ولایت نور نیست. بنابراین، دستگاه ابلیس تلاش میکند که عرصه حیات اجتماعی انسان را به آن سمت ببرد که آرام آرام حیات افرادی را که آن را پذیرفتهاند، منحل کند.
سکولاریستهای مسلمان خیال میکنند، میتوانند حیات فردی انسان را از عرصه حیات اجتماعی جدا کنند. غافل از اینکه وقتی ولایت اولیای طاغوت را در حوزه حیات اجتماعی پذیرفتند، کمکم در حوزه حیات فردی هم میپذیرند و نتیجه این میشود که همان انسانی که ادّعای عرفان میکند، کمکم این گونه میشود که میگوید نبیّ اکرم(ص) ولیّ نیست، اسوه است. خلاف نصّ «قرآن» که میفرماید: «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ؛ ۳ پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزدیکتر] است.» چرا؟ دلیل این امر این است که، ولایت اولیای طاغوت با نبیّ اکرم(ص) جمع نمیشود. وقتی انسان ظلمات ولایت طاغوت را قبول کرد، آن ظلمات آنقدر وسیع است که همه حوزههای حیات انسان را فرا میگیرد. این روشنفکرها خیال میکنند که با این به اصطلاح ادّعای منوّر الفکری میتوانند از این ظلمات نجات پیدا کنند. کسی که در حیات اجتماعی متولّی به ولایت طاغوت شد و جاهلیّت در حیات اجتماعی را قبول کرد، آن جاهلیّت، عرصه حیات باطنیاش را نیز آرام آرام فتح میکند و در حیات باطنیاش هم به جاهلیّت میرسد. نتیجه این امر این است که نور هدایت، ولایت و حیات طیّبه از او گرفته میشود. پس ما باید نسبت به جریان ولایت الله در عرصه حیات باطنی و اجتماعیمان حسّاس باشیم، که این باطن دین است؛ گرچه بی شریعت نمیتوان به کمال رسید، ولی بی ولایت به طریق اولی نمیتوان به کمال رسید. همان گونه که نمیشود دین را در ولایت خلاصه کرد چرا که شریعت، مناسک ولایت است و به طریق اولی نمیتوان دین را در شریعت خلاصه کرد و باید حقیقت ولایت هم در حوزه حیات باطنی و هم در حوزه حیات اجتماعی درک شود. ما نمیگوییم که حیات اجتماعی، باید فقهی اداره شود، بلکه میگوییم باید دینی اداره شود، یعنی نور ولایت الله در آن واقع شود، البتّه مناسک و شرایطی هم میخواهد.
- به طور طبیعی این حاکمیّت ولایت الله بر مناسبات اجتماعی در شکل اتمّ و کاملش در زمان ظهور ولی الله الاعظم(ع) محقّق میشود، ولی تا پیش از آن زمان، آیا میتوانیم مراتبی برایش قائل شویم؟
بله، ما باید تلاشمان را بکنیم، یعنی نمیشود ما برای تحقّق ولایت اجتماعی امام تلاش نکنیم. اصلاً حقیقت معروف چیزی جز ولایت الله و ولایت امام نیست و حقیقت منکر چیزی جز ولایت اولیای طاغوت نیست و این همان حدیث منقول شیخ مفید از امام صادق(ع) است که: ابوحنیفه سؤال کرد: آقا معروف چیست؟ فرمودند :
«الْمَعْرُوفُ فِی أَهْلِ السَّمَاءِ الْمَعْرُوفُ فِی أَهْلِ الْأَرْضِ وَ ذَلِکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ(ع)؛ ۴ آنچه در بین اهل آسمان معروف است در بین زمینیان هم معروف است و آن امیرمؤمنان علیّ بن ابی طالب(ع) است.» گفت: منکر چیست؟ فرمود: «َ اللَّذَانِ ظَلَمَاهُ حَقَّهُ وَ ابْتَزَّاهُ أَمْرَهُ وَ حَمَلَا النَّاسَ عَلَى کَتِفِه؛ ۵ کسانی که در حقّ او ستم کردند، امر [خلافت] را به زور از او گرفتند و مردم را بر شانههای او نشاندند.» بنابراین، حقیقت امر به معروف، تلاش برای تحقّق ولایت الله در عرصه حیات اجتماعی و حقیقت نهی از منکر، جلوگیری از گسترش ولایت اولیای طاغوت در آن است.
متأسّفانه، عدّهای از کسانی که حقیقتاً ولایت معصوم(ع) را قبول دارند و خودشان را ولایتی مینامند، به عرصه حیات اجتماعی که میرسند، به دنبال اقامه ولایت نیستند و درگیر با ولایت اولیای طاغوت نمیشوند و دستگاه تمدّنی آنان را خیر میدانند. نمیدانم آنان چگونه میگویند که ما ولایت معصوم(ع) را میفهمیم و بعد با اقدامِ برای تشکیل حکومت درگیر میشوند. در حالی که اقدامِ برای تشکیل حکومت از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است. اصلاً امر به معروف و نهی از منکر که تعطیل بردار نیست و هیچ دورهای این فرع قابل تعطیل نیست. بنابراین، تلاش برای جلوگیری از بسط ولایت باطل، هم در حوزه حیات فردی و باطنی و هم در حوزه حیات اجتماعی لازم است. نباید بگذاریم حیات اجتماعی عرصه دنیاپرستی شود، حیات اجتماعی هم باید عرصه توحید و پرستش خداوند متعال شود. پس این هم از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است، شیطان و دشمنان ائمه(ع) میخواهند ولایت خودشان را در عرصه حیات اجتماعی جاری کنند و ما نباید بگذاریم این اتّفاق بیفتد.
تعجّب میکنم که چگونه بعضی از افراد با این منکرات بزرگ؛ یعنی با ولایت اولیای طاغوت که محور اقامه کفر و فساد است، درگیر نمیشوند و تنها با مصادیقش که معاصی در فروع است، درگیر میشوند. اینها را نهی از منکر میدانند، ولی آن را نمیدانند.
با «هالیوود» و اقامهکنندگان فحشا درگیر نمیشوند، ولی با کسی که تحت تأثیر آن فضا پوشش مناسب ندارد، درگیر میشوند. البتّه نمیگویم که نباید با این منکر درگیر نشوند؛ بلکه میگویم چرا منکرهای بزرگتر را نمیبینند و چرا جلوی آن منکرهای بزرگ فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را نمیگیرند.
دستگاه تمدّنی غرب مدّعی جنگ برای گسترش لیبرال دمکراسی در کلّ جهان است و جنگ با اسلام را بسط لیبرال دمکراسی میداند. آنها خوب میفهمند که مدل اداره اسلام، دمکراسی نیست. جایگاه مردم در حکومت دینی غیر از دمکراسی است. مردم در این حکومت، نقش حقیقی دیگری را ایفا میکنند و آن خیمه شب بازی
که آنها درآوردهاند، نیست. آنها، این را میفهمند و برای همین است که لشکر کشی میکنند؛ برای اینکه لیبرال دمکراسی جهانی، ایدئولوژی و فرهنگ خودشان را جهانی و فرهنگ اهل بیت(ع) و فرهنگ اسلام را یک فرهنگ تابع و خرده فرهنگ بکنند. ما باید هوشیار باشیم. مأموریت ما همین است، حالا آیا ما میتوانیم؟ قطعی است که ما نمیتوانیم ظهور را محقّق کنیم، ولی میتوانیم به وظیفه خودمان عمل کنیم.
البتّه من این مطلب را قبول دارم که اقدامات بزرگ، شخصیّتهای خودش را میخواهد. من به بسیاری از فقهای بزرگی که در طول تاریخ اقدامات حضرت امام(ره) را نکردند، حق میدهم. آنها نمیتوانستند. در برخی از روایات نقل شده که نزد امام معصوم(ع) میآمدند و به ایشان میگفتند که: برویم پای به رکاب گذاریم و اقدام کنیم. حضرت میفرمودند: «نروید برای اینکه شکست میخورید چون این اقدام شما در «صحیفه فاطمیّه» نیست.»
دستگاه تمدّنی غرب مدّعی جنگ برای گسترش لیبرال دمکراسی در کلّ جهان است و جنگ با اسلام را بسط لیبرال دمکراسی میداند. آنها خوب میفهمند که مدل اداره اسلام، دمکراسی نیست. جایگاه مردم در حکومت دینی غیر از دمکراسی است. مردم در این حکومت، نقش حقیقی دیگری را ایفا میکنند و آن خیمه شب بازی
که آنها درآوردهاند، نیست. آنها، این را میفهمند و برای همین است که لشکر کشی میکنند؛ برای اینکه لیبرال دمکراسی جهانی، ایدئولوژی و فرهنگ خودشان را جهانی و فرهنگ اهل بیت(ع) و فرهنگ اسلام را یک فرهنگ تابع و خرده فرهنگ بکنند. ما باید هوشیار باشیم. مأموریت ما همین است، حالا آیا ما میتوانیم؟ قطعی است که ما نمیتوانیم ظهور را محقّق کنیم، ولی میتوانیم به وظیفه خودمان عمل کنیم.
البتّه من این مطلب را قبول دارم که اقدامات بزرگ، شخصیّتهای خودش را میخواهد. من به بسیاری از فقهای بزرگی که در طول تاریخ اقدامات حضرت امام(ره) را نکردند، حق میدهم. آنها نمیتوانستند. در برخی از روایات نقل شده که نزد امام معصوم(ع) میآمدند و به ایشان میگفتند که: برویم پای به رکاب گذاریم و اقدام کنیم. حضرت میفرمودند: «نروید برای اینکه شکست میخورید چون این اقدام شما در «صحیفه فاطمیّه» نیست.»
این موضوع خیلی مهم است. برای اینکه صحیفه فاطمیّه را جبرئیل برای حضرت زهرا(س) املا میکرد و حضرت امیر(ع) آن را مینوشتند. در این صحیفه، احکام نیست؛ بلکه حوادث مهمّی که تا عصر ظهور به وقوع میپیوندد، در آن یافت میشود. من در برخی از آثار حضرت امام(ره) مانند «صحیفه نور» دیدهام و هم با دو واسطه سند از خودشان شنیدهام که فرمودند: شاید قصّه و قضیه انقلاب در صحیفه فاطمیّه آمده باشد۶ و کار امام از آنجا نشئت گرفته و به همین دلیل ماندگار شده است و در برابر این همه دشمنی باقی مانده است.
احسان نراقی، مسئول جشن هنر «شیراز» در زمان پهلوی، چند سال پیش اعلام کرد که: میزان سرمایهگذاریای که در غرب در ربع قرن بعد از انقلاب علیه جمهوری اسلامی انجام شده در مجموع بیش از کلّ سرمایه گذاریای است که در طول چهل سال جنگ سرد علیه کلّ بلوک شرق انجام شده است و اینکه الآن هنوز انقلاب ایران باقی مانده است، جای بسی شگفتی است.
این را میپذیریم که هر کسی نمیتواند پای به رکاب باشد، ولی حالا اگر یک مرجع جامع الشّرایط با خصوصیّات مشخّص آمد و این کار را پیش برد، وظیفه ماست که به پای او بایستیم. به همین دلیل است که برخی از مراجع از جمله مرحوم آیتالله گلپایگانی هم فرمودند: اگرما اصل تأسیس حکومت را لازم ندانیم، امّا حفظ آن را واجب میدانیم. نمیشود نسبت به این معروف کوتاه آمد.
- تا کنون با مفهوم جاهلیّت، شاخصهها و مصادیق آن آشنا شدیم، این پرسش مطرح میشود که معرفت چیست؟
همانطور که گفتم: مهم ترین شاخص جاهلیّت، اعراض از ولایت، خود محوری و رجوع به خود و استکبار علی الله است که با اعراض از ولایت الله اتّفاق میافتد. ماجرای این اعراض در «خطبه قاصعه» امیرمؤمنان(ع) آمده است که سجده در برابر خدا از طریق خلیفه صورت میگیرد. اعراض از خلافت، اعراض از توحید است. استکبار بر خلافت، استکبار بر توحید است. فقط میماند معرفت.
معرفتی که این خاصیّت را دارد و انسان را به حقیقت روح و حیات طیّبه میرساند؛ در واقع دریافت انوار حقیقی ولایت است و آن هم دارای مراتبی است که در روایات هم آمده است: «إِنَّکُمْ لَا تَکُونُونَ صَالِحِینَ حَتَّى تَعْرِفُوا وَ لَا تَعْرِفُونَ حَتَّى تُصَدِّقُوا وَ لَا تُصَدِّقُونَ حَتَّى تُسَلِّمُوا؛ ۷شما به مقام صالحان دست نمییابید، مگر اینکه به معرفت برسید و به معرفت نمیرسید، مگر اینکه تصدیق کنید و تصدیق نمیکنید، مگر اینکه تسلیم شوید.»
انسان پس از گذشت از وادی تسلیم، تصدیق و معرفت، صالح میشود و صالحان کسانی هستند که به معرفت حقیقت ولایت حقّه میرسند، مثل ابراهیم خلیل(ع). ولی قبل از معرفت، تسلیم و تصدیق است. اینکه انسان بتواند اولیای خدا را تصدیق کند، کار آسانی نیست، مخصوصاً آنجایی که امتحان به وسیله مجهولات است، موسی کلیم الله هم یک جایی نمیتواند تحمّل کند. البتّه نمیخواهم بگویم که حضرت موسی(ع) جزو تصدیق کنندگان نیست، هدفم بیان سختی کار است.
در روایت دیگری که ابوخالد کابلی از امام صادق(ع) نقل کرده، از سه وادی تسلیم، تطهیر و تنویر سخن به میان آمده است: «ای اباخالد! امّا نور در دلهای مؤمنان از خورشیدی که روز را روشنی میبخشد، بیشتر است. به خدا سوگند، آنها قلوب مؤمنان را روشن میکنند۸» بعد حضرت به ابوخالد میگویند: «ای اباخالد! به خدا سوگند، بندهای ما را دوست ندارد و از ما پیروی نکند تا اینکه خدا قلبش را پاکیزه کرده باشد و خدا قلب بندهای را پاکیزه نمیکند تا اینکه تسلیم محض ما شده و با ما آشتی کرده باشد.۹» مداومت در تسلیم تا مقام سلم، آغاز تطهیر است. خداوند متعال انسانها را با بلاها و ریاضتها تطهیر میکند. خوف و رجایی که در قلب ایجاد میکند، انسان را تبدیل به عبد ممتحن میکند. امتحان الهی است که انسان را به مقام طهارت میرساند. زمانی که انسان تطهیر شد، نوبت به تنویر میرسد. نورانیّت و ولایت در این مرحله است که به انسان داده میشود و این مقام است که راهگشاست. انسان بهاندازهای که به مرحله نورانیّت میرسد، به وادی تنویر وارد و نورانی میشود «هُمْ وَ الله یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِین» تنویر از این طریق حاصل میشود.
انسان تا به مرحله تحمّل ولایت نرسد، به مرحله تنویر نمیرسد و حقیقت ولایت امام در جانش ظهور پیدا نمیکند و به حقیقت نور و حیات طیّبه نمیرسد. آنگاه که انسان به این مرحله رسید، این آیه شریف درباره او صدق میکند که فرمود: «أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ؛ ۱۰ آیا کسى که مرده[دل] بود و زندهاش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود، چون کسى است که گویى گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرونآمدنى نیست؟ این گونه براى کافران آنچه انجام مىدادند، زینت داده شده است.» البتّه این مرتبه کاملش است و مراتب نازلش هم بهاندازه تسلیم است. به هر اندازهای که تسلیم شوی، تطهیر و تنویر اتّفاق میافتد.
پس این معرفت است که راهگشاست. معرفتی که هم در عرصه حیات فردی و هم در حیات اجتماعی جاری است، به میزانی که ما در ارادههای اجتماعیمان تسلیم میشویم. خداوند متعال با بلای اجتماعی جامعه را تطهیر میکند که این غیر از تطهیر فردی است؛ مثل جنگهای بزرگ، قحطیها و امثال اینها که برای مؤمنان پیش میآید. جامعه مؤمنان تطهیر میشود، روابط اجتماعیشان تطهیر میشود تا به مرحله تنویر میرسند. الآن هم به همین صورت است. ما در سی سال گذشته به همان اندازه که مقاومت کردیم، فکرمان نورانی شده، از اسارت فکری کفّار بیرون آمدهایم و به تبرّی از آنها رسیدهایم؛ چرا که معتقدیم مناسبات جهانی، مناسباتی جائرانه و ظالمانه است؛ وگرنه قبل از آن، همه خوبان هم میگفتند که سازمان ملل سازمان خوبی است و مناسبات جهانی را خوب میدانستند. حیات اجتماعی ما بهاندازه بلایی که در مسیر ولایت تحمّل میکنیم، تطهیر میشود و به تبرّی و نور میرسیم و آن وقت مرحله تنویر، مرحله کارگشاست که انسان را به حیات و نور میرساند و از جاهلیّت اعم، از ضلال و نفاق و کفر نجات میدهد.
- پیش از این مقایسهای میان مناسبات اجتماعی در جاهلیّت اولی و جاهلیّت مدرن داشتید. لطفاً در این زمینه توضیح بیشتری ارائه فرمایید.
تطبیق همه آنچه گفتیم با تمدّن امروز، یک بحث بسیار جدّی است. این قسم جاهلیّت از نوع جاهلیّتهایی نیست که ندانستن باشد. برای اینکه از جنود جهل، جهل است و از جنود عقل، عقل است و از جنود عقل، علم است. در حقیقت بسیاری از این عقلانیّتهای مدرن، جهل هستند. حرکت و سیر آنها، حرکت و سیر در مسیر جاهلیّت است. ما ادّعای خود را بیان کردیم: جهتگیری کلّی علوم بعد از رنسانس و علوم پیچیده که مدیریت تحقیقات بر آن حاکم است، مبتنی بر فرهنگ و ایدئولوژی مدرنی شکل گرفته، نوع و جهتگیری این دانشها باطل است و معتقدیم که جهل و ضلال است و سیر در آن، فرو رفتن در جاهلیّت است، حتّی اگر اسمش علم باشد. در واقع جاهلیّت پیچیدهتری است تحت عنوان جاهلیّت مدرن. عقلانیّت پیچیده در رنسانس، جاهلیّت مدرن؛ یعنی عقلانیّت بدون امام است، این موضوع را خود نیز بیان میکنند. سکولاریزاسیون در عقلانیّّّّت به همین گونه است؛ راسیونالیست (عقلگرایی)؛ یعنی، عقلانیّت کفر و نفاق. ما هرجا که بر محور خود حرکت کردیم، آغاز جاهلیّت است. راسیونالیسم؛
اومانیسم، لیبرالیسم و جامع همه آنها، سکولاریسم، جاهلیّت است. اینها با صدای بلند این حرفها را میزنند و ما چگونه بگوییم اینها از جاهلیّت نجات یافتهاند؟ فرو رفتن در علمشان، فرو رفتن در جاهلیّت است که فضای شیطنت را پیچیده و نجات از این شیطنت را سخت میکند، به شیطنت رنگ حقّ و عدل میزند. این همان جور است. «بعد ما ملئت ظلماً و جوراً». مناسبات ولایت ابلیس را، مناسبات ولایت حقّه جلوه میدهد و میگویند که مدیریت، مدیریت حق است؛ در حالی که مدیریت عداوت با انسان است و مدیریت حق نیست. «انّ الشّیطان للانسان عدوٌ مبین؛ ۱۱شیطان برای انسان دشمنی آشکار است.» مدیریت دشمنی است، ولی آن را مدیریت خیرخواهانه و بشردوستانه جلوه میدهند و منشور سازمان ملل تصویب میکنند. قدرتهای پنج گانه، شصت میلیون انسان را کشتهاند و بیش از این تعداد را مجروح، بیخانمان و آواره کردهاند بعد هم سازمان ملل تأسیس کرده و برای خود «حقّ وتو» قائل شده و منشور سازمان ملل مینویسند؛ یعنی ظلم فاحش. پیداست که خودشان برای غلبه بر عالم، جنگ و این مدیریت را راهانداختهاند و این ظلم فاحش را طرفداری از بشریّت مینامند و اسمش را منشور سازمان ملل و نام منشور ولایت خودشان را منشور حقوق بشر میگذارند.
بهاندازهای ما از این جور نجات پیدا میکنیم، که ظلمات پنهان و پوشیده آنها را درک کرده و به تولّی و ولایت الله و اعراض از آنها برسیم، وگرنه اگر کسی خیری در آنجا دید، خوب پیداست که جذب آنها میشود. زمانی که در ظلمات قرار گرفت، دیگر نمیتواند ظلمت را تشخیص دهد. انسان از محیط نور میتواند ظلمت را تشخیص دهد، ولی کسی که تمام وجودش در ظلمات است، نمیتواند آن محیط را تشخیص دهد.
به تعبیر حضرت دوره دوم جاهلیّت را میفرمایند: تاریکی کور. آن قدر تاریکی شدید میشود که چشم هم گرفته میشود، خوب دیگر چطور فرق نور و ظلمت را میتوان فهمید. امکان ندارد انسان در تاریکی کور فرق نور و ظلمت را بفهمد. این فضایی که الآن بر دنیا حاکم است، چنین فضایی است. ادامه جریان سقیفه است چیز دیگری نیست، بنیانش هم همان است. «و حملوا النّاس علی اکتاف آل محمّد؛ ۱۲مردم را بر شانههای آل محمّد نشاندند [و به مخالفت با آنها واداشتند].» مدلش همین است، یعنی اومانیسمیکه آنان در مقابل مسیر انبیا در رنسانس احیا کردند همان «و حملوا النّاس علی اکتاف آل محمّد» است؛ به جای اینکه مردم را به تسلیم در مقابل ولایت حقّه دعوت کنند، به انانیّت نفس دعوت میکنند، دمکراسیشان هم همان «و حملوا النّاس علی اکتاف آل محمّد» است. دمکراسی، غیر از مردم سالاری دینی است، دمکراسی مبتنی بر اومانیسم، راسیونالیسم، لیبرالیسم و سکولاریسم است. این چیزی نیست جز همان «و حملوا النّاس علی اکتاف آل محمّد». مردم را بار میکنند به جای اینکه یار بکنند و این برای امام هیچ ضرری ندارد. برای نور چه ضرری دارد که ما از آن فرار بکنیم. مردم را از حقیقت حیات طیّبه و نور و ولایت امام(ع) محروم میکنند. آن فاجعهای که اتّفاق افتاده این جاهلیّت مدرن است که بسیار هم پیچیدهتر از جاهلیّت گذشته است.
- از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، سپاسگزاریم.
از نشریه موعود که نشریه بسیار خوبی است، تشکّر میکنم به این دلیل که مسئله موعود(ع) را تخصّصی دنبال میکند و افق گشاییای که در این نشریه اتّفاق میافتد، از محتوایش مهمتر است.
ماهنامه موعود شماره ۱۱۵
۱. سوره بقره (۲)، آیه ۲۵۷.
۲. همان.
۳. سوره احزاب (۲۲)، آیه ۶.
۴. بحارالانوار، ج۱۰، ص۲۰۸، باب۱۳.
۵. همان.
۶. صحیفه نور.
۷. الکافی، ج ۱، ص ۱۹۴، ح ۱؛ بحارالأنوار، ج۶۴، ص۱۹۰، باب۱۱.
۸. بحارالأنوار، ج۲۳، ص۳۰۸، باب۱۸.
۹. همان.
۱۰. سوره انعام (۶)، آیه ۱۲۲.
۱۱. سوره یوسف (۱۲)، آیه ۵.
۱۲. شیخ عبّاس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت امام رضا(ع).
ماهنامه موعود شماره ۱۱۵
پینوشتها:
۱. سوره بقره (۲)، آیه ۲۵۷.
۲. همان.
۳. سوره احزاب (۲۲)، آیه ۶.
۴. بحارالانوار، ج۱۰، ص۲۰۸، باب۱۳.
۵. همان.
۶. صحیفه نور.
۷. الکافی، ج ۱، ص ۱۹۴، ح ۱؛ بحارالأنوار، ج۶۴، ص۱۹۰، باب۱۱.
۸. بحارالأنوار، ج۲۳، ص۳۰۸، باب۱۸.
۹. همان.
۱۰. سوره انعام (۶)، آیه ۱۲۲.
۱۱. سوره یوسف (۱۲)، آیه ۵.
۱۲. شیخ عبّاس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت امام رضا(ع).