انسان امروز با تمام هزار و یک مشغله اش، اگر یکى از عزیزانش، مادر، پدر … حتّى یک دوست را چند روزى نبیند، دلش تنگ مى شود و طاقتش طاق و شرح حالش شاید مى شود این شعر:
خبرت هست که بى روى تو آرامم نیست
امان از روزى که این دورى همراه باشد با بى خبرى !
تا سراغ و نشانى از عزیزش نیابد، حتّى ضرورى ترین کارهاى روزانه اش را نمى تواند انجام دهد.
سالهاى سال است نمى دانیم نابترین مخلوق زمان که زنده است و حى و حاضر، کجاست و ما خیلى راحت به غیبت عزیزى عادت کرده ایم که دلسوزتر از مادر و مهربانتر از پدر بودنش برایمان و دعاى هر روزش در حقّمان، قصه نیست. راستى ما را چه شده؟!
عجیب دلهامان آرام است در اینهمه دورى و بى خبرى ! فراق از این حجم مهربانى را خوب تاب آورده ایم! مگر نه اینکه اماممان حى و حاضر است و موجود؟
در روایت آمده امام مثل «کعبه» است. شما باید سراغش بروید و گرد آن بچرخید!! باید محلّ رجوعتان باشد. حقیقتاً هرقدر دقیقتر شویم، درمى یابیم داریم زندگى مان را مى کنیم و ظاهراً بى هیچ بى قرارى، نیاز و شاید ضرورتى نمى بینیم که به ایشان مراجعه کنیم و … گردشان پروانهوار بگردیم!
خیلى دغدغه مند باشیم از جهت وظیفه، خود را ملزم مى کنیم براى فرج امام دعا نماییم و درصد ناچیزى از ما هم که حدّاقل شناختى پیدا کرده و تا حدّى با ضرورت این مقوله آشنا شده ایم، بخشى از زندگى مان را به فعّالیت مهدوى اختصاص مى دهیم. در قداست و ارزش اینها هیچ شکّى نیست؛ امّا سؤال این است: آیا همین قدر بى قرارى در بى خبرى و غیاب قطب عالم امکان، امام حى و حاضر، کافیست؟ یا با فرض کافى بودن، چند درصد جامعه همین حدّاقل دغدغه را دارند؟
حقّاً امام چقدر در متن زندگى ما حضور و بروز دارد؟ بى شک خیلى ناچیز است. نمى توانیم کتمان کنیم که این بى تفاوتى ما در فقدانش دلیل محکمى است بر این ادّعا. راستى چه چیزى باعث شد امام جایگاه حقیقى خویش را در تعریفمان از زندگى از دست بدهد؟؟ انگار جوابش را باید در متن سؤال جستوجو کنیم! تعریفمان از زندگى …
بهترین تعریف از زندگى در جواب این آیه شریفه «فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ» نهفته است. به کجا مى روى اى انسان؟ و نهایتاً اینطور یا شبیه به این، جواب خود را مى دهیم:
امروز تمام تلاش من اینست: کسب علم و دانش و طى کردن مدارج علمى، بعد از آن یک شغل مناسب، داشتن خانه و خانواده اى امن و آرام. در کل، در پى رسیدن به شأن اجتماعى و رفاه حدّاکثرى هستم. با نیم نگاهى به شرایط زندگى در کشورهاى پیشرفته، نهایتاً زندگى درخور شأنم مى خواهم. همین!
علاوه بر این، براى اینکه خدا و دینم را دوست دارم، امور دینى را هم حتّى الامکان رعایت مى کنم. خب براى رسیدن به هیچ کدام از اینها نیازى به امام ندارم؛ هر چند حى و حاضر مراجعه کنم.
به خودمان حق مى دهم. با این تعریف بیراه نمى گوییم. نمى شود این ادّعا را هم کرد که انسانهاى بى مسئولیتى هستیم؛ چرا که رسیدن به این هدفها اصلًا کار ساده اى نیست و نیازمند نظم و برنامهریزى است؛ البتّه از جنس نظم اروپایى .
مى دانید مشکل اصلى کجاست؟
با این تعریف، آنچه ما از زندگى مى خواهیم آن چیزى نیست که باید بخواهیم! مثل این است که به قصد دیدن فیلمى راهى سینما شویم، اینقدر در سالن سینما سرگرم خرید تنقّلات شویم و یکدفعه ببینیم فیلم تمام شده است و ما بدون اینکه ذرّه اى به آنچه که به قصدش آمده بودیم، رسیده باشیم، باید از در خروجى خارج شویم.
خب حالا مگر باید از زندگى چه مى خواستیم که نخواستیم؟
در منابع آمده: شیعه آدم شدن مى خواهد!
و آدم شدن فقط در ارتباط با انسان کامل به دست مى آید؛ همانطور که هر شیرینى به هر چیز برسد ریشه در عین شیرینى (شکر) دارد. هر مرتبه از انسانیت هم به هر کس برسد از عین انسانیت مى رسد. امام زمان (عج) عین انسانیت است.
انسان امروز یا در زندگى هدف روشنى ندارد یا هدف حقیقى را انتخاب نکرده، در مذهب ما که براى انسان حیاتى ابدى قائل است و شرط ورود به منزل نهایى که همان بهشت الهى است، انسان کامل شدن است. هدف درست زندگى چیزى جز رسیدن به آن مقام یعنى انسانیت نیست.
انسانیتى که شیعه در پى آن است، شرایطى دارد. انسان هر چند مؤدّب و منظّم و مرتّب به آداب انسانى باشد، ولى او حیوان مؤدّبى است در ظاهرى انسانى . بعضى ها یک گرگ منظّم هستند؛ مثل «آمریکا». انگلیسى ها هم مشهور به منظّم بودن هستند؛ امّا براى چه هدفى ؟ براى اینکه آدم شوند یا اینکه دنیا را بیشتر بخورند؟
مبانى اعتقادى شیعه بالاتر از این حرفهاست که ما نظم اروپاییان را بخواهیم با نظم اهل تقوا یکسان بپنداریم. روح نظم اروپایى، دنیاى بیشتر داشتن است و روح نظم اهل تقوا، قرب الهى پیدا کردن است از طریق ارتباط با انسان کامل. هر چند در ظاهر هر دو نظم یکسان به نظر مى رسد، امّا یکى در یک انضباط جهتدار قرار دارد و به انسان شدن فکر مى کند و دیگرى به دنیاى بیشتر دل بسته است و خود را مجهّز مى کند براى هر چه بیشتر از دنیا لذّت بردن. ۱
روز و شب براى مستقر شدن حق و عدالت و نابودى همه ظالمان، براى فرج امام دعا مى کنیم. غافل از اینکه با این اوضاع انگار خود ما هم حقّ اماممان را ادا نکردیم و … این سالها از امیر نجیبمان، همه چیز خواستیم جز انسانیت!
دیدار یار غایب دانى چه ذوق دارد ابرى که در بیابان بر تشنه اى ببارد ۲
ما را که هنوز درنیافتیم وجودمان براى رسیدن تا مقام انسانیت، از هزار کویر تشنه تر است، چگونه درک کنیم، مایه حیات بودن ماء معین را؟
انگار حدیث معروف: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه» که بارها و بارها شنیده ایم، تازه حالا معنا مى یابد. «هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.» پیامبر اکرم (ص) این سخن را زمانى فرموده اند که دین و قرآن و احکام دین را براى مردم آورده و نماز و حجّ را تبیین کرده، با این حال فرموده اند: «اگر انجام این اعمال همراه شناخت امام زمانتان نباشد و مرگتان فرا برسد، بتپرست مرده اید؟!»
حالا که دریافتیم امام یک مقام است، همان مقام واسطه فیض. خوب درک مى کنیم کسى که این مقام را نشناسد هنوز وارد وادى انسانیت نشده.
کسى که طعم زبان عسل نمى فهمد
تو هرچه هم که بخوانى، «غزل» نمى فهمد ۳ موجودى که قلبش غیر انسان است. هر چه نماز بخواند یا قرآن چه سودى مى برد؟ امام زمان (عج) عینالانسان است و بهاندازه اى که عینالانسان به ما نظر کند، به همان اندازه ما واقعاً انسان هستیم. مثل اینکه هر فرد بهاندازه اى که با عین ترى، یعنى آب ارتباط دارد، از ترى و رطوبت برخوردار است. ۴
گرچه دردناک است رسیدن به اینکه این مدّت با داشتن هدفهایى هر چند محترم، در زندگى، مقصد حقیقى را دنبال نمى کردیم؛ امّا شکر، که هنوز فرصت هست …
حالا که دریافتیم در تعریف جدیدمان از مقصد زندگى، باید بگردیم دور اماممان، این غیبت، چه کمبود بزرگى است! امام تنها در دعا یا فعّالیتهاى مهدوى مان خلاصه نمى شود که ثانیه ثانیههایمان را باید با او تعریف کنیم.
لازمه رسیدن به این مهم، انس با وجود نازنین اوست و چه چیز بیشتر از شناخت، انس را بیشتر مى کند؟ هرچند شناخت این مقام کار ساده اى نیست، امّا …
جناب عشق بلندست همتى حافظ که عاشقان ره بى همّتان به خود ندهند ۵
پى نوشتها:
__________________________________________________
(۱). «مبانى معرفتى مهدویت»، استاد اصغر طاهر زاده.
(۲). سعدى .
(۳). سید مرتضى آخرتى .
(۴). «مبانى معرفتى مهدویت»، استاد اصغر طاهرزاده.
(۵). حافظ.
منبع: «یاس نبى »، کارگروه مطالعات کانون مهدویت دانشگاه فردوسى .