سخنرانى حضرت آیتاللَّه ناصرى
یکى از آیاتى که به وجود مقدس آقا امام زمان تأویل شده آیه ۵ سورى اسرى است در این آیه مىفرماید:
»فإذا جاء وعد أولیهما بعثنا علیکم عباداً لنا أولى باس شدید فجاسوا خلال الدیار و کان وعداً مفعولاً«.
این آیه درباره سرکوبى یهود بعد از زمان »یوشع بن نون« است. یوشع وصى حضرت موسى بود. بعد از حضرت موسى، سقیب، اوامر و نواهى و احکامى را که حضرت موسى آورده بود در بین مردم نگهدارى مىکرد و نشر احکام مىداد. بعد از فوت ایشان، یهود شدیداً طغیان کردند و جنگى بین جالوت و طالوت درگرفت که به کمک حضرت داود، طالوت بر جالوت غلبه کرد. نتیجتاً یهود بر عامه مردم غلبه پیدا کردند و شروع به طغیان، قتل، ضرب و شتم و غارت آنها نمودند؛ حتى شروع به مخالفت با انبیا و کشتن آنها کردند. در بعضى از تواریخ آمده است که آنها از اول اذان صبح تا اول آفتاب هفتاد پیامبر را کشتند تا اینکه خداوند نصرتى به انبیا داد و در مدت کوتاهى طبق این آیه شریفه یک عده از انبیا را تقویت کرد و فرستاد بر سر یهود و آنها در مدت کوتاهى یک میلیون و یکصد هزار نفر را از یهود کشتند تا قدرى استقرار پیدا کردند.
یهودیها، از اول یاغى و طاغى و دشمن حق و حقیقت و اسلام بودهاند و اسلام و قرآن دشمنى قوىتر از یهود ندارد. دشمن شماره یک اسلام و حقیقت، یهود است. یعنى اینها به حدى تشنه خون مسلمانها هستند که مىخواهند به هر نحوى که بتوانند به اسلام و مسلمین ضربه بزنند.
در حال حاضر هم مىبینیم و مىشنویم که آنها چه ظلمها نسبت به مسلمانها انجام مىدهند. در روایات وارد شده است که در زمان ظهور حضرت بقیهاللَّه آنها نابود مىشوند.
آیه شریفه مىفرماید در موقع طغیان یهود ما یک عده را براى سرکوبى آنها مىفرستیم که آنها را بهجاى خود بنشانند. این تفسیر آیه شریفه است لکن در روایات متعددى این آیه تأویل به ظهور حضرت بقیهاللَّه شده است. روایاتى که مىفرماید این آیه راجع به حضرت بقیهاللَّه است به دو قسم تفسیر شده است. یکى اینکه این آیه مربوط به ایرانیهایى است که قبل از ظهور آن حضرت زمینهسازى مىکنند. و دیگر اینکه از جملاتى که [اما بررسى مفردات آیه] »بعثنا«؛ یعنى فرستادیم، قدرت و نیرو دادیم فکر و علم و تدبیر دادیم. بعث مطلق است و همه اینها را شامل مىشود. »عباداً لنا« بندههاى ما. بندههایى که از براى نفع اسلام و قرآن قدم برمىدارند. نفرموده »عبادى« بلکه فرمود »عباداً لنا« یعنى این بندگان براى انتفاع اسلام و قرآن مىفرستیم. »اولى باس شدید« قلوب این بندگان مانند پارههاى آهن است.
در دو سه روایت بنده دیدم که این آیه راجع به مؤمنین و ایرانیهایى است که قبل از ظهور حضرت مهدى(ع) زمینه ظهور آن حضرت را فراهم مىکنند. در همین زمینه تفسیر نورالثقلین از روضه کافى نقل کرده است که حضرت صادق(ع) فرمودند: مراد از »بعثنا علیکم« اشخاصى هستند که قبل از ظهور مهدى با دشمنان اهل بیت مقابله و آنها را نابود مىکنند.
عیاشى نیز در تفسیر خودش از امام محمد باقر(ع) نقل کرده است که حضرت فرمودند: که این آیه درباره حضرت مهدى(ع) و یاران آن بزرگوار مىباشد؛ پس این آیه طبق تفسیرى که مفسرین نقل کردهاند. یکى جوانهاى متدین که قبل از ظهور حضرت مهدى(ع) زمینهسازى مىکنند براى ظهور آن حضرت. و دیگر ایرانیانى که پس از ظهور حضرت مهدى(ع) ایشان را یارى مىکنند.
این آیه قابلیت و استعداد حمل و تأویل هر دو معنا را دارد. و از دو روایتى هم که نقل کردیم یکى بر معناى اول و دیگرى بر معناى دوم قابل انطباق است. روایت اول از کتب معتبر مثل نورالثقلین و روضه کافى است از حضرت صادق(ع). روایت دوم عیاشى از امام محمد باقر(ع) نقل کرده است و هر دو روایت هم درست است و از کتب معتبر نقل شده است. در بحارالانوار (ج۶۰، ص۲۱۶) نقل شده است که روزى حضرت صادق(ع) این آیه را قرائت فرمودند. یک نفر از اصحاب عرض کرد: یابن رسولاللَّه این آیهاى که الان قرائت فرمودید درباره چه اشخاصى است؟ حضرت سه مرتبه فرمودند: »واللَّه هم اهل قم« این روایت تأیید مىکند قیام رهبر انقلاب امام خمینى را و تأئید مىکند انطباق این آیه را با زمینهسازى قبل از ظهور. براساس این روایت زمینهسازان ظهور اهل قم هستند؛ یعنى شروعش از قم است. مضافاً این که امام خمینى فرمودند: این انقلاب را بهدست مهدى(ع) مىسپاریم و این انقلاب مقدمه ظهور و زمینهساز ظهور حضرت بقیهاللَّه خواهد بود انشاءاللَّه. دیگرى وجود دارد که اگر چه مفصل است اما ذکر مىکنیم: در جلد بیستم شرح نهجالبلاغه آمده است که یک روز امیرالمؤمنین(ع) مشغول ایراد خطبه بودند و اطراف آن حضرت ایرانیها نشسته بودند.
در این هنگام »اشعث بن قیس« – که خودش یکى از دشمنان اسلام و قرآن و ولایت و شریک قتل امیرالمؤمنین(ع)؛ دخترش جعده قاتل امام حسن مجتبى(ع) و پسرش محمد بن اشعث شریک قتل حضرت ابا عبداللَّه(ع) بود – از آخر جمعیت بلند شد و فریاد زد که: »یا على این سرخرویان را چرا اطراف خودت جمع کردهاى؟! اینها به ما فخر مىفروشند و بر ما فخر مىکنند«. ایرانیها چون اغلب سفیدپوست هستند مایل به قرمزى و اعراب گندمگون هستند مایل به سیاهى. از ایرانیها تعبیر به سرخپوست مىکردند. امیرالمؤمنین سرشان پائین بود و پاهاى مبارکشان را از شدت ناراحتى به هم مىزدند. صعصعه بن صوحان – که یکى از هواداران و اصحاب خاص امیرالمؤمنین(ع) است و خدمات شایانى به اسلام و مسلمین داشته – بلند شد و فریاد زد: یا امیرالمؤمنین ما را چه کار با اشعث و امروز امیرالمؤمنین مطالبى درباره مذمت اعراب خواهند فرمود که تا ظهور حضرت خاتمالاوصیاء این مطالب بماند. تا صعصعه بن صوحان این مطالب را گفت امیرالمؤمنین سرشان را بلند کردند و شروع کردند به مذمت اعراب و مدح و ثناى ایرانیها و فرمودند: »شما گمان کردید که من بهواسطه این حرفها این جوانان سرخپوست را از اطراف خودم رها و آنها را جواب مىکنم؟ هرگز! اگر این عمل را انجام بدهم از جاهلان خواهم بود. اینها دین خدا و اسلام را یارى خواهند کردند. بدانید و آگاه باشید اى اعراب که اگر شما شمشیر زدید و آنها را با اسلام آشنا کردید اما زمانى مىآید که آنها شمشیر مىزنند و گردنهاى شما را براى بازگشت به اسلام و قرآن نرم مىکنند و آن قبل از ظهور حضرت مهدى خواهد بود.۱ این روایت هم تأیید مىکند که این آیه تأویل شود به قبل از ظهور حضرت بقیهاللَّه.
روایتى است که از احمد بن حنبل و ابو نعیم از حذیفه و ثمره بن جندب و عبداللَّه بن عمر نقل شده که حضرت رسول فرمودند: خداوند قدرت شما را از عجمها قرار مىدهد. آنها چون شیرانى هستند که اهل فرار نیستند و شما را مىکشند و نابودتان مىکنند (دشمنان ولایت را نابود مىکنند).۲ این روایت را هم احمد بن حنبل که از علماى معروف اهل سنت است نقل کرده است. از مجموع این روایات استفاده مىشود که این آیه تأویل شده است به جوانهاى ایرانى قبل از ظهور که زمینهساز ظهور حضرت مهدى هستند. این یک مطلب و همچنین طبق یک روایت دیگر که عیاشى از امام محمد باقر(ع) نقل کرده است. این آیه قابل انطباق با بعد از زمان ظهور حضرت مهدى(ع) است. (ختامه مسک) باشد این داستان را عرض بکنم: یکى از وظایف ما توسل به حضرت بقیهاللَّه است و اگر احیاناً رفتیم در خانه حضرت را زدیم و جواب نیامد مأیوس نشویم. در روایات متعددى آمده است که بعد از نمازها دعا کنید و چون خدا خیلى دوستتان دارد به ملائک مىگوید دعاى این بنده مرا مستجاب کنید و بالاى سرش نگه دارید من با ناله و دعاى او مأنوسم. دلم مىخواهد بیاید در خانهام و از من تقاضا بکند. پس ممکن است دعاهاى شما مستجاب شده باشد اما خداوند چون دوستتان دارد قدرى به تأخیر مىاندازد. یا ممکن است زمان استجابت دعاى شما نرسیده باشد. آن حاجتى که دارید الان وقتش نباشد فرصت دیگرى وقتش باشد مأیوس نباشید که من تقاضا کردم و خدا به من نداد، خدا داده است. وقت استجابتش الان نیست، بعداً به شما عنایت مىکند. منظور این که »یابنالحسن« گفتن را در هیچ جا فراموش نفرمائید. حضرت بقیهاللَّه – روحى له الفداء – محیط به عالم موجودات است و باید تقاضاهایمان را با آن وجود مقدس مطرح کنیم. خجالت هم نکشیم. خدا مىداند از پدر مهربان هم صدها مرتبه عطوفتر و مهربانتر است حرفى در آن نیست. میرعلاّم شاگرد »مقدس اردبیلى« بوده است و از شاگردان فوقالعاده ایشان بوده است. مرحوم مقدس اردبیلى موقع فوتشان عده زیادى را به این میرعلام معرفى مىکند که از ایشان در احکام الهى تبعیت بکنید. این میرعلام مىگوید یک شب در صحن امیرالمؤمنین بودم دیدم یک آقایى طرف ایوان طلا مىرود. آن موقع برق و چراغى نبود و در حجرات بالا و پایین فقرا و طلبهها زندگى مىکردند. گفتم شاید این دزد باشد که به طرف ایوان امیرالمؤمنین مىرود. کمین نشستم دیدم رفت جلو، دیدم صدایى آمد مثل این که قفل افتاد روى زمین. در باز شد و آقا رفت تو. منم دویدم و رفتم تو دیدم در دومى هم همینطور باز شد و رفتند تو و پهلوى ضریح و شروع کردند صحبت کردن و بعد از چند وقفهاى برگشتند.
در موقع برگشت ایشان دیدم، در حرم و در رواق خودش بسته شد. آمدند بیرون از صحن و رفتند طرف کوفه من هم دنبالشان رفتم دیدم رفتند داخل مسجد کوفه مقام امیرالمؤمنین. این را میرعلام در ادامه مىگوید. از کوفه که آمدیم بیرون خودم را به مقدس اردبیلى نشان دادم. فرمودند از چه وقت با من بودى؟ عرض کردم از وقتى که مشرف شدید به حرم تا به حال با شما بودم فرمودند که من حلالت نمىکنم اگر ابراز بکنى. مادامى که من زنده هستم این مطلب را به احدى نگو. گفتم مطلب چه بود؟ حالا به من بگویید. فرمودند: من هر موقعى که مطلبى برایم مشکل مىشود مشرف مىشوم به حرم حضرت امیرالمؤمنین. درها خودش باز مىشود خود حضرت به من جواب مىدهند. امشب هم مسئلهاى براى من پیشآمد شد متوجه نشدم آمدم از حضرت سؤال کنم فرمودند فرزندم مهدى مسجد کوفه است برو از ایشان سؤال بکن. رفتم از آقا سؤال کردم حالا جوابم را گرفتهام و دارم مىروم نجف. بندههاى خاص اینطورى در ارتباط بودهاند.
ما هم مىتوانیم این ارتباط را برقرار کنیم لکن مقدارى صدق، صفا، یگانگى، حقیقت خلوص مىخواهد اگر ما داشته باشیم مىتوانیم حالا نه به آن اندازه مراتب پایینترى را مىتوانیم به دست آوریم و مورد عنایت حضرت قرار بگیریم.
در سال ۱۳۵۶ که من نجف مشرف شده بودم یکى از اساتید اخلاق مىگفت: بعضى از شاگردان ما به حرم امیرالمؤمنین(ع) مشرف مىشوند آن حضرت را مىبینند و حوایج و مطالب خود را محضر حضرت عرض مىکنند و جواب مىگیرند و برمىگردند بیرون. یکى از آنها را نشان بنده داد، من با او یک کلمه هم صحبت نکردم. هیچ ارتباطى با هم نداشتیم اما او را دیدم آقاى بسیار محترمى بود قبلاً او را مىشناختم. کسى که خودش را اصلاح کند. کسى که پردههاى ظلمانى را کنار بزند یقیناً همینطور خواهد بود. اصحاب حضرت رسول عرض کردند که وقتى خدمت شماییم احساس مىکنیم ملائک با ما در ارتباطند. حضرت فرمودند: به خدا قسم اگر به همین حال باقى بمانید ملائکه با شما مصافحه مىکنند. لکن وقتى از نزد من رفتید حجابهاى ظلمانى و افکار باطله اطراف شما را مىگیرد. منظور این که مىشود ارتباط برقرار کرد اگر کسى اهلش باشد یا اقلاً اگر آن نباشد حجابهاى ظلمانىاش را انسان قدرى برطرف و اصلاح کند و تبدیل به حجاب نورانى بکند.
پىنوشتها:
۱. ابنابىالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۲۰، ص ۲۸۴.
۲. فردوسالاخبار، ج۵، ص۳۶۶.