یکی از طلّاب آذری میگوید: سحری، آیتالله تبریزی را قبل از نماز صبح دیدم که به سمت حرم حرکت میکنند و چیزی با خود زمزمه میکنند و تنها هستند ـ گویا برنامه پیوسته ایشان بوده ـ تصمیم گرفتم چند روزی دورادور ایشان را همراهی کنم. روز سوم کنجکاو شدم که میرزا در این خلوت سحر با خود چه زمزمهای دارند؟
عبدالحسن بزرگمهرنیا
اشاره:
از جمله عالمانِ بزرگ و مسئولیّت شناسانِ سترگ که عمر پربار خود را برای اعتلای معنوی مذهب جعفری(ع) نثار کرده و دمی در این هدف مقدّس از پای نایستاده مرحوم آیتالله العظمی میرزا جواد تبریزی است. در این نوشتار ضمن مُروری کوتاه بر زندگانی این فقیه فرزانه، بخشی از وصیّتها و نصیحتهای ایشان را که عمدتاً درباره ارتباط معنوی با حضرت مهدی(ع) است، میآوریم. موضوع محوری و جان بیانات این فقیه مقدّس آن است که: کاری نکنید که دلِ امام زمان(ع) به درد آید و تنها به رضایت امام زمان(ع) بیندیشید.
زندگی فقیه فرزانه
مرحوم فقیه راحل، حضرت آیتالله العظمی میرزا جواد تبریزی در سال ۱۳۰۵ ق. در شهر «تبریز» چشم به جهان گشود. خانواده و خاندان او از نظر مادّی و مالی متوسط، امّا از نظر اعتقادی متدیّن بودند. پدر ایشان ـ حاج علی کُبار ـ در محلّه و بازار شخصی متدیّن و متعهّد، شناخته شده بود و مادر آن بزرگوار از خوبان و بانوانِ مؤمن و به زُهد و پارسایی معروف بود. مرحوم میرزا جواد در چنین خانواده والا و با معنویّتی پرورش یافت و شاکله و شالوده شخصیّت او به دست چنین معمارانی پیریزی گردید.
او مطابق معمول آن روزگار به مدرسه رفت و تحصیلات خود را در مدارس جدید آغاز کرد. در طول تحصیل به خاطر جدّیت و استعداد سرشار، از نمرات بالایی برخوردار بود و همین امر آینده درخشانی را به او نوید میداد. مرحوم میرزا در دوره دبیرستان به خاطر جذّابیت و معنویّت حوزههای علمیّه و همچنین کششی که در وجود خود به امور معنوی احساس میکرد و اراده پروردگار حکیم که او را برای بر دوش کشیدن پرچم پرافتخار مرجعیّت شیعی آماده میساخت، تصمیم به رها کردن تحصیلات دبیرستانی گرفت تا در حوزههای علمیّه «فقه آل محمّد(ص)» را بیاموزد و جان خود را با معارف و آموزههای آسمانی جلا دهد. به همین علّت به دنبال بهانهای میگشت تا اهداف بلند خود را تعقیب کند و این بهانه فراهم شد. میرزا فهمید که دبیرستان بنا دارد درس موسیقی را جزو درسها قرار دهد و کلاسهای موسیقی را در دبیرستان راهاندازی کند. او دبیرستان را با این استناد که این کارها خلافِ شرع است، ترک کرد و دیگر حاضر نشد به آنجا برگردد. حتّی اصرار مدیران و معلّمان نیز کارساز نیفتاد و او دیگر به آنجا برنگشت. پس از چندی میرزا با پناه بردن به مدرسه «طالبیّه» تبریز ـ با اینکه خانواده او چندان موافق نبودند ـ با جدّیت درس خود را آغاز میکند.
وقتی فشارها بر جواد جوان تشدید میشود و دیگران میخواهند او را از این راه برگردانند، میگوید:
من با خدای خود عهد بستهام که دروس حوزه را شروع کنم و این راه را با بصیرت انتخاب کرده و از تصمیم خود برنمیگردم و میخواهم راهی را بروم که سرانجام آن خدمت به دین و شریعت و شیعه باشد.۱
در حسرتِ نجف
مرحوم میرزا خود چنین نقل میکرد که: در «حوزه قم» که بودم آوازه «حوزه نجف» را میشنیدم و در حسرت آن میسوختم. امّا راهی برای هجرت به آن مدینه علم علوی(ع) نمییافتم. همیشه در این فکر بودم که آیا میشود روزی در جوار مرقد امیرمؤمنان(ع) و سالار شهیدان(ع) باشم و بر سر سفره احسان آنان بنشینم؟ این آرزو موجب شده بود که توسّلات فراوانی داشته باشم تا آنکه خداوند متعال آرزوی مرا با لطف تاجری متدیّن و خیراندیش به نام حاج یعقوب ایپکچی برآورد.
من با خدای خود عهد بستهام که دروس حوزه را شروع کنم و این راه را با بصیرت انتخاب کرده و از تصمیم خود برنمیگردم و میخواهم راهی را بروم که سرانجام آن خدمت به دین و شریعت و شیعه باشد.۱
در حسرتِ نجف
مرحوم میرزا خود چنین نقل میکرد که: در «حوزه قم» که بودم آوازه «حوزه نجف» را میشنیدم و در حسرت آن میسوختم. امّا راهی برای هجرت به آن مدینه علم علوی(ع) نمییافتم. همیشه در این فکر بودم که آیا میشود روزی در جوار مرقد امیرمؤمنان(ع) و سالار شهیدان(ع) باشم و بر سر سفره احسان آنان بنشینم؟ این آرزو موجب شده بود که توسّلات فراوانی داشته باشم تا آنکه خداوند متعال آرزوی مرا با لطف تاجری متدیّن و خیراندیش به نام حاج یعقوب ایپکچی برآورد.
این مرد نیکوکار ـ که خود از عاشقان سیّدالشّهداء(ع) بود ـ واسطه خیر شد و من در طیّ قضیّهای [که داستان آشنایی آن در کتاب زندگینامه این فقیه بزرگوار آمده] به نجف مهاجرت کردم. مرحوم میرزا همیشه و پیوسته از این تاجر نیکوکار به نیکی یاد و برای او طلب رحمت و مغفرت میکرد و میفرمود: حاج یعقوب در مدّت سه روز گذرنامه و مایحتاج سفر را فراهم کرد و من تا نجف بودم این تاجر متدیّن به من عنایت داشت و حتّی بعد از بازگشت از نجف نیز به دیدنم میآمد و نسبت به من محبّت میکرد. خداوند رحمتش کند. خیلی به من خدمت کرد و خداوند به واسطه او امور ما را مرتّب و تأمین میکرد.۲
او در نجف در درسهای گوناگونی حضور یافت، امّا سرانجام پایبند درس مرجع فقید شیعه حضرت آیتالله العظمی خویی(ره) گردید و به تدریج از چهرههای شاخص محفل ایشان شد و مورد توجّه ویژه ایشان قرار گرفت. وی بعد از مدّت کوتاهی به شورای استفتای ایشان دعوت گردید و در کنار تحصیل از محضر آن مرجع بزرگوار، بیش از بیست سال در آن شورا حاضر میگردند تا آنکه پس از چندی، خود درس خارج را آغاز مینمایند. در سال ۱۳۵۴ رژیم بعثی عراق با یورش به حوزه علمیّه نجف، جمعی از فضلا و طلّاب، از جمله مرحوم میرزا را دستگیر و زندانی کردند و سرانجام بعد از دو روز با تعهّد ترک عراق، ایشان را آزاد نمود. رفتار تحقیرآمیز رژیم بعثی و استخارهای که برای خروج از عراق میکنند و خیلی خوب و نویدبخش میآید ایشان را برای ترک عراق و بازگشت به ایران مصمّم مینماید.
مرحوم آیتالله العظمی میرزا جواد تبریزی(ره) بلافاصله با کولهباری از پارسایی، پاکیزه جانی، دانش، بینش، بصیرت و معرفت در «قم» فعالیّت علمی و رسالت دینی خود را آغاز مینمایند.
در محضر این استاد بزرگ بسیاری از فضلا پرورش یافتند که امروزه از افتخارات نظام مقدّس جمهوری اسلامیبوده و خود سکّاندارِ تدریس در سطوح عالی حوزه هستند. سرانجام این فقیه مقدّس و این جان مطهر پس از هشت دهه تلاش علمی و عملی و دفاع دردمندانه از مکتب اهل بیت(ع) و اسلام راستین در سنّ ۸۲ سالگی در روز دوشنبه ۲۷ آبان ماه ۱۳۸۵ ش. در «بیمارستان کسرای»تهران دار فانی را وداع و به ملکوتِ اعلی پیوست و در جوار رحمت حق جای گرفت.
از این فقیه گرانقدر وصیّتنامه کوتاه و گویایی باقی مانده که درنگ در بعضی از فرازهای آن سخت درسآموز و شورآفرین است. با امید به آنکه نصایح این پیر شیدا را پیوسته آویزه گوش و مایه هوش خود گردانیم، به چند سطر از آن اشاره میرود:
«اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم و اهلک اعدائهم؛
«اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم و اهلک اعدائهم؛
حال که پیکر این جانب در قبر آرمیده یا بر دستان شما است نصیحتی به شما شاگردان عزیزم دارم؛ البتّه در طول حیاتم سعی کردهام قبل از آنکه نصیحتی را متوجّه کسی کنم خود به آن عمل کرده باشم. بر تمام مؤمنان است که با دل و جان از مسلّمات مذهب حق دفاع کرده و هیچگاه اجازه ندهند بعضی افراد با القای شبهه، عوامِ از مؤمنان را فریب دهند به ویژه در مسائل شعائر حسینی(ع) که تشیّع به واسطه آن زنده است. حفظ شعائر اهل بیت(ع)، حفظ مذهب بر حقّ تشیّع است، در حفظ آن کوتاهی نکنید که مسئول هستید.
این جانب در طول عمرم، طلبهای بیشتر نبوده و مانند یک طلبه جوان شب و روز در امر تحصیل تلاش کردم تا بتوانم خدمتی ناچیز داشته باشم… عزیزانم! کاری نکنید که دل امام زمان(ع) به درد بیاید. او به اذن خدا ناظر بر اعمال ماست. در همینجا از پیشگاه مبارکشان میخواهم که اگر کوتاهیای از طرف این جانب سر زده، بر من ببخشند.
من چه در میان شما باشم یا نباشم به دنیا دل نبستهام که در ادای وظیفه خود تردید کرده باشم. امیدوارم که این خدمت ناچیز مورد رضایت اهلبیت(ع) واقع شده باشد که رضای آنان رضای خداست. به دعای خیر شما محتاجم و ضمن دعای خیر، شما عزیزان را به خدا میسپارم».3
ولا و توسّل
از ویژگیهای بسیار بارز و آشکار مرحوم تبریزی که زبانزد دوستان و شاگردان ایشان بود و به نحوی برجسته در زندگانی ایشان نمود داشت، توسّل و ولا و پیوند با آستان مقدّس اهلبیت(ع) بود. او علاوه بر جدّیت در درس و تدریس، پیوسته در حال توسّل و بهرهگیری از آن ذوات مطهّر بود. یکی از شاگردان مرحوم میرزا میگوید در سال ۱۳۸۴ش. توفیق زیارت عتبات عالیات را یافتم و سعادت یاری کرد جهت ابلاغ سلام مرحوم تبریزی خدمت حضرت آیتالله العظمی سیستانی رسیدم. حضرت آیتالله سیستانی فرمودند: میرزای تبریزی از وقتی که نجف بودند ولای عجیبی داشتند و محبّ سرسخت اهل بیت(ع) بودند. آری او هر روز به حرم مطهّر مشرّف میشد و در کنار ضریح امیرمؤمنان(ع) با اخلاص و تواضع میایستادند و با اشکی که در چشم ایشان حلقه میزد، امام را زیارت میکردند و به هنگام زیارت واقعاً از خود بیخود میشدند.۴
ولا و توسّل
از ویژگیهای بسیار بارز و آشکار مرحوم تبریزی که زبانزد دوستان و شاگردان ایشان بود و به نحوی برجسته در زندگانی ایشان نمود داشت، توسّل و ولا و پیوند با آستان مقدّس اهلبیت(ع) بود. او علاوه بر جدّیت در درس و تدریس، پیوسته در حال توسّل و بهرهگیری از آن ذوات مطهّر بود. یکی از شاگردان مرحوم میرزا میگوید در سال ۱۳۸۴ش. توفیق زیارت عتبات عالیات را یافتم و سعادت یاری کرد جهت ابلاغ سلام مرحوم تبریزی خدمت حضرت آیتالله العظمی سیستانی رسیدم. حضرت آیتالله سیستانی فرمودند: میرزای تبریزی از وقتی که نجف بودند ولای عجیبی داشتند و محبّ سرسخت اهل بیت(ع) بودند. آری او هر روز به حرم مطهّر مشرّف میشد و در کنار ضریح امیرمؤمنان(ع) با اخلاص و تواضع میایستادند و با اشکی که در چشم ایشان حلقه میزد، امام را زیارت میکردند و به هنگام زیارت واقعاً از خود بیخود میشدند.۴
او بارها و بارها به طلّاب، خصوصاً طلّاب جوان میفرمود: از توسّل به اهل بیت(ع) غافل نباشید. شما توسّل کنید آنان کمک خواهند کرد. موفقیّت خود او در گرو آن توسّلات و شبزندهداریها بود.
او در مجلس عزای اهل بیت(ع) از خود بیخود و شدیداً گریان میشد به حدّی که اطرافیان نیز تحت تأثیر قرار میگرفتند. هرگاه به ایشان میگفتند: آقا کمی مواظب خود باشید و این قدر بیتابی نکنید میفرمود: این اشکها برای قبر و قیامت من است. میخواهم نامم در طومار عزاداران اهل بیت(ع) و سیّدالشّهداء(ع) ثبت شود.۵بارها وقتی از نحوه عزاداری بر سیّدالشّهداء(ع) سؤال میشد در حالی که اشک میریختند، میفرمود: امام حسین(ع) هرآنچه که داشت در راه خدا فدا کرد و با فداکاری خود دین را زنده کرد حال وظیفه ماست که هر آنچه در توان داریم برای عزاداری امام حسین(ع) به کار گیریم.۶از ویژگیهای آن فقیه فقید این بود که نسبت به ایّام وفیّات به خصوص محرّم و دهه فاطمیّه اهتمام خاصّی داشت به طوری که از لباس و چهره ایشان میتوان فهمید که ایّام عزاست و آقا عزادارند. قبای سیاه به تن میکرد و در مجلس عزای امام حسین(ع) اجازه نمیدادند که برایش متکّا بگذارند و خطاب به منبریها میفرمود: بهترین لحظات عمر من، حضور در مجلس عزا و روضه اهل بیت(ع) است.۷
مجالس خصوصی او از سه حالت خارج نبود: یا بحث علمیبود، یا پاسخ به استفتائات یا ذکر فضایل و مناقب اهل بیت(ع) و روضه.۸
مرحوم میرزای تبریزی(ره) دو دستمال سیاهی را که مخصوص گریه بر اهل بیت(ع) بود همیشه با خود به همراه داشت و وصیّت کرده بودند که:این دستمالها را من برای قبرم میخواهم. آنها را در قبر من جای دهید تا امانی باشد برای قبر و قیامت من؛ که به این وصیّت عمل شد و آن دستمالها را ـ که نشانی از عشق پر شور او بود ـ در دست و سینه ایشان نهادند. فرزندان آن بزرگوار میگویند: بعد از رحلت آقا و قبل از دفن هرچه جستوجو کردیم دستمالها را نیافتیم. بعد موقع باز کردن کفن دیدیم که ایشان قبل از رفتن به بیمارستان، دستمالها را در کفن نهاده تا کسی به زحمت نیفتد.۱۱
مجالس خصوصی او از سه حالت خارج نبود: یا بحث علمیبود، یا پاسخ به استفتائات یا ذکر فضایل و مناقب اهل بیت(ع) و روضه.۸
نشان عاشق شیدا
مرحوم میرزای تبریزی(ره) دو دستمال سیاهی را که مخصوص گریه بر اهل بیت(ع) بود همیشه با خود به همراه داشت و وصیّت کرده بودند که:این دستمالها را من برای قبرم میخواهم. آنها را در قبر من جای دهید تا امانی باشد برای قبر و قیامت من؛ که به این وصیّت عمل شد و آن دستمالها را ـ که نشانی از عشق پر شور او بود ـ در دست و سینه ایشان نهادند. فرزندان آن بزرگوار میگویند: بعد از رحلت آقا و قبل از دفن هرچه جستوجو کردیم دستمالها را نیافتیم. بعد موقع باز کردن کفن دیدیم که ایشان قبل از رفتن به بیمارستان، دستمالها را در کفن نهاده تا کسی به زحمت نیفتد.۱۱
دستمالهایی که شاهد شور و شیدایی او به سیّدالشّهداء(ع) و صدّیقه طاهره(س) بود به همراه او به خاک سپرده شد تا شاهد و شفیع قبر و قیامت او باشند و با این حرکت خود به دوستداران اهلبیت(ع) آموخت که قدر گریهها و وسایل حسینی(ع) را بدانند.
بگذار پاهایم بسوزد
نام مرحوم آیتالله تبریزی با دهه فاطمیّه گره خورده است. به همین جهت او را «احیاگر فاطمیّه» نام نهادهاند. جریان این نامگذاری از اینجا شروع میشود: روزی عدّهای از فضلا خبر آوردند که عالِمیبیروتی در سخنرانی خود در مورد هجوم به خانه حضرت صدّیقه(س) تشکیکاتی کرده و علامت استفهام نهاده است. ایشان از شنیدن این خبر ناراحت شدند، به قدری که سخت بیمار گردیدند. آنگاه پس از بررسی از صحّت و سقم قضیّه، شخصی را برای نصیحت و هدایت ایشان اعزام کردند. بعداً که متوجّه شدند فایدهای ندارد، پس از درس خارج خود خطبهای آتشین ایراد کرده و روایاتی را در ردّ سخنان آن شخص خواندند و از همگان خواستند که روز شهادت حضرت زهرا(س) را به رغم شبهات دشمنان دانا و دوستان نادان هرچه باشکوهتر برگزار نمایند.
بگذار پاهایم بسوزد
نام مرحوم آیتالله تبریزی با دهه فاطمیّه گره خورده است. به همین جهت او را «احیاگر فاطمیّه» نام نهادهاند. جریان این نامگذاری از اینجا شروع میشود: روزی عدّهای از فضلا خبر آوردند که عالِمیبیروتی در سخنرانی خود در مورد هجوم به خانه حضرت صدّیقه(س) تشکیکاتی کرده و علامت استفهام نهاده است. ایشان از شنیدن این خبر ناراحت شدند، به قدری که سخت بیمار گردیدند. آنگاه پس از بررسی از صحّت و سقم قضیّه، شخصی را برای نصیحت و هدایت ایشان اعزام کردند. بعداً که متوجّه شدند فایدهای ندارد، پس از درس خارج خود خطبهای آتشین ایراد کرده و روایاتی را در ردّ سخنان آن شخص خواندند و از همگان خواستند که روز شهادت حضرت زهرا(س) را به رغم شبهات دشمنان دانا و دوستان نادان هرچه باشکوهتر برگزار نمایند.
فردای آن روز که روز شهادت بیبی دو عالم، صدّیقه طاهره(س) بود و از قضا در فصل گرما واقع شده بود و هُرم و حرارت گرما خیلی سوزاننده بود ایشان با راهپیمایی با پای پیاده عشق و ارادتِ کامل خود را به آن بانوی برگزیده مظلوم نشان دادند. فرزند ایشان داستان دلدادگی آن روز را اینگونه ترسیم میکند:
گرما بسیار سوزاننده بود. برداشتن حتّی یک گام بر روی زمین، آن هم با پای برهنه سخت دشوار بود. به حدّی که من طاقت نداشتم گامیبردارم از این رو به مرحوم والد عرض کردم: آقا! گرما شدید است، اگر اذیّت میشوید، کفش بپوشید. ایشان همینطور که به سینه میزدند فرمودند: بگذار پاهایم بسوزد. برای حضرت زهرا(س) هر کاری بکنم کم است. پسرم! مگر مصیبت آن حضرت کم بود؟ ما هر کاری در مصیبت بیبی دو عالم بکنیم، کم کردهایم. میخواهم آنچه در توان دارم در راه حضرت زهرا(س) تلاش کنم تا در قیامت حسرت آن را نخورم.
فرزند ایشان در ادامه میگوید: وقتی به خانه برگشتیم پاهای پدر بر اثر شدّت گرما، شدیداً آسیب دیده بود امّا ایشان اشک میریخت و میفرمود: این کارها برای مصیبت آن حضرت کم است.۱۲
ذکر حضرت زهرا(س) در مراسم نیمه شعبان
همه ساله در نیمه شعبان عدّهای از طلّاب ضمن برگزاری مجلس جشن به مناسبت ولادت با سعادت امام عصر(ع) در «مسجد امام حسن عسکری(ع)» قم، برنامه اعتکاف متنوّع و با معنویتی را نیز پیاده میکردند. در سال ۱۳۸۴ش. از ایشان نیز دعوتی به عمل آوردند. ایشان ضمن تشویق و تقدیر بانیّان فرمودند: من برای نماز در این مسجد حاضر میشوم و کمک هم میکنم، امّا با این شرط که در مراسم نیمه شعبان، روضه حضرت صدّیقه شهیده(س) نیز خوانده شود. آنگاه در حالتی که اشک در چشمان مبارکشان حلقه زده بود و صدایشان میلرزید فرمودند: روضه حضرت زهرا(س) را بخوانید! و بعد خود ادامه دادند: شاید سؤال کنید که چرا در جشن، روضه بخوانیم. بدانید که آنقدر به اهل بیت(ع) ظلم شده که معاندان روز خوشی برای ما نگذاشتند. امید آنکه با توسّل به حضرت زهرا(س) در آن مجلس، امام عصر(ع) عنایتی بفرمایند و خداوند تفضّلی کنند که شیعه دلشاد شوند.۱۳
زمزمه نیمه شب میرزا
یکی از طلّاب آذری میگوید: سحری، آیتالله تبریزی را قبل از نماز صبح دیدم که به سمت حرم حرکت میکنند و چیزی با خود زمزمه میکنند و تنها هستند ـ گویا برنامه پیوسته ایشان بوده ـ تصمیم گرفتم چند روزی دورادور ایشان را همراهی کنم. روز سوم کنجکاو شدم که میرزا در این خلوت سحر با خود چه زمزمهای دارند؟ خود را به آن مرجع عالیقدر نزدیک کردم، شنیدم که به زبان آذری خطاب به امام زمان(ع) عرضه میدارند: ای مولا و مقتدای من! ای سرور و آقای من! همانگونه که مرحوم علّامه امینی در مقابل ضریح امیر مؤمنان(ع) میایستاد و خود را عبد و بنده مخلص و کوچک شما خطاب میکرد. من هم خود را بنده ناچیز و فقیر و مخلص شما میدانم. عنایت کنید که این مسئولیت را به نحو احسن انجام دهم، ای امام زمان عنایتی!.۱۵
ذکر حضرت زهرا(س) در مراسم نیمه شعبان
همه ساله در نیمه شعبان عدّهای از طلّاب ضمن برگزاری مجلس جشن به مناسبت ولادت با سعادت امام عصر(ع) در «مسجد امام حسن عسکری(ع)» قم، برنامه اعتکاف متنوّع و با معنویتی را نیز پیاده میکردند. در سال ۱۳۸۴ش. از ایشان نیز دعوتی به عمل آوردند. ایشان ضمن تشویق و تقدیر بانیّان فرمودند: من برای نماز در این مسجد حاضر میشوم و کمک هم میکنم، امّا با این شرط که در مراسم نیمه شعبان، روضه حضرت صدّیقه شهیده(س) نیز خوانده شود. آنگاه در حالتی که اشک در چشمان مبارکشان حلقه زده بود و صدایشان میلرزید فرمودند: روضه حضرت زهرا(س) را بخوانید! و بعد خود ادامه دادند: شاید سؤال کنید که چرا در جشن، روضه بخوانیم. بدانید که آنقدر به اهل بیت(ع) ظلم شده که معاندان روز خوشی برای ما نگذاشتند. امید آنکه با توسّل به حضرت زهرا(س) در آن مجلس، امام عصر(ع) عنایتی بفرمایند و خداوند تفضّلی کنند که شیعه دلشاد شوند.۱۳
زمزمه نیمه شب میرزا
یکی از طلّاب آذری میگوید: سحری، آیتالله تبریزی را قبل از نماز صبح دیدم که به سمت حرم حرکت میکنند و چیزی با خود زمزمه میکنند و تنها هستند ـ گویا برنامه پیوسته ایشان بوده ـ تصمیم گرفتم چند روزی دورادور ایشان را همراهی کنم. روز سوم کنجکاو شدم که میرزا در این خلوت سحر با خود چه زمزمهای دارند؟ خود را به آن مرجع عالیقدر نزدیک کردم، شنیدم که به زبان آذری خطاب به امام زمان(ع) عرضه میدارند: ای مولا و مقتدای من! ای سرور و آقای من! همانگونه که مرحوم علّامه امینی در مقابل ضریح امیر مؤمنان(ع) میایستاد و خود را عبد و بنده مخلص و کوچک شما خطاب میکرد. من هم خود را بنده ناچیز و فقیر و مخلص شما میدانم. عنایت کنید که این مسئولیت را به نحو احسن انجام دهم، ای امام زمان عنایتی!.۱۵
با آرزوی بلندای درجات معنوی برای این پیر پارسا و تندیس ولا، طالبان را به دو کتاب «زندگینامه» و «درسهایی از فقیه اهل بیت(ع)» ارجاع میدهیم.
۱. زندگینامه احیاگر فاطمیّه، صص ۲۹ـ۳۰.
۲. همان، صص ۳۶ـ۳۷.
۳. درسهایی برگرفته از فقیه اهل بیت(ع)، صص ۲۰ـ۲۱.
۴. زندگینامه احیاگر فاطمیّه، ص ۳۹.
۵. درسهایی برگرفته از فقیه اهل بیت(ع)، ص ۸۹.
۶. همان، ص ۸۳.
۷. همان، ص ۸۷.
۸. همان، ص ۸۸.
۹. همان، ص ۹۲.
۱۰. همان، ص ۹۹.
۱۱. همان، ص ۱۲۳.
۱۲. همان، صص ۷۵ـ۷۶.
۱۳. همان، صص ۴۴ـ۴۵.
۱۴. همان، ص ۲۳۳.
۱۵. همان، ص ۱۴۵.
ماهنامه موعود شماره ۱۱۹
پینوشتها:
۱. زندگینامه احیاگر فاطمیّه، صص ۲۹ـ۳۰.
۲. همان، صص ۳۶ـ۳۷.
۳. درسهایی برگرفته از فقیه اهل بیت(ع)، صص ۲۰ـ۲۱.
۴. زندگینامه احیاگر فاطمیّه، ص ۳۹.
۵. درسهایی برگرفته از فقیه اهل بیت(ع)، ص ۸۹.
۶. همان، ص ۸۳.
۷. همان، ص ۸۷.
۸. همان، ص ۸۸.
۹. همان، ص ۹۲.
۱۰. همان، ص ۹۹.
۱۱. همان، ص ۱۲۳.
۱۲. همان، صص ۷۵ـ۷۶.
۱۳. همان، صص ۴۴ـ۴۵.
۱۴. همان، ص ۲۳۳.
۱۵. همان، ص ۱۴۵.