آقاى سروش در بخشى از مقالهاى که تحت عنوان »مهدویت و احیاى دین«1 به نگارش درآوردهاند مىگویند:
شیعیان بعد از وفات امام یازدهم براى مدتى دچار حیرت شدند. تئورى امامت به آنها مىگفت: امام باید همیشه در جامعه حى و حاضر باشد و وجود او اساساً براى اداره اجتماع و هدایت مردم به راه راست است، لذا امام غایب از نظر آنها مقوله ناشناخته و تعریف ناشدهاى بود. به همین دلیل حدوداً یک قرن بر جامعه شیعه حالتى حاکم بود که مورخان شیعه و مورخان اسلام از آن به دوره حیرت تعبیر کردهاند. در همین دوره حیرت رفته رفته معناى جدیدى از تئورى امامت در جامعه شیعه رویید. محتوا و درون مایه اصلى این تئورى جدید این بود که لزومى ندارد امام با جسم و بدن خود در میان مردم حاضر باشد، همین قدر که عنایت و نظارتى بر مردم داشته باشد، کافى است. چنین بود که ایده امام غایب متولد شد.
پذیرش آنچه از این نویسنده محترم نقل گردید، نیازمند بیان شواهد تاریخى است؛ زیرا براى اثبات هر فرضیه و یا ادعایى که قصد داشته باشد به تفسیر وقایع تاریخى بپردازد، استناد به وقایع تاریخى ثبت شده ضرورى است. به عنوان مثال مىتوان ادعا کرد که علت سقوط فرمانروایى هخامنشیان، وقوع طاعون و ضعف دولت هخامنشیان بود و اسکندر مقدونى نیز با استفاده از این ضعف به ایران حمله کرد و باعث سقوط دولت هخامنشیان شد و خود او نیز به علت ابتلا به همین بیمارى درگذشت؛ اما، آیا آنچه ادعا شد، مىتواند تفسیر درستى از علت سقوط پادشاهى هخامنشى باشد؟ بدون تردید آنها که با تاریخ آشنایى نسبى دارند، پاسخ منفى به این سؤال خواهند داد؛ زیرا شواهد تاریخى از این نظریه حمایت نمىکند.
حال آنچه آقاى سروش در مقاله مزبور گفتهاند، از اهمیتى بیش از تفسیر و تحلیل یک واقعه تاریخى صرف، برخوردار است؛ زیرا در واقع تفسیر و تحلیل بخش مهمى از عقاید شیعیان است و هر شیعه آگاه و مؤمنى، همواره تأثیر عقیده به مهدویت را، در رفتارها و کنشهاى فردى و اجتماعى خود، ظاهر مىسازد و این اعتقاد، تأثیر خود را، در زندگى او نشان مىدهد.
بنابراین نمىتوان از کنار آنچه این نویسنده محترم ادعا کردهاند به راحتى گذشت. به منظور اینکه بیانات ایشان را با نقد و محک تاریخ، آزمون کنیم، ناچاریم بخشهاى مختلف ادعاى ایشان را، جداگانه مورد بررسى قرار دهیم.
۱ – شیعیان بعد از وفات امام یازدهم براى مدتى دچار حیرت شدند. حدوداً یک قرن بر جامعه شیعه حالتى حاکم بود که مورخان شیعه و مورخان اسلام از آن به دوره حیرت تعبیر کردهاند.
الف – آمادگى به دلیل شرایط سیاسى و اجتماعى
امام زمان(ع) در سال ۲۵۵ق. به دنیا آمدند و در سال ۲۶۰ق. پدر ایشان، امام حسن عسکرى(ع) به شهادت رسیدند و از آن زمان امامت پیشواى دوازدهم شیعیان آغاز گردید.
امامت صاحبالزمان(ع) به دو بخش غیبت صغرى و غیبت کبرى، تقسیمبندى شده است. زمان غیبت صغرى از ابتداى ولادت ایشان شروع مىشود و از زمان به امامت رسیدن به مدت ۶۹ سال، امام زمان(ع)، از طریق چهار نایب خود با شیعیان در ارتباط بودند که به ترتیب عبارت بودند از:۲
۱ – عثمان بن سعید عمرى (متوفاى ۲۶۵ق.)؛
۲ – محمد بن عثمان (متوفاى ۳۰۴-۳۰۵ق.)؛
۳ – حسین بن روح نوبختى (متوفاى ۳۲۶ق.)؛
۴ – على بن محمد سَمفرى (متوفاى ۳۲۹ق.).
در واقع آنچه از آن به عنوان دوران حیرت یاد کردهاند شامل ۶۹ سال از غیبت صغرى و ۳۱ سال از غیبت کبرى مىشود. بدون تردید این سؤال در ذهن هر خوانندهاى نقش مىبندد که حیرت مورد بحث، در مورد چه چیزى بوده است؟ چه واقعه جدیدى اتفاق افتاده بود که موجب حیرت شیعیان شده بود؟ و آیا به راستى شیعیان آمادگى رویارویى با این پدیده جدید یعنى غیبت را نداشتند و یکباره با مواجه شدن با آن به مدت یکصد سال دچار حیرت شدند؟!
توجه به این نکته ضرورى است که شیعیان براى غیبت امام زمان(ع) براساس شواهد تاریخى، آمادگى کامل داشتند. بیان این نکته، نیاز به توضیح بیشترى دارد. در واقع بعد از امام هشتم(ع)، دیگر امامان معصوم، براى همگان ظاهر نمىشدند، بلکه فقط براى خواص شیعه، آن هم در موارد خاص، ظاهر مىشدند، حتى پاسخ سؤالات و رفع نیازمندىهاى آنها را غالباً از پشت پرده، انجام مىدادند تا شیعیان را براى غیبت امام مهدى(ع)، آموزش دهند و آماده کنند.۳
در پرتو همین تجربه و تمرین، غیبت
امام براى شیعیان گران نبود؛ زیرا دوران تجربه برخورد با غیبت امام خود را از سر گذرانده بودند.
بررسى تاریخى اوضاع سیاسى – اجتماعى شیعه و پیشوایان آنها به ویژه در مدت امامت حضرت هادى و عسکرى(ع) – از سال ۲۲۰ تا ۲۶۰ق. به خوبى این واقعیت را نشان مىدهد که سلاطین ستمگر – و نه خلفاى رسولاللَّه – بر طبق اخبار فراوانى که از پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و فرزندانش رسیده بود، مىدانستند مصلح موعود که قائم آل محمد(ع) است، از این خاندان ظهور و جهان را از قسط و عدل پر خواهد کرد. و مهدى موعود(ع) کسى است که حکومت اسلامى واقعى را بر پایه توحید و برابرى و برادرى و رعایت حقوق همه افراد، ایجاد خواهد کرد. بنابراین قدرت و سلطنت آنها، نابود شدنى است، و چون به خیال خام خود مىخواستند از تحقق آن حکومت عدل جلوگیرى کنند، نسبت به ائمه معصومین(ع) ستمهاى فراوانى روا مىداشتند و آنان را سخت زیر نظر مىگرفتند. در چنین شرایط اجتماعى و سیاسى خاص بود که امام هادى(ع) و حضرت عسکرى(ع) به اجبار، زندگى مخفیانه و کم معاشرت را پیش گرفتند. اختفاى آن دو امام که معلول شرایط سخت و فشار رژیم حاکم بود، این فایده مهم را نیز داشت که حادثه مهم غیبت و ناپیدایى طولانى امام دوازدهم را براى شیعیان امرى عادى و مأنوس گرداند و زمینه ذهنى مردم را براى غیبت حضرت حجتبنالحسن(ع) آماده کرد.
على بن حسین مسعودى در کتاب اثباتالوصیه سخنى در این باره دارد که نقل کردنى است:۴
»امام هادى(ع) خود را از بسیارى از شیعه پوشیده مىداشت و جز با اندکى از خواص مراوده نداشت. چون امامت به فرزندش امام عسکرى(ع) رسید با شیعیان از پشت پرده سخن مىگفت، مگر در اوقاتى که براى بردنش به خانه سلطان بر مرکب سوار مىشد و آشکارا مىگذشت، که همه او را مىدیدند. این دورى گزیدن از عموم و پردهنشینى مقدمه غیبت صاحبالزمان(ع) بود تا شیعه به تدریج به پنهان بودن امامش عادت کند و با مسأله غیبت یکباره روبرو نشود«.
این نظریه را برخى اندیشمندان معاصر نیز تأیید کردهاند حتى این دورى گزیدن را از برنامههاى حساب شده امام هادى(ع) شمردهاند.۵
بنابراین شیعیان خالص و نزدیک، هنگامى که با غیبت امام خود مواجه شدند کاملاً آمادگى داشتند و هیچگونه حیرت و تشویشى در آنها راه نیافت.
ب – سفیران آشنا مانع حیرت
موضوع جالب توجه این است که اولین نایب خاص امام زمان(ع) یعنى جناب عثمان بن سعید عمرى (متوفاى ۲۶۵ق.) نه تنها نیابت ایشان را برعهده داشت بلکه قبل از امام زمان(ع)، همین وظیفه را در خدمت امام یازدهم و قبل از ایشان، در خدمت امام دهم(ع) عهدهدار بودند.۶ حتى امام حسن عسکرى خبر داده بود که فرزند عثمان بن سعید عمرى به نام محمد، وکیل امام زمان(ع) خواهد بود.۷ در واقع شیعیان بعد از شهادت امام حسن عسکرى(ع) ارتباط خود را از طریق همان نایبى که مىشناختند یعنى عثمان بن سعید عمرى، با امام زمان(ع) ادامه دادند. و هیچگونه حیرتى نیز بر شیعیان و خاصان خاندان نبوت مستولى نشد.
یکى دیگر از عواملى که باعث مىشد هیچگونه شبهه و شکى در ارتباط شیعیان با امام مهدى(ع) راه نیابد این بود که توقیعات و پاسخ سؤالات آنها که از سوى آن حضرت به وسیله عثمان بن سعید و پسرش محمد به دست شیعیان مىرسید، با همان دستخطى نگارش یافته بود که در دوران حیات امام حسن عسکرى(ع) نوشته مىشد و مردم آن دستخط را دیده بودند و با آن آشنایى کامل داشتند.۸
ج – آمادگى علمى
راویان و محدثان شیعه که از زمان پیامبر(ص) و خاندان نبوت همواره احادیث گوناگونى را در مورد غیبت امام مهدى(ع) شنیده و ضبط کرده بودند، قبل از بهدنیا آمدن آن امام، کتابهاى متعددى در مورد ایشان و موضوع غیبت تألیف کرده بودند. بنابراین از لحاظ علمى و تئوریک نیز نزدیکان و شیعیان آمادگى مواجه با غیبت امام زمان(ع) را داشتند. این موضوع مخصوصاً از زمان امام موسى بن جعفر(ع) وسعت بیشترى پیدا کرد و کتابهایى درباره غیبت نوشته شد و احادیث غیبت در آنها ثبت گشت. به عنوان مثال مىتوان به افراد زیر اشاره کرد که در مورد غیبت به تألیف کتاب اقدام کردند.۹
۱ – على بن حسن بن محمد طایى طاطرى از اصحاب موسى بن جعفر(ع)؛
۲ – على بن عمر اعرج کوفى از اصحاب موسى بن جعفر(ع)؛
۳ – ابراهیم بن صالح انماطى کوفى از اصحاب موسى بن جعفر(ع)؛
۴ – حسن بن على بن ابى حمزه که در عصر حضرت رضا(ع) زندگى مىکرد؛
۵ – عباس بن هشام ناشرى اسدى (متوفاى ۲۲۰ق.)؛
۶ – فضل بن شاذان نیشابورى (متوفاى ۲۶۰ق.) از اصحاب امام هادى و امام حسن عسکرى(ع)؛
۷ – ابراهیم بن اسحاق احمرى نهاوندى؛
۸ – حسن بن محبوب (متوفاى ۲۲۴ق.) که در حدود صد سال قبل از زمان غیبت کتاب مشیخه را تألیف و اخبار غیبت را در آن ضبط کرد.
این آمادگى علمى باعث شد که با شروع غیبت کبرى دانشمندان شیعه در کتابهاى خود به دفاع از امام دوازدهم و رفع شبهات مطرح شده از سوى گروهها و فرقههاى مختلف برآیند و این سنت تا به امروز در بین عالمان دینى شیعه باقى مانده است. به عنوان مثال مىتوان به مولفان و دانشمندان زیر اشاره کرد که برخى از آنها در زمان غیبت صغرى نیز حیات داشتهاند.
۱ – شیخ صدوق، (۳۰۲-۳۱۹ ق.)، مؤلف کتاب کمالالدین و تمامالنعمه؛ ۱۰
۲ – شیخ نعمانى (متوفاى ۳۴۲ق.) که در سال ۳۱۳ق. سفرى به شیراز داشته است؛ مؤلف کتاب الغیبه؛ ۱۱
۳ – شیخ مفید (۴۱۳-۳۳۶ق.) که کتاب فصول العشره فىالغیبه را تألیف کرد؛ ۱۲
۴ – سید مرتضى (۳۵۵-۴۳۶ق.) که کتاب المقنع را تألیف کرد.۱۳
۵ – شیخ تقىالدین ابىالصلاح حلبى (۳۷۴-۴۴۷ق.) او مؤلف کتاب تقریب المعارف۱۴ است.
۶ – شیخ طوسى (۳۸۵-۴۶۰ق.) که کتاب الغیبه را تألیف نمود.
به نظر مىرسد همین مقدار سند تاریخى در مورد آمادگى علمى و عدم حیرت شیعیان و خاصان امام عسکرى(ع) در مواجهه با پدیده غیبت کافى باشد. بدون تردید علاقهمندان مىتوانند در صورت مراجعه، به اسناد تاریخى بیشترى دست پیدا کنند که خارج از مجال این مقاله است.
د – معصومین و آمادهسازى شیعیان
از زمان پیامبر تا زمان شهادت امام حسن عسکرى معصومین(ع) پیوسته بشارت دهنده تولد امام زمان(ع) بوده و ابعاد مختلف غیبت ایشان را براى همه مسلمانان و بطور خاص براى شیعیان، تبیین کرده بودند. به صورتى که یکى از موضوعات مهم، که احادیث بسیارى در آن زمینه وجود دارد، موضوع غیبت امام زمان(ع) است. حضرت آیتاللَّه صافى گلپایگانى بخشى از این احادیث را در کتاب منتخبالاثر جمعآورى کردهاند۱۶ که به برخى از آنها اشاره مىشود:
– امام زمان داراى دو غیبت است – ۱۰ حدیث؛
– غیبت او طولانى خواهد بود – ۹۱ حدیث؛
– چگونگى برخوردارى مردم از او در زمان غیبتش – ۷ حدیث؛
– عمر او بسیار طولانى است – ۳۱۸ حدیث؛
– مخفى بودن ولادتش – ۱۴ حدیث؛
– دشمنان خدا را مىکشد و زمین را از شرک پاک مىکند – ۱۹ حدیث؛
– در مورد سیره و روش او – ۳۰ حدیث؛
– ظاهر نخواهد شد مگر بعد از امتحان سخت – ۲۴ حدیث؛
– چگونگى ظهورش – ۱۲ حدیث؛
– فتنهها و گناهانى که قبل از ظهور او خواهد بود – ۳۷ حدیث؛
– بیعت هیچ کسى را برعهده ندارد – ۱۰ حدیث؛
– کیفیت بیعت مردم با او در زمان ظهور – ۱۱ حدیث؛
– پذیرش اسلام توسط همه مردم جهان – ۷ حدیث؛
– گسترش عدل توسط او – ۱۲۹ حدیث؛
– آباد شدن تمام زمین در زمان حکومت او – ۵ حدیث؛
– پرهیز از انکار او – ۹ حدیث؛
– پاداش و اجر انتظار فرج – ۲۳ حدیث؛
– تکالیف شیعیان – ۵۴ حدیث؛
– اجر و پاداش افرادى که در زمان غیبتش به او ایمان دارند – ۲۳ حدیث؛
– عدم جواز وقت تعیین کردن براى ظهورش – ۷ حدیث؛
– محل برپا شدن منبر ایشان در زمان ظهور – ۱۷ حدیث.
در روایاتى که از معصومین(ع) نقل شده است مسائل بسیار جزئى، مانند نوع لباس، غذا، تعداد یاران و حتى روحیات و رفتار آنها، بیان شده است که ذکر همه آنها، فرصت زیادى مىطلبد. بنابراین در هنگام غیبت امام زمان(ع) هیچگونه نکته مبهمى که از قبل تعیین و مشخص نشده باشد، وجود نداشت. بنابراین نمىتوان باور کرد که با شروع غیبت امام عصر(ع)، شیعیان دچار حیرت شده باشند وحتى این حیرت صد سال نیز ادامه یافته باشد. در حقیقت شواهد تاریخى از این نظریه حمایت نمىکند.
توجه به این نکته نیز بسیار ضرورى است که گنجینه روایات و احادیثى که هماکنون در اختیار ما شیعیان قرار دارد، علاوه بر اینکه بنیاد و مبناى عقاید و احکام ما را تشکیل مىدهد، از لحاظ تاریخى نیز اسناد معتبر و بسیار مهمى است؛ زیرا راویان و محدثان شیعه این احادیث را با دقت بسیار و با انگیزه ارایه خدمات دینى جمعآورى و مدون کردهاند و از آنجا که این احادیث و روایات با عقاید آنها سر و کار داشته است، بدون تحقیق و اطمینان از ابعاد مختلف، آنها را نقل و یادداشت نمىکردهاند. بنابراین در ارایه گزارش تاریخى به راحتى مىتوان به آنها (به ویژه اخبار متواتر) استناد کرد.
۲ – تئورى امامت به شیعیان مىگفت: امام باید همیشه در جامعه حىّ و حاضر باشد. وجود او (امام) اساساً براى اداره اجتماع و هدایت مردم به راه راست است.
الف – سیره معصومین
اگر شیعیان در قرن سوم هجرى که تولد و غیبت امام عصر(ع) در آن زمان واقع شده است، چنین اعتقادى داشتند (که امام باید همیشه در جامعه حى و حاضر باشد و وجود او اساساً براى اداره اجتماع و هدایت مردم به راه راست است) مشکل آنها مىبایست خیلى زودتر از زمان شروع غیبت آغاز شده باشد و اختصاص دادن این سردرگمى به زمان شروع غیبت امام زمان(ع)، بىاساس است؛ زیرا همانطور که مىدانیم بعد از شهادت امام حسن(ع)، هیچگاه حکومت و اداره جامعه در اختیار معصومین نبوده است و حتى در هنگام ولایتعهدى امام رضا(ع) ایشان هیچگونه دخالتى در اداره اوضاع اجتماعى نداشتند و در خراسان تحت نظر و کنترل حکومت مأمون بودند. و امام هادى و امام عسکرى(ع) همانطور که قبلاً بیان شد به سختى با شیعیان، در ارتباط بودند و حاکمان آن عصر اجازه فعالیتهاى اجتماعى به آنها نمىدادند. بنابراین اگر شیعیان چنان اعتقادى داشتند، قبل از شروع غیبت مىبایست دچار حیرت مىشدند در حالى که هیچکس چنین نظریهاى را نقل نکرده است. البته بدیهى است که از یکسو فشار سیاسى خلفاى وقت و جلوگیرى از دسترسى همه شیعیان به امام زمان خویش و از سوى دیگر اغراض نفسانى در بین بعضى از شیعیان از زمان به امامت رسیدن امام موسى کاظم(ع) باعث پدید آمدن فرقههاى مختلفى شده بود۱۷ که شاید با توجه دلایل فوق و عدم وجود وسایل ارتباط جمعى، امرى اجتنابناپذیر بود. ولى به هر حال همواره شیعیان خالص و پیروان صادق امامان معصوم، براساس تعلیماتى که از پیشوایان خود دریافت کرده بودند و با تکیه بر ایمان راسخ خود، با یقین کافى، اعتقاداتشان را حفظ مىکردند. وجود این فرقههاى مختلف هرگز باعث نشد که تردیدى در اصل امامت پیش آید. همانطور که در بخشهاى بعدى با تفصیل بیشترى توضیح داده خواهد شد بعد از به شهادت رسیدن امام حسن عسکرى(ع) نیز فرقههاى مختلفى – بنابر همان دلایل و انگیزههاى فوق – در بین شیعیان ایشان ظهور کرد اما شیعیان خالص که اکثریت پیروان امام حسن عسکرى(ع) را تشکیل مىدادند، اعتقاد به امام غایب(ع) را هرگز از دست ندادند و دچار حیرت و تشکیک نشدند. سایر فرقهها نیز براساس تلاش و آگاهسازى علماى شیعه به تدریج از بین رفتند.
علاوه بر آن، شیعیان در آن زمان در مرکز اسلام یعنى مدینه و همچنین اطراف و کناف عالم اسلامى پراکنده و در مناطقى مانند یمن و ساوه و خراسان از مرکز استقرار معصومین بسیار دور بودند و عملاً چنین اعتقادى نمىتوانست نقشى در زندگى آنها داشته باشد تا با مواجه شدن با غیبت امام زمان دچار سردرگمى صد ساله شوند و شیعیان خاص همانطور که قبل از به امامت رسیدن حضرت ولىعصر(ع) وجوه مالى خود را توسط نمایندگانى به امامان قبلى(ع) تقدیم مىکردند و پاسخ سؤالات شرعى خود را دریافت مىنمودند، بعد از آن نیز حقوق شرعى خود را به نایبان امام زمان(ع) تحویل مىدادند و پاسخ سؤالات خود را از طریق نامه و توقیع دریافت مىکردند.۱۸
ب – آموزش تئورى غیبت توسط معصومین
این نظریه که امامان باید همیشه در جامعه حىّ و حاضر باشد به عقاید و آموزشهایى که شیعیان از امامان معصوم قبل از امام مهدى(ع) دریافت کرده بودند هیچگونه ربطى ندارد. به عنوان مثال امام صادق(ع) به شیعیان یاد داده بودند که شخص مهدى از انظار مردم غایب مىشود و حتى به واسطه شرایط سخت سیاسى و اجتماعى، بردن نام ایشان نیز جایز نیست. تأکیدى که در روایت نقل شده از امام صادق وجود دارد بسیار جالب و دقیق است. ایشان مىفرماید:
المَهدفىّف یَغیبف شَخصفهف ولا یَصفحّف لکم تَسمیَّتفهف.
شخص مهدى غایب مىشود و بردن نام او براى شما جایز نیست.۱۹
امام رضا(ع) نیز چنین تأکیدى را در آموزشهاى خود مورد توجه قرار داده بودند. امام رضا(ع) فرمودند:
لا یفرى جفسمفهف ولا یفسَمّى بفاسمفهف.
جسم او (مهدى) دیده نمىشود و نام او نیز نباید برده شود.۲۰
چنین آموزشى از سوى امام هادى نیز به شیعیان تعلیم شده بود. و ایشان فرموده بودند:
لاتَرونَ شخصَهف.
شخص او را نمىبینید.۲۱
بنابراین شیعیان آمادگى برخورد با موضوع غایب بودن امام مهدى(ع) را داشتند. این موضوع براى شیعیان خاص و علماى شیعه که در ارتباط نزدیک با خاندان نبوت بودند، کاملاً مشهود بود. روایاتى که در این زمینه وجود دارد، بسیار زیاد است و مجال نقل همه آنها در این مقاله مختصر وجود ندارد.
۳ – در دوره حیرت، رفته رفته، معناى جدیدى از تئورى امامت در جامعه شیعه رویید. محتوا و درون مایه اصلى این تئورى جدید، این بود که لزومى ندارد امام با جسم و بدن خود در میان مردم حاضر باشد. همینقدر که عنایت و نظارتى بر مردم داشته باشد، کافى است. چنین بود که ایده امام غایب متولد شد.
الف – تنزل جایگاه تئورى امام غایب
همانطور که گفتیم شیعیان قبل از شروع غیبت مىدانستند که بنا بر آموزشهاى تئورى امامت که توسط معصومین بیان شده بود و همچنین ضرورتهاى سیاسى و اجتماعى، لزومى ندارد که امام با جسم و بدن خود در میان مردم حاضر باشد.
در واقع تئورى امام غایب موضوعى نیست که در یک فرایند تاریخى تکامل پیدا کرده باشد و افکار تئورىپردازان آن را شکل داده باشد. چنین اعتقادى؛ یعنى اعتقاد به تولد ایده امام غایب در یک فرایند فکرى و زمانى، که یکصد سال بعد از میلاد امام زمان(ع) منسجم شده باشد، با موضوع اصالت مهدویت منافات داشته و در تناقض است. این نظریه به این معنا است که اعتقاد به امام غایب همانند سایر تئورىهاى بشرى در معرض تردید، نقض و نفى قرار دارد. در حقیقت این نظریه رابطه وحیانى تئورى غیبت آخرین امام را قطع کرده و آن را تا جایگاه سایر مفاهیم و تئورىهاى بشرى، پائین مىآورد.
البته توجه به این نکته ضرورى است که شیعیان هیچگاه از نقد شدن عقاید و اعتقاداتشان در مباحث علمى هراسى نداشتهاند. این موضوع در مباحث مربوط به غیبت امام زمان(ع) به صورت یک سنت تاریخى درآمده است. و همواره عالمان شیعه در ابعاد مختلف اعتقادى به مباحثه و مناظره با مخالفان مىپرداختند و اکنون مجموعه عظیمى از این مناظرات وجود دارد. پاسخ گفتن به شبهات مطرح شده در مورد غیبت امام عصر(ع) نیز از دیرباز مرسوم بوده است. البته بدون تردید این تسامح، به معنى پذیرفتن جعل تاریخى و تحریف حقایق نیست. و تنزل دادن اعتقاد به تئورى غیبت تا سطح سایر تئورىهاى علوم انسانى موجب قابل پاسخگویى است؛ زیرا با واقعیت تاریخى، تطابق ندارد و قابل پذیرش نیست هر چند در الفاظ زیبا و با اهداف مصلحتجویانه مطرح شده باشد.
ب – غفلت از محتوا
آنچه تحت عنوان »دوران حیرت« به مورخان مسلمان و مورخان شیعه نسبت داده شده است جاى تأمل زیادى دارد. آقاى »کامل سلیمان« در کتاب یومالخلاص که تحت عنوان روزگار رهایى ترجمه شده است، سر فصلى را تحت عنوان »دوران حیرت« مورد بحث قرار دادهاند.۲۲ مراجعه به این سرفصل، در کتاب روزگار رهایى، نشان مىدهد که هدف کامل سلیمان از طرح این عنوان کاملاً با استنباط تفاوت دارد. حیرتى که در روایات در کنار غیبت ذکر شده و مؤلف کتاب روزگار رهایى آن روایات را مورد بحث قرار داده است، حیرتى است که هماکنون نیز وجود دارد و احساس مىشود و به تولد ایده امام غایب نیز ربطى ندارد. کامل سلیمان حدیثى را از امام صادق(ع) در فصل »دوران حیرت« نقل مىکند. در این حدیث، امام صادق(ع) مىفرماید:
یکونف لَهف غیبهٌ و حَیرَهٌ حَتّى یَضفلَّ الخلقف عَن اَدیانفهفم.
براى او غیبت و حیرتى هست که مردمان از دین خود برمىگردند و گمراه مىشوند.
کامل سلیمان در شرح این حدیث مىگوید:
با کمال تأسف ما در چنین شرایطى زندگى مىکنیم و بیشتر مردمان از دین و آئین خود باز گشتهاند، به خدا پناه مىبریم از این امتحان بزرگى که براى ما روى داده است. و از او مىخواهیم که از گروه ثابتقدمان باشیم که به هنگام ظهور آن دست نیرومند انتقام الهى، در رکاب او با دشمنان خدا پیکارگر و در برابر حق تسلیم و از حریم حق مدافع باشیم.۲۳
از اینگونه روایات، نمونههاى بسیارى وجود دارد که مؤلف کتاب روزگار رهایى تعدادى از آنها را بیان کرده است. به عنوان مثال روایتى را از پیامبراکرم(ص) نقل مىکند که ایشان فرمود:
یَکفونف لَهف غیبهٌ و حَیرَهٌ تَضفلّف فیَها الأفمَم.
براى او غیبت و براى امت حیرتى خواهد بود که خیلىها در آن دوران گمراه خواهند شد.
روایتى نیز از امیرالمؤمنین در این کتاب نقل شده است که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند:
یکونف لفغَیبَتفهف حَیرَهٌ یَضفلّف فیها اَقوامٌ و یَهتدى آخَرونَ، أولئفکَ خفیارف الافمَهف مَعَ الاَبرارف العفترَهف.
براى غیبت او حیرتى است که گروههایى در آن گمراه مىشوند و گروهى بر هدایت استوار مىمانند که آنها بهترین امت هستند که بابزرگان عترت همراهند.
کامل سلیمان در شرح این حدیث نیز مىگوید:
آنچه امروز، جهان اسلام با آن روبرو است، همهاش از مظاه
پىنوشتها :
۱ . عبدالکریم سروش، »مهدویت و احیاى دین«، نشریه آفتاب، تهران شماره دوازدهم، بهمن ۱۳۸۰، ص۶۰.
۲ . محمد مهدى رکنى، نشانى از امام غایب(ع)، انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ سوم، مشهد، ۱۳۷۵، ص۳۳-۶۳.
۳ . کامل سلیمان، روزگار رهایى، ترجمه علىاکبر مهدىپور، جلد اول، نشر آفاق، تهران، ۱۳۷۶، ص۲۶۶.
۴ . به نشانى از امام غائب(ص)، ص۱۵.
۵ . همان.
۶ . شیخ طوسى، کتاب الغیبه، مکتبه نینوى، تهران، بىتا، ص۲۱۶-۲۱۵.
۷ . همان.
۸ . همان.
۹ . ابراهیم امینى، مسئله غیبت، »نور مهدى«، نشر آفاق، تهران پانزدهم شعبان ۱۴۰۱، ص۸۱.
۱۰. شیخ صدوق، کمالالدین و تمامالنعمه، ترجمه آیتاللَّه کمرهاى، کتاب فروشى اسلامى، تهران ۱۳۷۷، مقدمه ص۶۵؛ و نشانى از امام غائب(ع)، ص۱۹.
۱۱. ابن ابىزینب نعمانى، کتاب الغیبه، مترجم جواد غفارى، کتابخانه صدوق، تهران ۱۳۶۳، ص۱۵ù14.
۱۲. شیخ مفید، فصول العشره فىالغیبه، مترجم: محمد باقر خالصى، انتشارات راه امام، تهران، ۱۳۶۰، ص۴.
۱۳. سیدمرتضى، المقنع، مترجم: واحد تحقیقات مسجد جمکران، انتشارات مسجد جمکران، قم، ۱۳۷۵، ص۷.
۱۴. ابوالصلاح حلبى، تقریب المعارف، تحقیق رضا استادى، انتشارات جامعه مدرسین، قم، ۱۳۶۳، ص۳.
۱۵. کتاب الغیبه، ص۹.
۱۶. لطفاللَّه صافى گلپایگانى، منتخب الاثر، مکتبهالصدر، تهران، بى تا، فهرست، ص۱۸-۱.
۱۷. جاسم حسین، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ترجمه دکتر سیدمحمد تقى آیت اللهى، انتشارات امیرکبیر، تهران ۱۳۷۷، ص۱۰۱.
۱۸. عباس راسخى نجفى، سفیران امام، انتشارات محب، چاپ دوم، قم، ۱۳۷۵، ص۵۰-۵۱.
۱۹. روزگار رهایى، ص۹۶.
۲۰. همان، ص۹۸.
۲۱. همان، ص۱۰۰.
۲۲. همان، ص۳۳۳.
۲۳. همان، ص۳۳۸.
۲۴. همان، ص۳۳۵-۳۳۶.
۲۵. همان، ص۳۳۷.
۲۶. تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ص۱۰۱-۱۰۲.
۲۷. همان، ص۱۰۳-۱۱۳.
۲۸. الشریف المرتضى، الفصول المختاره من العیون و المحاسن، از مجموعه مصنفات الشیخ المفید، المؤتمرالعالمى لالفیه الشیخ المفید، قم، ۱۳۷۱، ج۲، ص۳۲۱.
موعود شماره ۳۶