نامۀ امام علی(ع) به مالک اشتر، منشور حکومتداری اسلامی است که متأسّفانه تاکنون مورد تحلیل و کندوکاو دقیق و در شأن جهان تشیّع قرار نگرفته است. نویسندۀ این مقاله را به نُه مؤلّفه در اخلاق سیاسی امیرمؤمنان(ع) میرساند. این مؤلّفهها تا حدودی اخلاقی کردن سیاست در شیوۀ حکومتی امام(ع) را تبیین میکند.
مؤلّفههای اخلاق سیاسی امام علی(ع)
پژوهش در نامۀ امام علی(ع) به مالک اشتر و نگاه به برخی از گفتارها و کردارهای دیگر حضرت، نویسندۀ این مقاله را به نُه مؤلّفه در اخلاق سیاسی امیرمؤمنان(ع) میرساند. این مؤلّفهها تا حدودی اخلاقی کردن سیاست در شیوۀ حکومتی امام(ع) را تبیین میکند. نوشتار حاضر به هیچ وجه، ادّعای کامل بودن ندارد و تنها در حدّ توان خود به ارائۀ عناصر اخلاق سیاسی امام علی(ع) میپردازد:
۱. حقطلبی
حقطلبی، نخستین مؤلّفۀ اخلاقی کردن سیاست در شیوۀ حکومتی امیرمؤمنان(ع) است. این مؤلّفه یکی از اساسیترین ارکان جامعۀ علوی به شمار میآید و تقریباً زیربنای چنین جامعهای را تشکیل میدهد.
۲. عدالت محوری
دومین مؤلّفۀ بارز، اخلاقی کردن سیاست در حکومت علوی، عدالت محوری است. سخن از عدالت محوری جز با شناخت عدالت پیش نمیرود. بر این اساس و به ناگزیر تعریف عدالت از دیدگاه امام علی(ع) در پیش میآید. امام(ع)، عدالت را به معنای قراردادن هر چیزی در جای خود و دادن هر حقّی به صاحبش به کار میبرد.
امیرمؤمنان(ع) به عدل بیشتر از جنبههای اجتماعی مینگریست، نه از جنبۀ فردی و شخصی. در این باره
جرج جرداق مسیحی میگوید: مسئلهای که علیّ بن ابیطالب(ع) را مجبور به پذیرش خلافت نمود، در خطر بودن عدالت اجتماعی بود. آن حضرت در توصیۀ خود به کارگزاران سیاسیاش، گسترش و استقرار عدالت در جامعه را مطرح مینماید و از آنان میخواهد که اجرای حق، عدالت و جلب رضایت افراد جامعه در نزدشان از محبوبترین امور باشد. امام علی(ع) برای این که بفهماند عدالت، عنصر ذاتی و مهمترین رکن سیاست است و همچنان برای تفهیم اقامۀ حقّ و عدل و رعایت موازین عدالت به عنوان یکی از راهبردهای اساسی جامعۀ علوی، هیچ مصلحتی را بالاتر از حقّ و عدالت قرار نداد، فرمان داد که «انصف الله و أنصف النّاس …؛ ۱ یعنی با هیچ کس و به هیچ وجه بر خلاف انصاف و عدالت رفتار مکن.»
عدالت محوری، بهترین تقسیم کنندۀ مؤمنان است و آنقدر اهمّیت دارد که حضرت میفرماید: «حاضر نیستم حتّی لحظهای از سیرۀ پیامبر(ص) که مبنای عدالت است، کناره گیرم». بنابراین زمامدارانش را موظّف مینماید تا از حکومتهای عادل پیش از خود، درس بیاموزند و در چیزی که با دیگران برابرند، خود را برتر نپندارند.
۳. ابزارانگاری قدرت
قدرت یکی دیگر از مؤلّفههایی است که مولای متّقیان(ع) با ابزار انگاشتن آن، به اخلاقی کردن سیاست دست زد. در تعریف قدرت گفتهاند، که مجموعه منابع و ابزارهایی است برای به انجام رساندن کارهای ویژۀ حکومت.۲ قدرت بر اساس این تعریف، به دو صورت بهرهبرداری میشود. گاه واقعگرایانی چون ماکیاولیستها آن را هدفی غایی میپندارند و از هر وسیلهای برای دستیابی به آن سود میجویند و گاه آرمانگرایانی چون افلاطون و ارسطو آن را ابزاری برای دستیابی به اهداف انسانی و والا؛ یعنی خیر و فضیلت همگانی قلمداد میکنند.
در جهانبینی امیرمؤمنان(ع)، قدرت، نعمتی الهی به شمار میآید که چون امانتی در دست مردم قرار دارد؛ امانتی که هرگونه سوءاستفاده از آن، خیانت به حساب میآید. در این نگاه قدرت، امر فاسدی نیست تا در برابر حق، قرار گیرد، مگر آنکه ابزار سوءاستفاده شود. از گفتار حضرت امیر(ع) چنین برمیآید که خیانت در امانت یا سوءاستفاده از قدرت، تنها زمانی تحقّق مییابد که قدرت، ابزاری برای ارضای غرایز نفسانی و شهوانی، حیلهگری، ستمگری، ثروتاندوزی و برتریجویی گردد؛ بنابراین بدیهی است که استبداد، خودکامگی، خودرأیی و بیتوجّهی به مردم با ابزارانگاری قدرت، سر سازگاری ندارد؛ بلکه جلوههای بارز هدفانگاری قدرت و دیدگاه اسلامگریزانۀ ماکیاولیستها خواهد بود.
۴. تقوای سیاسی
تقوای سیاسی، چهارمین مؤلّفۀ اخلاقی کردن سیاست در شیوۀ حکومتی امام علی(ع) است. این مؤلّفه به روشنی در ابتدای نامۀ آن حضرت به مالک اشتر دیده میشود؛ آنجایی که مالک به تقوای الهی؛ یعنی تنظیم رابطه با زیردستان در مسیر کمال مطلق مأمور میگردد، به علاوه از آنجا که حضرت هرچه برای خود میپسندید، برای دیگران هم پسند مینمود، این فرمان از حالت شخصی و فردی بودن صرف، خارج میشود و بر تقوای سیاسی زمامداران تأکید میکند. تقوای سیاسی عبارت است از: آمادگی سیاستمدار برای به دست آوردن و به کار بستن کامل معلومات و تجارب و بهرهبرداری از استعدادهای مربوط به توجیه حیات معقول مردم جامعه با کمال اخلاص.۳
۵. کرامت انسانی
کرامت انسانی یکی دیگر از مؤلّفههای اخلاقی کردن سیاست در شیوۀ حکومت علوی است. این مؤلّفه، اخلاقیترین عنصر اخلاق سیاسی در حکومت علوی محسوب میشود. مواردی که زیرمجموعۀ این مؤلّفه قرار میگیرند، شاید در مؤلّفههای دیگر نیز کم و بیش یافت شوند. کرامت انسانی، خصیصهای است که جلوههایش از فطرت انسان برمیآید و به زیباترین وجه، زیباییهای اخلاق را به تصویر میکشد.
۶. مردمگرایی
مردمگرایی یکی دیگر از مؤلّفههای نُهگانه در شیوۀ اخلاقی کردن سیاست امام علی(ع) به شمار میآید. این عنصر چنان با اهمّیت است که اکنون حمایت سیاسی مردم از حکومت به یکی از مهمترین عناصر تحکیم بخش حکومت تبدیل گردیده است. در اسلام نیز حاکم شدن روح مدیریتی مردم بر صفات و فعّالیتهای انسانی از مردمگرایی یا حکومت مردم بر مردم حکایت میکند. در این باره عادلترین حاکم اسلامی نیز از مردمگرایی خود چنین یاد میکند: «تنها به اصرار مردم حکومت را پذیرفتم تا در احقاق حقّ آنان تلاش نمایم.» به دیگر سخن، زمامداری مولای متّقیان(ع) تنها زمانی پاگرفت که مردم با جان و دل از وی تقاضای پذیرش حکومت نمودند. توجّه آن حضرت به مردم، زمانی نمایانتر میشود که یکی از اساسیترین اهدافش را اصلاح مردم و احقاق حقّ همۀ طبقات جامعه بیان میکند. از دیگر سو، چون صلاح حکومت و ملک در صلاح مردم آن خلاصه میشود، از حکومت ولایی علوی نیز اعمال مدیریت و تدبیر سیاست جامعه در جهت مصلحت عموم استخراج میگردد. در چنین حکومتی رعایت مصلحت از هر ولیّای حتّی ولیّ کودک صغیر، انتظار میرود.
۸. عهدمندی
هشتمین مؤلّفۀ اخلاقی کردن سیاست در روش سیاسی
حضرت علی(ع) عهدمندی است. این عنصر به سه صورت عهد با خدا، عهد با خود و عهد با دیگران بروز میکند که به نظر میآید مرزبندی دقیقی بر آن صدق نکند؛ امّا یک نکتۀ مشترک در هر سه عهد وجود دارد که وفای به عهد نام دارد. از میان پیمانهای سهگانه، عهد با دیگران، نمود بیشتری دارد. بر همین اساس، تا سخن از پیمان به میان آید، پیمان با دیگران به ذهن خطور میکند.
پیمان با دیگران، بر اثر نیاز انسانها به همزیستی با یکدیگر و برقراری ارتباط بروز میکند. این نیاز چنان در جامعۀ علوی نمایان است که حضرت امیر(ع) پایبندی به پیمان را تداومدهندۀ حیات جامعه تلقّی مینماید. آن حضرت در جای جای سخنانش از اهمّیت عهد و وفای به آن، سخن میگوید. چکیدۀ این گفتارها لزوم وفای به عهد و پرهیز از نقض عهد ـ پیمانشکنی ـ و کاربرد خدعه و فریبکاری و دروغ در پیمان با دیگران است.
در اینباره، امام علی(ع) میان دوست و دشمن تفاوتی نمینهد و معتقد است که زمامدار اسلامیباید به معاهدهای که حتّی با دشمنان میبندد، وفادار باشد. از اینرو با پیشنهاد یارانش برای پیمانشکنی در جنگ صفّین مخالفت مینماید.
۹. مصلحتسنجی
آخرین مؤلّفهای که نشان از اخلاق سیاسی حکومت علوی دارد، مصلحتسنجی است. مصلحت، واژهای است کهاندیشمندان مختلف در باب آن نظر دادهاند و هر اندیشمندی در ذهن خود معنای ویژهای را قرار میدهد و بر اساس آن، دادِ سخن سر میدهد؛ از اینرو گزینشِ یکی از معانی متناسب با سخنان امیرمؤمنان(ع)، با توضیح کوتاهی در این زمینه همراه میگردد.
دو برداشت از مصلحت در حوزۀ سیاست از تفسیرهای دیگر، رایجتر است. برداشت اوّل بهاندیشمندان واقعگرایی اختصاص دارد که اقدامات غیراخلاقی صاحبان قدرت در پیشبرد امور سیاسی را مصلحت مینامند. بر این اساس، نیرنگبازی یا عوامفریبی برای دستیابی به قدرت و حفظ آن، مصلحت تلقّی میگردد و با همین حربه، برخی از حکومتها به روی اصول اخلاقی و پایبندی به حقیقت، چشم میبندند. برداشت دوم از متفکّران آرمانگرایی است که مصلحت را در اولویّتبندی میان هدفها میدانند. در این تفسیر، رعایت مقتضیّات زمان بر اساس اصول مشخّص، مصلحت قلمداد میشود.
به هر روی، میتوان از دو تفسیر یاد شده دریافت که مصلحت در برداشت اوّل با حق، سر سازگاری ندارد و در برابر آن قرار میگیرد و در برداشت دوم سازگار و هماهنگ جلوه میکند؛ از گفتار و کردار امیرمؤمنان(ع) بر میآید که وی به سه صورت مصلحت را مدّنظر قرار میداد. اوّلین صورت، به مصلحتسنجی کرداری امام در برخی وقایع اختصاص دارد. به عنوان مثال
امام علی(ع) در مسئلۀ حکومت پس از فوت پیامبر(ص) مصلحت را در سکوت میدید، امّا با فوت خلیفۀ سوم، مصلحت را در پذیرش مشروط خلافت میدانست. مثال دیگر، پذیرش حکمیّت در جنگ صفّین است؛ در حالی که چنین امری با اصول اساسی حضرت(ع) ناسازگار به نظر میآمد.
فرمانهای امیرالمؤمنین(ع) به رعایت مصلحت، یکی دیگر از صُور مصلحتسنجی وی به حساب میآید. یکی از این فرمانها، موظّف نمودن کارگزاران سیاسی به احقاق حقّ هر یک از اقشار جامعه بر اساس مصلحت آنان است. فرمان دیگر به مصلحتجویی، به غافل نبودن در برابر نمایش صلح دشمن اشاره میکند. به علاوه، دستور دیگری بر رعایت مصلحت عموم مردم در برابر مصلحت عدّۀ معدود، تأکید مینماید.
آخرین صورت مصلحت سنجی جانشین بر حقّ پیامبر(ص)، به آموزههای مصلحت محور وی تعلّق دارد. این آموزهها در مفاهیمی چون چشمپوشی، صبر، راستی و درستی به چشم میآید. مصلحتی که در چشمپوشی نهفته است، چنان اثری دارد که گاه خلافکاری را از عمل خود باز میدارد. به علاوه صبر و تحمّل، مصلحت خود را با روشن شدن واقعیّتها در گذر زمان به اثبات میرساند. از اینرو حضرت معتقد است که از شتابزدگی در امور باید پرهیز نمود. در نهایت، راستی و درستی والاترین مصلحتی است که توجّه مولای متّقیان را به خود جلب نمود. به این خاطر، حضرت هیچ مصلحتی را فراتر از حقّ و عدالت نمیداند و هیچ مصلحتبینی دروغینی را بر نمیتابد. در این راستا وی برای رسیدن به عالیترین اهداف هم به ابزارهای غیراخلاقی متوسّل نمیشد و هیچ مصلحتاندیشی نیز نمیتوانست کوچکترین انحرافی در حرکت او از جادّۀ حق به وجود آورد.
امید که شیوۀ حکومتی امیرمؤمنان(ع) الگوی همۀ سیاستمداران باشد تا بیش از این شاهد رشد و شکوفایی جامعۀ اسلامی و رضایتمندی مردم شیعهپرورمان باشیم.
سیّد محمّدعلی حسینیان
۱. نهج البلاغه، صص ۴۰۴ ـ ۴۰۵.
۲. بشیریه، حسین، آموزش دانش سیاسی، ص۲۹.
۳. جعفری تبریزی، محمّدتقی، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص۱۴۲.