پاراچنار کجاست؟!
پاراچنار مرکز منطقهی خودمختار کُرام ایجنسی است. این گونه فرض کنید که یک شبهه جزیره در مجاورت افغاستان است که با چهار استان طالبان خیز پکتیا، خوست، ننگرهار و لوگر در آن کشور همسایه بوده و قسمت جنوبی آن هم در پاکستان از یک جهت مجاور ایالت وزیرستان (از مراکز اصلی فعالیت طالبان در پاکستان) و از جهتی دیگر با مناطق ناصبی نشین در ایالت سرحد به مرکزیت پیشاور همسایه است. یک منطقه ی نسبتا خودمختار که مردم خودشان امورات شان را میگذرانند. در جنوب غربی به یک منطقه ی سلفی پرور ختم میشود، جنوب شرقی اش هم که پیشاور است یک منطقه ی طالبان پرور است. تنها جاده مستقیم ارتباطی این منطقه دست ناتو است و آمریکا راه را بسته است.
یک مسیر صعب کوهستانی دارد که با همکاری قوم جاجی (از اقوام سنی مذهب افغانستان) میتوانند در مواقع بسیار بحرانی از طریق افغانستان با دنیای بیرون ارتباط بگیرند. هر از چندی که مثلا کاروان چندین کامیونی راه می افتد که بیاید این جا در راه طالبان ترتیب کامیون ها را می دهند، مثلا سر راننده ها را می فرستند و… برای هر ۱۰ کاروان تقریبا فقط یکی دو بار رخ می دهد که بتوانند از منطقه رد شوند.
شهر، ادویه، نان محلی، مرغ مینا و اینترنت ۳۰ کیلوبایتی!
در کوی و برزن پیشاور بوی تعفن و فاضلاب می آید، ولی در پاراچنار و مناطق اطرافش این شرایط کاملا متفاوت است. در این شهر بوی ادویه و نان برشته است که شامهها را مینوازد. در عموم شهرهای پاکستان شما چشمتان به پرندهگان بسیار بزرگ شکاری میافتد که از خانوادهی کرکسها هستند ولی در پاراچنار این مرغ مینا است که بر روی درختان نغمهخوانی میکند و این برای من خیلی عجیب بود. پاراچنار آب و هوا و میوه های خوبی دارد. به خاطر نبود سوخت مجبورند، مثلا درختان میوهی باغشان را ببرند و بسوزانند یا فضله ی حیوانات را بسوزانند. دولت به این ها برقی داده است که یک لامپ تنگستن صرفا در آن تارش دیده میشود. که تازه این هم در شبانه روز فقط ده، دوازده ساعت است. البته این قدر هست که بشود موبایل و… را شارژ کرد. دولت البته تلفن هم به منطقه داده برای این که کنترل شان کند. یک پادگان ارتش هم هست که نمایشی است. دو سه پمپ گاز و پمپ بنزین هم در منطقه وجود دارد. ماشین هم عمدتا تویوتای استیشن است که قاچاقی از افغانستان آوردهاند و لذا هیچ کدام پلاک ندارد. آخرین آسفالت منطقه هم مال سی و چند سال پیش است. اینترنت هم در حد سی کیلوبایت که سایتها را به سختی باز میکند در شهر پاراچنار موجود است ولی در مناطق دیگر از این خبرها نیست. با وجود محاصره ی عجیب این مردم دسترنج شان برکت عجیبی دارد. در هر خانه که بروید سفره رنگین پهن میکنند. مردم آنجا انگلیسی را به راحتی صحبت میکنند.
در تشییع جنازه های شان لباس بسیجی می پوشند و سربند یازهرا میبندند
اصلا زمانی نیست که صدای خمپاره و انفجار آن جا شنیده نشود. بیش از ۱۳۰۰ نفر در سه سال گذشته در مناطق گوناگون کُرام ایجنسی شهید شدهاند. و در سه چهار سال اخیر به خاطر بیماری و نبودن درمانگاه و… ۱۵۰۰ نفر زن و کودک از بین رفتهاند. در هر کوچه دو سه شهید را به صورت پراکنده دفن کردهاند. بر سر مزار شهدا هم یا پرچم جمهوری اسلامی نصب است، یا پرچم قرمز رنگ یا حسین. در کمتر مغازهای که عکس امام و آقا نباشد. عموما ولایتمدار و علاقه مند به جمهوری اسلامی هستند. یک عده آن جا هستند که مدام در مورد مسائل داخل ایران درباره پاراچنار سمپاشی میکنند. اما عموم مردم شدیدا به ولایت فقیه و حضرت آقا اعتقاد دارند. مردم آن جا میگویند ما ۴۰۰، ۵۰۰ سال است این جاییم اما حاضریم ما را ببرند ایران، اهل سنت ایران را بیاورند این جا که دعوا خاتمه پیدا کند. ما چیز زیادی هم نمی خواهیم حاضریم کارگری کنیم.
در پاکستان بزرگ ترین افتخار، کار در سعودی است، در پاراچنار اکثرا ۶، ۷ ماه سابقه ی کار در ایران دارند، همه هم می گویند که مثلا ۹ ماه کار کردیم در مترو یا فلان شرکت پول ما را ندادند. می گویند حاضریم به جای وهابی ها بیاییم برای شیعیان ایرانی کار کنیم، نصف حقوق افغانی ها را به ما بدهند فقط ما را مهاجر حساب کنند. در تشییع جنازه های شان لباس بسیجی می پوشند و سربند یازهرا میبندند و مثل همین ادای احترام مسئولین و خارجی ها به حرم امام، یک عکس حضرت امام را برداشته و با مراسم خاصی آن قاب عکس را بر سر پیکر شهید میگذارند. ما واقعا برای این مردم کاری نکردیم. در لبنان عشق و علاقه نسبت به جمهوری اسلامی هست، ما ده برابر آن برای شان کار کردیم. حالا خود مردم پاراچنار لاپوشانی میکنند و برای عدم کمک ما توجیه می آوردند. عشق شان این است که بگویند این ها ایرانی هستند و به خاطر همین به شهادت برسند. بعضی گروه های صوفی در کراچی و پاراچنار هم زیاد هستند که خیلی از شایعات به آن ها برمیگردد، ولی ربطی به این تیم ولایت مدار مقلد آقا در پاراچنار ندارد.
همه چیز از شهید عارف حسینی نشئت میگیرد
منشأ انقلابی شدن مردم منطقه شهید عارف الحسینی است. اینها اکثرا طایفهی طوری یا بنگش هستند و فامیلی ندارند. آقای جنتی که برای قرائت پیام حضرت امام و تشییع پیکر شهید عارف رفته بودند آنجا، بسیاری شان شهرتشان را جنتی گذاشته بودند.علامهی شهید، در ابتدای انقلاب و در حمایت از حرکت انقلابی امام رحمۀالله و به پشتیبانی از انقلاب اسلامی ایران، راهپیمایی چند هزار نفری به مسافت دویست کیلومتر از «پاراچنار» تا «پیشاور» را تدارک دید و در پیشاور، ضمن تشکیل یک اجتماع عظیم، به دفاع از انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی رحمۀالله پرداخت که این تجمع عظیم و اجتماع بزرگ مسلمین که در نوع خود در تاریخ پاکستان بینظیر بود، باعث جلب توجه مردم پاکستان به انقلاب اسلامی ایران گردید.
در همان سالها و در جریان کشتار وحشیانهی شیعیان «پاراچنار» توسط نواصب که از جانب حکومت «ضیاءالحق» حمایت میشدند، شهید الحسینی روز عید فطر آن سال را به عنوان «روز سیاه» اعلام کرد و با یک اشارهی وی، بازار و مغازههای شهر تعطیل شد. در ادامه این اعتراضات، شهید عارف حسینی دستگیر شد. دستگیری این عالم بزرگوار، راهپیمایی عظیم شیعیان را در پی داشت که با فریادهای «یا حجت ابنالحسن، العجل، العجل» و «کل ارض کربلا، کل یوم عاشورا» به سمت زندان علامه ی شهید راهی شدند و ظرف ۲۲ روز اعتراض بیش از ۴۰۰ نفر از این افراد به خواست خود به زندان افتادند و پس از این مدت، حکومت «ضیاءالحق» آزادی مبارزین شیعه را اعلام کرد ولیکن شهید «الحسینی» با آزادی خودش از زندان مخالفت ورزیده و به مأمورین تصریح کرد: «من در زندان برای زندانیان دیگر، سلسله درسهایی را شروع کردهام که فعلاً ناتمام است و تا وقتی که این درسها به پایان نرسد از زندان بیرون نخواهم رفت.» لذا شهید پس از اتمام یک دورهی کامل از این دروس، از زندان خارج شد.
در خیابان ها آن جا بیش تر از تبلیغات، عکس امام و آقا نصب شده است. شهید ظاهر حسین شهید همت آن هاست، چند ماه پیش شهید شده است. در خیلی از خانه ها به جز تصاویر حضرت امام و آقا، عکس شهید مطهری، شهید آوینی، شهید رجایی و سید حسن نصرالله بود و در همهی مراسم رسمی و غیر رسمیبرای اینان، شهید بهشتی، شهید محمدباقر صدر، شهید سید عباس موسوی و شهید سیدمحمدباقر حکیم دعا میکنند. دقیقا با الگوبرداری از بسیج ما، ردههای مقاومت سازماندهی شده که همانطور بسیجیگونه پایداری میکنند.
علیرغم اخبار رسانههای ایران؛ جنگ سر اسلام ناب و اسلام آمریکایی است نه نبرد قبیلهای
این تبلیغاتی که در داخل کشور ما میشود که آن جا جنگ قبیله ای است و… همه بی مبناست. آن جا خود مردم با رفتارهای تند برخورد میکنند. اول هر شهر، یک تابلو زدهاند و یک علم بزرگ که رویش نوشته یا حضرت علمدار(مردم آنجا بسیار به حضرت عباس علیهالسلام با عنوان حضرت علمدار ارادت دارند) طالبان هم هرجا را که میگیرند اولین چیزی را که به محض ورود تخریب میکنند، همین علم است. در چندین روستا، کل خانواده ها را کشتهاند، اسیر شده های شان گفته بودند، تنها بچهی گهوارهای مانده بود گفته بودند در رگهای این نوزاد هم خون شیعه جریان دارد و بعد سر نیزه را در گلویش فشرده بودند. یا در روستای دیگر یک دیوانه پیدا کرده بودند، او را هم به این بهانه که در طول عمرش یک بار یا علی گفته پس ریختن خون ش حلال است به شهادت رسانده بودند.
به مناطق که حمله میکنند، اولین جایی که آتش می زنند حسینیه ها هستند. بعد که شیعیان می آیند مناطق خودشان را آزاد کنند، دولتی ها برای دفاع از ناصبیون به شیعیان حمله میکنند. آن وقت حضرات ما در داخل کشور کمکی که نمیکنند هیچ، شایعهی جنگ قبیلهای هم راه میاندازند. شایعاتی که از منطقه می رسد را طالبان در روزنامه های اسلام آباد اعلام میکند. دولت در آن منطقه دخالت ندارد. البته از طالبان حمایت میکند. مردم میگویند دولت پاکستان به تعهد سه جانبه بین مهاجرین، مردم پاراچنار و دولت وفادار بماند.آمریکایی ها مسیر ارتباطی این ها با افغانستان را بستهاند، البته عملیات خود امریکا در منطقه ی جنوب این هاست.
برادری اهالی منطقه و دشمنی نمک ناشناسان
ضیاء الحق روی قضیه ی شیعه و سنی خیلی کار میکرد. شیعیان این منطقه بیشتر از دیگر مناطق به جمهوری اسلامی اعتقاد دارند. در سال ۱۹۸۶ ژنرال ضیاءالحق ۱۱ هزار مهاجر افغانی با گرایش سلفیگری را مسلح کرد که این جا را بگیرند. در اوایل دههی ۶۰ شهید عارف حسینی میگفت، مهاجرین افغانی برادر شما هستند، مسجدها را با این ها شریک شده بودند، در باغ های شان چادر زده بودند، اجازه داده بودند بعضا اتاق بسازند و… امکان نماز جماعت خواسته بودند مسجد را دو تکه کرده بودند، . حالا مسجد ضرار مسجد ناصبیون آن جا بود در فیلم هست از آن جا خمپاره و تیربار گذاشتهاند ملت را گلوله باران میکنند.
سلفی ها مدام علیه امام حسین شعار می دهند و می آیند بیرون. در هفتهی وحدت کشتار شیعیان را باز شروع میکنند، شیعیان هم که طاقتشان طاق شده بود کل پاراچنار را از سلفیون پاکسازی میکنند. زن و بچه های شان را میگویند بیایید ببریم تان پیشاور تکلیف تان را مشخص کنید. زن و بچه های شان مخالفت میکنند میگویند این کسانی که ما را رها کردند مرد نیستند! بعد با هماهنگی دولت پاکستان آن ها را تحت الحفظ میبرند پیشاور. بعد از این قضایا در سال ۲۰۰۷ جنگ در پاراچنار علنی میشود. خود ما در دوران دفاع مقدس کار به جایی رسید که مجبور شدیم شهرهای عراق را بزنیم، آن جا هم همین طور شده، اعلام میکنند، تخلیه کنید بعد می زنند. صلیب سرخ و UN فقط در اسلام آباد حضور دارند.
اسلام آمریکایی شیعی آن جا هم هست
یک شیخ در آن جا هست که در مایه ی منتظری ماست. وقتی بنده آنجا بودم ایشان در منطقهی گلگیت بود، تا فهمید من ایرانی به پاراچنار آمدهام، تماس گرفت و کلی هم قربان صدقه ی آقا رفت. حالا در مدرسه عکس آقا را برداشته عکس خود را بزرگ جای آن زده است. یک مدرسه دیگر هم هست مدرسه ی امام خامنه ای که رییساش سید عابد حسینی است، روحانی مبارز و متعبدی است که کار فرهنگی می کند و تلاش میکند که در منطقه اختلاف ایجاد نشود. آن آقای پیشگفته سال پیش حضور در راهپیمایی روز قدس را حرام اعلام کرده بود که مورد اعتراض مردم ولایتمدار قرار گرفته بود.
تفکری که دشمن اول را شیعه می داند در دانشگاه تدریس میشود!
آن کسی که در این مناطق سلفی نظامی میشود، طبیعتا جزو طالبان میشود، به خصوص کسانی که در دانشگاه سلفیه اسلام آباد درس خوانده باشند. ریشه ی طالبان به جنگ مجاهدین افغانستان با کمونیست ها بر میگردد. بچه های شهدای مجاهدین را می آوردند پیشاور میبردند تحت آموزش علوم دینی. شد دهه ی۹۰ که چند وقت پیش تا نزدیک افغانستان پیش روی کردند. آن تفکر میگوید باید سلاح دست بگیری باید بیایی سراغ نیروهای غیر وهابی. دشمن اول هم شیعه است، مرحله ی بعد می رود سراغ بعدی ها. کلا عملیات های استشهادی ما را هم زیر سوال بردند در این چند سال دیگر خیلی نتوانستیم عملیات استشهادی کنیم. دانشگاه سلفیه در مجاورت مدرسه ی علمیه آقای خویی است. این قدر علنی و راحت دارند کار میکنند. خود دولت هم خوشش می آید. بزرگ ترین مسجد، مسجد ملک فیصل است، بزرگ ترین بزرگراه اسلامآباد هم به نام ملک فیصل است و… عربستان دارد خیلی آشکار کار میکند.
خرمشهر ۴۵ روز مقاومت کرد؛ این ها ۳۱ سال
مهمات مقاومت شان هم اصولا غنیمتی است. هر چه شخصی خریدهاند با گلوله و… هیچ آموزش تاکتیکی ندیدهاند. اما در هفت ماه گذشته خیلی جاها را پاک سازی کرده اند. آن روزی که داشتینم منطقه را ترک میکردیم خبر رسید که در پشت مرزهای افغانستان ۱۶ هزار نفر طالبان را مسلح کردهاند. در منطقهی خیوَص که بنده افتخار مواجهه با طالبان را پیدا کردم، دو یا سه شهید بودند که همین اخیرا جنازه های شان را در آورده بودند، جسارت هایی کرده بودند، یکی را کلا سوزانده بودند، آثارش هنوز آنجا بود. امکان ندارد جایی جنازه ی شهدا را بیابند جسارت نکنند، با همین وضعیت در این مدت چند شبه مقاومت توانست ۱۱ روستا را آزاد کند و دهها نفر را به هلاکت برساند. انجمن حسینیه زیر نظر همان آخوند درباریاست. سازمان دانشجویان امامیه موسوم به ISO هم زیر نظر سید عابد حسینی هستند و بقیه همه زیر نظر مرکز علمای اسلامیکه اینها هم ولایتمدار هستند، اما مستقل عمل میکنند.
در حاشیهی روستای پیوار شهید عارف حسینی سال ۶۵ یکی از خانههای روستای پیوار را نشان داده بود و گفته بود این خانه را محکم نگه دارید. صاحب خانه یک برج سه طبقه بالای خانه اش ساخته که اهالی به نوبت و داوطلبانه شب ها می آیند آنجا نگه بانی می دهند. مقاومت خرمشهر با این عظمتش مال ۴۵ روز است ولی این ها ۳۱ سال است دارند مقاومت می کنند. واقعا موضوع خرمشهر جلوی ۳۱ سال مقاومت پاراچنار خیلی کم است. نه اینکه بیحرمتی به آن پایداری و خون شهدا کرده باشم. منظورم این است که حداقل به همین مقدار هم ما باید به مقاومت پاراچنار ارزش و بها بدهیم.
سید ساجد نقوی و… هیچ کاری نمیکنند. سید عابد حسینی دارد کار میکند. بچههای ISO هم خیلی فعالند. کار فرهنگی بیشتر از حد توانشان دارند انجام میدهند. آن جا بچه های امامیه یک تلویزیون کابلی دارند به اسم البلاغ اما تکنولوژی های صوتی و تصویری خیلی درمنطقه هست. در شهر کراچی یک مجموعه دارند به اسم پیام سنتر مثل مهستان خودمان است. منتها فیلم های درست به آن جا نمی رود، خیلی از بازیگر های ما را میشناسند. مشکل اینترنت آن مناطق را خیلی راحت میشود حل کرد. بچه های ISO به همان ۳۰Kb اینترنت امید دارند . در خود پاکستان عجیب فیس بوک بازند.
هیچ خبری از پاراچنار به این جا نمی رسد
اطلاعات آن جا به کشور ما نمی رسد، پاراچنار جای کار کردن زیاد دارد. این مردم خط مقدم دفاع از ما هستند، ما در ارتباط با پاکستان چه چیز را داریم که از دست بدهیم؟ آقا زاده ی عارف حسینی سید علی بعد از چند ماه می آید پاراچنار یک خمپاره جلوی پایش می خورد می آید بقیه الله این جا عملش نمیکنند، گوشت پای زخمی اش میگندد! برمیگردد کراچی بیمارستان اسماعیلیه آن جا میگویند عملش میکنیم. جریان های مردمی دانشجویی می توانند کمک مالی بکنند و از آن مهم تر تبلیغات است. مهم ترین کاری که میشود کرد، همین تبلیغ است، نشست و راهپیمایی و… ما میگوییم این ها فقط حداقل در امنیت زندگی کنند.
ما کل انقلاب را صادر کرده ایم، هیچ چیزش برای خودمان نمانده است
اتفاقی که در ترکیه دارد می افتد خیلی جالب است. چه قدر هم دولت ترکیه دست این ها را باز گذاشتهاند. آزادی کامل دینی است. مردم برای شان خیلی چیزها حل شده، مثل بچه بسیجیهای ما شبی با شهدا گذاشته بودند با عکس شهدای کاروان آزادی و چچن و فلسطین و… بچه های بسیار پاک در استانبول، شیعه های همین جوری دیده میشوند. عجیب انقلاب اسلامی نفوذ کرده بود. در هنگام پخش صدای اذان همه چیز قطع میشود. بفهمند ایرانی هستی هر چه بشود میگویند احمدی نژاد. ما کل انقلاب را صادر کردیم، هیچی اش برای خودمان نمانده است.
حتی صدا و سیمای ما تجمع بزرگ استانبول را پخش نکرد
یک شهید متین در سال ۵۷ راهپیمایی برای انقلاب ایران راه می انداخته، لاییک ها دم در مسجد فاتح بعد از نماز جمعه ترورش میکنند. الآن سرود برایش ساختهاند، با تم سرود به لاله ی در خون خفته. من آن را در فیس بوکم شیرش کردهام. به خصوص ۹ شهید ماوی مرمره به قدری این گفتمان را زنده کرده است که قابل وصف نیست. جالب این جاست در این قضیه هم عدهای در ایران گفتند گول این قصه را نخورید. حتی صدا و سیمای ما تجمع بزرگ استانبول را پخش نکرد. ببنید چه قدر آدم آمده پرچم اسراییل و آمریکا را دارد آتش می زند. شهید چتین توپچی اوغلو که تنها شهید شیعهی کشتی ماوی مرمره هم هست اهل آدانا است که پایگاه اینجرلیگ بزرگ ترین پایگاه ناتو نیز در آن است. این خونها ثمره دارد. اثر دارد. در این زمینه دولت ترکیه دارد خوب عمل میکند، در مقابل لاییک ها آدم باید همین جوری برخورد کند. در آنجا هم همهی مردم، ایران را دوست دارند، همه تشنه ی انقلاب ایران هستند. وقتی میشنوند شما ایرانی هستی مثل تاج روی سر میگذارند. ما در کانون مستند سازان جهادی با همهی این بچههای انقلابی در تماس هستیم. فعلا همین فیس بوک صهیونیستی در این حالت اضطرار بهترین وسیلهی ارتباطی ما با آرمانخواهان ایران، پاکستان و ترکیه است.